به مناسبت شهادت امام جواد (علیه السلام)
امام جواد(علیه السلام) و مبارزه دانش بنیان
اگر بخواهیم شأن امام را به طور کامل و جامع وبه صورت مختصر و مفید تعریف کنیم باید بگوئیم امام یعنی هدایت گری که جامعه را از بی راهه به راه بر می گرداند، قرآن کریم هم در تفسیر شخصیت و جایگاه رسول خدا به عنوان پیشوای جامعه او را کسی می داند که آیات الهی را بر مردم قرائت، آن ها را تزکیه کرده و کتاب خدا و حکمت متقن را به آن ها می آموزد، تا جامعه را از جهالت و گمراهی که پیش از این در آن گرفتار بوده نجات دهد[1] و به مقام انسانیت برساند. قرآن از این دسته از امامان به ائمه هدایت به سمت امر الهی نام می برد[2] چنین امامانی در درجه اول با جهل اجتماعی مبارزه کرده و تلاش می کنند تا جامعه را به تعقل صحیح وادار نمایند. این مسئله آن قدر مهم است که جان امام که در هر شرایطی باید محفوظ بماند در راه این آرمان فدا می شود، همانگونه که سید الشهدا(علیه السلام) جان عزیز خود و یارانش را فدای رفع جهالت جامعه کرد.[3]
اما آن طرف ماجرا جریانی وجود دارد به اسم طاغوت که قرآن کریم از آن به عنوان امامان دعوت کننده به آتش[4] یاد می کند این دسته وجودشان وابسته به جهل جامعه است و همواره تلاش می کنند با ترویج ابزار غفلت و جهالت؛ جامعه را استحمار کرده و اجازه تفکر به آن ندهند؛ چراکه طاغوت هرگز برگرده جامعه بیدار سوار نخواهد شد چون جامعه بیدار مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح داده و یا طاغوت را فرو می ریزد و یا آن قدر با آن مبارزه می کند تا به ملاقات پروردگار خود برود.
در واقع تلاش اهل بیت(علیهم السلام) برای بیداری جامعه را می توان بخشی از حرکت ضد طاغوتی آن ها دانست که این حرکت در عصرهای گوناگون با توجه به شرایط زمان و مکان، رنگ و لعاب ها و قالب های مختلفی به خود گرفته است به عنوان مثال در عصر امیرمؤمنان(علیه السلام) حضرت به خطبه خوانی می پرداختند و یا امام صادق(علیه السلام) به مجاهدت علمی بنیادین پرداخته و با تشکیل دانشگاه بزرگ اسلامی به بیدار سازی جامعه مبادرت فرمودند.
امام جواد(علیه السلام) نیز با توجه به شرایطی که وجود داشت تلاش کردند که در راستای زدایش جهالت و زایش بینش و بصیرت در جامعه گام های موثری بردارند و از ابزارهای منطقی و مشروع برای بالا بردن سطح فهم و اندیشه در جامعه استفاده نمایند.
شرایط عصر امام جواد(علیه السلام)
عصر امام جواد(علیه السلام) از جهات مختلف در حوزه اندیشه و فکر دچار تنش بود و تشتط آراء و نظریه های مختلف باعث شده بود تا حتی اندیشه ورزان نیز دچار شک و تردید و انحراف شوند.
امامت در کودکی و آغاز اختلاف
دوران امامت امام جواد(علیه السلام) در حالی شروع شد که آن حضرت در سنین کودکی قرار داشتند و هضم امامت کودک بر جامعه برای بسیاری از افراد حتی خواص شیعه سخت می نمود؛ به همین دلیل بسیاری از بزرگان شیعه به دنبال مفری برای گریز از این امامت بودند؛ از طرفی کسانی که رفیق نیمه راه مکتب اهل بیت(علیهم السلام) شده بودند مانند معتقدان به مکتب واقفیه و پیروان “علی بن ابی حمزه بطائنی”[5] به استهزاء و شبهه افکنی می پرداختند.این شبهات که بیشتر توسط “حسین بن قیاما واسطی” از نظریه پردازان واقفیه شروع شده بود بسیاری را در گرداب انحراف فرو برد؛ تا آنجا که بزرگانی مانند “یونس بن عبد الرحمن”[6] به آن گرفتار شدند و به ترویج آن پرداختند. این اختلاف نظرهای اعتقادی حتی به تقابل فیزیکی بین کسانی که عمری به پیروی از اهل بیت(علیهم السلام) پرداخته بودند نیز رسید و در یک فقره “یونس بن عبد الرحمن” و “ریان بن صلت”[7] پس از گفتگوی زیاد به گلاویز شدن با هم پرداختند و ریان بن صلت، یونس بن عبد الرحمان را به نفاق و دو رویی متهم کرد و در حالی که گلوی او را می فشرد او را مشرک خطاب کرد.[8]
در این بین بودند شخصیت های بصیر و اندیش مندی مانند علی بن جعفر[9] که در مقابل این مخالفت ها ایستادند و به روشن سازی جایگاه امامت و اثبات امام جواد(علیه السلام) پرداختند.
