این شبهه اصل آن بر می گردد به افسانه ای که در آن اهل سنت خواسته اند ثابت کنند که امیرالمومنین در زمانی که با حضرت زهرا سلام الله علیها زندگی می کرد به دنبال ازدواج با زنی دیگر آنهم دختر ابوجهل بوده است. ما ضمن بررسی دقیق و مفصل این موضوع ثابت خواهیم کرد که این مطلب و احادیثی که به آن تمسک کرده اند همگی دروغ و ساختگی و جعلی می باشد و این قضیه به هیچ وجه صحت ندارد.افسانه خواستگاری امیرالمؤمنین (ع) از دختر ابوجهل نقد و بررسی:اصل روایت:منبع اصلى افسانه خواستگارى امیر مؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل، روایاتى است که محمد بن اسماعیل بخارى در صحیح خود آورده است، ما در ابتدا اصل روایت نقل و سپس به نقد آن خواهیم پرداخت:
…پس از بازگشت کاروان اهل بیت از اسارت شام به شهر مدینه، مسور بن مخرمه نزد امام سجاد (ع) آمد و گفت: آیا کارى هست که به من فرمان دهى تا انجام دهم؟ فرمود: نه، مخرمه گفت: آیا شمشیر رسول خدا را به من مىدهی؛ چون مىترسم از تو بگیرند؟ به خدا سوگند! اگر آن را به من بدهى هیچگاه دست آنان به آن نخواهد رسید مگر جانم را بگیرند، علی از دختر ابوجهل خواستگارى کرد، پیغمبر را بر منبر دیدم که در این باره سخن مىگفت و من نوجوانى بودم که به حد بلوغ رسیده و محتلم مىشدم، شنیدم مىفرمود: فاطمه از من است و من مىترسم در دینش دچار فتنه شود!!!، سپس یادى کرد از دامادش که از بنى عبد شمس بود و از او ستایش کرد و فرمود: با من با صداقت سخن مىگفت و به وعدهاش وفا مىکرد، من نمىخواهم حرامى را حلال و حلالى را حرام کنم؛ ولى به خدا سوگند بدانید دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یکجا با هم جمع نمىشوند!!.
( محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری(متوفای256هـ)، صحیح البخاری ج 3، ص 1132، ح2443، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، یمامة – بیروت، طبعة: الثالثة، 1407 – 1987)
و نیز این روایت:
مسور گفت: علی به خواستگارى دختر ابوجهل رفت، فاطمه شنید، نزد پدر آمد و عرض کرد: اطرافیانت گمان مىکنند براى دخترانت ناراحت و خشمگین نمىشوی، علی قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد، رسول خدا (ص) فرمود: ابوالعاص بن ریبع را به دامادى پذیرفتم چون صادق و راستگو بود، همانا بدانید، فاطمه پاره تن من است، دوست ندارم چیزى ناراحتش کند، به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یکجا جمع نمىشوند. پس از این بود که علی از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد.
( محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری(متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 3، ص 1364 ح 3523، کتاب فضائل الصحابة، ب 16، باب ذِکْرُ أَصْهَارِ النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم مِنْهُمْ أَبُو الْعَاصِ بْنُ الرَّبِیعِ)
و نیز این روایت:
مسور بن مخرمه گفت: شنیدم رسول بر فراز منبر مىفرمود: فرزندان هشام بن مغیره اجازه گرفتند تا دخترشان را به همسرى علی در آورند، اجازه ندادم، اجازه ندادم، اجازه ندادم، مگر آنکه علی به خواهد دخترم را طلاق دهد و با دختر آنان ازدواج کند. فاطمه پاره تن من است، هرچیز او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است، هرچیز او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.
( محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 5، ص 2004، ح4932، کِتَاب النِّکَاحِ، بَاب ذَبِّ الرَّجُلِ عن ابْنَتِهِ فی الْغَیْرَةِ وَالْإِنْصَافِ)
البته روایات دیگرى نیز در این باره در کتابهاى اهل سنت وجود دارد؛ ولى از آن جایى که کتاب بخارى برترین کتاب روائى اهل سنت است، ما به نقد روایات این کتاب بسنده مىکنیم. بى تردید اگر ریشه این روایات زده شود، تکلیف بقیه آنها نیز روشن خواهد شد.
دیدگاه اهل بیت علیهم السلام در باره این افسانه:
پیش از پرداختن به نقد روایات بخاری، بهتر دیدیم که دیدگاه اهل بیت علیهم السلام را در باره این افسانه مطرح نماییم.
شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه در کتاب شریف الأمالى روایت مفصلى را در این باره به نقل از امام صادق علیه السلام نقل مىکند که آن حضرت به افسانه بودن این قضیه تصریح مىکند.
علقمه مىگوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: اى فرزند رسول خدا، مردم به ما کارهاى زشتى نسبت میدهند؛ به طورى که سینه ما تنگ شده و شدیداً ناراحت مىشویم فرمود: اى علقمه انسان نمیتواند خشنودى مردم را جلب نموده و جلو زبان آنها را بگیرد. چگونه سالم مى مانید از چیزى که انبیاء و پیامبران و اوصیاء علیهم السلام از او سالم نماندند. آیا به یوسف نسبت ندادند که او تصمیم گرفت که زنا کند؟ آیا در باره ایوب نگفتند که او از اثر گناهانش به آن مصیبتها دچار گشت؟ آیا در حق داوود پیغمبر نگفتند که او دنبال کرد پرنده را تا اینکه چشمش بزن اوریا افتاد و دلباخته او شد و به منظور رسیدن به هدف خود شوهر آن زن را در جلو جبهه جنگ پیشاپیش تابوت قرار داد تا اینکه کشته شد سپس با آن زن ازدواج کرد؟….
آیا در باره حضرتش نگفتند که او درباره پسر عمش علی علیه السلام نظر خصوصى دارد و طبق هواى نفس خود سخن میگوید تا اینکه خداوند دروغ آنان را روشن ساخت و این آیه را نازل فرمود وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْى یُوحى ؟…
و در باره اوصیاء بیش از اینها گفتند. آیا نسبت ندادند به سید اوصیاء علیهم السلام که او طالب دنیا و در پى خلافت و سلطنت است و اینکه او همیشه در صدد فتنه و آشوب است و سکون و آرامش اجتماع را دوست ندارد. و اینکه او خون مسلمانان را بدون جهت مىریزد و اینکه اگر او مرد خوبى بود خالد بن ولید را مأمور کشتن او نمیکردند.
آیا نسبت ندادند که او مىخواهد با دختر ابوجهل با داشتن فاطمه زهرا علیها سلام ازدواج کند و اینکه پیامبر در حضور مسلمین بالاى منبر از او شکایت کرد و فرمود: « مردم! علی تصمیم گرفته دختر دشمن خدا را بر سر دختر پیامبر خدا بیاورد. آگاه باشید فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار دهد مرا آزاد داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را بخشم آورد مرا بخشم آورده است».
سپس حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: اى علقمه! چه شگفت انگیز است گفتارهاى متناقض مردم در باره علی علیه السلام. چقدر فاصله است میان گفتار کسى که مىگوید: علی خدا و معبود است و گفتار کسى که مىگوید او بنده نافرمان است و دستور معبود را تمرد مىکند، و از این دو رقم نسبت ناروا گفتار کسى که او را نافرمان و متمرد مىداند در نظر علی علیه السلام آسان تر است از نسبت خدائى بود.
اى علقمه! آیا در باره خدا نگفتند که او سومى از خداوندان سه گانه است آیا او را در صفاتش مانند مخلوقات ندانستند آیا نگفتند که خدا همان روزگار است یا طبیعت است آیا نگفتند که خدا یعنى فلک (که تدبیر تمام عالم بدست فلک و گردون است پس او خدا است) آیا نگفتند که او جسم است آیا نگفتند که او صوره است (شکل دارد) منزه و بسیار بلند مقام است ذات بارى از این اوهام و خیالات.
اى علقمه زبانهائى که ذات مقدس خداوندى را به چیزهائى که هیچ شایستگى و تناسبى با خداوند ندارد نسبت مىدهد، چگونه ممکن است از نسبت هاى ناراحت کننده به شما خود دارى نماید؛ پس باید شما از پروردگار یارى بطلبید و صبر و استقامت داشته باشید که زمین ملک خدا است به هر کس که بخواهد مىدهد و البته پایان امر و عاقبت نیک براى پرهیزکاران است.
( أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین صدوق(متوفای381هـ)، الأمالی، ص 165، تحقیق و نشر: دراسات الاسلامیة – مؤسسة بعثة – قم، چاپ: اول، 1417هـ)
همچنین مرحوم اربیلى روایتى را از امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کند که آن حضرت تصریح مىکند هیچگاه فاطمه زهرا سلام الله علیها را به خشم نیاورده است:
به خداوند سوگند! من هیچگاه فاطمه را خشمگین و ناراحت نکردم تا از دنیا رحلت نمود. فاطمه هم مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانى ننمود. هر گاه من محزون و اندوهناک مى شدم براى رفع غم و اندوه خود به چهره فاطمه نگاه مى کردم. (أبى الحسن علی بن عیسى بن أبی الفتح اربیلی(متوفاى693هـ)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 1 ص 373، ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، چاپ دوم، 1405هـ ـ 1985م)
مسور بن مخرمه، در صف دشمنان اهل بیت (ع):
در تمام روایاتى که اهل سنت آوردهاند؛ به ویژه در صحیح بخارى و مسلم، سند به فردى به نام مسور بن مخرمه، از مریدان خاص عبد الله بن زبیر مىرسد، وى از لشکریان ابن زبیر بود که در حمله یزید به مکه مکرمه، با سنگى که از منجنیق سربازان یزید پرتاب شده بود به همراه تعدادى دیگر کشته شد.
عبد الله بن زبیر از دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود؛ به حدى که صلوات بر پیامبر را به خاطر این که اهل بیت آن حضرت خوشحال نشوند، حذف کرده بود. بلاذرى در انساب الأشراف مىنویسد:
از زشتکاریهاى عبد الله بن زبیر نام نبردن از رسول خدا (ص) در خطبه هایش بود، هنگامى که علتش را جویا شدند، گفت: برخى از منسوبین رسول خدا (ص) آدمهاى بدى هستند؛ چون از شنیدن نامش گردنها دراز کرده، خوشحال شده وبر خود مىبالند.(أحمد بن یحیى بن جابر بلاذری(متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 2، ص 418)
براى اثبات دشمنى مسور بن مخرمة با اهل بیت علیهم السلام، همین بس که خوارج با او رابطه خوبى داشته و او را از خودشان مىدانستند.
ذهبى در مورد مسور بن مخرمه مىنویسد:خوارج او را تحویل گرفته و از خودشان مىدانستند.(ذهبی ، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 391، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم عرقسوسی، ناشر: مؤسسة رسالة – بیروت، چاپ نهم، 1413ه)
همچنین او از طرفداران معاویه بود به حدى که هر وقت نام معاویه را مىشنید، براو دردود مىفرستاد.
ذهبى در سیر اعلام النبلاء در این باره مىنویسد:از مسور نشنیدم که یادى از معاویه به کند و بر او درود نفرستد. (سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 392، ؛تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 5، ص 246، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، چاپ اول، 1407هـ – 1987م)
حال شما خود قضاوت کنید، آیا روایت چنین شخصى را مىتوان در حق اهل بیت علیهم السلام پذیرفت؟
جالب این است که طبق نقل بخارى مسور بن مخرمه، این مطلب را زمانى به امام سجاد علیه السلام یادآورى مىکند که آن حضرت به تازگى از شام برگشته و مصیبت از دست دادن پدر و برادرانش بر دوشش سنگینى مىکند.
آیا در زمانى که امام زین العابدین علیه السلام نیاز به تسلیت و دلدارى دارد، هیچ عاقلى به خودش اجازه مىدهد، با گفتن این سخنان، قلب او را بشکند؟
عدم تناسب سِنّی مسور بن مخرمه، با مشاهده این قضیه:
نگاهى به شرایط سنى راوى بر اساس آن چه عالمان رجال اهل سنت گفتهاند بسیار جالب و شنیدنى است. مسور بن مخرمه، در سال دوم هجرت در مکه به دنیا آمده و در سال هشتم هجرت وارد مدینه شده است. از طرف دیگر نقل کردهاند که قضیه خواستگارى از دختر ابوجهل نیز در سال هشتم هجرى بوده؛ یعنى مسور بن مخرمه در زمان وقوع قضیه، فقط شش سال بیشتر نداشته است.
ابن حجر عسقلانى در الإصابة مىنویسد: مسور دو سال پس از هجرت به دنیا آمد و پس ازفتح مکه در ماه ذى حجه سال هشتم وارد مدینه شد که عمرش شش سال بیشتر نبود.(عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 6، ص 119، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992)
همچنین دو نکته دیگر در روایت مسور وجود دارد که توجه به آنها، دروغ بودن این افسانه را روشن تر مىنماید، که عبارتند از:
الف: مسور بن مخرمه در شش سالگی محتلم مىشد! ( در روایت بخارى به آن اشاره شد!!)حال پرسش ما این است که هنگامى که سن محتلم شدن و بلوغ جنسی، پانزده سالگى است، چگونه است که یک پسر شش ساله محتلم شود؟
ب: مسور بن مخرمه، تنها شاهد ماجرا
جالب این است که از میان آنهمه صحابی، فقط این بچه شش ساله آن را شنیده و نقل کرده است. مشخص نیست که چرا بقیه اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله که در مسجد حاضر بودند، این قضیه را نشنیده و نقل نکردهاند؟
این روایت، مخالف قرآن است و روایتی که مخالف قرآن باشد باطل است:
افزون بر مشکلات جدى گذشته ، هنگامى که این حدیث را براى سنجش میزان صحت آن به قرآن عرضه مىنماییم، در همان ابتدا به روشنی، عدم سازگارى آن را با قرآن، درمىیابیم؛ زیرا قرآن با صراحت تمام از حلیت و جواز تعدد زوجات و این که مردان مىتوانند با شرائطی، بیش از یک همسر اختیار نمایند، سخن گفته است آنجا که مىفرماید:» فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع ». النساء/3.هر چه از زنان که دوست دارید، دو تا، سه تا، چهار تا، به زنى گیرید.
و این که مىبینیم رسول اکرم صلى الله علیه وآله بر این امر اقدام نموده است نیز در حقیقت ترجمان عملى این حکم خداست؛ در حالى که مفهوم حدیث مسور بن مخرمه این است که رسول خدا صلى الله علیه وآله همسر گزینى و ازدواج مجدد را براى خود حلال ولی برای دامادش علی علیه السلام حرام اعلام مىکند!!. آیا رسول خدا، مىتواند چیزى را که خداوند حلال کرده است، حرام کند؟
عدم امکان این خواستگاری از منظر تاریخی:
طبق اسناد موجود در کتابهاى اهل سنت، امکان خواستگارى امیر مؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل وجود ندارد. ما در این رابطه به چند نکته بسنده مىکنیم:
الف: دختر ابوجهل، تا پیش از فتح مکه، اسلام نیاورده بود:
دخترى که اهل سنت ادعا مىکنند امیر مؤمنان از او خواستگارى کرده است، جویریه نام داشته است که تا فتح مکه اسلام نیاورد است و در فتح مکه به همراه دیگر طلقاء از جمله زن برادرش، مجبور به پذیرش اسلام شد.
محمد بن سعد درباره زمان اسلام آوردن او مىنویسد:روز فتح مکه امّحکیم دختر حارث بن هشام همسر عکرمة بن ابوجهل مسلمان شد، خدمت پیامبر (ص) آمد و بیعت کرد، جویریه دختر ابوجهل… اسلام آورد و مسلمان شد، عتاب بن اسید بن ابوالعیص بن امیه با وى ازدواج کرد، سپس ابان بن سعید بن عاص بن امیه با وى ازدواج کرد که فرزندى از وى نداشت. (محمد بن سعد زهری (متوفای230هـ)، طبقات الکبرى، ج 8، ص 262، ناشر: دار صادر – بیروت).
ب: بیدرنگ پس از اسلام آوردن، با دیگری ازدواج کرد:
جویریه پس از آن که اسلام آورد، با شخصى به نام، عتاب بن أسیّد که از سوى پیامبر حاکم مکه گماشته شده بود، ازدواج نمود، و تا زمانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله زنده بود همسر او بود، پس، پس از اسلام نیز نمىتواند این خواستگارى صورت پذیرفته باشد.(طبقات الکبرى، ج 8، ص 262)
همچنین ابن عبد البر و مزى می نویسند: آنان پس از ازدواج تا زمانى که پیامبر (ص) رحلت نکرده بودند، به مدینه مهاجرت نکردند. (الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1024، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ؛ تهذیب الکمال، ج 19، ص 283، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م)
بنابراین: خواستگارى از دختر ابوجهل، نه پیش از اسلام آوردن او با واقعیتهاى تاریخی، سازگار است و نه پس از اسلام آوردن او.
ج: اسلام در قلب جویریه رسوخ نکرده بود:
امیرمؤمنان علیه السلام در باره افرادى که در فتح مکه به ظاهر مسلمان شدند مىفرماید:
به خدایى که دانه را شکافت، و پدیده ها را آفرید، آنها اسلام را نپذیرفتند؛ بلکه به ظاهر تسلیم شدند و کفر خود را پنهان داشتند، و آنگاه که یاورانى یافتند آن را آشکار ساختند.(نهج البلاغه، فیض الإسلام، نامه 16.)
جویریه از افرادی است که در فتح مکه همزمان با دیگر طلقاء و در سایه شمشیر، اسلام را پذیرفت، نه این که با آغوش باز پذیرفته و به حقانیت اسلام ایمان آورده باشد.
شاهد بر این مطلب نیز این است که هنگامی که در همان زمان صداى اذان بلال را مىشنید، جملات زنندهاى را بر زبان جارى کرد که نشان مىدهد نور اسلام در قلب او رسوخ نکرده است. (أنساب الأشراف، ج 1، ص 157؛الوفا بأحوال المصطفى، ج 1، ص 332، ؛المختصر فی أخبار البشر، ج 1، ص 97)
حال چگونه امکان دارد که امیر مؤمنان علیه السلام، با وجود دردانه رسول خدا و بانوى دو عالم، بخواهد از چنین دخترى خواستگارى نماید؟!!
د: جویریه، پدرش را پیامبر مىدانست:
طبق نقل برخى از بزرگان اهل سنت، او اعتقاد داشت که به پدرش نیز (همانند رسول خدا ) پیشنهاد نبوت شده بود؛ اما به خاطر این که بین قومش اختلاف نیندازد، این پشنهاد را رد کرده است! ارزقى در اخبار مکه، واقدى در کتاب المغازى و حلبى در سیره خود به این مطلب اشاره کرده اند. (أخبار مکة وما جاء فیها من الأثار، ج 1، ص 275، تحقیق رشدی الصالح ملحس، ناشر: دار الأندلس للنشر – بیروت – 1996م- 1416هـ؛کتاب المغازی، ج 2، ص 273، تحقیق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424 هـ – 2004 م؛السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 2، ص 386، ناشر: دار المعرفة – بیروت – 1400)
با این حال، چگونه امکان دارد که امیر مؤمنان علیه السلام با داشتن همسرى همچون فاطمه زهرا سلام الله علیها، از زنى همچون جویریه خواستگارى کند؟!
جویریه، کینه قاتل پدرش را به دل داشت:
امیر مؤمنان علیه السلام همان کسى بود که در جنگ بدر، ابوجهل، را به درک واصل کرد و طبیعى است که بازماندگان مقتول به ویژه دخترش، کینه قاتل پدر را همواره در دل داشته باشند؛ مگر این که به حقیقت اسلام ایمان آورده باشند. جویریه از دسته اول بود و کینه امیرمؤمنان علیه السلام را در دل داشت و آن را فراموش نکرده بود. او در اینباره می گفت:خدا نام محمد را بالا برد؛ ولى ما افرادى که افراد مورد علاقه ما را کشتند دوست نداریم.( أخبار مکة وما جاء فیها من الأثار، ج 1، ص 275؛ الوفا بأحوال المصطفى، ج 1، ص 332؛ السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 3، ص 55)
با توجه به کینه عمیق وى نسبت به قاتل پدرش، آیا قابل تصور است که او بخواهد همسر قاتل پدرش بشود و یا امیر مؤمنان بخواهد از چنین شخصى خواستگارى کند؟!
عثمان نیز، بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا، جمع کرد:
در روایت اولى که از بخارى در باره خواستگارى امیرمؤمنان علیه السلام نقل شد، رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم دلیل ناراحتى خود را از خواستگارى امیرمؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل، حرمت جمع بین دختر خودش و دختر دشمنان خدا ذکر کرده بود اما سازنده این قصه فراموش کرده است که با ساخت این افسانه، پیش از تنقیص مقام امیرمؤمنان علیه السلام، عثمان بن عفان، خلیفه سوم خود را زیر سؤال برده است؛ زیرا او به قول خود اهل سنت در زمانى که با دختران پیامبر (بر فرض پذیرش این مطلب که آنها دختران پیامبر بودهاند در حالی که ثابت شده آنان دختران پیامبر نبوده اند) زندگى مىکرده نه یکبار که چندین بار بین دختران پیامبر و دختران دشمنان خدا جمع کرده است. اگر واقعاً جمع بین دختر پیامبر و دختر دشمنان خدا، حرام باشد، چرا عثمان بن عفان چندین بار این کار حرام را انجام داده است؟ مثلا وی با رمله و رقیه در یک زمان زندگی می کرد( الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1846) در حالی رمله دختر شیبه از دشمنان سر سخت پیامبر بود که در جنگ بدر به هلاکت رسید. (الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 7، ص 654، 11186، تحقیق: علی محمد بجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، چاپ اول، 1412 – 1992)
افزون براین، عثمان با امّالبنین دختر عیینة و فاطمة دختر ولید بن عبد شمس نیز ازدواج کرده است؛ در حالى که پدر هر دوى آنها نیز در آن زمان از دشمنان خدا بودهاند.اگر واقعاً جمع بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا، حرام بوده، چرا پیامبر (ص) او را از ارتکاب این عمل منع ننموده است؟
اهل سنت و ابداء کنندگان این شبهه ناچارند که یا بپذیرند که قضیه خواستگارى از دختر ابوجهل از اصل دروغ بوده و یا بپذیرند که دختران پیامبر، همسر عثمان، نبودهاند و یا بپذیرند که عثمان عملى حرام انجام داده و در حقیقت عقد دختران پیامبر براى عثمان حرام و ازدواج عثمان با آنها باطل بوده است.
همچنین لازمه صحت این روایت، تنقیص مقام پیامبر(ص) است:
مرحوم سید مرتضى رضوان الله تعالى علیه دانشمند بزرگ عالم شیعه، در این باره مىنویسند: به خدا سوگند طعن بر پیامبر صلى الله علیه وآله در این نقل مشهودتر است از طعن بر علی علیه السلام، این خبر و قصّه را نساخته است مگر فردى بى دین که هدفش تنقیص پیامبر صلى الله علیه وآله وعلی علیه السلام هر دو بوده است و یا ساخته فردى ناصبى و دشمن اهل بیت است که با این بافتهها مىخواهد بیماریاش را درمان کند. ناقلان حدیث اختلافى ندارند که در موضوع ازدواج فاطمه، رسول خدا صلى الله علیه وآله به همه اصحابى که خواستگارى کرده بودند پاسخ رد داده بود؛ چون خداوند متعال، علی را براى فاطمه بر گزیده بود، و لذا رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: من فاطمه را به عقد علی در نیاوردم؛ مگر آنکه خدا در آسمان او را به همسرى علی در آورد. و مىدانیم که خدا وند متعال، از بین مردم کسى که زهرا (س) را اذیت و مغموم نماید انتخاب نفرموده است؛ لذا این خود قویترین دلیل بر دروغگویى راوى است.( تنزیه الأنبیاء، ص220، ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، 1409هـ – 1989 م.)
نتیجه:
با توجه به مطالب پیشین، این مطلب به خوبى روشن مىگردد که، خواستگارى امیرمؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل، از افسانههایى است که بنى امیه براى پیدا کردن شریک جرم براى خلفا ساخته و پرداختهاند و در این صدد بودند که با ساختن این افسانه، این مطلب را القاء کنند که اگر ابوبکر فاطمه زهرا سلام الله علیها را رنجانده است، امیر مؤمنان علیه السلام نیز این کار را کرده است!!؛ در حالى که ثابت شد این ازدواج افسانهاى بیش نبوده و غضب صدیقه شهیده از خلیفه اول و دوم حقیقتى است که با این اقدامات محو نخواهد شد.
اینان، هنگامى که دیدند که با وجود غضب حضرت زهرا سلام الله علیها، مشروعیت خلافت خلفاى سه گانه و متعاقب آن مشروعیت مذهب آنها، زیر سؤال مىرود، دست به دامان افرادى همچون ابن شهاب زهرى و مسور بن مخرمه شدند تا اینگونه احادیث جعلی را به نفع آنان بسازند.
…پس از بازگشت کاروان اهل بیت از اسارت شام به شهر مدینه، مسور بن مخرمه نزد امام سجاد (ع) آمد و گفت: آیا کارى هست که به من فرمان دهى تا انجام دهم؟ فرمود: نه، مخرمه گفت: آیا شمشیر رسول خدا را به من مىدهی؛ چون مىترسم از تو بگیرند؟ به خدا سوگند! اگر آن را به من بدهى هیچگاه دست آنان به آن نخواهد رسید مگر جانم را بگیرند، علی از دختر ابوجهل خواستگارى کرد، پیغمبر را بر منبر دیدم که در این باره سخن مىگفت و من نوجوانى بودم که به حد بلوغ رسیده و محتلم مىشدم، شنیدم مىفرمود: فاطمه از من است و من مىترسم در دینش دچار فتنه شود!!!، سپس یادى کرد از دامادش که از بنى عبد شمس بود و از او ستایش کرد و فرمود: با من با صداقت سخن مىگفت و به وعدهاش وفا مىکرد، من نمىخواهم حرامى را حلال و حلالى را حرام کنم؛ ولى به خدا سوگند بدانید دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یکجا با هم جمع نمىشوند!!.
( محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری(متوفای256هـ)، صحیح البخاری ج 3، ص 1132، ح2443، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، یمامة – بیروت، طبعة: الثالثة، 1407 – 1987)
و نیز این روایت:
مسور گفت: علی به خواستگارى دختر ابوجهل رفت، فاطمه شنید، نزد پدر آمد و عرض کرد: اطرافیانت گمان مىکنند براى دخترانت ناراحت و خشمگین نمىشوی، علی قصد ازدواج با دختر ابوجهل را دارد، رسول خدا (ص) فرمود: ابوالعاص بن ریبع را به دامادى پذیرفتم چون صادق و راستگو بود، همانا بدانید، فاطمه پاره تن من است، دوست ندارم چیزى ناراحتش کند، به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در یکجا جمع نمىشوند. پس از این بود که علی از خواستگارى دختر ابوجهل منصرف شد.
( محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری(متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 3، ص 1364 ح 3523، کتاب فضائل الصحابة، ب 16، باب ذِکْرُ أَصْهَارِ النَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم مِنْهُمْ أَبُو الْعَاصِ بْنُ الرَّبِیعِ)
و نیز این روایت:
مسور بن مخرمه گفت: شنیدم رسول بر فراز منبر مىفرمود: فرزندان هشام بن مغیره اجازه گرفتند تا دخترشان را به همسرى علی در آورند، اجازه ندادم، اجازه ندادم، اجازه ندادم، مگر آنکه علی به خواهد دخترم را طلاق دهد و با دختر آنان ازدواج کند. فاطمه پاره تن من است، هرچیز او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است، هرچیز او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.
( محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 5، ص 2004، ح4932، کِتَاب النِّکَاحِ، بَاب ذَبِّ الرَّجُلِ عن ابْنَتِهِ فی الْغَیْرَةِ وَالْإِنْصَافِ)
البته روایات دیگرى نیز در این باره در کتابهاى اهل سنت وجود دارد؛ ولى از آن جایى که کتاب بخارى برترین کتاب روائى اهل سنت است، ما به نقد روایات این کتاب بسنده مىکنیم. بى تردید اگر ریشه این روایات زده شود، تکلیف بقیه آنها نیز روشن خواهد شد.
دیدگاه اهل بیت علیهم السلام در باره این افسانه:
پیش از پرداختن به نقد روایات بخاری، بهتر دیدیم که دیدگاه اهل بیت علیهم السلام را در باره این افسانه مطرح نماییم.
شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه در کتاب شریف الأمالى روایت مفصلى را در این باره به نقل از امام صادق علیه السلام نقل مىکند که آن حضرت به افسانه بودن این قضیه تصریح مىکند.
علقمه مىگوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: اى فرزند رسول خدا، مردم به ما کارهاى زشتى نسبت میدهند؛ به طورى که سینه ما تنگ شده و شدیداً ناراحت مىشویم فرمود: اى علقمه انسان نمیتواند خشنودى مردم را جلب نموده و جلو زبان آنها را بگیرد. چگونه سالم مى مانید از چیزى که انبیاء و پیامبران و اوصیاء علیهم السلام از او سالم نماندند. آیا به یوسف نسبت ندادند که او تصمیم گرفت که زنا کند؟ آیا در باره ایوب نگفتند که او از اثر گناهانش به آن مصیبتها دچار گشت؟ آیا در حق داوود پیغمبر نگفتند که او دنبال کرد پرنده را تا اینکه چشمش بزن اوریا افتاد و دلباخته او شد و به منظور رسیدن به هدف خود شوهر آن زن را در جلو جبهه جنگ پیشاپیش تابوت قرار داد تا اینکه کشته شد سپس با آن زن ازدواج کرد؟….
آیا در باره حضرتش نگفتند که او درباره پسر عمش علی علیه السلام نظر خصوصى دارد و طبق هواى نفس خود سخن میگوید تا اینکه خداوند دروغ آنان را روشن ساخت و این آیه را نازل فرمود وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْى یُوحى ؟…
و در باره اوصیاء بیش از اینها گفتند. آیا نسبت ندادند به سید اوصیاء علیهم السلام که او طالب دنیا و در پى خلافت و سلطنت است و اینکه او همیشه در صدد فتنه و آشوب است و سکون و آرامش اجتماع را دوست ندارد. و اینکه او خون مسلمانان را بدون جهت مىریزد و اینکه اگر او مرد خوبى بود خالد بن ولید را مأمور کشتن او نمیکردند.
آیا نسبت ندادند که او مىخواهد با دختر ابوجهل با داشتن فاطمه زهرا علیها سلام ازدواج کند و اینکه پیامبر در حضور مسلمین بالاى منبر از او شکایت کرد و فرمود: « مردم! علی تصمیم گرفته دختر دشمن خدا را بر سر دختر پیامبر خدا بیاورد. آگاه باشید فاطمه پاره تن من است هر که او را آزار دهد مرا آزاد داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده و هر که او را بخشم آورد مرا بخشم آورده است».
سپس حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: اى علقمه! چه شگفت انگیز است گفتارهاى متناقض مردم در باره علی علیه السلام. چقدر فاصله است میان گفتار کسى که مىگوید: علی خدا و معبود است و گفتار کسى که مىگوید او بنده نافرمان است و دستور معبود را تمرد مىکند، و از این دو رقم نسبت ناروا گفتار کسى که او را نافرمان و متمرد مىداند در نظر علی علیه السلام آسان تر است از نسبت خدائى بود.
اى علقمه! آیا در باره خدا نگفتند که او سومى از خداوندان سه گانه است آیا او را در صفاتش مانند مخلوقات ندانستند آیا نگفتند که خدا همان روزگار است یا طبیعت است آیا نگفتند که خدا یعنى فلک (که تدبیر تمام عالم بدست فلک و گردون است پس او خدا است) آیا نگفتند که او جسم است آیا نگفتند که او صوره است (شکل دارد) منزه و بسیار بلند مقام است ذات بارى از این اوهام و خیالات.
اى علقمه زبانهائى که ذات مقدس خداوندى را به چیزهائى که هیچ شایستگى و تناسبى با خداوند ندارد نسبت مىدهد، چگونه ممکن است از نسبت هاى ناراحت کننده به شما خود دارى نماید؛ پس باید شما از پروردگار یارى بطلبید و صبر و استقامت داشته باشید که زمین ملک خدا است به هر کس که بخواهد مىدهد و البته پایان امر و عاقبت نیک براى پرهیزکاران است.
( أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین صدوق(متوفای381هـ)، الأمالی، ص 165، تحقیق و نشر: دراسات الاسلامیة – مؤسسة بعثة – قم، چاپ: اول، 1417هـ)
همچنین مرحوم اربیلى روایتى را از امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کند که آن حضرت تصریح مىکند هیچگاه فاطمه زهرا سلام الله علیها را به خشم نیاورده است:
به خداوند سوگند! من هیچگاه فاطمه را خشمگین و ناراحت نکردم تا از دنیا رحلت نمود. فاطمه هم مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانى ننمود. هر گاه من محزون و اندوهناک مى شدم براى رفع غم و اندوه خود به چهره فاطمه نگاه مى کردم. (أبى الحسن علی بن عیسى بن أبی الفتح اربیلی(متوفاى693هـ)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 1 ص 373، ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، چاپ دوم، 1405هـ ـ 1985م)
مسور بن مخرمه، در صف دشمنان اهل بیت (ع):
در تمام روایاتى که اهل سنت آوردهاند؛ به ویژه در صحیح بخارى و مسلم، سند به فردى به نام مسور بن مخرمه، از مریدان خاص عبد الله بن زبیر مىرسد، وى از لشکریان ابن زبیر بود که در حمله یزید به مکه مکرمه، با سنگى که از منجنیق سربازان یزید پرتاب شده بود به همراه تعدادى دیگر کشته شد.
عبد الله بن زبیر از دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود؛ به حدى که صلوات بر پیامبر را به خاطر این که اهل بیت آن حضرت خوشحال نشوند، حذف کرده بود. بلاذرى در انساب الأشراف مىنویسد:
از زشتکاریهاى عبد الله بن زبیر نام نبردن از رسول خدا (ص) در خطبه هایش بود، هنگامى که علتش را جویا شدند، گفت: برخى از منسوبین رسول خدا (ص) آدمهاى بدى هستند؛ چون از شنیدن نامش گردنها دراز کرده، خوشحال شده وبر خود مىبالند.(أحمد بن یحیى بن جابر بلاذری(متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 2، ص 418)
براى اثبات دشمنى مسور بن مخرمة با اهل بیت علیهم السلام، همین بس که خوارج با او رابطه خوبى داشته و او را از خودشان مىدانستند.
ذهبى در مورد مسور بن مخرمه مىنویسد:خوارج او را تحویل گرفته و از خودشان مىدانستند.(ذهبی ، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 391، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم عرقسوسی، ناشر: مؤسسة رسالة – بیروت، چاپ نهم، 1413ه)
همچنین او از طرفداران معاویه بود به حدى که هر وقت نام معاویه را مىشنید، براو دردود مىفرستاد.
ذهبى در سیر اعلام النبلاء در این باره مىنویسد:از مسور نشنیدم که یادى از معاویه به کند و بر او درود نفرستد. (سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 392، ؛تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 5، ص 246، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، چاپ اول، 1407هـ – 1987م)
حال شما خود قضاوت کنید، آیا روایت چنین شخصى را مىتوان در حق اهل بیت علیهم السلام پذیرفت؟
جالب این است که طبق نقل بخارى مسور بن مخرمه، این مطلب را زمانى به امام سجاد علیه السلام یادآورى مىکند که آن حضرت به تازگى از شام برگشته و مصیبت از دست دادن پدر و برادرانش بر دوشش سنگینى مىکند.
آیا در زمانى که امام زین العابدین علیه السلام نیاز به تسلیت و دلدارى دارد، هیچ عاقلى به خودش اجازه مىدهد، با گفتن این سخنان، قلب او را بشکند؟
عدم تناسب سِنّی مسور بن مخرمه، با مشاهده این قضیه:
نگاهى به شرایط سنى راوى بر اساس آن چه عالمان رجال اهل سنت گفتهاند بسیار جالب و شنیدنى است. مسور بن مخرمه، در سال دوم هجرت در مکه به دنیا آمده و در سال هشتم هجرت وارد مدینه شده است. از طرف دیگر نقل کردهاند که قضیه خواستگارى از دختر ابوجهل نیز در سال هشتم هجرى بوده؛ یعنى مسور بن مخرمه در زمان وقوع قضیه، فقط شش سال بیشتر نداشته است.
ابن حجر عسقلانى در الإصابة مىنویسد: مسور دو سال پس از هجرت به دنیا آمد و پس ازفتح مکه در ماه ذى حجه سال هشتم وارد مدینه شد که عمرش شش سال بیشتر نبود.(عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 6، ص 119، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992)
همچنین دو نکته دیگر در روایت مسور وجود دارد که توجه به آنها، دروغ بودن این افسانه را روشن تر مىنماید، که عبارتند از:
الف: مسور بن مخرمه در شش سالگی محتلم مىشد! ( در روایت بخارى به آن اشاره شد!!)حال پرسش ما این است که هنگامى که سن محتلم شدن و بلوغ جنسی، پانزده سالگى است، چگونه است که یک پسر شش ساله محتلم شود؟
ب: مسور بن مخرمه، تنها شاهد ماجرا
جالب این است که از میان آنهمه صحابی، فقط این بچه شش ساله آن را شنیده و نقل کرده است. مشخص نیست که چرا بقیه اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله که در مسجد حاضر بودند، این قضیه را نشنیده و نقل نکردهاند؟
این روایت، مخالف قرآن است و روایتی که مخالف قرآن باشد باطل است:
افزون بر مشکلات جدى گذشته ، هنگامى که این حدیث را براى سنجش میزان صحت آن به قرآن عرضه مىنماییم، در همان ابتدا به روشنی، عدم سازگارى آن را با قرآن، درمىیابیم؛ زیرا قرآن با صراحت تمام از حلیت و جواز تعدد زوجات و این که مردان مىتوانند با شرائطی، بیش از یک همسر اختیار نمایند، سخن گفته است آنجا که مىفرماید:» فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع ». النساء/3.هر چه از زنان که دوست دارید، دو تا، سه تا، چهار تا، به زنى گیرید.
و این که مىبینیم رسول اکرم صلى الله علیه وآله بر این امر اقدام نموده است نیز در حقیقت ترجمان عملى این حکم خداست؛ در حالى که مفهوم حدیث مسور بن مخرمه این است که رسول خدا صلى الله علیه وآله همسر گزینى و ازدواج مجدد را براى خود حلال ولی برای دامادش علی علیه السلام حرام اعلام مىکند!!. آیا رسول خدا، مىتواند چیزى را که خداوند حلال کرده است، حرام کند؟
عدم امکان این خواستگاری از منظر تاریخی:
طبق اسناد موجود در کتابهاى اهل سنت، امکان خواستگارى امیر مؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل وجود ندارد. ما در این رابطه به چند نکته بسنده مىکنیم:
الف: دختر ابوجهل، تا پیش از فتح مکه، اسلام نیاورده بود:
دخترى که اهل سنت ادعا مىکنند امیر مؤمنان از او خواستگارى کرده است، جویریه نام داشته است که تا فتح مکه اسلام نیاورد است و در فتح مکه به همراه دیگر طلقاء از جمله زن برادرش، مجبور به پذیرش اسلام شد.
محمد بن سعد درباره زمان اسلام آوردن او مىنویسد:روز فتح مکه امّحکیم دختر حارث بن هشام همسر عکرمة بن ابوجهل مسلمان شد، خدمت پیامبر (ص) آمد و بیعت کرد، جویریه دختر ابوجهل… اسلام آورد و مسلمان شد، عتاب بن اسید بن ابوالعیص بن امیه با وى ازدواج کرد، سپس ابان بن سعید بن عاص بن امیه با وى ازدواج کرد که فرزندى از وى نداشت. (محمد بن سعد زهری (متوفای230هـ)، طبقات الکبرى، ج 8، ص 262، ناشر: دار صادر – بیروت).
ب: بیدرنگ پس از اسلام آوردن، با دیگری ازدواج کرد:
جویریه پس از آن که اسلام آورد، با شخصى به نام، عتاب بن أسیّد که از سوى پیامبر حاکم مکه گماشته شده بود، ازدواج نمود، و تا زمانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله زنده بود همسر او بود، پس، پس از اسلام نیز نمىتواند این خواستگارى صورت پذیرفته باشد.(طبقات الکبرى، ج 8، ص 262)
همچنین ابن عبد البر و مزى می نویسند: آنان پس از ازدواج تا زمانى که پیامبر (ص) رحلت نکرده بودند، به مدینه مهاجرت نکردند. (الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1024، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ؛ تهذیب الکمال، ج 19، ص 283، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م)
بنابراین: خواستگارى از دختر ابوجهل، نه پیش از اسلام آوردن او با واقعیتهاى تاریخی، سازگار است و نه پس از اسلام آوردن او.
ج: اسلام در قلب جویریه رسوخ نکرده بود:
امیرمؤمنان علیه السلام در باره افرادى که در فتح مکه به ظاهر مسلمان شدند مىفرماید:
به خدایى که دانه را شکافت، و پدیده ها را آفرید، آنها اسلام را نپذیرفتند؛ بلکه به ظاهر تسلیم شدند و کفر خود را پنهان داشتند، و آنگاه که یاورانى یافتند آن را آشکار ساختند.(نهج البلاغه، فیض الإسلام، نامه 16.)
جویریه از افرادی است که در فتح مکه همزمان با دیگر طلقاء و در سایه شمشیر، اسلام را پذیرفت، نه این که با آغوش باز پذیرفته و به حقانیت اسلام ایمان آورده باشد.
شاهد بر این مطلب نیز این است که هنگامی که در همان زمان صداى اذان بلال را مىشنید، جملات زنندهاى را بر زبان جارى کرد که نشان مىدهد نور اسلام در قلب او رسوخ نکرده است. (أنساب الأشراف، ج 1، ص 157؛الوفا بأحوال المصطفى، ج 1، ص 332، ؛المختصر فی أخبار البشر، ج 1، ص 97)
حال چگونه امکان دارد که امیر مؤمنان علیه السلام، با وجود دردانه رسول خدا و بانوى دو عالم، بخواهد از چنین دخترى خواستگارى نماید؟!!
د: جویریه، پدرش را پیامبر مىدانست:
طبق نقل برخى از بزرگان اهل سنت، او اعتقاد داشت که به پدرش نیز (همانند رسول خدا ) پیشنهاد نبوت شده بود؛ اما به خاطر این که بین قومش اختلاف نیندازد، این پشنهاد را رد کرده است! ارزقى در اخبار مکه، واقدى در کتاب المغازى و حلبى در سیره خود به این مطلب اشاره کرده اند. (أخبار مکة وما جاء فیها من الأثار، ج 1، ص 275، تحقیق رشدی الصالح ملحس، ناشر: دار الأندلس للنشر – بیروت – 1996م- 1416هـ؛کتاب المغازی، ج 2، ص 273، تحقیق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424 هـ – 2004 م؛السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 2، ص 386، ناشر: دار المعرفة – بیروت – 1400)
با این حال، چگونه امکان دارد که امیر مؤمنان علیه السلام با داشتن همسرى همچون فاطمه زهرا سلام الله علیها، از زنى همچون جویریه خواستگارى کند؟!
جویریه، کینه قاتل پدرش را به دل داشت:
امیر مؤمنان علیه السلام همان کسى بود که در جنگ بدر، ابوجهل، را به درک واصل کرد و طبیعى است که بازماندگان مقتول به ویژه دخترش، کینه قاتل پدر را همواره در دل داشته باشند؛ مگر این که به حقیقت اسلام ایمان آورده باشند. جویریه از دسته اول بود و کینه امیرمؤمنان علیه السلام را در دل داشت و آن را فراموش نکرده بود. او در اینباره می گفت:خدا نام محمد را بالا برد؛ ولى ما افرادى که افراد مورد علاقه ما را کشتند دوست نداریم.( أخبار مکة وما جاء فیها من الأثار، ج 1، ص 275؛ الوفا بأحوال المصطفى، ج 1، ص 332؛ السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج 3، ص 55)
با توجه به کینه عمیق وى نسبت به قاتل پدرش، آیا قابل تصور است که او بخواهد همسر قاتل پدرش بشود و یا امیر مؤمنان بخواهد از چنین شخصى خواستگارى کند؟!
عثمان نیز، بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا، جمع کرد:
در روایت اولى که از بخارى در باره خواستگارى امیرمؤمنان علیه السلام نقل شد، رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم دلیل ناراحتى خود را از خواستگارى امیرمؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل، حرمت جمع بین دختر خودش و دختر دشمنان خدا ذکر کرده بود اما سازنده این قصه فراموش کرده است که با ساخت این افسانه، پیش از تنقیص مقام امیرمؤمنان علیه السلام، عثمان بن عفان، خلیفه سوم خود را زیر سؤال برده است؛ زیرا او به قول خود اهل سنت در زمانى که با دختران پیامبر (بر فرض پذیرش این مطلب که آنها دختران پیامبر بودهاند در حالی که ثابت شده آنان دختران پیامبر نبوده اند) زندگى مىکرده نه یکبار که چندین بار بین دختران پیامبر و دختران دشمنان خدا جمع کرده است. اگر واقعاً جمع بین دختر پیامبر و دختر دشمنان خدا، حرام باشد، چرا عثمان بن عفان چندین بار این کار حرام را انجام داده است؟ مثلا وی با رمله و رقیه در یک زمان زندگی می کرد( الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1846) در حالی رمله دختر شیبه از دشمنان سر سخت پیامبر بود که در جنگ بدر به هلاکت رسید. (الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 7، ص 654، 11186، تحقیق: علی محمد بجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، چاپ اول، 1412 – 1992)
افزون براین، عثمان با امّالبنین دختر عیینة و فاطمة دختر ولید بن عبد شمس نیز ازدواج کرده است؛ در حالى که پدر هر دوى آنها نیز در آن زمان از دشمنان خدا بودهاند.اگر واقعاً جمع بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا، حرام بوده، چرا پیامبر (ص) او را از ارتکاب این عمل منع ننموده است؟
اهل سنت و ابداء کنندگان این شبهه ناچارند که یا بپذیرند که قضیه خواستگارى از دختر ابوجهل از اصل دروغ بوده و یا بپذیرند که دختران پیامبر، همسر عثمان، نبودهاند و یا بپذیرند که عثمان عملى حرام انجام داده و در حقیقت عقد دختران پیامبر براى عثمان حرام و ازدواج عثمان با آنها باطل بوده است.
همچنین لازمه صحت این روایت، تنقیص مقام پیامبر(ص) است:
مرحوم سید مرتضى رضوان الله تعالى علیه دانشمند بزرگ عالم شیعه، در این باره مىنویسند: به خدا سوگند طعن بر پیامبر صلى الله علیه وآله در این نقل مشهودتر است از طعن بر علی علیه السلام، این خبر و قصّه را نساخته است مگر فردى بى دین که هدفش تنقیص پیامبر صلى الله علیه وآله وعلی علیه السلام هر دو بوده است و یا ساخته فردى ناصبى و دشمن اهل بیت است که با این بافتهها مىخواهد بیماریاش را درمان کند. ناقلان حدیث اختلافى ندارند که در موضوع ازدواج فاطمه، رسول خدا صلى الله علیه وآله به همه اصحابى که خواستگارى کرده بودند پاسخ رد داده بود؛ چون خداوند متعال، علی را براى فاطمه بر گزیده بود، و لذا رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: من فاطمه را به عقد علی در نیاوردم؛ مگر آنکه خدا در آسمان او را به همسرى علی در آورد. و مىدانیم که خدا وند متعال، از بین مردم کسى که زهرا (س) را اذیت و مغموم نماید انتخاب نفرموده است؛ لذا این خود قویترین دلیل بر دروغگویى راوى است.( تنزیه الأنبیاء، ص220، ناشر: دار الأضواء ـ بیروت، 1409هـ – 1989 م.)
نتیجه:
با توجه به مطالب پیشین، این مطلب به خوبى روشن مىگردد که، خواستگارى امیرمؤمنان علیه السلام از دختر ابوجهل، از افسانههایى است که بنى امیه براى پیدا کردن شریک جرم براى خلفا ساخته و پرداختهاند و در این صدد بودند که با ساختن این افسانه، این مطلب را القاء کنند که اگر ابوبکر فاطمه زهرا سلام الله علیها را رنجانده است، امیر مؤمنان علیه السلام نیز این کار را کرده است!!؛ در حالى که ثابت شد این ازدواج افسانهاى بیش نبوده و غضب صدیقه شهیده از خلیفه اول و دوم حقیقتى است که با این اقدامات محو نخواهد شد.
اینان، هنگامى که دیدند که با وجود غضب حضرت زهرا سلام الله علیها، مشروعیت خلافت خلفاى سه گانه و متعاقب آن مشروعیت مذهب آنها، زیر سؤال مىرود، دست به دامان افرادى همچون ابن شهاب زهرى و مسور بن مخرمه شدند تا اینگونه احادیث جعلی را به نفع آنان بسازند.