اندیشه و فرهنگ»از اشرافیت اموی و عباسی تا تحجر خوارجی
فرهنگ اسلام با دولت يافتن پيامبر اسلام در مدينه، بناي تمدن جامع و بزرگ آخرين دين الهي را بنيان نهاد؛ ديني كه از خصوصيترين حالتهاي فرد تا اجتماعيترين وضعيت جامعه گزارههاي اعتباري بايسته و شايسته، نبايسته و ناشايستهها را شامل ميشود و انسان را نه تنها بعد از تولد و هنگام حيات بلكه قبل از حيات و بعد از فوت نيز مورد توجه و حكم قرار داده است.اسلام ناب نبوي، طاغوت اموي را به سركردگي ابوسفيان در مكه نپذيرفت و همواره در پاسخ به اين پرسش كه چه كسي لازم است از بايدها و نبايدهاي ديگري اطاعت كند؟ اين طور جواب داد؛ كه اطاعت از بايدها و نبايدهاي خدا و رسول خدا(ص) ضروري است.
اندیشه و فرهنگ»از اشرافیت اموی و عباسی تا تحجر خوارجی
نویسنده : احمد اسماعیلتبار
فرهنگ اسلام با دولت يافتن پيامبر اسلام در مدينه، بناي تمدن جامع و بزرگ آخرين دين الهي را بنيان نهاد؛ ديني كه از خصوصيترين حالتهاي فرد تا اجتماعيترين وضعيت جامعه گزارههاي اعتباري بايسته و شايسته، نبايسته و ناشايستهها را شامل ميشود و انسان را نه تنها بعد از تولد و هنگام حيات بلكه قبل از حيات و بعد از فوت نيز مورد توجه و حكم قرار داده است.
اسلام ناب نبوي، طاغوت اموي را به سركردگي ابوسفيان در مكه نپذيرفت و همواره در پاسخ به اين پرسش كه چه كسي لازم است از بايدها و نبايدهاي ديگري اطاعت كند؟ اين طور جواب داد؛ كه اطاعت از بايدها و نبايدهاي خدا و رسول خدا(ص) ضروري است و سران كفر و طاغوت اموي چون؛ ابوسفيان، مروان، معاويه، وليد و ساير، بنياميه و… ميبايست از رسول خدا(ص) اطاعت كنند و فرهنگ جاهلي و اشرافمداري خود را براساس بايدها و نبايدهاي نبوي سامان داده و تنظيم كنند. سال هشتم هجري، ابوسفيان و پسرش؛ معاويه كه آن زمان 28 سن سال داشت، اسلام را پذيرفتند، معاويه و همدست او عمروعاص تنها دو سال در حيات پيامبر(ص) به ظاهر اسلام نبوي را پذيرفته بودند. معرفت اكثريت مسلمانان در سالهاي پاياني حيات رسول خدا(ص) دانش عميقي از اسلام ناب نبود، چرا كه براي تعميق تعاليم اسلام ناب براي قبايل و گروههاي دوردست از مدينه مانند؛ مكه و طائف فرصتي وجود نداشت، در نتيجه وصيت رسول خدا(ص) در انتخاب وصي پيامبر مسلمين و ولي امر آنها بعد از حياتشان به معناي ديگري از محبت و عطوفت تعبير شد و مسئله جانشيني ولي امر مسلمين براي پيامبر اسلام از وصيت سياسي و الهي رسول خدا(ص) منتفي شمرده شد و مردم آن زمان مدينه به علي(ع) كه 33 سال سن داشت به عنوان جانشين رسول خدا(ص) بر پايه وصيتشان جهت حكومت راي ندادند و علي(ع) به مدت 25 سال تنها وخانهنشين به دو كار عمده فرهنگي؛ تدوين قرآن، تنظيم سنت رسول خدا(ص) و توليد كشاورزي به منظور سامان دادن وضعيت اقتصادي پرداخت، اين دو اقدام بزرگ حضرت علي(ع) درسي تاريخي براي تمام شيعيان اوست و آثار مهمي در حفظ قرآن؛ بزرگترين نماد فرهنگي مسلمانان و ارائه طريق زندگي شخصي و خصوصي افراد فاقد پست و مقام سياسي بر جاي گذاشت، اما معاويه در سال 18 هجري كه فردي 38 ساله بود، حاكم شام (سوريه و اردن و فلسطين و لبنان كنوني) شد، او به سرعت بنياميه را در ستاد حكومت خود جمع كرد و فرهنگ اشرافي و طاغوتي اموي را با ساختن كاخ سبز دمشق به بهانه تقابل با روم ترويج داد. حكومت معاويه در عمل از حكومت عمر و عثمان در مدينه مستقل بود، او خراجي محدود و تعريف شده براي حكومت مركزي مسلمين در مدينه ميفرستاد ولي خود، سازمان نظامي و پليسي مستقلي مانند روميان داشت. معاويه در درياي مديترانه اقدام به تاسيس نيروي دريايي براي حكومت خود كرد و زماني كه در سال 40 هجري مردم به حضرت علي(ع) راي دادند و او را به رياست و امارت و حكومت پذيرفتند، 22 سال از اقتدار و استحكام حكومت معاويه در شام سپري شده بود و فرهنگ اموي به سركردگي معاويه معارفي جعلي به عنوان اسلام رسول خدا(ص) به خورد تازه مسلمانشدگان منطقه وسيع شام داده بود. اسلام شاميان آن دسته از گزارههاي اعتباري بود كه توسط مبلغان فرهنگي بنياميه بيان ميشد، نه آنچه كه از طرف خانواده پيامبر اسلام و بنيهاشم به مردم ارائه ميشد. اسلام اموي؛ در ظاهر اشرافيت پرزرق و برق و در باطن، خشونت و قتلهاي زنجيرهاي را رواج داد. معاويه ابتدا با پول و تزوير رئيس قبيله يا شخص صاحب نفوذ را ميخريد و اگر چنين اقدامي موثر نبود، اقدام به قتل پنهان و تجاوز منطقهاي ميكرد تا اوضاع اجتماعي مسلمانان به طور كامل در اختيار او باشد. روحانيان درباري نيز به سرعت در حاكميت اموي جاي خود را براي توجيه ظلمها و جنايتها پيدا كردند و هر كسي براي فرهنگ اشرافيت و اسلام اموي جاي خود را پيدا كرده بود. در اين وضعيت علي(ع) مركز اسلام را از مدينه به كوفه ميآورد تا اسلام ناب نبوي را با رويه علوي خود در قالب حاكميت به ظهور برساند اما افكار عمومي جهان اسلام با تبليغات زهرآگين بنياميه عليه بنيهاشم مسموم است و همه مردم از شام، حجاز، يمن، مصر و عراق باز هم با علي(ع) نيستند اما دردناكتر اينكه متحجران با سادهپوشي و سادهزيستي آنچنان ادعاي فهم اسلام ميكنند كه علي(ع) را از دين «مرتد» ميدانند و او را به استغفار وادار ميكنند، اينها خوارجند كه از هدف اعتلاي اسلام ناب خارج شدند. اين مجموعه از مدعيان فهم دين در حالي كه نسبت به تحليل سنت نبوي بيسواد هستند، آنچنان عرصه را بر حضرت علي(ع) تنگ ميكنند كه او را وادار به پذيرش آتشبس يك ساله تحميلي با امويان ميكنند سپس به خاطر همين پذيرش اجباري حضرت را سرزنش ميكنند تا آنجا كه سرانجام او را به خاطر اسلام تهديد به جنگ ميكنند و اين واقعه ناگوار در قلمرو حركت حضرت علي(ع) اتفاق ميافتد، ضربه متحجران خوارج در قلمرو حكومت حضرت علي(ع) كمتر از لطمه حملههاي زهرآگين بنياميه از سوي شام نبود و علي(ع) در داخل با جبهه تحجر خوارجي و در فراسوي مرزهاي خود با جبهه اشرافي اموي بسان دو لبه يك قيچي ميجنگيد تا شيرازه كشور از هم نپاشد و فقر اقتصادي كمر خانوادههاي ضعيف به ويژه خانواده شهدا و يتيمان را خرد نكند اما اشرافيت اموي، سرمست از جهالت پر ادعاي خوارج، نظارهگر جنگ نهروان ميشود كه چگونه بخشي از سپاه علوي عليه بخش ديگري كه تا چندي قبل از سپاهيان علي(ع) بودند ميجنگند و هزار هزار نفر از آنها را به قتل ميرسانند و اشرافيت حكومت عباسيان بعد از امويان نيز به همين روال در مخالفت با اهلبيت(ع) در شهر بغداد و از آنجا تا مرو خراسان و حكومت مامون عباسي و بعد از او ادامه يافت ريشه فاسد اموي به ريشه فاسد عباسي متصل شد هيچگاه جامعه اسلامي از اشرافيان اموي و عباسي و متحجران خوارجي، تهي نبوده است تنها بايد سعي كنيم تا از يك سو مصداقهاي مرفهان اموي و عباسي را در ساخت و پاخت با دشمنان رسمي اسلام و از سوي ديگر كژانديشان تهيمغز فتنهافروز خوارجي را در ايجاد جو آشوب و بلوا و بهانه احمقانه دادن به دست دشمن اسلام بشناسيم، در حالي كه مرگ واقعي دشمنان اسلام در قدرتمندي و پيشرفت واقعي اقتصادي و فرهنگي كشورمان است. عدهاي با شعارهاي تهي، كشور را به پرتگاه جنگ بيفايده و بيمنطق پيش ميبرند آنچه كه امروز صهيونيست بينالملل از آن وحشت دارد، ايراني مقتدر و متكي به ملت توانمند سرشار از ايمان است كه با فرهنگ اسلام ناب نبوي و اقتصاد قوي، اقتدار ملي را به دست آورد كه هيچ قدرتي متجاوز به خود اجازه ندهد عليه ملت مسلمان ايران توطئه شومي بكند.
منبع :ماهنامه پاسدار اسلام شماره 335
اسلام ناب نبوي، طاغوت اموي را به سركردگي ابوسفيان در مكه نپذيرفت و همواره در پاسخ به اين پرسش كه چه كسي لازم است از بايدها و نبايدهاي ديگري اطاعت كند؟ اين طور جواب داد؛ كه اطاعت از بايدها و نبايدهاي خدا و رسول خدا(ص) ضروري است و سران كفر و طاغوت اموي چون؛ ابوسفيان، مروان، معاويه، وليد و ساير، بنياميه و… ميبايست از رسول خدا(ص) اطاعت كنند و فرهنگ جاهلي و اشرافمداري خود را براساس بايدها و نبايدهاي نبوي سامان داده و تنظيم كنند. سال هشتم هجري، ابوسفيان و پسرش؛ معاويه كه آن زمان 28 سن سال داشت، اسلام را پذيرفتند، معاويه و همدست او عمروعاص تنها دو سال در حيات پيامبر(ص) به ظاهر اسلام نبوي را پذيرفته بودند. معرفت اكثريت مسلمانان در سالهاي پاياني حيات رسول خدا(ص) دانش عميقي از اسلام ناب نبود، چرا كه براي تعميق تعاليم اسلام ناب براي قبايل و گروههاي دوردست از مدينه مانند؛ مكه و طائف فرصتي وجود نداشت، در نتيجه وصيت رسول خدا(ص) در انتخاب وصي پيامبر مسلمين و ولي امر آنها بعد از حياتشان به معناي ديگري از محبت و عطوفت تعبير شد و مسئله جانشيني ولي امر مسلمين براي پيامبر اسلام از وصيت سياسي و الهي رسول خدا(ص) منتفي شمرده شد و مردم آن زمان مدينه به علي(ع) كه 33 سال سن داشت به عنوان جانشين رسول خدا(ص) بر پايه وصيتشان جهت حكومت راي ندادند و علي(ع) به مدت 25 سال تنها وخانهنشين به دو كار عمده فرهنگي؛ تدوين قرآن، تنظيم سنت رسول خدا(ص) و توليد كشاورزي به منظور سامان دادن وضعيت اقتصادي پرداخت، اين دو اقدام بزرگ حضرت علي(ع) درسي تاريخي براي تمام شيعيان اوست و آثار مهمي در حفظ قرآن؛ بزرگترين نماد فرهنگي مسلمانان و ارائه طريق زندگي شخصي و خصوصي افراد فاقد پست و مقام سياسي بر جاي گذاشت، اما معاويه در سال 18 هجري كه فردي 38 ساله بود، حاكم شام (سوريه و اردن و فلسطين و لبنان كنوني) شد، او به سرعت بنياميه را در ستاد حكومت خود جمع كرد و فرهنگ اشرافي و طاغوتي اموي را با ساختن كاخ سبز دمشق به بهانه تقابل با روم ترويج داد. حكومت معاويه در عمل از حكومت عمر و عثمان در مدينه مستقل بود، او خراجي محدود و تعريف شده براي حكومت مركزي مسلمين در مدينه ميفرستاد ولي خود، سازمان نظامي و پليسي مستقلي مانند روميان داشت. معاويه در درياي مديترانه اقدام به تاسيس نيروي دريايي براي حكومت خود كرد و زماني كه در سال 40 هجري مردم به حضرت علي(ع) راي دادند و او را به رياست و امارت و حكومت پذيرفتند، 22 سال از اقتدار و استحكام حكومت معاويه در شام سپري شده بود و فرهنگ اموي به سركردگي معاويه معارفي جعلي به عنوان اسلام رسول خدا(ص) به خورد تازه مسلمانشدگان منطقه وسيع شام داده بود. اسلام شاميان آن دسته از گزارههاي اعتباري بود كه توسط مبلغان فرهنگي بنياميه بيان ميشد، نه آنچه كه از طرف خانواده پيامبر اسلام و بنيهاشم به مردم ارائه ميشد. اسلام اموي؛ در ظاهر اشرافيت پرزرق و برق و در باطن، خشونت و قتلهاي زنجيرهاي را رواج داد. معاويه ابتدا با پول و تزوير رئيس قبيله يا شخص صاحب نفوذ را ميخريد و اگر چنين اقدامي موثر نبود، اقدام به قتل پنهان و تجاوز منطقهاي ميكرد تا اوضاع اجتماعي مسلمانان به طور كامل در اختيار او باشد. روحانيان درباري نيز به سرعت در حاكميت اموي جاي خود را براي توجيه ظلمها و جنايتها پيدا كردند و هر كسي براي فرهنگ اشرافيت و اسلام اموي جاي خود را پيدا كرده بود. در اين وضعيت علي(ع) مركز اسلام را از مدينه به كوفه ميآورد تا اسلام ناب نبوي را با رويه علوي خود در قالب حاكميت به ظهور برساند اما افكار عمومي جهان اسلام با تبليغات زهرآگين بنياميه عليه بنيهاشم مسموم است و همه مردم از شام، حجاز، يمن، مصر و عراق باز هم با علي(ع) نيستند اما دردناكتر اينكه متحجران با سادهپوشي و سادهزيستي آنچنان ادعاي فهم اسلام ميكنند كه علي(ع) را از دين «مرتد» ميدانند و او را به استغفار وادار ميكنند، اينها خوارجند كه از هدف اعتلاي اسلام ناب خارج شدند. اين مجموعه از مدعيان فهم دين در حالي كه نسبت به تحليل سنت نبوي بيسواد هستند، آنچنان عرصه را بر حضرت علي(ع) تنگ ميكنند كه او را وادار به پذيرش آتشبس يك ساله تحميلي با امويان ميكنند سپس به خاطر همين پذيرش اجباري حضرت را سرزنش ميكنند تا آنجا كه سرانجام او را به خاطر اسلام تهديد به جنگ ميكنند و اين واقعه ناگوار در قلمرو حركت حضرت علي(ع) اتفاق ميافتد، ضربه متحجران خوارج در قلمرو حكومت حضرت علي(ع) كمتر از لطمه حملههاي زهرآگين بنياميه از سوي شام نبود و علي(ع) در داخل با جبهه تحجر خوارجي و در فراسوي مرزهاي خود با جبهه اشرافي اموي بسان دو لبه يك قيچي ميجنگيد تا شيرازه كشور از هم نپاشد و فقر اقتصادي كمر خانوادههاي ضعيف به ويژه خانواده شهدا و يتيمان را خرد نكند اما اشرافيت اموي، سرمست از جهالت پر ادعاي خوارج، نظارهگر جنگ نهروان ميشود كه چگونه بخشي از سپاه علوي عليه بخش ديگري كه تا چندي قبل از سپاهيان علي(ع) بودند ميجنگند و هزار هزار نفر از آنها را به قتل ميرسانند و اشرافيت حكومت عباسيان بعد از امويان نيز به همين روال در مخالفت با اهلبيت(ع) در شهر بغداد و از آنجا تا مرو خراسان و حكومت مامون عباسي و بعد از او ادامه يافت ريشه فاسد اموي به ريشه فاسد عباسي متصل شد هيچگاه جامعه اسلامي از اشرافيان اموي و عباسي و متحجران خوارجي، تهي نبوده است تنها بايد سعي كنيم تا از يك سو مصداقهاي مرفهان اموي و عباسي را در ساخت و پاخت با دشمنان رسمي اسلام و از سوي ديگر كژانديشان تهيمغز فتنهافروز خوارجي را در ايجاد جو آشوب و بلوا و بهانه احمقانه دادن به دست دشمن اسلام بشناسيم، در حالي كه مرگ واقعي دشمنان اسلام در قدرتمندي و پيشرفت واقعي اقتصادي و فرهنگي كشورمان است. عدهاي با شعارهاي تهي، كشور را به پرتگاه جنگ بيفايده و بيمنطق پيش ميبرند آنچه كه امروز صهيونيست بينالملل از آن وحشت دارد، ايراني مقتدر و متكي به ملت توانمند سرشار از ايمان است كه با فرهنگ اسلام ناب نبوي و اقتصاد قوي، اقتدار ملي را به دست آورد كه هيچ قدرتي متجاوز به خود اجازه ندهد عليه ملت مسلمان ايران توطئه شومي بكند.
منبع :ماهنامه پاسدار اسلام شماره 335