اهمیت صنعت التفات در قرآن
ارتباط در هر زبان میان کسانی برقرار میشود که دارای پسزمینهی زبانی و اجتماعی – فرهنگی یکسانی هستند. وقتی این ارتباط در عمل، موفق است که دانش پسزمینهی فرد به نوعی مهارت تبدیل شود که آن را «توانش ارتباطی» مینامند. بخشی از این مهارت بنا به گفته هادسون محصول «مبانی کاربردی فراگیر در روابط بشری است… اما قطعاً بخشهایی نیز وجود دارد که در جوامع مختلف متفاوت است». وی برای بیان مطلب، مثالی میزند: «برای پاسخگویی به تماس تلفنی، در انگلیسی میگویید “Hello”، در ایتالیایی میگویید “Pronto” (آماده)، در اسپانیولی “Diga” (بفرمایید!) و الی آخر». (1)
مثال فوق، تفاوت دانش زبانی مخصوص به سه زبان مورد بحث را آشکار میسازد. این تفاوت در دانش اجتماعی – فرهنگی نیز وجود دارد. مثالی که لارسون ارائه میکند، مطلب را روشن میسازد: «در اکثر کشورهای انگلیسی زبان، وقتی کسی میگوید من (اول شخص)، با انگشت سینهاش را نشان میدهد؛ اما این مطلب دربارهی یک چینی صادق نیست… یک چینی وقتی میخواهد بگوید من، کنار بینیاش را نشان میدهد (دانشنامه آمریکانا)». (2)
صرفنظر از تفاوتهای موجود در توانش زبانی در جوامع مختلف، همواره دو عنصر ثابت، یعنی گوینده و شنونده (یا خطابگر و خطابشونده) یک رابطهی کلامی را شکل میدهد که شناسههای لغوی و نحوی آنها (بیشتر در زبانهای اشتقاقی مانند عربی) از زبان به زبان دیگر متفاوت است. خطابگر، گویندهای میخواهد که در یکی از این دو مستتر است: 1) من (ما نمیتواند گوینده باشد زیرا در آنِ واحد تنها یک نفر میتواند صحبت کند) یا 2) سایر اشخاص دستوری (او، تو، آنها، و حتی آن). وقتی گویندهی قبلی، من خطاب به یک جمع فرضی از این اشخاص دستوری نقل قول میکند:
مثال 1:
– دربارهی کار جدیدم چیزی شنیدی؟
نکته: گویندهی مستتر در این جمله من است.
مثال 2:
– لطفاً امشب به مهمانی ما تشریف بیاورید.
نکته: ضمیر به کار رفته در این جمله مایِ جمع است و به محفلی مانند خانواده که مهمانی را تدارک دیده است، اشاره دارد. اما باید توجه داشت در این جمله نیز گویندهی اول شخص مفرد من است.
مثال 3:
– آنها به او گفتند: «به خانه برگرد.»
نکته: شخص (دستوری) که او را خطاب میکند سوم شخص جمع آنها است. اما باید توجه داشت که این عبارت نقل قولی است که نهایتاً از زبان اول شخص مفرد روایت میشود.
من بیواسطه و سایر اشخاص دستوری – که از آنها نقل قول میشود – با واسطه قابل شناسایی هستند. وقتی تعامل و تبادل بین زبانی پیش میآید، من، یعنی صورت غالب گوینده، در سه زبان فارسی، انگلیسی و عربی دارای ضمایر مشابهای است. این مشابهت چنان است که در ترجمه میتوان آنها را معادل دقیق به حساب آورد:
من (فارسی)
اَنَا (عربی)
I (انگلیسی)
خطابشونده یا مخاطب معمولاً در دوم شخص مستتر است؛ غیر از زمانی که شخص (معمولاً اول شخص مفرد) خویشتنِ خویش را خطاب میکند و با خود حرف میزند؛ مفهومی که در داستان و نمایشنامه به تکگویی معروف است و در زندگی واقعی نیز هر از گاهی رخ میدهد:
بیچاره! هیچ کس دوستات نداره… چه کاری بدتر از این؟! حالا دیگه کسی جرئت نمیکنه حتی یه لحظه توی چشات نگاهت کنه… تو هیچی نیستی… آره، هیچی نیستی! هان؟! پشیمونی؟! هه هه… دیگه خیلی دیر شده!… (یک متن روایی فرضی)
در تکگویی فوق، شخص آشکارا با خود در کشمکش است؛ در حالی که خویشتنِ خویش را مخاطب ساخته، از کار بدی که در گذشته مرتکب شده است پرده بر میدارد.
برخلاف خطابگر، مخاطب در فارسی، انگلیسی و عربی اشکال گوناگونی دارد؛ به عبارت دقیقتر، زبان فارسی میان دوم شخص مفرد و جمع تمییز میگذارد (تو برای مفرد و شما برای جمع که بیشتر با صیغههای فعلی و ضمایر مشخص میشوند. شما غیر از معنای جمع، گاهی نیز برای ادای احترام در ساختار دوم شخص مفرد به کار میرود). از سوی دیگر، زبان انگلیسی یک صورت واحد برای هر دو دارد (you و گاهی اَشکال قدیمی یا ادبی نظیر thee)، در حالی که زبان عربی این تمایز را بسیار بسط میدهد و برای مفرد مذکر و مؤنث و تثنیه در دوم شخص شناسههای فعلی و ضمایر جداگانه دارد.
در روند ترجمه، این شناسهها ممکن است چنان دستخوش تغییر شوند که کارکردهای مختص به شناسههای اولیه در زبان مقصد کمرنگ یا دچار تحریف شود؛ به ویژه وقتی با کلامی روبرو هستیم که گوینده یا خطابگرِ آن با به کارگیری شناسههای خاصّ زبانی و اشارات غیرکلامی (در زبان شفاهی) ناگهان طرف خطاب را تغییر میدهد که یا حاصل یک ویژگی سبکی است و یا راهبرد خاصِ خطابگر برای ایجاد تأثیر (ذهنی) مطلوب. به نظر میرسد قرآن کریم ویژگی چنین کلامی را به طور کامل داراست.
قرآن در اصل به صورت شفاهی توسط جبرئیل امین بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و از این رو شاید تصوّر شود مخاطب واقعی کلام خداوند همواره و در همه حال شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ حال آنکه ابن تصوّر در عمل صادق نیست. بسیاری از آیاتی که مخاطب آن در آغاز، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، در ادامه همهی مؤمنان را خطاب میکند؛ به نحوی که ممکن است حتی خواننده یا شنوندهی عربزبان را دچار اشتباه نماید. این وضعیت زمانی اهمیت مییابد که دریابیم مخاطب، شخص یا هویتی که بلافاصله به ذهن متبادر میشود، نیست. این خود بر دریافت کلی خواننده یا شنونده از آیات وحی اثر میگذارد؛ برای مثال، در آغاز سورهی طلاق به نظر میرسد کلام وحی، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مخاطب میسازد:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَن یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لاَ تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً»: (3) ای پیامبر، چون زنان را طلاق گویید، در [زمانبندی] عدهی آنان طلاقشان گویید و حساب آن عدّه را نگه دارید، و از خدا، پروردگارتان بترسید. آنان را از خانههایشان بیرون مکنید، و بیرون نروند مگر آنکه مرتکب کار زشت آشکاری شده باشند؛ این است احکام الهی، و هر کس از مقررات خدا [پای] فراتر نهد، قطعاً به خودش ستم کرده است. نمیدانی، شاید خدا پس از این، پیشامدی پدید آورد.
این آیه با خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز میشود، اما بلافاصله پس از آن به واسطهی صیغهی فعلی طَلَّقْتُمُ به کلّ مؤمنان (مذکر) تعمیم مییابد. صرفنظر از نشانههای دستوری موجود در آیه، طبقه آیه وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ (4) زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همانند مادران مؤمنان هستند؛ و لذا از جمله کسانی هستند که ازدواج با آنها (پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) حرام است. از این رو، اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را یکی از مؤمنان بدانیم، قانون عِدّه بیمعناست. ممکن است گفته شود این رابطه نَسَبی نیست بلکه به نوعی کنایی و تمثیلی است. طبرسی معتقد است، اگر زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مادران واقعی مسلمانان بودند دختران آنان خواهران مسلمین محسوب میشدند، بنابراین مسلمانان نمیتوانستند با خواهرانشان ازدواج کنند. (5) علامه طباطبایی در جلد شانزدهم تفسیر گرانسنگ المیزان میفرمایند:
وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ – اینکه زنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مادران امتند، حکمی است شرعی و مخصوص آن جناب، و معنایش این است که. همانطورکه احترام مادر بر هر مسلمان واجب، و ازدواج با او حرام است، همچنین احترام همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر همهی آنان واجب، و ازدواج با آنان بر همه حرام است، و در آیهی بعد به مسئله حرمت نکاح با آنان تصریح نموده و میفرماید: «وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً».
پس تشبیه همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مادران، تشبیه در بعضی آثار مادری است، نه همهی آنها، چون مادر به غیر از احترام و حرمت نکاح، آثار دیگری نیز دارد، از فرزند خود ارث میبرد، و نظر کردن به روی او جائز است، و با دخترانی که از شوهر دیگر دارد، نمیشود ازدواج کرد؛ چون خواهر مادری آدمی است، و نیز پدر و مادرِ او، جد و جدهی آدمی است، و برادرانش دایی، و خواهرانش خالهی انسان است، ولی همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به غیر از آن دو حکم، احکام دیگر مادری را ندارند. (6)
این منع را چه واقعی بدانیم و چه تمثیلی، همانطور که علامه طباطبایی نیز به آن اشاره نمودند، در آیهی دیگری به صراحت قید شده است که مؤمنان مطلقاً حق ازدواج با زنان پیامبر را پس از رحلت ایشان ندارند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلكِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلاَ مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِ مِنكُمْ وَاللَّهُ لاَ یَسْتَحْیِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِكُمْ أَطْهَر لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیماً»: (7) ای کسانی که ایمان آوردهاید، داخل اتاقهای پیامبر مشوید، مگر آنکه برای [خوردنِ] طعامی به شما اجازه داده شود، [آن هم] بیآنکه در انتظار پخته شدن آن باشید، ولی هنگامی که دعوت شدید داخل گردید، و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید بیآنکه سرگرم سخنی گردید. این [رفتارِ] شما پیامبر را میرنجاند و [لی] از شما شرم میدارد، و حال آنکه خدا از حق [گویی] شرم نمیکند، و چون از زنانِ [پیامبر] چیزی خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکیزهتر است، و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقاً [نباید] زنانش را پس از [مرگ] او به نکاح خود درآورید، چرا که این [کار] نزد خدا همواره [گناهی] بزرگ است.
با این رویکرد، شاید بتوان دریافت چرا علی بن ابیطالب (علیهالسلام) در خطبه 125 نهجالبلاغه میفرماید: «اِنَّ هَذا القُرآنِ لابُدَّ لَهُ مِن تَرجُمانِ». قرآن را – حتی برای اعراب – باید تفسیر و ترجمه کرد. (8)
معمولاً رگهها یا ساختارهای مختلف زبانی درهم تنیده میشود تا بافت واحدی از اندیشه به نام کلام متولد شود. یکی از این رگهها، سازوکاری در بطن کلام است که به شکلگیری یک رابطهی مؤثر میانجامد. این سازوکار تلفیقی است از پتانسیلهای زبانی، کاربردی، روانشناختی و اجتماعی – فرهنگی زبانی است که یک «جامعه زبانی» (9) بدان تکلم میکند. این پتانسیلها به احتمال فراوان در زبانهای مختلف با یکدیگر متفاوت هستند. کلام قرآن برای ارتباط مؤثر با مخاطب دارای سازوکاری است که یکی از اصول آن در شیوهای به نام تغییر مخاطب نهفته است که در انتقال صحیح پیام و مفهوم آن نقش مهمی دارد. نادیده گرفتن این شیوه در ترجمه، به احتمال قوی، کارکرد ارتباطی آیات متضمن این سازوکار را مختل مینماید به نحوی که خواننده یا شنونده نمیتواند پیام آیات را به درستی دریابد، بلکه ممکن است برداشتی نادرست از این پیام کند. علاوه بر این، مواردی وجود دارد که این شیوه نوعی تأثیر ذهنی در شنونده یا خواننده ایجاد میکند تا بدین وسیله نفوذ پیام و نقشی که این پیام در زندگی واقعی فرد ایفا میکند، را افزایش دهد. این امر به سهم خود دقت مترجمان قرآن را میطلبد. آیهی زیر نمونهی خوبی برای این مورد است:
«قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَّوْفُوراً»: (10) فرمود:
«برو که هر کس از آنان تو را پیروی کند مسلماً جهنم سزایتان خواهد بود که کیفری تمام است».
در آغاز آیهی فوق، شیطان مورد خطاب است و خداوند به او امر میفرماید که دور شود. به دنبال این خطاب، تغییر مخاطب از مفرد (شیطان) به جمع (انسان و شیطان) صورت میگیرد و به نحو مؤثری انسان و شیطان را به هم پیوند میدهد و همین پیوند به موقع میان عامل شر (شیطان) و دنبالهرو شر (انسان) است که به خواننده (یا شنونده) نهیب میزند و هشدار جدّی خداوند را به وی در مقام یک انسان منتقل میکند. (11) انتقال این هشدار مؤکد به پیروان شیطان با این روش به خوبی محقق شده است.
اما تا امروز، مترجمان نه تنها در پر رنگ نمودن این جنبه غریب از معنای قرآن توفیقی نداشتهاند، بلکه تلاشها عمدتاً در این راستا بوده است که این جابهجاییهای پیوسته، پر رمز و راز و عامدانه، میان صداها و منظرهای الهی، انسانی، یا نبوی صیقل یافته، دستکاری و اصلاح شود. (12)
لذا، با توجه به اینکه شناسههای معرّف خطابشونده و کارکردهای آن در سطح کلام میان زبانها یکسان نیست، ترجمه چنین متنی با توجه به ویژگی پیش گفته باید با دقت بالا صورت پذیرد؛ در غیر این صورت، نتیجهی کار نامطلوب بوده و در مواردی که مترجم در شناخت خطابشونده واقعی دچار خطا شود، میتوان ترجمه مسألهساز باشد و پیام الهی را خدشهدار نماید.
از آنجا که تلاش هر مترجمی در وهلهی نخست انتقال مفهوم واقعی متن مبدأ، به ویژه متون قدسی است، هر ناکامی در فهم سازوکار مورد بحث استفاده از پتانسیلهای مؤثر زبان مقصد در انتقال این تغییر (تغییر مخاطب) ارتباط را مختل و مضمون را دگرگون میسازد. این مشکل زمانی حادّتر میشود که متن مبدأ چند خطابی باشد. در این صورت، این خطابشوندگان مجزا ممکن است در هم ادغام شوند و به صحّت ترجمه خدشه وارد شود، از جمله در این آیهی شریفه:
در برخی موارد تأثیر ایجاد شده با این شگرد در متن مبدأ به اندازهی خود مضمون حائز اهمیت است و مترجمانی که به این تأثیر بیتوجه هستند، نادانسته پیامی بیروح را انتقال میدهند که در مثل مانند شمشیر کندی است که در بدترین حالت با تحریف معنا ضربه را نیز اشتباه وارد میکند! آیهی 63 سوره اسراء که پیشتر به آن اشاره کردیم، از این حیث یک نمونه کامل است. از این رو، ترجمهی چنین متن غریبی توجه ویژهی مترجم را میطلبد تا این حرکات ظریف میان دو یا چند خطابشونده تأثیر یکسانی در بافت زبان مقصد ایجاد نماید و سازوکار مشابهای را در زبان مقصد بازسازی کند.
بررسی مقدماتی بسیاری از ترجمههای فارسی و انگلیسی قرآن نشان میدهد که پیشینهی ترجمهها تا آنجا که تغییر مخاطب مدّنظر باشد، از حیث خلق یک متن معادل دچار نقایص فراوانی هستند. تلاش ما بر این بوده است تا سازوکار تنیده شده در متن قرآن را آشکار و سپس ترجمههای فارسی و انگلیسی قرآن را با متن عربی در این چارچوب مقایسه نماییم تا نقایص موجود را در ترجمهی آیاتی از این دست، کشف و راهکارهایی برای بهبود کیفیت ترجمهها ارائه نماییم.
پینوشتها
1. Hudson, R.A; Sociolinguistics; 1980; p.224.
2. Larson, M; Meaning-based Translation: A Guide to Cross-language Equivalence; 1984; p.138.
3. طلاق: 1. (ترجمهی فولادوند).
4. احزاب: 6.
5. طبرسی؛ تفسیر مجمع البیان؛ ترجمهی احمد امیری شادمهری؛ چاپ دوم، مشهد / بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377؛ ج 5، ص 99.
6. محمدحسین طباطبایی؛ تفسیر المیزان؛ ترجمهی محمدباقر موسوی همدانی؛ چاپ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم، 1377؛ ج 16، ص 414.
7. احزاب: 53 (ترجمهی فولادوند).
8. Salehy, M; On the Qur”an Literariness & (Un) translatability; 1995; p.38.
9. جامعه زبانی (speech community) جامعهای است استوار بر یک زبان [مشترک].
Hudson, R.A: Sociolinguistics; 1980; p.24.
10. الاسراء: 63 (ترجمهی فولادوند).
11. Abdel Haleem, M; Understanding the Qur”ān: Themes and Style; 1999; p.200.
12. Morris, J.W; Encountering the Qur”ān: Contexts and Approaches; 2007; p.85.
منبع مقاله :
شاهسوندی، شهره و خانهزاد امید، تغییر مخاطب در قرآن (راهکارهای ترجمه)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول