امام مجتبي و بن بستهاي حکومت
پس از اميرالمؤمنين (عليه السلام) خلافت اسلامي به امام حسن (عليه السلام) منتقل شد و حسن بن علي (عليه السلام) جاي پدر را گرفت و وضع اجتماعي مسلمان به صورت خاصّي درآمد که در آن موقع پافشاري حسن بن علي (عليه السلام) در جنگ با معاويه بن ابي سفيان در آن تاريخ که نيروي مسلمانان در دو جبهه و دو جهت تقريباً متعادل و متوازن بود و جز با کشتارهاي عظيم، اميد پيروزي يک طرف و شکست يافتن طرف ديگر نمي رفت و ثمره اي جز خون ريزي و گرفتاري مسلمانان نداشت، امام حسن (عليه السلام) با وضعيتي خاصّ روبرو شد که راهي نداشت جز کنار آمدن و خون مسلمانان را بي جهت نريختن و موجب کشتارهاي دسته جمعي بي ثمر و بي نتيجه شدن و نتيجه پافشاري امام حسن را فقط دولت روم شرقي در خارج، و خوارج در داخل مي بردند و اگر آن چهارصد يا پانصد هزار نفر مسلمان آن روز به جان هم ريخته بودند و در جنگ با معاويه اصرار مي شد، خدا مي داند که پس از آن جنگ دولت روم شرقي چه بر سر مسلمانان مي آورد و خطر کار خوارج به کجا مي کشيد و تاريخ اسلام به کجا منتهي مي شد، امام حسن (عليه السلام) از کار خلافت و با
گذشت تاريخي خويش خون مسلمانان و قدرت اسلامي را حفظ کرد و راه سوء استفاده را به روي دشمنان خارجي و داخلي بست، بي آنکه حساب تسليم شدن و معاويه را به عنوان خلافت و اميرالمؤمنين شناختن در کار باشد.
يکي از مواد قرارداد صلح امام حسن و معاويه اين بود که حسن بن علي با معاويه صلح مي کند و کنار مي رود مشروط بر آنکه هرگز به معاويه « اميرالمؤمنين » نگويد، يعني او را خليفه مسلمين و اميرالمؤمنين نشناسد، کساني که گمان مي کنند حسن بن علي (عليه السلام) با کنار رفتن تسليم اراده معاويه شد و معاويه خليفه مسلمين شد و حسن بن علي هم يکي از مسلمانان مطيع گوش به فرمان معاويه، اين سند ارزنده را در بطلان اين عقيده از ابن اثير مؤرخ مشهور بخوانند:
پس از آنکه حسن بن علي (عليه السلام) کنار رفت و معاويه خليفه شد زمام امور را به دست گرفت، فروة بن نوفل أشجعي خارجي که پيش از اين با پانصد نفر از خوارج کناره گيري کرده و به « شهر زور » رفته بودند گفتند: اکنون شکّي باقي نماند که بايد با دولت معاويه جنگيد، حال که معاويه روي کار آمد و خليفه شد جنگ کردن با وي بر ما لازم است از اين رو آمدند و رو به عراق نهادند و به نخيله کوفه رسيدند در اين موقع امام حسن (عليه السلام) در راه مدينه از کوفه رهسپار حجاز شده بود، معاويه چون خبر يافت که فروة بن نوفل خارجي مذهب با پانصد نفر ياغي شده و سرکشي مي کند شايد هم براي آنکه پايه هاي صلح امام حسن را محکمتر کند نامه اي براي امام حسن (عليه السلام) فرستاد و در آن نامه دستور داد به امام حسن که فروة بن نوفل خارجي مذهب با پانصد نفر رو به کوفه نهاده اند به شما مأموريت مي دهيم برويد و با او بجنگيد و او را دفع کنيد آن گاه که کار او را تمام کرديد رفتن شما به مدينه مانعي نخواهد داشت.
نامه امام به معاويه
هنگامي که نامه معاويه به امام حسن (عليه السلام) رسيد، امام در قادسيه يا نزديک قادسيه بود، در پاسخ معاويه چنين نوشت: « لو آثرت أن اقاتل أحداً من أهل القبلة لبدأت بقتالک فاني ترکتک لصلاح الامة و حقن دمائها » يعني معاويه تو حسن بن علي را مأمور مي کني تا مانند افسري از افسران تو برود و يک مرد خارجي سرکش را دفع کند من که حسن بن علي هستم از خلافت که حق من است به نفع مسلمانان کنار آمده ام اگر مي خواستم با کسي از اهل قبله يعني با مسلماني هر که باشد و داراي هر مذهبي جنگ کنم، اول با تو جنگ مي کردم. معني اين سخن اينست که تو از همه ديگران، از مسلماني دورتري من دست از تو برداشتم، نفرموده من تو را به خلافت شناختم، مي نويسد من تو را واگذاشتم و با تو جنگ نکردم و شايد بهتر تعبير در ترجمه « ترکتک » اين باشد که تو را در ميدان سياست رها کردم و خود کنار رفتم، اما براي مصلحت اسلامي و براي حفظ خون مسلمانان، يعني بي نتيجه ديدم که اين نيروهاي با هم متعادل و متوازن اسلام از دو طرف به جان هم افتند و يکديگر را بکشند و ضعيف کنند و نابود شوند و دشمنان خارجي و داخلي از اين وضع سوء استفاده کنند.
منبع مقاله :
آيتي، محمد ابراهيم؛ (1388) بررسي تاريخ عاشورا، [بي جا]: مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج)، چاپ پنجم.
/ج