خداوند متعال در آیه 11 سوره مبارکه رعد چنین می فرمایند: « لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ _ براى او فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مى کنند. در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمى دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند. و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد، هیچ برگشتى براى آن نیست، و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود.»خداى تعالى این معقبات را قرار داده و بر انسان موکل کرده تا او را به امر خدا از امر خدا حفظ نمایند، و از اینکه هلاک شود و یا از وضعى که دارد دگرگون گردد نگهدارند، چون سنت خدا بر این جریان یافته که وضع هیچ قومى را دگرگون نسازد مگر آنکه خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند، مثلا اگر شکرگزار بودند به کفران مبدل نمایند، و یا اگر مطیع بودند عصیان بورزند، و یا اگر ایمان داشتند، به شرک بگرایند، در این هنگام خدا هم نعمت را به نقمت، و هدایت را به اضلال، و سعادت را به شقاوت مبدل مى سازد، و همچنین …
با این توضیح معنای ظاهری این فراز که فرمود: « حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ » و سوال شما هم از آن است روشن می شود. اما باید بدانیم هیچ چیز از انسان از جان و جسم و اوصاف و احوال و اعمال و آثارش نیست مگر آنکه ملکى از طرف خداوند موکل بر آنست تا حفظش کند، و وضعش در مسیر بسوى خدا بطور دوام چنین هست تا آنکه خودش وضع خود را تغییر دهد، در آن صورت خدا هم وضع خود را در باره او تغییر مى دهد، پس اینکه خدا حافظ است و او ملائکه اى دارد که متصدى حفظ بندگانند خود یک حقیقتى است قرآنى. غیر از حقیقت مذکور، امر دیگرى در این بین در کمین مردم هست تا ایشان چه وقت وضع خود را تغییر دهند، و خداوند در باره آن امر فرموده که: وقتى اثر خود را مى گذارد که مردم وضع خود را تغییر دهند، در این هنگام است که خداوند هم بوسیله این امر نعمت هایش را تغییر مى دهد و یکى از موارد تاثیر آن امر آمدن و سر رسیدن اجل مسمائى است که اختلاف و تخلف ندارد، و در باره اش فرموده: ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى (سوره احقاف، آیه 3) (برگرفته از ترجمه المیزان،ج 11،ص426 به بعد)
مرحوم علامه در المیزان می فرمایند: جمله «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ …»، چکیده اش این است که خداوند چنین حکم رانده و حکمش را حتمى کرده که نعمتها و موهبت هایى که به انسان مى دهد مربوط به حالات نفسانى خود انسان باشد، که اگر آن حالات موافق با فطرتش جریان یافت آن نعمت ها و موهبتها هم جریان داشته باشد، مثلا اگر مردمى بخاطر استقامت فطرتشان به خدا ایمان آورده و عمل صالح کردند، به دنبال آن نعمت هاى دنیا و آخرت بسویشان سرازیر شود، هم چنان که فرمود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا _ و اگر مردم شهر و دیار همه ایمان آورده و پرهیزگار مى شدند، همانا ما درهاى برکات آسمان و زمین را بر روى آنان مى گشودیم، و لیکن تکذیب کردند. » (سوره اعراف، آیه 96) و مادامى که آن حالت در دلهاى ایشان دوام داشته باشد این وضع هم از ناحیه خدا دوام یابد، و هر وقت که ایشان حال خود را تغییر دادند خداوند هم وضع رفتار خود را عوض کند و نعمت را به نقمت مبدل سازد. (ترجمه المیزان، ج 11، ص 424)
بنابراین آن قانون کلى که از این آیه شریفه بدست می آید این است که همیشه تغییرات از خود ما است!
جمله «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ » که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، یک قانون کلى و عمومى را بیان مى کند، قانونى سرنوشت ساز و حرکت آفرین و هشدار دهنده! این قانون که یکى از پایه هاى اساسى جهان بینى و جامعه شناسى در اسلام است، به ما مى گوید مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است، و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مى کند، شانس و طالع و اقبال و تصادف و تاثیر اوضاع فلکى و مانند اینها هیچکدام پایه ندارد، آنچه اساس و پایه است این است که ملتى خود بخواهد سربلند و سرفراز و پیروز و پیشرو باشد، و یا به عکس خودش تن به ذلت و زبونى و شکست در دهد، حتى لطف خداوند، یا مجازات او، بى مقدمه، دامان هیچ ملتى را نخواهد گرفت، بلکه این اراده و خواست ملتها، و تغییرات درونى آنهاست که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا مى سازد.
به تعبیر دیگر: این اصل قرآنى که یکى از مهمترین برنامه هاى اجتماعى اسلام را بیان مى کند به ما مى گوید هر گونه تغییرات برونى متکى به تغییرات درونى ملتها و اقوام است، و هر گونه پیروزى و شکستى که به قومى رسید از همین جا سرچشمه مى گیرد، بنا بر این آنها که همیشه براى تبرئه خویش به دنبال عوامل برونى مى گردند، و قدرتهاى سلطه گر و استعمار کننده را همواره عامل بدبختى خود مى شمارند، سخت در اشتباهند، چرا که اگر این قدرتهاى جهنمى پایگاهى در درون یک جامعه نداشته باشند، کارى از آنان ساخته نیست. مهم آن است که پایگاههاى سلطه گران و استعمار کنندگان و جباران را در درون جامعه خود در هم بکوبیم، تا آنها هیچگونه راهى براى نفوذ نداشته باشند. آنها بمنزله شیطانند، و مى دانیم شیطان به گفته قرآن بر کسانى که عباد اللَّه مخلصین هستند راه ندارد، او تنها بر کسانى چیره مى شود که پایگاهى در درون وجود خود براى شیطان ساخته اند.
این اصل قرآنى مى گوید براى پایان دادن به بدبختیها و ناکامیها باید دست به انقلابى از درون بزنیم، یک انقلاب فکرى و فرهنگى، یک انقلاب ایمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختیها باید فورا به جستجوى نقطه هاى ضعف خویشتن بپردازیم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوئیم، تولدى تازه پیدا کنیم و نور و حرکتى جدید، تا در پرتو آن بتوانیم ناکامیها و شکستها را به پیروزى مبدل سازیم، نه اینکه این نقطه هاى ضعف که عوامل شکست است در زیر پوششهاى خود خواهى مکتوم بماند و به جستجوى عوامل شکست در بیرون جامعه خود در بیراهه ها سرگردان بمانیم! تا کنون کتابها یا مقالات زیادى در باره عوامل پیروزى مسلمانان نخستین، و عوامل عقب نشینى مسلمین قرون بعد، نوشته شده است، که بسیارى از بحثهاى آنان به کاوش در سنگلاخ و بیراهه مى ماند، اگر بخواهیم از اصل فوق که از سرچشمه وحى به ما رسیده الهام بگیریم باید هم آن پیروزى و هم آن شکست و ناکامى را در تغییرات فکرى و عقیدتى و اخلاقى و برنامه هاى عملى مسلمانان جستجو کنیم و نه غیر آن. (تفسیر نمونه، ج 10، صص 146-145)
مرحوم علامه طباطبایی توضیح می دهند اینکه خداى سبحان مى فرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ _ و آنچه رنج و مصیبت به شما مى رسد همه از دست اعمال زشت خود شما است در صورتى که خدا بسیارى از اعمال بد را مى آمرزد.» (سوره شورى، آیه 30) مى رساند که خداوند متعال از بسیارى از سیئات عفو مى کند و آثار آنها را محو مى سازد، و این خود دلیل است بر اینکه در جانب شر ملازمه اى میان اعمال انسان و آثار سوء خارجى نیست. بخلاف جانب خیر که میان آن و آثار حسنه اش ملازمه هست. آنچه گفته شد از ظاهر آیه درباره ملازمه میان شیوع صلاح در قومى، و دوام نعمت برایشان استفاده مى شود و اما اینکه اگر فساد در قومى شایع شود و یا از بعضى از ایشان سر بزند نقمت و عذاب هم برایشان نازل مى شود آیه شریفه از تلازم میان آنها ساکت است، نهایت چیزى که از آیه استفاده مى شود این است که: خداوند وقتى روش خود را تغییر مى دهد و عذاب مى فرستد که مردم رفتار خود را عوض کرده باشند، البته این مطلب امکان دارد نه اینکه به فعلیت درآوردنش واجب باشد زیرا این از آیه استفاده نمى شود. آنچه که از کلام الهى برمى آید این است که میان اعمال صالح یک فرد و میان صلاح آخرت و نعمت هاى معنویش رابطه هست، و در صورت تغییر آن، نعمت هاى مزبور هم تغییر مى کند، و لیکن آیات دلالتى بر رابطه میان نعمت هاى مادى و جسمانیش ندارد. (تفصیل مطلب را می توانید در ترجمه المیزان، ج 11، ص 427 به بعد دنبال کنید.)
امیدواریم با این توضیحات به جواب خود رسیده باشید و با تمسک به این آیه شریفه در دنیا و برزخ و آخرت تحت حمایتها و عنایتهای خاص خداوند متعال باشید.
با این توضیح معنای ظاهری این فراز که فرمود: « حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ » و سوال شما هم از آن است روشن می شود. اما باید بدانیم هیچ چیز از انسان از جان و جسم و اوصاف و احوال و اعمال و آثارش نیست مگر آنکه ملکى از طرف خداوند موکل بر آنست تا حفظش کند، و وضعش در مسیر بسوى خدا بطور دوام چنین هست تا آنکه خودش وضع خود را تغییر دهد، در آن صورت خدا هم وضع خود را در باره او تغییر مى دهد، پس اینکه خدا حافظ است و او ملائکه اى دارد که متصدى حفظ بندگانند خود یک حقیقتى است قرآنى. غیر از حقیقت مذکور، امر دیگرى در این بین در کمین مردم هست تا ایشان چه وقت وضع خود را تغییر دهند، و خداوند در باره آن امر فرموده که: وقتى اثر خود را مى گذارد که مردم وضع خود را تغییر دهند، در این هنگام است که خداوند هم بوسیله این امر نعمت هایش را تغییر مى دهد و یکى از موارد تاثیر آن امر آمدن و سر رسیدن اجل مسمائى است که اختلاف و تخلف ندارد، و در باره اش فرموده: ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى (سوره احقاف، آیه 3) (برگرفته از ترجمه المیزان،ج 11،ص426 به بعد)
مرحوم علامه در المیزان می فرمایند: جمله «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ …»، چکیده اش این است که خداوند چنین حکم رانده و حکمش را حتمى کرده که نعمتها و موهبت هایى که به انسان مى دهد مربوط به حالات نفسانى خود انسان باشد، که اگر آن حالات موافق با فطرتش جریان یافت آن نعمت ها و موهبتها هم جریان داشته باشد، مثلا اگر مردمى بخاطر استقامت فطرتشان به خدا ایمان آورده و عمل صالح کردند، به دنبال آن نعمت هاى دنیا و آخرت بسویشان سرازیر شود، هم چنان که فرمود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا _ و اگر مردم شهر و دیار همه ایمان آورده و پرهیزگار مى شدند، همانا ما درهاى برکات آسمان و زمین را بر روى آنان مى گشودیم، و لیکن تکذیب کردند. » (سوره اعراف، آیه 96) و مادامى که آن حالت در دلهاى ایشان دوام داشته باشد این وضع هم از ناحیه خدا دوام یابد، و هر وقت که ایشان حال خود را تغییر دادند خداوند هم وضع رفتار خود را عوض کند و نعمت را به نقمت مبدل سازد. (ترجمه المیزان، ج 11، ص 424)
بنابراین آن قانون کلى که از این آیه شریفه بدست می آید این است که همیشه تغییرات از خود ما است!
جمله «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ » که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، یک قانون کلى و عمومى را بیان مى کند، قانونى سرنوشت ساز و حرکت آفرین و هشدار دهنده! این قانون که یکى از پایه هاى اساسى جهان بینى و جامعه شناسى در اسلام است، به ما مى گوید مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است، و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مى کند، شانس و طالع و اقبال و تصادف و تاثیر اوضاع فلکى و مانند اینها هیچکدام پایه ندارد، آنچه اساس و پایه است این است که ملتى خود بخواهد سربلند و سرفراز و پیروز و پیشرو باشد، و یا به عکس خودش تن به ذلت و زبونى و شکست در دهد، حتى لطف خداوند، یا مجازات او، بى مقدمه، دامان هیچ ملتى را نخواهد گرفت، بلکه این اراده و خواست ملتها، و تغییرات درونى آنهاست که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا مى سازد.
به تعبیر دیگر: این اصل قرآنى که یکى از مهمترین برنامه هاى اجتماعى اسلام را بیان مى کند به ما مى گوید هر گونه تغییرات برونى متکى به تغییرات درونى ملتها و اقوام است، و هر گونه پیروزى و شکستى که به قومى رسید از همین جا سرچشمه مى گیرد، بنا بر این آنها که همیشه براى تبرئه خویش به دنبال عوامل برونى مى گردند، و قدرتهاى سلطه گر و استعمار کننده را همواره عامل بدبختى خود مى شمارند، سخت در اشتباهند، چرا که اگر این قدرتهاى جهنمى پایگاهى در درون یک جامعه نداشته باشند، کارى از آنان ساخته نیست. مهم آن است که پایگاههاى سلطه گران و استعمار کنندگان و جباران را در درون جامعه خود در هم بکوبیم، تا آنها هیچگونه راهى براى نفوذ نداشته باشند. آنها بمنزله شیطانند، و مى دانیم شیطان به گفته قرآن بر کسانى که عباد اللَّه مخلصین هستند راه ندارد، او تنها بر کسانى چیره مى شود که پایگاهى در درون وجود خود براى شیطان ساخته اند.
این اصل قرآنى مى گوید براى پایان دادن به بدبختیها و ناکامیها باید دست به انقلابى از درون بزنیم، یک انقلاب فکرى و فرهنگى، یک انقلاب ایمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختیها باید فورا به جستجوى نقطه هاى ضعف خویشتن بپردازیم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوئیم، تولدى تازه پیدا کنیم و نور و حرکتى جدید، تا در پرتو آن بتوانیم ناکامیها و شکستها را به پیروزى مبدل سازیم، نه اینکه این نقطه هاى ضعف که عوامل شکست است در زیر پوششهاى خود خواهى مکتوم بماند و به جستجوى عوامل شکست در بیرون جامعه خود در بیراهه ها سرگردان بمانیم! تا کنون کتابها یا مقالات زیادى در باره عوامل پیروزى مسلمانان نخستین، و عوامل عقب نشینى مسلمین قرون بعد، نوشته شده است، که بسیارى از بحثهاى آنان به کاوش در سنگلاخ و بیراهه مى ماند، اگر بخواهیم از اصل فوق که از سرچشمه وحى به ما رسیده الهام بگیریم باید هم آن پیروزى و هم آن شکست و ناکامى را در تغییرات فکرى و عقیدتى و اخلاقى و برنامه هاى عملى مسلمانان جستجو کنیم و نه غیر آن. (تفسیر نمونه، ج 10، صص 146-145)
مرحوم علامه طباطبایی توضیح می دهند اینکه خداى سبحان مى فرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ _ و آنچه رنج و مصیبت به شما مى رسد همه از دست اعمال زشت خود شما است در صورتى که خدا بسیارى از اعمال بد را مى آمرزد.» (سوره شورى، آیه 30) مى رساند که خداوند متعال از بسیارى از سیئات عفو مى کند و آثار آنها را محو مى سازد، و این خود دلیل است بر اینکه در جانب شر ملازمه اى میان اعمال انسان و آثار سوء خارجى نیست. بخلاف جانب خیر که میان آن و آثار حسنه اش ملازمه هست. آنچه گفته شد از ظاهر آیه درباره ملازمه میان شیوع صلاح در قومى، و دوام نعمت برایشان استفاده مى شود و اما اینکه اگر فساد در قومى شایع شود و یا از بعضى از ایشان سر بزند نقمت و عذاب هم برایشان نازل مى شود آیه شریفه از تلازم میان آنها ساکت است، نهایت چیزى که از آیه استفاده مى شود این است که: خداوند وقتى روش خود را تغییر مى دهد و عذاب مى فرستد که مردم رفتار خود را عوض کرده باشند، البته این مطلب امکان دارد نه اینکه به فعلیت درآوردنش واجب باشد زیرا این از آیه استفاده نمى شود. آنچه که از کلام الهى برمى آید این است که میان اعمال صالح یک فرد و میان صلاح آخرت و نعمت هاى معنویش رابطه هست، و در صورت تغییر آن، نعمت هاى مزبور هم تغییر مى کند، و لیکن آیات دلالتى بر رابطه میان نعمت هاى مادى و جسمانیش ندارد. (تفصیل مطلب را می توانید در ترجمه المیزان، ج 11، ص 427 به بعد دنبال کنید.)
امیدواریم با این توضیحات به جواب خود رسیده باشید و با تمسک به این آیه شریفه در دنیا و برزخ و آخرت تحت حمایتها و عنایتهای خاص خداوند متعال باشید.