خانه » همه » مذهبی » امکان رشد واقعی انسان تنها در مسیر حرکت به سمت کمال مطلق/ جامعه مهم‌ترین عامل اثرگذار در رشد و تکامل فردی

امکان رشد واقعی انسان تنها در مسیر حرکت به سمت کمال مطلق/ جامعه مهم‌ترین عامل اثرگذار در رشد و تکامل فردی

امکان رشد واقعی انسان تنها در مسیر حرکت به سمت کمال مطلق/ جامعه مهم‌ترین عامل اثرگذار در رشد و تکامل فردی

جامعه چه به معنای کنار هم قرار گرفتن افراد، و چه به معنای یک کل اصیل و ذی روح، مهم‌ترین عامل اثرگذار در رشد و تکامل فردی محسوب می شود و از همین جهت، بخش مهمی از تعالیم اسلامی به ضرورت و شیوه آبادانی و اصلاحِ همه جانبه جامعه اختصاص یافته است.

139301291829162952555124 compressed - امکان رشد واقعی انسان تنها در مسیر حرکت به سمت کمال مطلق/ جامعه مهم‌ترین عامل اثرگذار در رشد و تکامل فردی

در ادامه، گزارش دومین درسگفتار با موضوع «جامعه از دیدگاه اسلام» آمده است:

خلاصه جلسه قبل

جلسه پیش تاکید کردیم که ریشه یابی آسیب های اجتماعی در ایران بدون بررسی تحولات تاریخی و درک گردنه های آن ممکن نیست و نه تنها باید ریشه آسیب های اجتماعی را در یک سیر تاریخی جستجو کرد بلکه باید عوامل دخیل در بروز و ظهور آسیب های اجتماعی را به مثابه یک زنجیره و حلقات به هم پیوسته در نظر گرفت.

در ادامه وارد بررسی مسائل اجتماعی از دوره قاجار به بعد شدیم و از تولد ناقص الخلقۀ مدرنیته در ایران به عنوان یکی از موتورهای تولید آسیب های اجتماعی در کشور سخن گفتیم. در ادامه وارد دوران پهلوی اول و دوم شدیم و ضمن تبیین اقدامات پهلوی در تزریق غربگرایی در ایران، به آثار سوء این اقدامات اشاره کردیم. یکی از بحث های ما در ارتباط با پهلوی دوم، تأسیس سازمان برنامه و بودجه توسط امریکایی ها بود که عملاً با دمیدن روح بی عدالتی در کشور، نه فقط زمینه مهاجرت بخش مهمی از مردم از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ را فراهم کرد بلکه با شکل دهی به نوعی نظام طبقاتی در ایران، به افزایش شکاف میان فقیر و غنی و گسترش انواع محرومیت ها دامن زد.

در گام بعد، وارد دوران انقلاب اسلامی شدیم و گفتیم که نظام اسلامی تحویل گیرنده حجم وسیعی از آسیب ها و بیماری های اجتماعی از پهلوی دوم است که البته بخشی از این آسیب ها تا سال ها پنهان بود و تدریجاً خود را نشان داد. در دوره انقلاب، موضوع تحمیل جنگ هشت ساله به ایران و نقش آن در ایجاد و گسترش آسیب های اجتماعی را بیان کردیم و سپس وارد دوران پس از دفاع مقدس و دوران موسوم به سازندگی و پیشرفت شدیم.
تاکید شد که ریل گذاری پیشرفت کشور در این دوره از ابتدا معیوب و مغایر با بخش مهمی از اهداف جوهری انقلاب بود و لذا مشکلات اجتماعی فراوانی را از دهه هفتاد تا الان برای کشور بوجود آورده که همچنان ادامه دارد؛ بحث بعدی مربتط با تهاجم فرهنگی بود که آن را جزء آسیب های برون زا معرفی کردیم. گفته شد که هرچند مردم ایران در برابر تهاجم فرهنگی از خودشان مقاومت نشان دادند اما نمی توان آثار مخرب تهاجم فرهنگی در شکل گیری و تشدید آسیب های اجتماعی را نادیده گرفت. در پایان نیز موضوع ورود نسل های جدید فناوری های اطلاعاتی و ارتباطاتی از اواسط دهه ۸۰ به بعد را توضیح داده و نقش دنیای مجازی را در بازتولید سریع و گسترده آسیب های اجتماعی یادآور شدیم.

فهم مؤلفه های جامعه اسلامی، مقدمه واجب برای آسیب شناسی اجتماعی

موضوع این جلسه، «جامعه از دیدگاه اسلام» است. در این جلسه قصد داریم با طرح یک سری مباحث زیربنایی درباره مطلق جامعه و نگاه اسلام به آن، زمینه را برای تبیین مؤلفه های جامعه اسلامی سالم و مطلوب فراهم کنیم. شما می دانید که واژه «آسیب شناسی» یا پاتولوژی از دنیای پزشکی وارد علوم انسانی شده است اما فراتر از انتقال یک واژه از یک دنیا به دنیایی دیگر، شباهت هایی بین آسیب شناسی بافت ها و سلول های بدن با آسیب شناسی اجتماعی به چشم می خورد.

در واقع، همچنان که مقدمه واجب برای آسیب شناسی بدن، آگاهی از کارکرد طبیعی و صحیح اجزاء گوناگون بدن انسان و قوانین حاکم بر آنهاست، در آسیب شناسی اجتماعی نیز مقدمه واجب، درک صحیح از جامعه سالم و مطلوب و همچنین قواعد و ارزش های حاکم بر آن می باشد تا از این طریق امکان شناسایی آسیب ها، تعلیل و ریشه یابی آنها و همچنین محاسبه میزان مخاطرات هر یک برای جامعه فراهم شود. به بیان دیگر، آسیب در جامعه به عامل اختلال و در مراحل بعد، انحراف و فساد در جامعه و به طور کل، هر آنچه سلامت و صحت جامعه را به مخاطره می اندازد اطلاق می شود.

پیوند حیات انسان با جامعه

ابتدایی ترین سوال در آغاز این بحث، به اجتماعی یا غیر اجتماعی بودن انسان مربوط می شود. آیا انسان ذاتاً یک موجود اجتماعی و مدنی است و یا بالضروره و بالاضطرار وارد زندگی اجتماعی می شود؟ در این زمینه بحث های مفصلی بین متفکران مسلمان و غیر مسلمان شکل گرفته است.

در بین متفکران معاصر، مرحوم علامه طباطبایی (ره) مقدم بر بقیه وارد این بحث شده اند و حق آن را تا حد زیادی ادا کرده اند. نقطه کانونی بحث در این است که انسان منهای جامعه و حیات مدنی، حقیقت وجودی اش را حفظ می کند و لذا نمی توان گفت که اجتماعی بودن جزئی از حقیقت وجود انسان است لکن آنچه مسلم است، انسان برای برآورده ساختن حوائج اولیه و ثانویه خود مانند امنیت، پیشرفت، رفاه و غیره به جامعه وابسته است و این وابستگی را کاملاً حس می کند.

به نظر من، هر چند اثبات عقلی، مدنی الطبع بودن انسان کار آسانی نیست اما تشکیل خانواده به عنوان سلول جامعه، جزئی لاینفک از طبیعت انسان است و عموم انسان ها در شرایط عادی نه فقط به تشکیل خانواده میل دارند بلکه آن را محقق می کنند؛ از سوی دیگر، هرچند حقیقت وجودی انسانِ منهای جامعه محفوظ می ماند اما حقیقت انسان از مراحل مهمی از رشد و تکامل که ضرورتاً در میدان جامعه فعلیت می یابد، محروم می شود. با این وصف، علاوه بر اینکه زندگی انسان ها در هر شرایطی با جامعه و جامعه گرایی پیوند خورده است بلکه رشد حقیقت انسان و خروج آن از رکود، به شدت به اجتماعی بودن انسان وابسته است.

اصالت فرد یا اصالت جامعه؟

یکی دیگر از سئوالات اساسی که در شروع این بحث قابل توجه می باشد، به ماهیت جامعه برمی گردد. آیا در نگاه اسلام جامعه در کنار فرد اصالت دارد یا خیر، جامعه یک امر اعتباری است؟ پاسخ ما با این سئوال، مبنای گرایش به یکی از دو طرز تفکر یا مکتب رایج در دنیا را فراهم می کند. اصالت جامعه یا کلکتیویسم، ما را به مکتب سوسیالیسم نزدیک می کند که بر مبنای آن پدیده های اجتماعی صفات ذاتی اصیلی است که به قول دورکیم، قابل تحویل به انگیزه ها و عوامل فردی نیست.

در این منظر، نه فقط جامعه از یک حقیقت وجودی مستقل برخوردار است، بلکه بر فرد مقدم است. در نقطه مقابل، اصالت فرد یا اندیویدوآلیسم، ما را به مکتب لیبرالیسم نزدیک می کند که بر اساس آن چیزی فراتر از فرد نیست و نه تنها جامعه یک امر قراردادی است بلکه باید بدون آنکه آزادی های فردی را محدود کند، در خدمت شکوفایی استعدادهای فردی باشد.
برای پاسخ به این سئوال که آیا در نگاه اسلام فرد اصالت دارد یا جامعه، لازم می دانم به چند اصل مهم در اندیشه اسلامی اشاره کنم:

رویکرد اسلام به رشد و تکامل فردی

نخست اینکه، مسئله اصلی اسلام در درجه اول معطوف به رشد و تکامل فرد است. در واقع، مجموعه تعالیم ادیان الهی و در رأس همه اسلام، به دنبال این است که به تعبیر امیرالمؤمنین علی (ع)، با بیرون کشیدن دفینه های عقلی از وجود انسان[۱]، و باز کردن غل و زنجیرِ جهالت و شرک، فرد انسانی را متوجه حقیقت متعالی عالم یعنی خدای تبارک و تعالی نموده و سپس اسباب رسیدن انسان به این حقیقت متعالی که کمال مطلق است را مهیا کند.

در واقع، رشد واقعی انسان تنها در مسیر حرکت به سمت کمال مطلق امکان پذیر است و هر رشد دیگری خارج از این مسیر، رشد کاذب و غیرواقعی است، اما همان طور که اشاره شد، این فرد است که مقدم بر جمع، به مدارج رشد دست پیدا می کند لذا قرآن مجید در سوره انعام آیه ۱۶۴ می فرماید: وَ لاتَکْسِبُ کُلُّ نَفْس إِلاّ عَلَیْها وَ لاتَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى؛ یعنی هیچ کس، عمل ( بدى) جز به زیان خودش، انجام نمى دهد و هیچ گنهکارى گناه دیگرى را متحمل نمى شود. بر این اساس، مسیر رسیدن به حقیقت متعالی، در درجه اول یک مسیر فردی است و هر کس به میزان ظرفیت وجودی خود به خدای متعال نزدیک می شود. البته اگر انسانِ ماقبل الاجتماع را هم در نظر بگیریم، تقرب انسان به خداوند در این عالم آثار وضعی دارد و حتماً این آثار وضعی به دیگران نیز می رسد لکن این بحث به موضوع جلسه ما مربوط نیست.

دوم اینکه، گفته شد که انسان چه بالطبع و چه بالضروره یک موجود اجتماعی است، بنابراین،  فرد در خلأ به رشد و تکامل نمی رسد و شرایط و اسباب اجتماعی می تواند، هم به تکامل او کمک مؤثری داشته باشد و هم در تکامل انسان اختلال و انحراف بوجود آورد.

از طرف دیگر، فرد در اسلام نسبت به نقش مثبت یا منفی ای که در جامعه بازی می کند مسئول است و لذا همچنان که قرآن مجید در سوره انعام آیه ۱۶۴ می فرماید هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد، در سوره نحل آیه ۲۵ می فرماید : لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ؛ یعنی آنها [ رهبران و نخبگان اجتماعی ] باید روز قیامت، ( هم) بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش کشند و هم سهمی از گناهان کسانی که بخاطر جهل، گمراهشان می‌سازند! بدانید آنها بار سنگین بدی بر دوش می‌کشند!

در حقیقت، این آیه شریفه به دنبال طرح این موضوع حیاتی است که هرچند در مسیر تکامل، فرد بر جامعه تقدم دارد و به قول مشهور، کسی را در قبر دیگری نمی گذارند، لکن فرد خصوصاً اگر در جایگاه رهبر یا نخبه اجتماعی باشد، باید در قبال نقش مخربی که در جامعه حتی با سکوت خود بازی می کند، پاسخگو باشد. پس جامعه چه به معنای کنار هم قرار گرفتن افراد، و چه به معنای یک کلّ اصیل و ذی روح، مهم ترین عامل اثرگذار در رشد و تکامل فردی محسوب می شود و از همین جهت، بخش مهمی از تعالیم اسلامی به ضرورت و شیوه آبادانی و اصلاحِ همه جانبه جامعه اختصاص یافته است.

اسلام و قبول جامعه به مثابه یک واحد حقیقی

سوم اینکه، صرف نظر از اینکه فرد اساس سیر تکاملی است و این کنش های فردی است که بر سایر افراد و کل جامعه اثرگذار است اما از نظر قرآن، جامعه صرفاً یک ابزار قراردادی نیست بلکه فراتر از فرد، صاحب یک باطن و حقیقت است. در اینجا منظور از حقیقت جامعه، یعنی جامعه مانند فرد انسانی یک واحد حقیقیِ صاحب ذات و روح است. سند ما در این زمینه کاربرد فراوان واژه «امت» در قرآن کریم است که در مجموع ۶۵ بار در قرآن تکرار شده است. امت، مشتق از «ام» می باشد و به گروهی اطلاق می شود که یک یا چند وجه مشترک، اعضاء آن گروه را به همدیگر متصل کرده است.

واقعیت این است که قرآن کریم در موارد بسیار، مخاطب خود را، چه در هدایت، چه در بشارت و انذار و چه در وعده و وعید، به جای فرد، امتها قرار داده است که یکی از نمونه های بارز آن در سوره بقره آیه ۱۳۴ قابل مشاهده است که می فرماید : تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ یعنی آنها امتی بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچ‌گاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود.

همچنین در سوره مائده آیه۶۶ می فرماید : مِنْهُمْ أُمَّهٌ مُقْتَصِدَهٌ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یَعْمَلُونَ؛ یعنی جمعی از آنها، معتدل و میانه‌رو هستند، ولی بیشترشان اعمال بدی انجام می‌دهند؛ و از همه مهم تر در سوره یونس آیه ۴۹ که می فرماید : لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ؛ یعنی برای هر قوم و ملّتی، سرآمدی است؛ هنگامی که اجل آنها فرا رسد، (و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود،) نه ساعتی تأخیر می‌کنند، و نه پیشی می‌گیرند!

همان طور که ملاحظه می کنید، قرآن مجید برای امت یک شأن مستقل، هم طراز یا نزدیک به شأن فرد در نظر گرفته و امت را مورد خطاب قرار داده است.

قرآن کریم فراتر از اینکه تجمعات انسانی را «امت» خطاب کرده است، تجمعات سایر موجودات عالم را نیز «امت» خطاب کرده و می فرماید : وَمَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ؛ یعنی هیچ جنبنده‌ای در زمین، و هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود پرواز می‌کند، نیست مگر اینکه امتهایی همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم؛ سپس همگی به سوی پروردگارشان محشور می‌گردند. ( سوره انعام آیه ۳۸ )

البته صاحب «امت» دانستن سایر موجودات عالم هنوز جزو مفاهیم پیچیده قرآن محسوب می شود که مفسرین در شرح و بسط آن با گره های متعددی روبرو هستند لکن آنچه مسلم است، اولاً، واقعیت این عالم فراتر از آن چیزی است که قابل مشاهده حسی است و ثانیاً، اگر همه جنبندگان عالم صاحب «امت» به معنای دقیق کلمه باشند، به طریق اولی انسان ها صاحب «امت» به معنای قرآنی آن یعنی امتی اصیل و ذی روح خواهند بود. نکته مهم در اینجا، اعتباری تلقی نکردن جامعه توسط قرآن است. در واقع، قرآن سلسله آثاری را بر جامعه حمل می کند که عقلاً حمل این آثار توسط یک موجود اعتباری ممکن نیست.

جامعه؛ ترکیب صناعی یا طبیعی؟

خُب، در اینجا بحثهای مفصلی میان متفکران مسلمان درباره ماهیت جامعه شکل گرفته است. این مباحث بعضاً ناظر بر دیدگاه قرآن و بعضاً یک بحث عقلی صرف است. عده ای جامعه را ترکیب صناعی تلقی کرده اند که در آن، فقط فرد اصالت و هویت دارد اما همین فرد، در مقام اثرگذاری، استقلال خود را در جامعه از دست می دهد؛ مانند دستگاه یا ماشین که اجزاء آن، هر یک صاحب هویت مستقل محسوب می شوند اما هر کدام مستقلاً کاربرد ندارند و این اتصال و هم افزایی میان اجزاء است که کاربرد مورد نظر را تأمین می کند.

در نقطه مقابل، عده ای دیگر ترکیب افراد جامعه را همچون ترکیب مواد شیمایی، ترکیب طبیعی قلمداد می کنند که این ترکیب می تواند یک واحد حقیقی تازه به نام جامعه یا امت را خلق کند. البته اینکه منظور قرآن دقیقاً کدامیک از این دو ترکیب و یا احیاتاً ترکیب سوم است، نیازمند بررسی های دقیق تر است لکن مسلماً می توان گفت که از ترکیب صناعی نمی توان به امت مورد نظر قرآن رسید. در واقع، جز این نیست که ارتباط انسان ها با همدیگر، خالق یک واحد حقیقی و به تبع آن، هویت جدیدی است که آثاری متفاوت از آثار تجمیع افراد انسانی دارد.

به بیان دیگر، جامعه مولّد آثاری است که محصول کنار هم قرار گرفتن افراد نیست، بلکه محصول ترابط، تعامل و هم افزایی است چیزی که قرآن محید در سوره آل عمران آیه ۲۰۰ آن را به صراحت از مسلمین مطالبه می کند و می فرماید : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون؛ یعنی ای کسانی که ایمان آورده‌اید، (در برابر مشکلات و هوسها،) استقامت کنید، و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهای خود پاسداری کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید!

همان طور که ملاحظه می کنید، در این آیه شریفه، تاکید بر کار جمعی است اما باید توجه نمود که قرآن مشوّق تجمیع انسان ها صرفاً با هدف تأمین منفعت و سود فرد انسانی نیست بلکه اولاً، به دنبال تشویق تجمیعی است که در آن تعامل و هم افزایی اتفاق بیفتد و ثانیاً، از قبال این تعامل و هم افزایی نه تنها فرد، بلکه کل جامعه منتفع گردد و ثالثاً، جنس این انتفاع صرفاً مادی نباشد بلکه فرد و جامعه از حیث مادی و معنوی بهره مند گردد.
وقتی رویکرد به جامعه تغییر کرد، طبیعی است که جامعه یا امت اسلامی فراتر از فرد شایسته خطاب الهی است؛ چنین جامعه ای صاحب مسئولیت و تکلیف است، بر اساس کارنامه خود پاداش و کیفر می بیند، به عزت و ذلت دچار می شود، به سعادت و شقاوت می رسد، حیات و ممات مشخصی دارد و از همه مهم تر، خودش فراتر از فرد صاحب کتاب است، یعنی جامعه مستقل از افراد مقدراتی دارد که از جانب خدای متعال معین می شود.

این را هم در پرانتز عرض کنم که در کنار بحث اصالت و هویت جامعه، بحث از اصالت و هویت «تاریخ» هم مطرح است. آیا «تاریخ» یک کل صاحب ذات و روح است یا خیر، تاریخ نیز چیزی به جز ترکیب منظم یا نیمه منظم پدیده های جزئی مانند یک دستگاه و حتی کمتر از آن نیست؟ به نظر می رسد، اگر جامعه صاحب یک هویت و روح مستقل از فرد بود، تاریخ هم می تواند صاحب یک هویت مستقل باشد چراکه تاریخ مولودِ متصل جامعه است و از جامعه قابل تفکیک نیست که البته بحث آن باید در جای خودش انجام شود.

اصالت جامعه و مسئله جبر اجتماعی

خب، به آنچه درباره اصالت جامعه ذکر کردیم اشکالاتی مطرح می شود که لازم است به این اشکالات پاسخ بدهیم. اشکال نخست این است که اصالت جامعه، عملاً تولید کننده «جبر اجتماعی» است؛ یعنی وقتی اراده فرد در خوش بینانه ترین وجه، تحت الشعاع اراده جامعه قرار گرفت، طبیعی است که عملاً جبر اجتماعی شکل گرفته است و وجود این جبر، با اختیار و آزادی انسان در تعارض است.

در پاسخ به این اشکال باید گفت که اولاً انسان تکویناً مختار و آزاد است. «هُوالّذی خَلَقَکُم فَمِنکُم کافرٌ و منکُم مؤمن[۲]» و می تواند مسیر زندگی خود را انتخاب کند بطوریکه جریان جامعه هر قدر هم که قوی باشد، نمی تواند این اختیار و آزادی را از انسان سلب کند. قرآن کریم در سوره نساء آیه ۹۷ ضمن طرح موضوع بسیار مهم «مهاجرت» کسانی که شرایط جامعه را عذری برای دوری از حیات معقول و موحدانه مطرح می کنند مورد مذمت قرار می دهد.

می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ َالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا؛ یعنی کسانی که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟ ( و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جای داشتید؟! )» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [= فرشتگان‌] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدی دارند.

همان طور که ملاحظه می کنید، شرایط در هیچ جامعه ای- حتی اگر اقلیت باشید اما قیام کنید، غیر قابل تغییر نیست؛ اگر هم کار به جایی رسید که نه تنها جامعه به دست اقلیت قابل تغییر نبود، بلکه ایمان افراد در خطر قرار گرفت، «مهاجرت» راهی است که برای حفظ اختیار و آزادی انسان باز است و در این مواقع، مؤمنین مکلف به مهاجرت هستند.

ثانیاً، برخورداری جامعه از اصالت و هویت مستقل و متأثر شدن اراده انسان ها از اراده جامعه به این معنا نیست که جامعه را کسی غیر از افراد انسانی می سازد. «انّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حتی یُغَیِّروا ما بأَنفُسِهِم[۳]» در حقیقت، این انسان ها هستند که با ساختن جامعۀ مثبت و منفی، شرایط را برای رشد و کمال خود مهیا می کنند؛ بنابراین، نه تنها در اسلام بی تفاوتی انسان ها به جامعه یک گناه است بلکه عذاب الهی بر جوامع، شامل همه افراد آن جامعه و کسانی که بر فرض خودشان را در مسیر رشد قرار داده اند اما از وضع بد جامعه خود غافل شده اند و برای اصلاح آن قیام نکرده اند نیز می شود.

معنای اصالت جامعه در اسلام

اشکال دیگری که به بحث ما می گیرند، این است که چطور در ابتدای بحث و به مثابه یک اصل گفته اید که مسأله اصلی اسلام در درجه اول معطوف به رشد و تکامل فرد است اما در ادامه، ثابت می کنید که «جوامع» و «امتها» نیز در کنار افراد در مسیر رشد و تکامل قرار می گیرند؟

برای پاسخ به این اشکال نیز باید چند مطلب مهم را خدمتتان عرض کنم :

اولاً، نگاه کردن به جامعه به مثابه یک موجود زنده، با شعور و مکلَف و در نظر گرفتن امکان رشد و تکامل برای آن، هم شأن سیر تکاملی فرد انسانی نیست. در واقع، جوامع و امت ها مانند انسان ها از قابلیت قرار گرفتن در مسیر رشد برخوردارند اما لزوماً شأن یکسانی با فرد انسانی ندارند. از جمله اینکه رشد فرد می تواند پس از مرگ و برپایی قیامت ادامه پیدا کند اما رشد جامعه پس از قیامت به دلیل به هم خوردن مناسبات اجتماعیِ دنیا، وجه عقلانی روشنی ندارد. شاید از همین جاست که بنده در مباحث قبلی خودم که منتشر نیز شده است، جامعه را دارای هویت نیمه مستقل توصیف کرده بودم لکن در اینجا مایل نیستم از این تعبیر استفاده کنم.

ثانیاً، هرچند جامعه از نظر اسلام یک ابزار صرف برای فرد انسانی نیست، اما ظرفی است که  در رشد یا سقوط انسان سببیّت دارد؛ بنابراین، طبیعی است که چنین جامعه ای نه فقط در اثر نوع خاصی از ترکیب، آثار مستقلی از آثار افراد دارد، بلکه به عنوان موجودی دارای باطن، مورد عنایت ویژه اسلام قرار بگیرد. در چنین شرایطی، روشن است که اسلام نسبت به صیانت از جامعه برای مسلمانان تکالیف سنگینی وضع می کند بطوریکه می خواهد مسلمانان بدانند اعتلای جامعه اسلامی، مساوی با توفیق و سربلندی تک تک آنهاست و در نقطه مقابل، عدم توفیق و یا خدای ناکرده فساد جامعه اسلامی، مساوی با عدم توفیق و حتی عذاب آنها در این دنیا و در آخرت می باشد.

ثالثاً، همان طور که در ابتدای بحث نیز اشاره ای داشتم، اسلام نه اصالت فردی محض است و نه اصالت اجتماعی محض و در این میان، خط سومی را ترسیم می کند که در آن نه تنها فرد جایگاه و نقش اساسی خود را از دست نمی دهد بلکه در این خط، جامعه اگر نتوانیم بگوییم در عرض انسان، بلکه با فاصله ای کم از جایگاه انسان، حضور منحصربفرد و معناداری دارد که در ابتدای پاسخ به این اشکال آن را توضیح دادم. صرف نظر از هم طرازی یا عدم هم طرازی فرد و جامعه، من ترجیح می دهم نام این خط سوم را خط «عدالت» بگذارم که تنها عاملِ بر حق برای توازن بخشی به سهم فرد و جامعه در اسلام قلمداد می شود.

کلیّت جامعه در روایات

در این نقطه از بحث، جا دارد گذری داشته باشیم بر تاکیدات روایی بر ضرورت شکل گیری یک جامعۀ منسجم و هماهنگ اسلامی تا در انتهای بحث به چند اصل کلی دیگر نیز بپردازیم.

۱- اصل تشکیل جامعه مدنی

۱/۱- قال رسول الله (ص) : علیکم بالسواد الاعظم و من فارق الجماعه مات میته جاهلیه؛ به سمت زندگی در شهرها بروید که کسی که از جماعت جدا شود به مرگ جاهلی مرده است.[تفسیر القرطبی۱۴/۵۶]

۲/۲- قال رسول الله (ص): عَلَیْکُمْ بِالْجَمَاعَهِ؛ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ عَلَى الْفُسْطَاط؛ به جماعت روى آرید همانا دست خدا با جماعات است.[مجازات النبویه ص۳۴ ]

۲- مسئولیت پذیری در قبال جامعه

۱/۲- قال رسول الله (ص) :کُلُّکُمْ راعٍ وَکُلُّکُمْ مَسؤولٌ عَنْ رَعیَّتِهِ؛همه شما سرپرست و مسئوول هستید و درباره زیردستانتان باز خواست مى شوید.[جامع الاخبار، ص ۱۱۹]

۲/۲-  قال الامام علی(ع): مِنْ کَمالِ السَّعادَهِ السَّعْىُ فى صَلاحِ الْجُمْهورِ؛ کوشش در راه اصلاح توده مردم، از کمال خوشبختى است.[غررالحکم، ح ۹۳۶۱]

۳- وحدت و همدلی

۱/۳- قال رسول الله (ص) :ألمؤمنون إخوه تتکافؤ دماؤهم و هم ید علی من سواهم؛ مؤمنان با هم برادرند و خونشان برابر است و در برابر دشمن متحد و یکپارچه اند.[کافی، جلد۱، ص ۴۰۴]

۲/۳- قال الامام الباقر(ع): یا معشر المؤمنین تألفوا و تعاطفوا؛ هان ای گروه مؤمنان، مأنوس و متحد باشید و به هم مهربانی کنید.[الکافی، جلد۲، ص .۳۴۵]

۴- یکپارچگی و ساختار جامعه

۱/۴- قال الامام الباقر (ع) : ألمؤمنون فی تبارهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل الجسد، إذا اشتکی تداعی له سائره بالسهر و الحمی؛مؤمنان در نیکی و شفقت و مهربانی به یکدیگر مانند یک پیکرند که اگر به عضوی از آن آسیبی برسد تمام اعضاء در تب و بیخوابی گرفتار آیند.[بحارالانوار، جلد ۷۱، ص ۲۳۴]

۲/۴- قال رسول الله(ص): ألمؤمن للمؤمن کالبنیان المرصوص یشد بعضه بعضا؛مؤمن نسبت به مؤمن مانند بنای استواری است که اجزای آن، یکدیگر را استحکام می بخشند.[صحیح مسلم، جلد ۴، ص ۱۹۹۹ نهج الفصاحه، حدیث ۳۱۰۳]

۵- پرهیز از اختلافات اجتماعی

۱/۵- قال رسول الله(ص): لاتَخْتَلِفوا، فَإِنَّ مَنْ کانَ قَبْلَکُمُ اخْتَلَفوا فَهَلَکوا؛ باهم اختلاف نکنیدکه پیشینیان شما دچار اختلاف شدند و نابود گشتند.[کنزالعمال،ح ۸۹۴]

۲/۵- قال الامام علی (ع) : و علیکم بالتواصل و التباذل و ایاکم و التدابر و التقاطع؛و بر شما باد به ارتباط و بذل و بخشش و دوری گزیدن از جدائی و پشت کردن به یکدیگر.[نهج البلاغه، نامه ۴۷]

۳/۵- قال الامام علی(ع): ایاکم و التفرق فإذا نزلتم فانزلوا جمیعا و إذا ارتحلتم فارتحلوا جمیعا؛ از تفرقه و جدایی بپرهیزید، سپس هرگاه در جائی فرود آمدید، همگی فرود آئید و هرگاه کوچ کردید، با هم کوچ کنید. [نهج البلاغه، وصیت۱۱]

۴/۵- قال رسول الله(ص): من فارق الجماعه شبرا خلع الله ربقه الإسلام من عنقه؛ هر کس یک وجب از جامعه «مسلمین» دور شود خداوند رشته مسلمانی را از گردن او باز کند. [کافی، جلد ۱، ص ۴۰۴ نهج الفصاحه، ۲۷۶۹]

۵/۵- قال رسول الله(ص): من فارق الجماعه مات میته جاهلیه؛ هر کس از گروه «مسلمانان» جدا شود بر مرگ جاهلیت بمیرد.[نهج الفصاحه، ۲۸۵۵]

۶/۵- قال الامام علی (ع) : فإن ید الله علی الجماعه و ایاکم و الفرقه فإن الشاذ من الناس للشیطان، کما أن الشاذ من الغنم للذئب؛ دست خدا بر سر جماعت است، از تفرقه بپرهیزید، زیرا شخص تکرو، شکار شیطان است همانگونه که گوسفند تکرو، طعمه گرگ است.[شرح نهج البلاغه، جلد ۸، ص۱۱۲]

۶- نیکی در اجتماع

۱/۶- قال الامام الصادق (ع) :تواصلوا و تباروا و تراحموا و کونوا إخوه أبرارا کما أمرکم الله عز وجل؛ همان گونه که خدای عزوجل به شما دستور داده، با هم پیوند داشته باشید، به یکدیگر نیکی کنید، و برادرانی نیکوکار باشید. [وسایل الشیعه،جلد ۸، ص ۵۵۲، حدیث۳]

۲/۶- قال الإمام السجاد (ع) :یا زهری، اما علیک أن تجعل المسلمین منک بمنزله أهل بیتک، فتجعل کبیرهم بمنزله والدک، و تجعل صغیرهم بمنزله ولدک، و تجعل تربک منهم بمنزله أخیک؛ ای زهری، چه می شود که مسلمانان را مانند اهل خانه خود بدانی، بزرگ آنان را بمنزله پدر خود و کوچکشان را بمنزله فرزند و همسال خود را بمنزله برادرت قرار دهی.[بحارالانوار، جلد ۶۸، ۲۳۰]

۷– اهمیت نماز جمعه و جماعات

۱/۷- قال رسول الله (ص) : اِعلَموا اَنَّ اللّه‏َ تعالى قَد فَرَضَ عَلَیکُم الجُمُعَهَ فَمَن تَرَکَها فى حَیاتى وَ بَعدَ مَماتى وَ لَهُم اِمامٌ عادِلٌ اِستِخفافا بِها وَ جُحودا لَها فَلا جَمَعَ اللّه‏ُ شَملَهُ وَ لا بارَکَ لَهُ فى اَمرِهِ اَلا وَ لا صَلاهَ لَهُ اَلا وَ لا زَکاهَ لَهُ اَلا وَ لا حَجَّ لَهُ اَلا وَ لا صَومَ لَهُ اَلا وَ لا بَرَکَهَ لَهُ حَتّى یَتوبَ؛ بدانید که خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است پس آنان که در زندگى و پس از مرگ من، از روى سبک شمردن و یا انکار، آن را ترک کنند، با وجود این‏که پیشواى عادلى دارند، خداوند وحدتشان نبخشد و در کارشان برکت ندهد، آگاه باشید نه زکات، نه نماز، نه حج و نه روزه آنان پذیرفته است. بدانید که زندگى آنان برکتى نخواهد داشت، مگر توبه کنند.[عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه ج‏۲، ص ۵۴، ح۱۴۶]

۲/۷- قال رسول الله (ص) : من صلی اربعین یوما الصلوات فی جماعه لا یفوته تکبیره الاحرام کتب له برآئتان، برآئه من النفاق و برآئه من النار؛ هر کس چهل روز نمازهای خود را با جماعت بخواند بطوریکه یک تکبیره الاحرام از او فوت نشود، دو برائت آزادی برای او نوشته می شود، یکی نجات از نفاق و دیگری رهائی از آتش.[محجه البیضاء/ج ۱/ ص۳۴۴]

۳/۷- قال رسول الله (ص): لا صلاه لمن لا یصلی فی المسجد مع المسلمین الا من عله و لا غیبه الا لمن صلی فی بیته و رغب عن جماعتنا و من رغب عن جماعه المسلمین سقطت عدالته و وجب هجرنه؛ کسی که- بدون هیچ عذری – نماز خود را همراه دیگر مسلمانان در مسجد نمی خواند نمازش مقبول نیست و غیبت احدی جایز نیست مگر کسی که نمازش را در خانه می خواند- و در جماعت حاضر نمی شود – و به حضور در اجتماع مسلمین بی رغبت است و هر آنکس که چنین باشد از عدالت ساقط و دوری از او واجب می باشد.[وسائل الشیعه/ج ۵/ ص ۳۹۴]

۴/۷- قال رسول الله (ص): اذا سمعت الاذان فات و لو حبوا؛ هنگامی که اذان نماز را شنیدی- هر چه سریعتر- به مسجد بیا، گر چه سینه خیز باشد. [کنزالعمال/ج ۷/ ص ۵۷۸/ حدیث ۲۰۳۳۷]

چند اصل اجتماعی از دیدگاه اسلام

با مروری بر منتخبی از روایات که اغلب آنها جزو روایات مشهور به شمار می روند، می توان چند اصل مهم را استنباط نمود که این اصول عبارتند از :

یک. نه تنها اسلام جامعه گرایی را تشویق می کند بلکه زندگی در جوامع یکپارچه و بزرگ را به دلایل گوناگون از جمله رشد تجارب و آگاهی ها، عامل تعالی و ترقی انسان در نظر می گیرد.

دو. اسلام جامعه را به مثابه یک کل در نظر می گیرد که از اجزا و حلقات هم آهنگ و متحد برخوردار است بطوریکه اگر هر یک از اجزا آن آسیب ببیند، کل جامعه آسیب دیده است.

سه. از دیدگاه اسلام، مسلمانان باید در قبال شرایط کل جامعه اسلامی و نیز جامعه کوچکی که در آن زندگی می کنند، احساس مسئولیت داشته باشند و برای صیانت و دفاع از آن در برابر معضلات اجتماعی قیام کنند.

چهار.اسلام بر روی نیکوکاری در جامعه به عنوان عامل صیانت و رشد و تعالی جامعه تاکید دارد و به آن سفارش می کند چنانکه قرآن مجید نیز در سوره مائده آیه ۲ به صراحت می فرماید : تعاوَنوا عَلَی البِرّ و التّقوی و لا تَعاوَنوا علی الاثم و العُدوان.

پنج.اسلام با مساوی دانستن جامعه با خانواده (نه تشبیه آن)، وحدت و همدلی را مایه موفقیت و پیروزی و در نقطه مقابل، تفرقه و اختلاف را مایه ناکامی و شکست معرفی می کند.

شش. نمازهای جمعه و جماعت و در کل عباداتی مانند حج و غیره که انجام آن به صورت جمعی موضوعیت دارد، نه تنها روح جامعه گرایی، وحدت و یکپارچگی را در میان مسلمانان تقویت می کند بلکه باب تربیت اجتماعی را به روی مسلمانان بار می کند. تربیت اجتماعی، به تربیتی اطلاق می شود که جامعه همدیگر را برای رسیدن به مقاصد دینی و معنوی مورد حمایت و دستگیری قرار می دهند.

صیانت از آزادی های فردی در کنار تقبیح فردگرایی

واقعیت این است که رویکرد اسلام به جامعه یک رویکرد ممتاز است. در این رویکرد، در عین حال که «فردگرایی»، به معنای اولویت دهی به منافع فردی نسبت به منافع عمومی، تقبیح می شود، و جامعه اسلامی در حد نفس انسان محترم و قابل تکریم شناخته می شود، از آزادی های فردی، حریم خصوصی ( به معنای مورد نظر اسلام) و لزوم ایجاد شرایط عادلانه برای شکوفایی استعدادهای فردی برای رشد مادی و معنوی دفاع می کند.

به بیان دیگر، اسلام نه جمع را قربانی فرد می کند و نه فرد را قربانی جمع بلکه هر دو را بر حسب شأنی که برای آنها قائل است مهم می شمرد. همانطور که قبلاً هم اشاره شد، در جامعه اسلامی، محور اصلیِ سامان بخشی اجتماعی «عدالت» است و لذا این عدالت است که توازن لازم را مبتنی بر حق، میان فرد و جامعه برقرار می کند. امروز در شرایطی که «فردگرایی» به عنوان سوغات مدرنیته، به بلیه ای برای جامعه اسلامی تبدیل شده و علاوه بر کل جامعه، خیلی از خانواده ها را با معضلات گوناگون روبرو کرده است، توجه به رویکرد اسلام می تواند حقیقتاً راهگشا باشد.

مسئولیت پذیری دولت اسلامی در قبال معضلات اجتماعی

از طرف دیگر، نقش دولت و تکالیفی که دولت در قبال شرایط اجتماعی دارد، موضوعی است که نمی توانیم به سادگی از آن بگذریم. گرانیگاه ما در این بحث، به مسئولیت پذیری دولت اسلامی در قبال وضع جامعه خصوصاً آن دسته از آسیب های اجتماعی برمی گردد که ریشه آن را باید در فرهنگ عمومی جستجو کرد. در این جا دو دیدگاه اصلی وجود دارد: دیدگاه اول که متأثر از مکتب لیبرالیسم است، ورود دولت به امور فرهنگی و اجتماعی را بر نمی تابد و معتقد است که باید ضمن احترام به آزادی های فردی و قبول هزینه های آن، فرصت لازم را برای نوعی «خودتنظیمی» به جامعه بدهیم.

لذا در این دیدگاه دولت ها خود را در قبال مسائل فرهنگی و اجتماعی پاسخگو تلقی نمی کنند و به قول مشهور این روزها، صراحتاً می گویند که ما وظیفه ای برای بهشت بردن مردم نداریم. در نقطه مقابل، دیدگاه دوم که ملهم از اندیشه اسلامی است، نه تنها ورود دولت به صحنه فرهنگ را ضروری می داند بلکه معتقد است دولت ها در قبال شرایط نامطلوب اجتماعی مسئول اند و باید در قبال کم کاری های خود در این زمینه پاسخگو باشند.

در این دیدگاه، آزادی های فردی نباید به منافع و مصالح عمومی ضربه بزند ضمن اینکه جامعه مانند میدان اقتصاد که بر فرض در مسیر یک رقابت طبیعی به نوعی خودتنظیمی دست پیدا می کند، قادر به خودتنظیمی نیست و علت آن را باید در میل و گرایش بُعد حیوانی و نفسانی انسان به افراط و فساد جستجو کرد؛ بنابراین، تا زمانیکه مردم و دولت توأماً در قبال صیانت از جامعه و مقابله با آلودگی های اجتماعی وارد صحنه نشوند، سلامت جامعه حفظ نخواهد شد. با این وصف، دولت اسلامی نزدیک کردن مردم به بهشت و دور کردن مردم از جهنم را وظیفه خود تلقی می کند کما اینکه امیرالمؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه؛ خطبه ۱۵۵ می فرمایند : فَإِنْ أَطَعْتُمُونِی فَإِنِّی حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِیلِ الْجَنَّه وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّهٍ شَدِیدَهٍ وَ مَذَاقَهٍ مَرِیرَهٍ؛ یعنی اگر از من پیروی کنید، به خواست خدا شما را به بهشت خواهم برد، هرچند سخت و دشوار و پر از تلخی ها باشد.

پی نوشتها:
[۱]. لیثروا لهم دفائن العقول
[۲]. سوره تغابن آیه ۲
[۳]. سوره رعد آیه ۱۱

منبع: سایت طلیعه

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد