طلسمات

خانه » همه » مذهبی » اوصاف و مقام علمی امامان(ع)

اوصاف و مقام علمی امامان(ع)

در باب «امامت» و اوصاف آن، پاسخ را با حدیثى از امام رضا(ع) آغاز مى کنیم: «ان الامامة اجل قدرا و اعظم شأناً من ان یبلغها الناس بعقولهم اوینالوها بآرائهم او یقیموا اماماً باختیارهم»؛ «به درستى شأن امامت برتر و بالاتر از آن است که [1.] با عقل و اندیشه عادى بتوان شناخت، [2.] یا با رأى و نظر مردم آن را به دست آورد، [3. ]یا به تعیین و انتخاب مردم، آن را تعیین کرد».اصول کافى، روایت 518. زدلبرى نتوان لاف زد به آسانى هزار نکته در این کار هست، تا، دانى!
به جز شکردهنى، مایه هاست خوبى رابه خاتمى نتوان زد، دم از سلیمانى
دیوان حافظ.
آن ها را که ما نمى توانیم بشناسیم؛ چگونه مى توانیم توصیف کنیم؟ تنها مى توان دست نیاز به کلمات گهربار خود آنان دراز کرد و از خودشان استمداد جست.
ساقى بیا که عشق ندا مى کند بلندکان کس که گفت قصه ما، هم زما شنید
همان.
در عین حال اگر به مقدمه کوتاهى که در قالب چند نکته در ذیل مى آید توجه شود؛ آن گاه بهتر مى توان روایاتى را که در باب اوصاف و شخصیت ائمه(ع) وارد شده است، درک کرد.

1- مراتب عالم هستى:

1. جهان هستى داراى مراتب و درجاتى است که از دو جهت مطرح است: یکى «قوس نزول» و دیگرى «قوس صعود». در قوس نزول، بعد از مبدأ هستى؛ یعنى، خداوند متعال، عالم عقول و مجردات قرار دارد و سپس جهان مثال یا برزخ و به دنبال آن جهان ماده. در «قوس صعود» نیز از جهان ماده به «جهان مثال» مى رسیم و از جهان مثال به «جهان مجردات». در این باب نگا: محمد شجاعى، معاد یا بازگشت به سوى خدا، شرکت سهامى انتشارات، تهران: چاپ اول، 1367، ج 1، صص 226 – 212.
2. در میان موجودات جهان، تنها انسان است که مى تواند میان جهان ماده و جهان مجردات، رابطه و پیوند برقرار سازد. در واقع وجود انسان، رابطه و پل پیوند، میان تمام عوالم هستى و درجات مختلف آن است. وجود انسان، بستر و موضوع حرکت از قوه بى نهایت تا فعلیت بى نهایت است؛ از این رو «قوس صعود» تنها در بستر وجود آدمى – از پایین ترین درجه هستى تا به بالاترین درجه آن – قابل تحقق است.
3. همه اوصاف و آثارى که ما مى شناسیم، ناشى از وجود است؛ چرا که در جاى خود ثابت شده، جز وجود هیچ حقیقت اصیل دیگرى منشأ آثار نیست. در این باب نکا: علامه سیدمحمدحسین طباطبایى، نهایةالحکمه، مرحله اول، فصل 2و3.
4. از آن جا که «وجود» داراى مراتب متعددى است (یعنى، وجود خداوند، وجود مجردات، وجود عالم مثال و وجود عالم مادى) هر نوعى از انواع مختلف جهان هستى، براساس بهره مندى اش از این مراتب وجودى، از آثار و لوازم و اوصاف آن نیز بهره مند مى گردد. به بیان دیگر، از آن جا که همه اوصاف و آثار، برخاسته از ذات وجودند، هر پدیده اى به میزان درجه وجودى خویش، داراى فضایل و کمالات خواهد بود و چون انسان، تنها موجودى است که به دلیل ساختار وجودى اش، مى تواند میان جهان ماده و جهان مجردات رابطه برقرار سازد؛ تنها موجودى خواهد بود که مى تواند اوصاف و لوازم و آثار عوالم گوناگون هستى را در خود داشته باشد و آنها را در خویش محقق سازد. در این باره ر.ک: مقالات، ج اول.
5. به دلیل آن که «عالم مجردات»، برتر از «عالم مثال» و «عالم مثال» برتر از «عالم مادى» است، اوصاف وجودى این عوالم نیز برتر از دیگرى مى باشد. از این رو اگر انسان بتواند استعدادهاى نهفته خود را به فعلیت رسانده، از ماده و عالم مثال عبور کند؛ مى تواند به عالم تجرّد راه یافته، از اوصاف و لوازم و آثار وجودى این مرتبه از هستى بهره مند گردد؛ لوازمى که فراتر از عالم مثال و ماده است.
6. ناگفته نماند که سه مرتبه یاد شده از عالم هستى؛ یعنى: «عالم تجرد و جبروت» که عالم بالاتر و نزدیک تر به مبدأ متعال است و موجودات آن از مراتب و وجودى بالاتر برخوردارند و «عالم مثال» که مترتب بر عالم تجرّد و متأخر و نشأت گرفته از آن است و نیز «عالم و نظام مادى» که عالم شهادت و ناسوت نیز نامیده مى شود و آخرین عالم از عوالم وجود و هستى و نشأت گرفته از عالم مثال و مترتب بر آن است؛ خود داراى عوالمى هستند که برخى برتر از بعضى و برخى مترتب بر بعضى دیگر و نشأت گرفته از آن است. از این رو مثلاً میان موجودات مجرد – بسته به این که در چه مرتبه اى از مراتب عالم تجرّد قرار گرفته باشند – تفاوت وجود دارد و لذا لوازم و آثار و صفات نیز متفاوت مى گردد. ر.ک: معاد یا بازگشت انسان به سوى خدا.

2- امام رأس هرم هستى:

با توجّه به این چند نکته – به اعتقاد ما – امام شخصیتى است که در هرم هستى کائنات، نقطه رأس آن است. کسى که از حیث درجه کمالات وجودى، در برترین نقطه قرار دارد و امیر کاروان سیر، در قوس نزولى و صعودى وجود است. از آن جا که از قیود نظام مادى رهیده و تعینات عالم مثال را کنار گذاشته است؛ به عالم تجرّد بار یافته و در این عالم نیز در مرتبه اعلا قرار دارد که از تمامى موجودات دیگر عالم تجرد، برتر و بالاتر است. از این رو، از لوازم و آثار و صفات والاترین مرتبه «عالم تجرد» برخوردار است. به بیان دیگر چون وجود آنان، برترین وجود است، صفات آنان – که از وجود سرچشمه مى گیرد – برترین صفات است؛ به صورتى که عقل از فهم و درک آن در تحیر بوده و هیچ گاه به کنه آن نایل نمى گردد. حضرت رضا(ع) در حدیث زیر به این حقیقت اشاره فرموده است: «… در حقیقت جایگاه امامت، جایگاه پیامبران بوده و این مقام میراث اوصیاى ایشان است… امام همه فضایل و معارف را بى کسب و طلب، بلکه با انتخاب و عنایت حق، دارا است، با این حساب که را رسد که امام را بشناسد و بتواند انتخابش کند؟ زهى خیال محال، در این جایگاه خِرَدْ سرگردان، دلْ بى قرار، اندیشه حیران، دیده نارسا، توانا ناتوان، حکیمْ سرگشته، حلیمْ کوته دست، ادیبْ سرشکسته، خردمندْ بى خبر، شاعر بى زبان، ادیب بى بیان، سخندان درمانده که چه سان مى توان گوشه اى از عزت و ارجمندى مقام امامت و فضیلتى از فضایل بى پایان آن را بیان داشت؟ همگى برآنند که دست ها از وصف و نشان این جایگاه رفیع، کوتاه است؛ تا چه رسد به بحث از عمق و باطن آن…». کافى، ح 518.
بر این اساس، «امام» انسان برتر است نه برتر از انسان؛ چرا که آنان همچون دیگر انسان ها غذا مى خوردند و براى تأمین معاش، تلاش و کوشش نموده، براى رفع خستگى استراحت مى کردند. با مشاهده حوادث ناگوار و تلخ، ناراحت و آزرده خاطر مى شدند. اینها همه نشانه بشر بودن امام است. اما از آن جا که همین انسان مى تواند میان «جهان ماده» و «جهان مجردات» پیوند برقرار سازد؛ در نتیجه انسانى است – که در عین انسان بودن – خویش را متصل به بالاترین مرتبه از عوالم وجود (عالم تجرد)، آن هم در والاترین مرتبه اش، ساخته است. از این رو امام «انسان برتر» است، نه برتر از انسان. و چون امام همانند پیامبر، از درجه وجودى خاصى برخوردار است، بر همه چیز ولایت داشته، به نوعى حاکمیت تکوینى بر کائنات دارد. امام صادق(ع) در این زمینه مى فرماید: «اگر امام در جهان نباشد، جهان براى ساکنان آن، همانند دریا آرام نخواهد داشت». همان، ح 453.
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیاردر گردشند بر حسب اختیار دوست
دیوان حافظ.
همچنین لازمه ولایت تکوینى امام، آن است که بر جریان حوادث و رفتار انسان ها، اشراف و نظارت داشته باشد؛ چنان که حضرت على(ع) مى فرماید: «خداوند ما را پاک و معصوم داشته، گواهش بر آفریدگان و حجتش در روى زمین گردانید». کافى، ح 495 و نیز نگا: روایت هاى 491، 692، 694، 686.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد