طلسمات

خانه » همه » مذهبی » امامان ـ عليهم السلام ـ حجج خداوند در روي زمين هستند لطفاً حجّت را در اين زمينه براي ما با دلايل روايي و قرآن تفسير کنيد؟

امامان ـ عليهم السلام ـ حجج خداوند در روي زمين هستند لطفاً حجّت را در اين زمينه براي ما با دلايل روايي و قرآن تفسير کنيد؟

پيش از آنکه به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازيم لازم است يک نگاه گذرا به معناي کلمه (حجت) بيندازيم: کلمه (حجت) از کلماتي است که دايره استعمال آن بسيار وسيع و گسترده مي باشد و در فنون و جوامع مختلف علمي به معناي متعدد و احياناً متفاوتي به کار رفته است که به چهار مورد آن که عمده ترين و جامع ترين معناي کلمه حجت است اشاره مي گردد:
1ـ «حجت در لسان اهل لغت عبارت است از هر چيزي که به واسطه آن بر غير (ديگران)، احتجاج (و استدلال) بشود.»[1] حالا يا به قصد مغلوب ساختن (غير) و باطل نمودن دليل او و يا به قصد بيان معذوريت.
2ـ حجت در اصطلاح منطقي عبارت است از «مجموع قضاياي پيوسته به هم و داراي ارتباط که از تأليف آن ها علم به مجهولي حاصل مي گردد چه در مقام احتجاج با کسي باشيد يا اصلاً در مقام احتجاج و مخاصمه نبوده باشد (گاهي هم حجت بر نفس (حد وسط) در قياس اطلاق مي شود».[2]3ـ «حجت در اصطلاح اصولي عبارت است از حد وسطي که به آن بر ثبوت اکبر براي اصغر احتجاج مي شود و واسطه قطع (حصول علم) به ثبوت کبرا براي صغرا مي گردد.[3] پس اين که مي گوئيم: ظن حجت است يا بيّنه (شاهد) حجت است يا فتواي مفتي (مجتهد) حجت است مقصود اين است که اين امور واسطه براي اثبات احکام متعلقات آن ها اند. و حجت به اين معناي اصولي مرادف با کلمه (امارة) و (دليل) و (طريق) مي باشد.[4]» البته تعريف هاي ديگري هم براي کلمه حجت در کتب اهل فن شده است که به يکي از سه معنايي که بيان شد بر مي گردد: مثل «الحجة الدلالة المبيّنة للمحجّة»[5] حجت دلالت روشن بر مقصود است. و يا: «الحجة هي الدليل عيناً»[6] حجت همان نفس دليل است.
4ـ حجت در اصطلاح اهل ولاء که مشتمل برتمام مراتب و معاني حجت مي باشد و معناي مستقل و جداي ندارد و به همين جهت معاني سه گانه حجت را نيز بيان کرديم تا به خوبي روشن گردد که حجت در اصطلاح اهل ولايت در استعمالات کثيره اي که دارند در هر موردي که به کار رفته به مناسبت و تناسب يکي از معاني سه گانه است که بيان گرديد. براي اين که خوب توانسته باشيم حجت را معنا نمائيم اول اقسام حجت به معناي چهارم را بيان مي کنيم و بعد به تفصيل و تشريح معنا و مفهوم آن مي پردازيم: اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ فرمود: «و لم يخل الله سبحانه خلقه من نبيّ مرسلٍ او کتابٍ منزل او حجة لازمة او محجةٍ قائمة»[7] در اين عبارت به چهار موضوع اشاره شده است که هر کدام آن بيانگر نوعي از حجت است که همواره يکي از آن ها يا قسمتي از آ نها در ميان خلق خدا وجود دارد و از اين طريق بر آن ها اتمام حجت مي شود.[8]نخست پيامبران الهي است، خواه داراي کتاب آسماني باشد يا نه، زيرا وجود پيامبر در هر حال مايه هدايت و بيداري و اسباب اتمام حجت است.
دوم کتب آسماني است که در امت ها وجود دارد هر چند پيامبراني که آنرا آورده اند چشم از جهان فرو بسته باشند.
سوم اوصياء و امامان معصوم است که از آن تعبير به «حجة لازمة» شده است البته بعضي احتمال داده اند که منظور دليل عقل باشد ولي چون دليل عقل به تنهائي براي هدايت کافي نيست اين احتمال بعيد به نظر مي رسد، اما مانعي ندارد که هر دو با هم در اين عبارت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ جمع باشند چنانچه در روايات اسلامي آمده است که: «اِنَّ الله علي الناس حجتين، حجة ظاهرة و حجة باطنة، فاما الظاهر فالرسل و الانبياء و الائمة ـ عليهم السلام ـ و اما الباطنة فالعقول»[9] براي خداوند دو حجت براي مردم است، حجتي آشکار و حجتي پنهان اما حجت آشکار، پيامبران و رسولان و امامان ـ عليهم السلام ـ هستند. و اما حجت باطن و پنهان، عقل ها و خردها مي باشد. ولي با اينحال پيدا است که اين رسول باطن، رسالت محدودي دارد در حالي که حجت و رسول ظاهر که متّکي به منبع وحي و علم بي پايان خدا است رسالت اش نامحدود و حجت اش عام و تام است.
چهارم سنّت پيامبران و اوصياء و امامان که از آن تعبير به «حجّة قائمة» شده است زيرا «حجّت را در لغت به معناي طريق واضح و مستقيم معنا کرده اند ـ خواه ظاهري باشد يا معنوي، راهي که انسان را به مقصود مي رساند»[10] به اين ترتيب، خداوند بر تمام ملل و امّت ها در جميع قرون و اعصار اتمام حجت نموده و اسباب هدايت را از آن ها دريغ نداشته است. همانگونه که در کلام امير المؤمنين مشاهده ميگردد کتاب آسماني و پيامبران در کنار هم قرار گرفته اند و حجت الهي و سيره معتبر در کنار هم. آري، همراه هر کتاب آسماني بايد پيامبري باشد تا آن را دقيقاً تبيين و علاوه بر تبيين در عمل پياده کند و در ادامه راه، همراه سنّت پيامبران بايد وصّي و امامي باشد تا ميراث پيامبران را حفظ و در تحکيم و اجراي آن بکوشد. اين همان چيزي است که از آن تعبير به «حجت الله» مي کنيم و اعتقاد ما بر آن است و در حديثي از امام صادق ـ عليه السلام ـ وارد شده،: «لو لم يبق في الارض الا اثنان لکان احدهما الحجة»[11] اگر در روي زمين جز دو نفر نباشد يکي از آن دو، حجت الهي و امام ديگري است. و نيز همان است که امام امير المؤمنين در کلمات قصارش فرموده است: «اللّهم بلي لا تخلوا الارض من قايم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مغمور لئلّا تبطل حجج الله و بيّناته»[12] بار خدايا آري زمين خالي نمي ماند از کسي که به حجّت و دليل، دين خدا را برپا دارد (و آن کس) يا آشکار و مشهور است (مانند يازده امام ـ عليهم السلام ـ ) يا غايب و پنهان (مانند امام دوازدهم ـ عجّل الله تعالي فرجه الشريف ـ ) تا حجت ها و دليل هاي روشن خدا (آثار نبوت و احکام دين و علم و معرفت) از بين نرود.
بنابر اين حجت عبارت است از انسان کاملي که بعد از رسول خدا به مقام خلافت الهي مي رسد و داراي تمام شئوون پيامبر به جز نبوت مي باشد و به او حجّت گفته مي شود زيرا:
1ـ خداوند متعال به وجود او بر خلق اش احتجاج و اقامه دليل و حجت خواهد فرمود چنانچه از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده که در تفسير آيه شريفه 45 سوره نساء: «پس چطور است آن زماني که بياوريم از هر امتي گواهي (براي آن امت) و تو را به گواهي بر اينان احضار کنيم»[13] فرمود: «درباره امّت محمّد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به خصوص نازل شده، در هر قرني از ايشان امامي باشد از ما که گواه است بر ايشان و محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گواه است بر خود ما»[14] و نيز امام صادق ـ عليه السلام ـ در تفسير آيه مبارکه: «و هم چنين شما را امّت وسط ساختيم تا بر مردم گواه باشيد»[15] «فرمود: ما هستيم آن امت وسط و مائيم شهداء بر خلق اش و حجّت هاي او در زمين اش… »[16] که خداي متعال به وجود مقدس آنان بر مردم احتجاج خواهدکرد. و اين همان معنائي است که در لغت براي کلمه (حجت) کرده اند که: «الحجة لغة: کل شيء يصلح ان يحتّج به علي الغير».[17]2ـ وجود او واسطه در ايجاد و آفرينش است چه آنکه: «وجود حجت از نظر وساطت در آفرينش پيش از خلق است (همان گونه که) از نظر تربيت و پرورش به همراه آن ها است و از نظر اين که غايت و هدف ايجاد است بعد از آن ها خواهد بود.» و لذا فرموده اند: «الحجّة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق».[18]و نيز وجود امام و حجت الهي واسطه فيض و نزول نعمت هاي الهي است و وجود او و ولايت اش واسطه در قبولي اعمال خلق است چنانچه در روايت آمده: «به واسطه امامت، نماز، روزه، زکات، حج و جهاد (و ساير اعمال خلق)، درست (و قبول مي شود) غنيمت و صدقات بسيار مي گردد.»[19] و در زيارت جامعه کبيره که از امام هادي ـ عليه السلام ـ روايت شده، در وصف امامان معصوم چنين مي خوانيم: «پدر و مادر و جانم فداي شما به واسطه ولايت و رهبري شما خدا معالم و حقايق دين را به ما آموخت و هر آنچه از امور دنياي ما فاسد و پريشان بود اصلاح فرمود (ما را از فقر و ذلت و جهالت به علم و عزّت و دولت رسانيد) و به واسطه ولايت و رهبري شما کلمه (توحيد و معارف الهيه) به حد کمال رسيد و نعمت بزرگ دين به خلق عطاء گرديد و پراکندگي (عقايد و آراء) امت به الفت و اتّحاد مبدل گرديد و به ولايت و دوستي شما طاعت فريضه خلق (اعمال واجب آن ها) پذيرفته مي شود… و به واسطه شما خدا بر ما باران رحمت نازل کرد و به واسطه شما آسمان را به پاداشت… و به واسطه شما غم و اندوه و رنج ها از دل ها بر طرف مي گردد…».[20]پس وجود امام واسطه در فيض و نزول نعمت ها و رفع و دفع مفاسد و بلاها از خلق است و اين همان حجت به معناي اصطلاحي يعني واسطه در اثبات است: «الحجة عبارة عن: الوسط الذي به يحتج علي ثبوت احکام متعلقاتها»[21]بي ترديد آنچه از قسمتي از جامعه کبيره بيان شد در توصيف مقام امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ به منزله احکامي است که مترتب بر وجود مقدس اين انوار الهيه است و وجود اين بزرگواران و ولايت شان واسطه در اثبات اين امور محسوب مي شوند و لذا حجت است و حجت به اين معنا بر دليل و طريق هم اطلاق مي گردد و به همين مناسبت ائمه طاهرين دليل و طريق الي الله هم هستند: «السلام علي الدعاة الي الله و الادلاّء علي مرضات الله».[22]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ اصول کافي، ج 2، کتاب الحجت.
2ـ پيام امام، آيت الله مکارم شيرازي، ج3.
3ـ شرح زيارت جامعه کبيره، سيد عبد الله الشبّر.
 
پي نوشت ها:
[1] . اصول فقه، الشيخ محمد رضا المظفر، ج3، ص 12.
[2] . پيشين.
[3] . النکت في مقدمات الاصول، الشيخ مفيد، ص26.
[4] . فرائد الاصول، الشيخ مرتضي الانصاري، ج1، ص 29.
[5] . اصول الفقه، الشيخ محمد رضا المظفر، ج3، ص 13.
[6] . مفردات راغب، ص 17.
[7] . نهج البلاغه، خ 25، ص 77.
[8] . پيام امام، آيت الله مکارم شيرازي، ج1، ص 218.
[9] . پيام امام، آيت الله مکارم شيرازي، ج1، ص 223.
[10] . پيام امام، آيت الله مکارم شيرازي، ج1، ص 219.
[11] . اصول کافي، ج2، ص 56.
[12] . نهج البلاغه، فيض الاسلام، ح 139، ص 1159.
[13] . نساء، آيه 45.
[14] . اصول کافي، ج2، ص 88.
[15] . بقره، آيه 138.
[16] . اصول کافي، ج2، ص 89.
[17] . اصول فقه، شيخ محمد رضا مظفر، ج3، ص 12.
[18] . شرح اصول کافي، ج2، ص 687، آيت الله شيخ محمد باقر کمره اي.
[19] . اصول کافي، ج2، ص 123.
[20] . مفاتيح الجنان، ص 1009، شيخ عباس قمي.
[21] . فرائد الاصول، شيخ مرتضي الانصاري، ج1، ص 29.
[22] . مفاتيح الجنان، شيخ عباس القمي، ص 100، زيارت جامعه.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد