امامت وانسان کامل
منبع : راسخون
چکیده:
بحث انسانشناسی از دیرباز، توجه اندیشوران و پژوهشگران را به خود معطوف داشته است. با توجه با گستره و پرجانبه بودن انسان، نظریات گونانی در باره شخصیت وحقیقت انسان بیان شده است، در این میان، اسلام به دلیل کمال وجامعیت از یک سو، شناخت حقیقت انسان از سوی دیگر، دیدگاه کاملاً متفاوت و متمایز با ایدئولوژیهای بشری ارائه داده است. در نگاه انسانشناسی اسلامی، انسان استعداد سقوط وصعود تا بی نهایت را دارد، وعلت آن نیز دو بعدی بودن انسان است. انسان کامل، انسان متفاوت در ذات وماهیت با دیگر انسانها نیست، بلگه فقط بخاطر به منصه ظهور رساندن استعدادهای مثبت ومعنوی خویش، شایسته حقنمایی گردیده است. کمال یک حقیقت تشکیکی است، فاصله ارزش واعتبار ائمه معصومین با انسانهای دیگر، به چندین برابر میزان فاصله نور شمع و نور خورشید است، از این رو تنها ارتباطی که بین انسان کامل و امامت میتوان تعریف کرد رابطه عموم وخصوص مطلق است.
کلید واژه: امامت، انسان کامل، ائمه اطهار (علیهم السلام)، روایات
مقدمه:
گستره وپرجانبه بودن انسان به گونهای است که در طول تاریخ آن را در رأس هرم مطالعات، تحقیقات وگفتمانهای بشری قرار داده است. استعدادها وتوانمندیهای نهفته در نهاد انسانی، باعث شده است که اندیشوران در تعریف وشناخت آن به پارادوکسهای بسیار روشن وبدهی گرفتار آیند. اینکه انسان میتواند گاهی از هر موجودی پستتر و گاهی نیز اشرف موجودات ومخلوقات باشد، باعث شده برخی از دانشمندان، او را به موجودی ناشناخته تعبیر کند. (1) هرچند بخش عمده تحقیقات پژوهشگران وبسیاری از مکاتب وایدئولوژیهای به ظهور رسیده در باره انسان شناس و شناخت استعدادها، ارزش وضد ارزشهای انسانی است، اما هنوز زاویههای نامکشوف، ناشناخته وناپیدایی وجود انسان نیازمند تحقیقات گسترده تری است، که توانمندی، استعداد وزمان وفرصت متناسب را میطلبد.
مکاتب و ایدئولوژیهای جهانی، علی رغم تمام اختلافات وتفاوتهای اعتقادی که دارند، در صعود وسقوط انسان تا بی نهایت، اتحاد نظر دارند. اسلام با توجه به کمال وجامعیت خود، این مسئله را به گونه به تصویر کشیده است، که با انگارههای بشری متمایز ومتفاوت است. زیرا در جهان بینی اسلامی، انسان توسط کسی تعریف میشود که خالق وآفریننده اوست، وسوسههای نفس او را میداند، و از رگ قلبش به او نزدیکتر است، (2) از گفتهها وناگفتههای او باخبر است. (3) خداوند انسان را دو بعدی، دارای کمالات ودارای نقایض وکاستیهای عقلی و استعدادی وخطا پذیر تعریف میکند، که بدون راهنمای الهی واتصال به منبع وحی وآسمان نمیتواند مسیر پر فراز و فرود زندگی را طی کند. از اینرو برای هر قوم (4) در هر زمان هادی وراهنمای معصوم ودارای کمالات واستعدادهای ویژه انتخاب وانتصاب مینماید، تا قانون دینی ودنیویشان را تدوین و سعادت ونجات را برای آنها به ارمغان آورد.
بیتردید فرستادگان الهی، انسانهای برگزیده ودارای استعدادهای هستند که با انسانهای دیگر متفاوت واز آن هاممتاز مینماید. علی رغم آن، آنان کسانی هستند از جنس خود انسانها ومانند آنها مسیر حیات وتکامل را طی میکند. (5) از این رو دارای محدودیتهای زمانی و مکانی بوده که برای اتمام و اکمال رسالت الهی خویش، هرکدام برای زمان پس از خود جانشین وخلیفه معرفی میکنند، طبعا آنان نیز همانند خود فرستادگان میبایست دارای صفات و ویژگیهای الهی وآسمانی باشد تا بتوانند رسالت الهی و آسمانی را به سرانجام برسانند.
فصل اول
مفاهیم وکلیات.
تعریف انسان:
معروفترین تعریف انسان «حیوان ناطق» است. (6) که این اشاره به دو ویژگی انسان دارد؛ اول انسان موجود زنده است مانند دیگر حیوانات. دوم اینکه دارای نطق وسخن گواست، در تفسیر دیگر دارای ویژگی تفکر و تعقل است، که از این جهت با حیوانات وجانوران دیگر متمایزمی شود. بهر رو عمومیت وشمولیت این تعریف بگونهای است که تمامی افراد انسانی؛ اعم از اینکه در نژاد سیاه پوست افریقای باشد یا نژادهای زرد و سفید قارههای دیگر جهان. همینطور فقیرترین انسان که در گوشه وکنار خیابان داخل کارتون امرار معاش میکنند ویا ملیاردرهای که درکاخهای زرین و طلایی زندگی میکنند. در دایره این تعریف میگنجد.
آنچه دراین تحقیق، مورد کنکاش قرار گرفته است نیز، انسان بماهو انسان است، قطع نظر از وابستگیهای ملیتی، طبقاتی، زبانی، جغرافیایی و… هرچند ویژگیهای چون دین، ایمان، اخلاق وتقوی بعنوان امتیاز نسبت به سائرین درنظر گرفته میشود، اما آنها که فاقد این ویژگیهاست، از موضوع بحث خارج نمیشود.
معنایی کمال:
درکتب لغت، باعبارات والفاظ متفاوت، واژه کمال وکامل را معنی کرده است، مثلا: کَمَالُ الشیء: حصول ما فیه الغرض منه. فإذا قیل: کَمُلَ ذلک، فمعناه: حصل ما هو الغرض منه (7) یعنی؛ بدست آوردن یا حاصل شدن آنچه را که غرض و مقصود از چیزی است، پس هر گاه گفته شود. کَمُلَ- معنیش این است که مقصود از آن به دست آمده و حاصل شده است.
برخی دیگر، نیز کمال را به معنایی تمام گرفته است؛ «الکَمَال: التَّمام» اما میتوانند تفاوت داشته باشد، زیرا کمال وصفی است بالاتر از تمام، مثلا تمام انسان آنست که اعضایش ناقص نباشد و کمال انسان آنست که بعضی از اوصاف حمیده را هم داشته باشد مثل علم و شجاعت لذا در قاموس آمده: «کمّله: اتمّه و اجمله» در مصباح گفته: «کمل» آنگاه گویند که اجزائش تمام و محاسنش کامل باشد. (8)
علی رغم آنکه واژه «ناقص» در مقابل کمال وتمام بکار برده میشود، در زبان عرب کمال وتمام به معانی متفاوت استعمال و استفاده میشود. از اینرو قرآنکریم فرموده است: «الْیَوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» (9) درمعنای تمام میگوید: «تَمَام الشیء: انتهاؤه إلی حدّ لا یحتاج إلی شیء خارج عنه، (10)»
بنا براین کمال وتمام را این گونه میتوان معنی وبین تعاریف وتعابیر مختلف فوق جمع کرد: کمال به معنی؛ حاصل شدن آنچه را که غرض و مقصود از چیزی است وتمام بودن نیز به معنی به پایان رسیدن چیزی، ورسیدنش به حدّی که دیگر نیازی به افزودن چیز دیگری بر آن نباشد (11)
انسان کامل:
تعاریف مختلف از انسان کامل ارائه شده است، در صفحات بعدی به تفصیل آن پرداخته خواهد شد، در اینجا به تعریف جرجانی از انسان کامل در کتاب التعریفات بسنده میشود: «انسان کامل جامع تمام عوالم الهی، موجودات زمانی و جزئی، و کتابی است جامع تمام کتابهای الهی و حدوثی. از جهت روح و عقلش یک کتاب عقلانی است موسوم به ام الکتاب، از لحاظ دلش کتاب لوح محفوظ است، از لحاظ نفسش کتاب محو و اثبات است» 12)
امامت:
واژه امام از نظر لغوی به معنای پیشوا است، خواه پیشوای عادل باشد مانند امام جماعت و امام جمعه که عدالت در آنان شرط است وخواه پیشوای ظالم باشد. چنانچه در قرآن کریم واژه امام به پیشوایان حق وباطل هردو اطلاق شده است؛ «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (13) و نیز: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّار» (14)
در لسان العرب در تعریف لغوی امام چنین آورده است: «الامام من یوتم به و یقتدی سیرته و یوتمر بامره و یتبع اثره، سواء کان حقاً ام باطلاً» (15) یعنی امام کسی است که او را پیشوا قرار دهند، از سیره او پیروی کنند، فرمان او ببرند وجا پای او بگذارند، چه حق باشد وچه باطل.
مرحوم علام حلی میگوید: الإمام هو الإنسان الذی له الرئاسة العامة فی أمور الدین و الدنیا (16)
امام در اصطلاح:
در ترجمه شریف جوامع الجامع آمده است «امام یعنی کسی که مردم در گفتار و کردار و امور دینشان به وی اقتدا میکنند» (17)
در مجمع البیان گفته است: «امام یعنی کسی که امور ملّت را اداره میکنه و حدود الهی را اجراء مینماید و متخلّفین از قوانین را بمجازات میرساند و بافراد که شایستگی منصب و مقام دارند، حکومت و فرمانروایی میدهد و با کسانی که با ملّت وی بدشمنی برمیخیزند و در راه پیشرفت آن ملّت موانعی ایجاد میکنند بمحاربه و جهاد میپردازد.»(18)
علامه قوشچی میگوید: امامت مسئولیت عمومی وسرپرستی وفرمانروایی در امور دین ودنیا است که به جانشین از پیامبر انجام میگیرد. (19)
شیخ صدوق چنین تعریف میکند: «امام در زبان عرب پیشرو و پیشوای مردم در فضائل، و امام شاقول یا ریسمان کار است که بنّایان با آن اندازه میگیرند تا دیوار راست در آید، و امام همان طلای نابی است که در سکّه سازی برای نمونه برداری، و ضرب سکّه هست که عیار سکّههای مضروب بر طبق آن واقع شود، و امام رشته نخی است که مهرههای گردنبند به آن کشیده میشود، و امام راهنمائی است که مسافران در تاریکی شب در پی او راه را طیّ میکنند، و تیری است که به عنوان نمونه در کارگاههای اسلحهسازی مورد استفاده قرار میگیرد تا دیگر تیرها مانند آن ساخته شوند.»(20)
تعریف مختار:
امام در اصطلاح عالمان ومتکلمان شیعه، به امیر المومنین علی (ع) ویازده فرزندش به نیابت از نبی مکرم اسلام که عهده دار امور دینی ودنیوی مردم هستند اطلاق میشود. (21)
فصل دوم
ضرورت انتساب امام
بیتردید جامعه بدون رهبر، مدیر وامام نمیتواند بقا وتداوم خود را تضمین کند. (22) این مسئله فارغ از ادیان، مکاتب، نگرشها وجهان بینیهای مختلف، ازمسلمات ومفروضات در نظر گرفته شده است. اما شخص مدیر وویژگی آن باعث اختلاف در میان آنها گردیده است. از اینرو مسئله ریاست ورهبری جهان اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم نیز به اختلاف وچالش کشیده شد. شیعه وسنی برا صل مدیریت ویا جانشینی پیامبر هیچ اختلافی ندارند، بلکه اختلاف در این است که خلیفه بعد از پیامبر انتخابی باشد یا انتصابی و دارای چه شرایط وویژگیهای باشد.
اهل سنت، مسئله امامت بعد از پیامبر را امر زمینی میدانند، وتعیین وانتخاب آن را از وظایف ورسالت اجتماعی وسیاسی انسان میداند، و معتقد است هر مسلمانی را که مردم به عنوان خلیفه انتخاب کنند، حاکم مسلمانان وواجب الاتباع است، اما انتخاب مردم، این مسئولیت را به عهده حاکم میگذارد که او به قسط وعدالت حکم کند. (23)
اما به عقیده شیعه، امام منصب زمینی نیست تا زمینیان او را انتساب ویا مسئولیتی را به عهده او بگذارند. بلکه منصب الهی ومانند پیامبر (ص) از طرف خداوند تعین میشود. ازاینرو شرایط وویژگیهای چون علم لدنی (24)، عصمت (25)، انتصابی بودن و… را از ویژگیهای مختص امام میدانند که هیچ کدام به رأی وانتخاب مردم وابسته نیست، بلکه مقام ومنصب الهی وخداوندی است.
دلیل عقلی بر امامت:
اسلام دین خاتم وجامع وکامل نسبت به ادیان سابقه است. از طرف دیگر زندگی وعمر با برکت پیامبر اکرم (ص) برای حضرت آنقدر فرصت نداد تا تمام اسلام وبرنامه ها وآموزههای او را بیان کند. البته پیامبر از هیچ فرصتی برای تعلیم مردم وتبیین حقایق واحکام مقدس اسلام کوتاهی نکرد ولی با توجه به عمر 23 سالهی نبوت و تاریخچه مکه ومدینه، پیامبر اکرم (ص) گرفتاریها ومشاغل زیادی داشت، که در جریان آنها مسلما نمیتوانست همه احکام اسلام را برای همه مردم برساند و بیان کند. از طرف دیگر با توجه به خاتمیت دین اسلام، نمیتواند چنین دینی ناقص بماند، بنا براین حتما باید کسی یا کسانی در میان اصحاب پیامبر (ص) وجود داشته باشد که اسلام را به تمام وکمال از پیامبر (ص) گرفته تا بعد از رفتن ایشان، به جهان وجهانیان برساند. بنا به تفکر اعتقادی شیعه، این رسالت پس از پیامبر در قالب امامت تجلی پیدا کرده است، که در روز عید غدیر و در فرصتهای مختلف پیامبر برای مردم بیان وجانشنین وجانشینان خود را معرفی کرده است.
فصل سوم:
حقیقت انسان درمتون دینی:
هرچند نیازمند آن بود که انسان در انگارههای مختلف بشری وادیان توحیدی به واکاوی نشسته شود، اما گزیده گویی واختصار که لازمه پژوهش حاضر است این اجازه را نمیدهد، از اینرو حقیقت انسان در متون دین مقدس اسلام وبه ویژه قران کریم مورد بررسی قرار میگیرد.
از آن جهت که مخاطب آموزههای احکام الهی واسلامی انسان میباشد، میبایست بیش وبه ازهمه شناخت و تعریف واقعی، حالات واوصاف او ارائه شده باشد، تا پس از آن حق ویا وتکلیف او را مشخص سازد. بی تردید این مسئله به خوبی وبه صورت جامع ومانع انجام شده است، زیرا دراین متون چهره انسان توسط کسی به تصویرکشیده شده است که خالق انسان وجهان است. حقیقت انسان دراین متون دوبعدی است «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ*فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین» (26) در جای دیگر دارد: «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ*ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ*ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ …»(27) «آدمی طرفه معجونی است – که از فرشته سرشته واز حیوان» یک بعد آن مستعد رشد، کمال وسعادت است، وبعد دیگر آن مستعد سقوط، تنزل، خطا، شقاوت و عصیان است. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (28) وکسانی که فضیلت، کمال وسعادت را پرورش میدهد، (29) به فلاح ورستگاری میرسد «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» (30) وآنهای که شقاوت وعصیان خود را پرورش میدهند، از نعمات الهی محروم (31) و در روز قیامت، سرافگنده در پیشگاه خداوند حاضر میشوند ومی گویند: «قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّین» (32)
این امتیاز را تفکر اسلامی نسبت به سائر جهان بینیها بشری دارد که انسان را دوبعدی ومستعد برای تکامل وسقوط تعریف وشناخته است. ازیکسو به استعدادها وتوانائیهای اوبرای تکامل، عنایت گردیده وازسوی دیگربه امکان سقوط وتنزل اوتوجه کافی صورت گرفته است. مثلابرخی آیات وروایات او را بالاترین وبهترین موجود روی زمین بیان کرده که میتواند تا «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» (33) برود وبه جز خدا نبیند، وبرخی دیگر پست ترازهرجنبنده توصیف نموده است، (34) یعنی انسان موجودی یک بعدی نیست، بلکه دارای جنبههای مثبت ومنفی است. همانطوریکه با رشد وپرورش جنبههای مثبت خود تا بی نهایت صعود میکند، با بهاء دادن به جنبههای منفی نیز میتواند تا بی نهایت سقوط کند. علامه جعفری میگوید: «درطبیعت او (انسان) هردو استعداد انسانی واصلاح و خونریزی واحیا وجود دارد، و دراین طبیعت که دارای هردو استعداد است بعضی از افراد راه اصلاح وبعضی دیگر راه فساد را به جریان میاندازند» (35) قرآنکریم هریکی ازاین جنبهها را بخوبی بیان کرده است
استعداد تکامل در موجودات:
درمبحث کمال انسان، یاد آوری چند نکته ضروری به نظر میرسد:
الف هرموجودی به طرف کمال درحرکت است. از هسته خرما گرفته، تا دانه گندم، و تا نطفهای که در رحم مادر بسته میشود.
ب کمال تدریجی است: همانطوریکه گفته شده هرموجودی به طرف کمال در حرکت است، اما هیچ موجودی از ابتدا کامل نیست، وبصورت آنی نیز به کمال دست نمییابد. بگفته شیخ اشراق «و بدان که هر چیز را کمالی است و آن کمال او را ممکن است و بدان کمال بتدریج و روزگار میتوان رسیدن، بیک دفعه میسّر نشود» (36) هرچند ممکن است فاصلهها کمی وکیفی از نقطه آغازین تاکمال در موجودات متفاوت باشد اما از نقطه موجود تا نقطه مطلوب فاصله وجود دارد.
ج کمال هرموجودی، با موجودی دیگر متغایر، متفاوت وگاهی نیز متضاد میشود. زیرا کمال برخواسته از استعداد وشایستگیهای است که در یک موجود نهادینه شده است. از آن جهت که استعدادهای هرموجود نسبت به دیگری متفاوت است، کمال آنها نیز متفاوت خواهد بود. از این رو ممکن است برخی اوصاف نسبت به موجودی کمال باشد، اما نسبت به موجودی دیگر نقص محسوب شود. مثلا ترشی برای لیمو ترش یا غوره کمال است ولی برای میوه دیگر نقص محسوب میشود.
انسان کامل وگرایش به آن درتاریخ:
شهید مطهری معتقد است «تعبیر» انسان کامل در ادبیات اسلامی تا قرن هفتم هجری وجود نداشته است. (37) و «اولین کسی که در مورد انسان، تعبیر» انسان کامل را مطرح کرد عارف معروف، محیی الدین عربی اندلسی طایی است (38) اما بی تردید تاریخ بشر، انسانها وچهرههای را درحافظه داشته و دارد که علاوه بردرخشیدن والگو قرار گرفتن درحیطه زمانی ومکانی خود، برتارک تاریخ تمدن بشر، تا فراسوی زمان، فرهنگ وجغرافیایی خویش درخشیدهاند وهمواره در فرهنگها، اعتقادات وباورها، تفکرات واندیشه ها نیز مورد احترام وتکریم بوده است. این مسئله حکایت از آن دارد که هرچند ممکن است تعبیر انسان کامل سابقهی به دارازی خلقت وتفکر بشر نداشته باشد، اما بی تردید گرایش به کمال انسانی ومحبت واحترام به انسان کامل درنهاد آدمی نهادینه شده وهمپای خلقت وتفکر انسان در حرکت بوده است. (39)
دی شیخ باچراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو ودد ملولم وانسانم آرزو ست
گفتند که یافت می نشود، گشتهایم ما
گفت آنکه یافت می نشود، آنم آرزوست.
این گرایش درمقاطع مختلف زندگی در چهرههای متفاوت ودرگرایشهای مختلف تبلور کرده است. در اوان طفولیت که تنها مادر بعنوان الهه قابل پرستش در نگاه فرزندان جلوه گراست، درتقلید از مادر به منصه ظهور میرسد، ودرنوجوانی به عنوان قهرمان پرستی ودربزرگسالی دراحساس نیازمندی به رهبر تجلی مینماید. درهمین حرکت وجستجو بوده که گاها موجودات فرا طبیعی، رب النوع ها، وگاهی قهرمانان افسانهای و اساطیری وزمانی هم افراد وشخصیتهای برجسته تاریخ بعنوان انسان کامل مورد تکریم وتمجید وحتی پرستش قرار گرفته است. مکاتب فکری وفرهنگی، آئین ها، مذاهب و ادیان؛ هرکدام به نحوی از انسان کامل سخن گفته وطبعا هرکدام به اسمی مورد خطاب قرار گرفتهاند. مثلا بودا وقتی که از انسان کامل سخن میگوید او را «ارهات» مینامد، کنفسیوس «کیون تسو»، افلاطون «فیلسوف یاحکیم (40)»، ارسطو «انسان بزرگورا» صوفیه «قطب»، «شیخ» و «پیر»، نیچه «ابرانسان» وبالاخره اسلام ومتفکرین اسلامی اورا «خلیفه الله»، «انسان کامل» و «اسوه حسنه» میخوانند.
نتیجه ونظر:
بنا براین با توجه به سیر تاریخی گرایش به کمال ووجود استعداد تکامل در موجودات، میتوان گفت؛ رسیدن به کمال برای هرموجودی ممکن ومیسر است، اما کمال هرموجودی با موجودی، فاصله کمی وکیفی ومسیری را که هر موجود برای تکامل خواهند پیمود نیز متفاوت خواهد بود. کمال بر حسب استعداد وشایستگیهای وجودی هر موجود به ثمر میرسد، به هرپیمانه ی که از لیاقت وشایستگی بهره برده باشد، به همان پیمانه نیز مراتب کمال را خواهد پیمود، ازینرو کمال که در انسان شناسی مطرح است، متفاوت با کمالاتی است که در باب سایر موجودات مطرح میشود. زیرا استعدادهای که در نهاد انسان نهادینه شده است، با استعدادهای سایر موجودات از فزونی وبرتری قابل مقایسه نیست. مسئله این است که راه رسیدن به کمال چگونه است؟ چه مسیری را باید پیمود ویا چه بهائی را میبایست پرداخت تا شایستگی تکامل را پیدا کند؟
کمال ثمره تلاش واستقامت
بی تردید انسان برای به منصه ظهور رساندن استعدادها وپتانسیلهای موجود در ذات خود، نیازمند تلاش هدفمند، صبر، استقامت وتحمل رنجهای طاقت فرساست، که به عنوان پلههای صعود به قله تکامل میبایست با آغوش گرم استقبال کرد. قرآن کریم میفرماید: است «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی» (41)
انسانهای به کمال رسیده نیز ازاین قاعده مستثنی نبوده، بلکه با استقامت ورنجهای زیاد، توانسته شایستگی حق نمایی را کسب کند. ابراهیم خلیل، زمانی به مقام خلت میرسد واو را خداوند، الگو و نمونهی انسانیت خطاب میکند وامام قرار میدهد (42) که موفق میشود دشمن خود خواهی را سرکوب وخدا خواهی را در قلب خود پرورش دهد تا جای که برای انجام فرمان خداوند برای بریدن سرفرزند خود تسلیم میشود (43) اما خواست خداوند به بریدن سر فرزندش تعلق نگرفته بود بلکه تبلور مراتب ودرجات تسلیم حضرت ابراهیم به خواسته پروردگارش بوده است «وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنین» (44) و علاوه برآن، به تنهایی، با یک قوم ویک ملت مبارزه میکند وبا صبر استقامت در ترویج وگسترش عقیده خود که همان گسترش دین توحیدی الهی است میکوشد وپس از آن است که خداوند خطاب میکند: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما» (45)
پیامبر اکرم (ص) زمانی شایسته مقام نبوت، امامت وسپس خاتمیت واشرف انبیاء واولیاء میشود، که به گفته علامه اقبال لاهوری چهل سال تحمل ارتیاض و رنج گردیده است.
باور مکن بدون چهل سال ارتیاض بی خود کسی محمد مرسل نمیشود.
اگر کمال درچهره علوی تبلور پیدا میکند، بعد از آن است که درهای خیبرکنده است، عمرابن عبدودهای را سربریده است، ودل هزاران دشمن قسم خورده ازوجود وحضور او لرزیده است درعین حالیکه ازبیوه زنان، یتیمان، وبی کسان دستگیری کرده است، شبها ازخوف خدا بخود پیچیده (46) وروزها ذوالفقار را در دست داشته است.
اگر درچهره حسینی تبلور میکند، جوهری دروجودش نهفته است که میتواند حادثهای به شیرنی، کمال، تاریخ ساز، وحیات بخش کربلا را بی آفریند. رنج واستقامت توأم با معرفت وشناخت ذات احدی متبلور میشود وخود را مستحق قربانی شدن میبیند وکمال این نهضت را با ندای ملکوتی: «رِضیً بِقَضائِکَ وَ تَسْلیماً لِامْرِکَ لامَعْبودَ سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ.»(47) به اتمام میرساند.
ارزش وجایگاه انسان کامل:
انسان به عنوان گل سرسبد هستی واشرف مخلوقات از جایگاه والا وبرجستهای در هستی برخوردار است. وقت خداوند از خلقت زمین وآسمان وآنچه در آنها است را برای انسان، ومسخر ساختن آنها برای انسان، (48) سخن میگوید عظمت ومقام انسان پیدا است.
اما با توجه به ویژگیهای متفاوت انسان نسبت به دیگر موجودات که در بخشهای گذشته از آنها سخن گفته شده، جایگاه وارزش انسان نیز طبعا متفاوت خواهد بود. علاوه برآن، انسان به هرپیمانهای که به کمال نزدیک شود، به همان پیمانه از ویژگی وامتیازات فراوانتری نسبت با سائر موجودات برخوردار میشود ارزش ومقام بالاتر و والاتری پیدا میکند، تاجای که عالم با تمام وسعت وگستردگی، گنجایش وجود انسان کامل را ندارد. اگر انسانهای کاملی چون حضرت محمد (ص) وامام علی (ع) وائمه معصومین (ع) در قفس تنگ دنیا گنجیدهاند، همان مرتبه ودرجهای از وجود وحضور حضرات اند که با این دنیا تناسب وسنخیت دارند واگر نه حقیقت آنان چیزدیگری است که زبان از توصیف وفهم وعقل ما از درک آن عاجزند. البته کمال هر انسانی کامل وجود وحضور آنان در هرعالمی به پیمانه ومیزانی است که مناسب آن عالم است. حقیقت آنان را نه تنها دنیا وبالاتر از آن، بهشت نیز گنجایش ندارد «بهشت گنجایش انسان کامل راندارد. از انسان کامل تنها آنچه مناسب بهشت است دربهشت است» (49) در نگاه دیگر انقسام وجود به دنیا وآخرت به نسبت انسان است. چون دنیا وآخرت دوصفت نشئه انسانی است. (50)
ضرورت جامعیت در انسان کامل:
نخبگان فکری هر رشته علمی، کمال را دارایی ویژگی فرهیختگی و سرآمدی، در رشته علمی خودش تفسیر کرده است. مثلا در علم ادبیات، کسی که درعلوم ادبی جامع باشد را کامل دانسته، ودرعلوم استدلالی، به کسی که در هندسه، ریاضیات وعلوم تجربی، طبیعی ومنطق سرآمد وماهر باشد وباجمع این سه رشته بتواند درمعارف الهیه، حقایق را به خوبی استنباط کند، «فیلسوف کامل» و «حکیم» گویند. (51)
وهمینطور مکتب عرفان وتصوف که پرورش دهنده عشاق است، تنها پروش استعداد وارزش انسانی را در عشق می بییند و میگوید:
فرشته عشق نداند که چیست، قصه مخوان
بخواه جام وگلابی به خاک آدم ریز.
یا درجای دیگر میگوید:
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند وبس
نه هرآنکه ورقی خواند، معانی دانست.
عدهای نیز کمال انسانی را درآزادی میداند، وعدهای دیگر درعقل گرای (راسیونالیسم)، عدهای نیز درعلم گرایی (ساینتیسم).
وهمینطور در بعد جسمانی، کمال جسم انسان در سلامتی او است «کمال الإنسان فی بدنه هو الصحة. فکما أنّ الصحة متی کانت حاصلة فینبغی أن تحفظ؛ و متی لم تکن فینبغی أن تکتسب» (52)
اما درعلوم اسلامی ودینی کمال دارای صفات وویژگیهای زیر دانسته و اینگونه تعریف کردهاند: «انسان کامل آن است که درشریعت، طریقت وحقیقت تمام باشد وبه عبارت دیگر به کمال در وی باشد: اقوال نیک وافعال نیک واخلاق نیک ومعارف.ای دوست جمله نیکان در این مسیر درحرکتند و کارشان جز به کمال رساندن این چهار چیز نیست.»(53) و درجای دیگر معارف را اینگونه معنا میکند «مراد از معارف، معرفت چهار چیز است: معرفت دنیا، معرفت آخرت، معرفت خود ومعرفت پروردگار» (54) ودر مورد نامهای انسان کامل گفتهاند: «انسان کامل را شیخ، پیشوا، هادی، مهدی، دانا، بالغ، کامل، مکمل، امام، خلیفه، قطب، صاحب زمان، جام جهان نما، آینه گیتی نما، واکسیر اعظم گویند» (55) کسانی که به کمال رسیدهاند مصداق یکی از این اسما وصفات قرار گرفتهاند: «عیسی گویند؛ چرا که مرده زنده میکند، خضر گویند که آب حیات خورده است، سلیمان گویند که زبان مرغان میداند. انسان کامل همیشه در عالم هست وبیش از یکی نیستاز آن جهت که تمامی موجودات هم چون یک شخص است وانسان کامل دل آن. وموجودات بی دل نمیتوان بود. در عالم دانایان بسیارند وانسان کامل بیش از یکی نیست ودیگران در مراتب پاین تر قرار دارند.»(56)
سیدحیدرآملی گوید: «به کسی که در علم شریعت، سرآمد ودر علم طریقت، دارای کارآیی لازم در علم حقیقت، صاحب بصر باشد، »شیخ میگویند. بنابراین شیخ، انسان کاملی است که دارای این ویژگیهای یادشده باشد. (57)
ملا صدرا در تفسیر آیه شریفهای «لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبین» (58) در تفسیر انسان کامل پرداخته ومی گوید: «انسان کامل کتاب جامع آیات حق است و محلی است که همه حقایق عقول و نفوس در آن منطوی است و کلمه کاملهای است مملو از فنون و علم، و نسخه مکتوبی است از مثال کن فیکون و آن (انسان کامل) امر وارد به واسطه کاف و نون است، مظهر اسم اللَّه اعظم است، جامع جمیع اسما است از جهت روح و عقلش قلم اعلی است کهام الکتاب نامیدهاند و از جهت قلب حقیقی او یعنی نفس ناطقه او کتاب لوح محفوظ است و از حیث نفس حیوانی او، دفتر جسمانی است» (59) در جای دیگر میگوید: «اما انسان کامل آن کسی است که حق را میپذیرد و به واسطه نور حق به تمام تجلیات رهبری میشود، انسان کامل را از آن روی عبد اللَّه نامیدهاند که حق را در تمام مظاهر امریه و خلقیه، مشاهده میکند» (60)
شیخ اشراق کمال انسان را در کمال نفس میداند (61) و کمال نفس را در معرفت نسبت به نظام هستی از مبدأ تا معاد میداند: «کمال نفس آدمی به لحاظ اینکه جوهر مجرد است، این است که نسبت به حقایق از واجب تا جهان مادی، معرفت پیدا کند و نظام هستی از مبدأ تا معاد در او نقش بندد و خلاصه در حد توانایی بشری، همانند مبادی مفارق و جواهر مجرد گردد و سراسر آگاهی شود؛ و به لحاظ اینکه با تصرف تدبیری به تن وابسته است، کمال او این است که بر قوای بدنی خود مسلط باشد و خشم و شهوت و اندیشهاش را در حد اعتدال و چنان که رأی صحیح اقتضا دارد، در تدبیر زندگی به کار برد و به عبارت دیگر عدالت و شجاعت و عفت را- که نخستین حد وسط قوهی عقل عملی و دومی حد میانی خشم و سومی اندازهی متوسط شهوت است- راهنمای زندگی این جهانی خویش سازد» (62)
قرآن کریم نیز، از ابعاد مختلف انسانی سخن میکند و جامعیت را برای انسان لازم میداند، علی رغم آنکه انسان میبایست علاوه برآن «تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود» (63) نیز باشند. بصورت که هیچ از شجاعت واستقامتش نکاهد زیرا «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص» (64) انسان مومن و انسان کامل همزمانی که «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّار» (65) است و «رُحَماءُ بَیْنَهُم» (66) نیز باشد. چنانکه پیامبر اکرم (ص) را به دلیل اتصاف به این صفت، پیامبر رحمت نامیدهاند «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمین» (67) زیرا او بیش از خود انسان بر او حریص بود: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیم» (68)
نتیجه ونظر:
«آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری»
البته که انسان کامل باید سرآمد روز گار خویش باشد، اما نه در یک ساحت. مثلا کسی که تنها جامع علوم ادبی است واز فقه، معارف، و… حظی نبرده است نمیتوان به آن انسان کامل خطاب کرد، بلکه حد اکثر «انسان جامع در علم ادبیات» نامید، وهمینطور در علوم دیگر مثل فلسفه، و… و یا درعلوم اخلاقی کسی که فقط دارای فضیلت شجاعت است، وازفضائل دیگر چون، ایثار، صبر، عبادت، تقوی و… حظی ندارد، ویا فقط شب وروز خود را مصروف عبادت (صوم وصلات) کرده است، واز ارزشهای دیگر چون جهاد، امربه معروف ونهی ازمنکرو… بهرهای نبرده است نمیتوان به او انسان کامل گفت. زیرا قرآن نه تنها کمال او بلکه ایمان او را به چالش کشیده ومردود میداند «إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً* أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا» (69) زیرا تفسیر کمال در تفکر ومکتبی خاصی، برداشت یک ساحتی از انسان است که باعث میشود بسیاری از ارزشهای دیگر انسانی به فراموشی گراییده شود. مثلا سعدی میگوید: «عبادت بجز خدمت خلق نیست» هرچند خدمت به خلق یکی ازارزشهای قاطع ومسلم انسانی است، اما ارزشهای دیگری نیز چون عبادت، زهد، علم و… وجود دارد.
تأمل در پسامد مکاتب فکری تک ساحتی، که کمال را منحصر در ساحتی خاصی میدانند، این مسئله را ثابت میکند که هدف معرفی شده برای رسیدن انسان به کمال، نمیتواند نیازمندیهای او را تأمین وتضمین نماید. چون هیچکدام از علم گرایی، عقل گرایی، و… استعداد ونیازمندیهای انسان را بخوبی نشناخته است و انسان را محصور به جسم واز بعد جسمی نیز فقط برخی نیازمندیهای آن را شناخته است. وانسان کامل را در همان بعد مشخص تعریف کردهاند.
اما انسان کامل کسی است که به جامعیت و استعدادهای متفاوت خود نگریسته وتمامی آنها را درمسیر مثبت به منصه ظهور برساند. مثلا اگر متهجد وشب زنده دار است، درمیدان جهاد ونبرد بادشمن نیز پیشتاز باشد، همزمانی که در میدان نبرد با دشمن خارجی وظاهری پیشتاز شجاعت است، در عرصههای نبرد با دشمن باطنی نیز نیز سرآمد باشد، (70) «الْکَمَالُ کُلُّ الْکَمَالِ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّائِبَةِ وَ تَقْدِیرُ الْمَعِیشَة» (71) چنانچه شیخ اشراق گوید: «کمال انسان در این است که هم در به کارگیری هوش و ذکاوت، و هم در مقام غضب و شهوت حدّ اعتدال را رعایت کند» (72)
مصداق انسان کامل:
باتوجه به تعاریف و ویژگیهای که برای انسان کامل ذکر شد، مصداق منحصر به فردشان ائمه معصومین (ع) است که جامعیت وکمال را در هر بعد ازابعاد انسانی دارا بوده وبیش از آنکه در تصور انسانها ومتفکران بگنجد، از کمال برخوردار هستند. وفقط برخی از آن هادر عرصههای مختلف زندگی تبارز پیدا کرده وبرخی دیگر نیز برای انسانهای زمینی قابل شناخت نبوده، فقط آنچه قابل درک وفهم وشناخت بوده است، چهره آنها را ممتاز کرده است.
بگفته شاعر:
کسی مرد تمام است کز تمامی
کند در خواجگی، کار غلامی
اگرکسی را به معروفی امر میکند ویا ازمنکری نهی میکند، قبل از آن، خود بدان متعهد و پای بند است. (73) چه آنکه چنین انسانی بیشتر سزاوار احترام وتکریم است. (74) واین انسان میتواند مرجع، الگوی حسنه، انسان وارسته وکامل باشد. (75)
شهید مطهری (ره) درباب صحبت ازانسان کامل، حضرت علی (ع) را بعنوان مصداق اتم واکمل انسان کامل ذکر میکند، ومی گوید: «انسان در هر قسمتی از سخنان او (امام علی) ع» که وارد میشود، میبیند به یک دنیایی رفته است: گاهی در دنیای عُبّاد است و گاهی در دنیای زهّاد، گاهی در دنیای فلاسفه است و گاهی در دنیای عرفا، گاهی در دنیای سربازان و افسران است و گاهی در دنیای حکام عادل، گاهی در دنیای قضات است و گاهی در دنیای مفتیها. علی علیه السلام در همه دنیاها وجود دارد و از هیچ دنیایی از دنیاهای بشریت غایب نیست. (76) بعد از ذکر این اوصاف متضاد برای امام علی (ع) به این نتیجه میرسد که انسان کامل یعنی: «انسانی که قهرمان همه ارزشهای انسانی است، در همه میدانهای انسانیت قهرمان است» (77) واین قهرمان ارزشها فقط درسایه تهذیب نفس میسر است ودرپی کمال تحقق مییابد: «انسان مهذب ومنزه ا زغبار طبیعت، کامل است.»(78) و «اگر بخواهیم کامل شویم چارهای جز تهذیب روح نیست و تهذیب روح راه ندادن بیگان به حریم دل است» (79)
تذکر مهم:
تبارز و ایجاد بعضی فرق ومذاهب در اسلام حکایت از آن دارد، که در شناخت انسان کامل گرفتار افراط وتفریط جدی شدهاند، در این میان میتوان غالی ها ویا کسانی که حضرت علی (ع) را خدا پنداشتهاند نام برد. درتفاوت دونگاه اسلامی وغربی وهمینطور نگاه فرق ومذاهب اسلامی به کمال انسانی، این نکته قابل یادآوری است که دراسلام وقت از استعداد وتوانائیهای انسان صحبت میشود، و این استعدادها به فعلیت میرسد تا انسان معمولی تبدیل میشود به انسان کامل، به تعبیر دیگر درتفکر اسلامی اگر انسان میتواند تابی نهایت صعود کند، واگر میتواند با انجام فرائض وعبادات با چشم وگوش الهی ببیند وبشنود ویا «رسد که بجای که بجز خدا نبیند» از دایره انسان بودن خارج نمیشود. یعنی باعروج وصعود، به مقام خدای نمیرسد، بلکه فقط انسانی دارای کمال ووارستگی است.
باعبادت نی توان الله شدن میتوان موسی کلیم الله شدن.
ممکن است انسان تا «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» (80) برسد، اما باز هم همان بشر است که فرمود «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُم» (81) همراهی پیامبر اکرم (ص) بامردم مایه شگفتی انسانهای عادی بود، آن گونه که مشرکان را به ابهام آفرینی وا میداشت که چگونه پیامبری است که مانند ما غذا میخورد: «ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُون» (82) ودربازار ها به حرکت درمی آید، چگونه میتواند دارای رسالتی آسمانی واسوه حسنه باشد!؟ «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً» (83)
خداوند تبارک وتعالی در پاسخ آنها فرمود: «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیراً» (84)
شهید مطهری میفرماید: «وحی، پیامبران را از بشریت خارج نمیسازد، بلکه آنها را نمونه انسان کامل و الگوی دیگران میسازد؛ به همین دلیل، پیشرو و راهبر دیگران میشوند.»(85)
رابطه انسان کامل وامامت:
با توجه به جایگاه و ویژگیهای کامل، هرموجودی استعداد وتوانمندی رسیدن به تکامل را دارد، اما تکامل یک حقیقت تشکیکی است، از اینروهمانطوری که کمال انسان با کمال موجودات دیگر متفاوت است، کمال فردی ازانسان بافردی دیگر او نیز تفاوت پیدا میکند. همانطوری که نور شمع با نور خورشید، هرچند هردو در ذات وماهیت خود نور هستند، اما از جهت شدت وضعف به قدری باهم فاصله دارند که اگر نور خورشید، مصداق نور باشد، انگاه به سختی میتوان نور شمع را نیز نور نامید. این گونه کمال انسان نیز تفاوت پیدا میکند. ازاینرو کمال ائمه معصومین با کمال انسانهای معمولی، با تفاوت مضاعف از نور شمع وخورشید، تفاوت پیدا میکند.
بنا براین رابطه که بین انسان کامل ومقام شامخ امامت میتوان در نظر گرفت، رابطه عموم وخصوص مطلق است، یعنی هر امامی انسان کامل هست اما هر انسان کاملی نمیتواند امام باشد.
نتیجه:
در بحث انسان شناسی، تعریف و شناخت اسلام ازانسان، به دلیل انسان محور بودن آموزههای اسلامی، وهمینطور به دلیل آنکه این تعریف از سوی کسی ارائه شده است که از رگ قلب به او نزدیک ترو از تمام گفتهها وناگفتههای او آگاه است، با تعاریف ونظریات بشری قابل مقایسه نیست. انسان اسلامی؛ انسان دو بعدی است، همان طوری که میتواند مصداق (بل هم اضل) قرار بگیرد میتواند تا (قاب قوسین او ادنی) نیز صعود کند. اما دراسلام بن بست وجود ندارد، هرانسان استعداد تکامل را دارد وآنانکه که به چنین مقامی نائل آمدهاند نیز، آن را مدیون تلاش مستمر و هدفمند خود میدانند. اما کمال یک حقیقت تشکیکی است، لذا نمیتوان کمال ائمه معصومین را با کمال انسانهای معمولی برابر ومساوی دانست، بلکه به فاصله چند برابر نور شمع ونور خورشید تفاوت وتمایز پیدا میکند، در نگاه سالم اسلامی، علی رغم آن تفاوت بازهم از ائمه معصومین انسان هستند، لذا نگارههای غلو گرایانه در دایره انسان شناسی اسلامی نمیگنجد. تنها رابطهی که بین انسان کامل وامامت (ائمه معصومین ع) میتوان در نظر گرفت، رابطه عموم وخصوص مطلق است، یعنی هر امامی انسانی کامل هست اما هر انسان کاملی نمیتواند امام باشد.
پینوشتها:
1- اشاره به کتاب الکسس کارل «انسان موجود ناشناخته»
2- برگر فته از سوره ق آیه 16
3- بسیاری از آیات قرآن کریم و آیات ذیل به صراحت به این موضوع دلالت دارد:بقره 77 و 235، مائده 99، انعام 3، توبه 78، هود 5، نحل 19 و 23، طه 7، انبیاء 110، نور 29، نمل 25، قصص 69، احزاب 51، غافر 19، محمد 26 و 30، تغابن 4، اعلی 7.
4- لِکُلِّ قَوْمٍ هاد (الرعد/ 7) و برای هر گروهی هدایت کنندهای است
5- برگرفته از آیات: ابراهیم 11، کهف 110، انبیاء 3، مومنون 24 و 33، فصلت 6.
6- الفارابی فی حدوده و رسومه؛ جعفر آل یاسین، عالم الکتب، بیروت، 1405 ه ق، ص 205 و معجم المصطلحات العلمیة العربیة، فایز الدایة، دار الفکر، دمشق، 1410 ه ق، ص 96 و المنطقیات للفارابی، ابو نصر الفارابی، تحقیق و مقدمه از محمد تقی دانش پژوه، مکتبة آیة اللّه المرعشی، قم، 1408 ه ق، ص 39
7- المفردات، ج 1، ص 726
8- قاموس، ج 6، ص: 147
9- سوره مائده / 3
10- المفردات، ج 1، ص 168
11- ترجمه مفردات، ج 1، ص: 348
12- فرهنگ فلسفی، جمیل صلیبا- منوچهر صانعی دره بیدی، انتشارات حکمت، تهران، 1366 ه ش، ص 171
13- و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت میکردند (سوره انبیاء آیه 73)
14- و آنان [فرعونیان] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت میکنند (سوره قصص، آیه 41)
15- ابن منظور، محمد بن اکرم (1414) لسان العرب، (15 جلد) بیروت، دار صادر، مادهام
16- الألفین، علامه حلی، هجرت، قم، 1409 ق، چاپ دوم، ص 12
17- ترجمه جوامع الجامع، ج 1،167
18- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 35
19- شرح تجرید، قوشچی، ص 472
20- معانی الأخبار، شیخ صدوق، جامعه مدرسین، قم، 1403 ق، ص 226
21- تجلی امامت، سید اصغر ناظم زاده قمی، قم، موسسه بوستان کتاب، 1378، ص 18
22- َ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر (نهج البلاغة، سید رضی، هجرت، قم، 1414 ق، ص 82)
23- تجلی امامت، سید اصغر ناظم زاده قمی، ص 20
24- «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» کهف / 65 (موسی و یوشع بن نون بندهای از بندگان ما را در آنجا یافتند که به او رحمت و لطف خاصی عطا کردیم و از نزد خود به وی علم لدنّی آموختیم)
25- و نیز غزالی در رساله «علم لدنّی» گفته است: امیر المؤمنین علی (علیه السلام) گفت: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم زبانش را در دهان من گذاشت پس برای من از لعاب دهان آن حضرت هزار باب از علم باز شد که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده شد (داود الهامی، الطرائف-ترجمه داود الهامی، 1 جلد، نوید اسلام – قم، چاپ: دوم، 1374 ش. ص 299)
26- علاوه بر آنکه آیات متعدد واحایث پیامبر اکرم، عصمت را شرط امام میداند، جعفر وجدانی توسط ایه مبارکه ذیل بر عصمت امام استدلال میکند: (لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل) یعنی کسی که بعد از پیغمبران بیاید باید دارای عصمت بوده باشد، تا بتواند ناقل احکام شرع بوده و جانشین پیغمبر گردد در تمام آنچه از پیغمبر خواسته شد بغیر از نبوّت و این موضوع تحقّق نمییابد مگر با عصمت امام پس واجب است امام دارای عصمت بوده باشد. (جعفر وجدانی، الفین-ترجمه وجدانی، 1 جلد، سعدی و محمودی – تهران، چاپ: اول، ص 83) در جای دیگر اینگونه بر لزوم عصمت امام استدلال شده است: دلیل بر اثبات عصمت امام اینست که آنچه موجب شده ما محتاج بوجود امام باشیم، معصوم نبودن ماست. زیرا اگر همه مردم معصوم بودند، احتیاج بامام نداشتند. ولی چون معصوم نیستند محتاج بامام معصوم میباشند؛ و از اینجا میدانیم که علت احتیاج ما بامام، معصوم نبودن افراد اجتماع است. پس اگر امام هم معصوم نباشد او نیز مانند دیگران محتاج بامام معصوم است (علی دوانی، مهدی موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، 1 جلد، دار الکتب الاسلامیه – تهران، چاپ: بیست و هشتم، 1378 ش. ص 418 و 419)
27- حجر/ 28 و 29 و (به خاطر بیاور) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری را از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده، میآفرینم. هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!»
28- سجده / 7-9: او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. سپس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز و بیقدر آفرید. سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید
29- سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است، (سوره شمس/ 8)
30- «فَأَمَّا مَنْ أَعْطی وَ اتَّقی*وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی» امّا آن کس که (در راه خدا) انفاق کند و پرهیزگاری پیش گیرد، و جزای نیک (الهی) را تصدیق کند (سوره لیل/ 5 و 6)
31- که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده (سوره شمس/9)
32- «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است! (سوره شمس/ 10)
33- میگویند: «پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد، و ما قوم گمراهی بودیم! (سوره مومنون/ 106)»
34- النجم/9 تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود؛
35- آیات مبارکه 44 و 179 سوره اعراف براین موضوع دلالت دارد.
36- مبانی انسان شناسی درقرآن، عبدالله نصری، ص 182، به نقل از: ترجمه وتفسیر نهج البلاغه، ج 16، ص 208
37- مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شیخ اشراق، (تصحیح و مقدمه هانری کربن و سید حسین نصر و نجفقلی حبیبی) موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1375 ه ش، چاپ دوم، ج 3، ص 350
38- مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج 23، ص 99
39- مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج 23، ص 99
40- درتفکر ملاصدرا، گرایش به کمال درخلقت انسانی نهفته است به تعبیر دیگر فلسفه خلقت رسیدن به کمال است، هرناقصی به کمال خود برسدیعنی ماده بصورت خود، صورت به معنی وباطن خود ونفس به درجه عقل ومقام روح برسد (سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، عبدالله نصری، چ 3، تهران، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، 1371، به نقل از: اسرار الایات ص 91)
41- مقصودشان از حکمت- البته حکمت نظری نه عملی- دریافت کلی صحیح از مجموع هستی است که غیر از علم است (مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج 23، ص 165 )
42- و اینکه برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست. (نجم، 39)
43- «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما» (به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود؛ و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم! (بقره / 124)»
44- «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبین» هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد… (صافات/ 103)
45- او را ندا دادیم که: «ای ابراهیم!. آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)!» ما این گونه، نیکوکاران را جزا میدهیم! (الصافات 104 و 105)
46- من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم! (بقره / 124)
47- «یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِین» أمالی الصدوق، ص 625 المجلس الحادی و التسعونِ
48- مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج 27، ص 437
49- آیات ذیل براین موضوع دلالت دارد: بقره/ 29، ابراهیم /32 و 33، نحل / 12، حج/65، لقمان/20، جاثیه/ 12 و 13
50- پرسش ازحقیقت انسان، علی اصغرمصلح، ص 117، به نقل از: نقد النصوص، جامی، ص 98
51- پرسش ازحقیقت انسان، علی اصغرمصلح، ص 117، به نقل از: نقد النصوص، جامی، ص 99
52- مبادی اخلاق درقرآن، آیت الله جوادی آملی، تنظیم وویرایش حسین شفیعی، قم، مرکز نشر اسراء، 1377، ص 52
53- الاعمال الفلسفیة، ابو نصر الفارابی، (مقدمه و تحقیق و تعلیق از دکتر جعفر آل یاسین) دار المناهل، بیروت، 1413 ه ق، ص 237 (کمال انسان در بدنش عبارت از صحت آن بود و همان طور که اگر کسی دارای صحت بدن باشد باید آن را حفظ کند و اگر از صحت بدن محروم باشد باید آن را بدست آورد)
54- انسان کامل (تلخیص وباز نویسی کتاب انسان کامل اثر عزیزالدین نسفی) تألیف قرن هفتم هجری/ به کوشش اسفندیار، زیر نظر سازمان ملی جوانان، تهران، موسسه فرهنگی اهل قلم، 1380، ص 27
55- انسان دراسلام ومکاتب غربی، علی اصغرحلبی،1371، ص 98، به نقل از: الانسان الکامل، 97، ماریژان موله
56- انسان کامل، به کوشش اسفندیار، ص 27
57- انسان کامل، به کوشش اسفندیار، ص 27
58- مبادی اخلاق درقرآن، آیت الله جوادی آملی، ص 52
59- سوره انعام/ 59
60- فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص 409
61- فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص 454
62- فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، سید محمد خالد غفاری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1380 ه ش، ص 87
63- مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 4، ص 16
64- پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است (فتح /29)
65- خداوند کسانی را دوست میدارد که در راه او پیکار میکنند گویی بنایی آهنیناند! (صف/4)
66- در برابر کفّار سرسخت و شدید هستند. (فتح/ 29)
67- و در میان خود مهربانند (فتح/ 29)
68- الأنبیاء/107 ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم
69- التوبة/128 به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!
70- کسانی که خدا و پیامبرانِ او را انکار میکنند، و میخواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و میگویند: «به بعضی ایمان میآوریم، و بعضی را انکار میکنیم» و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند… آنها کافران حقیقیان (سوره نساء/ 150 و 151)
71- «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاه» أمالی الصدوق، شیخ صدوق، اعلمی، بیروت، 1400 ق، نوبت چاپ: پنجم، ص 21
72- تحف العقول عن آل الرسول ص، ابن شعبه حرانی، جامعه مدرسین، قم، 1404 ق، چ 2، ص 292 «منتها درجه کمال، تفقّه در دین است، و صبر به هنگام رسیدن بلا، و اندازه نگاه داشتن در معیشت»
73- فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، ص 249
74- «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُم» آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش مینمایید (البقرة: 44)
75- «وَ قَالَ علی (علیهالسلام) مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مؤدبها أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ» هر که خود را پیشوای مردم سازد، پیش از آنکه بمردم پردازد، باید خود را بیاموزد، و با عمل ادب کند، قبل از آنکه بزبان بیان نماید، آنکه نفس خود را بیاموزد و ادب کند، باحترام سزاوارتر است از آنکه دیگران را بیاموزد و ادب کند. هر که خود را پیشوای مردم سازد، پیش از آنکه بمردم پردازد، باید خود را بیاموزد، و با عمل ادب کند، قبل از آنکه بزبان بیان نماید، آنکه نفس خود را بیاموزد و ادب کند، باحترام سزاوارتر است از آنکه دیگران را بیاموزد و ادب کند. مورد جستجو: نصب نفسه (شرح نهج البلاغه صبحی صالح، صفحهی 480، کلمات قصار 73)
76- «مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوه» بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 2، ص 88
77- مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج 23، ص 124
78- مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج 23، ص 124
79- مبادی اخلاق درقرآن، جوادی آملی، ص 55
80- مبادی اخلاق درقرآن، جوادی آملی، ص 59
81- تا آنکه فاصله او (با پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود؛ (سوره نجم/9)
82- من فقط بشری هستم مثل شما (سوره کهف / 110)
83- «این بشری است مثل شما؛ از آنچه میخورید میخورد؛ و از آنچه مینوشید مینوشد! (پس چگونه میتواند پیامبر باشد!؟) سوره مومنون/ 33»
84- و گفتند: «چرا این پیامبر غذا میخورد و در بازارها راه میرود!؟ (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشتهای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند (و گواه صدق دعوی او باشد)!؟ (سوره فرقان/ 7)»
85- ما هیچ یک از رسولان را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند؛ و بعضی از شما را وسیله امتحان بعضی دیگر قرار دادیم، آیا صبر و شکیبایی میکنید (و از عهده امتحان برمیآیید)!؟ و پروردگار تو همواره بصیر و بینا بوده است. (سوره فرقان/ 20)
86- مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج 2، ص 164
فهرست منابع
1) قرآن کریم.
2) نهج البلاغة، سید رضی، هجرت، قم، 1414 ق
3) ارشاد القلوب- ترجمه سلگی، علی سلگی نهاوندی، ناصر، قم، 1376
4) الاعمال الفلسفیة، ابو نصر الفارابی، (مقدمه و تحقیق و تعلیق از دکتر جعفر آل یاسین) دار المناهل، بیروت، 1413 ه ق
5) الألفین، علامه حلی، هجرت، قم، 1409 ق، چاپ دوم
6) انسان کامل (تلخیص وباز نویسی کتاب انسان کامل اثر عزیزالدین نسفی) تألیف قرن هفتم هجری/ به کوشش اسفندیار، زیر نظر سازمان ملی جوانان، تهران، موسسه فرهنگی اهل قلم، 1380
7) پرسش ازحقیقت انسان، علی اصغرمصلح، قم، کتاب طه،1384
8) تجلی امامت، سید اصغر ناظم زاده قمی، قم، موسسه بوستان کتاب، 1378
9) تحف العقول عن آل الرسول ص، ابن شعبه حرانی، جامعه مدرسین، قم، 1404 ق
10) سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، عبدالله نصری، چ 3، تهران، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، 1371
11) الطرائف، داود الهامی -ترجمه داود الهامی، 1 جلد، نوید اسلام – قم، چاپ: دوم، 1374 ش
12) الفارابی فی حدوده و رسومه؛ جعفر آل یاسین، عالم الکتب، بیروت، 1405 ه ق
13) فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، سید محمد خالد غفاری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1380 ه ش
14) فرهنگ فلسفی، جمیل صلیبا- منوچهر صانعی دره بیدی، انتشارات حکمت، تهران، 1366
15) لسان العرب، ابن منظور، محمد بن اکرم (15 جلد) بیروت، دار صادر،1414
16) مبادی اخلاق درقرآن، آیت الله جوادی آملی، تنظیم وویرایش حسین شفیعی، قم، مرکز نشر اسراء، 1377
17) مبادی اخلاق درقرآن، جوادی آملی، تنظیم وویرایش: حسین شفیعی، قم، موسسه نشر اسراء،1377
18) مبانی انسان شناسی درقرآن، عبدالله نصری، (بی جا) موسسه تحقیقاتی وانتشاراتی فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی،1372
19) مترجمان، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی – مشهد، چاپ دوم، 1377 ش.
20) مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات فراهانی – تهران، چاپ اول، 1360 ش.
21) معانی الأخبار، شیخ صدوق، جامعه مدرسین، قم، 1403 ق، ص 226
22) مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شیخ اشراق، (تصحیح و مقدمه هانری کربن و سید حسین نصر و نجفقلی حبیبی) موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1375 ه ش
23) مجموعهآثار، استادشهیدمطهری، تهران، انتشارات صدرا،1379
24) معجم المصطلحات العلمیة العربیة، فایز الدایة، دار الفکر، دمشق، 1410 ه ق
25) المفردات، راغب، اصفهانی، ابیروت، دارالعلم. 1412 ق
26) المنطقیات للفارابی، ابو نصر الفارابی، تحقیق و مقدمه از محمد تقی دانش پژوه، مکتبة آیة اللّه المرعشی، قم، 1408 ه ق
27) مهدی موعود، علی دوانی -ترجمه جلد سیزدهم بحار، 1 جلد، دار الکتب الاسلامیه – تهران، چاپ: بیست و هشتم، 1378 ش
/ج