خانه » همه » مذهبی » اهداف انبیا و رسالت پیامبران از دیدگاه امام خمینی (ره)

اهداف انبیا و رسالت پیامبران از دیدگاه امام خمینی (ره)

اهداف انبیا و رسالت پیامبران از دیدگاه امام خمینی (ره)

نهضتهایی که به وسیله انبیا و اولیا (علیه السلام) واقع شده است قابل مطالعه است. ما که تابع مکتب انبیا هستیم باید آن نهضتها را مطالعه کنیم، و بفهمیم نهضت چه بوده است؛ و برای چه بوده است؛ مقصد انبیا از نهضت چه بوده است،

15355 - اهداف انبیا و رسالت پیامبران از دیدگاه امام خمینی (ره)
15355 - اهداف انبیا و رسالت پیامبران از دیدگاه امام خمینی (ره)

 

نویسنده: رسول سعادتمند

 

مقصدمان باید همان مقاصد انبیا باشد

نهضتهایی که به وسیله انبیا و اولیا (علیه السلام) واقع شده است قابل مطالعه است. ما که تابع مکتب انبیا هستیم باید آن نهضتها را مطالعه کنیم، و بفهمیم نهضت چه بوده است؛ و برای چه بوده است؛ مقصد انبیا از نهضت چه بوده است، مقصد پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از نهضت اسلامی چه بوده است؛ مقصد ائمه ما (علیه السلام) چه بوده است. آیا فقط این بوده است که دست ستمکاران را کوتاه کنند؟ آیا دعوت انبیا فقط برای این بوده است که مزاحمین با مستضعفین را کنار بزنند؛ و همین که غلبه بر آنها کردند و کار را به پیروزی و راندن آنها رساندند، کار تمام است؟ آیا مقصد انبیا این است که ظالم نباشد فقط، یا مقصد بالاتر از این است. اگر مقصد بالاتر از این است، باید ما هم که تابع انبیا هستیم و تابع مکتب اسلام هستیم، به تبعیت از آن بزرگان دین و دنیا مقصدمان همان مقاصد باشد. آیا راندن رژیم پهلوی و ابطال رژیم شاهنشاهی تمام مقصد بود؟ آیا رفاه ملت و رسیدن ملت به چیزهای مادی آخر مقصد است؟ انبیا آمده‌اند تا مردم را، تا جامعه را، ترتیبی بدهند که رفاه زندگی مادی آنها باشد؟ مقصد انبیا این بوده است که مستکبرین بروند، و مستضعفین به نوای دنیایی برسند یا مقصد بالاتر از اینهاست؟ این همه انبیا آمده‌اند و دعوت کردند و کشته شدند، جنگها کردند و زحمتها کشیدند، فقط برای این بود که مستکبرین را کنار بزنند، و توده‌های مردم را برای آنها رفاه حاصل کنند یا مقصد بالاتر از اینهاست؟ خدای تبارک و تعالی که انبیا را فرستاده است برای تعمیر دنیا فقط فرستاده است یا مقصد بیشتر از اینهاست، بالاتر از اینهاست؟ (1)

آشنا نمودن مردم با خداوند

مقصد انبیا حکومت نبوده است، حکومت برای مقصد دیگر بوده، نه مقصد بوده. تمام مقاصد برمی گردد به معرفت الله. هر چه در دنیا واقع بشود و انبیا هرچه دنبالش بودند دنبال این بودند که خداشناسی، واقعاً خداشناسی، اگر او حاصل بشود همه چیز دنبالش حاصل است. تمام فسادهایی که در دنیا واقع بشود از این است که ایمان ندارند به خدا، فضلاً از اینکه خداشناسی و معرفت باشد، ایمان ندارند. اگر ایمان به خدا پیدا شد همه چیز دنبالش است، تمام فضایل دنبالش است. انبیا هم دنبال این بودند که به تدریج آن طور که می‌شود این بشر را سوق بدهند طرف معرفت الله. تمام چیزهای دیگر هم مقدمه همین معنا هست. و تمام چیزهایی که از آن می‌سوختند انبیا، این بود که می‌دیدند مردم دارند خودشان را می‌کشند طرف جهنم. انبیا مظهر رحمت حق تعالی هستند، می‌خواهند که همه مردم خوب باشند، می‌خواهند همه مردم معرفت الله داشته باشند، می‌خواهند همه مردم سعادت داشته باشند. وقتی می‌بینند که این مردم دارند رو به جهنم می‌روند، آنها افسوسش را می‌خورند، در قرآن هم اشاره ای به این هست، (فلعلك باخع نفسک) (2) اینکه اینها مؤمن نشدند. مسئله این است که همه دنبال این بودند که مردم را آشنا کنند با خدا. (3)

هدایت انسانها به سوی زندگی جاودان

کوششهایی که انبیا می‌کردند و جنگهایی که با مخالفین راه حق می‌کردند، و خصوصاً جنگهایی که در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است، و مقصد کشورگشایی هم نبود. مقصد این بوده است که یک نظامی عادلانه که در آن نظام عادلانه، احکام خدا جاری بشود [باشد].
انبیا آن همه زحمت کشیدند نه فقط برای اینکه طرف را از صحنه خارج کنند و خودشان صحنه را دست بگیرند، بلکه مقصد اصلی این بوده است که این انسانهایی که انسانیت ندارند، این اشخاصی که در راه خلاف دارند سیر می‌کنند و آنها می‌دیدند که این راه خلاف، راه شقاوت است، راه ضلالت است، راهی است که مردم را در این دنیا به شقاوت و در آن دنیا هم به مهلکه می‌کشاند؛ انبیا از طرف خدای تبارک و تعالی مامور شدند برای نجات مردم، مردم را اگر به حال خودشان می‌گذاشتند جز یک حیوانی که خوردن و خوابیدن را و شهوات را ادراک بکند و در راه آن، عمل بکند چیز دیگری را نمی‌توانستند بفهمند، از باب اینکه ماورای طبیعت بر مردم پوشیده است. آنی که مردم می‌دانند همین عالم را عالم طبیعت را و آنهایی که علمشان دیگر زیاد هست، خصوصیات طبیعت را زیادتر می‌فهمند. لکن همه آنها همین است که از طبیعت بهره ور می‌شوند و به طبیعت توجه دارند و انسان را هم به همین جنبه طبیعی می‌شناسند، و برای همین جنبه طبیعی انسان هم زحمت می‌کشند.
تمام زحمات مادیین که مربوط به مکتب الهی نباشد، صرف ادراک طبیعت و خصوصیاتی که در طبیعت است می‌شود و استفاده از طبیعت، آن هم طبیعت انسان از طبایع عالم. هر چه نگاه کنید از این تمدنهای بزرگ، جدید و از این پیشرفتهای عظیم انسانی، می‌بینید که همه آن مربوط به همین طبیعت است و مربوط به استفاده انسان از طبیعت است، آن هم استفاده انسان طبیعی از عالم طبیعت. از عالم طبیعت به آن طرف، این موجودات طبیعی نمی‌توانند بفهمند، و لهذا اینها راهی به آن عالم ندارند مگر از راه وحی که همه عالم در تحت سیطره‌اش هست و چون این انسان مثل سایر حیوانات نیست که همان حیات طبیعی و دنیایی باشد بلکه انسان یک طور خلق شده است که علاوه بر حیات طبیعی، حیات مابعدالطبیعه هم دارد، و آن حیات مابعدالطبیعه حیات صحیح انسان است، اینجا همان حیات حیوانی است، از این جهت مردم محتاج شده‌اند به اینکه در پیدا کردن راه صحیح از طریق وحی به اینها گزارش داده بشود و خدای تبارک و تعالی هم منت بر مردم گذاشت و انبیا را مبعوث فرمود تا اینکه راه را به اینها نشان بدهند.
تمام تعلیمات انبیا برای مقصد نشان دادن راهی است که انسان ناچار از این راه باید عبور کند. ناچار انسان از این عالم طبیعت به یک عالم دیگری عبور می‌کند؛ اگر سر خود باشد یک حیوانی است که از این عالم به عالم دیگر می‌رود. و اگر چنانچه به راه انبیا برود انسانیتش کامل می‌شود و هر چه بیشتر اطاعت کند، بیشتر انسانیتش رشد می‌کند. تمام کوشش انبیا برای این بوده است که انسان را بسازند؛ تعدیل کنند؛ انسان طبیعی را مبدل کنند به یک انسان الهی؛ در همین عالم که هست هم باز این جور باشد. نظر انبیا به این عالم با نظر اشخاص دیگر فرق دارد، آنها می‌خواهند این عالم را الهی کنند؛ یعنی به هر چه نگاه می‌کنند آثار الهیات در آن ملاحظه کنند. سایر قشرها، چه فلاسفه باشند و چه سایر دانشمندان باشند، خصوصاً دانشمندان طبیعی، اینها تمام نظرشان به این است که آثار طبیعت را کشف کنند، و استفاده از طبیعت بکنند. انبیا طبیعت را قبول دارند؛ لکن طبیعت را مهار می‌کنند به طوری که در تحت الهیات مهار بشود؛ در تحت عالم بالاتر باشد. همان استفاده ای را که ماها که اطلاع از آن واقعیات نداریم از این عالم طبیعت می‌کنیم. آن آدمی که از ماعدای طبیعت هم اطلاع دارد همین استفاده را می‌کند؛ با فرق اینکه، این که استفاده می‌کند نظرش به همین طبیعت است و او که استفاده می‌کند طبیعت را، آثار آن عالم می‌داند و حق تعالی را در طبیعت مشاهده می‌کند. این همه جنگهایی که در اسلام شده است و زحماتی که اولیای خدا کشیده‌اند و اینها برای اینکه اسلام را پابرجا کنند؛ احکام اسلام را پیاده کنند. آن هم برای اینکه انسانها را هدایت کنند به یک واقعیاتی که اطلاع بر آن ندارند، راه را نمی‌دانند؛ آنها می‌دانند راه را این طور باید بروند. (4)

کنترل خصلتهای نامحدود مادی و حیوانی

اصل اساسی، معنویات است. اصل اساسی این است که هیچ تعلیم و تربیتی در دنیا و هیچ رژیمی در عالم از تمام رژیمها که بگیرید توجه به آن معنویت انسان ندارند. اینکه توهم می‌شود که فرق مابین رژیم اسلامی انسانی با سایر رژیمها این است که در این عدالت هست، این صحیح است لکن فرق این نیست. فرقها هست. یکی از فرقهایش قضیه عدالت اجتماعی است. هیچ یک از رژیمهای دنیا، غیر از آن رژیم توحیدی انبیا، توجهش به معنویات انسان نبوده است؛ در نظر نداشته است که معنویات را ترقی بدهد. آنها همه در دنبال این بوده‌اند که این مادیات را استفاده از آن بکنند و یک نظام مادی در عالم ایجاد کنند. و انبیا اصلش آمده‌اند برای تزکیه نفوس انسانی؛ تعلیم و تربیت کتاب و حکمت و مهار کردن این طبیعت. که انسان قبل از مهار کردن طبیعت به دست انبیا به طور اصلاح، همه چیز را می‌خواهد. انسان کما اینکه یکی از موجودات عالم است؛ و یک حیوانی است، منتها حیوان قابل تربیت. هیچ یک از… قوایی که در انسان است محدود نیست. انسان شهوتش محدود نیست. به اینکه نظام داشته باشد. مثل سایر حیوانات؛ بلکه از سایر حیوانات هم بدتر است. غضب انسان محدود نیست به اینکه در یک موردی اعمال غضب بکند، در یک موردی نکند؛ غیر محدود است. سلطه بر سایر کشورها، بر سایر گروهها، محدود نیست که با یک نظمی بر آنها غلبه کند؛ غیر محدود است. انسان شهوتش همچو غیر محدود است که هیچ مرزی ندارد. هیچ فرقی مابین افراد نیست. اگر غضب کند هیچ مرزی ندارد که در آن مرز محدود باشد. مهار تا نشود، تا اشخاصی که باید مهار کنند این قوای انسان را تا مهار نکنند، غیر محدود و مطلق است. انبیا آمده‌اند که با تعلیم و تربیت الهی و با تزکیه نفوس مهار کنند این قوه‌های غیر محدود انسان را. (5)

نجات انسانها

پیغمبرها می‌بینند که مردم غرق دارند می‌شوند؛ غرق در آتش می‌شوند. آنها می‌بینند آن ظلمتهایی که به ماها احاطه کرده است، و آن چیزهایی که ما را دارد می‌کشد طرف چاه ویل؛ جهنم. آمده‌اند که ماها را نجات بدهند. با موعظه نجات بدهند. با زور نجات بدهند.
پیغمبر اکرم در یک جایی نقل است که دیدند که یک عده ای را اسیر کرده‌اند و دارند می‌آورند. اینطور هست که فرمود من باید با غل و زنجیر اینها را به بهشت ببرم. پیغمبرها آمدند که مردم را هدایت کنند. نیامدند جهانگیری کنند. نیامدند که سلطنت کنند. نیامدند که یک قدرتمندی کنند. همه قدرتهایشان را روی هم می‌گذارند که نجات بدهند این انسانی که باید یک موجود الهی باشد. یک موجود ملکوتی باشد، و حالا از حیوان پست تر شده است. آنها برای این خدمت آمده‌اند. برای خدمت به انسان آمده‌اند. انسان اصلش بحث آنهاست، و ساختن انسان بحث آنهاست. دیگر رژیمها اصلاً به این مطلب توجهی ندارند، و نمی‌دانند قصه چیست. نمی‌فهمند اینجا را آنها همان جهات حیوانی را تقویت می‌کنند. جهت سَبُعی (6) را تقویت می‌کنند. آدم خوری را، آدمکشی را انبیا می‌خواهند مردم را از این ظلمتها، از این گرفتاریها، از این ظلمها، از این ستمگریها بیرون بیاورند. (7)

تربیت همه جانبه انسان

انسان حیوان نیست، انسان یک موجودی است که در طرف سعادت به بالاترین مقام می‌رسد، در طرف کمال به بالاترین مقام موجودات می‌رسد؛ و اگر انحراف داشته باشد، از پست ترین موجودات پست تر است. انبیا که دیدند مردم در هلاکت هستند از حیث اخلاق، از حیث عقاید، از حیث اعمال، مکتبهایی را خدای تبارک و تعالی به آنها الهام کرد تا نجات بدهد انسان را به همه ابعادی که دارد، اگر انسان حیوانی بود مثل سایر حیوانات، لکن حیوانی که تدبیر دارد، حیوانی که اهل صنعت است، اگر این بود، احتیاج به آمدن انبیا نداشت؛ برای اینکه این راه راهی است که مادیین خودشان ادراک می‌کنند. آمدن انبیا برای این است که آن راههایی که بشر نمی‌داند، آن حقایقی را که انسان نمی‌داند، به آنها تعلیم بفرمایند. انبیا برای راهنمایی یک مقام بالاتر، یک مقام انسانی بالاتر، آمده‌اند. (8)

سیر انسان از طبیعت تا الوهیت

هیچ رژیمی مثل حکومت اسلامی نمی‌تواند انسان را و ملتهای انسانی را آنطور که باید اداره کند و تربیت، این برای این است که همه رژیمهای غیر توحیدی و رژیمهایی که به دست غیر انبیا وجود پیدا کرده‌اند آنقدری که بینش دارند، اگر ما فرض بکنیم که اینها صد درصد هم امین هستند و دلسوز برای ملتها، لکن شعاع بینش بشر را باید دید تا کجاست، و انسان تا کجا می‌تواند سیر بکند و احتیاجات انسان چقدر است. آیا به مقدار سعه وجود انسان و قابلیت رشد انسان این رژیمهای غیر الهی دیدشان وافی است؟ تا فرض بکنیم که اگر هم اشخاصی باشند دلسوز و اشخاصی باشند که بخواهند خدمت بکنند به ملتها، بتوانند خدمت بکنند. یا دید اینها محدود است تا یک حدودی، و اگر آنها هم بخواهند خدمت بکنند تا همین حدود می‌توانند خدمت بکنند؟ اگر ما این معنا را دیدیم که انسان مراتب سیرش از طبیعت است تا مافوق طبیعت، تا برسد به آنجایی که مقام الوهیت است، سیر از طبیعت تا رسیدن به مقامی که غیر از خدا هیچ نمی‌بیند، مراتب معنوی انسان و این موجود که قابل این است که از این طبیعت سیر بکند و تمام معنویتها را در خودش ایجاد بکند با تربیتهای صحیح، و برسد به یک مقامی که فوق مقام ملائکه الله باشد، احتیاجات انسان یک همچو احتیاج است. انسان مثل یک حیوان نیست که احتیاجش به خوردن و خوابیدن باشد، انسان یک موجودی است که خدای تبارک و تعالی تا حالا او را خلق کرده است برای اینکه همه جهاتی که در عالم هست، در انسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است، و این استعدادها باید فعالیت پیدا بکند، تحقق پیدا بکند.
تمام رژیمهای غیر الهی که به دست غیر انبیا تحقق پیدا کرده‌اند، حدود دیدشان همین طبیعت است. احتیاجات طبیعی را می‌توانند آنها برآورند؛ می‌توانند احتیاجات طبیعی را هم خیلی خوب برآورده کنند. سابق، مسافرتها با الاغ و اسب بود، حالا با طیاره است؛ سابق طبابت ناقص بود، حالا کامل است و از این هم کاملتر خواهد شد؛ سابق علوم طبیعی ناقص بود، حالا کامل است و کاملتر هم خواهد شد؛ همه اینها حدود طبیعت است. تمام این چیزهایی که دست بشر به آن می‌رسد، همین حدود طبیعت و چیزهایی که با چشمشان می‌بینند و با ادراک ناقصشان ادراک می‌کنند. از عالم طبیعت به آن طرف دست بشر از آن کوتاه است، و تربیتهایی که بخواهند غیر الهیین، غیر انبیا که به الهام خدا تربیت می‌کنند، تربیتهایی که اینها بخواهند بکنند، همان تربیتهای طبیعی است. طبیب معالجه جسم ما را می‌کند. طبیب خیلی خوب هر مرضی را، مرضی جسمانی را معالجه می‌کند، اما امراضی روحانی به طبیب مربوط نیست، هیچ، ابداً طبیب کاری به آن ندارد، نمی‌تواند هم داشته باشد، چون اطلاع بر آن ندارد. هرچه علوم طبیعی ترقی بکند انسان را به آن چیزهایی که در طبیعت به آن احتیاج دارد می‌رساند، آن ورق بالا که فوق طبیعت است، هیچ یک از این علوم بشری به آنجا نمی‌رسد. رژیمهای بشری بر فرض اینکه صالح باشند و حال آنکه می‌دانیم که اکثراً نیستند بر فرض اینکه صالح باشند تا حدودی که دیدشان هست، انسان را پیش می‌برند. آنجا که نمی‌دانند، دیگر نمی‌توانند پیش ببرند. و لهذا می‌بینیم که تمام رژیمهای غیر وحی ای، رژیمهایی که مربوط نیستند به مبدأ وحی، کاری به انسان ندارند. راجع به آن چیزهایی که مربوط به باطن انسان است حکومتها هیچ کار ندارند که شما پیش خودتان چه فکر می‌کنید، پیش خودتان چه اعتقاد دارید، پیش خودتان چه ملکاتی دارید، هیچ کاری به این ندارند؛ آنقدری که آنها کار دارند، این است که نظام این عالم طبیعت را، آنهایی که مردم صحیح هستند، آن حکومتهای «عادل نظام»، این طبیعت را به طوری کنند که محفوظ باشد، بازارشان یک بازار منظم باشد، مملکت شان یک مملکت منظم باشد، دزدیها را جلویش را بگیرند، بی عدالتیها را جلویش را بگیرند، آنقدری که رژیمها به آن نظر دارند همین مقدار است، اما هیچ کاری به این ندارند که شما توی منزلتان، چه خودتان- چه- می‌کنید. چه کار دارند به اینکه توی منزل؛ شما بیرون که آمدید باید نظام را حفظش کنید، اما در داخل منزل بین خودت و خدای خودت [است که] چکاره هستی، هیچ ابداً این نظامها، قانونی هم برایش ندارند و کاری هم به آن ندارند.
تنها رژیمی که و تنها مکتبی که کار دارد به انسان، از قبل از اینکه این تخم و این دانه کشته بشود، تا آن وقتی است که آخر است و آخر ندارد آن مکتبهای انبیاست. هیچ مکتبی در عالم غیر از مکتب انبیا کاری به این ندارند که تو چه زنی انتخاب کن، وصلت کنی، زن چه مردی را انتخاب کند. به آنها چه ربط دارد، کار به این ندارند؛ هیچ ابداً در قوانینشان این نیست که چه زنی انتخاب کن و چه مردی انتخاب کن. هیچ در قوانینشان نیست که ایام حمل بچه، مادر چه کارهایی را بکند، ایامی که بچه را شیر می‌خواهد بدهد چه کار بکند؛ ایامی که بچه در دامن مادرش است، مادرش چه وظیفه ای دارد؛ آن وقتی که تحت تربیت پدرش هست پدر چه ابداً به این کارها قوانین مادی و طبیعی و رژیمهای غیر انبیا، هیچ کاری به اینها ندارند. آنها فقط وقتی که انسان، انسانی شد که آمد توی جامعه، جلوی مفسده‌هایی که اینها می‌خواهند، آن مفسده‌هایی که مضر به نظم باشد و الا مفاسدی که عیش و نوش و عشرت باشد، هیچ کاری به آن ندارند، بلکه دامن هم به آن می‌زنند. کاری به اینکه بخواهند یک انسان بسازند، آدم درست کنند، هیچ کاری به این ندارند. در نظر آنها انسان با حیوان فرقش همین مقدار است که در طبیعت این بیشتر پیشرفت دارد. حیوان نمی‌تواند طیاره درست کند، انسان می‌تواند؛ حیوان طبیب نمی‌تواند بشود، انسان می‌تواند؛ اما حدود، حدود طبیعت است. آنکه به همه چیز کار دارد، آنکه انسان را از قبل از ازدواج، قبل از اینکه بخواهد ازدواج کند، دنبال این است که آن چیزی که از این ازدواج می‌خواهد حاصل بشود باید یک آدم صحیح باشد، انسان باید باشد، قبل از اینکه شما ازدواج کنید. دستور دارد چه زنی را انتخاب کن، چه مردی را انتخاب کن، چرا اینها دستور دارند؟ برای اینکه همان طوری که یک زارع، یک دهقان وقتی که می‌خواهد یک مزرعه ای را بسازد، اول نظر می‌کند که زمین چه جور زمینی است، یک زمین صالح انتخاب می‌کند، آن تخمی را که می‌خواهد بکارد چه جور تخمی است، یک تخم گندم صالحی انتخاب می‌کند؛ چی لازم دارد برای تربیت، تمام اینها را در نظر دارد تا اینکه این مزرعه را آباد کند و یک منفعتی از آن ببرد. اسلام در انسان این نظر را داشته است که آن زوجی که انتخاب می‌شود چه جور باشد تا از این زوج یک انسان صحیح پیدا بشود. آن زنی که انتخاب می‌کنی چه جور زنی باشد تا از این دو نفر زوجین یک انسان پیدا بشود؛ بعد هم به چه آدابی باید باشد. روی چه ادبی این ازدواج باید باشد، بعد هم در چه حالی باید تلقیح بشود و چه آدابی دارد، بعد هم در ایام حمل چه ادبهایی هست، بعد هم در ایام شیر دادن چه ادبهایی هست؛ همه اینها برای این است که این مکتبهای توحیدی که بالاترینش اسلام است، آمده‌اند برای اینکه انسان درست کنند؛ نیامده‌اند که یک حیوانی منتها دارای ادراکاتی که حدود همان حیوانیت و همان مقصدهای حیوانی باشد، منتها یک قدری زیادتر، نیامده‌اند این را درست کنند؛ آمده‌اند انسان درست کنند. اینکه شما گفتید که هیچ مکتبی مثل اسلام نیست و هیچ رژیمی مثل اسلام نیست، نکته‌اش [به] این معناست که اسلام است که می‌تواند انسان را از مرتبه طبیعت تا مرتبه روحانیت، تا فوق روحانیت تربیت کند. غیر اسلام و غیر مکتبهای توحیدی اصلاً کاری به ماورای طبیعت ندارند، عقلشان هم به ماورای طبیعت نمی‌رسد؛ علمشان هم به ماورای طبیعت نمی‌رسد، آنی که علمش به ماورای طبیعت می‌رسد، آنی است که از راه وحی باشد، آنی است که ادراکش ادراک متصل به وحی باشد، و آن انبیا هستند. (9)

الهی کردن همه ابعاد انسان

آن چیزی که انبیا می‌خواستند این بود که همه امور را الهی کنند؛ تمام ابعاد عالم را و تمام ابعاد انسان را، که خلاصه عالم است؛ عصاره عالم است. انبیا برای این آمدند که همه اینها را الهی کنند. یعنی انسان، که خلاصه و عصاره همه عالم است، یک انسان الهی بشود که وقتی که هر کاری می‌کند روی جنبه الهیات بکند. انبیا اینطور بودند که معاشرتهایشان هم جنبه الهی داشته است؛ ازدواجهاشان هم جنبه الهی داشته؛ همه چیزهایشان؛ هر جهتی که ما به نظرمان یک جهت مادی حیوانی هست آنها این جنبه را انسانی، این جنبه را الهی کرده‌اند. اگر جنگ می‌کنند، جنگهایشان الهی است و برای اوست. اگر صلح می‌کنند صلحهایشان هم الهی است و برای اوست. در مقابل طاغوت. یک جنبه الهی در مقابل طاغوت است. طاغوت همه چیزش مادی است؛ شیطانی است؛ معنویات را هم می‌کشد طرف مادیات و طرف دنیا، لکن آنها که تابع دستورات الهی هستند همین مادیاتی که همه از آن استفاده می‌کنند، همین مادیات را، یک صورت معنویت به آن می‌دهند؛ با جنبه معنویت به اینها نگاه می‌کنند؛ همه عالم را به جنبه الهیات نگاه می‌کنند؛ همه را مظاهر خدا می‌دانند اگر محبت به مردم داشته باشد، نه به عنوان اینکه این پسر من است؛ دختر من است؛ این برادر من است؛ به آن عنوان معنویت که هست که بنده خداست؛ فرستاده خداست. شیطان عکس این است. طاغوت عکس این است. انبیا آمدند که مردم را از ظلمات به نور دعوت كنند؛ (الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور و الذین كفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات) (10) یا اخراج از ظلمتها به نور است؛ این کار انبیاست؛ این کاری است که خدای تبارک و تعالی به وسیله انبیا انجام می‌دهد. و یا از نور به ظلمت است. فطرت انسانی، که یک فطرت نورانی است به حساب خلقت، اینها این فطرت را می‌کشند طرف ظلمت؛ از نور به ظلمت می‌آید. این کار طاغوت است. این دو جنبه است. و هر کدام اصحابی دارد. مؤمنین، آنهایی که به خدا ایمان دارند، از همه ظلمتها به نور کشیده می‌شوند. و کفار، آنهایی که ایمان به خدا ندارند، از نور به طرف ظلمتها کشیده می‌شوند. (11)

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه امام، ج 7، ص 530 تا 531.
2- سوره کهف، آیه 6: «ای رسول، نزدیک است که اگر امت تو، به قرآن ایمان نیاورند جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان هلاک سازی».
3- صحیفه امام، ج 19، ص 437 تا 438.
4- همان، ج 9، ص 10 تا 12.
5- همان، ج 8، ص 255 تا 256.
6- درندگی.
7- صحیفه امام، ج 11، ص 264.
8- همان، ج 7، ص 532.
9- همان، ج 8، ص 411 تا 415.
10- سوره بقره، آیه 257: «خدا یار اهل ایمان است. آنان را از تاریکیهای جهان بیرون آورد و به عالم روشنایی برد. و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان طاغوت است. آنها را از روشنایی به تاریکیها افکند».
11- صحیفه امام، ج 8، ص 62 تا 63.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: رسالت فرهنگیان و دانشگاهیان، قم: تسنیم، چاپ دوم

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد