انحرافات اخلاقی در شخصیت قومی یهود
خود برتر بینی
هر چند که این صفت را در صفات انحرافی اعتقادی آنان هم نام برده ایم امّا از سویی دیگر همین صفت وقتی در رابطه با سایر مردم سنجیده می شود نوعی صفت انحرافی اخلاقی نیز محسوب می گردد و هرگاه به عنوان یک اعتقاد و دیدگاه در عقاید و باورهایشان مورد بررسی قرار گیرد صفت انحرافی اعتقادی است. خودبرتر بینی آنها در زمان پیامبر اسلام به حدی بود که وقتی به دین اسلام دعوت شدند، گفتند ما تنها به آنچه به خود ما نازل شده ایمان می آوریم و به غیر از آن کافریم:
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَ یَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
و چون به آنها گفته شود: بدانچه خدا نازل کرده ایمان آورید، گویند: ما به آنچه بر خودمان نازل شده ایمان داریم، و غیر آن را منکر می شوند در حالی که حق همان است و آنچه را که نزدشان است تصدیق می کند. بگو: اگر [به تورات] ایمان دارید، پس چرا پیش از این پیامبران خدا را می کشتید؟ (16)
و با اینکه در تورات بشارت آمدن مسیح (17) و پیامبر بودن او آمده ولی آنها به خاطر همین روحیه خودبرتر بینی گفتند “لیست النصاری علی شیء – مسیحیان چیزی نیستند. (18) (بر حق نیستند) و از پذیرش دین جدید سرباز زدند.
دنیا گرایی
یهودیان طبق قول خداوند در قرآن حریص ترین مردم نسبت به زندگی معرفی شده اند.
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاهٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ
و مسلماً آنها را حریص ترین مردم به زندگی [دنیا] خواهی یافت و [حتّی] حریص تر از کسانی که شرک ورزیدند. هر یک از آنها خوش دارد که کاش هزار سال عمر داده می شد ولی آن (عمر دراز هم) مانع عقوبت او نخواهد شد، و خدا به آنچه می کنند بیناست. (19)
حرص شدید آنها به دنیا و زندگی باعث تنوع طلبی آنان در مادیات شده بود تا جایی که به حضرت موسی صرفاً به خاطر اینکه غذاهایی که از بهشت برایشان فرستاده می شد تنوع چندانی نداشت اعتراض کردند و خواهان غذاهای متنوع تری شدند که قبلاً مصرف می کردند. (20) هر چند، که این زیاده خواهی اِشعار به صفت لجاجت آمیخته به حماقت آنان دارد. همانطور که خداوند این را تذکر می دهد که ” قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِى هُوَ خَیْرٌ “. گفت: آیا پست تر را جانشین بهتر می کنید؟ (21) و نکته ای که می توان استفاده کرد اینکه خداوند با علم به حقیقت ماجرا و اینکه آنان فقط درصدد لجاجت و بهانه تراشی در برابر خداوند و پیامبرش هستند واقعیت را چنین بیان می کند که آیا شما می خواهید حیات طیبه آخرت را با حیات و زندگی دنیا مبادله کنید. (22)
جاسوسی و سخن چینی
یهودیان بواسطه جاسوسی با متزلزل کردن فکر و اندیشه مسلمین و با ضربه زدن به برنامه ریزی آنان در جهت تضعیف آنان می کوشیدند. در آیه ای ضمن اشاره به جاسوسی یهود، به پیامبر نیز در مورد کارهای یهودیان هشدار داده شده است.
… وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ…
… و چه از یهودیانی که به سخنان کذب گوش می سپارند [ تا دستاویزی برای تکذیب تو بیابند]، آنها جاسوسان قومی دیگرند که خودشان نزد تو نیامده اند… (23)
و همچنین به خاطر همین صفات انحرافی، خداوند، مسلمین را از مراوده با یهود نهی می کند:
یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.
ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصارا را [تکیه گاه و] دوستان خود نگیرید آنها دوستان و هوادار یکدیگرند و هر که از شما آنها را به دوستی گیرد از آنهاست. همانا خداوند ظالمان را هدایت نمی کند. (24)
نقض پیمان و عهد شکنی
این صفت انحرافی در تاریخ به عنوان یکی از صفات اصلی و کلیدی شخصیت یک یهودی نام برده شده است تا آنجایی که به صورت یک ضرب المثل کاربرد پیدا کرده است. در نهج البلاغه آمده است که در سال 126 هجری وقتی مروان حکم، داماد عثمان، در جنگ جمل اسیر شد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نزد پدر عذر او را خواستند تا امام علی علیه السلام او را رها کند، و فرمودند: پدر، مروان با شما بیعت می کند. امام علیه السلام فرمودند: مگر پس از کشته شدن عثمان، با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست. دست او دست یهودی است… (25) غرض اینکه یهودیان تا حدی در این مسئله مشهور بودند که دست یهودی کنایه از پیمان شکن بودن شخص داشت. در قران کریم سوره بقره آیه 64 در همین معنا آمده است.
ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ
سپس شما بعد از آن [عهد و میثاق] رو برتافتید، و اگر فضل و رحمت خدا در حق شما نبود، قطعاً از زیانکاران می شدید.
همچنین در همین سوره آیات 83، 84، 85 و 100 نیز در مورد پیمان شکنی آنان مطالبی آمده است. در تورات نیز علی رغم تحریف هایی که در آن صورت گرفته در مورد عهدشکنی یهود فقرات جالبی آمده است. از جمله آنها در سفر داوران باب 8 شماره های 33 و 34 این چنین آمده است:
و واقع شد بعد از وفات گدعون که بنی اسرائیل برگشته… و از برای خود بَعل بریث را خدا برپا نمودند. و بنی اسرائیل خداوند خدای خویشتن را که ایشان را از دست دشمنانشان از اطراف رهایی داده بود بیاد نیاوردند.
قساوت قلب و سنگ دلی
از ویژگیهای بارز یهود در قرآن قساوت قلب و سنگ دلی آنان است تا جایی که خداوند قلبهای آنان را سخت تر از سنگ توصیف می کند:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً
پس از آن [همه معجزات] دل های شما سخت شد، به سختی سنگ ها یا سخت تر از آن،
و در ادامه به نحوی زیبا فضیلت و برتری سنگها را در مقایسه با قلبهای آنان بیان می کند: (26)
وَإِنَّ من الحجارة لما یتفجّر منه الانهار و انّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ.
در حالی که از پاره ای سنگ ها جوی ها می جوشد و پاره ای از آنها می شکافد و آب از آن خارج می شود و برخی از آنها از هیبت خدا فرومی ریزد، و خداوند از آنچه می کنید غافل نیست. (27)
و جالب است که قرآن کریم این قساوت قلب را نتیجه همان پیمان شکنی آنان می داند:
فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً…
پس به خاطر پیمان شکنی شان، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دل هایشان را سخت گردانیدیم. (28)
در تورات نیز فقراتی وجود دارد که سنگ دلی و قساوت قلب یهود را به تصویر می کشد.
در کتاب حزقیل نبی باب دوم جمله های 3 و 4 در این معنا آمده است:
و به من گفت که ای فرزند آدم، من تو را به بنی اسرائیل می فرستم. به طائفه عاصی که به من عصیان ورزیده اند، ایشان و پدران ایشان تا به امروز به من گناه کار بوده اند. به پسران بی حیا و سخت دل، ترا به ایشان می فرستم تا آنکه به ایشان بگویی که خداوند خدا چنین می فرماید.
و در فصل سوم جمله 7 از همین کتاب (حزقیل) آمده است:
اما خاندان اسرائیل میل به شنیدنت ندارند، چون که مرا میل به شنیدن ندارند زیرا که تمامی خاندان اسرائیل قوی جبین و قسی القلبند.
ترسویی و فرار از جنگ
این خصلت یهود که در قرآن هم بدان اشاره شده است از لطایف عبرت آموز تاریخی است، در سوره مائده آیه 22 خداوند می فرماید که وقتی حضرت موسی علیه السلام به آنها دستور جهاد داد آنها با جسارت تمام به موسی جواب دادند:
قَالُوا یَامُوسى إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَن نَدْخُلَهُا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِن یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ
گفتند: ای موسی! همانا در آن جا قومی زورمند و ستمگرند و تا آنها از آن جا بیرون نروند ما هرگز داخل آن نمی شویم اگر از آن جا بیرون روند ما وارد خواهیم شد. (29)
و وقتی حضرت موسی علیه السلام اصرار بر جهاد و مبارزه کرد برای اینکه وی را ناامید کنند با همان لحن تاریخی خود که در موقعیتهای حساس از آن استفاده می کردند به موسی جواب دادند:
قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَن نَدْخُلَهَا أَبَداً مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ
[بنی اسرائیل] گفتند: ای موسی! تا وقتی که آنها در آن [سرزمین] هستند ما هرگز پای در آن ننهیم، پس تو و پروردگارت بروید و بجنگید که ما همین جا نشسته ایم. (30)
بخل و حسادت
صفت بخل و حسادت نیز از صفات انحرافی است که هم دارای جنبه فردی و هم اجتماعی می باشد. در سوره نساء آیه 53 و بخشی از آیه 54 در مورد صفت بخل و حسادت قوم یهود آمده است.
أَم لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لاَ یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ…
یا برای آنها بهره ای از حکومت است؟ که در این صورت به مردم سر سوزنی نمی دادند.
با این که بر مردم نسبت به آنچه خدا از کرم خویش به ایشان داده رشک می برند؟
حسد به معنای بدخواهی و از بین رفتن نعمت ها و سعادت دیگران است. (31) این صفت انحرافی به صورت آشکاری در میان قوم یهود شایع بوده است، تا جایی که خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ
کفّار اهل کتاب و مشرکان خوش ندارند که از پروردگارتان خیری بر شما نازل شود، امّا خدا هر که را خواهد، خاصّ رحمت خویش می کند که خداوند صاحب فضل و کرم بزرگ است. (32)
و در جایی دیگر به صورت آشکاری حسادت آنان بر مسلمانان را بیان می دارد:
وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
بسیاری از اهل کتاب با آن که حق بر ایشان روشن شده بود – به انگیزه ی حسدی که در نهادشان است آرزو داشتند شما را بعد از ایمانتان به کفر بازگردانند. پس [فعلاً] بگذرید و مدارا کنید تا خدا فرمان خویش را صادر کند که خدا بر همه چیز تواناست. (33)
نفاق و دورویی
نفاق در لغت به معنای نقب یا راه زیرزمینی عنوان شده است. اما به طور کلی اصطلاحاً پنهان کردن شخصیت واقعی شخص و در سایه قرار دادن آن و هم چنین دو چهره متفاوت داشتن در اجتماع را می توان به عنوان نفاق معرفی کرد. از وجهه مشخصه های شخصیت منافق می توان به فرصت طلبی، کینه توزی، فریبکاری و مغرور بودن اشاره کرد. همان طور که مشاهده می شود در میان صفات تشکیل دهنده این تیپ شخصیتی می توان خصوصیات مشترکی را با صفات پایه ای رفتار شخصیت کافر پیدا کرد که این، نظریه همبستگی این دو شخصیت (کافر و منافق) را قوت می بخشد.
از جهتی دیگر نفاق هم از صفاتی است که هم جنبه انحرافی فردی دارد و هم اجتماعی. در جنبه اخلاق فردی این صفت، شخص، هیچ گاه به یک شخصیت ثابت و پایدار دست نمی یابد و در اندیشه ها و باورهایش همیشه تزلزل و دگرگونی وجود دارد و به سبب این تزلزل شخصیتی هیچگاه مورد اطمینان دیگران واقع نمی شود همین عدم برخورداری از اعتبار و مقبولیت اجتماعی رفته رفته وی را به سوی افسردگی و انزواطلبی می کشاند. در جریان تشکیل حکومت اسلامی در مدینه بسیاری از یهودیان نتوانستند آشکارا بر ضد آن موضع گیری کنند و در ظاهر اسلام آورند و در باطن بر همان یهودیت خود ماندند و در سایه اعتماد مسلمانان به نفع هم کیشان خود جاسوسی می کردند تا آنجا که قرآن کریم از این حرکت های نفاق گونه چنین یاد می کند:
وَإِذَا جَاءُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَد دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا یَکْتُمُونَ
و چون نزد شما آیند گویند: ایمان آوردیم در حالی که با کفر وارد شده اند و با کفر بیرون رفته اند، و خدا به آنچه کتمان می کنند آگاه تر است. (34)
همچنین در مورد صفت نفاق در عهد عتیق (تورات) کتاب اشعیا باب 9 جمله 17 چنین آمده است:
به این سبب خداوند از جوانان ایشان ملتذّ نشده به یتیمان و بیوه زنان ایشان ترحم نخواهد فرمود. علت اینکه همگی ایشان منافق و شریرند…
این تنها بخش کمی از آیات قرآن در زمینه انحرافات اخلاقی یهود بود که به همراه فقراتی از تورات آورده شد.
نفاق یهود بر مبنای حدیثی از امام علی علیه السلام
همان طور که در بحث انحرافات اعتقادی گذشت در این مجال نیز حدیثی را به عنوان محور بحث انتخاب کرده و به بررسی تطبیقی صفات مذکور در آن با صفات مَرَضی و انحرافی شخصیت قومی یهود در لابه لای متون مقدس و رویدادهای تاریخی می پردازیم.
حدیث ارزشمندی از آقا امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده است که در این حدیث شریف بحث محوری در مورد شخصیت منافق می باشد، که مولا علیه السلام توصیف دقیقی را از شخصیت منافق در قالب بیست ویژگی و رفتار مَرَضی بیان می فرمایند. قبل از بیان حدیث، لازم است این توضیح داده شود که این تقسیم بندی کمی متفاوت از تقسیم بندی حدیث قبلی است که بین 3 نوع رفتار اساسی کفر، نفاق و ایمان مقایسه به عمل آمده بود.
البته ناگفته نماند که نفاق، خود، نوع دیگری از کفر است که به نوبه خود از یک ساختار روانی بیمار در تعامل با تعالیم آسمانی حکایت دارد.
نفاق یهود بر مبنای حدیثی از امام علی علیه السلام
«النفاق علی اربع دعائم، علی: الهوی و الهوینا و الحفیظه و الطمع
فالهوی علی اربع شعب، علی: البغی و العدوان و الشهوه و الطغیان
الهوینا علی اربع شعب، علی: الغیره و الاَمل و الهیبه و المماطله
و الحفیظه علی اربع شعب، علی: الکبر و الفخر و الحمیه و العصبیه
و الطمه علی اربع شعب، علی: الفرح، المرح، اللجاجه و المکاثره (35)
نفاق بر چهار پایه است: هواپرستی، سستی، کینه و طمع
هواپرستی چهار شاخه دارد: بغی، عداوت، شهوت و سرکشی
سستی چهار شاخه دارد: غرور، آرزوی طولانی، ترس و تعلّل
کینه چهار شاخه دارد: خودخواهی، به خود بالیدن، نخوت، و قوم و گروهگرایی
طمع نیز چهار شاخه دارد: شادی، خوشگذرانی، لجبازی و مال اندوزی
تعصب بی جا، سرپیچی از حق، کبر، تعلّل، به خود بالیدن همه از نمونه های گویای بیماری روانی – اعتقادی می باشد. بدین صورت که هرگونه موضعگیری منافق در مقابل رسالت آسمانی از نظر سابقه، استناد به صفات شخصیت روان نَژَند (36) دارد نه به یک شخصیت سالم از این روست که روان نژندی اعتقادی و روانی از وحدتی جدایی ناپذیر برخوردارند. علاوه بر این مشاهده می شود که تفاوت بین دو نوع روان نژندی کفر و نفاق مربوط به نحوه عکس العمل آنها در قبال حوادث است، یعنی بعضی پاسخهای مَرَضی مربوط به اضطرابهای اعتقادی است مثل عدم بصیرت، غفلت، شک و شبهه و سایر رفتارهای موجود در فهرست کفر و در مقابل آن پاسخهایی است که مربوط به اضطرابهای عمیق درونی است مانند پاسخهای سوداگرانه نسبت به حوادثی که در آن ارضای نیازهای ذاتی بیمار اصل قرار می گیرد. مثل بازی، بیهوده گویی، داشتن آرزوی بلند، غرور و تکبر و فخر و سایر انواع رفتارهای موجود در فهرست نفاق که بیان شد.
حال به بررسی و تشریح صفات مذکور با محوریت این حدیث شریف در آیات قرآن پرداخته و به حسب نیاز شواهدی را از متون مقدس عهدین (جدید و قدیم) می آوریم.
خداوند متعال در سوره بقره آیه 96 در مورد این قوم می فرماید:
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاهٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ.
و مسلماً آنها را حریص ترین مردم به زندگی [دنیا] خواهی یافت و [حتی] حریص تر از کسانی که شرک ورزیدند. هر یک از آنها خوش دارد که کاش هزار سال عمر داده می شد ولی آن (عمر دراز هم) مانع عقوبت او نخواهد شد، و خدا به آنچه می کنند بیناست.
در این آیه شریفه خداوند متعال، یهود را از مشرکین نیز حریص تر نسبت به دنیا معرفی می کند اما تکیه ما بر آن قسمت از آیه است که از آرزوهای آنان پرده برمی دارد که هر یک از آنان دوست دارد هزار سال زندگی کند. گذشته از آنکه آوردن هزار سال اشاره به همین لفظ دارد یا اینکه مراد مبالغه باشد مسأله این جاست که آنان با اینکه واقعیت را می دانند و از طول عمر معمولی شایع در زمان خود اطلاع دارند اما چنین آرزوهای دور و دراز و توهمی در سر می پرورانند، در حدیث مربوط به پایه های رفتاری شخصیت منافق یکی از پایه های آن را سستی بیان کردیم که خود بر چهار شاخه غرور، آرزوهای طولانی، ترس و تعلّل بنا شده بود. در این آیه همان طور که ذکر شد آرزوهای طولانی را به عنوان صفتی که از حرص آنان به دنیا سرچشمه می گیرد شمرده شده که آشکارا دارای مبنایی غیر واقعی و در جهت از بین بردن خلاءهای ناشی از اضطراب های اعتقادی آنان می باشد. آنان در جریان همین آیات ابتدا خود را صاحب خانه آخرت (37) بدون هیچ گونه عذاب و حساب و کتابی می دانند اما وقتی برای اثبات ادعایشان از آنان خواسته می شود که آرزوی مرگ کنند اگر آخرت برای آنان است، خداوند باطن آنان را آشکار می کند که این ها نه تنها به خاطر ترس از عذاب آنچه که انجام داده اند آرزوی مرگ نخواهند کرد بلکه هر کدام آرزوی زندگی هزار ساله دارند و بلافاصله با آوردن اینکه حتی زندگی هزار ساله هم آنان را عذاب نجات نمی دهد پرده از علت آرزوی زندگی هزار ساله شان برمی دارد که آنان به خاطر اینکه با آگاهی کامل در مسیر نافرمانی خداوند قدم گذاشته اند و با اینکه واقعیت هواپرستی و نافرمانی از دستورات خداوند را که موجب گمراهی و در نهایت غضب خدا است درک می کردند ولی باز قدم در مسیر نافرمانی نهادند و همین عمل آنان باعث ترس از رویارویی آنان با مرگ می باشد که در مجموع، این رفتارها و اعمال باعث شکل گیری یکی از ارکان نفاق یعنی سستی، در شخصیت آنان می شود چرا که همان طور که ذکر شد غرور ناشی از توهم دوستی با خدا باعث شد که فکر کنند که در سرای آخرت هیچ گونه عذابی نخواهند دید و همین باعث تعلل در انجام دستورات خداوند شد اما از آنجا که خود به پوچ بودن کلامشان واقف بودند کم کم از ترس مرگ و روبروشدن با عقوبت اعمالشان میل به سوی زندگی طولانی تر و به تأخیر انداختن مواجهه شان با عذاب خداوند در آنان برانگیخته شده تا آنجا که به قول خداوند هر کدام آرزوی زندگی هزار ساله دارند.
اما در توضیح یکی دیگر از پایه های شخصیت منافق، امام علی علیه السلام به کینه اشاره فرموده بودند که خود بر چهار شاخه خودخواهی، به خود بالیدن، نخوت و قوم گرایی بنا شده است.
اگر خودرأیی را تفکر و انتخاب براساس رأی و نظر شخص معنا کنیم خودخواهی معنایی بسیار اعم و گسترده تر با اشتراک معنایی و محوریت “خود” با خودرأیی دارد. شخص خودخواه در رابطه با مسئولیت ها و هنجارهایی که با وجود جامعه و جمع موضوعیت پیدا می کند دارای مشکل اساسی است. به این معنا که برای شخص خودخواه ارزشهای والایی چون ایثار و از خود گذشتگی کاملاً پوچ و بی معنا و احمقانه جلوه می کند. البته خودخواهی یک معنای جمعی هم می تواند داشته باشد که در همین پایه ی کینه به عنوان شاخه ی قوم و گروهگرایی معرفی شده است. امروزه اگر بخواهیم یکی از بارزترین صفات قوم یهود را که با آن در دنیا متمایز می شوند، نام ببریم همین قوم گرایی خودخواهانه یا به تعبیر امروزی آن نژادپرستی افراطی است. این خودخواهی تا بدانجا پیش می رود و چنان توهّمی را شکل می دهد که کم کم شخص به این نتیجه می رسد که از دیگران برتر بوده و باید آنان در خدمت وی باشند و حتی فراتر از آن حساب آینده خود را هم با آنان جدا می کند و باز با همان آگاهی که در پس این خودخواهی از اعمال خود دارد به قول قرآن ندای “لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَهً» (38) سر می دهد و جالب اینجاست که به خاطر همان شخصیت روان نژندانه ای که دارد نمی تواند خود را از قید واقعیت اعمالش رها سازد و به گونه ای هم توهمات خودبافته را در نظر دارد و هم واقعیت را تمیز و تشخیص می دهد و به همین خاطر برای خود عذاب و آتشی مهیا می بیند که به خاطر توهمات و تعصبات افراطی فردی و قومی در مقدار آن تقلیل داده و بر اساس توهمات خود، با خلق یک حصار پوشالی خود را به یک آرامش کاذب رسانده است. اما اینکه چگونه با علم به واقعیت و حقیقت اعمال خود مسیر غلط خود را دنبال می کنند مسأله ظریفی است که حضرت علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان چنین بیان می فرمایند:
… باید دانست که انسان آنچه را که انجام می دهد بر اساس آنچه که می داند نیست بلکه بر طبق آن ملکات خوبی و بدی است که در نفسش پدید آمده و عمل را در نظرش زینت می دهد همچنان که معتادین به تریاک و هروئین و سیگار حتی آنها که معتادند به خوردن خاک و امثال آن، علم به مضر بودن آن دارند و می دانند که این عمل را نباید مرتکب شوند ولی باز هم مرتکب می شوند به خاطر اینکه هیأت و حالتی در نفس آنان پدید آمده که ایشان را به طرف آن عمل می کشاند و مجالی برای تفکر و اجتناب برایشان باقی نمی گذارد و نظایر این مثال بسیار زیاد است. (39)
با این حساب اگر چه در شخصیت قومی روان نژندانه یهود، نوعی آگاهی از حقیقت افکار و اندیشه های واهی خودشان وجود دارد اما به خاطر تلقینات مکرری که با محتوای همین توهمات خودساخته و برتری موهوم در مورد خودشان اعمال می کنند، کم کم در اثر این تلقینات آنان شخصیتی مالیخولیایی بر پایه این تصورات واهی در خود شکل می دهند که اقتضائات خاصی را نیز می طلبد. امروزه در تحقیقات علم روانشناسی اثبات کرده اند که تلقین، حتی در مقیاس فکری آن، قادر است مقدار قابل توجهی از نتایج و اثرات خود عمل را در پی داشته باشد و آثار آن عمل را از خود بروز دهد. و این گونه است که این افتراها و توهّمات که عملی باطل و انحرافی بوده با تکرار و تلقین، ایشان را در دینشان فریب داده و از تسلیم شدن در برابر خدا بازشان داشته است. پس صحیح است که بگوییم آنان، فریب خدعه های نفس را خوردند و این تکبر و کینه نسبت به دیگران و توهّم نژاد برتر بودن تماماً خدعه های نفس آنها بوده و هست.
پس از این توضیح به سراغ متون مقدس می رویم و شواهدی را در مورد صفت انحرافی نفاق و پایه های آن ذکر می کنیم:
خداوند متعال در قرآن کریم در سوره بقره آیه 76 در مورد شیوه برخورد آنان با مؤمنین و صحبت های پنهانی خودشان می فرماید:
وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلاَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ.
و چون با مؤمنان روبه رو شوند گویند: ایمان آورده ایم، و چون با یکدیگر خلوت کنند گویند: چرا با مسلمانان از آنچه خدا برای شما [از اوصاف محمد صلی الله علیه و آله و سلم] آشکار نموده، گفت و گو می کنید تا با آن نزد پروردگارتان با شما احتجاج کنند؟ آیا نمی اندیشید؟ (40)
در همین معنای نفاق و دورویی شخصیتی قوم یهود، بحث دوگانگی آنان در مقوله اخلاق بسیار قابل تأمل است. چرا که با تمام تعصبی که به روح یهودیت و خدایی بودن قوم خود دارند در موقعیت هایی که منافعشان اقتضا کند در صف اول مبارزه با دین و دیانت قرار می گیرند.
همان طور که در بسیاری از زمینه ها پرچم دار گرایش های ضد دینی و الحادی هستند و نمونه های آن را می توان در سرگذشت شخصیت های یهودی جستجو کرد که یهودیان خود تعصب خاصی روی آنها دارند. برای مثال مارکس، بنیانگذار مکتب الحادی ماتریالیسم کمونیسم به اعتبار یهودی بودن مادرش (41) از نگاه یهودیان یک یهودی به حساب می آید. (42)
همچنین زیگموند فروید روانکاو اتریشی صاحب نظریه آزادی جنسی، امیل دورکیم فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی، آلبرتوموریا نویسنده ایتالیایی، توماس مان نویسنده آلمانی، اندره مورا نویسنده فرانسوی و… بسیاری دیگر از چهره های سرشناس معاصر تمدن غرب که تأثیرات فراوانی در گرایش های ضد دینی و خلاف اخلاق دنیای امروز داشته اند همه یهودی بوده اند. (43)
و جالب تر اینکه یهودیان برخلاف آنکه با همه امکانات در نشر اندیشه های ضد دینی و ضد اخلاق به هر نحو ممکن در میان مردم جهان می کوشند با حساسیت تمام برای تقویت و تثبیت روح یهودیت و تعالیم توراتی در بین یهودیان تلاش می کنند که این دوگانگی در اخلاق و نسبیت گرایی اخلاقی را باید در روح قوانین مذهبی آنان در تورات و خصوصاً در مجموعه فقهی تفسیری تَلمود جستجو کرد. اصولاً اخلاق برای آنان معنا و مفهومی جداگانه از معنای شایع بین دیگران دارد در نگاه آنان غیر یهودیان که با عنوان گوییم (44) و مینیم (45) در تلمود نام برده می شوند (46)، فریب دادنشان مجاز تلقی می شود و مادامی که باعث مزاحمتی برای یهودیان نباشند بهره کشی از آنان اشکالی ندارد. حتی از نظر آنان، بیگانگان (یعنی غیر یهودیان) دروغ گویان مادر زادند و گواهی شان در برابر یک دادگاه حاخامی هیچ ارزشی ندارد و به دستور بسیاری از مقامات حاخامی گرفتن بهره های سنگین از غیر یهودیان کاملاً مجاز می باشد هم چنین تلمود و تمام مقامات حاخامی قدیمی، نه تنها تصاحب شیء گم شده متعلق به غیر یهودیان را مجاز می شمارند بلکه قاطعانه بازگرداندن آن را ممنوع دانسته اند. (47)
و نمونه تجویز نفاق و دورویی جایی است که آنان احساس کنند مزاحمتی برای طایفه خود یا برای دین خود ایجاد خواهد شد در این گونه مسائل آنان از اخلاق خود صرف نظر کرده و به رنگ و اخلاق و آداب محیط در می آیند اما اگر احساس خطر یا لطمه ای نباشد همان شخصیت سفّاک و نفرت انگیز خود را نشان می دهند در نمونه زیر این صفت کاملاً مشهود است:
هرگونه فریب کاری در حق یک یهودی، گناهی بزرگ است. در حق یک غیر یهودی تنها فریب کاری مستقیم ممنوع است. فریب کاری غیر مستقیم مجاز است به شرط آنکه بیم آن نرود که خصومتی علیه یهودیان یا دشمنامی علیه مذهب آنان برانگیزد. نمونه کلاسیک، اشتباه در محاسبه در قیمت به هنگام یک معامله است. (48)
همان طور که گذشت انحرافات اخلاقی قوم یهود به خاطر اصول موضوعه متفاوت آنان در بحث اخلاق که نشأت گرفته از اعتقادات کاملاً متفاوت و نژادپرستانه و غیر انسانی آنان که در بعضی کتاب هایشان مسطور است باعث می شود تا آنان در رابطه برقرار کردن با دیگران در هنگامی که به قول خودشان خطری متوجه خودشان یا مذهبشان باشد با چهره ای منافقانه در اجتماع ظاهر شوند به همین علت یکی از بزرگترین دلایلی که نفرت جوامع، از یهودیان را برانگیخته است همین دوگانگی و نفاق نفرت انگیز و غیرقابل پیش بینی بودن آنان می باشد. اما همان طور که بیان شد نفاق آنان خود یک چهره ای برای پوشاندن چهره کفر آمیز آنان به تمام شرایع و دستورات آسمانی است تا آنان بتوانند با توهمات و موهومات خودساخته شان چند صباحی را به خوشی و شادکامی در این دنیا زندگی کنند چرا که در تعالیم تحریف شده شان هم نهایت و غایت زندگی آنان به همین گونه ترسیم شده است. اصولاً این قوم تحت تعالیم تحریف شده تورات و تلمود، همواره تمتّع و بهره مندی از لذات مادی را محور اصلی در برنامه های زندگی خود قرار می دهد با آنکه درباره این موضوع تأکیدات فراوانی در اسفار سی و نه گانه تورات وجود دارد، اما سِفر جامعه از این نظر محل تأمل است.
به چند نمونه از سِفر جامعه در رابطه با همین موضوع توجه فرمایید:
برای انسان چیزی بهتر از این نیست که شاد باشد و تا آنجا که می تواند خوش بگذراند، بخورد و بنوشد و از دسترنج خود لذت ببرد. (49)
پس برو نان خود را با لذت بخور و شراب خود را با لذت بنوش و بدان که این کار تو مورد رضایت خداوند است. همیشه شاد و خرم باش… و با زنی که دوستش داری خوش بگذران چون این است پاداش همه زحماتی که در زندگی ات زیر این آسمان می کشی. (50)
انسان تا می تواند باید از سالهای عمرش لذت ببرد. (51)
همان طور که ملاحظه فرمودید در هیچکدام از این فصول اشاره ای به جهان آخرت یا حیات پس از مرگ و نتایج اعمال و یا موضوعات مرتبط با این مسأله نشده است و هرچه قسمت در این دنیاست و این کاملاً نشان دهنده ماهیت این جهانی و مادی گرایانه اخلاق در منظر این تعالم است.
پی نوشت ها :
1. بقره، 61 – آل عمران، 112 – اعراف، 152- بقره، 88 – مائده، 78 – بقره، 159 – بقره، 161.
2. بقره، 61.
3. بقره، 88.
4. ابراهیم، 18.
5. آل عمران، 77.
6. بقره، 85-86.
7. اعراف، 162.
8. بقره، 61 – آل عمران، 112.
9. مائده، 64.
10. بقره، 55.
11. اعراف، 166- بقره، 65 – مائده، 60.
12. مائده، 26.
13. مائده، 13 – بقره، 74.
14. مائده، 64.
15. امروزه انتقال ژنتیکی صفات به گونه آمادگی جسمی – روانی داشتن بعضی تیپ های شخصیتی برای پذیرش راحت تر صفات خاص مورد قبول روانشناسان ژنتیک می باشد که در لسان روایات هم در این مورد مؤیداتی وجود دارد. مثلاً بین تغذیه حرام و مستعدتر بودن آن شخص نسبت به دیگران برای انجام گناه و معصیت از همین سنخ می باشد.
16. بقره، 91.
17. کتاب اشعیا نبی، باب 7، جمله 14.
18. بقره، آیه 113.
19. بقره، 96.
20. بقره، آیه 61.
21. بقره، آیه 61.
22. ادامه آیه پیشین.
23. مائده، آیه 41.
24. مائده، 51.
25. نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 73.
26. البته در ابتدا نیز می فرماید:… هی کالحجاره و نمی فرماید: هی الحجاره و همان ابتدا فضیلت سنگ ها را با تشبیه به عینیت نکردن بیان می فرماید!
27. بقره، آیه 74.
28. مائده، آیه 12.
29. مائده، آیه 22.
30. مائده، آیه 24.
31. قاموس قرآن، ج 2، ص 131.
32. بقره، آیه 105.
33. بقره، آیه 109.
34. مائده، آیه 61.
35. تحف العقول، ص 112.
36. نوعی اضطراب همراه با مقداری تنش را نشان می دهد که در بعضی مواقع ممکن است این تنش به شکل عارضه ای خاص دامنگیر فرد نباشد همچنین فرد نسبت بواقع، آگاهی و بصیرت دارد یعنی قادر است که پدیده ی واقعی را از پدیده های تخیلی و وهمی تمییز و تشخیص دهد در فرهنگ روانشناسی و روانپزشکی خصوصیت عمده روانژندها چنین بیان شده است 1- فقط بخشی از شخصیت بیمار را تحت تأثیر قرار می دهد 2- برخلاف اختلالات شخصیت شروعی حاد دارند 3- معمولاً خفیف تر از انواع بیماریهای روانی هستند 4- علائم آنها معمولاً با اضطراب تظاهر می کنند 5- با اختلال در سنجش واقعیت همراه نیستند – اما روانپریشی، اضطرابی شدید همراه با حالت عدم آگاهی و بصیرت نسبت به بیماری است به طوری که دنیای وهم در نظرش واقعیت می یابد و وی سلامت قوای عقلی خود را از دست می دهد مانند دیوانگی در همه اشکالش و نقیصه های عقلی هم از این دست هستند. اسلام و روانشناسی، ص 133.
37. بقره، 94.
38. هرگز آتش جز چند روزی ما را نخواهد رسید. بقره، 80.
39. یهود در المیزان، ص 121 در بخشی دیگر اشاره خواهیم کرد که یهود از این تجربه های تاریخی خود چگونه در به بند کشیدن ملت ها استفاده می کند.
40. بقره، 76-77.
41. چرا که از نگاه شریعت یهود فرزند، منسوب به دین مادر است، یعنی یهودی کسی است که مادرش یهودی باشد اما یهودی بودن پدر در این امر دخیل نیست زیرا ممکن است پدر واقعی طفل مشکوک باشد ولی مادر واقعی او محل تردید نیست شگفت اینکه این حکم ریشه در تهمت ناروای زنا به زنان یهودی دارد. یهود و صهیونیسم، ص 28. و طبق قوانین اسرائیل، یهودی کسی است که مادر، مادربزرگ و جد مادری او پیرو آیین یهود باشد در غیر این صورت به عنوان شهروند درجه دو شناخته شده و از بسیاری از حقوق شهروندی در اسرائیل محروم می شوند. اسرائیل شاهاک، تاریخ یهود – آیین یهود، ترجمه مجید شریف، ص 25.
42. مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، ص 479.
43. یهود و صهیونیسم، ص 29.
44. goyim به معنای بت پرستی، پست.
45. minim جمع مین min یعنی کافر.
46. پیشین، ص 171.
47. اسرائیل شاهاک تاریخ یهود – مذهب یهود، بار سنگین سه هزاره، ترجمه مجید شریف ص 220.
48. پیشین، ص 223.
49. فصل 3، جمله های 12-13 و فصل 5، جمله 18 و فصل 18، جمله 15.
50. فصل 9، جمله های 7-9.
51. فصل 11، جمله 7.
منبع: قاسمی، سلمان، (زمستان 1389)، ردپای سامری، اصفهان، کیاراد، اول.