امام حسین و چرایى انتخاب کوفه
از سوى دیگر در جمع یاران امام حسین و شهداى کربلا، کسانى مانند زهیر بن قین دیده مىشوند که گذشته سیاسى خود را رها کرده، با گرایش به حق، دست به فداکارى زدند؛ از باطل به حق روىآورده و از تاریکى به نور. بررسى زندگانى یاران امام حسین(ع) از ابعاد گوناگون قابل توجه است. نگاه اصلى ما در این مقاله، از جهت محل برخواستن و سکونت افراد است. مىخواهیم بدانیم چه تعداد از یاران امام حجازى و چه تعداد یمنى و عراقى و یا از مناطق دیگر بودهاند. هدف از این بررسى این است که بدانیم آیا رفتن امام حسین(ع) به کوفه درست بوده است یا خیر؟ آیا همه مردم کوفه در ادعاى خود دروغگو بودند؟ و آیا بهتر نبود امام حسین(ع) به نصیحت افرادى که از اوخواستند، به یمن برود یا در حجاز و مکه بماند، گوش مىکرد.(1)
توجه به جایگاه سکونت یاران حضرت و شهداى کربلا، به ما در تحلیل درست واقعه و تصمیم امام در رفتن به کوفه یارى مىرساند و نشان مىدهد که چه تعداد افراد و از چه مکان هایى، با حضرت هم فکر بوده و داراى اندیشه مبارزه با ستم و استبداد بودند و در راه اندیشه و هدف امام پایدارى کردند و از جان خود گذشتند.
امام حسین(ع) با یزید بیعت نکرد و در ماه رجب، از مدینه حرکت و در سوم ماه شعبان به مکه رسید.(2) بدیهى است که این خبر، پس از چند ماه به بیشتر نقاط جهان اسلام برسد.یا حداقل کسانى که اندیشه مبارزه داشتند، این گونه اخبار را پى مىگرفتند، زیرا امام حسین چهار ماه پیاپى از شعبان تا هشتم ذى حجه در مکه بود. وى مهم ترین، محترم ترین، برترین و بزرگترین شخصیت جهان اسلام، از خاندان پیامبر(ص) بود که به دستگاه خلافت اموى »نه« گفته بود.
حکومت یزید هنوز مستقر نشده و مشروعیت نیافته بود و حتى فردى مانند عبدالله بن عمر حاضر به بیعت با یزید نشد و مىگفت: پس از بیعت تمام مردم بیعت خواهم کرد.(3) امام حسین(ع)، یزید را فاقد صلاحیت براى خلافت و او را مردى فاسق و شراب خوار مىدانست که بنا به سخن پیامبر(ص)، حکومت بر او و آل ابى سفیان حرام بود،(4) و زمانى که حاکم و مدعى حکومت فاقد صلاحیت باشد و حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال کند، قیام ضد وى لازم است.(5) امام(ع) براى پیشرفت مبارزه به مکه رفت؛ زیرا احساس مىکرد اگر در مدینه بماند، او را به بیعت مجبور کرده یا از بین مىبرند. مروان بن حکم، به روشنى امام حسین(ع) را به کشتن تهدید کرده بود و از ولید حاکم مدینه خواست، اگر بیعت نکرد، او را گردن بزند.
مردم کوفه یک ماه پس از حضور امام در مکه، ایشان را به کوفه دعوت کردند. نامههاى مردم کوفه در دهه اول رمضان سال60 هجرى به مکه رسید.(6) منطقه شام از زمان فتح آن، تحت سلطه بنى امیه بود و مردم آن مطیع حاکم شام. منطقه مصر نیز از زمان حکومت على(ع)، با زهر دادن به مالک اشتر و کشتن محمد بن ابى بکر در اختیار و تحت سلطه معاویه قرار داشت. مناطق ایران و فارس هنوز تازه مسلمان بودند و انتظارى از آنها نمى رفت که حق را از ناحق تشخیص داده و در قیام شرکت کنند. گزینههایى که عافیت طلبان ساکن مکه یا معترضان بى تعهد، به امام حسین(ع) پیشنهاد مىکردند. بیشتر یمن، کوهها و بیابانهاى آن بود.(7)
آیا در این مناطق کسى امام را یارى مىکرد که در قیام حضرتش مؤثر باشد. به نظر مىرسد که این پیشنهادها براى حفظ جان حضرت بوده، بىتوجه به این نکته مهم که هر شخص مسلمان در برابر اسلام و جامعه اسلامى متعهد است و وظیفه دارد تا با امر به معروف و نهى از منکر و ستیز با ستم، جامعه را از نابودى و فساد نجات دهد. پیش از این که درباره محل سکونت یاران امام سخن بگوئیم لازم است نگاهى کوتاه به آمار یاران حضرت داشته باشیم. توجه به تلاشهاى عبیدالله بن زیاد در بسیج مردم کوفه، به ما در شناخت همراهان حضرت یارى مىرساند و این که چگونه دعوت کنندگان به قاتل تبدیل شدند؛ این که مردم کوفه با همه موانع موجود، بیش از دیگران با هدف امام همراه بودند.
عدد یاران امام حسین(ع)
درباره تعداد یاران امام حسین(ع) اختلاف است. برخى عدد آنها را 82 نفر و شمارى 72 نفر ذکر کرده اند. شبلنجى در نور الابصار، از قول زحر بن قیس جعفى که سرهاى شهداء را به شام برد، نقل مىکند: حسین همراه 18 تن از اهل بیتش و 60 تن از شیعیانش بوده است.(8) شریف باقر قَرْشى، هشتاد تن را ترجیح مىدهد.(9) ارشاد مفید سرهاى جدا شده از یاران حضرت را 72 سر ذکر کرده است(10) و شاید همین سبب شهرت 72 تن شده است. در أنساب الاشراف سرهاى جدا شده را 72 تن ذکر کرده به این ترتیب:
1.قبیله کنده 13سر؛
2.هوازن 20 سر؛
3.بنى تمیم 17 سر ؛
4.بنى اسد 16 سر ؛
5.مذحج 7 سر ؛
6.سایر قبایل قیس 9 سر(11) که مجموع آن 72 سر است.
مرحوم شیخ شمس الدین، در کتاب انصار الحسین، شهداى کربلا را 82 تن ذکر کرده است. 6 تن هم شهداى نهضت حسینى در کوفه بودند. در جدولى دیگر، 29 نفر را یادآورى مىکند که ممکن است برخى نامها، با نامهاى قبلى، یکى باشد. اینها جداى از بنىهاشم هستند. وى شهداى بنىهاشم را جداگانه و 17 تن ذکر مىکند. سپس ده تن دیگر نیز نقل مىکند که برخى قابل ادغام است.(12)
در مسند امام حسین(ع) نام 20 تن از شهداى بنىهاشم و 52 نفر از دیگر قبایل آمده است.(13) در مقتل فضیل بن عمر رسّانى، از علماى زیدى قرن دوم هجرى، مجموع شهدا و مجروحان نهضت حسینى در کربلا و کوفه 107 تن ، معرفى شدهاند که 20 تن آنها از بنىهاشم بودند.(14)
مرحوم سماوى در کتاب إبصار العین که ده سال در نگارش آن تلاش کرده و در مواردى، از تنقیح المقال مامقانى متأثر است، مجموع شهداى نهضت حسینى را 113 نفر دانسته است. وى بنىهاشم را با مسلم بن عقیل هیجده نفر معرفى کرده است. از افراد باقیمانده، هفت نفر از غلامان و موالى حضرت بودند . پنج نفر در کوفه شهید شدند و یک تن در بصره و باقیمانده یاران غیرهاشمى حضرت که 82 نفر هستند، در کربلا به شهادت رسیدند. ما در این بررسى برابر ترجمه إبصار العین آمار آنان را ذکر مىکنیم.(15) گزینش متنى خاص براى موضوع، از آن رواست که درباره نام یاران امام اختلاف زیادى وجود دارد و نامهاى مشابه که ناشى از اشتباه در استنساخ است، زیاد است. از این رو در حرم امام حسین(ع) نام 120 نفر به عنوان شهداى کربلا نگاشته شده است.
در مواردى از دیگر منابع نیز سود خواهیم برد. دسته بندى ابصار العین بر اساس قبیله است و دسته بندى ما براساس محل سکونت یاران حضرت.
یاران نیمه راه
در واقعه کربلا، عشق و ایثار موج مىزند. یاران امام حسین(ع) در کربلا اندکى ریزش داشتند. در مسیر راه از مکه تا کربلا کسانى که براى مقام و مال آمده بودند، جدا شدند. پس از رسیدن خبر شهادت مسلم و عبدالله بن یقطر در منزل زباله، امام از افراد خواست، در صورت تمایل کاروان را ترک کنند. نوشته اند تمام اعرابى که در مسیر راه به حضرت پیوستند، جدا شدند و فقط کسانى ماندند که از حجاز آمده بودند.(16) سه تن از قبیله جُهَینه نیز باقى ماندند.
انتخاب کوفه
امام حسین(ع) ، یزید را به هیچ وجه شایسته خلافت نمى دانست و با توجه به برخورد حاکم مدینه و مشاور وى مروان حکم، مجبور به ترک مدینه بود. در مکه نیز امام نگران بود که حرمت کعبه و حرم امن الهى دریده شود. از سوى دیگر، تنها مردم کوفه بودند که از مبارزه با خلافت اموى استقبال کردند و نامهها و طومارهاى فراوان به حضرت نوشته و ایشان را به آن شهر دعوت کردند. نماینده حضرت در کوفه، مسلم بن عقیل نیز شدت استقبال مردم کوفه را، براى حضرت بیان کرد، در نتیجه اگر امام حسین جز کوفه، منطقه دیگرى را بر مىگزید نزد مردم و تاریخ محکوم بود.
بىشک امام حسین(ع) نمىتوانست، در مکه باقى بماند، زیرا به روشنى به ابن عباس فرمود: اگر در جاى دیگر کشته شوم بهتر است که در مکه و حرم امن الهى کشته شوم و حرمت آن از بین برود.(17)
ابن عباس به خوبى مىدانست که سخن امام حسین(ع) درست است، زیرا یزید در نامهاى که به او نوشته بود، به روشنى امام حسین(ع) را تهدید کرده و از وى خواسته بود، او را از مخالفت باز دارد.(18) عبدالله بن عباس پس از آن که امام را مصمم یافت، پیشنهاد کرد به جاى کوفه که سابقه خوبى در وفادارى ندارند، به یمن برود، زیرا در آنجا یارانى دارد و در صورت لزوم مىتواند به حصارها و درههاى آن پناه ببرد. پاسخ امام این بود که مسلم بن عقیل پیام داده که مردم کوفه بر بیعت و یارى من اجتماع دارند و من تصمیم گرفتم که به سوى آنها بروم. آن گاه ابن عباس احتمال بىوفایى مردم کوفه را مطرح ساخت و پاسخ حضرت این بود که کشته شدن در غیر مکه بهتر است.(19) آن حضرت مىدانست که در یمن کسى به یارى وى نخواهد آمد و اگر کشته شود، مورد سرزنش واقع خواهد شد که چرا پاسخ مثبت به آن همه نامه و طومار مردم کوفه نداده است؛ اما نکته قابل تأمل درباره انتخاب کوفه این است که چرا امام حسین(ع) پس از شهادت مسلم و آگاهى از اخبار مأیوس کننده کوفه، به راه خود ادامه داد. بهتر نبود که به مکه یا مدینه بازمىگشت یا به پیشنهاد ابن عباس به سوى یمن حرکت مىکرد.
پاسخ این پرسش را یاران حضرت دادند که شما با مسلم تفاوت دارید. اگر خود را به کوفه برسانید، اوضاع دگرگون مى شود. آنان گفتند: “إنّک و الله ما انت مثل مسلم بن عقیل و لو قدمتَ الکوفة لکان الناسُ إلیک أسرع”؛(20) به تحقیق به خدا سوگند تو مانند مسلم بن عقیل نیستى و اگر به کوفه وارد شوى، مردم به سوى تو مىشتابند”.
این نکته را همراهان حضرت گفتند و در جمع آنها، گروهى از مردم کوفه و بصره بودند که براى یارى حضرت، خود را به مکه رسانده یا در مسیر راه به حضرت ملحق شده بودند.
به نظر مىرسد، این سخن دور از واقعیت نباشد؛ اگر به حوادث و رویداد کربلا بنگریم، به این حقیقت پى مىبریم. وضعیت به گونهاى بوده که مسلم بن عقیل، تا آخرین لحظات زندگى خود حاضر نمىشود، با ارسال نمایندهاى، امام حسین(ع) را از آمدن به کوفه باز دارد. این که مسلم بن عقیل در دار الاماره ابن زیاد، به عنوان یک وصیت، از عمر سعد مىخواهد، به امام حسین(ع) پیام دهد، به کوفه نیاید،(21) نشان مىدهد که مسلم مطمئن بوده است، اگر امام وارد کوفه شود، مىتواند عبیدالله بن زیاد را شکست دهد. جلوگیرى عبیدالله بن زیاد از ورود امام حسین(ع) به کوفه و دستور وى در متوقف کردن کاروان حسینى در بیابانى خشک،(22) حکایت از نگرانى شدیدى از حضور حضرت در کوفه و ارتباط وى با مردم دارد.
نگه داشتن امام حسین(ع) در منطقهاى غیرآباد نیز براى کنترل بهتر و جلوگیرى از ملحق شدن مردم کوفه به ایشان بوده است. جلوگیرى از حرکت حضرت در دوّم محرم که وارد کربلا شدند و بستن آب بر حضرت در روز هفتم و دستور حمله در روز نهم و کشتن حضرت در ماه محرم، ماهى که عرب جاهلى حرمت آن را نگه داشته و در آن آغاز به جنگ نمى کردند، همه نشان از وحشت فوق العاده عبیدالله از نزدیک شدن امام حسین(ع) به کوفه دارد. عبیدالله نگران آن بود که ترس و وحشتى که در کوفه، با کشتن مسلم و هانى ایجاد شده بود، با خبر آمدن امام حسین(ع) کنار گذاشته شود و مردم کوفه، روحیه سرکشى خود را نشان دهند.
محاصره و کنترل دروازههاى کوفه و اطراف شهر توسط دستگاه عبیدالله و دستگیرى افراد، نشانه این نگرانى است.
محل سکونت یاران امام حسین(ع)
براى پاسخ به این پرسش که چرا امام حسین(ع) به کوفه رفت و پس از شهادت مسلم، به راه خود ادامه داد، توجه به ترکیب یاران حضرت و محل سکونت آنها لازم است، زیرا از شرح حال شهداى کربلا و حامیان امام، پىمىبریم که بیشتر کربلائیان، ساکن چه شهرى بودند؛ مکه، مدینه، یمن، بصره و یا کوفه. این بررسى نشان خواهد داد که مردم کوفه بیشترین یاران حضرت را تشکیل داده و بیش از هر منطقهاى، مردمان کوفه به نهضت حسینى پیوستند؛ به گونه اى که ابن عساکر مىگوید: شصت شیخ (مرد کامل) کوفى، امام حسین(ع) را همراهى مىکردند.(23)
در واقع برهان ما بر صحت انتخاب کوفه، برهانى لمّى است. از جمع یاران حضرت و زیادى آنان از منطقهاى خاص، به میزان همراهى مردم آن منطقه با حضرت پىخواهیم برد. اینک به بررسى جایگاههایى که یاران حضرت از آنجا بودند مىپردازیم؛ مانند حجاز، یمن، بصره و کوفه.
حجاز(مکه و مدینه)
امام حسین(ع) حرکت خود را از مدینه آغاز کرد و به مکه رفت و پس از چهار ماه توقف در مکه، از سوم شعبان 60 تا هشتم ذى حجه همان سال، راه کوفه را برگزید و در دوم محرم سال 61 وارد کربلا شد.(24)
آیا محدوده مدینه و مکه، جاى مناسبى براى ادامه مبارزه بود؟ چند نفر از یاران حضرت را مردم این منطقه تشکیل مىدادند؟
الف: مدینه
مدینه مرکز حکومت نبى گرامى اسلام و نزول بسیارى آیات قرآن بود. حدود بیست و پنج سال مرکز خلافت خلفا بود. پس از آن، على کوفه را مرکز خلافت قرار داد و پس از شهادت وى مرکز خلافت به شام منتقل شد. از اینرو مدینه اهمیت گذشته خود را باز نیافت؛ اما از جهت این که بزرگانى از فرزندان خلفا و صحابه در آن حضور داشتند، جهان اسلام به آن، به دیده احترام مىنگریست. معاویه هنگام گرفتن بیعت براى یزید، متوجه مخالفتهاى جدى از سوى برخى فرزندان خلفا و صحابه با این بیعت شد؛ عبد الرحمن بن ابى بکر، عبدالله بن عمر، حسین بن على و عبدالله بن زبیر.(25) ابن زبیر فرزند خلیفه نبود؛ اما پدرش یکى از شش عضو شوراى خلیفه دوم بود. تنها نگرانى معاویه و یزید از این ناحیه بود که افرادى با این سابقه خانوادگى، خلافت یزید را به رسمیت نشناسند. یزید پس از مرگ معاویه، نامهاى به حاکم خود در مدینه، ولید بن عتبه نوشت و از او خواست، از مردم مدینه بیعت بگیرد. وى تأکید کرده بود که گرفتن بیعت از عبدالله بن زبیر و حسین بن على(ع) الزامى است و در صورت مخالفت، سر آنها را قطع کرده، براى وى بفرستد.(26)
حاکم مدینه پیش از این که مردم مدینه از مرگ معاویه آگاه شوند، از امام حسین(ع) خواست بیعت کند. آن حضرت بیعت را به حضور در جمع مردم واگذارد. مروان گفت: عذر حسین را مپذیر و اگر وىبیعت نکرد گردن او را بزن. اینجا بود که امام حسین(ع) به ذکر فضایل اهل بیت پرداخت و یزید را مردى فاسق، شراب خوار و قاتل معرفى کرده، و جلسه را ترک کرد و آماده سفر به مکه شد.(27)
بدیهى است که این اخبار و گزارشها، باید به گوش مردم مدینه رسیده باشد؛ به ویژه پس از حرکت امام به سوى مکه. اما متأسفانه از مردم مدینه هیچ عکس العملى گزارش نشده است. مردم مدینه پس از کشته شدن امام حسین(ع) و اسارت خانواده، او با بهت و تعجب این اخبار را شنیده و باور آن براى آنها مشکل بود. با این همه آنان کشته شدن امام حسین(ع) را دلیل کامل و کافى بر ناشایستگى یزید نگرفتند. از این روىعده اى براى آگاهى از وضعیت خلیفه در شام، به آن دیار سفر کردند. پس از این سفر بود که به فسق یزید مطمئن شدند و علیه وى قیام کردند.(28)
بنابراین مردم مدینه، پیش از شهادت امام حسین(ع) در خواب خرگوشى بسر مىبردند و به هیچ وجه سخنان امام حسین(ع) در بىلیاقتى یزید براى خلافت، و حرکت او به طرف مکه توجه نکردند. همین موجب شد که یاران احتمالى حضرت از مدینه، به جز اقوام و موالى وى، عده اندکى را تشکیل دهند. این در حالى است که یکى از بزرگان بصره که امام حسین(ع) به او نامه نوشت، در جمع قبایل بصره یزید را به خوبى معرفى کرد که فردى شرابخوار و سرآمد تبهکاران است که ادعاى خلافت بر مسلمین را بىرضایت آنان دارد.(29)
ب: مکه
امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر، هر دو به این نتیجه رسیده بودند که به مدینه امیدى نیست و این شهر جاى امنى نیست. از این رو به مکه رفتند. مکه حرم امن الهى بود و به صورت طبیعى خلیفه مسلمین باید بیش از همه حرمت این مکان را حفظ کند. امام حسین(ع) در گفتوگو با ابن عباس علت آمدن خود را به مکه، امن بودن آن بیت معرفى کرده بود.(30)
این شهر، از جهات دیگر نیز مهم بود. عدهاى از صحابه در آنجا سکونت گزیده بودند. ایام حج و عمره، امکان ارتباط با مسلمانان دیگر شهرها میّسر مىشد و طبیعى است که عده زیادى از مخالفت امام با خلافت یزید آگاه مىشدند.
