انگيزه رويكرد علامه نراقى به بحث ولايت فقيه (2)
انگيزه رويكرد علامه نراقى به بحث ولايت فقيه (2)
نقش زمان و مكان در طرح مسأله
حال كه روشن شد، جستار ولايت فقيه، به معناى رهبرى سياسى، پيش از علامه نراقى، مطرح بوده، بايد ديد كه چرا فقيهان شيعه، پيش از نراقى، به گونه گسترده از آن سخن نگفتهاند و پرسش ديگر اين كه چرا نراقى، به شيوه پيشينيان، رفتار نكرد و به كاووش و بررسى در اين مقوله پرداخت و دامنه آن را گستراند و رسالهاى را به آن ويژه ساخت؟
در اين كه چرا پيشينيان، به اين مقوله مهم، به شرح نپرداخته و زواياى اجتماعى سياسى آن را به درستى نشكافته و نقش محورى آن را ننماياندهاند، مىتوان دليلهاى گوناگونى ارائه داد:
اين بحث، يك بحث حكومتى است، تا حكومتى نباشد، تا سرزمينى در اختيار پذيرفتگان ايننظريه نباشد، زمينه علمى و فكرى و شوق و ذوق و علاقه پرداختن به همه زواياى آن وجود ندارد .
عالم دينى، صاحب نظريه و فكر و انديشه، وقتى زمينه طرح بحثى را آماده ببيند، بحث را كالبد شكافى مىكند و از گوناگون زوايا به بررسى مىپردازد و به علاقهمندان، ارائه مىدهد. وقتى زمينه طرح بحثى نباشد، خود به خود، در سينهها و در كتابها مىماند و مجال عرضه نمىيابد.
حال اگر بر نبود زمينه فكرى و علمى، دستهايى، قدرتهايى، حاكمانى، صاحبان انديشهاى، كه وابستگى به طبقه حاكمه دارند و از آن جا ارتزاق مىشوند، افزوده شود و نگذارند فكرى مجال شكوفايى بيابد، روشن خواهد شد كه بر سر اين فكر و انديشه، چه خواهد آمد؟
نظريه ولايت فقيه، از نظريههايى است كه چنين سرنوشتى داشته است. نه زمينه فكرى آن در زمانهاى گوناگون، آنگونه كه بايد و شايد آماده بود، به خاطر پراكندگى، بىحكومتى و مورد غضب بودن شيعيان و نه هم حكومتى بود كه آن را زير چتر حمايتى خود بگيرد كه حكومتها عليه آن بودند. و ذهنها و دستهاى آلوده، همهگاه، در كار بودند كه آن را از شكوفايى بازدارند كه شكوفايى و شاخ و بال گسترى آن، آنان را از اريكه قدرت به زير مىآورد و فكرها و ذهنهاى پوسيده و پوكيده را از خرافهگسترى و استوارسازى پايههاى حكومتهاى پوشالى و غير مردمى، باز مىداشت.
شيعه با اين كه در برههها و زمانهاى گوناگون، در اعماق جانها جاى داشته و جانهاى بسيارى را شيفته و حيران خود كرده بوده، اما آلودگان به چرب و شيرين دنيا و قدرتها و حكومتهاى فاسد، زمينه بروز و شكوفايى به آن نمىداده و با هزاران هزار ترفند و دسيسه جلوى شكوفايى و اوجگيرى آن را مىگرفته و هواداران و شيفتگان آن را سركوب مىكردهاند.
از اين روى، مردم شيعه، در پناه سپر تقيه، روزگار مىگذرانده و عقيده را در پناه سپر تقيه از گزندها به دور مىداشتهاند.
پطروشفسكى، پس از آن كه از قول حمدالله مستوفى، شهرها و منطقههايى را كه شيعيان در آنها، بيشتر بودهاند، نام مىبرد، مىنويسد:
«مىتوان حدسزد كه در بسيارى از جاها و بويژه مناطق روستايىنشين، افراد مردم، باطنا، شيعه بوده، ولى ظاهرا و رسما، تقيه كرده، خويشتن را سنى معرفى مىكردهاند.» (41)
عالمان و فقيهان شيعه در تنگناى شديد به سر مىبرده، و كمزمان و برههاى بوده كه از آزاديهاى سياسى و فكرى برخوردار بوده و توانستهاند بذر انديشه خود را بر دلها بيفشانند و انديشه سياسى اسلام را به درستى و با همه زوايا بازگويند و مردم را به سرچشمه سياست ناب نبوى علوى رهنمون شوند.
شيخ مفيد، افزون بر چيرگى بر دانشهاى روز و سرآمد بودن در فقه، كلام، تاريخ و… انديشههاى زلال و بىآميغ درخشان سياسى داشته و براى دوران پس از غيبت، براى اداره جامعه برابر آيينناب تشيع، طرح و برنامه ارائه مىداده و اين را در جمع شاگردان و مريدان و چه بسا در گفتوگو با عالمان ديگر فرقهها، باز مىگفته و با دليل و برهان ثابت مىكرده؛ از اين روى، كانونهاى قدرت او را بر نمىتابيدهاند و به آزار و اذيت و تبعيد او دست مىيازيده (42) و نمىگذاشتهاند، انديشه او اوج بگيرد و عرصههاى گوناگون را در نوردد.
آزار و اذيت شيخ، براى درسها و بحثها و نوشتههاى معمول وى نبوده، چه بسا، از انديشههاى بنيادين سياسى او، كه بر محور و مدار ولايت فقيه مىگرديده و بر هرميت آن استوار بوده، نگران بوده و احساس خطر مىكردهاند.
يا شيخ طوسى، مرد قلههاى دانش، در ناامنى زندگى را سپرى مىكرده، به گونهاى كه در منزل خويش امنيت نداشته و كسانى كه انديشههاى رخشان او، بويژه انديشههايى كه با اريكهنشينى آنان ناسازگارى داشته و در برابر آن روش و آيين حكومتى الهى انسانى ولايت فقيه را ارائه مىداده كه هم ريشه از اسلام ناب مىگرفته و بر پايه آموزههاى اسلامى استوار بوده و هم به مردم كرامت مىداده و به آنان در حكومت، نقش بنيادين مىبخشيده و از رعيت چشم و گوش بسته، به اوج اقتدار حاكم بر سر نوشت خويش مىرسانده است. اين همان چيزى بوده كه مىدانستهاند شيخ طوسى، به آن باور عميق دارد؛ از اين روى حكومت را بر نمىتابد و در كنار آنان قرار نمىگيرد كه مديحهگوى آنان بشود و براى استوارى پايههاى حكومت حكومتگرانى كه به ناروا بر سرير نشستهاند، از مذهب، دانش و خرد خود مايه بگذارد.
اين رفتار و كنش، كه از اين عالم بزرگ و باورمند به اسلام ناب و تشيع راستين انتظارى جز اين نيست، سبب شد كه نگذارند باورها انديشهها و طرح و نقشه خود را در باب سياست و حكومت، حتى در حلقههاى كوچك بازگويد و شرح دهد و يا رسالهاى در اين باب بنگارد و انديشههاى سياسى خود را بر مدار و محور ولايت فقيه ترسيم كند.
عرصه را بر شيخ تنگ مىگيرند و او را از حركتهاى بيدارگرانه باز مىدارند، تا جايى كه كتابخانهاش را به آتش مىكشند. (43)
روشن است كه در چنين محيط آلوده به كژفكرى و كژآيينى و حكومتگرى بر شالودههاى سست بنياد، نمىشود رسالهاى نگاشت و در آن، طرح حكومت دلخواه خود را پىافكند. يا شهيد اول را كه سرش را با شمشير از تن جدا مىكنند و پيكرش را به دار مىآويزند، (44) به خاطر اين نيست كه شيعه است و فقه مىنگارد، بلكه بدان خاطر است كه به حكومت شيعى بر مدار ولايتفقيه مىانديشد و حكومت حكومتگران ناشايست و نادان را بر نمىتابد. و اين چنين است، سرنوشت بسيارى ديگر از عالمان شيعه، از جمله شهيد ثانى. (45)
در چنين روزگار ننگآلود و نكبتبار، كهجان اهلانديشه به هيچ انگاشته مىشود و به آسانى قربانى نادانى و كورانديشى و كژآيينى نادانان كورانديش و كژآيين مىشود، چه جاى رسالهنگارى در باب مهمترين، حساسترين و بنيادىترين انديشه سياسى، يعنى ولايت فقيه است؟
عبدالكريم زنجانى، در شرح بر «عروةالوثقى» سيد محمد كاظم يزدى درباره تنگناهايى كه فقه شيعه در روزگاران پيشين در آن گرفتار بوده و عرصهاى براى رشد و كمال نمىيافته و نمىتوانسته راههاى نو را در نوردد و در سكوى بلند و والايى بايستد و فقه سياسى و حكومتى شيعه را، كه سخت عرصه نورد و راهگشا و سدشكن و آفريننده و توفنده است، به جهانيان و به همه تشنگان و شيفتگان حكومت عادلانه و ستمسوزانه بنماياند، مىنويسد:
«فقهاى بزرگوار ما، هر چند مباحث گسترده و دامنهدارى در قلمرو فقهى سامان داده و آثار ارزشمندى را پديد آوردهاند و به مقتضاى زمان خود، در اين راه بسيار تلاش كردهاند، ولى، با اين همه، در اثر حاكميت جو تقيه، ناگزير شدند كه در اسلوب، تا حدودى، دنبالهرو فقهاى اهلسنت باشند كه از اواخر قرن دوم هجرى، نفوذ و حاكميت يافته و روح جاودانه و اصيل فقه اسلامى را با نوعى قشرىگرايى، درهم آميخته و به خدمت خلفاى انتخابى درآمده بودند. به تدريج آن خلافت نيز، تبديل به پادشاهى سلاطين ستمگرديد و فقهاى اهلسنت نيز، استنباطهاى فقهى خود را منحصر به موضوعات عبادات و معاملات و برخى از مسائل عقيدتى فرقهاى نمودند و از بحث و دخالت در شؤون مربوط به دنيا و دولت مسلمين، از ترس حاكمان جور پرهيز كردند، آنان در پارهاى از مسائل خيالى به بحث پرداختند. كمكم، انديشه اجتهاد از ميان آنان رخ بر بست و در نهايت، به تفكيك دين از سياست انجاميد بر خلاف نظر مبارك شرع مقدس، كه دين خود را از دو بعد آخرت و دنيا تشريع فرموده است.
در نتيجه، فقهاى بزرگوار ما نيز، با توجه به حاكميت جو تقيه، تصنيف و تأليف به شيوه آنان را در پيش گرفتند و از تصريح و تعرض به مسائل مربوط به شؤون زندگى اجتماعى و دنيوى مسلمانان خوددارى كردند و در كتابهاى فقهى خود، به مطرح كردن احكام عبادات و معاملات، به معناى اخص آن، بسنده كردند و از طرح و بررسى گسترده مسائلى، چون: جهاد، امر به معروف و نهى از منكر و امثال اينها پرهيز كردند؛ ولى، با اين همه، برخى از فقهاء، همچون: شهيد اول، دوم و سوم و… در راه خدا كشته شده و به شهادت رسيدند….
وضع تأليف ما، بدينگونه بود، تا خدا بر ما منت نهاد و اوضاع را تثبيت كرد، تأليفات فقهى نيز، به تدريج، در مسير تكامل و تطور افتاد و در برخى از سرزمينهاى اسلامى خارج از سلطه حاكمان ستم، آثار فقهى نوينى پديد آمد و هر يك از فقهاى ما، در آن زمينههايى كه مورد نياز عصرشان بود و يا خودشان آن موضوعات را مهمتر تشخيص داده بودند، كتابهايى نوشتند. برخى از فقيهان نيز در برخى از ابواب فقهى، به تأليف و نگارش پرداختند.» (46)
با نگاهى گذرا به تاريخ فقه و فقها، به اين نتيجه دست مىيابيم كه تا قرن دهم هجرى، زمينه براى بيان زواياى نظريه ولايت فقيه و گستراندن اين مقوله به محفلهاى علمى و مردمى نبوده است. در عصر صفويان، با فراهم آمدن زمينه روشنگرى در اين باب، محقق كركى و بسيارى از عالمان ديگر به طرح بحث ولايت پرداختند و به گونهاى كه تاريخنگاران در كتابهاى تاريخى خود و جهانگردان در سفرنامههايى كه نگاشتهاند، از رواج و دامنگسترى باور بنيادى و محورى نظريه ولايتفقيه در بين عالمان، فرهيختگان و مردم خبر دادهاند. (47)
در روزگار صفويان، شايد حكومتگران به انگيزهاى و فقيهان به انگيزههايى از بحث در اين باب خشنود بوده و به آن پيگيرانه دامن مىزدهاند:
حكومتگران بر آن بودهاند كه حكومت خود را مشروع، وابسته به عالمان و فقيهان و زيرنظر، اشراف و رهبرى معنوى آنان جلوه دهند، تا بتوانند از پشتوانه مردمى براى ادامه حركت و استوارسازى پايههاى حكومت خود بهره برند. فقيهان بر آن بودهاند كه به مردم بياموزانند و بفهمانند، پذيرش پست در حكومت، از باب همراهى و همكارى با دستگاه نيست، بلكه از باب ولايتفقيه است كه اين پست را پذيرفتهاند و در واقع از سوى امامان (ع) به اين پست گمارده شدهاند، نه حاكمان صفوى و اين هم، براى داورى بين مردم، نشر آموزههاى دين و گشودن گره از كار مردمان و استفاده از فرصت به دست آمده براى احياى كلمه حق است.
با اين حال، زمينههاى فراهم آمده، به گونهاى نبود كه عالمان دين بتوانند مردم را بر انگيزانند و از آنان كمك بگيرند و ولايت فقيه را در رأس هرم حكومت قرار دهند، زمينه و فضا، تا آن جا آماده بود كه فقيهانى چون، محقق كركى، خوانساريها، علامه مجلسى و.. . بتوانند به اندازه توان و اختيار، به بست و گشاد كارها درحوزه قضا و برطرف كردن گرفتاريهاى مردم، بپردازند.
آنان، هر چند حكم خود را از شاهان صفوى دريافت مىكردند، ولى نقشآفرينى خود را در امور حكومتى و قضايى، براساس اصل نيابت از امام معصوم (ع) و ولايت فقيه مىدانستند، نه به حكم پادشاهان، اين مطلب را خود پادشاهان صفوى نيز، يادآور شدهاند. (48)
حامد الگار، پس از آن كه از شاردن نقل مىكند: تئورى ولايتفقيه، عقيده گروهى از عالمان دين است، مىنويسد:
«اين نظر، در زمان قاجار، به طور كامل، ابراز گشت؛ اما در روزگار صفويان، اعمال قدرت و مرجعيت مجتهدان، تنها به كارهاى قضايى محدود شد و گسترش يافتن آن به حوزههاى كارى اجتماعى و سياسى، به عهده نسلهاى بعدى مجتهدان واگذار شد.» (49)
در دوران قاجار
در اين دوران، با قدرت گرفتن فقيهان در حوزه اجتماع و آگاهى نسبى سياسى مردم و آشنايى آنان با آموزههاى تشيع، حال و هواى جامعه و خواست و شور مردمان در پيروى از فقيهان، زمينه را براى ارائه طرح روشن و دقيق ولايت فقيه و شرح و ابهامزدايى از آن، تا حدودى فراهم ساخت.
قاجاريان، براى يك پارچهكردن كشور، پيروزى بر رقيبان و سركشان، بسيج مردم عليه لشكركشيهاى دشمنان بيرونى، ايجاد پايگاه بين مردم، مشروعيت به حكومت خود، ناگزير بودند به فقيهان برجسته و بزرگ روىبياورند و خود را نماينده و مأمور از طرف آنان بدانند و در بين مردم قلمداد كنند.
در اين برهه، به خاطر پرسشهاى بسيار در اين باب و نياز روز، ملااحمد نراقى دست به كار شد و رسالهاى را به ولايت فقيه ويژه كرد و درباره آن، به بحث پرداخت و به اين مقوله تازگى و جلوه ديگر بخشيد و به بحثى كه در سرتاسر فقه پراكنده بود، به بهترين وجه سامان داد.
بنابراين زمان و مكان، در چگونگى طرح ديدگاه ولايت فقيه و گزارههاى حكومتى، اثرگذار است، بدون ترديد. در هر زمانى كه زمينه و فضاى سياسى آماده و باز بوده و براى بيان زوايا و نقش ولايت فقيه در هدايت و رهبرى جامعه، بازدارندهاى وجود نداشته، و عالمان و فقيهان در عرصه سياسى اجتماعى نقش مىآفريدهاند، بحث از ولايتفقيه در محفلهاى علمى و درسى مطرح بوده و اگر فضا و زمينه سياسى، آماده نبوده و فقيهان در عرصههاى سياسى حضور گسترده و نقشآفرين نداشتهاند، بحث ولايت فقيه، كمتر مطرح مىشده، يا مطرح نمىشده است.
چرايى طرح بحث
علامه نراقى ، با نگاشتن رسالهاى جداگانه و ويژه در باب ولايت فقيه ، افزون بر پاسخ به نياز زمان ، هدف هايى را پىگيرى مىكرده است:
1. تدوين انديشه سياسى :
محورىترين انديشه سياسى، يعنى انديشه ولايت فقيه، در لابهلاى كتابهاى فقهى و كلامى پراكنده بود؛ از اين روى، آن جايگاه درخور را در بين بحثهاى فقهى نداشت و از جايگاه خود كه بايد در مدار قرار مىگرفت و محور بحثها و مقولههاى فقهى مىشد، خارج گرديده بود؛ از اين روى، علامه نراقى كه نياز زمان و رويكرد اهلفكر و نظر و گرهگشايى اين مقوله مهم را به خوبى دريافته بود، آن را از لابهلاى كتابها و رسالههاى فقهى بيرون كشيد و رسالهاى به آن ويژه ساخت و دليلها و قلمرو آن را به روشنى بيان كرد . (50)
پس از ايشان، ميرفتاح مراغهاى، اين سيره نيك را پىگرفت و رسالهاى در اين باب نگاشت . (51)
2. تكليف سياسى فقيهان و مردم :
مردم و فقيهان، همانگونه كه تكليف عبادى دارند و بايد بدانند و انجامدهند، تكليف سياسى هم دارند، بايد بدانند و انجام دهند.
علامه نراقى، با اين نوشتار، وظيفه و تكليف سياسى فقيهان و مردم را به روشنى يادآور شد و بيان كرد.
اين، از آن روى بود كه مىديد فقيهانى از كنار اين مسأله مهم، مىگذرند و از زير بار اين وظيفه اساسى، شانه خالى مىكنند. و اين اهرم بسيار قوى را براى حركتآفرينى و رهايى مردم از ستم و بهبود زندگى مادى و معنوى آنان، به كار نمىبندند و احياى آن را وظيفه خود نمىدانند و از مسؤوليتپذيرى و سرپرستى مردم منطقه و سرزمينى، با شايستگى كه دارند، مىپرهيزند.
و مىديد، مردم، به جايگاه فقيه عادل و شايسته و داراى ويژگيهاى زمامدارى و سرپرستى پىنبرده و وظيفه خود نمىدانند از فرمانهاى او پيروى كنند.
علامه نراقى، با اين پژوهش و نگاه نو و ابتكارى به مسأله، خواسته است هشدار بدهد كه اين، وظيفهاى است همگانى، فقيه و عامى، بايد براى احياى آن و در رأس هرم قدرت قراردادن آن، تلاش ورزند.
وى در مقدمه رساله خود مىنويسد:
«والمقصود لنا بيان ولاية الفقها، الذين هم الحكام فى زمان الغيبة والنواب عن الائمة .» (52)
هدف ما در اين رساله، بيان ولايت فقيهان است؛ آنان كه در روزگار غيبت، حاكمان و جانشينان و نمايندگان امام معصوم (ع) بشمارند.
در حكومتهايى كه بر شالوده رأى مردم بنا شدهاند، مانند نظامها و حكومتهاى دموكراسى، مردم حق دارند، در عرصههاى سياسى وارد شوند و نقشآفرينند و براى اداره هر بخش از جامعه و كل نظام، كسانى را بر گزينند و براى پذيرش مسؤوليت، اگر داراى ويژگيهاى لازم باشند، اعلام آمادگى كنند و از مردم بخواهند كه براى پستى كه خود را نامزد كردهاند، او را برگزينند.
ولى در نگاه عالمان شيعى، از جمله نراقى، نقشآفرينى و حضور در عرصه سياست، تكليف، وظيفه و واجبكفايى است. بر همين مبنى، وى، تشكيل حكومت را وظيفه و تكليف فقيهان شيعه دانسته و از آنان مىخواهد كه اگر ممكن بود، در اين راستا حركت كنند. از ديگر سوى، در اين نگاه، مردم وظيفه دارند كه خردمندترين، شايستهترين، شجاعترين فقيه را براى رهبرى معنوى و مديريت سياسى كشور، بيابند و برگزينند و او را مرحله به مرحله يارى رسانند، تا به هدفش برسد. اينمسأله عقلى است و هر خردمندى مىپذيرد؛ چرا كه جامعه بنا شده بر شالوده عقيده و مرام و آيين ويژه، نمىتواند بدون رهبرى مردمى و اساسنامه نگارش يافته براساس آموزههاى آيين به پادارنده جامعه، سير كمال را بپويد.
در اينگونه جامعهها، حكومت بايد به كارشناسان آن آيين و مرام، سپرده شود، اين كه امامان (ع) به شيعيان دستور مىدادهاند كه نبايد براى داورى و پايان دادن به درگيريها و اختلافها بر سر دين، ميراث و… به نزد اميران ستم و قاضيان دستگاه آنان بروند، از همين باب است .
درباره حكومت و حكومتگران و اين كه چه كسانى بايد حاكم باشند و چه كسانى شايستگى حكومت ندارند و ساختار حكومت بايد چگونه باشد، امامان (ع) بسيار حساس بودند و دغدغه داشتند و آن را امرى ساده نمىانگاشتند كه بتوان به آسانى از كنار آن گذشت و كارى نداشت كه چه كسانى حكومت مىكنند و چه حكومتى، با چه ويژگى و ساختارى، چتر خود را بر سر جامعه گسترانده است.
امامان، اين دقت و دغدغه را از آنچه در پيرامونشان مىگذشت و از حكومتها و حكومتگران، به شيعيان نيز سريان مىدادند و به آنان مىآموزاندند كه تنها كسانى درخور پيرويند كه از شايستگيهاى بالايى برخوردار باشند و گردش كار حكومتى كه بر سرير آن نشستهاند، بر اساس آموزههاى دين انجام پذيرد.
پی نوشت ها :
.40 مجله حوزه ، شماره 22 85 86/ 25، مجله فقه، شماره اول، مقاله: ولايت فقيه از ديدگاه شيخ انصارى.
.41 اسلام در ايران، ايلياپولويچ، پطروشفسكى، ترجمه كريم كشاورز 372/، پيام.
.42 مصنافت الشيخ المفيد، ج 4/261 260، كنگره شيخ مفيد؛ «الجمل» شيخ مفيد، مقدمه 20/، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم.
.43 البيان فى تفسير القرآن، شيخ طوسى ، مقدمه مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم .
.44 اللمعة الدمشقيه، با تحقيق و تعليق كلانتر، ج 1/147 73، انتشارات علميه؛ بحارالانوار، ج 107/185، مؤسسه الوفاء، بيروت.
.45 شهداء الفضيله، علامه امينى شهاب؛ اللمعة الدمشقيه 188/ .194
46.مبانى فقهى حكومت اسلام، تقرير درسهاى حسينعلى منتظرى، ج 1/15 به نقل از: الفقه الارقى فى شرح عروة الوثقى، شيخ عبدالكريم زنجانى، ج 1/20 18، مطبعة الغرى الحديثه، نجف.
.47 مجله حوزه، شماره 90 89، مقاله رويكرد محقق خوانسارى به سياست.
.48 روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، ج 4/363؛ رياض العلماء و حياض الفضلا، عبدالله افندى اصفهانى، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى.
.49 دين و دولت، حامد الگار 58/.
.50 عوائدالايام، 530/.
.51 العناوين، ج 2/ .562
.52 عوائدالايام، 529/.
منبع:www.naraqi.com
ادامه دارد…