در خود آیات قرآن جواب این سؤال آمده است. در قرآن مى خوانیم: ربّنا اِنّى اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرّیَّتى بوادٍ غیر ذى زرعٍ عند بیتک المحرّم ربّنا لیقیموا الصلوة… ؛ پروردگارا! من فرزند خویش را در درّه اى غیر قابل کشت، نزد خانه ى گرامى تو سکونت دادم. پروردگارا! تا نماز بپا کنند. این آیه مى رساند که هدف حضرت ابراهیم این بود که در آن سرزمین مرکزى براى عبادت ایجاد کند و با اسکان هاجر و اسماعیل در آن سرزمین این هدف تحقّق یافت. براى این که حضرت ابراهیم بتواند به این هدف برسد زمینه اى لازم بود. این زمینه را همسر حضرت ابراهیم فراهم ساخت. در آن روزها که کسى به نبوّت حضرت ابراهیم ایمان نمى آورد، سارا ایمان آورد و حضرت ابراهیم با سارا ازدواج کرد. سارا از زیباترین زنان بود و هیچگاه با حضرت ابراهیم(ع) مخالفت نمى کرد و براى همین مَوْرِد اکرام خداوند بود سارا ثروت زیادى داشت و همه آنها را به مالکیت شوهرش حضرت ابراهیم درآورد و حضرت ابراهیم به این ثروتها به خوبى رسیدگى کرد و در سایه ى این تلاش ها و آن ثروتها، در آن محل کسى از حضرت ابراهیم مرفّه تر نبود. زیبایى سارا براى حضرت ابراهیم گرفتارى پیش آورد. وقتى فرعون از زیبائى سارا با خبر شد، او را به دربار آورد و حضرت ابراهیم نتوانست مقاومت کند. وقتى فرعون دست به سوى سارا دراز کرد خداوند دست او را تا سینه خشکانید. فرعون ترسید و از سارا خواست که از خداوند بخواهد تا او را شفا دهد و سارا از خداوند خواست و دست او شفا یافت. فرعون سارا را به ابراهیم برگردانید و کنیز زیبائى هم به سارا هدیه داد. نام آن کنیز هاجر بود. در برخى روایات این داستان را به پادشاه دیگرى نسبت داده است و در هر دو روایت آمده است که هاجر را به سارا داد. در روایت طبرى آمده است که سارا هاجر را که صاحب جمال بود، به شوهرش ابراهیم بخشید و گفت: او را بگیر شاید که خداوند از او براى تو فرزندى روزى کند ولى در روایت کلینى آمده است که حضرت ابراهیم به سارا گفت: کاش هاجر را به من مى فروختى، شاید خداوند از او فرزندى براى من عطا کند و سارا هاجر را به شوهرش فروخت و حضرت ابراهیم هم هاجر را از او خرید. حضرت ابراهیم با هاجر همبستر گردید و اسماعیل از او متولّد شد و خود سارا میل داشت که شوهرش صاحب فرزند شود. پس از تولّد اسماعیل، سارا غمگین شد و نتوانست هاجر و اسماعیل را تحمّل کند. حضرت ابراهیم با سارا مخالفت نکرد و به درخواست او پاسخ مثبت داد و هاجر و اسماعیل را از فلسطین بیرون برد و در سرزمین بى آب و علف حجاز اسکان داد. حضرت ابراهیم گاهى به دیدار آنان مى رفت و براى آنان توشه و غذا مى برد. در همین دیدار حضرت ابراهیم شاهد حضور جمعیت زیادى از عرب حجاز شد و خوشحال گردید. توجه داشته باشیم که حضرت ابراهیم پیامبر خداست و سارا از اوّلین مؤمنان به اوست. هر دو نسبت به همدیگر وفادار بودند و تا آخر هم وفادار ماندند و خداوند هم به خاطر خوبى سارا در آخر عمر او را صاحب فرزند کرد. ناگفته نماند حَسَدْ یک انگیزش طبیعى است، آن چه مهم است وقتى حسد در دل کسى شعله ور شد دچار خطا نشود و از راه خردمندانه آن را حل کند، در مورد همسر حضرت ابراهیم خطائى پیش نیامده است بلکه او از شوهرش درخواست کرد که آن دو را از او جدا سازد و حضرت ابراهیم هم چنین کرد. در این جا این سؤال نیز به ذهن مى آید که چرا به سرزمین هاى سرسبز و آباد نبرد؟ در جواب این سؤال، علامه طباطبائى چنین آورده است: علّت این که حضرت ابراهیم(ع) درّه ى خشک و بى آب و علف را انتخاب کرد این است که ساکنان آنجا بتوانند با تمام وجود خدا را عبادت کنند و عوامل باز دارنده اى هم در کار نباشد.