خانه » همه » مذهبی » اهل سنت مي گويند چرا در قرآن آيه اي در مورد جانشيني پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيامده و اسامي آنها را ذکر نکرده در حاليکه به موضوعات ساده مثل وضو و .. . اشاره نموده است؟ چگونه حقانيت شيعه را از منظر قرآن مي توان بيان کرد؟

اهل سنت مي گويند چرا در قرآن آيه اي در مورد جانشيني پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيامده و اسامي آنها را ذکر نکرده در حاليکه به موضوعات ساده مثل وضو و .. . اشاره نموده است؟ چگونه حقانيت شيعه را از منظر قرآن مي توان بيان کرد؟

براي رسيدن به پاسخ سؤال دانستن امور ذيل ضروري است:
الف: جاي ترديدي نيست قرآن کتاب هدايت و تبيان هر چيزي است و براي رسيدن انسان به سعادت و کمال برنامه هاي راهگشا و نجات بخش دارد و کليات هر امري که در سعادت او دخيل است در قرآن آمده و مجرايي را که از آن مجرا بايد اين کليات تبيين شود خود قرآن بيان کرده است و آن امر و نهي پيغمبر است که به دلالت آيه 7 سوره حشر لازم الاتباع است که مي فرمايد «آنچه را پيامبر آورده بگيريد و از آنچه نهي کرده خود داري کنيد…»
ب: مطابق آيه 64 سورة نحل يکي از اهداف نزول قرآن آن است که پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آنرا براي مردم بيان کند چون تمام معارف، احکام، شرايع و تاريخ احوال امتهاي گذشته بدون واسطه به مردم نمي رسد و ناگزير بايد کسي از ميان انسان ها منصوب شود تا آنچه اين کتاب جامع آسماني مشتمل بر آن است، استخراج نمايد و در تمام آنچه مورد اختلاف نوع انسان است بيانگر حق و باطل باشد.[1] بنابر اين بيان جزئيات جميع امور در قرآن موجود نيست و آن موکول شده به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ لذا اگر فقط به مسائل فقهي اسلام از طهارت تا ديات نظري بيفکنيم مي بينيم جزئيات آن در قرآن نيامده و اين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بوده است که آنها را شرح و بيان نموده است. و اين مدعا را سئوال و جواب ابي بصير و امام صادق ـ عليه السلام ـ مستدل مي کند زيرا وقتي از آية اولي الامر (نساء/59) سئوال مي نمايد حضرت مي فرمايد در شأن علي و حسن و حسين نازل شده بعد سائل مي گويد که مردم مي گويند چرا اسم علي و اولاد علي به صراحت در قرآن نيامده است؟ حضرت فرمود به آنها بگوئيد نماز بر رسول خدا نازل شد اما نفرمود سه رکعت است يا چهار رکعت تا اينکه پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آنرا شرح کرد، زکات نازل شد و نفرمود که از هر 40 درهم يک درهم زکات آن است، حج نازل شد ولي بيان نکرد که هفت مرتبه طواف کنيد و نيز آيه اولي الامر نازل شد و اين پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود که آنها را تفسير کرد و در مورد اولي الامر فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه» و اگر پيغمبر آنها را معرفي نمي کرد همانا آل فلان و آل فلان ادعا مي کرد که اهل بيت و اولي الامر ما هستيم.[2]روشن شد که نيامدن اسم ائمه ـ عليهم السلام ـ در قرآن اولاً به اين دليل است که قرآن مسائل را بصورت اصل و کلي بيان مي کند نه بصورت شخصي فلذا از ائمه ـ عليهم السلام ـ در قرآن اسم برده نشده است ثانياً در ضمن استدلال به آيه 67 مائده خواهد آمد که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از ابلاغ امامت علي ـ عليه السلام ـ از ناحيه امت بر دين اسلام احساس خطر مي کرد چون مسأله زعامت مسأله اي است که هوي و هوس ها ممکن است عدة ضعيف الايمان را دچار شبهه و گرفتار مخالفت با آن نمايد و خدا نمي خواهد مخالفت اين عده که بهر حال تمرد خواهد کرد، به شکلي تمرد در مقابل اسلام و طرد قرآن در کمال صراحت باشد بلکه مسأله را به گونه اي بيان مي کند که اين عده يک پردة توجيهي بتواند براي آن درست کند و لذا است که آيات مربوط به امامت معمولاً در وسط آياتي قرار گرفته که مربوط به مسألة امامت نيست مثلاً آيه تطهير در وسط آيات مربوط به زمان پيغمبر و آيه تبليغ در وسط آيات مربوط به اهل کتاب و آية اکمال دين در وسط آيات مربوط به احکام قرار گرفته است.[3]البته آنچه گفته شد به اين معني نيست که آيات امامت اگر وضعيت فعلي را نمي داشت قرآن دچار تحريف مي شد زيرا قرآن خود وعدة حفاظت از قرآن را در آيه 9 سوره حجر داده است، بلکه منظور آن است که مخالفت عده اي با آيه قرآن که فرضاً در آن اسم «علي» آمده است به صورت طرد صريح آن در نيايد.
ثالثاً بعد از پذيرش عصمت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اينکه آنحضرت از روي هوي سخن نمي گويد،[4] ابلاغ امامت ائمه ـ عليهم السلام ـ توسط پيغمبر که در احاديث متواتر، غدير، ثقلين، منزلت، ولايت، سفينه و و و صورت گرفته در واقع همان ابلاغ خداست، گذشته از اينکه بيان اصل خلافت در قرآن جاي ترديد براي هيچ منصفي باقي نمي گذارد.
رابعاً نپذيرفتن خلافت بلافصل علي ـ عليه السلام ـ به اين بهانه که اسم ائمه ـ عليهم السلام ـ در قرآن نيامده، اين نتيجه را بدنبال دارد که جميع دستورات قرآن را از عبادات و معاملات و و و ترک کنيم و به آن عمل ننمائيم زيرا فرض اينست که جزئيات آن در قرآن نيامده است، و اين بر خلاف ضرورت و اجماع و عملکرد فريقين است و احدي به آن ملتزم نيست وانگهي اهل سنّت ملتزم اند به تبعيت از خلفاء راشدين، امويان و عباسيان طريقة انتخاب و اختيار امت در تعيين خليفه در حاليکه در قرآن آيه اي اشاره بمقام خلافت خلفاء راشدين(بجز علي ـ عليه السلام ـ )حکّام اموي و عباسي و مسأله انتخاب داشته باشد نيامده است و اگر مسأله خلافت بعد از پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به مردم واگذار شده چگونه است که قرآن نسبت به شرائط منتخبين مردم و کيفيت انتخاب مطلبي بيان نکرده است؟
خامساً اگر مسأله انتخابي است پس خليفة دوم چرا به انتخاب به خلافت رسيد و اگر انتصابي است خليفة اول چرا به انتخاب عده اي زمام امور را در دست گرفت؟! گذشته از همة اينها مسأله امامت که مورد اختلاف شيعه و سني است در قرآن مکرراً بيان شده و نحوة بيان قرآن به گونه اي است که با در نظر گرفتن قرائن داخلي و خارجي و شأن نزول آيات مربوط به امامت و نيز روايات که در تفسير آنها وارد شده است، اين آيات مصداق ديگري غير از ائمه ـ عليهم السلام ـ نمي تواند داشته باشد. از جمله اين آيات متعدد آيه موده (سوره شوري/ 23)، آيه تطهير (احزاب/33) آيه مباهله (61 آل عمران) آيه اکمال دين (مائده/3) آيه ولايت (مائده/55) آيه خير البريه (بينّه/7) آيه صادقين (توبه/119)، آيه تبليغ (مائده/ 67)و آيه اولي الامر (نساء/59) مي باشد که در اينجا بعنوان نمونه به دلالت آيه تبليغ به حقانيت عقيده شيعه در مسئله امامت مي پردازيم:
الف: آية تبليغ:[5] «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليک من ربک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمک من الناس إنّ الله لا يهدي القوم الکافرين. اي پيامبر آنچه از اطراف پروردگارت برتو نازل شده است (به مردم) برسان و اگر اين کار را نکني رسالت خداي را انجام نداده اي خدا ترا از (خطرات احتمالي) مردم نگاه مي دارد و خدا جمعيت کافران (لجوج) را هدايت نمي کند.»[6]اين آيه از آخرين آياتي است که بر پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل شده است و لحن خطاب و تأکيد پي در پي و تهديد رسول خدا به اينکه اگر اين پيام را ابلاغ نکني به رسالت 23 ساله خويش عمل نکرده اي، حکايت: از امر مهمي دارد که اولاً تبليغ نکردن آن مساوي تبليغ نکردن وظايف 23 ساله رسالت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است و دلالت آيه بر تهديد و تأکيد نيز از جهت اهميت موضوع اين آيه مي باشد نه از جهت آنکه ممکن است پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مأموريتش را انجام ندهد زيرا اين مطلب با عصمت او نمي سازد. و پيامبر هيچگاه و در هيچ امري تخطي از فرمان خدا نمي کند.
ثانياً پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از ابلاغ کردن آن اضطراب داشته و خدا با اين سخن که: (و الله يعصمک من الناس، خدا ترا از مردم حفظ مي کند.) به او دلداري مي دهد و اين مطلب مي رساند که موضوع از موضوعاتي بوده است که مخالفان در برابر آن سر سختي داشته و مخالفت آنها ممکن بوده است زحمات 23 سالة پيغمبر را بر باد داده و موجب نابودي دين شود و اضطراب پيامبر نيز از همين جهت بوده است زيرا بيم حضرت بر جانش و تبليغ نکردن پيام خدا بخاطر خطرات جاني همانگونه که با عصمت حضرت نمي سازد با سيرة آنحضرت و جان نثاريهايش در راه خدا سازگاري ندارد.[7]اکنون با توجه به اين ويژگيها و با توجه به شأن نزول آيه و تاريخ نزول آن[8] روشن مي شود اين موضوع مهم جز مسأله ابلاغ خلافت امر ديگري نمي تواند باشد زيرا اولاً مسائلي از قبيل شرک، توحيد، نماز و و و قبلاً ابلاغ شده بودند و نياز به ابلاغ مجدد نداشته اند. ثانياً با يأس کفار و منافقين که آية 3 سوره مائده از آن حکايت مي کند و مي گويد کفار دل بسته بودند که با رحلت پيغمبر، دين اسلام بر چيده خواهد شد ولي وقتي مسأله امامت ابلاغ شد مأيوس شدند؛ تناسبي ندارد. در نتيجه پيام جديد در اين آيه فقط مسأله جانشيني پيغمبر مي تواند باشد و با توجه به اينکه آيه مي گويد: «… اگر اين مسأله را ابلاغ نکني اصلاً دين و رسالت را ابلاغ نکرده اي» معلوم مي شود امامت از نظر اهميت نسبت به ساير تعاليم اسلام نظير روح نسبت به جسد است.
ولي اگر مثل برخي ها بگوئيم اين آيه در اول بعثت، نازل شده و منظور از «ما انزل اليک … آنچه از طرف خدا بر تو نازل شده» مجموع دين است نه بعض از تعاليم دين که از نظر اهميت در حدّ مجموع دين است.[9] در اين صورت معناي آيه اين ميشود که: «مجموع دين را که بر تو نازل شده ابلاغ کن و گرنه مجموع دين را ابلاغ نکرده اي» و معلوم است که چنين معنائي اولاً مستلزم لغويت و توضيح واضحات است و لغو در کلام خداي حکيم محال است.
ثانياً در اول بعثت مجموع دين تبليغ نشده تا در تبليغ آن خطر نابودي دين و هدر رفتن زحمات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ وجود داشته باشد بلي خطر جاني احتمالش متصور است ولي اين احتمال غير معقول است زيرا پيامبر بخاطر خطرات جاني هرگز تبليغ وظيفه و انجام مأموريتش را به تأخير نمي اندازد.
بنابر اين بايد گفت نگراني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از ابلاغ پيام که اين آيه عهده دار آن است، و تهديد و تأکيد و نيز وعدة خدا را به پيامبر مبني بر اينکه خدا او را حفظ نموده و در انجام مأموريتش موفق خواهد کرد و مخالفان دين اسلام را به اهداف شوم شان هدايت نخواهد کرد، فقط و فقط با ابلاغ جانشيني علي ـ عليه السلام ـ همخواني و تناسب دارد و احاديث و روايات وارده در شأن نزول آيه و نيز حديث غدير مؤيد اين مدعا است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امامت و رهبري، شهيد مطهري
2. البيان خوئي ص 229.
3. رساله في امامه الائمه الاثني عشر، ميرزا جواد تبريزي.
4. امامت و ولايت، مکارم شيرازي.
 
پي نوشت ها:
[1] . طباطبائي محمد حسين، تفسير الميزان، ج 12 ص 379، دفتر انتشارات اسلامي، بي تا.
[2] . ميرزا جواد تبريزي، النصوص الصحيحه، دار الصديقه الشهيده، اول، 1419 و اصول کافي ج 2، ص 388، اسوه.
[3] . مجموعه آثار ج 4 ص 405 و 416، انتشارات صدرا، هفتم 1381، شهيد مطهري.
[4] . سورة نجم آيه 3.
[5] . در بيان مفاد اين آيه از تفسير الميزان ج6، ص 59 علامه طباطبائي، دفتر انتشارات اسلامي، بي تا، استفاده شده و نيز تفسير نمونه.
[6] . سورة مائده/ 67.
[7] . رک: الميزان ج 6 ص 59.
[8] . در کتابهاي متعدد از اهل سنّت آمده است که آية تبليغ در شأن علي ـ عليه السلام ـ و معرفي او در حجة الوداع در جريان غدير نازل شده است مراجع شود به: اسباب النزول ص150، واحدي نيشابوري و تفسير فخر رازي ج 6 ص 53. و روح المعاني ج 4 ص 172، شهاب الدين آلوسي و الدر المنثور ج 2 ص 298، سيوطي.
[9] . روح المعاني ج 6 ص 193، شهاب الدين آلوسي، دار احياء التراث، بي تا و تفسير المنار ج 6 ص 463، رضا، محمد رشيد، دار المعرفه، بيروت.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد