خانه » همه » مذهبی » اندیشه‌هاى كلامى شهید سید مصطفی خمینی (2)

اندیشه‌هاى كلامى شهید سید مصطفی خمینی (2)

اندیشه‌هاى كلامى شهید سید مصطفی خمینی (2)

هر دين و مكتبى اصول و مبانى فِكرى دارد كه نشان دهنده هدفها و راهبردهاى كلى آن است. مكتب اسلام خطوط كلى و راهنماييهاى اساسى براى طرز انديشه و عمل دارد كه به عنوان مبانى اعتقادى شناخته مى شوند

5d44ca19 04c4 42cd 80c3 4dfa8d52014f - اندیشه‌هاى كلامى شهید سید مصطفی خمینی (2)
0003144 - اندیشه‌هاى كلامى شهید سید مصطفی خمینی (2)
 

 

 

اصول ايمانى در اسلام

هر دين و مكتبى اصول و مبانى فِكرى دارد كه نشان دهنده هدفها و راهبردهاى كلى آن است. مكتب اسلام خطوط كلى و راهنماييهاى اساسى براى طرز انديشه و عمل دارد كه به عنوان مبانى اعتقادى شناخته مى شوند و براى تمام مسلمانان جنبه اساسى وزير بنايى دارند.
استاد شهيد مصطفى خمينى در اين باره رأيى دارد كه خواهيم ديد. ابتدا به برخى آرا در اين باره اشاره مى شود. بنابر رأى مشهور در شيعه اصول اعتقادى عبارت از پنج اصل است: توحيد عدل نبوت امامت و معاد. از اين ميان سه اصل: توحيد نبوت و معاد را اصول دين و دو اصل: عدل و امامت را اصول مذهب مى نامند. اما عالمان در شمار و چيستى اين اصول بر يك رأى نيستند.

آراى عالمان

شيخ صدوق در آغاز (الهداية) سه اصل: توحيد نبوت و امامت را به عنوان اصول اعتقادى كه واجب است هر مسلمان به آنها باور داشته باشد نام مى برد.28
شيخ مفيد مى نويسد:
(ما يجب على كافّة المكلفين من الاعتقاد الذى لايسع إهماله البالغين… الاعتقاد فى اثبات المعبود… الاعتقاد فى انبياء الله تعالى و رسله… اعتقاد الإمامة… اعتقاد المعاد.)29
باورهايى كه واجب است تمام مكلّفان دارا باشند و هيچ انسان بالغى نبايد نسبت به آنها سستى بورزد عبارتند از:
اعتقاد به خداى يگانه…
اعتقاد به نبوت و رسالت پيامبران…
اعتقاد به امامت…
اعتقاد به معاد.
همان گونه مى نگريد شيخ مفيد چهار اصل را به عنوان اصول اعتقادى بر مى شمارد و باور به آنها را براى هر انسان بالغ و مكلفى واجب مى داند.
سيد مرتضى اصول اعتقادى را چهاراصل مى داند امّا بسان شيخ مفيد (معاد) را اصل جداگانه اى ندانسته و به جاى آن اصل (عدل) را در شمار اين اصول مى آورد:
(ما يجب اعتقاده فى جميع اصول الدين… التوحيد العدل النبوة الإمامة.)30
تمام اصول دين كه باور به آنها واجب است… عبارتند از: توحيد عدل نبوت و امامت. خواجه نصيرالدين طوسى در بخش اعتقادات از (تجريد الاعتقاد) جهار اصلى را كه در رأى سيد مرتضى ياد شد بيان و شرح مى كند.31
علامه حلّى در (الباب الحادى عشر) كه به منظور روشنگرى اصول دين نگاشته است مى نويسد:
(أجمعَ العلماء كافّةً على وجوب معرفة الله تعالى و صفاتهِ الثبوتية و السلبيّة ومايصحُّ عليه ومايمتنع عنه والنبوّة والامامة والمعاد… و مَن جهل شيئاً مِن ذلك خرج عن ربقةِ المؤمنين واستحقَّ العقاب الدّائم.)32
همه عالمان بر اين اتفاق دارند كه شناخت خدا و صفات ثبوتى و سلبى و آنچه كه بر او صحيح و از او ممتنع است و شناخت نبوت و امامت و معاد واجب است…. و كسى كه مقدارى از اين امور را نداند از دايره مؤمنان بيرون و عذاب هميشگى براى او سزاوار است.
منظور علامه از اين تعبير: (آنچه كه بر او صحيح و از او ممتنع است) صفت (عدل) است كه از آن به عنوان اصل (عدل) ياد مى شود. پس از ديدگاه وى اصول دين پنج است.
مقدس اردبيلى در رساله: (اصول دين) مى نويسد:
([آدمى] مكلّف است به اصول دين… و آن چهار است.)33
وى در چهار باب: اثبات خدا و صفات او نبوّت امامت و معاد به بيان آن اصول مى پردازد.
حكيم متأله ملاعبدالرزّاق فياض لاهيجى در: (گوهر مراد) كه خود آن را (رساله اى در باب تحصيلِ [تحقيق] اصول دين و حصول معارف الهى بر وجه يقين كه خلاصى و نجات جاودانى بدون آن ممكن نيست) دانسته است اصول دين را داخل در سه شناخت مى داند:
(علم ضرورى خودشناسى و خداشناسى است و فرمانِ خداشناسى و اصولِ خمسه دين عين همين شناختهاست چه توحيد و عدل داخل در خداشناسى است و نبوّت و امامت داخل در فرمان خداشناسى است چه فرمان خداى را به شرع توان شناخت و شرع محتاج است به آورنده شرع كه نبيّ است و حافظ شرع كه امام است و علم معاد داخل در خودشناسى است.)34
لاهيچى اگر چه در اين سخن از اصولِ پنجگانه دين ياد مى كند اما وقتى در متن كتاب به بيان اين اصول مى پردازد با آن كه براى هر يك بابى جداگانه مى گشايد ولى براى (عدل) چنين نمى كند و در لابه لاى ديگر صفات خداوند از آن سخن مى گويد.
شيخ محمد رضا مظفر در (عقائد الاماميه)35 و علامه طباطبايى در (شيعه در اسلام)36 اصول اعتقادى را در چهار اصل: خداشناسى نبوت امامت و معاد دانسته اند.
آرايِ عالمان اهل سنّت نيز در شمار اين اصول مختلف است:
* غزالى در (احياء علوم الدين) اركان ايمان و اعتقاد را چهار چيز بيان مى كند:
1 . شناخت وجود خدا.
2 . شناخت صفات خدا.
3 . شناخت افعال خدا. (اعتقاد به نبوّت را داخل در اين شناخت مى داند.)
4 . باور به آنچه كه پيامبر(ص) از آنها خبر داده است.
وى در اين ركن از امامت و معاد سخن مى گويد.37
غزالى محتواى هر يك از اين اركان چهارگانه را در ده اصل بيان مى كند و در پايان مى نويسد:
(فهذه الأركان الاربعة الحاوية للاصول الاربعين هى قواعد العقائد.)38
اين اركان چهارگانه كه چهل اصل را در بردارند پايه هاى عقايدند.
* يوسف قرضاوى اصول ايمانى را سه چيز مى داند:
(والعناصر الأساسية لهذه العقيدة هى الإيمان بالله والايمان بالنبوّات والايمان بالاخرة.)39
عناصر اساسى دراعتقاد اسلامى عبارتند از: ايمان به خدا و پيامبران و جهان ديگر.

اصول اعتقادى در متون دينى

آراى ياد شده نشان مى دهد كه اصول اعتقادى را نمى توان به سه و يا چهار و يا پنچ اصلِ مشخص منحصر دانست. سبب اين اختلاف آن است كه در متون دينى چنين انحصارى نيامده و به ديده عقلى و نظرى نيز دليلى بر انحصار اين اصول يافت نمى شود.
در قرآن امور زير به عنوان حقايق ايمانى معرفى شده اند: ايمان و اعتقاد به: خدا40 فرشتگان41 پيامبران42 رسالت محمد(ص)43 كتابهاى آسمانى44 قرآن 45 معاد46 و غيب47.
خداوند در سوره بقره آيه 285 مى فرمايد:
(امَنَ الرسول بما أنزل اليه من ربه والمؤمنون كلٌّ امَن بالله وملئكته وكتبه ورسله…)
پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش به سوى او فرود آمده ايمان دارد. و همه مؤمنان به خدا و فرشتگانش و كتابهايش و فرستادگانش ايمان دارند.
و در سوره نساء آيه 136 مى فرمايد:
(يا ايها الذين امنوا ءامنوا بالله ورسوله والكتب الذى نزّل على رسوله والكتب الذى أنزل من قبل و من يكفر بالله وملئكته وكتبه ورسله واليوم الآخر فقد ضلَّ ضللاً بعيداً.)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبرش و اين كتاب كه بر پيامبرش فرو فرستاد و آن كتاب كه پيش از آن فرو فرستاد ايمان آوريد و هر كس به خدا و فرشتگانش و كتابهايش و پيامبرانش و جهان آخرت كافر شود سخت در گمراهى افتاده است.
روايات نيز كه اصول و پايه هاى اسلام (دعائم الاسلام) را بيان مى كنند دو دسته اند:
1 . رواياتى كه در آنها از: نماز روزه حج و… ياد شده48 ولى عالمان آنها را به عنوان اصول اعتقادى معرفى نكرده اند بلكه از واجبات و فروع عملى دانسته اند مانند اين حديث از امام باقر(علیه السلام) :
(بنى الاسلام على خمس: على الصلاة والزكاة والصوم والحج والولاية…)49
اسلام بر پنج چيز نهاده شده است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت امامان(علیهم السلام) ….
علامه مجلسى درشرح اين حديث اين احتمال را بيان مى كند كه چون نماز روزه و… از اركان اسلام شمرده شده مى توان آنها را از امور اعتقادى و در شمار اصول دين دانست و براى توجيه اين كه چرا از ايمانِ به خدا و پيامبر(ص) ياد نشده است مى گويد شايد بدين سبب باشد كه آن دو مفروض گرفته شده و يا چون امرى روشن و ظاهر بوده اند امام(ع) آنها را ياد نكرده است.50
برپايه اين احتمال و نظر بايد تمام فروع دين را كه در اين احاديث آمده است به عنوان اصول دين شناخت; امّا چيزى كه اين احتمال را سست مى كند توجه به معناى اصول دين است. در اصول دين دو ويژگى لحاظ شده است:
1 . اصول دين همانا پيوند دارند به عقل و انديشه و باور آدمى از اين روى بايد به گونه ايمان و اعتقاد در آيند. در برابرِ فروع دين به عمل و كردار آدميان پيوند دارند. اصول دين درحقيقت هويّت فكرى و ساختار اعتقاديِ انسان را شكل مى دهند و روش رفتار و كردار مؤمنان را روشن مى كنند. به تعبير ديگر: حقايقى كلى و فراگير كه جهان بينيِ دين را مى نمايانند.
2 . اصول دين بن و بنياد دين را تشكيل مى دهند كه دين بدون آن اصول بنيادى نخواهد داشت. اصولى است كه با ناديده انگاشتن هر يك از آنها دين و اهداف و رسالت آن فرو مى ريزد.
با توجه به اين دو ويژگى امورى مانند نماز و روزه و… كه در اين احاديث آمده به عنوان اصول دين دانسته نمى شوند و امام(علیه السلام) در صدد بيانِ اين اصول نبوده است.
2 . رواياتى كه در آنها امورى مانند توحيد نبوت و امامت به عنوان اركان دين بيان شده است مانند اين حديث:
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ كسى كه گفت: (أخبرنى بدعائم الاسلام) فرمود:
(شهادة أن (لا اله الله) والايمان بأن محمداً رسول الّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) والأقرار بماجاء به مِن عندالله وحقّ فى الاموال الزكاة والولاية….)51
گواهى دادن به يگانگى خدا و باور داشتن به رسالت حضرت محمد(ص) و اقرار كردن به آنچه پيامبر از سوى خدا آورده و پرداختِ حقوق مالى زكات و ولايت امامان(علیهم السلام) ….
علامه مجلسى در شرح اين حديث مى نويسد:
پرداخت حقوق مالى زكات بيانِ مصداقى است از اقرار به آنچه پيامبر از سوى خدا آورده و بيان امر مستقلّى نيست.)52
در اين حديث چهار چيز: ايمان به توحيد نبوت محتواى وحى (قرآن) و ولايت امامان(علیهم السلام) به عنوان اركان دين اسلام بيان شده است.
پس در قرآن و روايات اصول دين منحصر به توحيد و نبوت و معاد نيست بلكه اعتقاد به حقايق بيش ترى لازم دانسته شده است.

