امام خمینی (ره) و جایگاه تزکیه و خودسازی (2)
نقش دین باوری مسئولان در رعایت حقوق بشر
حکومتی میتواند ادعا بکند که حقوق بشر را حفظ میکند که دولتش مبتنی بر یک عقاید الهی دینی باشد؛ و خودش را مسئول پیش یک قدرت بزرگ بداند. آن اشخاصی که خودشان را مسئول نمی دانند پیش یک قدرتی، قائل نیستند. به یک قدرت بزرگی توجه ندارند، به یک قدرت عظیمی، به یک مسئولیت واقعی. اینها هر چه ادعا بکنند که ما بشردوست هستیم و ما میخواهیم حقوق بشر حفظ بشود و ما میخواهیم، ادعاست؛ هیچ واقعیت ندارد. تا آن نقطه اصلی که نقطه اتکاست، خدا نباشد و خوف از او نباشد و خوف از مسئولیت روز جزا نباشد، این بشر هرج و مرج میکند، به تباهی میکشد. طبع انسان این است که از همین کارهای خلاف بکند؛ طبعی است. اگر سر خود باشد متعدی است؛ آنی که انسان را به راه میآورد و کنترل میکند و راهش را معین میکند، آن دیانت است که میتواند کنترل کند. آن اعتقاد به یک مبداء و یک معاد است که میتواند انسان را باز دارد از اینکه در خلوت هم که هیچ کس نباشد خلاف نکند. اینهمه حرفها که شرافت یک شخصی اقتضای کذا میکند، انسان دوستی یک شخصی اقتضای کذا میکند، اینها حرفهایی است که ما باورمان نمیآید که این انسان دوستها و این شرافتمندها یک همچو مردمی باشند. (1)
سعادت بشر، در علم همراه با تربیت
آنها که گمان میکنند که مدارس باید علم در آن باشد و دیگر کاری به این مسائل نداریم، باید متخصصین باشند، سادهاندیشند آنها. سادهاندیشی است که انسان گمان کند که یک معلمی که انحراف دارد، معلمی که یا طرف شرق است و یا طرف غرب، یا تربیت شرقی دارد یا تربیت غربی، آن را ما معلم قرار بدهیم از برای این فرزندانی که نفوسشان مثل آینه صیقلی است. و هرچه در او وارد بشود میپذیرد. سادهاندیشی است که ما جوانهای خودمان را به دست معلمی بدهیم که به طرف شرق میرود و بچههای ما را شرقی کند، یا به طرف غرب میرود و بچههای ما را غربی کند. سادهاندیشی است که ما گمان کنیم که فقط تخصص، میزان است و علم، میزان است. علم الهی هم میزان نیست. علم توحید هم میزان نیست. علم فقه و فلسفه هم میزان نیست. هیچ علمی میزان نیست. آن علمی میزان است و آن علمی برای بشر سعادت است که تربیت در او باشد، که او از مربی القا شده باشد، از کسی که تربیت الهی شده است القا بشود به بشر آن اگر در همه مدارس ما چه مدارس علوم اسلامی و چه مدارس علوم دیگر اگر در همه آنها این معنا باشد و انحراف در کار نباشد و استقامت باشد، چندی نمیگذرد که همه جوانهای ما که امید آتیه این مملکت هستند، همه اصلاح میشوند. و همه نه شرقی و نه غربی بار میآیند، و همه بر صراط مستقیم واقع میشوند. سادهاندیشی است که ما گمان بکنیم که کافی است برای ما اینکه یک اشخاصی باشند دارای علم، اشخاصی باشند که علم داشته باشند و تربیت، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند. فرضاً که ما بخواهیم که علم را رواج بدهیم و از علم علما استفاده کنیم، باید علمی باشد و لااقل انحراف نباشد، کار نداشته باشد به شرق و غرب. این طور نباشد که معلمین ما و مربیهای جوانهای ما، تربیت مسکو شده باشند یا تربیت واشنگتن، سادهاندیشی است که ما گمان کنیم که باید همه اینها که تخصص دارند هر طوری میخواهند باشند. باید بیایند و ما از آنها استفاده کنیم. استفاده نمیتوانیم بکنیم اگر مرض ظاهری ما را یک متخصص خوب بکند، امراضی باطنی برای ما ایجاد میکند، از یک مرض کم به یک مرض بزرگ، از یک مرض کوچک به یک مرض بزرگ ما را میکشاند. باید توجه داشته باشیم ما به همه مسائل. (2)
سعادت جاودان، در گرو تزکیه و طهارت نفس
شما دارای یک نفس قدوسی هستید. شما دارای یک نفس مجرد (3) هستید که اگر چنانچه در خدمت اسلام، در خدمت خدای تبارک و تعالی باشید، آن نفس شما نفس طاهر زکی و سعادتمند است؛ و هر جا که بشود و هر طور که بشود آن نفس زکیه سعادتمند سعادتمند است. در شکستها سعادتمند، در مردن [هم] سعادتمند است. مردن انسان، انسان طاهر، اول زندگی انسانی اوست. این جا زندگی حیوانی است، زندگی محدود است. آن زندگانی انسانی غیر محدود مال یک عالم غیر محدود است. اگر تصفیه کرد، اگر نفس خودتان را تطهیر کردید، اگر اعمال خودتان را با قرآن کریم وفق دادید، با احکام اسلام وفق دادید، اگر اخلاق خودتان را اخلاق قرآن کردید، اگر نفس خودتان را تصفیه کردید، باک از هیچ چیز نداشته باشید. مردن چیز سهلی است، چیز مهمی نیست. این است که حضرت امیر- سلام الله علی- مولای همه میفرمود که من به موت آن قدر انس دارم که بیشتر از انسی که بچه به پستان مادرش دارد. (4) برای این که او فهمیده بود که دنیا چیست و ماورا چیست؛ فهمیده بود که موت یعنی چه، موت حیات است. ما شهید دادیم لکن شهیدان ما زندهاند؛ پیش خدا زندهاند، آن جا رزق میخورند؛ ابدی هستند آنها. (5) و ما هم از خدا میخواهیم که موفق به شهادت بشویم. یک آن است و سعادت همیشگی، زحمت یک آن، سعادت همیشگی دنبالش؛ سعادت همیشگی. (6)
جهاد با نفس، جهاد اکبر
کشور ما و ملت ما احتیاج به سازندگی دارد. سازندگیهای مقدم بر همه سازندگیهاست. جهاد سازندگی از خود افراد باید شروع بشود و خودشان را بسازند و با شیطان باطنی جهاد کنند که این جهاد منشأ همه جهادهایی است که بعد واقع میشود. انسان تا خودش را نسازد نمیتواند دیگران را بسازد و تا دیگران ساخته نشوند، نمیشود که کشور ساخته بشود. جهاد سازندگی از خود آدم باید شروع بشود.
جهاد نفس، جهاد اکبر است. برای اینکه همه جهادها اگر بخواهد نتیجه داشته باشد و بخواهد انسان در جهادها پیروز بشود موکول به این است که در جهاد نفس پیروز باشد. اگر انسانها توجه به خودشان داشته باشند، جهاد نکرده باشند با شیطان خودشان، اینها واحد واحدهایی هستند که علاوه بر اینکه نمیتوانند اصلاح جامعه را بکنند، فساد هم در جامعه میکنند. همه فسادهایی که در عالم واقع میشود، برای این است که آن جهاد واقع نشده؛ آن جهاد اکبر واقع نشده. تمام این گرفتاریهایی که بشر دارد از دست خود بشر دارد. بشر است که به بشر جنایت وارد میکند. سایر موجودات، سایر حیوانات ولو سبع هم باشند، آن قدری که بشر جنایت میکند آنها نمیکنند. این بشر است که چون اصلاح نشده است و جهاد سازندگی نکرده است، این از همه حیوانات سبعتر است. هیچ سبعی مثل انسان نیست. و هیچ حیوان دیگری هم به پای این حیوان نمیرسد. (7)
سازندگی درونی، گامی در راه نور و روشنایی
باید بسازیم خودمان را، جدیت کنید که این جهاد سازندگی را از خودتان شروع کنید. وقتی از خودتان شروع کردید هر کاری بکنید، این کاری است الهی، وقتی خودتان را ساختید، تمام کارهایتان کارهای الهی میشود. برای اینکه از ظلمتها بیرون رفتهاید. در نور وارد شدهاید. همه اعمالتان نورانی میشود. حرف که میزنید نور است. با گوش هم که میشنوید نور است. با قلبتان هم ادراک میکنید و با نور ادراک میکنید. اصلاً شما شدهاید نور.
انبیا آمدند که ما اشخاصی [را] که از نور بهرهای نداریم و ظلمات به ما احاطه کرده است از هر طرف ما را، از این ظلمتهای گوناگون نجات بدهند و برسانند به عالم نور، که اگر رسیدید به عالم نور، شما سر تا پایتان نورانی میشوید؛ نور میشوید. اصلش حرفی که میزنید نورانی است. حرفی که میشنوید نورانی است. گوش و سمع و بصر [نورانی است] همه گوش خودت را رها کرده ای، یک گوشی نورانی پیدا کرده ای، چشم ظلمانی را رها کرده ای، یک چشم نورانی پیدا کرده ای، چشمی است که با آن توجه به خدا دارید. گوشی است که با آن توجه به خدا دارید. (8)
لزوم رشد قوای روحانی انسان
اگر آن جهت روحانیت اسلام را، آن جهت معنویت اسلام را حفظ بکند، یک آدم میشود صد تا؛ یک آدم میشود هزار تا مالک اشتر (9) یک نفر نبود، مالک اشتر یک آدمی بود که یک لشکر بود و بیشتر، حضرت امیر- سلام الله علیه- یک نفر نبود؛ همه عالم بود؛ همه چیز بود، روی آن جهات معنویت و واقعیتی که داشت. انسان مادامی که توجهش به همین مادیات دنیا و جهات پایین است یک نفر است؛ آن هم یک نفر حیوان! ما با حیوانات در این معنا شرکت داریم که همه میخوریم و میخوابیم؛ این کارهای حیوانی را میکنیم. آنی که امتیاز میدهد شما را و همه ما را از حیوانات، آن معانی است که در انسان موجود است، بالقوه موجود است؛ و باید بالفعل بشود. آن حظ الهی و روحانی است که در انسان موجود است و باید رشد بدهد. اگر چنانچه آن حظ معنوی را رشد دادید، یکی تان یک فوج میشوید. یک نفر، دیگر نیستید. «یکی» میشود، یک موجود، میشود موجودات. یک قطره میشود دریا. (10)
کوشش برای تقویت معنویت و سرکوب نفسانیت
باید ما کوشش کنیم که این معنویت را تقویت کنیم و این نفسانیت را هرچه میتوانیم سرکوب کنیم. اگر این حال بشود همه چیز حل است. اختلافات روی همین معنا است. هیچ اختلافی در عالم واقع نمیشود الاً اینکه مبنایش این است. شیطان هم روز اول گفت (خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ) (11) من از او بهترم، تخلف خدا را کرد گفت، حاصل، به خدا گفت من بهترم و این ارث شیطانی، ارث است برای همه ما همه آن چیزی را که در خود میبینند، آن را بالاتر از دیگران میبینند. اگر همان مطلب در دیگری باشد کوچک میبینند، وقتی در خودشان هست بزرگ میبینند، عیب خودشان را نادیده میگیرند، عیب کوچک دیگران را بزرگ میشمارند. اینها همان فطرتی است، فطرت الهی است که ما به راه کج کشیده ایم او را «کل مولود یولد على الفطره» (12) مگر اینکه الا ان ابواه شاید هم ابویه باشد لکن حدیث اینطوری است «یهودانه آوینصرانه او یمجسانه» (13) و همین طور همه چیز، فطرت بر توحید است، لکن وقتی که دست شیطان [به] انسان میرسد منحرفش میکند. اگر این حکومت اسلامی دست مثلاً یک دسته دیگری بود میگفتند خیلی خوب است، حالا که نیست دست آنها میگویند خیلی بد است. اگر این قوه قضایی که این قدر خدمت کرده است، دست یک دسته دیگری بود میگفتند خیلی ما خدمت کردیم، حالا که دست آنها نیست میگویند این قوه قضایی نیست، این ظلم است، نه عدل. این برای همان است که باطن ذات انسان تهذیب نشده که عدل را برای عدل بخواهد، نه برای خود. و ما اگر عدل هم بخواهیم، برای خودمان میخواهیم خودمان را نباید بازی بدهیم. ما هر چی میخواهیم برای خودمان میخواهیم. ما عدل را برای عدلش دوست نداریم، اگر این عدل برای ما جاری بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستیم. اگر یک ظلمی به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستیم. همه اینها ریشهاشی در خود انسان است، اگر این ریشه کنده بشود و لااقل تضعیف بشود، کارها حل میشود، همه با هم دوست میشوند، ایراد به هم نمیگیرند، کمک هم میکنند. اگر یک کسی قیام به یک امری کرد، دیگران زیر بغلش را میگیرند، وقتی میبینند میخواهد یک کاری بکند. اگر یک ارگانی یک تصمیم مثبتی بگیرد، دیگران که میبینند این خواب است میروند دنبالش، و اگر آن ریشه فاسد در قلب انسان باشد صددرصد هم عدل بداند میگوید این درست نیست. آن ریشه فاسد منحرف میکند انسان را. (14)
تربیت انسان، نقطه شروع تمام اصلاحات
هر اصلاحی نقطه اولش خود انسان است. چنانچه خود انسان تربیت نشود نمیتواند دیگران را تربیت کند. و شما دیدید که در این طول سلطنتها از اول تا حالا و این سلطنتهای اخیری که بسیاریتان همهاش را درک کردید و بعضی از شما بعضی اش را که چون کارها دست اشخاصی بود که تربیت اسلامی نداشتند و خودشان درست نشده بودند، برای خاطر همین نقیصه بزرگ، کشور ما را کشاندند به آنجایی که ملاحظه میکنید و ملت ما را هم کشاندند به آنجایی که سالها باید طول بکشد تا اینکه ان شاءالله، اصلاح بشود. از این جهت، آن چیزی که بر همه ما لازم است ابتدا کردن به نفس خودمان است و قانع نشدن به اینکه همان ظاهر درست باشد و از قلبمان شروع کنیم، مغزمان شروع کنیم و هر روز دنبال این باشیم که روز دوممان بهتر از روز اولمان باشد. و امیدوارم که این مجاهده نفسانی برای همه ما حاصل بشود و دنبال آن، مجاهده برای ساختن یک کشور، و ما آن روز عید داریم که مستمندان ما، مستضعفان ما، به زندگی صحیح رفاهی و به تربیتهای صحیح اسلامی انسانی برسند. (15)
مقاومت انسانهای مهذب در برابر تهدید و تطمیع
باید از حالا که نفوس شما یک نفوس نزدیک به ملکوت است، یک نفوسی است که زیاد وارد در این بند و بستهای دنیای نشده است، از آلودگی الان کمتر آلوده است از حالا به فکر باشید که خودتان را اصلاح کنید و خودتان را تهذیب کنید برای آتیه مملکت.
اگر شماها مهذب شدید، قشر دانشگاهی، قشر علما مهذب شدند مملکت مهذب میشود. اگر مملکت مهذب شد، مملکت مهذب زیر بار ظلم نمیرود، زیر بار استعمار نمیرود. همه این مفاسد برای این است که فاسد هستند قشرها که به واسطه فرض کنید که وعدههای دیگران یا به واسطه زور دیگران زیر بار میروند، اگر مهذب باشند نه وعده دیگران در آنها تأثیر میکند، نه ارعاب دیگران درشان تأثیر میکند. (16)
پینوشتها:
1- همان، ج4، ص 402.
2- همان، ج 13، ص 509-510.
3- نفس مجرد، روح انسان که از ابعاد و مقادیر مادی خارج است.
4- نهج البلاغه، خطبه پنجم.
5- اشاره به آیه 169 سوره آل عمران.
6- صحیفه امام، ج 6، ص 310-311.
7- همان، ج 11، ص 379.
8- همان، ص 383-384.
9- از سران سپاه و یاران حضرت علی (علیه السلام).
10- صحیفه امام، ج 7، ص 478.
11- سوره اعراف، آیه 12: «مرا از آتش و او را از خاک آفریده ای».
12- «هر زاده شدهای بر اساس فطرت پاک زاده میشود». عوالی اللئالی، ج 1، ص 35، ح 18.
13- «مگر اینکه پدر و مادرش او را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میگردانند».
14- صحیفه امام، ج 17، ص 531-532.
15- همان، ج 15، ص 491.
16- همان، ج 7، ص 259-260.
منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: رسالت فرهنگیان و دانشگاهیان، قم: تسنیم، چاپ دوم