تجرد روح بدين معناست كه روح جسم نيست بلكه او از صفاتي كه لازم جسميت است، منزّه است و از عوارض مادي عاري بوده و تعلق تدبيري به بدن دارد(بدن را تدبير مي كند) و اين قول مختار اعاظم حكماي الهي است. (براي اطلاع بيشتر از اين بيان به منبع ذيل مراجعه شود).[1]طبق اين بيان روح موجودي غيرمادي است و نه تنها جسم نيست بلكه عوارض و صفات جسم را نيز ندارد مثلاً جسم داراي مكان خاصي است، حجم خاصي دارد، ابعاد مختلف دارد، امّا روح چون مجرد است هيچ يكي از اين لوازم و اوصاف جسم را ندارد. لذا نه كيفيت مانند رنگ و مزه و بوي دارد و نه كميت مانند ابعاد، حجم و امثال آن را دارد.
سخني ديگري كه درباره معناي تجرد روح گفته شده از حكيم بزرگ صدر المتألهين شيرازي است، ايشان بياني دارند كه در تقرير برخي از انديشمندان معاصر چنين آمده است: از آنچه گذشت آشكار ميشود كه نفس داراي دو بعد است: از جهت تعلق به بدن و تصرف در آن جوهري جسماني است (يعني كارهايش را به وسيله اعضاي بدن انجام ميدهد مثلاً به واسطه چشم ميبيند، و به وسيله گوش ميشنود و مانند آن). از جهت آن كه پس از مدتي به مرتبة ادراك كليات و معقولات راه مييابد و ذات خويش و ذات علتش را تعقل ميكند، جوهري مجرد است كه پس از مرگ نيز به وجود تجردي و روحاني خود ادامه ميدهد، بدين ترتيب نفس هم با عقول مفارق (فرشتهها) متفاوت است و هم با اجسام و طبائع، چرا كه عقول (فرشتهها) از هر جهت روحاني و مجردند، و هيچ حيثيت جسماني و مادي در آنها وجود ندارد.
به عبارت ديگر: عقول هم از جهت ذات مجرداند و هم از جهت فعل (كارهايش را بدون ابزار مادي انجام ميدهد) امّا اجسام هم ذاتاً و هم از جهت فعل (انجام كاري) مادياند و لذا هر دو گروه شأني ثابت و مرتبهاي گذر ناپذيري دارند، امّا نفس ناطقه چنين نيست (بلكه از جنبه ذات مجرد ولي از جنبه فعل نياز به ماده دارد) از سوي ديگر نفس در عالم طبيعت به عنوان يك جوهر جسماني عمل ميكند، نفس برخلاف عقول مفارق (فرشتهها) به صورت مباشر فاعل تحريكات جزئي ميشود و نيز ادراكات جزئي حسي دارد به گونهاي كه از عالم ماده تأثيري ميپذيرد و در خلال افعال ادراكي و تحريكي خويش، استكمال مييابد، در صورتي كه در مورد عقول مجرد (فرشتهها) نه از تأثير مباشر در ماده خبري است (يعني مستقيماً به وسيله ماده كارش را انجام نميدهد) و نه از ادراكات جزئي يا انفعال و استكمال.[2]خلاصه اين تقرير كه برگرفته از كلام صدرا است اين است كه روح انسان از نظر پيدايش و مبدأ پيدايش و تصرف در امور يعني انجام دادن كارها جسماني است، زيرا بر اساس حركت جوهري از جسم به وجود آمده و كارهايي كه انجام ميدهد، به وسيله و ابزار جسماني است مثلاً به وسيله دست، كاري انجام ميدهد به وسيله چشم ميبيند، به وسيله گوش ميشنود و مانند آن. امّا از نظر بقا و تعقل روحاني و مجرد است، يعني بدون بدن بعد از مرگ انسان به حيات خود ادامه ميدهد، چه اين كه قبل از مرگ وقتي چيزي را ميخواهد تعقل كند، يعني درك نمايد (نه درك حسي) بدون كمك بدن تعقل ميكند. و يا ذات خالق و علت خود را بدون ابزار بدني درك ميكند و بدان معرفت حاصل مينمايد. تعبير صدر المتألهين چنين است: «فالحق ان النفس الانسانيه جسمانية الحدوث و التصرف، روحانيت البقاء و التعقل، فتصرفها في الاجسام جسماني، و تعلقها الذاتها و ذات جاعلها روحاني».[3]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مصباح، محمد تقي، آموزش فلسفه،نشر شركت چاپ و نشر بين الملل، چاپ 2، 1379 ش. ج 2، ص 168
2. الميزان، ج 13، ص 195، ج 10، ص 118، ج 1، ص 365، ج 12، ص 154، بيروت: نشر مؤسسه اعلمي للمطبوعات ، 1391.
3. تقرير فلسفه امام خميني، ج 3، نشر مؤسسه آثار امام خميني، چ اول، سال 1381 ش.
4. حسن زاده آملي، گنجينه، گوهر روان، نشر طوبي، چ اول، سال 1380 ش.
5. حسن زاده آملي،حسن، عيون مسائل نفس و شرح آن،قم: انتشارات قيام،چ اول،1380ش.
پي نوشت ها:
[1] . حسن زاده آملي، حسن، معرفت نفس، نشر علمي و فرهنگي، 1361 ش، دفتر 2، درس 77، ص 230.
[2] . مصباح يزدي، محمد تقي، شرح اسفار، نشر دفتر انتشارات اسلامي، 1380 ش، ج 8، بخش 2، ص 285.
[3] . صدر الدين شيرازي ،اسفار، نشر شركت دار المعارف الاسلاميه، 1378 ش، ج 8، باب 7، فصل 3، ص 347.