خانه » همه » مذهبی » انواع تعصب(2)

انواع تعصب(2)

انواع تعصب(2)

بنابراين، سر سپردگي به شخص و پذيرش سخنان او و دفاع بي دليل و برهان از آموزه هاي او از مصاديق تعصب علمي است و خود چنين تعصبي، گستره ي بسيار فراگيري دارد و شامل هر مطلب علمي مي گردد كه دليل و برهان قطعي آن را ياري نمي كند و پشتوانه عقلاني يا شرعي آن را حمايت نمي نمايد و صرف فرضيه اي علمي است كه

6face4b1 a5a9 4437 8b26 500fcfc20140 - انواع تعصب(2)

0022285 - انواع تعصب(2)
انواع تعصب(2)

 

نویسنده:علي باقر شيخاني

 

تعصب علمي و مذهبی
 

يكي ديگر از تعصباتي كه ناپسند است تعصبي است كه به ظاهر رنگ علم و دانش به خود گرفته است، كه به آن تعصب علمي مي گويند.
حضرت امام در اين باره مي گويند:
يكي از عصبيت هاي جاهليت، ايستادگي در مطالب علميه است و حمايت كردن از حرفي است كه از خودش يا معلمش يا شيخش صادر شده، نه براي اظهار حق و ابطال باطل.(1)
بنابراين، سر سپردگي به شخص و پذيرش سخنان او و دفاع بي دليل و برهان از آموزه هاي او از مصاديق تعصب علمي است و خود چنين تعصبي، گستره ي بسيار فراگيري دارد و شامل هر مطلب علمي مي گردد كه دليل و برهان قطعي آن را ياري نمي كند و پشتوانه عقلاني يا شرعي آن را حمايت نمي نمايد و صرف فرضيه اي علمي است كه چنين چيزي در بسياري از علومي كه بر فرضيه هاي ثابت نشده استوارند، وجود دارد، از جامعه شناسي گرفته تا روان شناسي تا ساير علومي كه ادعاي صد در صد ندارند، بلكه گاه فرضيه اي مطرح مي گردد و پس از مدتي صاحب نظري ديگر آن فرضيه را زير سؤال برده و باطل بودنش را ثابت مي كند.چنين فرضيات علمي را نمي توان به عنوان يك امر يقيني، پايه و اساس سنجش همه ي بينش ها و گرايشات قرار داد، بلكه مي بايست در حد فرضيه اي كه فعلاً مفيد بودنش ثابت شده است قبول نمود.به عنوان مثال نظريه و فرضيه ي داروين در تبدل انواع در حد فرضيه اي بود كه حتي از نظر علوم تجربي به اثبات نرسيد؛ زيرا حلقه ي مفقوده اي در تبديل شامپانزه به امسان وجود داشته و دارد، اما عده اي از مدعيان علم و دانش چنان به آن دل بستند و بر آن تعصب ورزيدند كه آن را امري مسلم و يقيني و اثبات شده به حساب آوردند و فرضيه ي تكامل را ملاك و معيار سنجش همه ي بينش ها و گرايشات در زمينه هاي تاريخي و زيستي و عقيدتي قرار داده، آموزه هاي اديان الهي در پيوسته بودن نسل انسان فعلي به آدم را زير سؤال بردند.درحالي كه اگر چنين افرادي انصاف علمي مي داشتند، مي بايست اين نظريه را در حد يك فرضيه در كنار نظريه ي ديني و مذهبي به عنوان فرضيه ي دوم قرار داده و بدون قضاوت درباره ي آن سكوت اختيار نمايند، ولي تعصب كور و جهل، خود را در نماي علم و دانش مي نماياند و انسان را به گمراهي مي كشاند.
تعصب علمي فقط در علوم تجربي راه ندارد بلكه حتي در دانش هاي غير تجربي همچون عرفان و فلسفه و فقه و اصول و حقوق و ساير علوم مرتبط با حوزه ي علوم انساني نيز راه دارد و افرادي كه به علوم خاصي تعلق خاطر دارند و در آن صاحب نظرند و با ذوق و سليقه ي آنان مي خواند، هر آنچه در آن علم مطرح شده است را صد درصد يقيني دانسته، از همه اصول و فروع آن دفاع مي نمايند.گاه ديده مي شود كساني كه گرايش به فلسفه دارند، هر آنچه توسط فلاسفه يا فيلسوف خاصي مطرح شده است را به ديده قبول مي پذيرند و از آن دفاع مي كنند، بدون آنكه دليل و برهاني بر آن اقامه نمايند و در مقابل طرح اشكال صاحب نظران ديگر و انديشمندان مخالف آن نظريه با تعصب به دفاع برخاسته و وقتي از دليل و برهان كم مي آورند، مي گويند آيا تو بهتر مي فهمي يا فلان فيلسوف و فيزيكدان و شيميدان و بدين ترتيب مي خواهند اشكال كننده را قانع نمايند كه در آنچه انديشيده به خطا رفته است.
چهره ديگر تعصب علمي، عشق و علاقه به يك علم و طرد و رد علوم ديگر است كه اين نوع تعصب، دو جنبه نفي و اثبات دارد.از يك طرف علوم ديگران را ناچيز و ناصواب و سراسر غلط و بي پايه مي نمايانند و از طرف ديگر علمي را كه خود به آن دست يافته اند بهترين و مطمئن ترين راه براي رسيدن به حق و حقيقت مي دانند كه اين، از غرور و خودبيني علمي نشأت مي گيرد.حضرت امام در اين باره مي فرمايد:
اين از شاهكارهاي مهم شيطان است كه هميشه كمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه كه دارد، راضي و قانع كند و ماوراي آنچه پيش او است، هر چيز را از چشم او ساقط كند.مثلاً اهل تجويد را به همان علم جزئي قانع كند و آن را در نظر آن ها جلوه هاي فراوان دهد و ديگر علوم را از نظر آن ها بيفكند…و اصحاب ادبيّت را به همان صورت بي مغز راضي كند و تمام شئون قرآن را در همان كه پيش آن ها است، نمايش دهد و اهل تفاسير به طور معمول را سرگرم كند به وجوه قرائات و آراء مختلفه ي ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدني و مكي بودن و تعداد آيات و حروف و امثال اين امور و اهل علوم را نيز قانع كند فقط به دانستن فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن، حتي فيلسوف و حكيم و عارف اصطلاحي را محبوس كند در حجاب غليظ اصطلاحات و مفاهيم و امثال آن.(2)
حضرت امام در جاي جاي سخنان و نوشته هاي خود، انسان را از تعصب علمي برحذر مي دارند و به اين نكته متذكر مي شوند كه انسان به آنچه كه در نزد او است قانع نشود، بلكه همواره بر اين سخن تأكيد مي ورزند كه علوم ديگر نيز، از حق و حقيقت برخور دارند و اگر ما دسترسي به فهم آن علوم نداريم، نبايد منكر آن گرديم، بلكه مي بايست همواره به صراط مستقيم و اعتدال و ميانه روي حركت نماييم.از اين رو، ايشان هم كساني را كه مدعي عرفان و سير و سلوكند و تنها طريقت را كافي مي دانند و مي گويند پس از رسيدن به حقيقت، نيازي به انجام تكاليف شرعي نيست و بر طريقت تعصب دارند، محكوم مي كند و هم كساني را كه به ظاهر شريعت چسبيده و بر آن تعصب مي ورزند و منكر مقامات عرفاني و سير و سلوك هستند، در انحراف مي داند و مي فرمايد:
شخص سالك و طالب حق، بايد خود را از افراط و تفريط بعضي از جهله ي اهل تصوف و بعضي غفله ي اهل ظاهر، مبرا كند تا سير الي الله براي او ممكن شود؛ چه كه بعضي از آن طايفه را عقيده بر آنست كه علم و عمل ظاهري قالبي حشو است و براي جهّال و عوام است و اما كساني كه اهل سر و حقيقتند و اصحاب قلوبند و ارباب سابقه ي حسني هستند، احتياج به اين اعمال ندارند…و طايفه دوم در مقابل اين دسته قيام نمودند و در جانب تفريط افتادند و انكار كليه مقامات معنويه و اسرار الهيه را نمودند و جز محض ظاهر و صورت و قشر، ديگر امور را بكلي منكر شدند و به تخيّلات و اوهام نسبت دادند.(3)
بنابراين، مي بينيم كه تعصب علمي از هر نوع آن، از نظر حضرت امام انحراف و دور از حق مي باشد و كسي كه طالب علم و دانش حقيقي است، مي بايست در مسير اعتدال و انصاف حركت نمايد و بر آنچه خود يافته يا از استاد و شيخ و معلم خود فرا گرفته، تعصب نورزد.خود امام نيز همواره شاگردان را بدين روش فرا مي خواند و آنان را از پذيرش بدون بررسي و ارزيابي بر حذر مي داشت.يكي از شاگردان ايشان(4)در اين باره مي گويد:
امام طلبه ها را وادار به انتقاد مي كرد و به طلبه ها جرأت مي داد كه كلام از هر بزرگي باشد، معصوم نيست كلام خدا هم نيست، مي شود اشتباه كرده باشد، شما نگوييد اين كلام از بوعلي يا از فارابي است يا از ملاصدرا است، من ديگر بايد از آن بگذرم، لذا امام زبان انتقاد و زبان مناقشه نسبت به همه ي حرف ها داشت و اين طلبه ها را ورزيده مي كرد كه هرچه حرف بزرگ و از هر بزرگي باشد غير از معصوم قابل مناقشه است؛ (وَلَو كَانَ مِن عِندِ غَيرِاللهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اختِلافاً كَثِيراً)؛(5)مي گويد هر چيزي را از غير خدا باشد در آن اختلافات و تناقضات است، در‌ آن اشتباه است.اما گوش به حرف طلبه ها مي داد و تشويق هم مي كرد.(6)

1.منشأ تعصب علمي
 

تعصب علمي داشتن و بر آنچه خود بدان دست يافته، پاي بند بودن و ديگران را از علم و دانش و حقيقت تهي دانستن، چندين منشأ مي تواند داشته باشد كه به اختصار بدان مي پردازيم:

الف.غرور
 

گاهي تعصب ناشي از كبر و غرور است، نسبت بدانچه كه خود بدان دست يافته است كه برا ين اساس علم اندك خود را تمامي علوم دانسته و ديگران را نادان فرض مي كند.

ب.شخصيت زدگي
 

گاهي منشأ تعصب علمي، شخصيت زدگي است، يعني برخي انسان هاي داراي ضعف تفكر و انديشه، آنچنان در برابر صاحبان انديشه خود را مي بازند و احساس ضعف شخصيت مي كنند كه توان انديشيدن از آنان سلب مي گردد.از اين رو، هم خود راه تفكر را به روي خود مي بندند و هم ديگران را از تفكر و انديشه باز مي دارند و همچنان كه گفته شد اينان در برابر هر سخن و انديشه اي زود به كلام صاحبان انديشه رو مي‌آورند و مي گويند:آيا تو بهتر مي فهمي يا فلان صاحب نظر در فلان علم و دانش.

2.آثار تعصب علمي
 

الف.منشأ بسياري از خلقيات ناپسند
 

كسي كه مبتلا به تعصب علمي غرورآميز مي گردد، منشأ بسياري از خلقيات ناپسند را در خود جمع كرده است، زيرا چنين تعصبي موجب خود برتربيني و در نتيجه فخرفروشي بر ديگران، اهانت و توهين به صاحبان انديشه و بي سواد و يا بي دين تلقي كردن ديگران مي گردد از اين رو، امام مي فرمايند:
و اين[تعصب]از اخلاق فاسده و ملكات رذيله اي است كه منشأ بسياري از مفاسد اخلاقي و اعمالي گردد.(7)

ب.عامل تفرقه و تشتت
 

چنين كسي تنها خود و انديشه هاي خود يا استاد و شيخ و مربي خود را بر حق مي داند و ديگران را از انديشه ي درست تهي و بي بهره مي پندارد و با چنين تفكري، كساني را كه پيروان يك دين و مذهب و مكتب هستند، از هم جدا مي سازد و آنها را حداقل بر دو گروه مي داند:گروهي كه همفكر و هم انديشه ي اويند را، بر حق و صواب و گروه ديگر را به طور كامل بر باطل و ناصواب مي داند.

ج.عامل ركود و درجازدگي
 

در محيط آزاد تفكر و انديشه است كه انسان به رشد دست مي يابد، اما در محيطي كه تحمل شنيدن حرف هاي منطقي و مبتني بر دليل و برهان وجود ندارد، بلكه صرفاً تعصب بر آنچه گذشتگان يافته يا بافته اند است، راه هرگونه پيشرفت و رشد بسته است.از اين جهت است كه اسلام از پيروان خود خواسته است كه همواره به سخن بنگرند نه به سخنگو و مطلب حق را از هر كسي كه شنيدند بپذيرند، حتي از كساني كه كافرند.

3.ارزيابي تعصب علمي
 

دين اسلام به پيروان خود دستور مي دهد كه:
«اطلبوا العلم ولو بالصين»،(8)علم را فرا گيريد هرچند (در مكان دوري) در چين باشد.
و يا مي فرمايد:
«الحكمه ضالّه المؤمن فخذ الحكمة و لو من أهل النفاق»؛(9)حكمت گمشده مؤمن است، پس حكمت را فرا گير، هرچند از اهل نفاق باشد.
(وَ لاتَقفُ مَا لَيسَ بِهِ عِلمٌ إنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤَادَ كُلُّ اُولَئكَ كَانَ عَنهُ مَسئُولاً)؛(10)از آنچه به آن آگاهي نداري پيروي مكن؛ چرا كه گوش و چشم و دل همه مسئولند.
همچنين علم انسان ها را ناچيز مي داند و تأكيد دارد كه همواره طالب دانش بيشتري باشند:
(وَ مَا اُوتِيتُم مِن العِلمِ إِلا قَلِيلاً)؛(11) جز اندكي از دانش بر شما داده نشده است.
(وَ قُل رَبِّ زِدنِي عِلماً)؛(12)بگو: پروردگارا بر علمم بيفزا.
اسلام با چنين ديدگاهي هرگز نمي تواند تعصب علمي را مجاز بداند و بدان دستور دهد، بلكه همواره از انسان مي خواهد كه به سخنان ديگران گوش فرا دهد و سخنان نيكو را از هر كسي كه گفت، بپذيرد:
(…فَبَشِّر عِبَادِ*الّذيِنَ يَستَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ أحسَنَهُ)؛(13)بشارت بندگاني را كه به گفته ها گوش فرا مي دهند و از نيكوترين آنان پيروي مي كنند.
اما سخني كه با برهان و دليل باشد.از اين رو، مي خواهد كه همواره با برهان سخن گوييد:
(قُل هَاتُوا بُرهَانَكُم إن كُنتُم صَادِقِينَ)؛ (14)بگو اگر راستگوييد، دليل و برهان هاي خود را بياوريد.
بر اين اساس تعصب علمي از نظر اسلام امري است ناپسند و مردود، به همين جهت است كه حضرت امام رحمه الله اين نوع تعصب را از جهاتي بدتر از تعصب هاي ديگر مي دانند؛ زيرا كسي كه خود مربي ديگران است مي بايست از تعصب پيراسته باشد، اما هنگامي كه خود او معيار حق و حقيقت را زير پا نهاد و بر باطل اصرار ورزيد از ديگران چه انتظاري مي رود.از اين رو، امام مي فرمايد:
اين عصبيت از جهاتي زشت تر و از حيثياتي نارواتر است…زيرا كه اهل علم كه بايد مربي بني نوع بشر باشد و شاخه ي شجره ي نبوت و ولايت است و به وخامت امور مطلع و عواقب اخلاق فاسده را مي داند، اگر خداي نخواسته خود عصبيت جاهليت داشته باشد… حجت بر او تمام و مورد مؤاخذه ي بيشتر واقع گردد.(15)
ايشان دليل ديگري كه بر ناپسندي تعصب علمي مي آورند، اين است كه:
اين عصبيت خيانت به علم و حق ناشناسي از آن است و كسي كه حامل بار اين امانت گرديد،… بايد حفظ حرمت آن را بنمايد و آن را صحيح و سالم به صاحبش تحويل دهد و اگر تعصب جاهليت كند، البته خيانت به آن كرده و ظلم و تعدي نموده.(16)
از اين رو، به جهت اين كه علم و دانش را به طور كامل به جويندگان علم نرسانده، نسبت به آنان خيانت ورزيده است.از طرف ديگر، بي احترامي به عالمان و صاحبان انديشه است كه با تعصب علمي آنان را به هيچ مي انگارد:
عصبيت هاي بي موقع، گاه باعث شود كه انسان مبتلا به هتك حرمت اهل علم شود.(17)
ايشان تعصب علمي را حق نشناسي و ناسپاسي نسبت به صاحبان علم و دانش و انديشه نيز مي داند، زيرا آنان خود از تعصب ورزي به دور بوده اند.
مشايخ عظام و اساطين كرام… طرفداري حق را مايل و از باطل گريزان؛ و سخط كنند بر كسي كه براي عصبيت جاهليت حق كشي كند و ترويج باطل كند.(18)
پس آيا آنان راضي خواهند بود كه افراد نسبت به انديشه هايشان تعصب ورزند؟

4.راه هاي پيشگيري از تعصب علمي
 

الف.پيروي از حق
 

همچنان كه گذشت دين اسلام در موضع گيري ها حق را معيار قرار داده است و در پذيرش و رد نظريات به حق بودن سخنان نظر دارد، نه به گوينده، همچنان كه علي عليه السّلام مي فرمايد:
«خذ الحكمة ممّن أتاك بها وانظر إلي ما قال و لا تنظر إلي من قال»؛(19)حكمت را از هر كسي كه آورد، بگيريد و به آنچه که مي گويد، بنگريد نه به گوينده ي آن.
حال اگر كسي بر اين مبنا تلاش علمي بنمايد، از تعصب علمي به دور خواهد ماند.لازمه ي چنين كاري پرهيز از شخصيت زدگي است، همچنان كه در كتاب امالي شيخ مفيد آمده است كه يكي از اصحاب حضرت علي عليه السّلام به نام حارث همداني با عده اي نزد آن حضرت آمد.وي درباره ي اختلاف پيروان اميرالمؤمنين پيرامون بر حق بودن آن حضرت يا خلفاي سه گانه ي پيشين سخن گفت.حضرت فرمود:اشتباه تو در آن است كه حق را با معيار اشخاص مي سنجي، نه اشخاص را با معيار حق، آن گاه فرمود:
«انّ دين الله لا يعرف بالرجال، بل بآية الحقّ، فاعرف الحقّ تعرف أهله.يا حار إنّ الحقّ أحسن الحديث و الصادع به مجاهد و بالحقّ اُخبرك فأرعني سمعك»؛(20)
دين خدا به شخصيت و موقعيت افراد شناخته نمي شود، بلكه با برخورداري از علامت و نشانه ي حق شناخته مي شود. پس حق را بشناس، اهلش را خواهي شناخت.اي حارث!حق بهترين گفتار است و كسي كه به حق سخن گويد، مجاهد در راه خداست و من نيز چون به حق با تو سخن مي گويم، پس به سخنانم گوش فرا ده.
در علم و دانش نيز چنين است كه هر انساني مي بايست از شخصيت زدگي به دور باشد و همه را با معيار حق بسنجد.اگر سخني، برهاني و منطقي و يا مستند به دليل شرعي قطعي بود، بپذيرد و اگر چنين نبود، نپذيرد.

ب.تفكر در عواقب ناپسند تعصب علمي
 

با انديشه در عواقب تعصب علمي درمي يابيم كه اين نوع تعصب، باعث دوري از محيط علم و دانش و همنشيني با عالمان و در نتيجه، سبب ركود علمي و انزوا مي گردد، زيرا كسي دوست ندارد كه با افرادي كه به خود مغرورند و به علم و دانش خود مي نازند و از پذيرش سخنان منطقي ديگران سرباز مي زنند و روي مي گردانند، همنشين گردند.

تعصب مذهبي
 

تعصب گاهي رنگ اعتقادي و ايدئولوژيك به خود مي گيرد كه از خطرناك ترين نوع تعصباتي است كه بر انديشه ي انسان ها سيطره مي افكند.و همواره موجب نزاع ها و كشمكش ها و خونريزي هاي بي منطق بين اديان و فرق و ايده ها و ايدئولوژي ها گرديده است، مواردي از اين دست را مي توان در طول تاريخ زندگي بشر به طور مكرر مشاهده نمود كه نمونه بارز و روشن آن تعصباتي است كه مردم و حاكمان زورگو و منفعت طلب در مقابل دعوت انبياي الهي از خود نشان مي دادند.
حضرت ابراهيم عليه السّلام براي رهايي مردم از انديشه خرافي بت پرستي و بيدار سازي فطرتشان بت هاي بت پرستان را شكست و در مقابل كساني كه از بت پرستان طلب ياري مي نمودند، فرمود:
آيا جز خدا چيزي را مي پرستيد كه نه سودي را براي شما دارند و نه زياني به شما مي رسانند(نه اميدي به سودشان داريد و نه ترسي از زيانشان).(21)
در پاسخ اين استدلال گفتند:
او را بسوزانيد و خداي خود را ياري كنيد.(22)
همچنين هنگامي كه در برابر معجزه ي حضرت موسي و برهان روشن او عده اي از ساحران ايمان مي آورند و تسليم منطق روشن موسي عليه السّلام مي گردند، فرعون به جاي آن كه به حق و حقيقت روي آورد، به تهديد روي آورده، مي گويد:
سوگند مي خورم كه دست ها و پاهاي شما را به طور مخالف [دست راست با پاي چپ يا دست چپ با پاي راست]قطع مي كنم، سپس همگي را به دار مي آويزم.(23)
اين منطق همه ي كساني است كه از انديشه ي درست تهي هستند و چون نمي توانند با استدلال و برهان و دليل محكم و عقل پسند، ديگران را قانع نمايند، در پي خاموش نمودن فرياد با استفاده از زور برمي آيند.از اين نوع تعصب در تاريخ اسلام نيز بسيار ديده شده است كه نمونه بارز آن خوارج نهروان در عصر علي عليه السّلام را مي توان نام برد كه سرانجام بر اساس منطق كور و تعصب نابخردانه ي خود سبب شهادت حضرت علي عليه السّلام را فراهم آوردند و نمونه ديگر آن را در عصر حاضر وهابيان حاكم بر سرزمين حجاز و محل ظهور وحي مي توان نام برد كه هرگونه انديشه ي مخالف خود را با تمام شرك و كفر، سزاوار هرگونه اهانت و قتل و خونريزي مي دانند كه جنايات آل سعود در حج خونين زائران ايراني در سال 1366 بهترين شاهد صدق چنين تعصبي مي باشد، همان جناياتي كه حضرت امام مسببان آن را پيروان اسلام امريكايي ناميد و فرمود:
امروز مراكز وهابيت در جهان به كانون هاي فتنه و جاسوسي مبدل شده اند كه از يك طرف اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام ملاهاي كثيف درباري، اسلام مقدس نماهاي بي شعور حوزه هاي علمي و دانشگاهي، اسلام ذلت و نكبت، اسلام پول و زور، اسلام فريب و سازش و اسارت، اسلام حاكميت سرمايه و سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنه ها و در يك كلمه «اسلام امريكايي»را ترويج مي كنند و از طرف ديگر سر بر آستان سرور خويش امريكاي جهان خوار مي گذارند.(24)
اين نوع تعصب كه به نام دفاع از دين وارد ميدان مي گردد، به جاي برخورداري از منطق استدلال و برهان در بيان عقيده بر ترور و حربه ي سركوب و تكفير استوار است.از اين رو، به جهت عدم استواري بر دليل عقل پسند يا دليل مورد اتفاق و مسلم شرعي ناپسند و زشت است.

1.منشأ تعصب مذهبي
 

تعصب مذهبي ممكن است چند منشأ داشته باشد.برخي از تعصبات از جهل و ناداني نسبت بر شناخت مكتب و اهداف آن و تطبيق دين و مذهب و اهداف آن با اغراض و برداشت هاي شخصي است، بدين معنا كه برخي افراد آنچه را كه خود با فهم نارساي خود از دين فهميده اند، به پاي دين مي گذارند و ديگران را با معيار كج فهمي و نافهمي خود مي سنجند، همچنان كه خوارج در گذشته چنين بودند.به بيان استاد شهيد مطهري:
آنان مردمي تنگ نظر و كوته ديد بودند.در افقي بسيار پست فكر مي كردند.اسلام و مسلماني را در چهار ديواري انديشه هاي محدود خود محصور كرده بودند.مانند همه ي كوته نظران ديگر مدعي بودند كه همه بد مي فهمند و يا اصلاً نمي فهمند و همگان راه خطا مي روند و همه جهنمي هستند. اين كوته نظران اول كاري كه مي كنند اين است كه تنگ نظري خود را به صورت يك عقيده ي ديني درمي‌آورند، رحمت خدا را محدود مي كنند.خداوند را همواره بر كرسي غضب مي نشانند و منتظر اين كه، از بنده اش لغزش پيدا شود و به عذاب ابد كشيده شود.تنگ نظري مذهبي از خصيصه هاي خوارج است، اما امروز آن را باز در جامعه اسلامي مي بينيم.(25)
چنين تنگ نظري برخاسته از جهل و ناداني، هم اكنون نيز در ميان برخي از مدعيان انديشه در شيعه و در جهان تسنن به ويژه وهابيت به روشني ديده مي شود.
دومين منشأ تعصب حاكمان جور بودند كه چون مسلمانان دين باور را سد راه خودكامگي خود مي ديدند، آنان را به جان هم مي انداختند و خود بهره برداري مي نمودند.اينان براي ايجاد تفرقه عده اي جاهل را به نام شيعه عَلم مي كردند تا به نام دفاع از اهل بيت عليه السّلام در ملأ عام خلفا را سبّ و نفرين نمايند و در مقابل عده اي را به نام دفاع از صحابه تحريك نموده و آنان را به جان هم مي انداختند و كم نبوده است چنين ماجراهايي كه حتي در برخي موارد، عالمان درباري نيز در كنار حاكمان جور آتش بر خرمن حق و حق داران افروختند، همانند آنچه كه بر سر شيخ طوسي از عالمان برجسته شيعه آوردند و خانه و كاشانه وي را به آتش كشيده و وي را مجبور به ترك بغداد و هجرت به نجف نمودند؛ همچنان كه ذهبي از مورخان اهل سنت مي نويسد:
در چندين نوبت كتاب هاي ابوجعفر طوسي بزرگ شيعه و صاحب تصانيف را در رحبه ي جامع القصر بغداد به آتش كشيدند و براي آن چه از نقد و اشكال بر سلف از او پديدار گشت،‌از ترس پنهان شد محل سكونتش در كرخ بغداد در محله شيعيان بود؛ پس از اين فاجعه به كوفه رفت بعدها در مشهد علي عليه السّلام اقامت كرد و به تدريس فقه پرداخت.(26)
منشأ سوم تعصبات، دشمنان خارجي بودند كه براي رسيدن به مقاصد ناپاك خود مسلمانان را به جان هم انداخته و خود بهره مي بردند.امام خميني در اين باره مي فرمايند:
دعوتهايي [كه]اجانب كردند؛ چه خودشان مستقيماً چه به وسيله عمالشان در اين بلاد-دعوت هاي بر ضد اديان، بر ضد اسلام، بر ضد روحانيت اسلام-جدا كردند مسلمين را بعضي را از بعض… ايجاد تفرقه بين مذاهب-مذاهب مسلمين- براي همين مقصد بود كه اين ها از هم جدا باشند و نتوانند براي اسلام و به نفع اسلام كاري بكنند.اين كارها در طول مدت بيش از سيصد سال انجام گرفته است.(27)

2.اثرات و پيامدهاي تعصب مذهبي
 

تعصبات مذهبي اثرات و پيامدهاي متعددي بر روي دين و دنياي مردم به جاي نهاده است كه عبارتند از:

الف.ضربه بر پيكر دين
 

دين همواره از طرف دشمنان مورد تهاجم نبوده بلكه در موارد بسياري توسط دينداران تهي مغز و مقدس مآب و افراط گر در تظاهر به دين مورد هجمه بوده است، همچنانكه علي عليه السّلام از دست اين گونه افراد شكوه نموده از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي كند كه فرمود:
دو گروه پشتم را شكستند؛ عالمان پرده در و جاهلان عابد و زاهدنما؛ آن يكي با كار زشتش مردم را از حق دور سازد و اين ديگري با عبادت صوري و ظاهري.(28)
حضرت امام در اين باره مي گويند:
جاهل متنسك از آنهايي است كه پيغمبر فرموده است كه دو طايفه هستند كه كمر مرا مي شكنند.يكيشان عالم متهتك است، يكيشان جاهل متنسك است، جاهل مقدس مآب كمر پيغمبر را مي شكند، جاهلي كه نداند قانون اسلام چيست و پيش خود به اسم اسلام برود به خيال خودش خدمت مي كند.اين از آن هايي است كه پيغمبر فرموده است كه كمر مرا مي شكند؛
«قصم ظهري الرجلان؛ عالم متهتّك و جاهل متنسّك».(29)
در سخني ديگر مي فرمايند:
من نمي دانم اسلام از كدام طايفه بيشتر صدمه ديده است.آيا از عالم متهتّك يا جاهل متنسّك.در هر صورت از هر دو طايفه صدمه ديده است اسلام و اين هم هست و بعدها هم خواهد بود، و خواهد بود حتي در زمان حضور حضرت ولي امر. (30)
چنين افرادي با ديد تنگ نظرانه خود اسلام را مطابق فهم نادرست خود بسيار زشت و ناپسند ارائه مي نمايند و بافته ها و يافته هاي خود را به پاي دين و مذهب مي گذارند و بدين وسيله عامل تنفر از دين را فراهم مي آورند.هرچند ممكن است در اين عصر نام و نشاني از خوارج نباشد، ولي انديشه و تفكر آنان رواج دارد، انديشه اي تنگ نظرانه و تعصب آميز كه مخالف خود را فاسق دانسته و هر شخص يا گروهي را با نام و لقبي خارج از دين مي دانند.حضرت امام در اين باره مي گويند:
در شروع مبارزات اسلامي، اگر مي خواستي بگويي شاه خائن است، بلافاصله جواب مي شنيدي كه شاه شيعه است. عده اي مقدس نماي واپسگرا همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند.خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته ي متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده است.(31)

ب.عامل تفرقه و جدايي
 

يكي از عوامل تفرقه ميان امت اسلامي در طول تاريخ تعصب هاي بي جا و بي دليل بوده است كه به جاي گفتگوي عالمانه و دور از منطق به تكفير يكديگر پرداخته و هر مذهبي، مذهب ديگر را به دور از حقيقت مي دانسته است.

ج.عامل جنگ و نزاع
 

پيامد ديگر تعصب هاي مذهبي، جنگ ها و نزاع هاي خانمان برانداز بين مذاهب اسلامي بوده است كه بين مذاهب چهارگانه اهل سنت رواج داشته و گاهي بين آنان و پيروان مذهب تشيع رخ نموده است و سبب از بين رفتن قدرت و شوكت آنان به نفع دشمنان اسلام شده است.نمونه هاي فراواني از جنگ و نزاع هاي برخاسته از تعصب بي منطق در جهان اسلام به ويژه در برخورد با شيعه در طول تاريخ ديده مي شود.آتش زدن منزل شيخ طوسي در بغداد و شهادت شهيد اول يعني محمد مكي و شهيد ثاني يعني زين الدين عاملي به دست متعصبان مذهبي، همچنين شهادت عده اي بي شمار از پيروان اهل بيت عليه السّلام به دستور معاويه و حكام بني اميه و بني مروان و بني عباس و ساير حكام جور كه مورخان در كتب تاريخ آورده اند. نمونه اي از اين دست را عالم و مورخ برجسته اهل سنت، يعني ابن اثير چنين گزارش نموده است:
در محرم اين سال (407هجري)وقتي معزبن باديس (فرماندار تمام آفريقا) سواره در شهر قيروان مي گذشت، عده اي از مردم به او سلام كردند و برايش دعا نمودند.در اين هنگام، از كنار جماعتي گذشت كه به او سلام و تحيت نگفتند و به عزاداري مشغول بودند؛ چون درباره ي ايشان پرسيده، به او گفتند كه اينان رافضه (شيعه)اند و ابوبكر و عمر را دشنام مي گويند.
معز گفت:رضاي خدا به ابوبكر و عمر باد.آن گاه به دستور معز مردم و مأموران به سوي دروازه مقلي قيروان-جايگاه شيعيان به هنگام عزاداري-به راه افتادند و آنان را به قتل رساندند…عامل اصلي اين كشتار كارگزار شهر قيروان بود كه آنان را به اين كار تشويق مي كرد.از شيعيان عده بي شماري كشته شدند و با آتش سوزانده شدند و شهر و ديارشان در تمام آفريقا به نابودي كشيده شد.(32)
و چنين است كه تعصب ديده ها را كور نموده، فرمان قتل و خونريزي صادر مي كردند.

3.ارزيابي تعصب مذهبي
 

پرسش و عبوديت با سرشت انسان درآميخته است.ازاين رو، انسان ها همواره در طول تاريخ رو به عبادت آورده، گاه درخت يا سنگ و گاه موجودي ماورايي مانند فرشته و ساير امور نامحسوس را مي پرستيده اند.
از طرف ديگر، انسان ها همواره دريافته اند كه عمر آنان محدود به هشتاد يا صد سال نيست.بدين جهت براي خود آرامگاه ها بنا نموده يا در فكر حيات ابدي به دنبال آب حيات بوده اند.
بدين جهات، انبيا از جانب خدا مبعوث شدند تا به هر دو گرايش انسان سر و سامان داده و براي رسيدن به مطلوب، يعني عبوديت در مقابل خداي جهان و حيات ابدي، يعني معاد آنان را رهنمون گردند تا باورهاي آنان در جهت حق و مطابق دستور عقل و فرامين خالق و معبود، يعني دين و شرع تنظم گردد تا انسان ها به رشد و تعالي و سعادت دنيا و آخرت نايل گردند.بنابراين تعبد عبارت است از سر فرود آوردن در برابر دستورات و فرامين خداوند تعالي و معبود قلب ها كه به حق و دستورات عقل سليم فرا مي خواند و حال آن كه تعصب سر فرود آوردن در برابر تمايلات شخصي و طرفداري بي ضابطه است، هر چند در اين طرفداري ظلم و ناحق نهفته باشد.از اين رو، مي توان گفت كه عبوديت امري است نيكو و مطابق خواست فطري و سرشت آدمي و حال آن كه تعصب ناپسند است؛ زيرا پا نهادن دستورات عقل و شرع است كه عقل ظلم را ناپسند مي داند و حال آن كه متعصب آن را نيكو مي داند؛ چون دفاع از خويشان يا عقيده ي او در آن نهفته است.
از نظر شرع نيز انسان مي بايست براي عقيده و رفتار و كردار خود دليل محكم و استوار داشته باشد و بر اساس آن عمل و عكس العملش استوار باشد كه فرمود:
(قُل هَاتُوا بُرهَانَكُم إن كُنتُم صَادِقِينَ). (33)
اما متعصب از دليل و برهان قانع كننده و استوار بي بهره است با اين بيان، تفاوت تعصب و ايمان و عقيده و پاي بندي به آن نيز روشن است؛ زيرا در عقيده شخص معتقد مي بايست با براهين و دلايل عقلي و محكم نسبت به اعتقادات خود به يقين راه يابد و تقليد در اصول دين روا نيست و عقل و براهين عقلي راه به خطا نمي پيمايد.از اين رو، در آن ظلم راه ندارد و كسي كه با برهان به اعتقاد و ايماني راه يافت، بر او لازم است كه به حكم عقل بدان پاي بند باشد، بر خلاف عصبيت كه هيچ پشتوانه ي عقلي و ديني به همراه ندارد.از اين رو، حضرت امام مي فرمايد:
قلب كسي مورد تجليات نور ايمان و معرفت گردد و گردن كسي بسته ي حبل متين و عروه وثيق ايمان و گروگان حقايق و معارف است كه پاي بند قواعد دينيه و ذمه ي او رهين قوانين عقليه باشد و متحرك به تحريك عقل و شرع گردد و هيچ يك از عادات و اخلاق و مأنوسات وجود او را نلرزاند و مايل از راه مستقيم نكند.(34)
بنابراين ضابطه كلي در رفتار و كردار شخص با ايمان در درجه ي اول اثبات حقايق و اصول دين بر اساس براهين عقلي و آن گاه سرسپاري در برابر فرامين خداوند است و تسليم امر او شدن و هيچ يك از اين دو يعني عقل و شرع، حكم به ظلم و ناحق نمي كنند و به تعصب بي دليل و جاهلانه فرا نمي خوانند.
وقتي انسان دعوي اسلام و ايمان مي تواند نمايد كه تسليم حقايق و خاضع براي آن ها باشد و مقاصد خود را هرچه بزرگ است، فاني در مقاصد ولي نعمت خود كند و خود و اراده ي خود را فداي اراده ي مولاي حقيقي كند.البته چنين شخصي از عصبيت جاهليت عاري و بري گردد.(35)

4.راه هاي پيشگيري از تعصب مذهبي
 

براي جلوگيري از تعصب مذهبي، چند راه كار وجود دارد:
اول:روي آوردن به منطق و استدلال در بحث به جاي تعصب و دشنام و تكفير؛ زيرا دعوت قرآن اين است كه:
(اُدعُ إلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَة وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جَادِلهُم بِالَّتِي هِيَ أحسَنُ)؛ (36)با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت نما، با آن ها به روشي كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن.
پس بر هر مسلماني لازم است كه اگر راه خود را صحيح مي داند، به آموزه ي قرآن روي آورده و از طرق سه گانه، ديگران را دعوت به راه و رسم خود نمايد.
دوم:تكيه بر اصول مشترك ما بين مذاهب مختلف و ايجاد اتحاد در مقابل دشمن مشترك است كه همواره در جهت اختلاف بين مسلمين مي كوشد.حضرت امام در اين باره مي فرمايد:
الان كساني كه مخالف با اسلام هستند و دارند پخش مي كنند مطالبي را، مي خواهند بين برادرهاي شيعه و سني اختلاف ايجاد كنند.اينها نه خيرخواه شيعه هستند نه خيرخواه سني و اينها با اسلام مخالفند؛ بيدار باشند همه ي برادرها؛ با هم باشند؛ دشمن مشترك ما داريم؛ به اين دشمن مشترك بايد ما با هم حمله كنيم و آن ها را نگذاريم كه خداي نخواسته در صفوف ما يك رخوتي ايجاد بشود و يك اختلافي ايجاد بشود.(37)
به همين جهت امام منادي وحدت مسلمين دنيا بود و تنها راه نجات مردم فلسطين و عزت اسلامي را اتحاد امت اسلامي مي دانست و در انديشه ي تشكيل ارتش مشترك جهان اسلام بود و مي فرمود:
اگر انشاالله آن وحدت بين مسلمين و دولت هاي كشورهاي اسلامي كه خداوند تعالي و رسول عظيم الشأنش خواسته اند و امر به آن و اهتمام در آن فرموده اند حاصل شود، دولت هاي كشورهاي اسلامي با پشتيباني ملت ها مي توانند يك ارتش مشترك دفاعي بيش از صد ميليوني تعليم ديده ذخيره و يك ارتش ده ها ميليوني زير پرچم داشته باشند كه بزرگ ترين قدرت را در جهان به دست آورند.(38)
اگر چنين انديشه اي تاكنون به تحقق مي پيوست، به يقين مي توان گفت كه وضعيت مسلمانان عراق، افغانستان، فلسطين، لبنان…اين چنين نبود و دشمنان بر آنان مسلط نبودند و به آنان ظلم و ستم روا نمي داشتند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. -شرح چهل حديث، ص151.
2. -آداب الصلوة، ص195-196.
3. -وعده ديدار، ص81؛ آداب الصلوة، ص79.
4. -آية الله سيدعباس خاتم يزدي.
5. -نساء(4):82.
6. -سلسله موي دوست، ص78.
7. -شرح چهل حديث،ص145-146.
8. -بحارالانوار، ج1، ص177، ح55.
9. -همان، ج2، ص99، ح57.
10. -اسراء(17):36.
11. -اسراء(17):85.
12. -طه(20):114.
13. -زمر(39):17-18.
14. -نمل(27):64.
15. -شرح چهل حديث، ص151.
16. -همان، ص152.
17. -همان.
18. -همان.
19. -معجم الفاظ غررالحكم، ص1341.
20. -امالي شيخ مفيد، ص5.
21. -انبياء(21):66.
22. -انبياء(21):68.
23. -اعراف(7):124.
24. -صحيفه امام، ج21، ص80-81.
25. -مجموعه آثار، مرتضي مطهري، ج16، ص327.
26. -سير اعلام النبلاء، ج18، ص335.
27. -صحيفه امام، ج6، ص327.
28. -شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج20، ص284.
29. -صحيفه امام، ج11، ص314.
30. -همان، ج18، ص410.
31. -همان، ج21، ص278.
32. -الكامل في التاريخ، ج8، ص114.
33. -بقره(2):111.
34. -شرح چهل حديث، ص147.
35. -همان.
36. -نحل(16):125.
37. -صحيفه امام، ج17، ص499.
38. -همان، ج18، ص94.
 

منبع: امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي/ 13، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج
ادامه دارد…

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد