انگیزههایی تجمل گرایی
تجمل گرایی، زمینه را برای انجام بسیاری از گناهان مانند: غرور، حسد، طمع، شهوت پرستی و کینه توزی آماده می سازد. خدای متعال می فرماید: «همانا بدانید که زندگانی دنیا، بازیچه و سرگرمی کودکانه است و آرایش و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن بر مال و فرزندان است… دنیا جز متاع فریب و غرور چیزی نیست».[ سوره حدید، آیه ۲۰] آدمی هنگام سرگرم شدن به تجملات با بسیاری از وسوسه های شیطانی رو به رو می شود. اسلام، مصرف هر کالایی را به انگیزههای فخرفروشی و خودنمایی به دیگران یا برای رقابت و چشم و هم چشمی، ناپسند می داند. داشتن چنین انگیزههایی در مصرف تا آنجا محکوم است که پیشوایان الهی، مردم را از مصداق های پیش پا افتاده و ساده آن نیز نهی کرده اند. امیر المؤمنین علی (علیه السلام) در تفسیر آیه ۸۳ سوره قصص « تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علؤا فی الأرض ولا فسادا» آن خانه آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که نمی خواهند در زمین برتری جویی و تبهکاری کنند». فرموده است: اگر کسی از این که بند کفش او بهتر از بند کفش دوستش باشد، خرسند شود، داخل عنوان این آیه می شود. او از کسانی به شمار می رود که خواهان برتری اند). در روایت دیگری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است: «هر کس لباسی بپوشد و در آن اظهار بزرگی کند، خداوند به وسیله آن او را از لب دوزخ فرو می کشد و او همراه قارون خواهد بود». این دو روایت، افرادی را دربر می گیرد که به انگیزه تفاخر یا تجمل، اقدام به فخر فروشی با لباس و اتومبیل و ساختمان و دکوراسیون ودفتر اداری و طلا جواهرات می کنند.
از نظر دین مبین اسلام، هر مسلمان در جامعه اسلامی، در برابر خود و اجتماعی که در آن زندگی می کند، وظایفی بر عهده دارد. البته این وظایف بسته به شرایط متفاوت، تفاوت پیدا می کند. اگر شماری از اعضای این جامعه به تجملات گرایی سرگرم شوند، خواه نا خواه از وظایف خود در بعضی موارد باز می مانند و به خود و دیگران آسیب می رساند.
تجمل پرستانی که اسیر زنجیرهای مادیات گشته اند، در انجام وظایف دچار کوتاهی می شوند؛ زیرا پرداختن انسان به امور فرعی، او را از توجه به امور مهم وی در زندگی فردی و اجتماعی باز می دارد. در حقیقت، سستی فرد تجمل پرست در انجام وظایف، در از دست دادن بینش حقیقی وی برای درک آن وظیفه ریشه دارد که آن نیز پی آمد طبیعی علاقه مندی کورکورانه به مادیات است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است: کسی که به دنیا عشق و علاقه بورزد و آرزهای طولانی برای خود بپروراند، خدا قلب او را کور می کند به هر اندازه ای که نسبت به دنیا علاقه بورزد»
یکی دیگر از پی آمدهای تجمل گرایی است که انسان را از هستی بخش خود، جدا و به امور پست و حقیر، سرگرم و وابسته می کند. انسان یا جامعه تجمل گرا به دلیل دل سپردن به سرگرمی های ساختگی و روزانه زندگی مادی، از مبدأ و مقصد خود غافل می شود و خدا و آخرت را فراموش می کند. خداوند در قرآن می فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا وهم عن الآخرین هم غافلون» آنان تنها ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت بی خبرند. (سوره روم، آیه ۷). مجموعه ای از سرگرمیها و لذت های زودگذر و خواب ها و خیال ها تمام برداشت آنان را از زندگی دنیایی تشکیل می دهد و همین سطحی نگری، آنان را از مسیر و هدف اصلی گمراه می کند و به سقوط می کشاند. اگر آنان، باطن زندگی دنیا و زرق و برق های آنان را می دانستند، می توانستند به راحتی آخرت را بشناسند؛ زیرا اندکی دقت در این زندگی زودگذر نشان میدهد که این دوره حتما مرحله ای از یک مسیر بزرگ است. همان گونه که دقت در زندگی دوران جنینی نشان می دهد که این دوره، هدف نهایی این زندگی نیست، بلکه مرحله ای مقدماتی برای نشان دادن زندگی گسترده پیش رو است. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «بزرگترین فساد این است که انسان به غفلت از خدا راضی شود. این فساد از طولانی بودن آرزو و حرص و کبر پدید می آید. هم چنان که خداوند عزوجل در داستان قارون خبر داده است آنجا که فرمود: آرزوی فساد در زمین نکن؛ همانا خداوند مفسدان را دوست ندارد. این خصلت ها در وجود و اعتقاد قارون بود و اصل این خصلتها (ناشی) از دوستی (زیاد) دنیاست و جمع آنها… .» همچنین امام سجاد (علیه السلام) از خداوند درخواست می کند: «خدایا آن مال و ثروتی را که برای من اوهام ایجاد کند یا به گناه انجامد، از من دور کن».
مدیری که به دنیا وابسته است و از ساده زیستی به تجملات روی آورد، کم کم احساس بی نیازی می کند؛ زیرا همه چیز را فراهم شده و در دسترس می بیند. بدین گونه است که حتی احساس بی نیازی این انسان، او را رویاروی حق قرار میدهد و چنان روحیه خودخواهی و غرور بر او چیره می شود. که جز خود نمی تواند کس و چیز دیگری را قبول داشته باشد و با قدرت تمام با آن می ستیزد. خداوند متعال در قرآن می فرماید: «ما در هیچ شهر و دیاری، پیامبری انذار کننده نفرستادیم مگر این که مترفین آنان همان کسانی که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آن چه شما فرستاده شده اید، کافر هستیم».[ سوره سبا، آیه 34.] مترفون در این آیه، جمع مترف از ماده «ترف» به معنی تنعم است. مترف به کسی می گویند که فزونی نعمت و زندگی سرشار از رفاه، او را مست و مغرور و غافل کرده و به طغیان گری واداشته است. مترفان طغیانگر و غافل معمولا در صف نخست مخالفان پیامبران بودند؛ زیرا آموزه های پیامبران الهی، مزاحم کام جوییها و هوس رانی های آنان بود. هم چنین پیامبران از حقوق محرومانی دفاع می کردند که مترفان با غصب حقوق آنان توانسته بودند به این زندگی پر زرق و برق و تجملاتی برسند. افزون بر آن، این گروه همیشه برای پاسداری از مال و ثروتشان، قدرت حکومت را یدک می کشیدند. در حالی که پیامبران در برابر این کار نیز می ایستادند. به همین دلیل، آنان بیدرنگ به مبارزه برمی خاستند. گفتنی است این گروه روی حکم و آموزه خاصی انگشت نمی گذاشتند، بلکه می گفتند ما به تمام آنچه شما بدان برانگیخته شده اید، کافریم و حتى یک گام نیز با شما همراه نیستیم. این سخن بهترین دلیل برای لجاجت و عنادورزی آنان در برابر حق بود.
منبع: اصول ومبانی مدیریت در اسلام، مهرداد حسن زاده و عبد العظیم عزیزخانی، انتشارات هنر آبی، چاپ اول، تهران، 1390