سفر معنوى حج، حرکت به سوى میهمانى و ورود بر بساط قرب خداوند است. در آوردن لباس معمول و پوشیدن دو قطعه ساده لباس سفید و دور کردن زیورها و تعلقات و دل بستگى و جدا شدن از خانواده و فامیل و همه عزیزان، به معناى قطع رابطه با دل بستگى ها و وابستگى ها و امورى است که انسان را اسیر و گرفتار خود مى سازد و بال پرواز و عروج معنوى و روحى او را مى شکند.سفرحج به معناى بریدن از همه چیز و پیوستن به خداوند است. سفر حج، روز بیرون آمدن از لاک عادت ها و خودبینى و خودپرستى است.امیرالمومنان على علیه السلام و فرزندان گرامى او در مناجات شعبانیه این آرزو را چنین بر زبان آورده اند: «الهى هب لى کمال الانقطاع الیک»؛ «خداى من نهایت بریدن از غیرخود و پیوستن به خودت را روزى ام کن».به منظور ایجاد آمادگى روحى و معنوى براى سفر روحانى و نورانى عمره باید در اولین گام با محتواى این عبادت بزرگ و اسرار و حکمت ها و آثار و برکات ماندگار و عمیق آن آشنا شد. باید دانست؛ همه برنامه ها و اعمال دین به ویژه عبادات، هدیه اى از طرف خداوند و ره آوردى از دیار وحى و ملکوت است. هر عبادتى، ظاهرى دارد که انسان با جسم و قالب خود به آن مى رسد و باطن و سرّى دارد که تنها جان هاى مشتاق و قلب هاى آکنده از محبت خداوند و بریده از غیر او، آن را درمى یابند. بهره مندى کامل از هر عبادت و رسیدن به عمق و مغز آن، در گرو آگاهى از اسرار آن و تحقّق بخشیدن به آن است. بخش مهم تزکیه نفوس در پرتو آشنایى با اسرار عبادت و دستورهاى دینى حاصل مى گردد و در این میان، حج و عمره ویژگى هایى دارند که پى بردن به تمامى راز و رمز آنها دشوار است. به همین خاطر، تعبّد در این عبادت، بیش از سایر اعمال و برنامه هاى دینى است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگام لبیک گفتن به خدا عرض کرد: «لبیک بحجّة حقّاً، تعبّداً و رقّاً»؛ «خدایا من با بندگى و عبودیت لبیک مى گویم و اعمال حج را انجام مى دهم».
براى اینکه بهتر به اسرار حج پى ببریم، باید سیره کسانى را که حج راستین انجام داده اند، یعنى پیشوایان معصوم علیهم السلام را بیاموزیم. آنان هم با آداب حج آشنا بودند؛ هم سنت ها و مستحبات حج را رعایت مى کردند و هم فرایض و واجبات آن را به جا مى آوردند و در کنار این حکم ها و اعمال ظاهرى، تکیه گاه تکوینى و اسرار این احکام را هم در نظر داشتند.[1]
آشنایى با اسرارِ حج و عمره در داستانى که منسوب به امام سجاد علیه السلاماست خالى از لطف نیست، گفته اند[2] : امام سجاد علیه السلام، بعد از سفر حج، «شبلى» را دید و به او فرمود: چه کردى؟ عرض کرد: از حج برمى گردم. امام علیه السلامفرمود: آیا میقات رفتى؟ آیا لباس دوخته را از تن بیرون آوردى و لباس دوخته نشده (لباس احرام) را در بر کردى؟ آیا غسل احرام انجام دادى؟ شبلى عرض کرد: آرى. امام فرمود: آیا هنگام کندن لباس دوخته، قصد کردى که از لباس گناه و عصیان بیرون آیى؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: وقتى لباس دوخته نشده احرام را بر تن کردى، آیا نیت کردى که جامه طاعت در بر کنى؟ عرض کرد: خیر. امام پرسید: وقتى غسل احرام انجام دادى، قصد کردى خود را از گناهان شست و شو کنى؟ عرض کرد: نه، من تنها لباس دوخته را از تن بیرون آوردم و لباس احرام را در بر کردم و غسل و نیت احرام کردم؛ آن گونه که دیگران انجام مى دهند. امام فرمود: پس تو احرام نبسته اى؛ سپس فرمود: معناى بیرون آوردن لباس دوخته این است که «خدایا! من دیگر لباس گناه در بر نمى کنم و از هر گناه توبه کردم» و پوشیدن لباس دوخته نشده، بى رنگ، حلال و پاک احرام، به معناى «پوشیدن لباس طاعت» است.
معناى غسل کردن براى احرام این است که: «خدایا! من خود را از گناهانم شست و شو دادم و نه تنها دیگر گناه نمى کنم که گناهان گذشته را نیز از خود دور کردم».
وقتى در میقات تنظیف مى کنید، یعنى خود را از نفاق و ریا تطهیر مى کنید. نظافت در میقات، تنها پاک و طاهر کردن بدن نیست؛ بلکه نشانه و سمبلى از تطهیر دل است.[3]
راز لبیک گفتن آن است که: «خدایا! من پیمان مى بندم که هر چه طاعت توست بر زبان جارى کنم و هر چه معصیت توست، زبانم را بر آن ببندم».
«احرام» سه جزء دارد؛ پوشیدن دو لباس یا پارچه دوخته نشده، قصد حج یا عمره و لبیک گفتن؛ با گفتن لبیک، احرام بسته مى شود و این همان عقد احرام است.
حضرت سجاد علیه السلام مى فرماید: راز احرام این است که «خدایا! ارتباطم را از غیر تو گسستم و تنها به تو پیوستم». سرّ طواف، «حق مدار و حق جو بودن و فاصله نگرفتن از مرکزیت توحید» است.
امام سجاد علیه السلام از شبلى پرسید: مى دانى حجرالاسود چیست؟ حجر، یمین اللّه و دست خداست و معناى دست زدن به آن این است که: «خدایا! من تعهد مى کنم که دست به گناه دراز نکنم».
امام علیه السلام پرسید: آیا معناى ایستادن در جایگاه و مقام ابراهیم و نماز گزاردن در آن مقام را مى دانى؟ شبلى گفت: ظاهرش را انجام داده ام؛ ولى نیت هایى را که مى فرمایید نکردم. امام علیه السلام فرمود: آیا وقتى در کنار مقام، دو رکعت نماز طواف گزاردى، قصد کردى که ابراهیم گونه نماز بخوانى و بینى شیطان را به خاک بمالى؟
امام علیه السلام از شبلى پرسید: آیا بین صفا و مروه، سعى کردى؟ شبلى گفت: آرى. امام علیه السلام فرمود: مى دانى راز آمد و رفت بین این دو کوه چیست؟ یعنى: «خدایا! من بین خوف و رجا و بیم و امید به سر مى برم». «صفا» یادآور تصفیه و تهذیب روح و «مروه» یادآور مردانگى و مروت است.[4]
«تقصیر» پالایش درون است؛ یعنى وقت آن است که جمال خویش را در پاى آن جمیل مطلق، قربانى کنى و تارهایى از مو یا قدرى از ناخن ها را به نیت او کوتاه کنى. غرور، کبر و نخوت، دیگر جایى براى ماندن در تو ندارد و باید هر چه را غیر اوست از خانه دل بیرون بریزى و دریچه دل را به سوى انوار معرفت و کمال بگشایى.[5]
«طواف نساء» یادآور مقام و منزلت زن است و باید نخستین ساکن این دیار پاک یعنى «هاجر» را تکریم کنى؛ چه مرد باشى و چه زن. زن شایسته مقام مادرى است و بوسه بر پایش، بوسه بر دروازه هاى بهشت است و هفت مرتبه به نیت این تجلیل و تقدیر، باید کعبه را طواف کنى و در هر مرتبه چون به «حجر اسماعیل» مى رسى، تجلّى این عظمت را به نظاره مى نشینى. زائران خانه خدا با طواف نساء و نماز آن، وفادارى خود را نسبت به حقوق همسر و خانواده ابراز مى دارند و اهمیت آن را به یاد مى آورند.[6]
البته داشتن مراقبه و محاسبه پیش از سفر عمره و حلیت طلبیدن از کسانى که بر ذمه انسان حق و حقوقى دارند و اداى حقوق واجبى مانند حق الناس قبل از این سفر روحانى و توبه و استغفار از گناهان و جرم ها و خطاها و درخواست توفیق از خداوند و توسل به اولیاى الهى در انجام درست و کامل این عبادت بزرگ و بهره مند شدن از برکات و انوار و آثار آن در دنیا و پس از مرگ و در عالم آخرت نقش بسزایى دارد که باید این امور مورد توجه و دقت قرار گیرد.
پاورقی:
1- آیه اللّه جوادى آملى، صهباى صفا، ص 112.
2- میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 10، ص 166 ؛ آیه اللّه جوادى آملى، صهباى حج، ص344.
3- صهباى صفا، ص 40.
4- همان، ص 51.
5- نجف نجفى روحانى، عمره مفرده، ص 119.
6- همان، ص 123.
رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگام لبیک گفتن به خدا عرض کرد: «لبیک بحجّة حقّاً، تعبّداً و رقّاً»؛ «خدایا من با بندگى و عبودیت لبیک مى گویم و اعمال حج را انجام مى دهم».
براى اینکه بهتر به اسرار حج پى ببریم، باید سیره کسانى را که حج راستین انجام داده اند، یعنى پیشوایان معصوم علیهم السلام را بیاموزیم. آنان هم با آداب حج آشنا بودند؛ هم سنت ها و مستحبات حج را رعایت مى کردند و هم فرایض و واجبات آن را به جا مى آوردند و در کنار این حکم ها و اعمال ظاهرى، تکیه گاه تکوینى و اسرار این احکام را هم در نظر داشتند.[1]
آشنایى با اسرارِ حج و عمره در داستانى که منسوب به امام سجاد علیه السلاماست خالى از لطف نیست، گفته اند[2] : امام سجاد علیه السلام، بعد از سفر حج، «شبلى» را دید و به او فرمود: چه کردى؟ عرض کرد: از حج برمى گردم. امام علیه السلامفرمود: آیا میقات رفتى؟ آیا لباس دوخته را از تن بیرون آوردى و لباس دوخته نشده (لباس احرام) را در بر کردى؟ آیا غسل احرام انجام دادى؟ شبلى عرض کرد: آرى. امام فرمود: آیا هنگام کندن لباس دوخته، قصد کردى که از لباس گناه و عصیان بیرون آیى؟ عرض کرد: نه. حضرت فرمود: وقتى لباس دوخته نشده احرام را بر تن کردى، آیا نیت کردى که جامه طاعت در بر کنى؟ عرض کرد: خیر. امام پرسید: وقتى غسل احرام انجام دادى، قصد کردى خود را از گناهان شست و شو کنى؟ عرض کرد: نه، من تنها لباس دوخته را از تن بیرون آوردم و لباس احرام را در بر کردم و غسل و نیت احرام کردم؛ آن گونه که دیگران انجام مى دهند. امام فرمود: پس تو احرام نبسته اى؛ سپس فرمود: معناى بیرون آوردن لباس دوخته این است که «خدایا! من دیگر لباس گناه در بر نمى کنم و از هر گناه توبه کردم» و پوشیدن لباس دوخته نشده، بى رنگ، حلال و پاک احرام، به معناى «پوشیدن لباس طاعت» است.
معناى غسل کردن براى احرام این است که: «خدایا! من خود را از گناهانم شست و شو دادم و نه تنها دیگر گناه نمى کنم که گناهان گذشته را نیز از خود دور کردم».
وقتى در میقات تنظیف مى کنید، یعنى خود را از نفاق و ریا تطهیر مى کنید. نظافت در میقات، تنها پاک و طاهر کردن بدن نیست؛ بلکه نشانه و سمبلى از تطهیر دل است.[3]
راز لبیک گفتن آن است که: «خدایا! من پیمان مى بندم که هر چه طاعت توست بر زبان جارى کنم و هر چه معصیت توست، زبانم را بر آن ببندم».
«احرام» سه جزء دارد؛ پوشیدن دو لباس یا پارچه دوخته نشده، قصد حج یا عمره و لبیک گفتن؛ با گفتن لبیک، احرام بسته مى شود و این همان عقد احرام است.
حضرت سجاد علیه السلام مى فرماید: راز احرام این است که «خدایا! ارتباطم را از غیر تو گسستم و تنها به تو پیوستم». سرّ طواف، «حق مدار و حق جو بودن و فاصله نگرفتن از مرکزیت توحید» است.
امام سجاد علیه السلام از شبلى پرسید: مى دانى حجرالاسود چیست؟ حجر، یمین اللّه و دست خداست و معناى دست زدن به آن این است که: «خدایا! من تعهد مى کنم که دست به گناه دراز نکنم».
امام علیه السلام پرسید: آیا معناى ایستادن در جایگاه و مقام ابراهیم و نماز گزاردن در آن مقام را مى دانى؟ شبلى گفت: ظاهرش را انجام داده ام؛ ولى نیت هایى را که مى فرمایید نکردم. امام علیه السلام فرمود: آیا وقتى در کنار مقام، دو رکعت نماز طواف گزاردى، قصد کردى که ابراهیم گونه نماز بخوانى و بینى شیطان را به خاک بمالى؟
امام علیه السلام از شبلى پرسید: آیا بین صفا و مروه، سعى کردى؟ شبلى گفت: آرى. امام علیه السلام فرمود: مى دانى راز آمد و رفت بین این دو کوه چیست؟ یعنى: «خدایا! من بین خوف و رجا و بیم و امید به سر مى برم». «صفا» یادآور تصفیه و تهذیب روح و «مروه» یادآور مردانگى و مروت است.[4]
«تقصیر» پالایش درون است؛ یعنى وقت آن است که جمال خویش را در پاى آن جمیل مطلق، قربانى کنى و تارهایى از مو یا قدرى از ناخن ها را به نیت او کوتاه کنى. غرور، کبر و نخوت، دیگر جایى براى ماندن در تو ندارد و باید هر چه را غیر اوست از خانه دل بیرون بریزى و دریچه دل را به سوى انوار معرفت و کمال بگشایى.[5]
«طواف نساء» یادآور مقام و منزلت زن است و باید نخستین ساکن این دیار پاک یعنى «هاجر» را تکریم کنى؛ چه مرد باشى و چه زن. زن شایسته مقام مادرى است و بوسه بر پایش، بوسه بر دروازه هاى بهشت است و هفت مرتبه به نیت این تجلیل و تقدیر، باید کعبه را طواف کنى و در هر مرتبه چون به «حجر اسماعیل» مى رسى، تجلّى این عظمت را به نظاره مى نشینى. زائران خانه خدا با طواف نساء و نماز آن، وفادارى خود را نسبت به حقوق همسر و خانواده ابراز مى دارند و اهمیت آن را به یاد مى آورند.[6]
البته داشتن مراقبه و محاسبه پیش از سفر عمره و حلیت طلبیدن از کسانى که بر ذمه انسان حق و حقوقى دارند و اداى حقوق واجبى مانند حق الناس قبل از این سفر روحانى و توبه و استغفار از گناهان و جرم ها و خطاها و درخواست توفیق از خداوند و توسل به اولیاى الهى در انجام درست و کامل این عبادت بزرگ و بهره مند شدن از برکات و انوار و آثار آن در دنیا و پس از مرگ و در عالم آخرت نقش بسزایى دارد که باید این امور مورد توجه و دقت قرار گیرد.
پاورقی:
1- آیه اللّه جوادى آملى، صهباى صفا، ص 112.
2- میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 10، ص 166 ؛ آیه اللّه جوادى آملى، صهباى حج، ص344.
3- صهباى صفا، ص 40.
4- همان، ص 51.
5- نجف نجفى روحانى، عمره مفرده، ص 119.
6- همان، ص 123.