انگيزه رويكرد علامه نراقى به بحث ولايت فقيه (4)
انگيزه رويكرد علامه نراقى به بحث ولايت فقيه (4)
شبهه مشروعيت دادن علما به شاه قاجار
با درنگ روى آنچه به اشارت ياد شد، سستى و بىپايگى سخنان كسانى كه پنداشته بودند طرح ولايت مطلقه فقيه از سوى علامه نراقى، در راستاى حمايت و مشروعيت بخشيدن به شاه قاجار بوده، روشن شد؛ زيرا همان گونه كه يادآور شديم، اين ديدگاه، نه تنها دليل بر پشتيبانى از شاه قاجار نيست كه بر مشروعيت نداشتن پادشاهى و حكومت وى، پاى مىفشارد. و نيز استفاده مىشود، علامه نراقى، با طرح ديدگاه ولايت مطلقهفقيه، مديريت سياسى و اختيارهاى حكومتى را تنها از آن فقيهان برخوردار ازويژگيهاى لازم دانسته و از شاه قاجار و ديگر حكومت گران ناشايست، نفى مشروعيت كرده است؛ چرا كه شاه قاجار نه فقيه بوده و نه از سوى فقيهى بر اين مقام گمارده شده است.
افزون بر اين، اگر هدف نراقى از نگارش رساله ولايت فقيه، تأييد و مشروعيت دادن به شاه قاجار بوده، بهتر بود به شيوه شمارى از نويسندگان دربارى، به رواياتى چون: «السلطان ظل الله» (70) و آياتى چون: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» (71) استناد مىجست و وانمود مىكرد شاه، مصداقى از آنها و پيروى از وى، واجب شرعى است، نه اين كه به گونهاى از ويژگيهاى حاكم اسلامى سخن بگويد كهبه هيچ روى، شاه قاجار را در بر نگيرد و با شاه قاجار برابر نباشد و بر او صدق نكند!
او وقتى مىنگارد: حاكم بايد فقيه باشد و برخوردار از همه ويژگيهاى رهبرى، چگونه مىشود شاه قاجار را كه هيچ يك از ويژگيهايى كه اسلام و شيعه براى رهبرى جامعه اسلامى لازم مىداند، ندارد، در اين دايره بگنجاند و چگونه مىشود گفت: هدف نراقى از نگارش ولايت فقيه، تأييد حاكمان قاجار بوده است!
افزون بر همه اينها، اگر علامه نراقى، فرمانروايى شاه قاجار را در كشور و قلمرو اسلامى، مشروع مىدانست، نبايستى بدون اجازه او در كارهاى حكومتى دخالت مىكرد و حال آن كه گزارشها خلاف اين است. (72) از جمله ميرزا محمد تنكابنى گزارش مىدهد:
«در زمانى حاجى مزبور [ملا احمد نراقى] حاكم ظالمى را از كاشان بيرون كرده و مكرر اين قضيه اتفاق افتاد و سلطان حاجى را از كاشان احضار كرد و در مجلس، با او تغير نمود كه شما در اوضاع سلطنت اخلال مىنماييد و حاكم را اخراج مىنماييد. و سلطان، به شدت متغير شد كه حاجى ملا احمد، آستين بالا زد و هر دو دست به آسمان بلند كرد و چشمهايش پر از اشك شد و عرض كرد:
«بار خدايا! اين سلطان ظالم، حاكمى ظالم بر مردم قرار داد، من رفع ستم نمودم و اين ظالم بر من متغير است.»
چون خواست كه نفرين كند، فتح على شاه، بىاختيار از جاى برخاست و دستهاى حاجى را گرفت و به زير آورد و در مقام معذرت برآمد و حاجى را از خود راضى ساخت و به خواهش او، حاكمى براى كاشان معين ساخت.» (73)
شگفتا كه شمارى از غربزدگان شوم بخت كه آلوده به دنيا و فرش زير پاى قدرت طلبانند، در تحليل نظريه ولايت مطلقه فقيه، فقيهان شيعه را قدرت طلب خوانده و طرح اين ديدگاه و تلاش براى پياده كردن آن را خارج شدن از حريم دين شمردهاند. (74)
در پاسخ بايد گفت: سپاس خداى را كه عالمان دين در بين مردم زندگى مىكرده و با آنان حشر و نشر داشتهاند و اگر كوچكترين دنيا گرايى و قدرت طلبى مىداشتند، از چشم تيزبين مردم به دور نمىماند و به گونهاى در تاريخ بازتاب مىيافت. چنان كتاب زندگى آنان روشن و صفحههاى آن رخشان و به دور از هر گونه كژى، تاريكى و ابهام است كه هر خواننده و كندوكاوگر با انصافى را به ستايش وا مىدارد.
منش و روش زندگى فقيهان شيعه از جمله علامه نراقى، از اين گونه تحليلها و تهمتهاى ساده لوحانه، مزورانه و كينهتوزانه، پاك و به دور است. چنين نسبتهايى، با وضعيت گذشته و حال نسبت دهندگان ، سازوارى بيشتر دارد، تا زندگى سراسر قناعت، عزت و فروتنى عالمان شيعه، بويژه علامه نراقى كه در زهد و پارسايى و اخلاق و نيك خصالى سرآمد روزگار بود .
طرفه اين كه، اين ناآگاهان و بيگانگان از الفباى اسلامى، طرح انديشه ولايت فقيه از سوى علامه نراقى را كه با دليلهاى فراوان نقلى و عقلى ثابت كرده، (75) خارج شدن از حريم دين شمردهاند! ولايت فقيه، همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم، چيزى نبود كه علامه نراقى كاشف و پديدآورندهآن باشد. بلكه در متن دين، از جايگاه والا و بلندى برخوردار است كه هر كس، اندك آشنايى با دين داشته باشد، به آسانى مىتواند آن را در آسمان دين ببيند.
شبههاى ديگر
گفتهاند: اگر علامه نراقى حكومت شاه قاجار را نامشروع مىدانسته، چرا درجاهاى گوناگون از آثار خود، به ستايش وى پرداخته و از او به نيكى ياد كرده است؟
افزون بر اين، برخوردهاى دوستانهاى با وى نيز داشته است؟
آيا از اين كارها نمىتوان نتيجه گرفت كه ايشان، حكومت شاه قاجار را از مشروعيت برخوردار مىدانسته است؟ (76)
پاسخ به شبهه
براى پاسخ به شبهه ياد شده، تحليل موضع نراقى، هر چند گذرا، از دو زاويه مفيد مىنماد :
1. موضع نظرى :
بىگمان، علامه نراقى از جهت نظرى، بر اساساصل اولى، همكارى با پادشاهان ستم پيشه، و به نيكى ياد كردن و مدح گفتن آنان در گفتار و نوشتار، كه شاه قاجار نيز نمونهاى از آنان به شمار مىآيد، (77) روا نمىداند و در اين باره، به روايات بسيار و سيره معصومان (علیهم السلام) استناد مىجويد. (78)
اما واقعيتهاى اجتماعى و بحرانهاى سياسى، بويژه جنگهاى ايران و روس و نياز عالمان دينى، به پشتوانهاى قوى براى رويارويى با گروههاى كژانديش : صوفيه، اخباريه و شيخيه، مانع از آن بوده است كه هيچ بستگى و پيوندى و رفتو آمدى با شاه قاجار نداشته باشند. چون اگر با شاه نشست و برخاست، در حد معمول و براى مبارزه با كژيها و ستمها و دستدرازيها به مال و ناموس مردم و… نمىكردند، ديگران اين جاى خالى را پر مىكردند و عقيده و مرام خود را به شاه مىقبولاندند كه نمونههاى بسيار در تاريخ وجود دارد و از جمله تلاش گروههاى ياد شده براى نفوذ در دربار و شخص شاه، در تاريخ، ثبت شده است.
از اين روى، نراقى پس از جمعبندى رواياتى كه بيانگرناروايى همكارى و همراهى با پادشاهان ستم پيشهاند، مىنويسد:
«و المستفاد من غير الآيه الاولى من تلك الادلة و ان كان حرمة اعانة الظالمين و لو فى المباحات و الطاعات و لذا يظهر الميل اليها من بعض اصحابنا الا ان ظاهر الاكثر، بل كما قيل، بغير خلاف يعرف اختصاص التحريم فى المحرم.» (79)
از دليلهايى كه ارائه داديم، به غير از آيه شريفه نخست، استفاده مىشود:
حرام بودن همكارى با ستم پيشگان، هر چند در كارهاى روا و شايسته؛ از اين روى، شمارى از فقيهان، به اين ديدگاه گرايش نشان دادهاند. ولى از ظاهر سخن بيشتر فقيهان بلكه گفته شده: همه فقيهان، بدون خلاف، بر مىآيد ناروا و حرام بودن همراهى و همكارى با ستمپيشگان، تنها در كارهاى حرام است.
فقيهان، در اين كه حرام بودن همكارى، ويژه كارهاى حرام است، نه مباح، علتهايى را يادآور شدهاند.
علامه نراقى، پس از طرح و رد آنها، خود، عليت روا بودن همكارى با ستمگران را در كارهاى روا و شايسته، چنين بيان مىكند:
«فالاولى ان يعلل بمعارضة تلك المطلقات مع الاخبار المتكثرة الواردة فى الموارد العديدة فى الحث على اعانة المسلمين، و قضاء حوائجهم و مودتهم و الاهتمام بامورهم المعاضدة بالكتاب و بعمل كافة الاصحاب.» (80)
سزاست كه علت آورده شود به ناسازگارى اين روايات بى قيد و شرط كه هر گونه همكارى را حرام مىدانند، با روايات بسيار كه در جاهاى گوناگون وارد شده و مردم را بر مىانگيزانند كه به يارى مسلمانان برخيزند، و نيازهاى آنان را بر آورند و به آنان مهر بورزند و به كار آنان توجه كنند.
بنابراين، همكارى با ستم پيشگان در كارهاى روا و پسنديده، رواست. افزون بر اين، انگيزه همكارى نيز، در حكم شرعى دخالت دارد. از باب نمونه: مقدس اردبيلى، در ذيل آيه شريفه «و لا تركنوا الى الذين ظلموا.» (81) به دو دسته از روايات، اشاره مىكند و نتيجه مىگيرد:
«اگر شخصى به پادشاه ستم پيشه، گرايش داشته باشد، تا از دنياى او، بهرهاى برد، آيه شريفه او را در بر مىگيرد و اما شخصى به حاكم ستم پيشه، گرايش داشته باشد و با وى همكارى كند، به خاطر مصالح اسلام و مسلمانان، اشكالى ندارد و آيه شريفه او را در بر نمىگيرد .»
وى، پس از بيان اين نكته، يادآور مىشود:
«اگرشخصى ، ماندگارى حاكم ستم پيشه و شيعى را دوست بدارد، به خاطر اين كه وى، مؤمنان را دوست مىدارد و از ايمان و مؤمنان، پاس مىدارد و از سلطه مخالفان بر مؤمنان و كشتار آنان جلوگيرى مىكند؛ مخالفان را از بازدارى مؤمنان از دين، باز مىدارد، از نمونههاى آيه كريمه «و لا تركنوا الى الذين ظلموا» به شمار نمى آيد؛ زيرا وى، در حقيقت، دوستدار ايمان و پاسدارى از آن است، نه دوستدار حاكم ستم و فسق او.» (82)
مقدس اردبيلى، در ادامه سخنان ياد شده، موضع و برخورد با حاكم غير شيعى، و حتى حاكم كافر را نيز، به نسبت پاسدارى از اسلام و مسلمانان، همانند حاكم ستمگر شيعى مىداند و با استناد به دو حكم فقهى زير، بىاشكال مىداند.
الف. روايى پرداخت زكات به «مؤلفة قلوبهم» براى يارى رساندن به مسلمانان در جنگ.
ب. روايى يارى گرفتن از كافران، ستودن كارهاى خوب حاكمان ستم و برانگيختن آنان براى انجام كارهاى خوب. (83)
بنابراين، هر چند نراقى، بر اساس اصل اولى ، همكارى با شاه قاجار را به عنوان شاه ستم پيشه، روا نمىداند، ولى اگر اين همكارى و ستايش، در راستاى كارهاى نيك وى، به خاطر پشتيبانى از شيعيان باشد، از نگاه فقه شيعه اشكالى ندارد. اين كه در جنگ اول و دوم ايران و روس، شاه قاجار را تأييد كرد و با ستايش از وى، به جبهه ايران و سربازان مسلمان يارى رساند و خود در جبهه نبرد شركت جست، بر همين اساس در خور توجيه است.
2. موضع عملى نراقى :
برخورد علامه نراقى با شاه قاجار و كارگزاران وى، هميشه و همهگاه يكسان نبوده، گاه بر آنان خشم مىگرفته و گاه به آنان مهرمىرزيده است. اگر كارهاى نيك از آنان سر مىزده و در جهت تواناسازى پايههاى كشور و جامعه اسلامى بوده، بىتوجه از كنار آنها نمىگذشته، به گونهاى آنان را مىنواخته و زبان به ستايش آنان مىگشوده است . و اگر كارهاى زشت و رفتارهاى ناهنجار از آنان سر مىزده و دست به ستم ديگران مىگشوده و يا حقى را پايمال مىكردهاند، سرسختانه در برابر آنان مىايستاده و زبان به انتقاد و سرزنش آنان مىگشوده است.
در عملكرد نراقى، هم بيرون راندن كارگزاران ستم پيشه را از كاشان در صفحه تاريخ مىبينيم و مىخوانيم و هم، رفت و آمدها، بستگيها و پيوندهاى دوستانه با شاه قاجار را.
از باب نمونه ، شاه قاجار هر گاه به كاشان مىرفت، با نراقى ديدار مىكرده است. (84)
در جنگهاى اول و دوم ايران و روس، نام نراقى، در رأس عالمان و فقيهان جهادگر، ثبت شده است.سپهر دربارهنقش و موضع عالمان شيعه در جنگ ايران و روس مىنويسد:
«اين جمله مجتهدان كه انجمن بودند، به اتفاق، فتوا دادند كه هر كس از جهاد با روسيان، باز نشيند ، از اطاعت يزدان سر بر تافته و متابعت شيطان كرده است.» (85)
همو از حضور علامه نراقى در جبهه جنگ چنين گزارش مىدهد:
«روز شنبه، هيجدهم ذيقعده، جناب حاج ملا احمد كاشانى، كهازتمامت علماى اثنى عشرى فضيلتش بر زيادت بود، از راه برسيد.» (86)
علامه نراقى، پارهاى آثارقلمى خود را ، مانند: معراج السعاده و وسيلة النجاة (87) به درخواست فتح على شاه نگاشته و به او هديه كرده است.
در كتاب خزائن ، در يك پيشگويى نجومى، به پيامدهاى كشته شدن آغامحمد خان قاجار، اشاره كرده و بر سرير پادشاهى نشستن فتح على شاه را مايه آرامش ، نظم و امنيت دانسته و وى را در اجراى شريعت، ارج نهادن به دانش و دانشمندان ستوده است. (88)
شمارى از نويسندگان و تحليلگران رخدادهاى آن روزگار، به استناد همين نوشتهها، به اين نتيجه دست يافتهاند كه علامه نراقى، به حكومت شاه قاجار مشروعيت داده است. (89)
پيش از اين، در پاسخ به اين گونه شبههها نگاشتيم، اين گونه موضعگيريها و برخوردهاى علامه نراقى، دليلى بر مشروع دانستن حكومت قاجار از سوى وى نيست؛ زيرا برابر نگاه شيعه، كه نگاه نراقى به پديدهها و رخدادهاى اجتماعى و سياسى از همان نگاه سرچشمه گرفته، تأييد پادشاه و فرمانرواى ستمپيشه و همكارى و همراهى وى، در كارهاى نيك و پسنديده و كمك به ستمديدگان و ايستادگى در برابر ستم و ويرانگرى بزرگتر و دهشتانگيزتر، نه تنها رواست و خوب است كه انجام بگيرد كه واجب است و فقيه و عالم شيعى با درك زمان و مكان، مىتواند كشتى ملت بزرگى را از طوفان و دريا و امواج خشمگين آن، با تدبيرى اين چنين ، به ساحل نجات برساند.
علامه نراقى، با توجه به بحرانهاى سياسى و اجتماعى روزگار خود، بويژه جنگهاى خانمانبرانداز و هستى سوز ايران و روس، بر اين خط سير مشى مىكرده كه بزرگداشت شاه، به توانايى جبهه مسلمانان در برابر كفر، كمك مىكند و وحدت نيروها را به اوج مىرساند و سبب گسترش نفوذ دين و شيعه ناب در دلها و سرزمينهاى دور و نزديك مىگردد.
او، در ضمن تأييد و ستايش شاه قاجار، كه بيشتر در مدخل آثار هديه شده، به قلم آمده (به احتمال قوى از باب ادب و رسم زمان انجام گرفته است، كارى كه در بسيارى از آثار فقهى، كلامى، تاريخى و… به گونه كليشهاى و كم و بيش يكسان ديده مىشود و در جاى خود در همين مجله، شمارههاى پيشين بحث كردهايم كه احتمال دارد و پارهاى از شواهد آن را تأييد مىكنند، كار كاتبان و نسخهبرداران باشد كه در آغاز كتابها مىآوردهاند) .
ولى در مباحث نظرى خود، گاه به اشاره و گاه به روشنى و به گونه گويا، باور و ديدگاه واقعى خود را بىكم و كاست، بيان داشته است.
به ديگر سخن، تن دادن اجبارى به حاكميت رژيم پادشاهى و يا ديگر حكومتهاى نابرخوردار از مشروعيت و تلاش در جهت برپايى پايينترين حد عدالت شرعى و اجراى احكام الهى، همچنين تلاش در راستاى اصلاح ساختار نظام سياسى موجود و رهبرى كردن و به كار گرفتن آن، در جهت جلوگيرى از پايمال شدن حقوق مردم، احياى آنها، نشر و گسترش دين، به اندازه نفوذ كلمه و توانايى، به معناى مشروعيت دادن به حاكميت پادشاه ستم پيشه نيست.
حساب ديدگاههاى فقهى در باب حكومت از حساب وظيفه شرعى در هر برهه و زمان و جامهعمل پوشاندن به آنچه در توان است و ميسور، جداست.
شمارى از نويسندگان و تحليل گران رخدادهاى تاريخى و بررسى كنندگان از عملكرد و كارنامهعلماى بزرگ و فقيهان آگاه به زمان و آگاه به دقايق شريعت، به خاطر ناآگاهى از كنه رويدادها و ناآشنايى دقيق و همه سويه با روزگارى كه به بوته بررسى خود نهادهاند و ناآگاهى از مبانى اسلام در باب حكومت و چگونگى برخورد با پادشاهان ستم، به باتلاقى سخت گرفتار آمدهاند و در آن حال ، حركتها و تلاشهايى مىكنند و سخنانى بر لب جارى مىسازند كه سبب تمسخر و خنده حاضران و آگاهان در صحنه مىشوند.
از نگاه فقه شيعه، هر چند تشكيل حكومت اسلامى، اداره و سكاندارى آن، مديريت سياسى و رهبرى مرامى آن، بر عهده و بر دوش فقيه توانا، آگاه، شجاع و با تدبير است، ولى اگر چنين فقيهى نبود و يا زمينه براى حكومت او فراهم نبود. در اين صورت، «عدول مؤمنان» و اگر اينان نبودند و يا زمينه براى فرمانروايى آنان فراهم نبود، نوبت به «فساق مؤمنان» مىرسد كه بايد عهده دار اين مقام گردند، تا هرج و مرج پيش نيايد. در برخورد و موضعگيريهاى علامه نراقى با شاه قاجار، اين زاويه نيز بايد مورد توجه قرار گيرد.
پی نوشت ها :
.70 بحارالانوار، ج 72/ .354
.71 سوره «نساء، آيه .59
.72 دين و دولت، حامد الگار، قصص العلماء، تنكابنى 130/، اسلاميه، تهران.
.73 قصص العلماء 130/.
.74 امير ارجمند و عباس امانت، در آمريكا به نقد ولايت فقيه پرداخته و آن را تئورى شخصى امام خمينى و ديگر عالمان، براى به دست آوردن قدرت پنداشتهاند.
.75 عوائدالايام، عائده 54/ .529
.76 نخستين رويا روييهاى انديشهگران 332/.
77.قصص العلماء 130/.
.78 مستند الشيعه، نراقى، ج 14/152، مؤسسه آل البيت (ع) .
.79 همان 154/.
.80 همان 155/.
.81 سوره «هود» ، آيه .113
.82 مجمع الفائده و البرهان، ج 8/ .68
.83 همان 68/ .69
.84 آثار تاريخى كاشان، حسن نراقى 75/، انجمن آثار ملى.
.85 ناسخ التواريخ، محمد تقى لسان الملك سپهر، ج 2 1/365، اساطير ، تهران؛ مثنوى طاقديس، مقدمه 16/.
.86 ناسخ التواريخ، ج 2 1/ .365
.87 مثنوى طاقديس، مقدمه 16/.
.88 خزائن، نراقى، تحقيق و تعليق: حسن زاده آملى 40/ .41
.89 نخستين روياروييهاى انديشهگران ايران 332/.
منبع:www.naraqi.com