اين سؤال مناسب بود از يك عالم پرسده مي شد. به هر حال آن چه از ديدگاه شيعه ميتوان اينجا مطرح كرد، نكاتي است كه روشن شدن آنها مقدماتي را طلب دارد:
1. عدالت صحابه از موارد اختلافي بين شيعه وسني است، اهل سنّت بر عدالت همه صحابه به دليل معاشرت ايشان با حضرت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و بعضي دليلهاي ديگر، عقيده دارند.
امّا ديدگاه شيعه نسبت به صحابه از دو لحاظ قابل بررسي است: الف. از اين لحاظ كه صحابه احكام و عقايد خود را به طور مستقيم از خود پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اخذ كرده و مطيع ومخلص آن حضرت بوده و مورد احترام و ستايشاند.
ب. از ديدگاه شيعه اصحاب از حيث عملكردشان به دو گروه عادل و غيرعادل تقسيم ميشوند؛ زيرا آنها بارها با هم جنگيده و همديگر را تكفير كردهاند، بنابراين نميتوان گفت همه آنها عادل هستند به خصوص كه منافقين نيز در بين صحابه حضور داشتهاند.
2. شيعه و سني قبول دارند كه صحابه همگي در يك مرتبه اجتماعي قرار نداشتهاند، بعضي ازنظر شجاعت و جمعي در بعد فزوني دانش و تعدادي هم از شهرت و سرشناسي در ميان امت اسلامي و افراد قبيله برخوردار بودهاند.
3. با توجه به شرايط حاكم بر زمان شكل گيري خلافت خليفه اول اوضاع چنين نبوده كه انتخابات شبيه رأي گيريهاي امروزي انجام شود، بلكه خليفه اول با بيعت خليفه دوم و تشويق ديگران از جانب وي بر اين بيعت به خلافت رسيد.
بعدها خود عمر بن الخطاب بيعت ابوبكر را «فلته» خواند معني فلت كاري است كه از به طور ناگهاني و حساب نشده انجام گيرد.[1]با توجه به اين مقدمات چنين ميتوان پاسخ اهل سنّت را بيان كرد: چون مبناي اهل سنّت عدالت كل صحابه و هم چنين اجماع مسلمانان بر خلافت ابي بكر است، جواب اين خواهد بود كه اگر صحابه به جاي ابوبكر يك نفر صحابي ديگر را برخلافت بر ميگزيدند و چنين كاري را صلاح ميديدند كار صحيح بود و ليكن آنها ابوبكر را انتخاب كردهاند.
امّا پاسخ صحيح اين است كه اولاً با اين كه ابوذر و سلمان و… عادل هستند و در صورت احراز شرايط ديگر خلافت ميتوانند خليفه شوند، امّا از نظر موقعيت اجتماعي با وجود حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و سران ديگر صحابه ديگر نوبت نامزدي براي خلافت به ابوذر و سلمان نميرسيد.
بر فرض كه همه اين موقعيت را هم ميداشتند، مقام امامت از جانب خداوند بايد تعيين شود و قبلا در غدير خم همه بر نصب حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بر امامت و خلافت از سوي خداوند و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ شاهد بوده و بر آن ايمان داشتند، لذا بر ابوبكر اعتراض داشتند و علي را خليفه بر حق كه مورد ظلم واقع شده ميدانستند.
و از همين جهت در سقيفه حضور نيافته بودند.
ثانياً: از قراين به دست ميآيد كه خليفه اول و دوم سعي داشتند حكومت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به دست بگيرند و براي رسيدن به اين هدف مشترك همكاري جدي با هم ميكردند. از جمله آن قراين نرفتن اين «با اسامه بن زيد در جنگ»[2] و ديگر عمر نگذاشت وصيتنامه حضرت پيامبر نوشته شود. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حال مريضي كه منجر به وفات ايشان شد، فرمودند: قلم و دواتي بياوريد تا مطالبي بنويسم كه بعد از من گمراه نگرديد.[3]قرينه سوم بر اين كه تباني براي رسيدن به خلافت وجود داشته، فرمايش حضرت علي ـ عليه السّلام ـ است كه در خطبه شقشقيه نهج البلاغه آمده است:
حضرت فرمود: «… فيا عجبا بينا هو ليستقيلها في حياته اذ عقدها لآخر بعد وفاته لشدّ ما شطر ضرعيها…».[4]عمر خلافت را براي ابوبكر درست كرد تا بعد از او خود شير اين شتر (خلافت) را بدوشد يعني ابوبكر خلافت را به او سپارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فروغ ولايت، استاد سبحاني.
2. آن گاه كه هدايت شدم، دكتر محمد تيجاني.
3. ديدگاه دو مكتب (ترجمه معالم المدرستين)، علامه عسكري.
پي نوشت ها:
[1] . معاني المدرستين، علامه سيد مرتضي عسكري، چ پنجم، 1416، 1995م ، انتشارات صدر، ج 1، ص 185.
[2] . مدرك فوق، ص 138 و بعد از آن.
[3] . صحيح بخاري، ج 1،كتاب العلم، كتابه العلم، انتشارات دار احياء التراث العربي، ص 26.
[4] . نهج البلاغه، محمد دشتي، خطبه سوم، انتشارات روح علم، چ اول، 1380.