علاوه بر این اختلافات سازمان وکلای اهل بیت(علیهم السلام) نیز که به خاطر تمرد علی بن ابی حمزه بطائنی از فرمان امام و نیز محصور بودن امام رضا(علیه السلام) در لباس ولیعهدی در زمان امام جواد(علیه السلام) به کلی از هم پاشیده بود عملا اهل بیت(علیهم السلام) را در موضع انزوا قرار داده بود و اهل بیت(علیهم السلام) کمترین امکان را برای ارتباط با پیروان خود داشتند.
بالا گرفتن نهضت ترجمه
بالا گرفتن نهضت ترجمه یکی از مسائلی بود که در عصر امام جواد(علیه السلام) اتفاق افتاد، دستگاه بنی العباس بیشتر با هدف ایجاد قطب فکری جدید در مقابل اهل بیت(علیهم السلام) هزینه های گزافی نمود تا کتب زیادی را از زبان های یونانی، سریانی و فارسی در موضوعاتی مانند فلسفه ،منطق وکلام ترجمه نماید و به عنوان علوم عقلی آن ها را در جامعه ترویج نماید؛ همین مسئله باعث شده بود تا هرکسی از هر گوشه ای به عنوان نظریه پرداز علوم عقلی با اتکا به فهم ناقص و یا مصلحتی خود حرف هایی را به عنوان واقعیت در جامعه مطرح کند وهمین امر باعث ایجاد تردید در عده ای که توان تحلیل درست علوم عقلی را نداشتند شده بود.
ظهور و اقتدار جریان های انحرافی
باز شدن فضای نظریه پردازی و هرج مرج در وادی اندیشه باعث شد تا فرقه های انحرافی نیز احساس آزادی کرده و به عرض اندام بپردازند؛ غلات که تا آن روز با روشنگری های اهل بیت(علیهم السلام) در حاشیه و انزوا قرار گرفته بودن سازمان خود را تجدید کردند و با ایدئولوژی سازی جدید به رینگ اندیشه برگشتند؛ از طرفی زنادقه و منکران سنتی خدا در کنار مدعیان نوین عقل تلاش کردند تا با شبهه افکنی خوشه ای به خرمن طرفداران خود بیفزایند و روز به روز این وادی مشوش تر از روز قبل می شد.
در این بین دستگاه بنی العباس که فهم دقیق جامعه را مخالف منافع خود می دید روز به روز به این انحرافات دامن می زد تا مبادا جامعه را در موضع طغیان علیه خود ببیند.
خفقان سیاسی
آزادی های جریان های انحرافی و فرق نوظهور عصر ترجمه در واقع یک طرف واقعیت عصر امام جواد(علیه السلام) است اما آن روی سکه خفقانی است که برای شیعیان به خصوص شخص امام جواد(علیه السلام) وجود داشت؛ مامون عباسی که در ظاهر خود را مرید اهل بیت(علیهم السلام) نشان می داد با کیاست و سیاست تلاش می کرد تا محدوده تاثیر گذاری امام(علیه السلام) را محدود نماید؛ او با همین هدف دختر خود را به عقد امام(علیه السلام) در آورد تا به صورت کامل بر همه ابعاد زندگی امام(علیه السلام) اشراف داشته باشد و مراودات ایشان را زیر نظر بگیرد؛ همین مسئله باعث شده بود تا اولا امکان مراوده محدود شود و ثانیا آنان که با همه مخاطرات به ارتباط با امام(علیه السلام) اقدام می کردند به راحتی در تور دستگاه بنی العباس قرار بگیرند.
فعالیت های امام جواد(علیه السلام) در مبارزه با جهل
امام جواد(علیه السلام) که جامعه را در گرداب اختلاف و انحراف گرفتار می دید تلاش کرد تا جامعه را از این گرداب نجات دهد؛ اما یقینا نجات جامعه ای که در ابعاد مختلف از جمله رهبری سیاسی، فکری و جریانی دچار مشکل است و هرکس در آن سازی را در وادی فکر و اندیشه و اعتقاد کوک می کند به این آسانی نیست و اگر هیچ دلیلی برای امامت امام جواد(علیه السلام) وجود نداشته باشد جز اینکه آن حضرت در آن شرایط مشوش موفق به اداره فکری پیروان تشیع شده و مکتب را از این گذرگاه تاریخی به سلامت عبور دادند کفایت می کرد تا امامت ایشان در نزد اهل بینش به اثبات برسد.
ایجاد مقبولیت
مقبولیت یقینا اولین شرط اول موفقیت یک پیشوای اجتماعی است؛ چراکه تا پیشوای جامعه این شرط را نداشته باشد هیچ بستری برای عینیت آرمان او وجود نخواهد داشت.
امامت امام جواد(علیه السلام) در سنین کودکی به دست آوردن مقبولیت را به مراتب دشوار تر می کرد؛ به همین دلیل امام باید در اولین گام خود را به جامعه شیعه و سایر مسلمین اثبات می کرد تا امکان برداشتن گام های بعدی فراهم شود. اولین قدمی که امام جواد(علیه السلام) برای این مهم برداشت ایجاد ارتباط با بزرگان شیعه و پیروان پدرش بود تا از رهگذر این رابطه و پاسخگویی به سوالات آن ها اعتماد مخدوش آن ها را اصلاح نماید؛ در مهمترین رخداد اعتماد سازی که اتفاق افتاد قریب به هشتاد نفر از بزرگان شیعه با آن حضرت ملاقات کردند؛ آن ها که عازم سفر حج بودند به قصد زیرات امام(علیه السلام) به مدینه رفتند و در خانه امام صادق(علیه السلام)، که محل دیدارهای امام جواد(علیه السلام) بود، منتظر نشستند در این هنگام “عبد الله بن موسی”، که عموی حضرت جواد(علیهالسلام) بود، وارد مجلس شد و به عنوان فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در صدر مجلس نشست و حضار از او سؤالهایی را پرسیدند که با پاسخهای ناصحیح او روبه رو شدند؛ شیعیان که از جوابهای او مظطرب شده بودند و خود را در شبهات خود محق میدیدند عزم ترک مجلس نمودند که به ناگاه دری باز شد و “موفق” غلام حضرت اعلام کرد که ابوجعفر محمد بن علی الجواد(علیه السلام) وارد میشود؛ امام(علیه السلام) در مجلس نشستند و پس از مدتی سکوت، شروع به پاسخ به سؤالات بزرگان و علمای شیعه فرمودند و وقتی پاسخ های دقیق امام(علیه السلام) را شنیدند مسرور گشته و نسبت به امامت آن بزرگوار اعتراف نموده و مجلس را ترک کردند.[10]
اعتراف بزرگان شیعه به امامت امام جواد(علیه السلام) در مجلس مدینه را می توان شروعی عالی بر روند اعتماد سازی بین امام(علیه السلام) و شیعیان دانست؛ البته این تنها مجلس گفتگوی امام(علیه السلام) با شیعیان نبود؛ اما مهمترین این مجالس بوده است.
علاوه بر این گفتگوها مناظرات مختلفی از امام جواد(عیه السلام) نقل شده است که معمولا با بزرگان ادیان و فرق مختلف انجام شده است که مشهور ترین این مناظرات مناظره با “یحی بن اکثم”[11] است؛ علاوه بر مناظره ابن اکثم افراد دیگری چون قاضی القضات بغداد و بزرگان زنادقه و غلات با حضرت به مناظره پرداختند که پیروزی امام(علیه السلام) در همه این مناظرات حتی مخالفان آن حضرت را به وجد آورده بود؛ شیخ مفید در مورد این مناظرات چنین می نویسد: “مأمون شیفته امام (علیه السلام) شد، زیرا می دید که او با وجود کمی سن از نظر حکمت و کمال و ادب و عقل به چنان رتبه ای رسیده است که هیچ یک از بزرگان آن عصر به آن کمال نرسیده اند.”[12]
این مناظرات علاوه بر اینکه پنبه انحرافات باطل را می زد و در مورد انحرافت فکری روشنگری می نمود باعث دلگرمی پیروان اهل بیت(علیهم السلام) و ثبات قدم آن ها در اطاعت از امام(علیه السلام) می شد و این یعنی پس از دوره ای قابل توجه جریان شیعه در حال رسیدن به نقطه انسجام بود.
گام دوم احیای سازمان تشیع
امام جواد(علیه السلام) که حالا در نظر شیعیان و حتی غیر شیعیان به مقبولیت قابل قبولی رسیده بود برای ادامه مسیر، تشیع را ناگزیر از ایجاد شبکه می دید؛ به همین دلیل اقدام به احیای شبکه وکلا نمود، شبکه ای از انسان های مورد وثوق که اهم وظائف آن ها عبارت بود از:
- ارتباط با شیعیان و رساندن معارف اهل بیت(علیهمالسلام) به آنها.
- جلو گیری از تجزیه و تفرقه شیعیان با تبیین جایگاه محوری امام(علیه السلام)
- دریافت وجوهات از شیعیان و ایجاد پشتوانه مالی برای سازمان تشیع.
- حل و فصل مشکلات درون سازمانی شیعیان، مانند اختلافات درونی برای جلوگیری از درگیری داخلی.
آن حضرت علاوه بر احیای شبکه وکلا به نفوذ در دربار عباسی پرداخت و برای پیش برد اهداف شیعه شخصیت های مختلفی را در بار جاگذاری نمود، از این رو برخی از شیعیان مانند “محمد بن اسماعیل بزیع” و “احمد بن حمزه قمی” در پست های بالای دربار قرار گرفتند و “نوح بن دراج” مدتی قاضی بغداد و بعد از آن قاضی کوفه گردید و “حسین بن عبد الله نیشابوری” حاکم بست و سیستان و “حکم بن علیای اسدی” به حکومت بحرین رسدید.[13]
تشدید روابط بین شیعیان
اعتماد به امامت امام جواد(علیه السلام) و نیز تشکیل شبکه وکلا باعث شد تا علی رغم سختی های فراوان ارتباط شیعیان با امام جواد(علیه السلام) تشدید شود و مکاتبات و جلسه های شفاهی زیادی بین ایشان و پیروانشان رخ بدهد، البته این تشدید به معنای کثرت نبوده بلکه سطح ارتباطی صفر به بالا تر از صفر رسید، ولی خفقان و سیطره امنیتی بر شیعیان نگذاشت که آنگونه که باید از آن امام ارزشمند استفاده شود ودر حال حاضر فقط 250 روایت از آن همه مکاتبات و مشافهات به دست ما رسیده است که اکثر آن ها متن مکاتبات آن حضرت با “علی بن مهزیار”، “عبد العظیم الحسنی”، “احمد بن ابی نصر بزنطی” و “احمد بن خالد برقی” بوده است.
مجموع فعالیت های روشنگرانه امام جواد(علیه السلام) در آن عصرباعث شد تا دستگاه بنی العباس که قصد نابودی کامل شیعه را داشت نتواند تنها نور حقیقت در جامعه را خاموش کند و انسان های زیادی به یمن وجود آن حضرت از انحراف طاغوت ساخته به مسیر امامت برگردند.
پینوشت:
[1] هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ؛ قرآن کریم، سوره جمعه، آیه 2
[2] وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ…؛ قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه 73
[3] وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَک من الْجَهَالَةِ و حَیرةِ الضَّلَالَة، زیارت اربعین سیدالشهدا (علیه السلام)
[4] وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ… ؛ قرآن کریم، سوره قصص، آیه 41
[5] وی وکیل دو یا سه امام بود و به نحوی رئیس شبکه وکلای امام محسوب می شد که با انگیزه های مالی از امامت امام رضا(علیه السلام) تمرد کرد و فرقه واقفیه را تشکیل داد.
[6] وی از معتقدان به مکتب اهل بیت بود که نتوانست امامت امام هفت ساله را هضم کند و به مخالفت نظریبا امامت امام جواد(علیه السلام) پرداخت.
[7] از اصحاب خاص امام رضا(علیه السلام)
[8] سیره پیشوایان، ص 540
[9] از روات شیعه و از افراد مورد وثوق اهل بیت(علیهم اسلام) که پس از مدتی به قم مهاجرت کرده و در مزار شهدای قم حول محور مرقد او شکل گرفته است.
[10]بحار الانوار ج 50 ص 98
[11] از علمای بزرگ اهل سنت
[12] الارشاد ص 261
[13] تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه آیت اللهی ص 79