خانه » همه » مذهبی » انديشه سياسى ملا احمد نراقى (2)

انديشه سياسى ملا احمد نراقى (2)

انديشه سياسى ملا احمد نراقى (2)

نوك پيكان حمله «معراج السعاده» نه فقط سلطان و رأس حكومت ظلم را نشانه مى‏رود، بلكه به اجزا و اتباع ظلم نيز برمى‏خورد:
«بدان كه ظلم و ستم مذموم و فاعل آن در دنيا و آخرت معذب وملوم است و هم چنين هر كه اعانت كند ظالمى را در ظلمى كه مى‏كند به فعل و عمل او باشد يا سعى در

560a48a9 bd81 4b5a 90b9 b74cf5d97754 - انديشه سياسى ملا احمد نراقى (2)

0013893 - انديشه سياسى ملا احمد نراقى (2)
انديشه سياسى ملا احمد نراقى (2)

 

 

نوك پيكان حمله «معراج السعاده» نه فقط سلطان و رأس حكومت ظلم را نشانه مى‏رود، بلكه به اجزا و اتباع ظلم نيز برمى‏خورد:
«بدان كه ظلم و ستم مذموم و فاعل آن در دنيا و آخرت معذب وملوم است و هم چنين هر كه اعانت كند ظالمى را در ظلمى كه مى‏كند به فعل و عمل او باشد يا سعى در خدمات و بر آمدن حاجات او كند، او نيز در گناه مثل ظالم است.» (19)
نويسنده اين هشدار را با ظريفترين نكات مى‏آميزد و با ذكر دو حديث نبوى، به بحث خود چنين ادامه مى‏دهد:
«هر كه همراه ظالمى برود از براى اعانت و يارى او و داند كه او ظالم است، آن كس، ازاسلام بيرون رفته و داخل كفر شده. و نيز از آن جناب مروى است كه چون روز قيامت شود، منادى ندا كند كه كجايند ظالمان و كسانى كه شبيه و مانند ظالمانند، حتى آن كسى كه قلمى ازبراى ايشان تراشيده يا دواتى به جهت ايشان ليقه كرده؛ پس همگى را در تابوتى از آهن جمع سازند و در آتش جهنم اندازند. ومراد به شبيه ظالمان، كسانى هستند كه به ظلم ايشان راضى باشند .» (20)

تراز درمشروعيت حكومتها
 

«معراج السعاده» با ميزانهاى محكم و دقيقى كه در زمينه عدالت و ظلم به دست مى‏دهد، به طور تلويحى تفكر باطل «سايه خدا» بودن هر سلطان درمسند قدرتى را نفى مى‏كند و صرف قدرتمند بودن را دليل حقانيت و مشروعيت نمى‏داند. به نظر مى‏رسد مرحوم نراقى در اين قسمت با دو تفكر كه به عنوان دو پيش در آمد فكرى براى توجيه ظلم در آمده است، به مقابله بر مى‏خيزد : اول: نفى انديشه مشيت الهى در توجيه تحقق حكومت و حقانيت يك ظالم؛ دوم : تنزل ندادن انديشه ارزشى شيعه در قداست «گوهره عدالت» براى مشروعيت بخشيدن قدرت. نيك پيدا است كه فقها و متفكران سنى مذهب در مسئله خلافت و سپس در مسئله سلطنت، معيارهاى خود را بسيار تنزل دادند تا جايى كه عدالت تقريبا به فراموشى سپرده شد و در مقابل، بحث «امنيت»، «نظم» و «مصلحت» توجيهى براى مشروعيت اعمال حكام شد (21) با دقت در فحواى كلام مرحوم نراقى، صدق گفتار ما بيشتر آشكار مى‏شود؛ چنانكه در فصل مربوط به بيان عدالت، حاكمى را از طرف خداوند و مشيت الهى محق و منتخب مى‏داند كه به زيور عدالت مخلع شده باشد:
«پس سلاطين عدالت شعار و خواقين معدلت آثار، از جانب حضرت مالك الملك براى رفع ستم و پاسبانى عرض و مال اهل عالم معين گشته، از كافه خلايق ممتاز و از اين جهت به شرف خطاب ظل اللهى سرافراز گرديده‏اند تا امر معاش و معاد زمره عباد در انتظام و سلسله حياتشان را قوام بوده باشد.» (22)
اصولا در انديشه مرحوم نراقى، شيرينى و حلاوت سلطنت، نه در نفس حكومت و قدرت كه در عدالت است:
«اگر كسى ديده بصيرت بگشايد و به نظر حقيقت بنگرد، مى‏داند و مى‏بيند كه لذت سلطنت و حكمرانى و شيرينى شهريارى و فرماندهى، در عدل و دادخواهى و كرم و فرياد رسى است.» (23)

فلسفه عدل (اثرات فردى،اجتماعى، سياسى و تاريخى)
 

بحث گسترده و عميق «معراج السعاده» در زمينه عدل تا بدان جا است كه به فوايد دنيويه آن مى‏رسد ومرحوم نراقى همچون طبيبى به برشمردن فوايد و محاسن داروى خود مى‏پردازد و سعى در بازگو كردن آثار اين مهم براى بشريت دارد و فلسفه‏ها و حكمتهاى سياسى و اجتماعى را كه بر آن مترتب است، بازگو مى‏كند.
اولين فايده دنيوى صفت عدل براى حاكم و سلطان، ايجاد اعتماد همراه و محبت بين او و مردم است:
«و اما فوايد دنيويه عدالت از آن بيشتر كه به دستيارى خامه شرح آن توان داد و در دفتر و نامه، بيان آن را توان نمود و چند فايده آن قلم زد، دو زبان مى‏گردد: اول آنكه به عقل ونقل وتجربه وعيان ظاهر و روشن است كه اين شيوه پسنديده، مايه تحصيل دوستى نزديك و دور و باعث رسوخ محبت پادشاه و فرمانفرما در دل هاى سپاهى و رعيت است:
شهر و سپه را چو شوى نيكخواه
نيك تو خواهد همه شهر و سپاه » (24)
فايده دنيوى و ظاهرى ديگر عدل براى حكام ، شهرت ايشان در زمان حيات ومماتشان است:
«دوم به اين صفت خجسته، نام نيك پادشاه در اطراف و اكناف عالم مشهور و تا صفحه قيامت به بلندنامى مذكور مى‏گردد و هر لحظه دعاى خيرى عايد روح بزرگوارش مى‏شود. نميبينى كه زياده از هزار سال است كه «انوشيروان عادل» در بستر خاك خفته و زبان اهل عالم به نام ناميش مزين و طناب عمر چندين هزار سلطان به تيغ اجل گسسته، هنوز آوازه زنجير عدلش در گنبد گردون پيچيده است؟» (25)
فايده بعدى كه مرحوم ملا احمدنراقى براى عدل روى آن دست مى‏گذارد، بيان نوعى فلسفه تاريخ در خلود و دوام ملك و حكومت است:
«سوم آنكه شيوه عدالت و دادخواهى ، باعث دوام و خلود سلطنت مى‏گردد؛ چه، دولتسراى پادشاهان را پاسبانى از اين هوشيارتر و كاخ رفيع البنيان سلاطين را نگاهبانى از اين بيدارتر نيست .»
عدل باشد پاسبان نامها
نى به شب چوبك زنان بر بامها
جناب مستطاب اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد: «از ملوك و فرمانده‏ان هر كس كه به عدل و داد عمل كند، خداى تعالى دولت او را در حصار امن خود نگاه دارد و هر كه جور و ستم نمايد، بزودى او را هلاك گرداند». و نيز از كلمات آن حضرت است: «حسن السياسة يستديم الرياسة نگاهدارى رعيت بر وجه نيكوكردن ، باعث دوام رياست و بقاى آن مى‏گردد.» (26)
بيان اين فلسفه تاريخ در خلود و دوام حكومتها بر اثر عدل، از زاويه ديگر يعنى رضايت و جلب قلوب مردم، در «معراج السعاده» مورد تأكيد قرار مى‏گيرد:
«عدالت و رعيت پرورى، باعث تحصيل دعاى دوام دولت و خلود سلطنت مى‏گردد و همه رعايا و كافه برايا را شب و روز به دعاى او اشتغال مى‏دارند و به اين جهت از عمر و دولت برخوردار مى‏گردد.» (27)
ثمره چهارم از عدالت حاكم، آبادى وآبادانى كشور و ملك است:
«چهارم آن كه شيمه كريمه دادگرى خجسته رعيت پرورى، سبب خوشى روزگار و باعث آبادى هر كشور و ديار است. حتى اينكه حسن نيت پادشاه را نيز در اين معنا ، تأثيرى عظيم و دخلى تمام است چنان كه كلام صدق نظام اميرالمؤمنين عليه السلام بدان تصريح فرموده است كه: «اذا تغيرت نية السلطان فسد الزمان؛ چون نيت پادشاه ازنيكى منحرف شود، احوال زمانه فاسد و اوضاع روزگار تباه مى‏گردد.» (28)
حكمت بعدى كه در فوايد عدل و عدالت، مرحوم نراقى بدان توجه داشته، نمونه و اسوه شدن كشورى است كه در آن عدالت بر قرار شده است و اين خود نشر و بسط نيكى و فضايل در سطح عمومى است:
«پنجم آن كه پادشاه كشورى كه به عدالت مشهور گردد، بسا باشد كه پادشاهان ساير اقاليم را عرق حميت به حركت آمده ايشان نيز طريقه دادگسترى و رعيت پرورى را پيشنهاد خاطر خود ساخته و او نيز در ثواب همه اينها شريك خواهد بود؛ و باشد كه سپاهى و رعاياى ساير ممالك به واسطه عدالت اين پادشاه، بلاد خود را به كاركنان او سپارند و به واسطه عدالت، مملكت وسيع گردد.» (29)
حكمت بعدى كه در عوارض و مناقب عدل در كتاب «معراج السعاده» مورد التفات قرار گرفته ، آسودگى و احساس رضايت مردم است؛ واين دل دادگى مردمان، رشته الفت بين مردم و دولت را مستحكم مى‏كند:
«چون پادشاه، طريقه عدالت را پيشنهاد خود گردانيد، همه اصناف عالم به فراغ بال به مكاسب و مقاصد خود اشتغال نمايند و بازار علم و عمل را رونقى تازه و گلستان شريعت را طراوتى بى اندازه حاصل گردد و به اين جهت صاحب شريعت حفظ و حراست او را نمايد؛ همچنانكه مشاهده مى‏شود كه هر فرمانروايى كه سعى در حفظ ناموس شريعت نمايد و آثار دين و ملت را رواج دهد، دولت (30) او دوام نمايد، بلكه روزگار دولت در دودمان او بماند و اولاد و اعقاب او ميوه درخت عدالت او را بچينند.» (31)

پى‏نوشتها:
 

19) همان، ص .369
20) همان، ص .370
21) در اين زمينه مى‏توان انديشه سياسى سنى مذهبان را از سير نزولى كه از «ماوردى» به بعد داشته است، مدنظر قرار داد. اين محور، چرخش مشروعيت ازعدالت به طرف امنيت را در غزالى و سپس اين جمله و حتى خواجه نظام الملك به خوبى نشان مى‏دهد، كه در «ابن جماعه»، اين انحطاط و پايين آمدن معيارها به اوج خود مى‏رسد.
22) معراج السعاده ، ص‏ .371
23) همان، ص .372
24) همان، ص .373
25) همان، ص .373
26) همان، ص .373
27) همان، ص .374
28) همان، ص .374
29) معراج السعاده، ص .374 اين بخش آخر در كلام مرحوم نراقى، جاى اندكى دقت وتأمل دارد؛ و آن اين است كه بسط عدل و عدالت، از مرزهاى رسمى و جغرافيايى فراتر رفته، نوعى صدور انديشه را در پى خواهد داشت. اشاره مرحوم نراقى به متمايل شدن قلوب سپاهيان و رعايا به كشورى كه در آن عدالت است، به دو مطلب باز مى‏گردد: يكى اين كه نوعى تأكيد بر اصالت دادن به قلوب و حال مردم است كه تشنه عدل و عدالت هستند؛ دوم اينكه خطاب ايشان به سپاهيان، در حقيقت نوعى شورش پنهان و تأكيدى است بر اطاعت نكردن از حكام ظالم و مشروعيت نبخشيدن حكومتهايى كه آنان به خاطرش از جان خود بايد بگذرند.
30) از نكات قابل توجه در اين قسمت اين است كه مرحوم نراقى سه مفهوم دين و ملت و دولت را مستقل از هم آورده است؛ و اين از لحاظ مباحث انديشه سياسى و سير تطور هر يك از اين سه واژه و حوزه و دامنه حدود هر يك،مى‏تواند براى محققانى كه در اين مباحث و موضوعات كار مى‏كنند، مهم باشد. بى‏شك تحقيق در ارتباط و تأثير، يگانگى و ضديت و اتحاد و افتراق دين، دولت و ملت، پايه بسيارى ازاستنتاجها و استدلالها در انديشه سياسى خواهد بود و تبيين اين مهم به دست نمى‏آيد، مگر با مراجعه به متونى كه اين الفاظ و معانى را در ارتباط با يكديگر به كار برده‏اند. «معراج السعاده» مى‏تواند و شأنيت اين را دارد كه يكى از اين حلقه‏هاى مهم در تبيين اين موضوع باشد.
31) معراج السعاده، ص‏ .375
 

منبع: www.naraqi.com

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد