امام خمینی (ره) و اهمیت تهذیب نفس و درس اخلاق (2)
اثر معاشرت و گزینش دوستان خوب
از وصیتها [ی] من که در آستان مرگ، و نفسهای آخر را میکشم به تو که از نعمت جوانی برخورداری، آن است که معاشران خود و دوستان خویش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجّه به معنویّات و آنان که به حبّ دنیا و زخارف آن گرایش ندارند و از مال و منال به اندازهی کفایت و حدّ متعارف پا بیرون نمیگذارند و مجالس و محافلشان آلوده به گناه نیست و از اخلاق کریمه برخوردارند، انتخاب کن که تأثیر معاشرت در دو طرف صلاح و فساد اجتنابناپذیر است، و سعی کن از مجالسی که انسان را از یاد خدا غافل میکند پرهیز نمایی که با خو گرفتن به این مجالس ممکن است از انسان سلب توفیق شود، که خود مصیبتی است جبرانناپذیر. (1)
انس با قرآن در جوانی
در حدیث است که «کسی که قرآن را در جوانی بخواند، قرآن با گوشت و خونش مختلط شود.» و نکتهی آن، آن است که در جوانی اشتغال قلب و کدورت آن کمتر است، از این جهت قلب از آن بیشتر و زودتر متأثر شود و اثر آن نیز بیشتر باقی ماند. (2)
آسانی تهذیب نفس و توبه در جوانی
شما که اکنون جوانید، نیروی جوانی دارید، بر قوای خود مسلط میباشید و هنوز ضعف جسمی بر شما چیره نشده است، اگر به فکر تزکیه و ساختن خویش نباشید، هنگام پیری که ضعف، سستی، رخوت و سردی بر جسم و جان شما چیره شد و نیروی اراده، تصمیم و مقاومت را از دست دادید و بار گناه و معصیت قلب را سیاهتر ساخت، چگونه میتوانید خود را بسازید و مهذب کنید؟ هر نفسی که میکشید، هر قدمی که بر میدارید، و هر لحظهای که از عمر شما میگذرد، اصلاح مشکلتر گردیده ممکن است ظلمت و تباهی بیشتر شود. هر چه سن بالا رود، این امور منافی با سعادت انسان زیادتر شده قدرت کمتر میگردد؛ پس، به پیری که رسیدید دیگر مشکل است موفق به تهذیب و کسب فضیلت و تقوا شوید؛ نمیتوانید توبه کنید؛ زیرا توبه با لفظ اتوب الیالله تحقق نمییابد، بلکه ندامت و عزم بر ترک لازم است. پشیمانی و عزم بر ترک گناه برای کسانی که پنجاه سال یا هفتاد سال غیبت و دروغ مرتکب شده، ریش خود را در گناه و معصیت سفید کردهاند، حاصل نمیشود. چنین کسانی تا پایان عمر مبتلایند.
جوانان ننشینند که گرد پیری سر و روی آنان را سفید کند. (ما به پیری رسیدهایم و به مصایب و مشکلات آن واقفیم) شما تا جوان هستید میتوانید کاری انجام دهید؛ تا نیرو و ارادهی جوانی دارید میتوانید هواهای نفسانی، مشتهیات دنیایی، و خواستههای حیوانی، را از خود دور سازید. ولی اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیری کار از کار گذشته است. تا جوانید فکری کنید؛ نگذارید پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و ملکوتی است و انگیزههای فساد در آن ضعیف میباشد؛ لیکن هر چه سن بالا رود ریشهی گناه در قلب قویتر و محکمتر میگردد؛ تا جایی که کندن آن از دل ممکن نیست. چنان که در روایت است: قلب انسان ابتدا مانند آینه صاف و نورانی است. و هر گناهی که از انسان سر بزند، یک نقطهی سیاه بر روی قلب فزونی مییابد، تا جایی که قلب را سیاه کرده، ممکن است شب و روزی بدون معصیت پروردگار بر او نگذرد. و به پیری که رسید، مشکل است قلب را به صورت و حالت اول باز گرداند. شما اگر خدای نخواسته خود را اصلاح نکردید و با قلبهای سیاه، چشمها، گوشها، و زبانهای آلوده به گناه از دنیا رفیتد، خدا را چگونه ملاقات خواهید کرد؟ این امانات الهی را که با کمال طهارت و پاکی به شما سپرده شده چگونه با آلودگی و رذالت مسترد خواهید داشت؟ این چشم و گوش که در اختیار شماست، این دست و زبانی که تحت فرمان شماست، این اعضا و جوارحی که با آن زیست میکنید – همه امانات خداوند متعال میباشد که با کمال پاکی و درستی به شما داده شده است؛ اگر ابتلا به معاصی پیدا کرد آلوده میگردد؛ خدای نخواسته اگر به محرمات آلوده شود، رذالت پیدا میکند. و آنگاه که بخواهید این امانات را مسترد دارید، ممکن است از شما بپرسند که راه و رسم امانتداری این گونه است؟ ما این امانت را این طور در اختیار شما گذاشتیم؟ قلبی که به شما دادیم چنین بود؟ چشمی که به شما سپردیم این گونه بود؟ دیگر اعضا و جوارحی که در اختیار شما قرار دادیم چنین آلوده و کثیف بود؟ در مقابل این سؤالها چه جواب خواهید داد؟ خدای خود را با این خیانتهایی که به امانتهای او کردهاید چگونه ملاقات خواهید کرد؟ (3)
پرهیز از غرور جوانی
ای عزیزان اسلام و سرمایههای ملت، مجاهده کنید که خودیّت را از سرّ قلب خود بزدایید. و باید بدانید و بدانیم که هر چه هست اوست و جلوه جمال او. جسم و جان و روح و روان همه از اوست. بکوشید تا حجاب خودیت را بردارید، و جمال جمیل او جل و علا را ببینید. آنگاه است که هر مشکلی آسان و هر رنج و زحمتی گوارا؛ و فدا شدن در راه او احلی (4) از عسل، بلکه بالاتر از هر چیز، به گمان آید. مبادا غرور شجاعت و جوانی و پیروزی در دل شما راه یابد، که با آمدن آن، همه چیز فرو ریزد و طاق و رواق آمال در هم شکند. (5)
جوانان، جلوهی الهی
به تو و سایر جوانهای که طلب معرفتند وصیت میکنم که شما و همهی موجودات جلوهی اویند و ظهور اویند، کوشش و مجاهدت کنید تا بارقهای از آن را بیابید و در آن محو شوید و از نیستی به هستی مطلق رسید. (6)
تعلق به دنیا، دام ابلیس پلید
نامهای است از پدری پیر فرسوده، که عمر خود را به مشتی الفاظ و مفاهیم به پایان رسانده، و زندگی خویش را در لاک خویشتن تباه نموده، و اکنون نفسهای آخرین را با تأسف از گذشتهی خود میکشد، به فرزند جوانی که فرصت دارد تا چون عبادالله صالحین در فکر رهانیدن خود از تعلق به دنیا که دام ابلیس پلید است، باشد.
فرزندم! کرّ و فرّ دنیا (7) و نشیب و فراز آن به سرعت میگذرد و همه زیر چرخهای زمان خرد میشویم و من آنچه ملاحظه کردم ومطالعه در حال قشرهای مختلف، به این نتیجه رسیدهام که قشرهای قدرتمند و ثروتمند، رنجهای درونی و روانی و روحیشان از سایر اقشار، بیشتر و آمال و آرزوهای زیادی که به آن نرسیدهاند، بسیار رنجآورتر و جگرخراشتر است… و آنچه مایهی نجات انسانها و آرامش قلوب است وارستگی و گسستگی از دنیا و تعلقات آن است که با ذکر و یاد دائمی خدای تعالی حاصل شود. آنان که در صدد برتریها به هر نحو هستند چه برتری در علوم – حتی الهی آن – یا در قدرت و شهرت و ثروت، کوشش در افزایش رنج خود میکنند. وارستگان از قیودمادی که خود را از این دام ابلیس تا حدودی نجات دادهاند، در همین دنیا در سعادت و بهشت رحمتند. (8)
هیچگاه دنبال تحصیل دنیا مباش
پسرم! هیچ گاه دنبال تحصیل دنیا، اگرچه حلال او باشد، مباش که حبّ دنیا، گرچه حلالش باشد، رأس همه خطایا است؛ (9) چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیای حرام میکشد. تو جوانی و با قدرت جوانی که حق داده است میتوانی اولین قدم انحراف را قطع کنی و نگذاری به قدمهای دیگر کشیده شوی که هر قدمی، قدمهایی در پی دارد و هر گناهی – گرچه کوچک – به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را میکشد، به طوری که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید بلکه گاهی اشخاص به ارتکاب بعض کبائر به یکدیگر فخر میکنند و گاهی به واسطهی شدت ظلمات و حجابهای دنیوی، منُکر به نظر معروف، و معروف منکر میگردد. (10)
استفاده از باقیمانده جوانی
عزیزم! از جوانی به اندازهای که باقی است استفاده کن که در پیری همه چیز از دست میرود، حتی توجه به آخرت و خدای تعالی. از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعدهی صلاح و اصلاح در زمان پیری میدهد تا جوانی با غفلت از دست برود، و به پیران وعدهی طول عمر میدهد. و تا لحظهی آخر با وعدههای پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص برای او باز میدارد تا مرگ برسد، و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، میگیرد.
پس در جوانی که قدرت بیشتر داری به مجاهدت برخیز، و از غیردوست – جلّ و علا – بگریز؛ و پیوند خود را هر چه بیشتر – اگر پیوندی داری – محکمتر کن؛ و اگر خدای نخواسته نداری، تحصیل کن و در تقویتش همّت گمار، که هیچ موجودی جز او – جلّ و علا – سزاوار پیوند نیست. و پیوند با اولیای او اگر برای پیوند به او نباشد، حیلهی شیطانی است که از هر طریق سدّ راه حق کند. هیچ گاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیای خُلّص چنین بودند و خود را لاشَیء (11) میدیدند؛ و گاهی حسنات خود را از سیّئات میشمردند. پسرم! هرچه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزی غیر او – جلّ و علا – بیشتر شود. (12)
تأسف از گذشت ایام جوانی
بدان که یک روزی خواهی بر جوانی که به همین سرگرمیها یا بالاتر از آن از دستت رفت همچون من عقب مانده از قافلهی عشاق دوست، خدای نخواسته بار سنگین تأسّف را به دوش میکشی. پس از این پیر بینوا بشنو که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است، به این اصطلاحات که دام بزرگ ابلیس است بسنده مکن و در جستجوی او – جلّوعلا – باش، جوانیها و عیش و نوشهای آن بسیار زودگذر است که من خود همهی مراحلش را طی کردم و اکنون با عذاب جهنّمی آن دست به گریبانم و شیطان درونی دست از جانم بر نمیدارد تا – پناه به خدای تعالی – آخر ضربه را بزند. ولی یأس از رحمت واسعهی خداوند خود از کبائر عظیم است، و خدا نکند که معصیت کاری، مبتلای به آن شود. (13)
نصیحت به طلاب جوان
من یک نصیحت میکنم به بچههای طلاب؛ طلاب جوان که تازه آمدهاند و حاد و تندند؛ و آن این است که آقایان، متوجه باشید اگر چنانچه شَطر (14) کلمهای به یک نفر از مراجع اسلام، شطر کلمهای اهانت بکند کسی به یک نفر از مراجع اسلام، بین او و خدای تبارک و تعالی ولایت منقطع میشود… اگر یک وقت اختلاف اجتهاد در کار باشد؛ مثل سایر مسائل شرعیه اختلاف اجتهاد در کار باشد، بچهها و جوانها نباید دخالت بکنند؛ خطرناک است؛ دشمن بیدار است. گمان نکنید که فحش به یک نفر است؛ فحش به یک جامعهی اسلامی است؛ اهانت به یک جامعهی اسلامی است؛ وَهن وارد شدن (15) بر یک جامعهی اسلامی است. (16)
تنظیم اوقات، شرط هدر ندادن نعمت جوانی
همان طوری که قوای جسمانیهی انسان وقتی که پیرمرد شد ضعیف میشود، قوای فکری، قوای روحی، قدرت بر عبادات، حال عبادت هم … همهی اینها در جوانی قوّت دارد؛ و لهذا من کراراً عرض کردم به آقایان که شما حالا که این نعمت را دارید، نعمت جوانی را دارید، این را قدرش بدانید و هدر ندهید این نعمت را … انسان جوان من نمیگویم که تفریح نداشته باشد، من عرض نمیکنم که همهاش مشغول باشد؛ من عرض میکنم که اوقاتش تقسیم باشد و قسم مهمش برای تحصیل. شما آقایان که مهیا شدید از برای تحصیل، حالا که نعمت جوانی را دارید، اوقاتتان تقسیم بشود و قسمت مهمش صرف مباحثه و مطالعه و مذاکره و درس و تدریس باشد. و اگر چنانچه ایام جوانی از دست برود دیگر خیال نکنید که میتوانید عبادت را بگذارید آخر ایام عمر و تحصیل را بگذارید برای آخر عمر. در آخر عمر، انسان نه عبادت میتواند بکند، نه تحصیل میتواند بکند، نه افکارش یک افکار قوی مستقیمی است که بتواند مطالب علمی را درک بکند. باید شما از حالا که جوان هستید تحکیم کنید مبانی علمی را، مبانی فقهی را؛ و آن وقت – در آخر ایام – این چیزهایی که تحکیم شده است، آن وقت شاخ و برگهایش ثمره بدهد؛ آن وقت از آن استفاده بکنید. ولی اگر بگذارید حالا و هدر بدهید این نعمت را، بعدها موفق نخواهید شد. (17)
پینوشتها:
1. صحیفهی امام، ج 16، ص 211 و 212.
2. آداب الصلوة، ص 19.
3. جهاد اکبر، ص 57 – 60.
4. شیرینتر.
5. صحیفهی امام، ج 18، ص 333 و 334.
6. همان، ص 448 .
7. روکردن و پشت کردن دنیا.
8. صحیفهی امام، ج 18، ص 510 و 511.
9. مضمون روایتی است از امام سجاد (علیه السلام) «حُّب الدُّنیا رَأس کلِّ خَطیئة» و روایتی است از امام صادق (علیه السلام) . «رأس کلّ خَطیئة حبُ الدنیا» (الکافی 2: 1/315).
10. صحیفهی امام، ج 18، ص 520 و 521.
11. هیچ چیز.
12. صحیفهی امام، ج 20، ص 156.
13. همان، ص 165 و 166.
14. پاره، بخش. در اینجا به معنای کوچکترین.
15. سستی.
16. صحیفهی امام، ج 1، ص 306 و 307.
17. همان، ج 3، ص 217 و 218.
منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: اخلاق و تهذیب روحانیت؛ قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم