در مطلب حاضر، نويسنده كوشيده است با استفاده از انديشه هاي شهيد مطهري بر ضرورت شناخت قرآن و فلسفه آيات متشابه و ابزار و منابع شناخت قرآن، زبان شناسي قرآن، صوت حسن و «تغنوا بالقرآن» تاكيد نمايد.
مقام معظم رهبري در ديدار با برگزيدگان بيست و نهمين دوره مسابقات بين المللي قرآن كريم در مشهد مقدس با تاكيد به تفكر و تدبر درآيات قرآن كريم اظهار داشتند:
«… تلاوت قرآن و قرائت زيباي آيات الهي، مقدمه است براي تدبر در قرآن. ما نمي خواهيم خودمان رامشغول كنيم، سرگرم كنيم به تلاوت و به قرائت قرآن و الحان قرآني، به عنوان يك موضوع اصلي؛ اين مقدمه است، اين طريق است. تلاوت قرآن با صوت خوش موجب مي شود كه دل انسان نرم شود، خشوع پيدا كند، آماده بشود براي فهم معارف قرآني و آيات قرآني؛ ما به اين احتياج داريم.»(4/4/1391)
ضرورت شناخت قرآن به عنوان منبع اصلي و اساس دين
شناخت قرآن، براي هر فرد عالم به عنوان يك فرد عالم، و براي هر فرد مؤمن، امري ضروري و واجب است. اما براي يك عالم انسان شناس و جامعه شناس، شناخت قرآن از آن جهت ضروري است كه اين كتاب در تكوين سرنوشت جوامع اسلامي و بلكه در تكوين سرنوشت بشريت موثر است.
نگاهي به تاريخ اين نكته را روشن مي كند كه عملا هيچ كتابي به اندازه قرآن بر روي جوامع بشري و بر زندگي انسان ها تاثير نگذاشته است. و به همين جهت است كه قرآن خود به خود وارد حوزه بحث جامعه شناسي مي شود و جزء موضوعات مورد بررسي اين علم قرار مي گيرد. معناي اين سخن اين است كه بررسي و تحقيق پيرامون تاريخ جهان در اين 14 قرن عموما و شناختن جوامع اسلامي خصوصا، بدون شناخت قرآن ميسر نيست.
و اما ضروري بودن شناخت قرآن براي يك مؤمن مسلمان از آن جهت است كه منبع اصلي و اساسي دين و ايمان و انديشه يك مسلمان و آنچه كه به زندگي او حرارت و معني و حرمت و روح مي دهد قرآن است.
روش شناسي فهم قرآن
بطور كلي در بررسي و مطالعه هر كتابي سه نوع شناخت ضروريست كه اولين آنها شناخت سندي يا انتسابي است. در اين مرحله مي خواهيم بدانيم انتساب كتاب به نويسنده آن تا چه اندازه قطعي است؟ آيا اسناد همه آن درست است يا آنكه قسمتي درست است و قسمتي نادرست؟
در اين صورت چه درصدي از مطالب را مي توانيم از نظر انتساب تأييد كنيم؟ به علاوه به چه دليل مي توانيم بعضي را قطعا نفي و برخي را قطعا اثبات و پاره اي را مشكوك تلقي كنيم؟
اين نوع شناخت آن چيزي است كه قرآن از آن بي نياز است و از اين نظر كتاب منحصر به فرد جهان قديم محسوب مي شود.
در ميان كتاب هاي قديمي كتاب ديگر نمي توان يافت كه قرنها بر آن گذشته باشد و تا اين حد بلاشبهه باقي مانده باشد. مسائلي از اين قبيل كه فلان سوره مشكوك است، فلان آيه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نيست، و… در مورد قرآن اساسا مطرح نيست. قرآن بر نسخه و نسخه شناسي پيشي گرفته. جاي كوچك ترين ترديدي نيست كه آورنده همه اين آيات موجود حضرت محمدبن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم) است، كه آنها را به عنوان معجزه و كلام الهي آورد، و احدي نمي تواند ادعا كند و يا احتمال بدهد كه نسخه ديگري از قرآن وجود داشته و يا دارد. هيچ مستشرقي هم در دنيا پيدا نشده كه قرآن شناسي را بخواهد از اينجا شروع كند كه بگويد بايد به سراغ قديمي ترين نسخه هاي قرآن برويم و ببينيم در آنها چه چيزي هست و چه چيزهايي نيست.
اگر در مورد تورات و انجيل و اوستا و يا شاهنامه فردوسي و گلستان سعدي و هر كتاب ديگر اين نياز هست، براي قرآن چنين نيازي نيست.
گروهي مي پندارند منظور از تلاوت قرآن، تنها خواندن قرآن به قصد ثواب است، بدون آنكه چيزي از معاني آن درك شود. اينها دائماً قرآن را دوره مي كنند، اما اگر يكبار از ايشان سؤال شود كه:
«آيا معناي آنچه را مي خوانيد، مي دانيد؟»
از پاسخ گويي عاجز مي مانند. خواندن قرآن، از اين جهت كه مقدمه اي براي درك معاني قرآن است، لازم و خوب است، اما نه صرفاً به قصد كسب ثواب.
درك معاني قرآن نيز ويژگي هايي دارد كه بايد به آن توجه داشت. در يادگيري بسياري از كتابها، آنچه كه براي خواننده حاصل مي شود يك سلسله انديشه هاي تازه اي است كه قبلا در ذهن او وجود نداشته است، در اينجا تنها عقل و قوه تفكر خواننده است كه به فعاليت مشغول مي شود. بدون شك قرآن را نيز بايد به قصد آموختن و تعليم مطالعه كرد. قرآن خود در اين زمينه تصريح مي كند:
«كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوالالباب»(ص9)
«كتابي مبارك و (عظيم الشأن) بر تو نازل كرديم تا (مردم) در آيات تفكر كنند و خردمندان تنبه حاصل كنند.»(1)
آشنايي با قرآن به مقدماتي نيازمند است كه در اينجا به اختصار آنها را ذكر مي كنيم: يكي از شرط هاي ضروري شناخت قرآن آشنايي به زبان عربي است. همان گونه كه شناخت حافظ و سعدي بدون دانستن زبان فارسي ممكن نيست، آشنايي با قرآن هم، كه به زبان عربي است، بدون دانستن زبان عربي امكان پذير نيست. شرط ديگر آشنايي با تاريخ اسلام است. قرآن مانند تورات يا انجيل نيست كه يكباره توسط پيامبر عرضه شده باشد، بلكه اين كتاب در طول 23سال دوران زندگي پيامبر از بعثت تا وفات در خلال جريان پرهيجان تاريخ اسلام نازل شده است و به همين دليل آيات قرآن شأن نزول دارند. شأن نزول چيزي نيست كه معناي آيه را در و خود محدود كند، بلكه برعكس دانستن شان نزول تا حد زيادي در روشن شدن مضمون آيات موثر و راهگشاست.
شرط سوم، آشنايي با سخنان پيامبر اكرم(ص) است. ايشان به نص قرآن نخستين مفسر كتاب الهي است:
«… وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم…» (نحل 44)
«ما قرآن را بر تو فرورد آورديم تا تو آنچه را كه بر مردم فرود آمده برايشان توضيح دهي.»
در آيه ديگري از قرآن آمده است:
«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه…» (جمعه2)
«خداوند در ميان مردماني امي، پيامبري از ايشان فرستاد كه آيات خداوند را بر مردم تلاوت مي كند و آنها را از آلودگي ها پاك مي نمايد و كتاب (قرآن) و حكمت را به آنها تعليم مي دهد.»
برپايه قرآن پيامبر اكرم(ص) خود مبين و مفسر اين كتاب است و آنچه از پيامبر(ص) رسيده است ما را در تفسير قرآن ياري مي دهد. اما بر پايه اعتقاد راستين ما شيعيان كه به ائمه اطهار معتقديم و بر اين باوريم كه آنچه را پيامبر از ناحيه خدا گرفته به اوصياي گرامي اش منتقل كرده است، روايات معتبر ائمه(ع) نيز همان اعتبار روايات معتبري را دارد كه از ناحيه رسول خدا(ص) رسيده است. از اين رو، روايات موثق ائمه(ع) به شناخت قرآن كمك بزرگي مي كند2.
شناخت قرآن از رهگذر شناخت و فهم آيات قرآن
نكته مهم در بررسي قرآن اين است كه در درجه اول بايد قرآن را به كمك خود قرآن شناخت. آيات قرآن مجموعا يك ساختمان به هم پيوسته اند و اگر يك آيه از آيات قرآن را جدا كنيم و بخواهيم تنها همان يك آيه را بفهميم، شيوه درستي اتخاذ نكرده ايم.
البته ممكن است فهم ما از همان يك آيه درست باشد، اما اين كار خارج از احتياط است. آيات قرآن برخي مفسر برخي ديگر است و همان گونه كه برخي مفسران بزرگ گفته اند، ائمه اطهار(ع) اين روش تفسيري را تأييد كرده اند. قرآن در بيان مسائل شيوه اي ويژه دارد. دربسياري موارد اگر يك آيه از قرآن را انتخاب و اخذ كنيد بدون آنكه آن را برآيات مشابه عرضه بداريد، مفهومي پيدا مي كند كه با مفهوم همان آيه در كنار آيات هم مضمون، به كلي متفاوت است.
فلسفه آيات محكم و متشابه قرآن
در شيوه تفسيري قرآن به قرآن براي نمونه مي توان از آيات محكم و آيات متشابه نام برد. درباره محكمات و متشابهات يك تصور عوامانه وجود دارد. به باور گروهي آيات محكم آياتي است كه مطالب در آنها به صورت ساده و صريح طرح شده، اما در آيات متشابه موضوعات به صورت لغز و معما و رمز مطرح گرديده است. بر پايه اين تعريف، مردم حق دارند تنها در آيات محكم و صريح تدبر كنند، ولي آيات متشابه اساساً قابل شناخت نيستند و نمي توان درباره آنها انديشيد. (3)
بايد توجه داشت كه نه معناي محكم، صريح و ساده است و نه معناي متشابه، لغزوار و رمزگونه. معما و رمز لفظي است با معناي مبهم و مجمل كه با كلماتي بيان مي شود كه به طور مستقيم معنا را نمي رساند.
اما آيا در قرآن هم آيات لغزوار وجود دارد؟ اين با نص قرآن كه مي گويد: قرآن كتابي روشنگر و قابل فهم براي همه است و آياتش همه نور و هدايت است،منافات دارد. سرمطلب اين است كه برخي مسائل مطرح در قرآن، به ويژه آنجا كه سخن از امور غيب و ماوراء الطبيعه است، اساساً با الفاظ قابل بيان نيستند. به گفته شيخ محمود شبستري:
معاني هرگز اندر حرف نايد
كه بحر بيكران در ظرف نايد
اما از آنجا كه زبان بيان قرآن همين زبان بشري است ناگزير آن موضوعات لطيف و معنوي با عباراتي بيان شده اند كه بشر براي موضوعات مادي به كار مي برد. اما براي جلوگيري از سوء فهم، مسائل در بعضي آيات به گونه اي طرح شده كه بايد حتماً به كمك آيات ديگر تفسير شود و غير از اين راهي وجود ندارد. براي نمونه مفهوم اين عبارت كه «انسان مي تواند خدا را با قلب خود شهود كند» در قالب اين آيه بيان شده است:
«وجوه يومئد ناضره¤ الي ربها ناظره» (قيامه 22و23)
«در آن روز چهره هاي خرم وجود دارد كه به پروردگار خود نظر مي افكنند.»
قرآن لفظ ديدن را به كار برده و لفظ مناسب تري براي اداي مقصود در اختيار نداشته است اما براي جلوگيري از اشتباه در جاي ديگري توضيح مي دهد:
«لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار» (انعام103)
«هيچ چشمي او را درك نمي كند، ولي او بينندگان را مشاهده مي كند.»
با اين بيان خواننده متوجه مي شود كه با وجود تشابه لفظي، اين امور سنخيتي با هم ندارند و كاملاً از يكديگر جدا هستند. قرآن براي جلوگيري از مشتبه شدن آن معاني شامخ و عالي با معاني مادي، مي گويد متشابهات را به محكمات ارجاع دهيد:
«هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب» (آل عمران7)
«او كسي است كه قرآن را بر تو فرود آورد، برخي آيات آن محكم هستند (يعني داراي آنچنان استحكامي كه نمي توان آنها را از معني خود خارج كرده و معاني ديگر نتيجه گرفت.) اين آيات ام الكتاب (يعني آيات مادر) هستند.»
به بيان ديگر، همان گونه كه طفل به مادر رجوع مي كند و مادر مرجع فرزند است و يا شهرهاي بزرگ، «ام القري» مرجع شهرهاي كوچك تر به شمار مي روند، آيات محكم نيز مرجع آيات متشابه به حساب مي آيند. آيات متشابه براي فهميدن و تدبر كردن هستند، اما بايد به كمك آيات محكم در آنها تدبر كرد. بي گمان، فهم آيات متشابه بدون كمك آيات مادر، درست و معتبر نخواهد بود.(4)
زبان شناسي قرآن
مخاطب قرآن عقل انسان است و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن مي گويد. اما قرآن به جز اين زبان، زبان ديگري نيز دارد كه مخاطب آن عقل نيست بلكه دل است و اين زبان دوم، احساس نام دارد. كسي كه مي خواهد با قرآن آشنا شود و به آن انس بگيرد، بايد با هر دو اين دو زبان آشنا باشد و از هر دو در كنار هم استفاده كند. تفكيك اين دو از يكديگر، خطا و اشتباه را به دنبال خواهد داشت.
منظور ما از دل، احساسي بسيار عظيم و عميق در درون انسان است كه گاهي به آن احساس هستي مي گوييم؛ يعني احساسي از ارتباط انسان با هستي مطلق.
كسي كه زبان دل را بداند و با آن انسان را مخاطب قرار دهد، او را از اعمال هستي و كنه وجودش به حركت درمي آورد، آن وقت ديگر تنها فكر و مغز انسان تحت تأثير نيست بلكه سراسر وجودش تحت تأثير قرار مي گيرد.
يكي از عالي ترين غرايز و احساسات هر انسان، حس مذهبي و فطرت خداجويي اوست و قرآن اين حس شريف و برتر را مخاطب خود قرار مي دهد.
قرآن توصيه مي كند كه او را با آهنگ لطيف و زيبا بخوانند. با همين نواي آسماني است كه قرآن با فطرت الهي انسان سخن مي گويد و آن را تسخير مي كند. چرا تلاوت قرآن عبدالباسط اين قدر در تمام كشورهاي اسلامي گسترش يافته است؟ براي اينكه عبدالباسط با صدا و آهنگ عالي و با دانستن انواع قرائت ها و آهنگ ها و شناختن آهنگ هر سوره آن را مي خواند.
در احاديث آمده است كه بسياري از ائمه(ع) از جمله امام سجاد(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) قرآن را با صدا و آهنگ بلند و دلپذير مي خواندند، به گونه اي كه صدايشان به كوچه مي رسيد و هر كس از كوچه مي گذشت، براي شنيدن صوت قرآن مي ايستاد. هنگامي كه امام در خانه اش قرآن را با آهنگ لطيف و زيبا قرائت مي كرد، پشت در خانه جمعيت جمع مي شد و راه، بند مي آمد. به بيان قرآن، كتاب الهي دو زبان دارد؛ قرآن گاهي خود را كتاب تفكر و منطق و استدلال معرفي مي كند و گاهي كتاب احساس و عشق. به ديگر سخن، قرآن فقط غذاي عقل و انديشه نيست غذاي روح هم هست.(5)
خواندن قرآن به صوت حسن
مسئله آهنگ پذيري قرآن خيلي عجيب است. تا آنجا كه نشان داده اند در زبان ها جز شعر چيز ديگري آهنگ نمي پذيرد، آهنگ واقعي كه يك نفر موسيقيدان بتواند براي آن آهنگ بسازد، شعر است كه آهنگ مي پذيرد. البته هر نثري را مي شود با آواز بلند خواند اما آن كسي هم كه آهنگها را نمي شناسد مي فهمد كه اگر اين راه ساده بخوانند بهتر از آن است كه با آواز بخوانند. ولي يك چيز آهنگ پذير آن چيزي است كه وقتي آن را با آهنگ مي خوانند آن را بهتر بيان مي كند تا وقتي كه ساده مي خوانند. به اين مي گويند آهنگ پذيري؛ يعني آهنگ، آن را بهتر مي توان بيان كند از غير آهنگ. قرآن از طرفي ما مي بينيم شعر نيست، چون نه وزن دارد نه قافيه و نه هجاهايش هماهنگ با يكديگر است.
از نظر محتويات هم، چون شعر اصلا به تخيل بستگي دارد، تخيل در آن نيست، آن تشبيهات و خيالات شاعرانه در آن نيست. قرآن يگانه نثري است آهنگ پذير. همين قرائتهايي كه مي خوانند. كساني كه اهل قرائت هستند- با آهنگ مي خوانند. حالا شما يك كلام ديگر، خود خطبه هاي پيغمبر را بياييد با آهنگ بخوانيد، اصلا نمي پذيرد. هر كلام عربي يا فارسي را- اگر نثر باشد- بياييد با آهنگ بخوانيد، نمي پذيرد. تنها قرآن است كه آهنگ پذير است و اين همان مطلبي است كه از صدر اسلام به آن توجه شده است. اينكه توصيه شده است كه قرآن را به صوت حسن بخوانيد براي همين بوده است كه در قرآن چنين استعداد و پذيرشي بوده و با آهنگ بهتر مي توانسته است خودش را نشان بدهد و نمايان كند.
نظر استاد مطهري درباره عبارت «تغنوا بالقرآن»:
بعضي آمده اند تعبيرخيلي سخيفي كرده اند- و البته علما رد كرده اند- گفته اند شايد اين «تغنوا» از ماده غنا به مد نيست، از ماده غنا به قصر است؛ يعني بي نياز شويد به قرآن. جواب داده اند كه عرب هرگز اين كلمه را با تعبير «تغنوا» نمي گويد، استغنوا مي گويد.
ما يك «تغني» داريم و يك «استغناء» «بي نياز بشويد» را با «استغنوا» بيان مي كنند نه با «تغنوا». اين بدون شك تغني است، منتها جواب داده اند كه هر آواز خوش و لطيفي كه احساسات را برانگيزد، به معني اعم غناست، ولي غناي مذموم آن غنايي است كه احساسات شهواني انسان را برمي انگيزد آن چيزهايي است كه وقتي پيدا شد عقل انسان را خفيف و سبك و كوچك مي كند اما اگر چيزي احساسات عالي و لطيف انسان را برانگيزد كه عقل انسان را قوي و روشن و ضمير انسان را روشن تر كند، اشك انسان را جاري كند، انسان را به ياد خدا بيندازد، اين هم غناست چون با احساسات انسان سروكار دارد اما غناي مذموم نيست. ما از لفظ «غنا» كه نبايد وحشت داشته باشيم، به علاوه ما مي دانيم كه از همان صدر اسلام، عملا اين عنايت بوده است كه قرآن را با آواز خوش بخوانند و خوش آوازهاي صحابه پيغمبرمي آمدند و قرآن را مي خواندند، حتي خود پيغمبر اكرم گاهي اصحاب را مي گفت قرآن را بر او بخوانند. خودش قرآن بر او نازل شده بود، او كه قرآن را مي دانست، ولي از شنيدن قرآن لذتي مي برد كه از دانستن آن قهرا انسان همان لذت را نمي برد چون خود شنيدن موضوعيت دارد، آن براي دانستن كه نيست، براي فكر نيست. فكر مي داند، چيزي كه مي داند ديگر تكرارش لغو است. ولي دل هرچه تجديد شود مي خواهد احساساتش تحريك گردد. بسياري از اوقات خود پيغمبراكرم بعضي از صحابه را امر مي كردند كه قرآن را باز كن براي من بخوان و او قرآن مي خواند و پيغمبراكرم(ص) گوش مي كردند.
نظر استاد مطهري در مورد حديث «رب تال القرآن و القرآن يلعنه»:
در حديث هم هست «رب تال القرآن و القرآن يلعنه» بسا كساني كه قرآن را تلاوت مي كنند ولي قرآن خودش آنهارا لعن مي كند، چون برضد قرآن عمل مي كنند. اين مطلب حرف درستي است ولي به معني آن است كه قرآن را بايد عمل كرد و بايد هم تلاوت كرد. اصلا خود تلاوت قرآن موضوعيت دارد، به خاطر اثري كه در خصوص تلاوت قرآن موجود است و اين اثر هم باز مربوط به همان سبك و زيبايي قرآن است چون اين كلام با كلمات ديگر فرق مي كند يعني همان معني را اگر شما از زبان ديگر بشنويد آن اندازه در شما اثر نمي گذارد كه از زبان قرآن بشنويد؛ باز نه چون قرآن كلام خداست و به شكل مرموزي اين اثر را مي گذارد، بلكه جنبه مرموزي و اعجازآميزش همان جنبه زيبايي آن است. همان جنبه تناسب فوق العاده و تحريك فوق العاده اي است كه اين كلام مي تواند در روح شنونده ايجاد كند. يعني شيريني و تناسبش با ذائقه انسان، به طوري كه سير ناشدني است، لهذا قرآن را خيلي بايد تلاوت كرد ولي قبل از تلاوت، خيلي خوب و لازم است كه هر مسلماني- و لااقل هر مسلماني كه علاقمند به قرآن است- با زبان قرآن آشنا شود. (6)
نویسنده:هادي رضايي
پی نوشت :
1- مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن1و2، ص34 و 35
2- همان صفحات 20 و 21
3- همان صفحات
4-همان صفحات 22تا 24
5-همان صفحات 35 تا 39
6- همان صفحات 9 و 10