امام جواد (ع) و سازمان وکالت
چکیده
سازمان وکالت مجموعهای از امامان معصوم (علیهم السلام) وعدهای از پیروان نزدیک و وفادار آنان بود؛ که با همکاری یکدیگر، تشکیلات هماهنگ و منسجمی را پدید آوردند تا با اتخاذ روشهایی، پیشبرد اصول دینی، سیاسی و مذهبی را محقق سازند. وظایف این سازمان، منحصر به امور مالی نبود و شامل وظایف سیاسی، دینی و ارشادی نیز بود. این تشکیلات، از نیمه دوم عصر امامت، یعنی از عصر امام صادق (علیه السلام) به بعد آغاز به کار نمود و دارای نظم، گستردگی و هماهنگی پیشتری شد و تا پایان عصر غیبت صغرا استمرارِ فعالیت داشت. در عصر امام جواد (علیه السلام)، هرچند این سازمان با مشکلاتی مواجه شد، ولی نواحی تحت پوشش وکلا و محدوده اقتدار آنان با تشدید فعالیتها گسترش مییافت.
وکلای آن حضرت در مناطقی مانند: مدینه، مصر، کوفه، بغداد و برخی از نقاط ایران مانند: قم و همدان به فعالیت مشغول بودند. آن حضرت، با وجود فشارهای موجود، توانست تشکیلاتی را که جد بزرگوارش تأسیس کرده بود، نه تنها حفظ کند بلکه آن را گسترش دهد. در پژوهش حاضر جایگاه و وضعیت این سازمان در عصر امام جواد (علیه السلام) و نیز نقش حضرت در حفظ و گسترش آن بررسی خواهد شد.
مقدمه
از عصر امام صادق (علیه السلام) بدین سو، با توجه به گسترش تشیع و مناطق شیعهنشین و مقتضیات و ضرورتهای موجود، تشکیلاتی ایجاد شد تا بدان وسیله، امامان با سهولت بیشتری بتوانند با شیعیان در دورترین نقاط عالم اسلامی مرتبط بوده و شیعیان نیز از طریق این تشکیلات بتوانند نیازهای شرعی و دینی خود را مرتفع سازند. این تشکیلات رفتهرفته دارای نظم و گستردگی و هماهنگی بیشتری شد تا آن جا که در بعضی از دوران همچون عصر امامین عسکریین (علیهما السلام) و سپس عصر غیبت، به اوج گسترش و انسجام رسید و غالب نقاط شیعهنشین آن زمان در عالم اسلامی را زیر پوشش قرار داد. در پژوهش حاضر به بررسی نقش امام جواد (علیه السلام) در ارتباط با سازمان وکالت پرداخته خواهد شد. پرسشهایی که در این زمینه با آن مواجهیم عبارتند از:
1. نقش امام جواد (علیه السلام) در ارتباط با حفظ و گسترش سازمان وکالت چگونه بوده است؟
2. وکلای امام جواد (علیه السلام) چه تعداد، چه کسانی و دارای چگونه شخصیت و عملکردی بودهاند؟
3. وظایف وکلای امام جواد (علیه السلام) چه بوده است؟
4. مناطق فعالیت وکلای امام جواد (علیه السلام) چه نقاطی بوده است؟
5. شیوههای ارتباطی امام جواد (علیه السلام) با وکلای خود و از طریق آنان با شیعیان چگونه بود؟
معرفی سازمان وکالت
در نیمه دوم دوران حضور معصومان (علیهم السلام) یعنی از عصر امام صادق (علیه السلام) بدین سو، (2) شاهد فعالیت نهادی دینی و اجتماعی هستیم که عدم توجه به آن، مستلزم ظلمی فاحش در حق معصومان (علیهم السلام)، فقدان شناخت دقیقِ شرایط عصر معصومان (علیهم السلام) و چگونگی مجاهدت آنان و یاران مخلصشان خواهد بود. عملکرد مدبرانه امامان معصوم (علیهم السلام) پس از حادثه خونبار کربلا، روند رو به رشدی را برای شیعیان و مناطق شیعهنشین فراهم آورد، به گونهای که با وجود فشارهای فزاینده اموی و عباسی بر شیعیان و امامان معصوم (علیهم السلام)، تشیع نه تنها نابود نشد بلکه مسیر تبدیل نهالی نوپا به درختی تناور را پیمود! یکی از مهمترین ابزارِ در اختیار معصومان (علیهم السلام)، راهاندازی و بهرهگیری از وکلا و نمایندگانی بود که از سوی ائمه معصومان (علیهم السلام) مأموریت اقامت و ایفای نقش در نواحی شیعهنشین را مییافتند. با توجه به ساختار این تشکیلات، نوع مأموریت و عملکرد وکلا، میتوان متناسب با مقتضیات و شرایط آن دوره، نام سازمان وکالت را بر این تشکیلات اطلاق کرد. این سازمان همچون مجموعههایی که به طور سازمان یافته و نظاممند در پی انجام هدفی مشترک هستند. دارای شالودهای منظم و منسجم بود. این ساختار و شالوده را میتوان به مثابه هرمی تصور کرد که بالاترین بخش آن را رهبری سازمان، یعنی ائمه معصومان (علیهم السلام) تشکیل میداد و به ترتیب به سمت قاعده هرم، ابتدا وکلای ارشد و سپس وکلای نواحی مختلف قرار داشتند.
این سازمان، افزون بر جمعآوری و تحویل وجوه و حقوق شرعی مانند: خمس، زکات، نذرها و همینطور هدایای شیعیان به ائمه (علیهم السلام) که از وظایف اصلی آن بود، وظایف دیگری نیز بر عهده داشتند از جمله: نقش علمی و دینی، نقش ارشادی در معرفی امام معصوم پس از رحلت امام پیشین، تحویل نامههای حاوی سؤالات شرعی و درخواستهای شیعیان از امامان به محضر آنان، و متقابلاً دریافت و تحویل پاسخ آنها به شیعیان، رفع اختلافات و منازعات شیعیان. یکی از مسئولیتهای امامان (علیهم السلام) درباره وکلا، معرفی وکلا و جایگاه و شخصیت آنان به شیعیان بود. نمونه قابل ذکر از امام جواد (علیه السلام) در این خصوص، نصب ابراهیم بن محمد همدانی به جای یحیی بن ابی عمران (وکیل حضرت در قم) طی نامهای از سوی امام (علیه السلام) است. امام ضمن این نامه به ابراهیم فرموده بود که نامه را تا زمانی که یحیی در قید حیات است باز نکند. از این رو، ابراهیم پس از درگذشت یحیی از وکالت خود باخبر شد. این روایت، حکایت از آن دارد که ائمه (علیهم السلام) آن چنان به استمرار فعالیت شبکه وکالت در نواحی شیعهنشین اهتمام داشتند که حتی قبل از درگذشت وکیل یک ناحیه، جانشینش را تعیین کرده بودند. در این تشکیلات، امام معصوم رهبر سازمان تلقی میشد، و وکلای برجستهای که میتوان از آنها با عنوان سروکیل یا وکیل ارشد یاد کرد، نقش نظارت بر عملکرد وکلای نواحی مختلف را ایفا میکردند. گاهی مناطق شیعهنشین بر حسب میزان و کیفیت تجمع شیعیان به چندین منطقه کلی تقسیم، و هر منطقه به وکیلی خاص و برجسته سپرده میشد که نقش نظارتی بر کار سایر وکلا را نیز بر عهده داشت. امامان معصوم (علیهم السلام) نقش رهبری خود بر این سازمان را به نحوی دقیق اعمال مینمودند. از جمله مواردی که ائمه (علیهم السلام) به عنوان رهبر سازمان وکالت به انجام آنها مبادرت میکردند عبارتند از: نصب وکلا به مقام وکالت و معرفی شخصیت و جایگاه آنان، تعیین جانشین برای وکلایی که از دنیا رحلت میکردند و یا به منطقهای دیگر منتقل میشدند، نظارت بر عملکرد وکلا، منع آنان از تداخل در امور یک دیگر و تعیین قلمرو فعالیت هر یک، مؤاخذه و حسابرسی از وکلای فاسد و خائن، آگاه نمودن شیعیان و سایر وکلا از کذب دعاوی دروغین وکالت و بابیت و عزل و لعن و طرد این مدعیان دروغین، و تأمین مالی و دینی وکلا.
در این سازمان، برای برقراری ارتباط ائمه (علیهم السلام) با وکلا و شیعیان، و ارتباط وکلا با یک دیگر، از ابزارهای خاصی استفاده میشد. گرچه ارتباطات رودررو و مستقیم و ارتباطات مکاتبهای، هر دو در جریان بوده، ولی برای رعایت اصل تقیه و پنهانکاری، در مواردی که ارتباط حضوری و مشافهی خطرساز بود، ارتباطات غالباً شکل مکاتبهای داشت و در قالب نامهها و توقیعات ائمه انجام میگرفت. توجه به حجم زیاد این توقیعات و نامهها در منابع روایی، میتواند اهمیت و ترجیح این روش را نسبت به ارتباط مشافهی و مستقیم روشن کند. امامان شیعه، به خصوص در دوران شدتگیری جو اختناق و فشار، معمولاً از تماس مستقیم و برخورد مشافهی با شیعیان و حتی وکلایشان پرهیز داشتند. این نکته به خصوص در عصر امامین عسکریین (علیه السلام) بیش از هر زمان دیگر محسوس و ملموس است. از این رو، مسأله توقیعات و محتوا و کیفیت ارسال آنها، از مسائل مهم مبحث سازمان وکالت محسوب میشود.
همراه با روش مکاتبهای، در بسیاری مواقع، شیعیان و وکلا حضوراً با امامان ملاقات کرده و راهنماییهای لازم را دریافت میداشتند. همچنین از دیگر ابزارهای مهم ارتباطی مورد استفاده در سازمان وکالت، موسم حج بود که بهترین موقعیت برای تماس اعضای این سازمان با یک دیگر و با امام، دور از چشم حکومتهای ظالم بود.
دوره فعالیت سازمان وکالت از عصر امام صادق (علیه السلام) تا پایان دوره غیبت صغرا بوده است. متأسفانه، شرایطی که در طول تاریخ، سبب از بین رفتن اطلاعات تاریخی در عرصههای گوناگون شد، دامان مباحث مربوط به سازمان وکالت را نیز گرفت و نتیجه آن شد که ما امروزه به اسامی و عملکرد بخشی از وکلای ائمه (علیهم السلام) دسترسی داریم. بر اساس پژوهش انجام گرفته در این زمینه، اسامی قریب به یک صد تن از وکلای ائمه (علیهم السلام) در طول قریب به دویست سال فعالیت آن، قابل شناسایی است. (3)
با وجود دقت و تأکید ائمه معصومان (علیهم السلام) بر سلامت اعتقادی و اخلاقی وکلا، اما طبع زلتپذیر بشری موجب انحراف معدودی از آنها شد. و مهم آن که امامان معصوم (علیهم السلام) با بروز انحراف در وکلا بلافاصله با آنان برخورد لازم و متناسب را انجام میدادند.
نقش امام جواد (علیه السلام) در رهبری سازمان وکالت
در معرفی سازمان وکالت، تشکیلات را میتوان به مثابه هرمی دانست که در رأس آن امام معصوم قرار داشت و در بدنه هرم، وکلای خاص و در قاعده آن، وکلای مقیم در نواحی مختلف شیعهنشین قرار داشت و در بدنه هرم، وکلای خاص و در قاعده آن، وکلای مقیم در نواحی مختلف شیعهنشین قرار داشتند. بنابراین، امام معصوم نقش اصلی را در رهبری و هدایت این تشکیلات بر عهده داشت. در این قسمت بر اساس آن چه از شواهد و مستندات تاریخی و روایی در دست است، تلاش میکنیم نقش آن حضرت در هدایت و رهبری وکلا و سازمان وکالت را تبیین کنیم.
یکی از مسئولیتهای امامان (علیهم السلام) درباره وکلا، معرفی وکلا و جایگاه و شخصیت آنان به شیعیان بود. نمونه قابل ذکر از امام جواد (علیه السلام) در این خصوص، نصب ابراهیم بن محمد همدانی به جای یحیی بن ابی عمران (وکیل حضرت در قم) طی نامهای از سوی امام (علیه السلام) است. امام ضمن این نامه به ابراهیم فرموده بود که نامه را تا زمانی که یحیی در قید حیات است باز نکند. از این رو، ابراهیم پس از درگذشت یحیی از وکالت خود باخبر شد. (4) این روایت، حکایت از آن دارد که ائمه (علیهم السلام) آن چنان به استمرار فعالیت شبکه وکالت در نواحی شیعهنشین اهتمام داشتند که حتی قبل از درگذشت وکیل یک ناحیه، جانشینش را تعیین کرده بودند. اما این که آن حضرت توصیه میکنند نامه پیش از درگذشت وکیل پیشین گشوده نشود شاید برای تأمین امنیت بیشتر وکیل پیشین و وکیل جانشین بوده، زیرا تشکیلات وکالت به طور مخفیانه و غیرآشکار فعالیت میکرد. گفتنی است ابراهیم بن محمد همدانی علاوه بر قم، در همدان نیز وکالت امام جواد (علیه السلام) را عهدهدار بوده که البته معلوم نیست وکالت این دو ناحیه را به طور همزمان عهدهدار بوده باشد.
بنا به نقل کشی، امام جواد (علیه السلام) طی نامهای به ابراهیم، ضمن اعلام وصول اموال و وجوه ارسالی، و این که امام (علیه السلام) مقداری دینار و لباس برای او فرستادهاند، به وی خبر دادند که به شیعیان همدان، وکالت ابراهیم را اعلام کرده و ضمن دعوت به تبعیت از او، فرمودهاند که در ناحیه همدان، وکیلی به جز او ندارند. و این که به وکلای دیگر هم چون نضر و ایوب نیز فرمودهاند که برخلاف نظر ابراهیم عمل نکنند. (5)
مقابله با وکلای منحرف، از دیگر مسئولیتهای امامان (علیهم السلام) در رأس سازمان وکالت بود. این مقابله گاه به شکل صریح انجام میشد و در مواردی، امامان شیعه (علیهم السلام) مقابله جدی و علنی با برخی از وکلای خائن را به صلاح ندیده و به معرفی چهره حقیقی آنها به معدودی از شیعیان اکتفا میکردند. از نمونههای مربوط به این نوع برخورد، جریان «صالح بن محمد بن سهل همدانی» است. وی که از وکلای وقف در قم بود، در دوران وکالتش، ده هزار درهم از اموال متعلق به امام جواد (علیه السلام) را بدون اذن حضرت مصرف کرد. سپس به نزد آن جناب آمده و عرض کرد: «یابن رسولالله مرا درباره ده هزار درهم که خرج کردهام، حلال کن!» حضرت نیز در پاسخ فرمودند: «حلال است!» ولی هنگامی که وی از نزد حضرت خارج شد آن حضرت به ابراهیم بن هاشم که در مجلس حضور داشت فرمودند: «برخی از اینان اموال و حقوق آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و فقرا و مساکین و ابناء سبیل آنان را به ناحق مصرف کرده سپس نزد من آمده و طلب حلّیت میکنند، آیا گمان میکنی که من در مواجهه با آنان میگویم: حلال نمیکنم؟! به خدا قسم روز قیامت از اینان به سختی سؤال خواهد شد.» (6)
با توجه به فضای خفقانآمیز عصر عباسی و حساسیت دستگاه حکومتی نسبت به فعالیتهای وکلا، امامان معصوم و وکلای آنان، رعایت اصل نهانکاری و تقیه را در سرلوحه برنامههای خود قرار داده بودند. به عنوان نمونه، میتوان به چگونگی عملکرد وکیل الوکلای امام جواد (علیه السلام) محمد بن فرج اشاره کرد. امام جواد (علیه السلام) به وی وصیت کرده بود که پس از آن جناب، از امام هادی (علیه السلام) فرمان گیرد. پس از شهادت امام جواد (علیه السلام) رؤسا و بزرگان شیعه در منزل محمد بن فرج جمع شدند تا درباره جانشین آن حضرت سخن گویند. وی ضمن ارسال پیامی مخفی به پدر خیرانی (خادم و دستیار امام جواد (علیه السلام)) از وی درخواست میکند که به جمع حاضر در آن خانه بپیوندد، و دلیل این درخواست را و این که خود به اتفاق همراهان نزد وی نمیرود را ترس از لو رفتن این اقدامات ذکر میکند. (7)
امامان معصوم (علیهم السلام) در رأس هرم شبکه وکالت قرار داشتند، بدین لحاظ، نظارت بر کار وکلا و گسترش فعالیت آنان و جلوگیری از آسیبها از مهمترین ابعاد رهبری ایشان بر این تشکیلات بود. امام جواد (علیه السلام) نیز با نظارت دقیق بر کار سازمان وکالت، موجب تقویت و گسترش آن در عصر خود شد. این نظارت، دورترین نقاط در قلمرو سازمان وکالت را نیز در بر میگرفت؛ برای نمونه، آن جناب دو وکیل و نماینده سیار به نامهای مسافر و میمون به نواحی مرکزی ایران، از جمله قم، ارسال فرمود تا ضمن تماس با وکیلهای مقیم، وجوه شرعی جمع شده در نزد آنان را نیز اخذ و به نزد حضرت ببرند. زکریا بن آدم که وکیل برجسته حضرت در قم بود، به علت مشاهده اختلافی که بین این دو نماینده سیار بروز کرد از تحویل وجوه شرعی خودداری نمود. این امر موجب شد امام از طریق احمد بن محمد بن عیسی قمی پیامی به زکریا مبنی بر لزوم ارسال وجوه شرعی بفرستند. (8)
تأمین مالی وکلا، از دیگر شئون رهبری امامان معصوم (علیهم السلام) بر سازمان وکالت بود. در ارتباط با وضع اقتصادی وکلای ائمه (علیهم السلام) با پرسشهایی از این دست مواجهیم: آنان چگونه گذران امور زندگی میکردهاند؟ آیا از وجوه شرعی دریافتی، خود نیز بهره میبردهاند و مأذون به مصرف بودهاند، و یا پس از تحویل به امام مبلغی به آنها بازگردانده میشد؟ یا آن که امامان (علیهم السلام) گاه و بیگاه اموال و کالاهایی را برای آنان ارسال میفرمودند؟ یا این که خود آنها کسب و درآمد جدایی داشتند؟ در پاسخ باید گفت: از آن جا که امامان شیعه (علیهم السلام) با وکلایی مواجه بودند که غالبشان در سطح بالایی از وثاقت مالی قرار داشتند، از این رو، احیاناً اجازه مصرف اموال و وجوه شرعی را طبق صلاح دید خودشان برای آنان صادر میکردند، طبیعی است که یکی از این موارد مصرف، رفع نیازهای شخصی خود وکیل بود. نمونههای متعددی در دست است که حاکی از توجه خاص ائمه (علیهم السلام) به تأمین نیازهای مالی وکلایشان میباشد و این مسأله حتی گاهی در شکل ارسال کفن و تجهیزات دفن وکیل نیز ظاهر شده است. بنا به نقل کشی پس از آن که ابراهیم بن محمد همدانی وکیل امام جواد (علیه السلام) در همدان، وجوه شرعی را نزد آن جناب ارسال نمود، آن حضرت مقداری دینار و لباس برای او فرستاد و طی نامهای به وی، ارسال دینارها و لباسها را نیز یادآور شد. (9) این نقل میتواند به طور ضمنی حاکی از وجود برنامهای مشابه درباره سایر وکلای ائمه (علیهم السلام) نیز باشد؛ یعنی پس از ارسال وجوه شرعی، مقداری از آنها به خود وکیل بازگردانده میشد. حال ممکن است این وجه را، صله امام بدانیم و یا مزد وکالت وکیل به حساب آوریم. طبق نقل کلینی، دیگر وکیل امام جواد (علیه السلام) یعنی ابوعمرو حذّاء که از تنگدستی نزد آن جناب شکوه میکند، پس از آن که محل وکالتش «باب کلتا» در بصره تعیین میشود، به امر حضرت پانصد درهم مستمری برای وی مقرّر میگردد. (10) از این نقل نیز وجود نوعی مستمری، حداقل در مورد وکلایی که از جهات مالی دچار تنگدستی بودهاند، قابل استفاده است. (11)
تدابیر لازم برای تأمین امنیت سازمان وکالت و اعضای آن، از دیگر شئون ائمه (علیهم السلام) بود. در خصوص نقش امام جواد (علیه السلام) در این زمینه، میتوان به یک نمونه اشاره کرد. به عنوان مثال، آن گاه که از سوی برخی از افراد برای وکلا مزاحمت و اذیت ایجاد میشد و آنان از امامان (علیهم السلام) طلب یاری میکردند، دعا و امداد امامان (علیهم السلام) بهترین یاریرسان آنان در دفع شر افراد ظالم و موذی بود. در یک مورد، ابراهیم بن محمد همدانی وکیل برجسته امام جواد (علیه السلام) در همدان، از مزاحمت و اذیت دشمنی به نام «سمیع» به آن حضرت شکایت کرد. امام در پاسخ چنین نوشت: «خداوند در یاری تو نسبت به کسی که به تو ظلم کرده تعجیل نموده و تو را در این مشکل کفایت نماید، و بر تو بشارت باد نصرت سریع الهی و اجر اخروی، و بسیار خدای را سپاس گوی». (12)
علی بن مهزیار اهوازی وکیل امام جواد (علیه السلام) در اهواز نیز ضمن نامهای به آن حضرت، ایشان را از وجود برخی خطرات و دسیسهها نسبت به خودش مطلع ساخت حضرت نیز در پاسخ چنین مرقوم فرمود: «نامهات رسید و آن چه را نوشته بودی فهمیده و غرق سرور گشتم، خداوند تو را شاد گرداند و از خداوندی که کفایت کننده امور و دافع بلیات است طلب میکنم که کید هر توطئهگری را کفایت نماید؛ ان شاءالله». (13) به این ترتیب، دعای ائمه (علیهم السلام) برای وکلا و بر ضد دشمنان، که قطعاً مورد استجابت واقع میشد، موجب تأمین امنیت جانی و مالی و عرضی و فکری وکلا بود.
قلمرو جغرافیایی فعالیت وکلای امام جواد (علیه السلام)
شبکه وکالت در عصر امام صادق (علیه السلام) و توسط آن حضرت راهاندازی شد. طبیعتاً با توجه به اقامت آن حضرت در مدینه، میتوان این شهر را نقطه آغازین در فعالیت و بسط قلمرو سازمان وکالت دانست و به موازات رشد و گسترش تشیع در مناطق مختلف، فعالیت این سازمان نیز گسترش مییافت به گونهای که تا پایان دوره فعالیتش یعنی پایان غیبت صغرا، مناطق تحت پوشش سازمان وکالت شامل جزیرةالعرب، شمال افریقا، عراق و ایران بود. بر اساس بررسی به عمل آمده درباره مناطق فعالیت وکلای امام جواد (علیه السلام)، آنان در مناطق مدینه، مکه، مصر و مغرب، کوفه، بغداد و بصره، قم، ری، اهواز، همدان و خراسان حضور و فعالیت داشتند. (14)
کارکرد سازمان وکالت در عصر امام جواد (علیه السلام)
با بررسی روایات تاریخی، نقشها و مسئولیتهایی چند را برای سازمان وکالت میتوان ترسیم کرد؛ که این مسئولیتها، از نظر تقدم و تأخر رتبه و جایگاه وکلا در سازمان وکالت با هم تفاوتهایی نیز داشتند. در مجموع میتوان وظایف و مسئولیتهای سازمان وکالت در طول دو قرن فعالیتش را در هفت محور مطرح نمود: 1. نقش ارتباطی، 2. نقش مالی، 3. نقش دینی و ارشادی، 4. نقش علمی و فرهنگی، 5. نقش اجتماعی – خدماتی، 6. نقش سیاسی – مبارزاتی، 7. نقش امنیتی، که در ادامه به مهمترین این نقشها در عصر امام جواد (علیه السلام) اشاره خواهد شد.
نقش مالی
وظیفه جمعآوری وجوه شرعی و هدایای شیعیان و ارسال و تحویل آنها به حضور مقدّس ائمه معصومان (علیهم السلام)، از رایجترین فعالیتهای وکلا و کارگزاران سازمان وکالت بوده است؛ به نحوی که در دستورالعمل ائمه (علیهم السلام) به وکلای اعزامی به نواحی مختلف، بر این امر تأکید میشد. در این باره نکاتی، شایان بررسی است؛ از جمله: هدف امامان معصوم (علیهم السلام) از اخذ وجوه شرعی هم چون خمس و زکات و غیر آنها، چگونگی دریافت و تحویل وجوه شرعی در سازمان وکالت، نوع اموال تحویلی به این سازمان و میزان و حدود آنها، و بالاخره، میزان حساسیت امامان (علیهم السلام)، نسبت به پرداخت وجوه شرعی توسط شیعیان. (15) در نامه مفصّلی که امام جواد (علیه السلام) به وکیل برجستهاش علی بن مهزیار اهوازی نگاشت، پاسخ برخی از این پرسشها را میتوان دریافت کرد. در این نامه، حضرت پس از تأکید بر این که در سال 220 قمری (آخرین سال حیات امام (علیه السلام)) شیعیان لازم است در موارد خاصی که در نامه ذکر شده، خمس مالشان را به وکلای امام بپردازند، این امر را بدین صورت تعلیل فرمود که: «… فأحببت أن أطهرّهم و أزکیهم، قصد من از این امر تطهیر و تزکیه شیعیانم میباشد.»
نقش ارتباطی
در کنار نقش مالی، یکی از اصلیترین کارکردهای سازمان وکالت، بُعد ارتباطی آن بود. در این سازمان وسیع و گسترده، ارتباطات گوناگونی صورت میگرفت که عبارتند از: ارتباط حضوری و مشافهی، ارتباط کتبی، ارتباط از طریق ارسال پیک و فرستاده، و ارتباط از طرق خارق عادت. از رایجترین و معمولترین شیوههای ارتباطی در سازمان وکالت، ارتباط حضوری و ملاقات مستقیم بود که در بسیاری از موارد در قالب و در ایام مراسم حج انجام میگرفت، زیرا دارای امنیت بیشتری بود. هر ساله در مراسم حج، بسیاری از شیعیان با ائمه (علیهم السلام) و بابها و وکلای آنها، و همینطور وکلا با ائمه (علیهم السلام) یا با یکدیگر دیدار میکردند که البته این دیدارها هم در مکه و هم در مدینه صورت میگرفته است. محل سکونت وکلای ارشد نیز یکی از مکانهای دیدار و ارتباط وکلا با یک دیگر بود؛ به عنوان نمونه، پس از شهادت امام رضا (علیه السلام)، وکلا و کارگزاران سازمان وکالت به همراه جمعی از سران شیعه، در منزل عبدالرحمان بن حجاج وکیل ارشد امام رضا (علیه السلام) در عراق، جمع شده و نسبت به امامت امام جواد (علیه السلام) به بحث و تبادل نظر پرداختند؛ سپس حدود هشتاد تن از وکلا و سران شیعه در موسم حج و به قصد انجام حج و سفر به مدینه و دیدار با امام جواد (علیه السلام) حرکت کردند و در مدینه به محضر آن جناب رسیدند. (16) پس از رحلت امام جواد (علیه السلام) نیز سران شیعه در منزل وکیل الوکلای آن حضرت یعنی محمد بن فرج، در بغداد گرد هم آمدند تا درباره امامت امام هادی (علیه السلام) بحث کنند. (17)
ارتباطات مکاتبهای، از روشهای رایج ارتباطی در سازمان وکالت، بین امامان شیعه (علیهم السلام) و بابها و وکلا و شیعیان بوده است. این شکل ارتباط به خصوص در دورههای شدتگیری فشار حکومتها تشدید میشده است. امام جواد (علیه السلام) نیز با برخی از شیعیان وکلایش، از طریق مراسلات ارتباط داشته است؛ برای نمونه، امام طی نامهای به ابراهیم بن محمد همدانی، وصول وجوه شرعی و اموال ارسالی را اعلام و در مقابل، وی را از ارسال مقداری پول و لباس برایش مطلع ساخت؛ و در نامهای دیگر، وکالت وی به جای یحیی بن عمران را به او اعلام فرمود. (18)
ارسال نماینده و پیکهای مخصوص، یکی دیگر از روشهای ارتباطی در سازمان وکالت بود که غالباً بین امامان شیعه (علیهم السلام) و وکلای نواحی ارتباط برقرار میکردند. این پیکها، گاهی برای جمعآوری وجوه شرعی و اموال جمع شده در نزد وکلای مقیم در نواحی مختلف، و گاه برای رساندن نامههای امامان (علیهم السلام) و یا بابها و سفرا، به وکلا و شیعیان و بالعکس، به آن نواحی اعزام میشدند. جالب آن که این پیکها گاه از میان کسانی انتخاب میشدند که هیچ گونه ارتباطی با سازمان وکالت نداشتند و از ماهیت مأموریتشان نیز مطلع نبودند؛ و تنها نقش رساندن مال یا نامهای را ایفا میکردند. به گفته شیخ طوسی، در برخی اعصار که امر بر شیعیان بسیار سخت بود، از این روش استفاده میشد؛ مثلاً در عصر معتضد عباسی گاهی وجوه شرعی و اموال، توسط وکلای قم به وسیله تجّاری که عازم بغداد بودند، به عنوان کالاهای تجاری، به طرف معامله که در حقیقت سفیر حضرت بود، تحویل داده میشد. (19) بهرهگیری از پیک و نمایندگان سیار، گاه برای جمعآوری وجوه شرعی بود؛ از نمونههای شایان ذکر درباره عصر امام جواد (علیه السلام) ارسال دو تن به نامهای «میمون» و «مسافر» توسط آن حضرت به قم، برای تماس با زکریا بن آدم وکیل حضرت در قم، و دریافت اموال و وجوه شرعی موجود در نزد وی است. (20)
نقش علمی و ارشادی
تردیدی نیست که از جمله مهمترین اهداف تشکیل سازمان وکالت، تعلیم معارف اهل بیت (علیهم السلام) به شیعیان و ارشاد آنان به حق، در عصر حیرت و بروز تردیدها و شبهات بوده است. روی هم رفته، کارگزاران سازمان وکالت که نمایندگان ائمه (علیهم السلام) شمرده میشدند، مهمترین مرجع و ملجأ در حل معضلات علمی و اعتقادی شیعیان بودند. آنان گاه این وظیفه را (در صورت وجود شرایط لازم علمی و معرفتی) شخصاً انجام میدادند، و گاه از طریق دریافت و ارسال نامههای حاوی سؤالات شیعیان به معصومان (علیهم السلام) و متقابلاً تحویل پاسخ آنها به شیعیان. پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) همین مرجعیت بود که سران شیعه را در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغداد گرد هم آورد تا درباره حیرت پدید آمده میان شیعیان به علت کمی سن امام جواد (علیه السلام) به عنوان جانشین پدرش مذاکره نمایند. (21) پس از شهادت امام جواد (علیه السلام) نیز منزل وکیل برجسته آن جناب، یعنی محمد بن فرج، محل تجمع سران شیعه شد تا درباره امر جانشینی امام هادی (علیه السلام) گفت وگو کنند. (22)
شخصیت و عملکرد وکلای امام جواد (علیه السلام)
به طور قطع میتوان گفت آن چه از اسامی وکلا در منابع موجود باقی مانده، به مراتب کمتر از تعداد واقعی وکلای آن حضرت است اما با این وجود، از خلال بررسی شخصیت و عملکرد اسامی موجود، میتوان به تصویری قریب به واقع، از وضعیت سازمان وکالت در عصر آن حضرت دست یافت. از بررسی منابع موجود میتوان به اسامی 15 نفر از وکلای آن حضرت دست یافت که عبارتند از: عبدالرحمن بن حجاج، محمد بن سنان، زکریا بن آدم، صفوان بن یحیی، عبدالعزیز بن مهتدی، علی بن مهزیار اهوازی، ابوعمرو حذّاء، صالح بن محمد بن سهل، یحیی بن ابی عمران، ابراهیم بن محمد همدانی، علی بن ریان بن صلت قمی، اسحاق بن ابراهیم حضینی، عبدالله بن محمد حضینی، محمد بن فرج رخجی، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری.
1. عبدالرحمان بن حجاج بجلی
شیخ طوسی در رجالش، وی را جزء اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) برشمرده (23) و تاریخ وفات وی را در کتاب غیبت، در عصر امام رضا (علیه السلام) ذکر کرده است. (24) بدین ترتیب، بایستی آن جناب را نیز درک کرده باشد؛ چنان که نجاشی به این امر تصریح کرده است. (25) علامه حلّی نیز بر همین مبنا، وفات وی را مربوط به عصر امام رضا (علیه السلام) دانسته است. (26) اما این سخن با آن چه مسعودی درباره اجتماع سران شیعه در منزل عبدالرحمان بن حجاج در بغداد پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) برای مشورت درباره امر جانشین آن حضرت نقل کرده، در تنافی است! (27) بنابراین، به نظر میرسد که وی تا عصر امام جواد (علیه السلام) در قید حیات بوده است؛ زیرا روایت مسعودی از حیات وی در این عصر و حضورش در جمع سران شیعه که در خانه او تجمع کرده بودند، حکایت دارد. با عنایت به آنچه شیخ طوسی در کتاب غیبت، و کشی در رجال نقل کردهاند، وکالت وی برای امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) اثبات میشود؛ آن چه مسعودی درباره اجتماع او و دیگر سران شیعه در منزل وی پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) نقل کرده، بر وکالت و رهبری وی برای شیعیان عراق دلالت دارد. بدین ترتیب، میتوان وکالت وی برای چهار امام معصوم را از این نقلها استفاده کرد! تعبیر شیخ طوسی درباره وی چنین است: «و کان عبدالرحمن بن الحجاج وکیلا لأبی عبدالله (علیه السلام) و مات فی عصر الرضا (علیه السلام) علی ولایته». (28) از این سخن، وکالتش برای امام صادق (علیه السلام) قابل استفاده است. کشی نیز طی نقلی، از عبدالرحمان بن حجاج چنین روایت کرده است: «یک سال، در حالی که ما بسیاری، متعلّق به ابوابراهیم (امام کاظم) به همراه داشتم (به قصد ملاقات با آن جناب) خارج شدم و علی بن یقطین نیز نامهای به من داد تا به حضرت برسانم؛ که ضمن آن، از حضرت طلب دعا کرده بود.» (29)
از این سخن که مال بسیاری متعلّق به امام کاظم (علیه السلام) به همراه داشته، هم چون برخی رجالیان، (30) وکالت وی برای آن حضرت را میتوانیم استنباط کنیم؛ زیرا وجود اموال بسیار متعلق به امام در دست یک فرد، میتواند از نشانههای وکالت باشد؛ و بعید است که این اموال، وجوه شرعی شخصی وی بوده باشد! مؤید این سخن آن که، وی دارای سابقه وکالت در عصر امام صادق (علیه السلام) بوده است، و طبیعی است که ائمه بعدی از وجود کسانی که دارای سابقه و تجربه وکالت برای ائمه پیشین بودهاند، بهره میبردند. نقل یاد شده، هم چنین میتواند بر نقش ارتباطی وی بین مرکز رهبری سازمان وکالت در مدینه و وکلای امام کاظم (علیه السلام)، هم چون علی بن یقطین در عراق، دلالت داشته باشد.
اما وکالت وی برای امام رضا (علیه السلام) و امام (علیه السلام) نیز با توجه به نقل یاد شده از مسعودی مبنی بر تجمع سران شیعه بغداد در خانه او پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) قابل استفاده است. (31) تأمل در این نقل میتواند ما را به چیزی فراتر از وکالت، درباره عبدالرحمان بن حجاج رهنمون گردد! اجتماع سران شیعه در منزل او برای مشورت درباره این امر مهم، میتواند حاکی از نوعی رهبری وی برای شیعیان عراق، و به خصوص بغداد باشد؛ و با توجه به سابقه مصاحبت او با سه امام پیشین و وکالت آنان، وی بایستی «وکیل ارشد» یا «سروکیل» برای وکلای عراق بوده باشد؛ چنان که برخی از محققان نیز بدان تصریح کردهاند. (32)
روایات متعددی در بیان جلالت قدر وی نزد ائمه نقل شده است. شیخ مفید وی را در زمره شیوخ و خواص و ثقات از اصحاب ابی عدالله (علیه السلام) برشمرده است. (33) بنا به نقل کشی از نصر بن صباح، امام کاظم (علیه السلام) درباره عبدالرحمان بن حجاج شهادت داد که: «وی از اهل بهشت است!»؛ و امام صادق (علیه السلام) مستمرّا به او میفرمود: «یا عبدالرحمان! کلِّم اهل المدینة فانّی احبّ أن یری فی رجال الشیعة مثلک!» (34) که این سخن دلالت بر مقام علمی و معرفتی وی و جایگاه والایش نزد امام صادق (علیه السلام) دارد.
بنا به نقل نجاشی، عبدالرحمان بن حجاج در اصل کوفی بوده و به شغل فروش سابری (نوعی لباس تنگ و زیبا یا زره باریک بافت، یا خرمای نیکو است) مشغول بوده، و در بغداد سکونت داشته است. به گفته نجاشی، دختر پسرش، با پیرزنهایی از اقوام نجاشی رفت و آمد داشته و از عبادات و فضیلت جدش برای آنان سخن میگفته است! شیخ طوسی وی را دارای کتابی، و نجاشی دارای کتبی دانسته است. (35)
از روایت کلینی به نقل از امام صادق (علیه السلام) چنین برمیآید که عبدالرحمن بن حجاج در مدینه رحلت نموده و همان جا دفن شده است. در این روایت، امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هر کسی که در مدینه از دنیا رود، خداوند در قیامت وی را جزو آمنین مبعوث فرماید»؛ و از جمله آنان، یحیی بن حبیب، ابوعبیده خذّاء و عبدالرحمان بن حجاج را ذکر فرمود. البته با توجه به این که «عبدالرحمان بن حجاج» و «یحیی بن حبیب» در دورانی پس از امام صادق (علیه السلام) از دنیا رفتهاند، سخن حضرت را بایستی حمل بر اِخبار از غیب نمود؛ نه بر این که آنان در عصر آن جناب رحلت نموده بودند! (36)
2. محمد بن سنان
در منابع رجالی سه نفر به این نام وجود دارد: 1- ابوجعفر محمد بن سنان زاهری خزاعی؛ 2. محمد بن سنان بن ظریف هاشمی؛ 3. محمد بن سنان بن عبدالرحمن هاشمی. شخص اخیر مجهول الحال است. دومین نفر، برادر عبدالله بن سنان و از اصحاب امام صادق (علیه السلام) بوده؛ و اولین نفر بنا به گفته نجاشی، از اصحاب امام رضا و امام جواد (علیه السلام) بوده است. روایاتی نیز که در مدح یا ذم محمد بن سنان وارد شده، معمولاً بدون ذکر کنیه یا لقب و نسبت خاصی است که تعیین کند کدام یک از سه فرد یاد شده مراد است. البته برخی رجالیان هم چون مرحوم مامقامی و مرحوم خویی، احتمال وحدت دو نفر اخیر را دادهاند. اگر این احتمال را بپذیریم، با دو محمد بن سنان مواجهیم: یکی خزاعی زاهری، و دیگری برادر عبدالله بن سنان. (37) ابن شهر آشوب محمد بن سنان را به عنوان «باب امام صادق (علیه السلام)» معرفی کرده است.
شیخ طوسی نیز او را در ردیف آن دسته از وکلای ائمه (علیهم السلام) معرفی کرده که بر منهاج امامان طی طریق نموده و تغییری در دین خدا و تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) وارد نکردند. سپس به ذکر دو روایت که نشان از جلالت مقام و عظمت شخصیت و جایگاه نیک وی نزد ائمه دارند، پرداخته است؛ در یک روایت، از ابوطالب قمی چنین نقل کرده: «در اواخر عمر شریف امام جواد (علیه السلام) به محضرش مشرّف شدم و شنیدم که میفرمودند: “خداوند به صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و زکریا بن آدم و سعد بن سعد جزای خیر عطا کند. آنان وفاداری خود نسبت به من را اثبات کردند….”؛ و در روایتی دیگر، از علی بن حسین بن داوود نقل کرده است: «از امام جواد (علیه السلام) شنیدم که محمد بن سنان را به نیکی یاد میکرد و میفرمود: “خداوند به سبب رضایت من از او راضی باد! او هرگز با من و پدرم مخالفت نکرد”». (38)
کشی نیز روایتی قریب به این مضامین نقل کرده است. با توجه به تصریح شیخ طوسی به وکالت وی، و همین طور روایت یاد شده که در آن، نام وی در عداد دیگر وکلای وی باقی نمیماند؛ و با توجه به تصریح ابن شهر آشوب، بابیت وی محرز میشود. اما این که وی وکیل یا باب کدام یک از ائمه (علیهم السلام) بوده است، نیازمند تبیین است. شیخ طوسی او را از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) امام رضا(علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) برشمرده است. (39)
دو روایت یاد شده نیز حکایت از وکالت وی برای امام جواد (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) دارد؛ روایات دیگری نیز صریح در این معنی هستند. بنا به نقل کشی، وی یک سال پیش از حرکت امام کاظم (علیه السلام) به سمت عراق، به حضور حضرت مشرف میشود، در حالی که فرزندش علی (علیه السلام) نیز در کنارش حضور داشته است. در این ملاقات امام کاظم (علیه السلام) ضمن خبر دادن از افرادی که پس از آن جناب امامت فرزندش را انکار خواهند نمود (واقفه)، به محمد بن سنان بشارت میدهد که وی امامت فرزندش علی (علیه السلام) و امام پس از وی، یعنی امام جواد (علیه السلام)؛ را درک و به این امر معتقد خواهد شد؛ و در ادامه میفرمایند: «من نام تو را در صحیفه امیرالمؤمنین (علیه السلام) یافتهام! همانا تو در میان شیعیان ما از برق در شب ظلماتی روشنتری!»؛ سپس میفرمایند: «ای محمد، مفضّل محل انس و مایه آرامش من است؛ و تو نیز مایه انس و آرامش آن دو (امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) خواهی بود». (40)
این روایت حاکی از آن است که محمد بن سنان از خصیصان این سه امام همام و از اصحاب سرّ آنان بوده و دقیقاً همان مقام و جایگاه مفضل، ولی در برهه زمانی بعد، را دارا بوده است. از این رو، احتمال بابیت وی برای امام کاظم (علیه السلام) پس از مفضّل بن عمر و برای دو امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) تقویت میشود. این در حالی است که ابن شهر آشوب وی را باب امام صادق (علیه السلام) قلمداد کرده است! به این ترتیب، یا بایستی کلام وی را بر سهو قلم حمل کنیم و یا آن که به دنبال یافتن قراینی برای اثبات معاصر بودن وی با امام صادق (علیه السلام) و بابیت وی برای او باشیم!
علامه مامقانی، دو قرینه ذکر کرده بر این که محمد بن سنان عصر امامت امام صادق (علیه السلام) را درک کرده است. آن دو قرینه، نقل دو روایت از آن حضرت توسط اوست: یکی در باب «تلقین محتضر» و دیگری در باب «قضاء در دیات و قصاص» از کتاب تهذیب. اما چنین موردی در این دو باب یافت نشد و در تمامی موارد، وی با یک واسطه از امام صادق (علیه السلام) نقل روایت میکند. ( 41)
از سوی دیگر، شیخ طوسی شخصی به نام محمد بن سنان را بدون ذکر لقب و مشخصات دیگر، جزو اصحاب امام صادق (علیه السلام) برشمرده است. (42) نویسنده کتاب حاوی نیز استظهار کرده که مراد همواست. (43) البته معاصر بودن وی با امام صادق (علیه السلام) گرچه مورد تصریح کسی نیست، ولی بُعدی نیز ندارد. برخی در این معاصرت از این جهت استبعاد دارند که این امر با عمر طبیعی محمد بن سنان سازگاری ندارد؛ زیرا وی، بنا به تصریح نجاشی، در سال 220 قمری رحلت نموده است؛ و این سال با دوره امامت امام صادق (علیه السلام) (شهادت در سال 148 ق) فاصله بسیار دارد. از این رو، محقق اردبیلی دو روایت مذکور را که توسط محمد بن سنان را امام صادق (علیه السلام) نقل شده حمل بر ارسال نموده است. (44) علامه مامقامی در مقام توجیه معاصر بودن وی با امام صادق (علیه السلام) و نفی بعد از آن، چنین تحلیل کرده که بین شهادت امام صادق (علیه السلام) و رحلت محمد بن سنان 72 سال فاصله است؛ اگر به این 72 سال، 20 سال را نیز اضافه کنیم تا محمد بن سنان برای تشرّف و استفاده از محضر امام صادق (علیه السلام) سنّ و قابلیت لازم را داشته باشد، مجموع عمر وی 92 سال میشود که عمری عادی است! به این ترتیب، بعدی ندارد که وی چهار تن از ائمه (علیهم السلام) (از امام صادق (علیه السلام) تا امام جواد (علیه السلام) را درک کرده باشد.
با توجه به این که امام جواد (علیه السلام) در سال 220 قمری به شهادت رسید، این سؤال مطرح میشود که: درگذشت محمد بن سنان پیش از شهادت حضرت بوده یا پس از آن؟ در دو روایت یاد شده از شیخ طوسی و کشی، گرچه امام جواد (علیه السلام) با فعل ماضی از او یاد کرده و تعبیر «فقد و فوالی» یا «رضیالله عنه برضائی عنه فما خالفنی و ما خالف أبی قط» را به کار برده است، ولی این دو روایت صریح در آن نیست که این کلام پس از درگذشت محمد عنوان شده است. علاوه بر آن که، روایاتی صراحت در حیات وی پس از شهادت امام جواد (علیه السلام) دارند؛ از جمله آنها، روایتی است که حسین بن سعید، که در آن، «حمد بن سنان به بیان درگذشت امام جواد (علیه السلام) و تاریخ آن پرداخته است. روایت این است: «محمد بن علی (علیه السلام) در حالی که بیست وپنج سال و سه ماه و دوازده روز داشت در روز سهشنبه شش روز از ذیالحجه گذشته (یا از دی الحجه مانده) در سال 220 قمری رحلت نمود». قرینه دیگر، روایت کلینی از محمد بنت سنان است که گوید: «به محضر امام هادی (علیه السلام) شرفیاب شدم، فرمودند: ای محمد! برای آل فرج حادثهای رخ داده و عمر (ابن الفرج) به هلاکت رسیده؛ سپس قریب به 24 مرتبه حمد خدا نمود!» این روایت حکایت دارد که محمد بن سنان امام هادی (علیه السلام) را درک کرده است؛ گرچه قلب و مشخّصه دیگری برای وی ذکر نشده تا مشخص شود که مراد، «محمد بن سنان زاهری خزاعی» است! علاوه بر این که مرحوم خویی از این جهت که موت عمر از آلفرج را سال 233 قمری. میداند، نسبت به صحت این رویت تشکیک کرده است؛ هم چنین، سند روایت نیز به سبب وجود احمد بن محمد بن عبدالله در آن ضعیف است.
به هر حال، اگر بپذیریم که وی امام هادی (علیه السلام) را درک کرده، به ناچار باید توجیه کنیم که در ششم ذیالحجه سال 220 قمری امام جواد (علیه السلام) به شهادت رسید (بنابراین که «خلون» را در جمله «لستّ خلون من ذی الحجّة» را به معنی «مضین» بدانیم و نه به معنی «بقین»! زیرا در صورت دوم، شهادت امام جواد (علیه السلام) در 24 ذیالحجه خواهد بود) و محمد بن سنان پس از این واقعه، در مدینه با امام هادی (علیه السلام) ملاقات کرد و خبر هلاکت عمر بن فرج را شنید؛ سپس به کوفه رفت، و این روایت را از قول امام هادی (علیه السلام) نقل کرد، و در همان ماه ذی الججّه نیز درگذشت! این توجیه، گرچه عقلاً ممکن است ولی البته خالی از بعد نیست. (45)
بنابر پذیرش آن چه گذشت، محمد بن سنان میتواند پنجتن از ائمه (علیهم السلام) را درک کرده باشد! و در این صورت، کلام ابن شهر آشوب مبنی بر بابیت وی برای امام صادق (علیه السلام) توجیهپذیر خواهد بود. گرچه، این استبعاد هم چنان به قوت خود باقی است که یک جوان حدوداً بیست ساله چگونه میتوانسته به عنوان باب امام صادق (علیه السلام) مطرح باشد؟ البته بعید نیست ابن شهر آشوب در نقل بابیت وی برای امام صادق (علیه السلام)، دچار سهو قلم شده باشد؛ چنان که درباره محمد بن عثمان بن سعید عمری نیز چنین چیزی در کلام وی مشاهده میشود؛ که خواهد آمد. در هر حال به نظر میرسد اصل بابیت محمد بن سنان احتمالش قوی است، هر چند نتوانیم آن را برای امام صادق (علیه السلام) اثبات کنیم؛ چنان که مرحوم خویی نیز با توجه به سخن ابن شهر آشوب تردیدی در وجود فردی موسوم به محمد بن سنان که باب امام صادق (علیه السلام) بوده است، روا نمیدارد؛ ولی معتقد نیست که او همان محمد بن سنان خزاعی زاهری بوده است.
از روایاتی که بر مقامات علمی و معنوی و در نتیجه مقام بابیت او دلالت دارند، میتوان به روایتی که کشی از عبدالله بن محمد بن عیسی معروف به «بنان» نقل کرده استناد کرد. روایت این است: «گاهی به مسجد کوفه میرفتیم و محمد بن سنان را میدیدیم که میگفت در معضلات نزد من آیید و برای حلال و حرام نزد صفوان بن یحیی!» (46) این نقل حاکی از مقامات معنوی او و ورودش به ساحت اسرار اهل بیت (علیهم السلام) و غوامض علوم آنان است! نقل بعضی از روایات مربوط به معجزات ائمه (علیهم السلام) و عجایب صادره از آنان و جایگاه رفیع آنان از سوی محمد بن سنان، موجب آن شده بود که برخی وی را متهم به غلو نمایند! این موضوعی است که تعدادی از رجالیان هم چون: علامه محمد تقی مجلسی، سید نعمتالله جزایری، مولی وحید بهبهانی، علامه بحرالعلوم، سید محسن اعرجی کاظمی، شیخ سلیمان بن عبدالله بحرانی، شیخ عبدالنبی حائری، علامه مقامانی و غیر آنان شدیداً آن را انکار کردهاند. علامه محمد تقی مجلسی، پس از نقل تعدادی از روایات وی گوید: «پس ای برادر الهی، با دیده انصاف بنگر در این اخبار، تا ببینی که جز بیان معجزات ائمه (علیهم السلام) نیستند»!
لذا مرحوم مجلسی اول چنین نتیجه میگیرد که محمد بن سنان جزو اصحاب سرّ ائمه (علیهم السلام) بوده است و نسبت غلو به وی بیمورد است. مولی وحید بهبهانی نیز نقل اخبار سری را دلیل رمی وی به غلو دانسته است؛ علامه بحرالعلوم نیز از کسانی است که از وثاقت محمد بن سنان دفاع کرده و در ذیل بیان شرح حال وی، از برخی از عرفا نقل کرده که: برای استعلام حال محمد بن سنان تفألی به قرآن میزند و به این آیه برمیخورد که: إنَّما یخشَی اللهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ».
نکته دیگری که دلالت بر مقام علمی محمد بن سنان و جایگاه رفیع وی نزد راویان بلند مرتبه شیعی دارد،کثرت راویانی است که از وی نقل حدیث کردهاند. راویان صاحب نامی هم چون: حسین بن سعید اهوازی، حسن بن محبوب، محمد بن حسین بن ابی الخطّاب، و احمد بن محمد بن عیسی. فرد اخیر، با آن که وسواس زیادی داشت که اخباری را نقل نکند که ضعیف هستند و یا بوی غلو از آن به مشام میرسد (و لذا احمد بن ابی عبدالله برقی را به این اتهام از قم اخراج نمود) ولی با این وجود، روایاتی را از محمد بن سنان نقل کرده است. در همین راستا مولی وحید بهبهانی مدعی است که طایفه شیعه، جماعتی پس از جماعتی دیگر، اتفاق بر نقل روایات محمد بن سنان داشتهاند! تا آنکه روایاتش به «محمّدون ثلاث» رسیده است و کتب آنان مملو از روایات او است! (47)
3. زکریا ابن آدم قمی
شیخ طوسی در رجالش وی را جزو اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) برشمرده است. (48) و در کتاب غیبت، نامش را در ردیف وکلای ائمه (علیهم السلام) آورده؛ و ضمن نقل روایتی از امام جواد (علیه السلام) در شأن او، و کالتش برای آن حضرت را تثبیت نموده است. (49) کشی نیز ضمن نقل روایاتی، به تبیین جایگاه و منزلت وی نزد امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) پرداخته است که از تعمق و تأمل در آنها میتوان بر وکالت وی از جانب امام جواد (علیه السلام) و همین طور امام رضا (علیه السلام) واقف شد. (50)
بنا به نقل کشی، هنگامی که علی بن مسیب همدانی به امام رضا (علیه السلام) عرض میکند: «راهم دور است و همیشه امکان تشرّف به محضر شما را ندارم؛ معالم و معارف دینم را از چه کسی اخذ کنم؟»؛ آن حضرت پاسخ میدهند: «از زکریا بن آدم قمی که در امر دین و دنیا امین است». علی بن مسیب نیز پس از مراجعت، نزد زکریا بن آدم رفته و از آن چه مورد نیازش بود، سؤال کرد. (51) این نقل حکایت از جایگاه رفیع علمی، فقهی و معنوی وی در دیار قم دارد؛ و ارجاع افراد به نزد وی توسط امام رضا (علیه السلام) نیز نشانگر نمایندگی او از جانب امام رضا (علیه السلام) در قم در این زمینهها است.
روایت دیگر کشی به خوبی دلالت بر مأموریت وی از جانب حضرت برای حضور در قم دارد. وی زمانی به امام رضا (علیه السلام) عرضه داشت: «از آن جا که افراد سفیه در میان قومم فزونی یافتهاند، قصد خروج از میان آنان را دارم!»؛ و حضرت در پاسخ فرمود: «چنین مکن! زیرا خداوند به واسطه تو از آنان بلا را دور میکند. چنان که از اهل بغداد به واسطه ابی الحسن الکاظم (علیه السلام) دفع بلا مینماید». (52)
بنان بن محمد بن علی بن مهزیار قمی از جدش علی بن مهزیاز «نامه امام رضا (علیه السلام) به زکریا بن آدم» و دعای آن جناب در حق وی را روایت کرده؛ (53) که این نیز حاکی از منزلت وی نزد آن حضرت و وجود ارتباط کتبی بین آن دو است. بنا به نقل علامه حلّی، سالی امام رضا (علیه السلام) به قصد انجام حج از مدینه خارج شد و زکریا بن آدم هم آن جناب را در این سفر همراهی نمود. (54) کشی نیز در ذیل شرح حال ابی جریر قمی به روایتی از زکریا بن آدم اشاره کرده که میزان قرب وی به امام رضا (علیه السلام) را نشان میدهد. وی گوید: «مدّت کمی پس از وفات ابی جریز قمی به محضر امام رضا (علیه السلام) شرفیاب شدم؛ و آن جناب درباره وی از من سؤال کرده و بر وی استرحام نمود و همواره به من حدیث میفرمود، و من با آن جناب حدیث میگفتم تا این که فجر دمید! و حضرت برجاست و نماز فجر بجای آورد.». (55)
از جمله روایاتی که صراحت در وکالت زکریا بن آدم برای امام جواد (علیه السلام) و ظهور در وکالتش برای امام رضا (علیه السلام) دارد، روایت کشی از احمد بن محمد بن عیسی قمی است؛ وی چنین نقل کرده است:
«امام جواد (علیه السلام) غلامش را به همراه نامهای به نزد من فرستاد و مرا احضار فرمود! و من در مدینه در حالی که حضرت در خانه بزیع سکونت داشت، به محضرش شرفیاب شده و سلام کردم. پس از آن جناب شروع به سخن پیرامون صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و غیر آن دو نمود و بعضی از انتقاداتی را که درباره آنان مطرح بود ذکر فرمود. من با خود اندیشیدم که نظر مثبت آن جناب را نسبت به زکریا بن آدم جلب کنم تا شاید وی از آنچه که حضرت درباره این دو ذکر فرمود مصون بماند؛ ولی با خود گفتم: تو که هستی که بخواهی متعرض این مسائل شوی! امام خود به آن چه میگوید و میکند داناتر است. در همین لحظه بود که آن حضرت رو به من کرده و فرمود: ای ابا علی! کسی هم چون ابی یحیی (کنیه زکریا بن آدم) که سابقه خدمت وی برای پدرم و منزلش نزد پدرم و من بر کسی پوشیده نیست؛ الاّ این که من به آن مالی که نزد وی است نیاز دارم. عرض کردم فدایت شوم! او این مال را نزد شما خواهد فرستاد و به من گفته است که به شما عرض کنم: آن چه مانع از ارسال این مال شده، اختلاف میمون و مسافر (دو نماینده اعزامی امام جواد (علیه السلام) به قم برای جمع وجوه شرعی) است. حضرت فرمود: نامهام را به زکریا بن آدم برسان و بگو که آن مال را برایم ارسال نماید. پس نامه حضرت را به زکریا رساندم و او نیز آن مال را به نزد ایشان ارسال نمود». (56)
در این روایت، از جمله «قد کان من خدمته لأبی و منزلته عنده» میتوان وکالت زکریا بن آدم برای امام رضا (علیه السلام) را استظهار نمود. از مجموع این روایت، که دلالت بر جمع وجوه شرعی توسط زکریا بن آدم در قم از جانب امام رضا (علیه السلام) دارد، وکالت وی برای امام جواد (علیه السلام) به خوبی قابل استفاده است؛ علاوه بر آن که، از این روایت، وجود مأموران و نمایندگان سیاری که وظیفه ایجاد ارتباط بین وکلا و ائمه (علیهم السلام) را داشتند، نیز استفاده میشود.
بنا به روایت کشی و شیخ طوسی، زکریا بن آدم در عصر امام جواد (علیه السلام) پس از عمری ارائه خدمات خالصانه به محضر ائمه طاهرین (علیهم السلام) رحلت نمود و پس از رحلت نیز از سوی امام جواد (علیه السلام) مورد تمجید و تعریف قرار گرفت. پس از رحلت وی، توقیعی از جانب امام جواد (علیه السلام) برای ابوطالب قمی بدین مضمون صادر شد:
“سخن از تقدیر و فضای الهی در خصوص درگذشت این مرد متوفی (یعنی زکریا بن آدم قمی) به میان راندی! خدای او را رحمت کند در آن روزی که زاده شد و روزی که مرد و روزی که زنده مبعوث خواهد شد. او در دوران زندگیاش عارف، معتقد و پایبند به حق زیست و نسبت به آنچه در نزد خدا و رسولش واجب است قیام نمود. و او – که رحمت خدا بر او باد – در حالی از دنیا رحلت نمود که پیمانی را نشکست و حکمی را تبدیل نکرد! پس خداوند بر وی اجر نیت (نیکش) و جزای سعیش را عطا فرماید. (57)”
بنا به نقلی دیگر، امام جواد (علیه السلام) در اواخر عمر شریفش، ضمن برشماری نام چند تن از وکلایش، همچون: صفوان بن یحیی، محمد بن سنان، زکریا بن آدم و سعد بن سعد از آنان به نیکی یاد فرمود و پاداش الهی را برایشان طلب کرده و مراتب وفاداری و خدمات ایشان را متذکر گشتند. (58)
زکریا بن آدم پس از رحلت، در مقبرهای در نزدیکی مرقد مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) در شهر محل سکونت و وکالت و فعالیتش، یعنی قم، مدفون شد. هم اکنون این مقبره در جنب مقبره مرحوم میرزای قمی واقع و محل یاد شده نیز به «قبرستان شیخان» معروف است.
4. صفوان بن یحیی بجلی
شیخ طوسی وی را ضمن اصحاب سه امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) معرفی نموده و به وکالتش از جانب امام رضا (علیه السلام) تصریح کرده است. (59) نجاشی نیز به وکالت وی از جانب امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) تصریح کرده است. (60) از روایت کشی و شیخ طوسی نیز وکالت وی برای امام جواد (علیه السلام) قابل استنباط است؛ زیرا در این روایت، امام جواد (علیه السلام) نام وی را به همراه نام برخی از وکلایش، هم چون زکریا بن آدم، محمد بن سنان و غیر آنها ذکر کرده و رضایت خود از آنان را اعلام فرموده است. (61) گرچه به وکالت وی برای امام کاظم (علیه السلام) تصریح نشده، ولی با توجه به وکالت وی از جانب امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) و مصاحبتش با امام کاظم (علیه السلام) دست کم میتوان احتمال داد که سابقه وکالت وی به عصر امام کاظم (علیه السلام) بازمیگردد. نجاشی ضمن معرفی وی، به بعد زهد و عبادت او اشاره کرده، و این که نزد امام رضا (علیه السلام) دارای منزلتی والا بوده است؛ و در ادامه، به پیمان جالبی که وی با دو تن از دوستانش، یعنی عبدالله بن جندب و علی بن نعمان در بیتالحرام منعقد کرد، اشاره نموده است. بنابراین پیمان، هرگاه یکی از آن سه تن، زودتر از دیگران رحلت میکرد، آن که در قید حیات میماند، میبایست به جای فرد متوفی، نماز و روزه به جای آورده، و زکات بدهد! و اتفاقاً آن دو تن رحلت نمودند و صفوان بن یحیی، روزانه صد و پنجاه رکعت نماز میگزارد، و در سال، سه ماه روزه میگرفت، و به هنگام ادای زکات نیز، سه بار زکات میپرداخت! و هر آنچه از اعمال مستحبی از جانب خود به جای میآورد، از جانب آن دو تن نیز انجام میداد! (62)
نجاشی سپس به جریانی دربارهی صفوان بن یحیی اشاره میکند که بر علوّ روح تقوا و احتیاط در وی دلالت دارد. وی از بعضی شیعیان نقل میکند: «کسی در مکه به صفوان گفت که دو دینار را به کوفه، نزد اهلش برساند؛ و او در پاسخ گفت: شترم کرایهای است، لذا باید از صاحبش برای این کار اجازه بگیرم!». (63) به گفته نجاشی، او از نظر ورع و عبادت در درجهای قرار داشت که أقران وی در عصرش به پای او نمیرسیدند! و از نظر درجات علمی نیز آن چنان بوده که بنا به نقل نجاشی و شیخ طوسی، سی کتاب تصنیف نموده و از چهل تن از اصحاب امام صادق (علیه السلام) نقل روایت کرده است! (64) کشی وی را جزو «اصحاب اجماع» ذکر کرده است. (65) بنا به نقل کشی، محمد بن سنان مردم را در زمینه حلال و حرام به نزد صفوان بن یحیی حوالت مینمود. (66) او از جمله کسانی است که سران واقفه در ابتدای امر، برای اسکات و اقناع وی، وعده پرداخت مال بسیاری را به او دادند تا با آنان همراهی کرده و موجب تقویت مذهبشان شود! ولی او نپذیرفت. (67) چنان که شبیه این پیشنهاد را به یونس بن عبدالرحمن قمی نمودند و او نیز شدیداً به مقابله برخاست. (68)
کشی روایاتی را در مدح وی و بیان جایگاه رفیعش نزد ائمه (علیهم السلام) نقل کرده است. امام رضا (علیه السلام) در روایت، وی را داخل در حزب پدران گرامیاش معرفی فرموده و ادامه دادند: «هر آن کس که در حزب و گروه پدرانم داخل باشد، بهشتی است.» (69) و در روایتی دیگر، در مدحش فرمود: «صفوان محبّ ریاست نیست». (70) امام جواد (علیه السلام) نیز ضمن روایتی رضایت خود را از او و محمد بن سنان اعلام کرده و فرمود: «آنها هرگز با من و پدرم مخالفت نکردند». (71) کشی ضمن نقلی دیگر از صفوان بن یحیی، جریان معرفی ابراهیم و اسماعیل، پسران ابی سمال، توسط صفوان به امام رضا (علیه السلام) و وارد کردنشان به محضر حضرت را نقل میکند؛ (72) که این نقل، نشانگر میزان قرب وی به آن جناب، و بودنش جزو خواص آن حضرت است. بنا به نقل کلینی، مفید و دیگران، هنگامی که پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) امر امامت توسط امام رضا (علیه السلام) اظهار شد، صفوان از بیم خطر بر جان آن حضرت، به آن جناب برای اظهار امر امامت هشدار داد؛ و حضرت در پاسخ فرمود: «این طاغی درباره من کاری از پیش نمیبرد!» (73) بنا به نقلی دیگر، وی هنگامی که از امام رضا (علیه السلام) درباره جانشین آن جناب سؤال کرد، امام جواد (علیه السلام) که سه ساله بود، معرفی شد! عرض کرد: «او سه ساله است؟» امام رضا (علیه السلام) فرمود: عیسی (علیه السلام) نیز قیام به امر نبوّت کرد، در حالی که کمتر از سه سال داشت!» (74) صفوان بن یحیی در سال 210 ق درگذشت؛ (75) و امام جواد (علیه السلام) حنوط و کفن او را تأمین نمود و عمویش، اسماعیل بن موسی (علیه السلام) را مأمور کرد که بر بدنش نماز گزارد! (76)
5. عبدالعزیز بن مهتدی اشعری قمی
شیخ طوسی ضمن آن که وی را جزو اصحاب امام رضا (علیه السلام) معرفی کرده، (77) در قسمت دیگر از رجالش، نام او را در ضمن نام کسانی که از ائمه (علیهم السلام) روایت نکردهاند آورده است (78) و در فهرست نیز کتابی را به وی نسبت داده است. (79) نجاشی نیز وی را جزو راویان از امام رضا (علیه السلام) دانسته و کتابی به وی نسبت داده است. (80) کشی هم روایاتی در مدح وی آورده که از بعضی از آن روایات، وکالت وی، هم برای امام رضا (علیه السلام) و هم امام جواد (علیه السلام) استفاده میشود؛ از جمله، روایتی است از فضل بن شاذان به این مضمون که: «حدیث کرد ما را عبدالعزیز بن مهتدی، که بهترین قمی است که تا به حال دیدهام، و وکیل امام رضا (علیه السلام) بود.» (81) هم چنین در روایتی دیگر، او چنین میگوید: «من هیچ قمی را به سان عبدالعزیز بن مهتدی، در عصر خودش، نیافتم». (82) بنابر نقلی دیگر، که کشی و شیخ طوسی آوردهاند، وی نامهای بدین مضمون به امام جواد (علیه السلام) نوشت: «اموالی، متعلق به شما، در نزدم موجود است؛ فرمایید به چه کسی تحویل دهم؟» امام جواد (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: «من آنچه را در این رقعه (نامه) هست قبض کردم! و از اموال و وجوهی که به تو تحویل شده، مطّلعم؛ و حمد خدای را و خدا تو را بیامرزد و ما و تو را مشمول رحمتش فرماید؛ و از تو، به سبب رضایت من راضی باشد». (83) این روایت حاکی از وکالت وی برای امام جواد (علیه السلام) است؛ چنان که، شیخ طوسی نیز ضمن آوردن نام وی در فصل مربوط به معرفی وکلا، اشاره به روایت یاد شده کرده است؛ و طبعاً استنباط شیخ طوسی نیز از اموال و وجوه مذکور در این روایت، امول شخصی عبدالعزیز بن مهتدی نبوده، بلکه – چنان که متبادر نیز همین است – این طور برداشت کرده که اموال مربوط به سازمان وکالت بوده است.
بدین ترتیب، میتوان به ضرس قاطع، مدّعی وکالت وی برای امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) شد. کشی ضمن روایتی دیگر از عبدالعزیز بن مهتدی نقل کرده که گفت: «به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: من همواره نمیتوانم درک محضر شما را بنمایم، در این مواقع، معارف دینیام را از چه کسی اخذ کنم؟»؛ و آن حضرت در پاسخ فرمود: از یونس بن عبدالرحمن. (84) با توجه به این که یونس بن عبدالرحمن نیز «قمی» و از خواص اصحاب امام رضا (علیه السلام) بوده است، چنین برمیآید که این دو، در منطقه قم، مشترک حضور داشتهاند! و با توجه به جایگاه رفیع «یونس» در نزد امام (علیه السلام) و فقاهت و علم وی، امام (علیه السلام) «عبدالعزیز» را به نزد وی حوالت میفرماید. بنا به نقل اربلی، هنگامی که او از امام رضا (علیه السلام) پیرامون «توحید»
ص 567
(85)
منبع مقاله :
مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیه السلام)، (1395)، قم: انجمن تاریخپژوهان حوزه علمیه قم، چاپ اول.