پاسخ اجمالی
در برخی از کتابهای معتبر نحوه خواندن «نماز فرج» بیان شده است.[1] و در مورد سند آن نیز باید گفت که برای روایاتی از این دست، اعتبار کتاب مهمتر از وجود و یا اعتبار سند است:
ابوالحسین بن ابى بغل کاتب میگوید: کاری را از جانب ابومنصور بن صالحان[2] پذیرفتم، اما بین من و او حادثهای رخ داد که ناچار شدم تا مخفی شوم. ولی او به دنبال من بود و مرا تهدید میکرد؛ از اینرو پنهانشدن و هراسم به طول انجامید. تا آنکه شب جمعهای به سمت مقابر قریش(حرم کاظمین) راه افتاده و تصمیم گرفتم که برای نیایش و پرسش، شب را آنجا بمانم و آن شب، شبی بارانی به همراه باد شدید بود؛ از ابوجعفر که کلیددار آنجا بود خواستم تا درها را بسته و جای خلوتی فراهم کند تا بتوانم بدون هراس از روبرو شدن با افرادی که به دنبالم هستند، به دعا و نیایش بپردازم. او نیز پذیرفت و درها را بست و آنقدر باد و باران بود که مردم آنجا را ترک کرده و من آنجا مانده و به دعا و زیارت و نماز پرداختم.
در همین حال بودم که ناگاه صداى پایى را از سمت مزار امام کاظم(ع) شنیدم و فردی را دیدم که در حال زیارت بوده و بر حضرت آدم(ع) و پیامبران اولوالعزم(ع) و سپس بر یکایک امامان(ع) درود فرستاد، اما نامی از صاحب الزمان(ع) نبرد! تعجب کردم و گفتم: شاید فراموش کرد، یا اینکه امام زمان را نمىشناسد، یا اینکه مذهبش این چنین است(که تمام ائمه جز امام دوازدهم را قبول دارد). او بعد زیارت دو رکعت نماز گزارد و سپس به سمت مزار امام جواد(ع) آمد و به همان روش زیارت کرد و دو رکعت نماز خواند. سپس به من فرمود: ابا حسین! چرا دعاى فرج نمیخوانى؟ گفتم: آقاى من دعاى فرج کدام است؟ گفت: دو رکعت نماز میخوانى و سپس میگویی: «یا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ یا مَنْ لَمْ یؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَةِ وَ لَمْ یهْتِک السِّتْرَ یا عَظِیمَ الْمَنِّ یا کرِیمَ الصَّفْحِ یا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ یا بَاسِطَ الْیدَینِ بِالرَّحْمَةِ یا مُنْتَهَى کلِ نَجْوَى وَ یا غَایةَ کلِّ شَکوَى یا عَوْنَ کلِّ مُسْتَعِینٍ یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»؛ سپس ده مرتبه: «یا رَبَّاهْ»، ده مرتبه «یا سَیدَاهْ»، ده مرتبه «یا مَوْلَاهْ»، ده مرتبه «یا غَیثَاهْ»، ده مرتبه «یا مُنْتَهَى رَغْبَتَاهْ» میگویی. آنگاه بگو: «أَسْأَلُک بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ ع إِلَّا مَا کشَفْتَ کرْبِی وَ نَفَّسْتَ هَمِّی وَ فَرَّجْتَ غَمِّی وَ أَصْلَحْتَ حَالِی». سپس هر حاجتى دارى از خدا بخواه. پس از آن صورت راست خود را روى زمین بگذار و صد مرتبه بگو «یا مُحَمَّدٍ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدٍ اکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیای وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَای». بعد از آن، صورت چپ خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو «أَدْرِکنِی» و آنرا بسیار تکرار کن. سپس با یک نفس بگو: «الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْث». آنگاه سر بردار که خداوند با کرم خود حاجت تو را روا خواهد نمود.
هنگامی که مشغول این نماز و دعا بودم، ایشان آنجا را ترک گفت. بعد از اتمام دعا و نماز خواستم نزد کلیددار رفته و بپرسم که او که بود و چگونه اینجا آمد؟ اما دیدم تمام درها قفل است! تعجب کردم و گفتم: شاید دری مخفی در این اطراف باشد! سپس کلیددار را از خواب بیدار کرده و ماجرا را برایش تعریف کردم و او گفت که بعد از نماز، ابوحسین از کلیددار پرسید که آن مرد که بود؟! او درهایی که همچنان قفل بود را نشانم داد و پاسخ داد: ایشان صاحب الزّمان(ع) بود و در شبهای خلوت مکررا حضرتشان(ع) را دیدهام.
من تأسف خوردم که چرا بیشتر از برکت حضورشان بهره نجستم، اما طولی نکشید که به برکت این نماز، کارگزاران ابومنصور برایم اماننامه آوردند؛ از اینرو نزد ابومنصور رفتم و ابومنصور به گرمی از من استقبال کرد و گفت: کارت به جایی رسید که نزد امام زمان(عج) از من شکایت میکنی؟! سپس گفت: شب جمعه در خواب دیدم که صاحب الزّمان(ع) مرا به انجام کارهاى نیک امر فرمود و سخن درشتی به من گفت که ترسیدم … .[3]
ابوالحسین بن ابى بغل کاتب میگوید: کاری را از جانب ابومنصور بن صالحان[2] پذیرفتم، اما بین من و او حادثهای رخ داد که ناچار شدم تا مخفی شوم. ولی او به دنبال من بود و مرا تهدید میکرد؛ از اینرو پنهانشدن و هراسم به طول انجامید. تا آنکه شب جمعهای به سمت مقابر قریش(حرم کاظمین) راه افتاده و تصمیم گرفتم که برای نیایش و پرسش، شب را آنجا بمانم و آن شب، شبی بارانی به همراه باد شدید بود؛ از ابوجعفر که کلیددار آنجا بود خواستم تا درها را بسته و جای خلوتی فراهم کند تا بتوانم بدون هراس از روبرو شدن با افرادی که به دنبالم هستند، به دعا و نیایش بپردازم. او نیز پذیرفت و درها را بست و آنقدر باد و باران بود که مردم آنجا را ترک کرده و من آنجا مانده و به دعا و زیارت و نماز پرداختم.
در همین حال بودم که ناگاه صداى پایى را از سمت مزار امام کاظم(ع) شنیدم و فردی را دیدم که در حال زیارت بوده و بر حضرت آدم(ع) و پیامبران اولوالعزم(ع) و سپس بر یکایک امامان(ع) درود فرستاد، اما نامی از صاحب الزمان(ع) نبرد! تعجب کردم و گفتم: شاید فراموش کرد، یا اینکه امام زمان را نمىشناسد، یا اینکه مذهبش این چنین است(که تمام ائمه جز امام دوازدهم را قبول دارد). او بعد زیارت دو رکعت نماز گزارد و سپس به سمت مزار امام جواد(ع) آمد و به همان روش زیارت کرد و دو رکعت نماز خواند. سپس به من فرمود: ابا حسین! چرا دعاى فرج نمیخوانى؟ گفتم: آقاى من دعاى فرج کدام است؟ گفت: دو رکعت نماز میخوانى و سپس میگویی: «یا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ یا مَنْ لَمْ یؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَةِ وَ لَمْ یهْتِک السِّتْرَ یا عَظِیمَ الْمَنِّ یا کرِیمَ الصَّفْحِ یا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ یا بَاسِطَ الْیدَینِ بِالرَّحْمَةِ یا مُنْتَهَى کلِ نَجْوَى وَ یا غَایةَ کلِّ شَکوَى یا عَوْنَ کلِّ مُسْتَعِینٍ یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»؛ سپس ده مرتبه: «یا رَبَّاهْ»، ده مرتبه «یا سَیدَاهْ»، ده مرتبه «یا مَوْلَاهْ»، ده مرتبه «یا غَیثَاهْ»، ده مرتبه «یا مُنْتَهَى رَغْبَتَاهْ» میگویی. آنگاه بگو: «أَسْأَلُک بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ ع إِلَّا مَا کشَفْتَ کرْبِی وَ نَفَّسْتَ هَمِّی وَ فَرَّجْتَ غَمِّی وَ أَصْلَحْتَ حَالِی». سپس هر حاجتى دارى از خدا بخواه. پس از آن صورت راست خود را روى زمین بگذار و صد مرتبه بگو «یا مُحَمَّدٍ یا عَلِی یا عَلِی یا مُحَمَّدٍ اکفِیانِی فَإِنَّکمَا کافِیای وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکمَا نَاصِرَای». بعد از آن، صورت چپ خود را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو «أَدْرِکنِی» و آنرا بسیار تکرار کن. سپس با یک نفس بگو: «الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْث». آنگاه سر بردار که خداوند با کرم خود حاجت تو را روا خواهد نمود.
هنگامی که مشغول این نماز و دعا بودم، ایشان آنجا را ترک گفت. بعد از اتمام دعا و نماز خواستم نزد کلیددار رفته و بپرسم که او که بود و چگونه اینجا آمد؟ اما دیدم تمام درها قفل است! تعجب کردم و گفتم: شاید دری مخفی در این اطراف باشد! سپس کلیددار را از خواب بیدار کرده و ماجرا را برایش تعریف کردم و او گفت که بعد از نماز، ابوحسین از کلیددار پرسید که آن مرد که بود؟! او درهایی که همچنان قفل بود را نشانم داد و پاسخ داد: ایشان صاحب الزّمان(ع) بود و در شبهای خلوت مکررا حضرتشان(ع) را دیدهام.
من تأسف خوردم که چرا بیشتر از برکت حضورشان بهره نجستم، اما طولی نکشید که به برکت این نماز، کارگزاران ابومنصور برایم اماننامه آوردند؛ از اینرو نزد ابومنصور رفتم و ابومنصور به گرمی از من استقبال کرد و گفت: کارت به جایی رسید که نزد امام زمان(عج) از من شکایت میکنی؟! سپس گفت: شب جمعه در خواب دیدم که صاحب الزّمان(ع) مرا به انجام کارهاى نیک امر فرمود و سخن درشتی به من گفت که ترسیدم … .[3]
[1]. «ارتباط با امام زمان»، 8175؛ « امام زمان (عج) و هدایت مردم»، 2787؛ «دعا برای سلامتى امام زمان (ع)»، 1978؛ «دعای فرج»، 23903؛ «دعای «الهی عظم البلاء»»، 39406؛ «حدیث انتظار فرج»، 15318.
[2]. از وزرای خلافت عباسی و آل بویه در قرن چهارم که ظاهراً تمایلات شیعی نیز داشت.
[3]. طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 551 – 553، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.