ديدگاه عقل:

از ديدگاه عقلى نيز نمى توان گفت: چون اين سه اصل در حقيقت ريشه و در بردارنده تمام امور اعتقاديند به آنها بسنده شده است; زيرا در اين صورت بايد گفت: اصول دين عبارت از همان مفهوم (شهادتين) است; يعنى (توحيد) و
(نبوت); چرا كه اين دو همه امور ايمانى ياد شده را در بر دارند. اعتقاد به صفات خداوند از جمله (عدل) در اصل (توحيد) داخل است و اعتقاد به (معاد) (امامت) (قرآن) (كتابهاى آسمانى) و (فرشتگان) به ايمان به (نبوت) باز مى گردد.
خواجه نصيرالدين طوسى بر اين مطلب انگشت مى گذارد:
(إعلم أيّدك الله ايها الأخ العزيز انّ اقل مايجب اعتقاده على المكلّف هو ما ترجمة قول: (لا اله الا اللّه محمدرسول اللّه). ثم اذا صدّق الرسول فينبغى أن يصدّقه فى صفات اللّه واليوم الآخر وتعيين الامام المعصوم.)53
بدان اى مسلمان! كم ترين باور لازم براى هرمكلّف آن است كه يگانگى خداوند و رسالت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بپذيرد. پس باور به پيامبر او را بر آن مى دارد تا به صفات خداوند و جهان ديگر و تعيين امام معصوم ايمان بياورد.
بنابراين معين كردنِ شمار اصول اعتقادى و اين كه آنها كدامند به درك و دريافت عالمان و فهمِ دينى ايشان بستگى دارد. معيارى كه براساس آن مى توان اين اصول را معين و شناساند آن است كه ببينيم چه چيزهايى در مجموعه دين نقش بنيادى و اساسى دارند و در بيانِ حقايق دينى به هيچ روى نمى توان آنها را ناديده انگاشت. امورى كه بينشها هدفها آموزه ها و رفتارهاى دينى بر آنها استوار است و از آنها بر مى آيد بسان عدد صفر تا 9 در اعداد رياضى كه شكل گيرى هر عدد و رقمى تا هر گستره اى از دايره آنها خارج نيست و يا بسان حروف (در فارسى 32 حرف) در ادبيات هر قوم كه گفتن بر پايه آنها صورت مى گيرد.
بى گمان اين گونه امور در اسلام هر چه و به هر شمار كه باشند پايه ها و اصول دين خواهند بود. دانستن اين اصول به اصطلاح علم اصول (توقيفى) نيست بلكه (اجتهادى) است. مى توان از آنها كاست و يا بر آنها افزود. تلقّى و دريافت دين شناسان از حقيقت زوايا و هدفهاى دين نقش بزرگى در دانستن و نماياندن آن اصول دارد.

رأى استاد شهيد

استاد شهيد مصطفى خمينى اصول دين را بر معيار هدايت دينى گزينش مى كند. اصول اساسى و بنيادى اسلام را امورى مى داند كه هدايت و سعادت بشر بر پايه آنها استوار مى شود. به رأى ايشان آن امورسه اصل هستند:
(قد تبيّن فى الكتب الكلامية وبلغ الى نصاب التحقيق و ميقات البرهان والتدقيق و يكون مشفوعاً بالكشف واليقين وبالمشاهدات العرفانيّة والمعاينات الإيمانيّة انّ اصول العقائد الحقّة واركان الهداية الحقيقية ثلاثة:
اصل التوحيد و اصل الرسالة واصل الولاية المطلقة.)54
در كتابهاى كلامى اين مطلب روشن شده و به حدّ تحقيق و برهان و دقّت رسيده و مكاشفه و مشاهده عرفانى و باطنى به آن گواهى مى دهد كه اصول عقايد حقّ و اساسهاى هدايت حقيقى سه چيز است: اصل توحيد اصل رسالت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصل ولايت مطلقه امامان(علیهم السلام) .
همان گونه كه مى نگريد ايشان اصول عقايد را به عنوان اركان هدايت ياد مى كند و بر پايه همين دريافت آن اصول را عبارت از: باور به يگانگى خدا ورسالت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ولايت امامان معصوم(علیهم السلام) مى داند. به راستى اين سه ركن تماميِ حقايق دينى كه بشر براى هدايت و سعادت خويش بدانها نياز دارد در اختيار او مى گذارد. بينشها و كنشهاى دينى و بيرونى و رهزنهاى فكرى و كردارى را بشناسد و راه و مقصد اصلى و مسير درست زندگى و حيات را بيايد و به خواسته فطرى و آرزوى انسانيِ
خويش برسد. اگر از هر يك از اين اصول چشم پوشى شود در هدايت دينيِ بشر رخنه ايجاد مى گردد و هيچ اصل ديگر دينى نمى تواند جايگزين آن شود.

اصل ولايت امامان(علیهم السلام) درقرآن:

استاد شهيد بر آن باور است كه اين سه اصل پيوندى درونى با يكديگر دارند. امامان(ع) راهنمايى شده پيامبرند و ايشان هر دو راهنمايى شده خداوندند و قرآن مردمان را به اين سه اصل راهنمايى كرده است:
(حيث إقتضت السياسة الاسلاميه و التقيّة الإلهية كتمان إفشاء الولى المطلق بالاسم الصريح فى الكتاب الإلهى حتي… يعلم الاصل الثالث لكافة ابناء الهداية وافراد البشر فكأنه تكفّل لبيانه و توضيحه على الوجه الاخر الإحسن رعايةً لجميع الجهات والجوانب ومحافظةً على اصل الاسلام من اعدائه وصيانةً لكتاب الالهى عن الانحراف والتحريف والتوهين والتكذيب.)55
از آن جا كه سياست اسلامى و موضع گيرى درست خداوند اقتضا مى كرده كه مشخص نمودنِ امام(علیه السلام) در قرآن با نام صريح كه همه هدايت خواهان به امامت امامان(علیهم السلام) آگاه شوند پنهان داشته شود اين اصل به شيوه بهتر ديگرى كه تمام جهات رعايت گردد نمايانده شده است به شيوه اى كه اصل و اساس اسلام از نابودى به دست دشمنان نگاهداشته شود و قرآن از دست برد انحراف و تحريف و سست انگاشتن و نادرست شمردن حفظ گردد.
پس ايشان هر سه اصل ياد شده از جمله اصل امامت و ولايت مطلق امامانِ معصوم(علیهم السلام) را اصولى برآمده از قرآن مى داند با اين تفاوت كه در قرآن دو اصلِ (توحيد) و (نبوت) به روشنى و اصلِ (امامت) با اشاره ها و رمزها نموده شده است. ايشان مى نويسد:
(نبايد چنين پنداشت كه اگر اين اصل نيز به روشنى گفته مى شد هدايت پذيرى مردمان افزون مى بود; چرا كه روشن گويى و سربسته گويى در هدايت يافتن انسانها نقشى يكسان دارند; از همين روى مى بينيم بيش تر مردمان نسبت به اصلِ توحيد و نبوت نيز بسان اصل امامت به بيراهه رفته اند با آن كه قرآن اين دو اصل را به روشنى بيان كرده است. اين را نيز نبايد ناديده انگاشت كه ياد كرد روشن اصلِ امامت چه بسا اين زيان را به دنبال مى داشت كه نبوت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سپس توحيد اسلامى به كلى نابود شود.)56
بنابراين هر انسانى كه مسؤوليت اِنسان بودن را احساس مى كند و هدايت و سعادت خويش را مى جويد وظيفه دارد اين سه اصل و سه حقيقت بنيادى و سرنوشت ساز را در اسلام به تحقيق و تدبّر بفهمد و بشناسد بر آنها اعتقاد و باور ببندد و از آنچه كه اين اصول او را بدانها مى خوانند پيروى كند.

انسان شمولى اصول ايمانى

درباره اين كه آيا كافران به فروع و احكام اسلامى مكلّفند يا تكليفى بر آنان نيست گروهى رأى به نبود تكليف داده اند و گفته اند: احكام و فروع اسلام به مسلمانان و كسانى كه به اين ديانت ايمان آورده اند اختصاص دارد.
درباره اصول اسلام چطور؟ آيا اصول ايمانى و اعتقادى كه پيش تر ياد شد به مسلمانان اختصاص دارد يا انسانها از هر دين و مذهب و ناباوران و مردمان بى اعتقاد و ناسپاس نيز تكليف دارند كه به آن اصول باور آورند؟
به ديگر سخن آيا متون دينى كه ايمان به اصول اعتقادى اسلام را لازم شمرده تمامى انسانها را در بر مى گيرد و آنان در اين حكم به گونه يكسان شريك اند و يا آن كه تنها مسلمانان مخاطب اين حكم هستند.
اين شبهه بدان روى پيدا شده كه بعضى گمان كرده اند چون خداوند مى داند كافران و جاهلان به اين اصول نمى گروند و مخاطب قرار دادن ايشان هيچ سودى نمى بخشد پس بر او روا نيست كه آنان را به ايمان و اعتقاد بخواند و به جدّ مورد خطاب قرار دهد. بنابراين خطابها و فرمانهاى خداوند را نمى توان شامل حال اين گونه افراد دانست.
در پاسخ به اين پندار استاد شهيد مى نويسد:
(انّ قضية كون الخطابات والقوانين كلية وعامة هو إشتمالها لجميع الاصناف والطبقات وكافة الناس فى كل الاحوال وانها بالنسبة الى الكل على السواء ولاقصور فيها.)57
بى گمان كلى و فراگير بودنِ خطابها و قانونهاى الهى اقتضا مى كند كه افراد از هر گروه و رده اى و تمامى انسانها در هر وضع و حالى را فرا بگيرد و اين فرمانها نسبت به همه مردمان يكسان است و هيچ كاستى براى فراگير بودن ندارند.

پي نوشت :

28 . (الهداية)46/.
29 . (المقنعة) شيخ مفيد 27/ ـ 33 كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد.
30 . (رسائل الشريف مرتضى) تقديم و اشراف سيد احمد حسينى ج9/3 ـ 20; رساله (جمل العلم والعمل) دار القرآن الكريم قم.
31 . (تجريد الاعتقاد) خواجه نصيرالدين طوسى تحقيق محمد جواد حسينى جداى 187/ به بعد مكتبة الاعلام الاسلامى.
32 . (الباب الحادى عشر) علامه حلّى تحقيق و مقدمه دكتر مهدى محقق3/ ـ 5 آستان قدس رضوى.
33 . (مجموعه آثار مقدس اردبيلى) ج233/4 كنگره مقدس اردبيلى.
34 . (گوهر مراد) فياض لاهيجى تصحيح و تحقيق استاد زين العابدين قربانى لاهيجى وزارت ارشاد.
35 . (عقايد الإمامية) شيخ محمد رضا مظفر مقدمه محمد مهدى آصفى.
36 . (شيعه در اسلام) علامه طباطبايى67/ به بعد دفتر تبليغات اسلامى قم.
37 . (احياء علوم الدين) امام محمد غزالى 105/1 ـ 115 دارالمعرفة بيروت; (كيمياى سعادت) امام محمد غزالى ج123/1 ـ 130 علمى و فرهنگى تهران.
38 . همان مدرك 115/.
39 . (الايمان والحياة) دكتر يوسف قرضاوى 20/.
40 . سوره (بقره) آيه 177 و 285; سوره (نساء) آيه 136 و 152; سوره (اعراف) آيه 158.
41 . سوره (بقره) آيه 285.
42 . سوره (نساء) آيه 152; سوره (بقره) آيه 285.
43 . سوره (اعراف) آيه 158.
44 . سوره (بقره) آيه 285; سوره (نساء) آيه136.
45 . سوره (آل عمران) آيه 199; سوره (بقره) آيه 4; سوره (نساء) آيه 136.
46 . سوره (توبه) آيه 44; سوره (بقره) آيه 177; سوره (طلاق) آيه 2.
47 . سوره (بقره) آيه 3.
48 . (اصول كافى) كلينى ج18/2 ـ 24 دارالتعارف بيروت.
49 . همان مدرك18/; (وسائل الشيعة) شيح حرّ العاملى 7/1 دار احياء التراث العربى بيروت.
50 . (مرآت العقول) علامه مجلسى ج100/7 اسلاميه تهران.
51 . (اصول كافى) ج19/2 ـ 20.
52 . (مرآت العقول) ج109/7.
53 . (محجّة البيضاء) فيض كاشانى ج257/1 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين قم.
54 . (تفسير القرآن الكريم) ج192/2.
55 . همان مدرك193/.
56 . همان مدرك 193/ ـ 194.
57 . (تحريرات فى الاصول) ج538/2.
ادامه دارد ……

ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد