« انفسنا» و معناشناسي تاريخي مفهوم آن در ادبيات ديني (2)
3. بررسي نسبت رويداد وفد ثقيف با مفهوم « انفسنا»
از ديگر رويدادهايي که مي توان با آن، معناشناسي پيشيني مفهوم « انفسنا» را در آيه ي « مباهله» مشاهده نمود مسئله ي « وفد ثقيف» است. با بررسي رويداد مزبور، روشن خواهد شد که بازخواني اين رويداد قرينه اي ديگر براي اثبات ظهور مفهوم جانشيني و مرجعيت علمي و سياسي امام علي عليه السلام در آينه ي « انفسنا» در آيه ي « مباهله» است.
آن گونه که در تاريخ آمده است، سال نهم هجري « عام الوفود» ناميده مي شود؛ زيرا قبايل عرب در برابر شوکت و شکوه حاکميت اسلام چاره اي جز تسليم و همراهي نداشتند. از اين رو، موج اسلام گرايي همه ي جزيره العرب را فراگرفت و قبايل گوناگون به خدمت رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم مي رسيدند و مسلماني خويش را اعلام مي نمودند؛ اما يکي از مهم ترين قبايلي که تا سال نهم هجري حاضر به تسليم شدن در برابر پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم نگرديد قبيله ي « ثقيف» بود. قبيله ي ثقيف در ميان همه ي قبايل عرب به سرسختي و سرکشي معروف بود و توانست در سال هشتم هجري در پناه دژ محکم و نفوذناپذير خود، موجوديتش را حفظ کند و مسلمانان با توجه به شرايط خاص پيش آمده، از ادامه ي محاصره ي دژ خودداري ورزند. اما در سال نهم، در پي مسلمان شدن عروه بن مسعود ثقفي، که جزو سران قبيله به شمار مي رفت و حضور در ميان آنها براي ترويج اسلام و کشته شدن وي، قبيله ي ثقيف را بر آن داشت تا در نوع کنش و رفتار سياسي خود با اسلام تجديد نظر نمايد. البته مانور غزوه ي تبوک در عقب نشيني افراد قبيله ي ثقيف از مواضع خود بي تأثير نبود. به هر حال، قبيله ي ثقيف نيز همراه با ديگر قبايل، براي اعلام مسلماني به سوي مدينه روانه شدند.
تفاوت قبيله ي ثقيف با درخواست هاي طلب کارانه اش با ساير قبايل ديگر در ملاقات با پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم روشن مي شود. آنها از موضع تکبر و نخوت جاهلي، مسلماني خويش را به باقي ماندن بت خانه ي بزرگ طائف در طي سه سال و پرستش بت بزرگ « لات» و انجام ندادن فريضه ي نماز مشروط ساختند که اين موضوع ناراحتي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم را به همراه داشت و با واکنش منفي آن حضرت، در نهايت، حاضر به پذيرفتن شرايط اسلام شدند.
آنچه در کتاب هاي تاريخي بدان پرداخته نشده، اما در ساير کتاب ها آمده عبارتي است که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي حضرت علي عليه السلام فرمودند، زماني که ايشان با اين درخواست هاي جاهلي آنان روبه رو شدند، اينچنين به آنها پاسخ دادند:
« لتسلمن أو لأبعثن رجلاً مني – أو قال: مثل نفسي – فليضربن أعناقکم، و ليسبين ذراريکم، و ليأخذن أموالکم». قال عمر: فوالله، ما تمنيت الإماره إلا يومئذ، و جعلت أنصب صدري له رجاء أن يقول: هو هذا. قال: فالتفت إلي علي – رضي الله عنه – فأخذ بيده ثم قال: هو هذا» ( ابن عبدالبر، 1412، ج 3، ص 1110)
آنچنان که ابن عبدالبر آورده است، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي وفد ثقيف فرمودند: يا تسليم مي شويد و يا کسي را که از من است – يا گفتند: همانند من است – مي فرستم تا گردنتان را بزند، يا زنداني تان کند. سپس از عمر بن خطاب نقل مي کند که گفت: به خدا قسم، هيچ روزي به اندازه ي آن روز آرزوي امارت نکردم و سينه ام را به اين اميد که بگويد « اين همان است» جلو بردم. او مي گويد: دست علي را گرفت و گفت: اين همان مرد است.
بلاذري نيز همين مطلب را – بجز بخش آخري که مربوط به خليفه ي دوم است، ذکر نموده: « والله، لتسلمن او لابعثن رجلاً مني فليضربن اعناقکم و ليسبين ذراريکم و ليأخذن اموالکم» ( بلاذري، 1417، ج 2، ص 123)
حديث مزبور در آثار ديگري نيز ديده مي شود که شهرت و مقبوليت آن را در ميان نويسندگان متقدم و متأخر به اثبات مي رساند. ( ابن مغازلي شافعي، 1424، ص 337) براي نمونه، احمد بن حنبل نيز اين روايت را در اثر خويش انعکاس داده، اما بخش آخر حديث را ذکر ننموده و احتمال ذکر عبارت « عديل نفسي» را نيز در روايت قيد نموده است. ( احمد بن حنبل، 1403، ج 2، ص 593)
منابع شيعي نيز با طرق ديگري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اين روايت را نقل نموده اند. ( مجلسي، 1404، ج 38، ص 308)
قرينه هاي معنايي « انفسنا» در وفد ثقيف:
اين روايت نيز مي تواند بر روشنايي معناي مفهوم « انفسنا» در آيه ي « مباهله» بيفزايد؛ زيرا فضاي صدور حديث و نوع مفاهيم به کار گرفته شده در آن مانند « رجلاً مني» و « مثل نفسي» و « عديل نفسي» و واکنش خليفه ي دوم و آرزو و آمادگي پذيرش امارت، روشن مي سازد که مفهوم « انفسنا» در ادبيات و گفتمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داراي بار سياسي و معنوي است، اما همواره اين حضرت علي عليه السلام بوده که معادل « انفسنا» در ادبيات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شناخته مي شده؛ زيرا در مقاطع ديگري نيز پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم افکار عمومي جامعه ي اسلامي را متوجه اين اصل نموده که حضرت علي عليه السلام تنها گزينه ي مناسب براي ترجمه ي مصداقي « انفسنا» است.
4. بررسي نسبت رويداد وفد بني وليعه با مفهوم « انفسنا»
برخورد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با قبيله ي بني وليعه رويداد ديگري است که نظير وفد ثقيف و غزوه ي تبوک، مفهوم « انفسنا» را در تاريخ طنين انداز مي کند.
نسائي، از بزرگان اهل سنت، برخورد پيامبر با بني وليعه را چنين گزارش مي دهد:
« قال: قال رسول الله – صلي الله عليه و آله و سلم: « لينتهين بنو وليعة، أو لأبعثن إليهم رجلاً کنفسي ينفذ فيهم أمري، فيقتل المقاتله، و يسبي الذرية.» فما راعني إلا و کفّ عمر في حجزتي من خلفي، قال: من يعني؟ فقلت: ما إياک يعني، و لا صاحبک، قال: فمن يعني؟ قلت: خاصف النعل. قال: و علي يخصف نعلا.» ( نسائي، 1424، ص 82)
ابوذر مي گويد: رسول خدا – صلي الله عليه و [آله] و سلم – فرمودند: بايد بني وليعه [حاکمان سرزمين حضرموت] از اين شيوه دست بردارند. در غير اين صورت، مردي را به سوي آنان روانه مي کنم که همانند خودم است. در ميان آنان، امر مرا به اجرا درمي آورد؛ جنگ جويانشان را مي کشد و فرزندانشان را به اسارت مي گيرد. ابوذر مي گويد: از سخن حضرت شگفت زده بودم که عمر از پشت، پهلوي مرا گرفت و گفت: مقصود پيامبر کيست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفيقت [ابابکر] نيست. گفت: پس چه کسي است؟ گفتم: کسي که نعل را وصله مي زند و علي [عليه السلام] مشغول وصله زدن نعل بود.
اين روايت در ديگر آثار اهل سنت نيز مشاهده مي شود. براي نمونه، در سنن ترمذي، يکي ديگر از آثار مورد قبول اهل سنت، آمده است: « او لابعثن اليهم رجلاً کنفسي.» ( ترمذي، 1403، ج 5، ص 298)
ابن مغازلي شافعي نيز در اثر خود آورده است: يکي از دلايلي که حضرت علي عليه السلام در روز شورا براي اثبات حقانيت خود اقامه نمودند؛ روايت ياد شده است:
قال: « فأنشدکم بالله، هل فيکم أحد قال له رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: لبني وليعه: “لتنتهن أو لأبعثن إليکم رجلا کنفسي، طاعته کطاعتي، و معصيته کمعصيتي، يغشاکم بالسيف” غيري»؟ قالوا: اللهم لا. ( ابن مغازلي شافعي، 1424، ص 138)
ابن ابي الحديد معتزلي وفد کنده و بني وليعه را از رويدادهاي سال نهم هجري معرفي کرده و آنچه را اتفاق افتاده شبيه وفد ثقيف نقل نموده است:
کان الخبر المشهور عن رسول الله ( ص)، قال لبني وليعة: « لتنتهن يا بني وليعة، أو لأبعثن عليکم رجلاً عديل نفسي، يقتل مقاتلتکم و يسبي ذراريکم.» قال عمر بن الخطاب: فما تمنيت الإماره إلا يومئذ و جعلت أنصب له صدري رجاء أن يقول: هو هذا. فأخذ بيد علي ( ع) و قال: « هو هذا.» ( ابن ابي الحديد، 1383، ج 1، ص 293).
اين روايت در آثار شيعيان نيز ديده مي شود. براي نمونه، امام رضا عليه السلام در جهت اثبات حقيقت تجلي معناي « انفسنا» در وجود حضرت علي عليه السلام در آيه ي « مباهله»، به روايت ياد شده استناد مي کنند و آن را گواهي روشن در جهت معناشناسي مصداق « انفسنا» در آيه ي « مباهله» معرفي مي نمايند:
« فهل تدرون ما معني قوله “انفسنا و انفسکم»: قال العلماء: عني به نفسي. فقال ابوالحسن: لقد غلطتم، انما معني بها علي بن ابي طالب عليه السلام و مما يدل علي ذلک قول النبي صلي الله عليه و آله و سلم حين قال: لينتهن بنو ولبعه او لابعثن اليهم رجلاً کنفسي؛ يعني علي بن ابي طالب…» ( صدوق، 1378 ق، ج 1، ص 231)
امام رضا عليه السلام فرمودند: آيا معناي « انفسنا و انفسکم» را مي دانيد؟ عرض کردند: مقصود جناب رسالت پناهي وجود مبارک خودش بود. حضرت فرمودند: اشتباه گفتيد. مقصود او علي بن ابي طالب عليه السلام بود و دليل اين مطلب فرموده ي پيغمبر است، آنجا که فرمودند: « لينتهن بني وليعه او لابعثن اليهم رجلاً کنفسي.»
شيخ صدوق احتجاج حضرت علي عليه السلام به روايت در روز شورا را در اثر خويش نقل نموده و آورده است: آيا ميان شما بجز من کسي هست که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره اش فرموده باشد: قبيله ي بني وليعه از مخالفت دست بردارند، وگرنه به طور حتم، مردي را که مانند خود من است به سوي آنان خواهم فرستاد که اطاعت او اطاعت من و سرپيچي از فرمانش همچون سرپيچي از فرمان من است و با شمشير بر آنان فرود آيد؟ گفتند: به خدا که نه. ( صدوق، 1362، ج 2، ص 555)
امام رضا عليه السلام درباره ي فضيلت اين روايت در خصوص حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: « فهذه خصوصية لايتقدمه فيها أحد و فضل لا يلحقه فيه بشر و شرف لا يسبقه اليه خلق أن جعل نفس علي کنفسه»؛ ( ابن شعبه حراني، 1404، ص 421) اين امتيازي است که هيچ کس بدان پيشي نگرفته، و برتري است که هيچ بشري بدان راه نيافته، و شرافتي است که هيچ آفريده اي بدان سبقت نگرفته است؛ چرا که خود علي عليه السلام را همانند خويش قرار داد.
قرينه هاي معنايي « انفسنا» در وفد بني وليعه:
در پايان اين بخش، چند نکته را مي توان در جهت اثبات معناي سياسي و معنوي مفهوم « انفسنا» در ادبيات پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم اضافه کرد: نخست عبارت « طاعته کطاعتي و معصيته کمعصيتي» است. رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم قرينه اي روشن براي مفهوم « انفسنا» به کار بردند که جاي هيچ گونه برداشت ديگري را باقي نگذاشته است. دوم نوع واکنش عمر بن خطاب به گفتار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است که در رويداد وفد ثقيف نيز بيان شد و گوياي معناي بلند و منحصر به فردي است که مصداق « انفسنا» را از ساير اصحاب متمايز مي سازد، به گونه اي که ديگر صحابي غبطه ي اين جايگاه بلند را نمي توانند پنهان کنند. و سوم استدلالي است که حضرت علي عليه السلام در فضاي کاملاً سياسي شورا در جهت برتري خود بر ساير نامزدهاي سمت جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مطرح مي سازند و همراه اعترافي که از ساير شرکت کننده ها مي گيرند، مقبوليت و تأييد اين حديث را به اثبات مي رسانند.
بنابراين، روند تاريخي تثبيت مفهوم « انفسنا» در معناي مرجعيت سياسي و معنوي حضرت علي عليه السلام روز به روز شکل جديدتري مي يابد و در هر مرحله، فرايند تثبيت و تعيين حضرت علي عليه السلام به عنوان جان و جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شتاب بيشتري به خود مي گيرد.
5. بررسي رويداد ابلاغ آيات سوره ي توبه با مفهوم « انفسنا»
ابلاغ آيات سوره ي توبه به وسيله ي حضرت علي عليه السلام در ماه ذي حجه سال نهم هجري از ديگر رويدادهايي است که در مقياس بزرگ تري به وقوع پيوست و دامنه ي اثر آن در جامعه و افکار عمومي مسلمانان عميق تر و در عين حال، وسيع تر بود. به گونه اي که مي توان در پرتو آن، حضرت علي عليه السلام را به عنوان تنها مصداق مفهوم « انفسنا» بازشناخت. بررسي آيات سوره ي توبه، کنار نهادن ابوبکر و چراي اين جا به جايي، دورنماي روشن تري از افق معناي مفهوم « انفسنا» را در حوزه ي سياسي و معنوي دين اسلام به تصوير مي کشد.
الف. محتواي آيات آغازين سوره ي توبه: آيات آغازين سوره ي توبه آخرين مرحله از برنامه ي حکومت اسلامي به سوي نهايي ساختن پاک سازي جغرافياي اسلام از هر گونه شرک و بت پرستي است. براساس اين بخش نامه، اعتبار هر نوع پيماني که ميان مشرکان و مسلمانان منعقد شده بود تا چهار ماه بيشتر دوام نداشت و پس از آن، دولت اسلامي هيچ تعهدي در قبال مشرکان نداشت و مشرکان بايد يا دست از آيين خود برمي داشتند و يا منتظر برخورد نظامي حکومت اسلامي مي بودند: ( بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ.) ( توبه: 1-2)
ب. چگونگي رويداد ابلاغ آيات سوره ي توبه:
در چگونگي ابلاغ سوره ي توبه آمده است: رسول خدا – صلي الله عليه و آله و سلم – ابوبکر را براي ابلاغ سوره ي برائت نزد اهل مکه فرستادند، سپس حضرت علي عليه السلام را در پي او روانه کردند و به وي فرمودند: نوشته را از او بگير و آن را به اهل مکه برسان. علي عليه السلام گفتند: به ابوبکر رسيدم و نوشته را از او گرفتم. ابوبکر با اندوه بازگشت و گفت: اي رسول خدا، آيا درباره ي من چيزي نازل شده است؟ حضرت فرمودند: نه، به من امر شده است: يا خودم يا مردي از اهل بيتم آن را ابلاغ کند.
أخبرنا العباس بن محمد [الدوري]، قال: حدثنا ابونوح – و اسمه عبدالرحمن بن غزوان – قرّاد، عن يونس بن ابي إسحاق، عن ابي إسحاق، عن زيد بن يثيع، عن علي، أنّ رسول الله – صلي الله عليه و سلم – بعث ببراءة إلي أهل مکة مع ابي بکر ثم اتبعه بعلي، فقال له: خذ الکتاب، فامض به إلي أهل مکة. فلحقته منه، فانصرف ابوبکر و هو کثيب. فقال: يا رسول الله، أنزل في شيء؟ قال: « لا، إلا أني أمرت أن أبلغه أنا، أو رجل من اهل بيتي» ( نسائي، 1424، ص 68)
در منابع ديگر، « لا يذهب بها الا رجل مني و انا منه» آمده است؛ ابلاغ اين سوره تنها به وسيله ي کسي بايد باشد که او از من است و من از اويم.
اين رويداد در منابع زيادي از اهل سنت و شيعه ذکر شده است. ( ابن حجر، الاصابه، 1415، ج 4، ص 467 / ابن کثير، 1408، ج 7، ص 374 / طبراني، 1415، ج 3، ص 166؛ طبراني، بي تا، ج 12، ص 77) هر چند اختلاف هايي در نقل اين روايت ديده مي شود، اما ترجيع بند همه ي اين نقل ها حضور حضرت علي عليه السلام و ابلاغ اين آيات از سوي ايشان است.
علامه اميني در اثر نفيس خويش، نام 73 نفر از بزرگان و انديشمندان اهل سنت را نقل نموده که رويداد ابلاغ آيات سوره ي توبه را به نام حضرت علي عليه السلام ثبت نموده اند و در اين باره مي گويد: اگر رويدادي کمتر از اين تعداد در آثار حديثي انعکاس يابد مُهر تواتر بر آن زده مي شود. ( اميني، 1416، ج 6، ص 476 / همچنين ر.ک. هندي، 1366، ج 14، ص 557.)
آنچه همگان بر آن اتفاق نظر دارند تغيير در مأموريتي بود که پيش از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام به ابوبکر محول شده بود و اين تغيير خود اهميت اين موضوع را دو چندان مي سازد و پرسش هاي بي شماري را فراروي همگان به وجود مي آورد؛ پرسشي که ابوبکر نيز به دنبال آن مضطرب شد. در اين باره آمده است:
و چون به درخت ذي الحليفه رسيد، به گفته ي پيمبر، علي از دنبال بيامد و آيات را از ابوبکر گرفت و ابوبکر پيش پيمبر – صلي الله عليه و آله و سلم – بازگشت و گفت: اي پيامبر خدا، پدر و مادرم فداي تو باد، آيا چيزي درباره من نازل شده؟ پيمبر گفت: نه، ولي هيچ کس جز من يا کسي از من عهده دار ابلاغ نشود. ( طبري، 1375، ج 4، ص 1252)
يعقوبي نيز همين رويداد را بازگو مي نمايد و از تغيير در مأموريت ابلاغ آيات سوره ي برائت خبر مي دهد و از اضطرابي که وجود ابوبکر را دربرگرفت گزارش مي دهد. ( يعقوبي، بي تا، ج 2، ص 76)
ج . علت تغيير در ابلاغ آيات سوره ي توبه:
پرسشي که در ادامه مطرح مي شود در خصوص علت تغيير در برنامه ي ابلاغ آيات سوره ي توبه و مقدّم شمرده شدن حضرت علي عليه السلام بر ابوبکر است. پاسخ به اين پرسش، بخشي ديگر از مفهوم شناسي تاريخي « انفسنا» در ادبيات و گفتمان ديني را روشن مي سازد.
در بعضي از روايات به صراحت آمده است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علت جا به جايي و تغيير در ابلاغ آيات سوره ي توبه را به وحي مستند نمودند و هجده نفر از انديشمندان اهل سنت چنين نقلي را از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آثار خود به ثبت رسانده اند؛ ( اميني، 1416، ج 2، ص 480). مثلاً يعقوبي در اثر خود، چنين نقلي را از حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم بازگو نموده است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در پاسخ به پرسش ابوبکر فرمودند: ولکن جبرئيل قال لي: « لا يبلغ هذا الا انت او رجل من اهلک» ( اميني، 1416، ج 2، ص 76)
هر چند در بعضي از روايت ها به صراحت پيامبر نامي از جبرئيل نبرده اند، اما لفظ « اُمرت» يعني « امر شدم» و مفهوم وحياني بودن امر ابلاغ به حضرت علي عليه السلام را افاده مي نمايد: « فلما رجع ابوبکر، قال: نزل في شيء؟ قال: لاولکن اُمرت ان اُبلغها انا او رجل من اهل بيتي.» ( ابن کثير، 1419، ج 4، ص 93)
روايت هاي ديگري نيز وجود دارد که لفظ « امر» و « وحي» در آن به کار نرفته و با قراين ديگري مي توان به وحياني بودن آن، پي برد. براي نمونه، بازگشت ابوبکر و پرسش همراه با اضطراب و اشک وي گوياي وحياني بودن تغيير در ابلاغ آيات سوره ي توبه است. ( اميني، 1416، ج 6، ص 489)
نکته ي ديگري که اهميت مفهوم « انفسنا» را بيش از پيش در ادبيات ديني اسلام روشن مي سازد پاسخ به علت تغيير در ابلاغ آيات سوره ي توبه توسط حضرت علي عليه السلام است.
روايت هاي نقل شده – همان گونه که ذکر شد – منشأ تغيير را الهي و چرايي تغيير را شبيه بودن حضرت علي عليه السلام به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ذکر نموده اند که با عبارت هاي متفاوتي نقل شده، و چون پيامبر ابلاغ اين آيات را به خود يا فردي از خود يا از اهل بيتش محصور ساخته اند، نتيجه گرفته مي شود که چون حضرت علي عليه السلام شبيه ترين افراد به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و حکم جان پيامبر در معناي « انفسنا» دارد، اين وظيفه به آن حضرت تفويض شد. در ذيل، به بعضي از نمونه هايي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ابلاغ آيات سوره ي توبه را به خود يا فردي از خود منحصر نموده اند اشاره مي گردد: « ما بد ان أذهب بها انا او تذهب بها»؛ « لايبلغ عني غيري او رجل مني»؛ « لا يؤدي عني الا انا او علي»؛ « لا يذهب بها الا رجل هو مني و انا منه»؛ « لا ينبغي ان يبلغ هذا الا رجل من اهلي»؛ « لا يبلغها ال انا او رجل من اهل بيتي.» ( اميني، 1416، ج 6، ص 482-487)
ه. قرينه هاي معنايي « انفسنا» در رويداد ابلاغ آيات سوره ي توبه: در اين بخش نيز نکاتي ذکر مي شود که در رويداد ابلاغ آيات سوره ي توبه بر مفهوم سياسي و معنوي « انفسنا» دلالت دارد:
نخست، جابه جايي که در سطح بالاي مهره هاي سياسي حکومت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم انجام شد؛ مهره هايي که نقش شگرفي در تحولات آتي ايفا نمودند و همه نامزد خلافت پس از نبي گرامي صلي الله عليه و آله و سلم به شمار مي روند. تقدم حضرت علي عليه السلام در اين رويداد، فاصله ي جايگاه حضرت علي عليه السلام را با ابوبکر نشان مي دهد.
دوم. بازگشت مضطربانه و اشک آلود ابوبکر و پرسش وي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم معناي مذکور را تقويت مي بخشد.
سوم. نوع پاسخ رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم به علت اين جابه جايي، وحياني بودن آن را به اثبات مي رساند و روشن مي سازد که اين تغيير فراتر از يک تصميم عادي سياسي و حکومتي است.
چهارم. استدلال حضرت علي عليه السلام به رويداد ابلاغ آيات سوره ي توبه و تأييد اعضاي شرکت کننده در اين نشست سياسي، برتري سياسي حضرت علي عليه السلام را نه تنها در آن برهه، بلکه به صورت مطلق، پس از نبي گرامي صلي الله عليه و آله و سلم به اثبات مي رساند. با توجه به فضاي سياسي حاکم بر شوراي شش نفره، حضرت علي عليه السلام با بازگو نمودن اين روايت، بار ديگر حقانيت سياسي خود را تکرار کردند. استدلال اميرالمؤمنين عليه السلام چنين آمده است:
« فأنشدکم بالله هل فيکم أحد أمره رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بأن يأخذ براءة من ابي بکر. فقال له ابوبکر: يا رسول الله، أنزل في شيء؟ فقال له: “إنه لا يؤدي عني إلا علي غيري؟» قالوا: اللهم لا؛ ( ابن مغازلي شافعي، 1424، ص 139)
شما را به خدا قسم مي دهم، آيا در ميان شما غير از من کسي هست که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به او امر کرده باشد سوره ي برائت را از ابوبکر بگيرد و ابوبکر به او گفته باشد: اي رسول خدا، آيا درباره ام چيزي نازل شده است؟ رسول خدا به او فرموده باشد که ادا نمي کند را از طرف من مگر علي؟ گفتند: خدايا تو ميداني که نه.
پنجم. غبطه ي اصحاب رسول خدا به اين تغيير و جابه جايي، اوج مقام حضرت علي عليه السلام را به تصوير مي کشد؛ زيرا اين تغيير زماني مي تواند مورد غبطه ي ديگران قرار گيرد که فراتر از يک تغيير ساده ي سياسي و حکومتي باشد تا اين غبطه معناي منطقي بيابد. بنابراين، از اين موضوع نيز مي توان منشأ وحياني بودن اين تغيير و علو مقام و ترفيع درجه ي حضرت علي عليه السلام را مشاهده کرد.
سعد بن ابي وقاص در بيان چهار فضيلت و برتري که همگان را مبهوت حضرت علي عليه السلام نموده است، بيان رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي حضرت علي عليه السلام هنگام ابلاغ آيات سوره ي توبه را جزو اين چهار فضيلت برمي شمارد و داشتن يکي از آنها را برتر از 2500 سال زندگي در دنيا مي داند. اين گزارش در منابع تاريخي، اين گونه نقل شده است:
عن سعد: أخرج ابن عساکر بإسناده عن الحرث بن مالک، قال: أتيتُ مکه فلقيت سعد بن ابي وقاص فقلت: هل سمعت لعلي منقبه؟ قال: لقد شهدت له أربعاً لأن تکون لي واحده منهن أحب إلي من الدنيا أعمر فيها مثل عمر نوح: إن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بعث أبابکر ببراءة إلي مشرکي قريش، فسار بها يوماً و ليله، ثم قال لعلي: « اتبع أبابکر فخذها و بلغها.» فردّ عليّ أبابکر فرجع يبکي، فقال: يا رسول الله، أنزل في شيء؟ قال: « لا، إلا خيراً إنه ليس يبلغ عني إلا أنا أو رجل مني،» أو قال: « من اهل بيتي»؛ ( اميني، 1416، ص 139)
ابن عساکر به اسنادش از حرث بن مالک نقل کرده است که مي گويد: به مکه آمدم، سعد بن ابي وقاص را ملاقات کردم و گفتم: آيا درباره ي علي عليه السلام منقبتي شنيده اي؟ گفت: براي او گواهي مي دهم به چهار فضيلت که اگر يکي از آنها براي من بود محبوب تر بود نزد من از دنيا که در آن همانند نوح زندگي کنم: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ابوبکر را با سوره ي برائت به سوي مشرکان قريش فرستادند. او يک شبانه روز رفت، سپس به علي عليه السلام فرمودند: در پي ابوبکر برو و آن را از او بگير و به مردم مکه ابلاغ کن و ابوبکر را بازگردان. پس ابوبکر بازگشت، در حالي که گريه مي کرد و گفت: اي رسول خدا، آيا درباره ي من چيزي نازل شده است؟ فرمودند: نه، مگر خير. نبايد کسي اين سوره را ابلاغ کند جز خودم يا مردي از خودم. يا فرمودند: از اهل بيتم.
بنابراين، از اين رويداد نيز مي توان وجه ديگري از معناي « انفسنا» در ادبيات و گفتمان ديني اسلام بر مبناي عنصر تاريخ را کشف کرد. به بيان ديگر، مرجعيت سياسي و معنوي حضرت علي عليه السلام با الفاظ متنوع و گوناگون در مقاطع تاريخي نقل شده که در کانون آن لفظ « انفسنا» قرار گرفته و تعابير ديگر به عنوان مفسر مفهوم « انفسنا» استعمال شده است.
براساس آنچه گفته شد، مي توان نتيجه گرفت تجلي مفهوم « انفسنا» در شخصيت حضرت علي عليه السلام در يک سير تاريخي و در مقاطع گوناگون زماني، در ظرف معنايي مرجعيت سياسي و معنوي تکوين يافته است. از اين رو، با سود بردن از عنصر تاريخ در معناشناسي آيه ي « مباهله»، پرده ي ابهام از صورت مفهوم « انفسنا» کنار خواهد رفت و از لحاظ تاريخي اثبات مي شود که معناي امامت و ولايت حضرت علي عليه السلام با صورت هاي گوناگوني در تاريخ تبلور يافته که در کانون آن، لفظ « انفسنا» در قرآن مي درخشد.
نتيجه
براساس آنچه ذکر گرديد، روشن شد که با بررسي سلسله رويدادهاي پيشيني واقعه ي « مباهله»، مي توان قرينه هاي زيادي از تاريخ در جهت کشف معناي حقيقي « انفسنا» به دست آورد. نتايج به دست آمده از بررسي رويدادهاي سال نهم هجري مانند غزوه ي تبوک، وفد ثقيف، وفد بني وليعه و ابلاغ آيات سوره ي توبه، شهادت مي دهند که معناي بيروني و عملي مفهوم « انفسنا» در ولايت سياسي و معنوي حضرت علي عليه السلام ظهور دارد و مفهوم « انفسنا» جامع همه ي معاني است که در طول تاريخ، ولايت سياسي و معنوي حضرت علي عليه السلام را بازگو نموده اند. قرائت ديگر غير از تفسير روشن تاريخ از مفهوم « انفسنا»، اجتهاد در مقابل نص به شمار مي رود.
پي نوشت :
1.استاديار دانشگاه قم.
2. کارشناس ارشد علوم قرآني .
منابع :
* قرآن کريم
1. آلوسي، محمود بن عبدالله، روح المعاني، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415.
2. آيتي، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، چ پنجم، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
3. ابن ابي الحديد، عزالدين عبدالحميد بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبه آيه الله مرعشسي، 1383.
4. ابن اثير، علي بن محمد، الکامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، 1386.
5. ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي، الاصابه، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415.
6. ابن کثير، عماد الدين اسماعيل، البداية و النهايه، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408.
7. —، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالکتب العلميه، 1419.
8. ابن هشام، عبدالملک، السيره النبويه، قاهره، مکتبه محمدعلي صبيح و اولاده، 1383.
9. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبري، بيروت، دارالکتب العلميه، 1410.
10. ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله، الاستيعاب، بيروت، دارالجبل، 1412.
11. ابن شعبه حراني، تحف العقول، چ دوم، قم، اسلامي، 1404.
12. ابن مغازلي شافعي، مناقب الامام علي بن ابي طالب عليه السلام، چ سوم، بيروت، دارالاضواء، 1424.
13. احمد بن حنبل، مسند، بيروت، مؤسسة الرساله، 1403.
14. اميني، عبدالحسين، الغدير، قم، مرکز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1416.
15. بخاري، محمد بن اسماعيل، الصحيح، دارالطريق النجاة، 1422.
16. بغوي، حسين بن مسعود، معالم التنزيل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420.
17. بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، بيروت، دارالفکر، 1417.
18. ترمذي، محمد بن عيسي، سنن، چ دوم، بيروت، دارالفکر، 1403.
19. حاکم نيشابوري، مستدرک، بيروت، دارالمعرفه، بي تا.
20. حسکاني، شواهد التنزيل، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1411.
21. رجبي، محمود، روش تفسير قرآن، چ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385.
22. زمخشري، محمود بن عمر،الکشاف، بيروت، دارالکتب العربي، 1407.
23. سبحاني،جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، چ بيست و پنجم، تهران، مشعر، 1388.
24. سيوطي، عبدالرحمن بن ابي بکر، الدر المنثور، قم، کتاب خانه آيه الله العظمي مرعشي نجفي، بي تا.
25. صدوق، محمد بن علي بن حسين، عيون اخبار الرضا عليه السلام، تهران، جهان، 1378 ق.
26. —، الخصال، قم، اسلامي، 1362.
27. طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الاوسط، قاهره، دارالحرمين، 1415.
28. —، المعجم الکبير، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.
29. طباطبائي سيد محمد حسين، الميزان، ترجمه ي سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، اسلامي، 1374.
30. طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، ترجمه ي ابوالقاسم پاينده، چ پنجم، تهران، اساطير، 1375.
31. طوسي، محمد بن حسن، التبيان، بيروت،دار احياء التراث العربي، بي تا.
32. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404.
33. نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار احياء التراث، بي تا.
34. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، کنگره ي شيخ مفيد، 1413.
35. شوشتري، قاضي نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، کتاب خانه ي آيه الله العظيمي مرعشي نجفي، 1409.
36. هندي، مير حامد حسين، عبقات الانوار، چ دوم، اصفهان، کتاب خانه عمومي امام اميرالمؤمنين، 1366.
37. نسائي، احمد بن علي، خصائص، بيروت، المکتبة العصريه، 1424.
38. —، سنن، بيروت، دارالکتب العلميه، 1411.
39. واحدي، ابوالحسن علي بن احمد، اسباب النزول، بيروت؛ دارالکتب العلميه، 1411.
40. يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ، بيروت، دار صادر، بي تا.
منبع مقاله :
مؤسسه ي شيعه شناسي، (1391)، فصلنامه ي علمي – پژوهشي شيعه شناسي شماره 39، قم: مؤسسه ي شيعه شناسي