با این همه خلافت اموى مکه را نیز براى امام نا امن کرد؛ به گونه اى که امام حسین(ع) در روز هشتم ذى حجه که همه براى انجام مراسم حج به مکه مىآمدند، مجبور به ترک آن شهر شد. حاکم مکه عمرو بن سعید اشدق، به خاطر خشونتش به کارگزارى مدینه نیز منصوب شد و در سال 60، به عنوان امیر الحاج، در ماه ذى حجه در مکه بود.(31) وى دستور داشت از فرصت حج براى ترور امام حسین(ع) بهره گیرد.(32) امام براى حفظ حرمت حرم، مکه را ترک گفت. با این که چهار ماه در مکه بود، کمتر سخنى از حضرت در این محدوده زمانى نقل شده است. یا امام سخنرانى نداشته یا اگر داشته ساکنان مکه به خاطر ترسى که از یزید و یا عبدالله بن زبیر داشتند، آن را نقل نکردند. مکه جایگاه عافیت طلبان بود و کمتر کسى امام حسین(ع) را همراهى کرد. یکى از عللى که موجب شد، مردم مکه و مدینه از حرکت امام استقبال نکنند، این بود که معاویه براى تثبیت خلافت خود و تحکیم پایههاى حکومت فرزندش یزید، پولهاى زیادى خرج کرده بود. وى بزرگان و اشراف مکه و مدینه، و فرزندان آنان را از عطایا و بخششهاى خود بهرهمند ساخته بود.(33) از این رو کسى حاضر نشد، با امام حسین(ع) همراه شود و خود را در برابر حکومت اموى قرار دهد. همراهى بعدى مکیان با عبدالله بن زبیر نیز به سه عامل باز مىگردد، پس از شهادت امام حسین(ع) مردم بیدار شدند، اعتراض مردم مدینه به خلافت یزید، در مخالفت آنها نیز تأثیر داشت. عامل سوم را باید خشونت عبدالله بن زبیر دانست، زیرا وى برادرش را که عمرو بن سعید از مدینه، براى جنگ فرستاده بود، زیر ضربات شلاق کشت(34) و عبدالله بن عباس را که مخالفش بود ، به طائف تبعید کرد.(35)
اینک به بیان یاران حضرت از منطقه حجاز مىپردازیم و آنان را به سه گروه تقسیم مىکنیم:
گروه اوّل
گروه اوّل از یاران امام حسین(ع) افرادى از خاندان بنىهاشم بودند که از مدینه با حضرت آمده، یا پس از دریافت نامه ایشان که به مدینه فرستاده بود، به حضرت ملحق شدند.(36) مرحوم سماوى نام هیجده تن از شهداى بنىهاشم را در نهضت حسینى آورده است. در مجموع شش تن از خاندان عقیل شهید شدند. دو تن از خاندان جعفر و سه تن از فرزندان امام مجتبى و پنچ تن از فرزندان على(ع) و دو تن از فرزندان امام حسین(ع).
گروه دوم
گروه دوم موالى و بردگانى بودند که در واقعه کربلا شهید شدند. اینان از ملیتهاى گوناگون بودند. ترک، فارس، آفریقایى و… در رویداد کربلا نام حدود 16 تن از موالى ذکر شده است که برخى شهید و برخىزنده ماندند. مولى گاهى به معناى برده و غلام است و گاهى نشانه وابستگى شخص غیر عرب به قبیلهاى عربى است. شوذب مولى شاکر، یکى از شهداى کربلا، از دسته دوم بوده است.37
سه تن از غلامان همراه با کاروان حسینى نجات یافتند.
گروه سوم
آنچه ذکر شد، یاران حضرت از بنىهاشم و موالى آنها بود. اکنون باید دید چه کسانى غیر اینها، از منطقه حجاز، امام (ع) را یارى کردند.
متأسفانه پرونده مکه و مدینه در همگامى با قیام امام حسین(ع)، بسیار کوچک و در حد صفر است. در جمع یاران امام حسین(ع) تنها نام چهار تن را مىتوان یافت که از مکه امام را همراهى کردند و چون محل سکونت آنها براى ما مشخص نیست و سه تن آنها انصارى هستند، حدس زده مىشود که آنان از محدوده حجاز به حضرت پیوسته اند.
1. عبد الرحمن بن عبد الربّ انصارى؛ وى از مکه امام حسین(ع) را همراهى کرد.
2. جنادة بن حارث انصارى؛ برابر نقل سماوى، وى از مکه با خانواده خود همراه امام آمد و پسرش عمرو نیز در کربلا شهید شد(38) در مناقب ابن شهر آشوب، نام وى جنادة بن حارث انصارى آمده.(39)
3. عمرو بن جنادة؛ عمرو را نوجوانى یازده ساله دانستهاند(40) که پس از کشته شدن پدرش، به جنگ برخاست.
4. عمار بن حسّان طائى؛ وى از مکه همراه امام حسین(ع) بود و پدرش در جنگ صفین در کنار على(ع) شمشیر زد و به شهادت رسید . بنابراین امام حسین(ع) نمىتوانست، با تکیه بر چنین مردمى، نهضت خود را ادامه دهد.
یمن
یمن از حجاز و عراق فاصله داشت. اما اگر مردان مبارز در آنجا مىبودند، چهار ماه پس از حرکت امام(ع)، خود را به ایشان مىرساندند. در حالى که در تاریخ چنین گزارشى نیامده است، یمن منطقه اى بود که محمد بن حنفیه(41) و ابن عباس(42) آن جا را گزینهاى بهتر از عراق مىدانستند و مدعى بودند، طرفداران پدرش على(ع) در آنجا هستند. آنجا منطقه اى کوهستانى و مناسب براى استتار است. گویا اینان فراموش کرده بودند که امام حسین(ع) براى انجام رسالتى دست به اعتراض زده است و نمىتواند در برابر منکر و خلاف ساکت بماند. او باید در راه حفظ ارزشهاى اسلامى تلاش کند؛ گرچه منجر به شهادت وى گردد.
درست است که گروهى از مردم یمن به على(ع) علاقهمند بودند؛ اما نیروهاى مؤثر آنها به کوفه هجرت کردند. درباره یمن، دو گزارش وجود دارد که بدان اشاره مىشود:
1. در هنگام حرکت کاروان حسینى در منطقه تنعیم مکه، کاروانى از یمن، اموالى را براى یزید به شام مىبرد. امام حسین(ع) اموال این کاروان را مصادره کرد و کرایه صاحبان شتر را که خواهان بازگشت بودند، داد و از بقیه خواست، در صورت تمایل حضرت را همراهى کنند. نوشته اند سه نفر از آنها به کربلا آمدند.(43)
2. طرماح بن عدى طائى، همراه گروهى از مردم کوفه، در عذیب الهجانات به سپاه امام حسین(ع) برخورد. وى قول داد که پس از رساندن اموال به یارى امام بیاید. طرماح وقتى به عراق بازگشت که امام را شهید کرده بودند.(44)
مردان جهنى در مسیر راه کربلا
پس از خروج امام حسین(ع) از مکه به مقصد کوفه، در مسیر راه، عدهاى از اعراب که انتظار پیروزى و موفقیت حضرت را در کوفه داشتند، به کاروان آن حضرت پیوستند. از هر منزل که به منزل دیگر گام مىنهادند، بر جمعیت آنها افزوده مىشد. در مسیر گزارشهاى جدیدى از کوفه مىرسید. در منزل ثعلبه، خبر شهادت مسلم و هانى بن عروه را به امام دادند.(45) و یاران وى نیز مطلع شدند. در منزل بعد، یعنى زُباله، خبر شهادت فرستاده امام حسین(ع)، عبدالله بن یقطر آمد که در کوفه به شهادت رسیده است. در اینجا بود که امام حسین(ع) طى نامهاى که در جمع همراهان قرائت شد، فرمود: “اى مردم، شیعیان ما، ما را خوار کرده اند. مسلم و هانى و قیس بن مسهر و [ابن] یقطر، کشته شدند. پس هر کس از شما که تصمیم به بازگشت دارد، برگردد.”(46)
دادن پیام به صورت نامه، شاید به دو علت بوده است:
1.جمعیت همراهان آن قدر زیاد بوده که با سخنرانى امکان رسیدن صداى حضرت به همه آنها نبوده است، از این روى امام نامه نوشتند.
2.حضرت نخواستند، عدهاى که نمىخواستند پس از شنیدن این خبر باقى بمانند و به خاطر خجالت از حضرت ، تصمیم خود را بر انصراف به تأخیر بیندازند، زیرا در منزل قبلى که خبر شهادت مسلم و هانى را مخبران کوفه در جمع گفته بودند، چهره نگران آنها را دیده بود.
بلاذرى مىنویسد: پس از قرائت نامه، مردم مانند فرزندان سباء متفرق شدند و به راست و شمال رفتند، تا این که آنان باقى ماندند که از حجاز آمده بودند.(47)
مفید گوید: همه رفتند؛ جز آنان که با حضرت از مدینه آمده بودند و افراد اندکى که به آن حضرت پیوستند.(48)
طبرى و مفید مىنویسند: علت دادن این پیام این بود که مىدانست، اعرابى که در مسیر راه، از وى پیروى کردند، براى آن بوده که تصور مىکردند، او به شهرى مىرود که مردمش از او اطاعت مىکنند. پس کراهت داشت که آنان با او همراه شوند؛ جز این که بدانند، براى چه مىروند. او مىدانست اگر این نکته بیان شود، همراه او باقى نخواهد ماند، جز کسانى که خواهان مواسات و مرگ با او هستند.(49) جدایى گسترده یاران امام حسین(ع) در اینجا بوده است و آنچه درباره شب عاشورا نقل کردهاند، صحت ندارد، زیرا اصحاب آن حضرت اعلام وفادارى کردند.
در این میان، افرادى از قبیله جهینه که در مسیر راه ساکن بودند، دست از یارى حضرت نکشیدند و نام سه نفر جهنى در زمرّه شهداى کربلا ذکر شده است: 1. مجمع بن زیاد جهنى؛ 2. عبّادة بن مهاجر جهنى؛ 3.عقبة بن صلت جهنى.
بصره
بصره بخشى از سرزمین عراق بود که پس از کوفه، بیشترین یاران حضرت از آنجا بودند و شیخ مفید، از پیوستن مردم بصره به حضرت در مکه سخن گفته است.(50) بصره نیز گزینه مناسبى نبود، زیرا مردم بصره در جنگ جمل از مخالفان على(ع) حمایت کردند. سلیمان فرستاده امام، به دست عبیدالله، یک روز قبل از حرکتش از بصره به طرف کوفه، کشته شد.(51)
گروهى از مردم بصره در منزل زنى به نام ماریه، جمع شده و به مشورت درباره چگونگى کمک به امام حسین(ع) پرداختند.(52) و از جمع آنان، افرادى به امام پیوستند و در مجموع ده تن از ساکنان بصره، در کربلا شهید شدند. آخرین شهید بصره، هفهاف بن مهند راسبى بصرى بود. او وقتى به کربلا رسید که حضرت شهید شده بود و لشکر عبیدالله به خیمهها یورش برده بودند. هفهاف به لشکر عمر سعد حمله کرد و عدهاى از آنها را کشت، تا این که به شهادت رسید.(53)
کوفه
کوفه شهرى که زمانى مرکز خلافت على(ع) و امام مجتبى(ع) بود، در برابر نهضت امام حسین(ع)، دو مرحله کاملاً متفاوت را گذراند.
مرحله نخست: مردم کوفه پس از آگاهى از مخالفت امام حسین(ع) با یزید، حضرت را به شهر خود دعوت کردند و با نماینده ایشان، مسلم بن عقیل دست بیعت دادند. مسلم نیز مراتب وفادارى مردم کوفه را به اطلاع امام رساند و براساس این استقبال، امام به جانب کوفه حرکت کرد. عدهاى از کوفیان در این مقطع، در مکه و مسیر راه تا کربلا، به امام پیوستند.
مرحله دوم: این مرحله پس از ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه آغاز مىشود. وى با چهره اى در نقاب، وارد شهر شد و با همکارى اشراف شهر، جوّ شدید خفقان را بر شهر حاکم ساخت.(54) با نفوذ غلام وى معقل به تشکیلات مسلم، جاى مخفى او شناسائى شد. عبیدالله، هانى را که میزبان مسلم بود، دستگیر کرد.(55) مسلم قیام خود را آغاز کرد؛ اما عبیدالله با همکارى اشراف کوفه، با به راه انداختن جنگ روانى که به زودى سپاه شام به کوفه مىرسد، مردم را از اطراف مسلم پراکنده کرد.(56) مسلم دستگیر و همراه هانى به شهادت رسید و سرهایشان براى یزید فرستاده شد. یزید دستور سخت گیرى بیشتر را صادر کرد و از حرکت امام حسین(ع) به سوى کوفه خبر داد.
از این پس ورود و خروج به کوفه، به شدت کنترل مىشد. براى جلوگیرى از ورود امام به کوفه حرّ بن یزید با هزار جنگجو اعزام شد.(57) ابن زیاد عمر سعد را براى این که اوضاع کوفه را به یزید گزارش داده بود،(58) به حکومت رى منصوب کرد و با توجه به این که پدر او فاتح عراق بود، او را همراه 4 هزار نفرى که تصمیم داشت به رىبرود و مرز دیلم را آرام کند، به کربلا اعزام کرد.(59) عبیدالله شهر کوفه را براى جنگ با امام حسین(ع) بسیج کرد. تمام مردان بالغ را به جنگ اعزام کرد و مردى را که به خاطر دریافت ارث، در کوفه مانده بود، گردن زد.(60) مورخان نام یازده فرمانده را که با 26 هزار نیرو به کربلا اعزام شدهاند، ذکر کردهاند.(61) افزون بر آن، گروهاى 200 تا 300 نفره به کربلا مىرفتند.(62) از این روى تعداد سپاهیان کوفى را بین 4 تا 60 هزار نفر ذکر کردهاند(63) که آمار دقیق آن را باید سى(64) تا سى و پنج هزار دانست.(65)
در چنین جو خفقانى که همه راههاى منتهى به کوفه، کنترل مىشد، شمارى از کوفیان خود را به امام حسین(ع) رساندند. گروهى که امکان فرار از کوفه را نیافتند نیز همراه لشکر عمر سعد به کربلا رفته، آن گاه به امام پیوستند.
یاران امام از کوفه
بررسى یاران حضرت در کربلا نشان مىدهد که بیش از سه چهارم آنان از کوفه بودند؛ گروهى از کوفیان در مکه و برخى در مسیر راه مکه تا کربلا و عده اى در کربلا به امام پیوستند.
الف. همراهان از مکه
هشت نفر از کوفیان در مکه به امام پیوستند که عبارت است از. 1.عبد الرحمان بن عبد الله همدانى ارحبى. 2.سعید بن عبدالله حنفى. 3.عابس بن ابى شبیب شاکرى. 4.شوذب بن عبدالله شاکرى. 5.حجاج بن مسروق. 6.یزید بن مغفّل . 7.زاهر بن عمرو کندى مولى عمرو بن حَمِق. 8.بریر بن خضیر هَمْدانى مشرقى.
ب. در مسیر راه تا کربلا
پیوستگان به امام حسین(ع) از مردم کوفه در مسیر راه مکه تا کربلا 16 نفر بودند؛ مانند: زهیر بن قین ، سلیمان بن مضارب ، جندب بن حجیر کندى و ابو ثمامه عمرو بن عبدالله صائدى و عدهاى دیگر.
ج. در کربلا تا شب عاشورا
27 تن از یاران کوفى امام حسین(ع)، در سرزمین کربلا به حضرت پیوستند؛ مانند حبیب بن مظاهر اسدى، مسلم بن عوسجه اسدى و…
د. شب و روز عاشورا
15 نفر در شب و روز عاشورا به امام پیوستند؛ مانند جوین بن مالک بن قیس، حرّ بن یزید ریاحى، ابو الحتوف همراه برادرش که در راه امام حسین(ع) شهید شدند.
برابر آنچه ذکر شد، 66 تن از مردم کوفه به امام پیوستند. افزون بر افرادى که در کوفه در قیام مسلم شهید شدند، مانند؛ هانى بن عروه، قیس بن مسّهر صیداوى ، عمارة بن صلخب ازدى و عبد الاعلى بن یزید کلبى علیمى. البته عبدالله بن یقطر در کوفه شهید شد؛ امّا ممکن است او را ساکن مدینه بدانیم.
نتیجه
از گزارشى که درباره یاران امام حسین(ع) ارائه شد، نتایج گوناگونى به دست مىآید:
1. از آنچه بیان شد، به خوبى استفاده مىشود که بیشترین یاران امام حسین(ع) و شهداى کربلا از کوفه بودند. 66 تن بیش از سه چهارم یاران حاضر در کربلا را تشکیل مىدهند؛ به جز بنىهاشم و موالى حضرت. ساکنان مکه و یمن در حد صفر قابل تصور است. یاران حضرت از مدینه نیز بسیار اندک و قابل تردید بودند و 9 تن از بصره بودند که یک نفر بعد از شهادت امام به کربلا رسید و شهید شد. بنابراین شهر کوفه، بهترین گزینه براى مبارزه علیه یزید بن معاویه بوده است؛ به ویژه که عده زیادى نامه نوشته و هیجده هزار نفر با نماینده حضرت، یعنى مسلم بن عقیل بیعت کردند.
2. همراه شدن هشت تن از کوفیان با امام حسین(ع) در مکه و نه تن از بصریان که عراقى محسوب مىشوند و پیوستن چهل و شش تن دیگر از مردم کوفه به امام حسین(ع) در مسیر راه و کربلا تا شب عاشورا، با آگاهى از شهادت مسلم و اوضاع کوفه، حکایت از وفادارى گروهى از مردم عراق بهویژه کوفیان دارد و نشانه آن است که اگر امام وارد کوفه مىشد، به سرعت مىتوانست، اوضاع را دگرگون کند و اظهارات یاران امام به حضرت، پس از شهادت مسلم که موقعیت شما با مسلم متفاوت است، دور از حقیقت نبوده است.
3. آنچه گزینه کوفه و امکان موفقیت امام حسین(ع) را در صورت ورود به کوفه تقویت مىکند، سرعت عمل شتاب زده ابن زیاد است که مانع ورود امام حسین(ع) به کوفه شد و درگیرى و جنگ را در ماه محرم که در جاهلیت هم مورد احترام بوده، آغاز کرد.آمدن افرادى مانند طرماح بن عدى طائى و یزید بن مسعود بصرى براى یارى امام حسین، از جو عمومى جامعه حکایت دارد.
4. بسیج گسترده مردم کوفه توسط ابن زیاد و کنترل شدید شهر، موجب شد که گروهى از طرفداران امام حسین(ع) براى پیوستن به حضرت به ناچار با نیروهاى اعزامى از کوفه همراه شده و در کربلا خود را از یاران حضرت قرار دهند و در یارى ایشان بکوشند. این کار با توجه به انبوهى سپاه عمر سعد و با آگاهى از اوضاع کوفه، نشانه اخلاص و روحیه ایثارگرى آنان در راه حق است.
5. پیوستن عدهاى قابل توجه از سپاه عمر سعد به سپاه امام حسین(ع)، از کسانى که واقعاً براى جنگ و درگیرى با امام حسین(ع) آمده بودند، حکایت از فطرت پاک آنها و تأثیر گذارى عملکرد امام حسین(ع) بر نیروهاى دشمن است.
6. عده اندکى از یاران و همراهان، امام(ع) را رها کرده و عافیت را پذیرفتند. گروهى از عربها که در مسیر راه مکه به کوفه به طمع مال و ثروت به حضرت پیوسته بودند و افرادى مانند ضحاک بن عبدالله مشرقى که با شرایطى ویژه، در زمره یاران حضرت قرار گرفت و سپس جدا شد. شخصیتى که جدا شد، فرّاس بن جعدة بن هبیره بود که ترس و وحشت او را دچار تزلزل کرد.
نتیجهگیرى از آنچه ذکر شد، به گونهاى دیگر نیز قابل ارائه است.
1. در کربلا زن شهیده بوده به نام ام وهب، بچه و طفل شیر خوار شهید بوده به نام على اصغر، کودکان و نوجوانان نابالغ شهید بودند به نام عبدالله بن حسن که حدود یازده سال سن داشته، قاسم سیزده ساله بوده، عمرو بن جناده بنا به نقلى یازده ساله بوده است. جوانانى مانند على اکبر و براداران عباس و فرزندان عقیل و مسلم و پیرمرد مسنى مانند: انس بن کاهل اسدى. و افراد جانباز، مانند مسلم بن کثیر ازدى.
2. جز خاندان امام حسین(ع) و بنىهاشم که با اعضاى خانواده شرکت کرده بودند، حداقل سه خانواده دیگر نیز حضور داشتند. مسلم بن عوسجه که با خانواده خود آمده بود، عبدالله بن عمیر کلبى که با همسر خود آمده بود، جناده که برابر نقلى با همسر و فرزند خود آمده بود. خانوادههاى اسیر کوفى در کوفه باقى مانده و آنان را به شام نفرستادند.
3. از جهت خویشاوندى شهداى کربلا نیز قابل توجه و دقت هستند.
عده زیادى از فرزندان على(ع) و فرزندان و نوادگان عقیل،پدر و پسر مانند امام حسین(ع) و على اصغر و اکبر جناده و فرزندش عمرو و برادران متعددى که در این نبرد شرکت داشتند، سه برادر، دو برادر و..( 1 آذر 88 قم).
پی نوشت ها :
1. احمد بلاذرى، جمل من أنساب الاشراف، ج 3، ص 374، دارالفکر، بیروت.
2. شیخ مفید، الإرشاد، ج 2، ص 35، چاپ کنگره هزاره شیخ مفید، قم.
3. تذکرة الخواص، ص 214، موسسه اهل البیت، بیروت؛ عزیز الله عطاردى، مسند الامام الشهید، ج 1، ص 261، انتشارات عطارد.
4. ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه سید احمد فهرى با نام “آهى سوزان بر مزار شهیدان”، ص 24، انتشارات جهان، تهران.
5. محمد عبده، تفسیر المنار، گردآورى رشید رضا، ج 6، ص 367، ذیل آیه 37 مائده، دار المعرفه، بیروت.
6. محمد بن طاهر سماوى، إبصار العین فى انصار الحسین(ع)،تحقیق محمد جعفر طبسى، ص 132، مرکز الدراسات الاسلامیه لحرس الثورة، قم.
7. جمل من انساب الاشراف، ج 3، ص 374؛ عبد الرزاق موسوى مقرم، مقتل الحسین، ص 168، دارالکتاب الاسلامى، بیروت.
8. شیخ مؤمن شبلنجى، نور الابصار، ص 131، دار الکتب العلمیه، بیروت؛ سید باقر شریف قرشى، حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 125-126، مکتبة الداورى، قم.
9. حیاة الامام الحسین، ج3، ص126.
10. شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 113، چاپ کنگره هزاره شیخ، قم.
11. جمل من أنساب الاشراف، ج 3، ص 412.
12. ر.ک. شیخ محمد مهدى شمس الدین، انصار الحسین، 112-73 و 125-115 و 126-الدار الاسلامیه، بیروت. 13. عزیز الله عطاردى، مسند الامام الشهید، ج2، ص 97، عطاردى.
14. مقتل فضیل بن عمر رسانى، سه مقتل گویا، تحقیق سید محمد رضا جلالى حسینى، ترجمه عبدالرحیم بخشایشى، ص 18 – 29، این مقتل در شماره دوم سال اول مجله تراثنا و در حاشیه جلد سوم کتاب شرح الاخبار قاضى نعمان مصرى، تحقیق مؤسسه نشر اسلامى، آمده است.
15. سه مقتل گویا،شیخ محمد سماوى، ابصار العین فى انصار الحسین، ترجمه عبد الرحیم بخشایشى، دفتر نشر نوید اسلام، قم. متن عربى ابصار العین در سال 1377 توسط محمد جعفر طبسى تحقیق و از سوى مرکز تحقیقات اسلامى سپاه پاسداران منتشر شده است.
16. جمل من انسال الاشراف، ج 3، ص 380.
17. مروج الذهب، على بن الحسین مسعودى، ج 3، ص 65، دار المعرفة، بیروت؛ مسند الامام الشهید،ج 3، ص 295.
18. مسند الامام الشهید؛ ج 1، ص 297؛ تذکرة الخواص، سبط بن جوزى، ص 215.
19. مروج الذهب،ج 3، ص 65.
20. الارشاد، ج 2، ص 75؛ مسند الامام الشهید، ج 1، ص 454؛ تاریخ الطبرى، محمد بن جریر طبرى، ج 4، ص 300، مطبعه استقامت قاهره، افست قم، مکتبة ارومیّه.
21. الارشاد، ج 2، ص 61.
22. همان، ص 83، عبید الله بن زیاد به حر بن یزید ریاحى نوشت: “اما بعد فجَعجِع بالحسین حین یبلُغُکَ کِتابى و یقدمُ علیکَ رسولى و لاتُنزِله إلّا بالعراء فى غیر حِصنٍ و على غیر ماء؛ وقتى که نامه من به تو رسید و فرستاده ام آمد حسین را نگه دار و او را وارد نکن جز به بیابانى که داراى حصار و آب نباشد”.
23. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 14، ص 212؛ الاکتفاء بماروى فى اصحاب الکساء،گردآورى سید محمد حسین حسینى جلالى، ص 694، دفتر تبلیغات اسلامى قم. این کتاب روایات تاریخ دمشق را درباره اصحاب کساء گرد آورده است.
24. مقتل الحسین، مکرم، ص 193.
25. تذکرة الخواص، ص 212.
26 . تاریخ الیعقوبى،ابن واضح، ج 2، ص 241، دارصادر، بیروت. “إذا أتاک کتابى هذا، فأحضر الحسین بن علّى و عبدالله بن الزبیر، فخدهما بالبیعة لى،فان امتنعا فاضرب أعناقهما،و ابعث لى بروؤسها، و حدّ الناس بالبیعة، فمن امتنع فأنفذ فیه الحکم، و فى الحسین بن على و عبدالله بن الزبیر، و السلام”.
27. اللهوف، ص 39.
28. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 368.
29. اللهوف، ص 39.
30. تذکرة الخواص، ص 216.
31. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج 8، ص 185، دار احیاء التراث العربى.
32. بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، ج 44، ص 364، مؤسسة الوفاء، بیروت.
33. قیام حسین(ع)، سید جعفر شهیدى، ص 97، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پانزدهم، تهران.
34. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 257.
35. سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیر المؤمنین (ع)، ج 2، ص 554؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 262.
36. اللهوف، ص 66-67.
37. سه مقتل گویا؛ نفثة المصدور، ص 212.
38. تنقیح المقال، ج 1، ص 234.
39. بحار الانوار، ج 45، ص 28 – 27.
40. تنقیح المقال، ج 2، ص 327.
41. حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 17؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 167.
42. بلاذرى، جمل من انساب الاشراف، ج3، ص374؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 168.
43. جمل من انساب الاشراف، ج 3، ص 376؛ مقتل الحسین، ص 173.
44. مقرم، مقتل الحسین، ص 187.
45. الارشاد، ج2، ص 75.
46. جمل من انساب الاشراف، ج 3، ص 380.
47. همان.
48. الارشاد، ج2، ص 75.
49. همان، ص 76؛ تاریخ الطبرى، ج4، ص 300.
50. الارشاد، ج 2، ص 66.
51. اللهوف، ص 38-44؛ مقتل الحسین، 1042.
52. مقتل الحسین،مقرم، ص 144.
53. تنقیح المقال، ج 3، ص 303.
54. وققه الطف، گزارش مقتل الحسین ابو محتف در تاریخ طبرى ، تحقیق محمد هادى یوسفى،ص110،موسسه نشر اسلامى قم؛ جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 387.
55. مقتل الحسین، مقرم، ص 153، 155.
56. همان، ص 158؛ سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیر المؤمنین(ع)، ج 2، ص 349؛ تاریخ الطبرى، ج 4، ص 259.
57. وققه الطف، ص 144.
58. همان، ص 102.
59. همان، ص 183.
60. جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 388 و 387.
61. فرماندهان سپاه کوفه عبارت بودند از 1.حر بن یزید ریاحى با هزار نفر؛ 2.عمر بن سعد با چهار هزار نفر؛ 3.شبث بن ربعى با هزار مرد؛ 4.مضایر بن رهینه مازنى با سه هزار تن؛ 5.نصر بن حرشه با دو هزار؛ 6.کعب بن طلحه با سه هزار؛ 7.حجار بن أبحیر با هزار نفر؛ 8.شمر بن ذى الجوشن با چهار هزار نفر از شامیان مقیم کوفه؛ 9.حصین بن غیر با چهار هزار نفر؛ 10.یزید بن رکاب همراه دو هزار نفر؛ 11. یزید بن حارث بن رویم با هزار نفر، وى کارگزار حضرت على(ع) بود. حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 123؛ جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 387.
62. جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 388.
63. حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 120.
64. تسلیة المجالس و زینة المجالس،محمد بن ابى طالب موسوى کرکى،تحقیق فارسى حسّون، ج 2، ص 220، مجلس هفتم، به نقل از امام صادق(ع).
65. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 98؛ حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 120.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 296