خانه » همه » مذهبی » اين كه يكي از معصومين مي‌فرمايند راه‌هاي به سوي خدا به تعداد نفس‌هاي انسان است به چه معني است و آيا با اين آيه قرآن كه مي‌فرمايد: اهدنا الصراط المستقيم منافاتي دارد يا خير؟ و آيا راه راست يكي است يا بر طبق اين جمله مي‌شود صراط­هاي مستقيم را استفاده كرد يا نه؟

اين كه يكي از معصومين مي‌فرمايند راه‌هاي به سوي خدا به تعداد نفس‌هاي انسان است به چه معني است و آيا با اين آيه قرآن كه مي‌فرمايد: اهدنا الصراط المستقيم منافاتي دارد يا خير؟ و آيا راه راست يكي است يا بر طبق اين جمله مي‌شود صراط­هاي مستقيم را استفاده كرد يا نه؟

دربارة تعدد راه‌هاي رسيدن به خداوند و ارتباط آن با صراط مستقيم سوال شده است و به جملة معروف الطرق الي الله بعدد انفاس الخلائق استناد شده است، تا آن جا كه ما جستجو كرديم، تنها مدركي كه براي اين سخن يافتيم كتاب بحارالانوار مرحوم مجلسي است ايشان نيز اين جمله را در ميان توضيحات خود بر يك روايت، نقل كرده‌اند و آن را به عنوان حديث و قول معصوم نياورده‌اند.[1] ولي اين باعث نمي‌شود ما مضمون اين جمله را مردود بدانيم و با توضيحي كه از بيانات علامه طباطبايي خواهد آمد منظور از اين جمله روشن خواهد شد.
ايشان در تفسير آية اهدنا الصراط المستقيم توضيحات ذيل را ارائه كرده‌اند:
در قرآن كلمات صراط و سبيل فراوان استفاده شده‌اند و هرگاه خداوند صراط را به خودش نسبت داده است آن را به صورت واحد و مفرد آورده است يعني يك راه بيش نيست. ولي كلمة سبيل را در مواردي به صورت جمع استعمال كرده است مانند آية والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا. 69، عنكبوت) (و آن‌ها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند قطعاً به راههاي خود، هدايتشان خواهيم كرد)، مشاهده مي‌شود كه در آية فوق سبيل به صورت جمع استفاده شده است به علاوه كه خداوند صراط مستقيم را فقط يك بار به غير خودش اضافه كرده و آن هم آية صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب… در سورة حمد مي‌باشد. در حالي كه در موارد فراواني سبيل را به ديگران نسبت داده است مثل: قل هذه سبيلي ادعو…(108 يوسف)، سبيل المؤمنين (115 نساء). سبيل من اناب اليّ (15، لقمان) و… پس سبيل همان صراط نيست و سبيل بر اساس افراد و ساكنين، مختلف است، برخلاف صراط مستقيم كه يكي است و به همين جهت در آية 16 سورة مائده مي‌فرمايد: «قد جائكم من الله نورٌ و كتابٌ مبينٌ يهدي به الله من اتّبع رضوانه سُبُل السّلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم. (از سوي خداوند نور و كتاب روشني به سوي شما آمده است كه خداوند به بركت آن كساني را كه از خوشنودي او پيروي كنند به راههاي سلامت هدايت كرده و به فرمان خود از تاريكي‌ها به سوي روشنايي مي‌برد و آن‌ها را به صراط مستقيم هدايت مي‌كند.» مشاهده مي‌شود كه سبيل را، جمع ولي صراط را به صورت مفرد به كار برده است پس اين صراط مستقيم يا مجموعة آن سُبُل مي‌باشد و يا اين كه به گونه‌اي به هر يك از آن سبيل‌ها و راهها وصل مي‌باشد.
خداوند در آية 106 سورة يوسف مي‌فرمايد: «اكثر كساني كه ايمان مي‌آورند مشركند. و لذا شرك يعني گمراهي را با ايمان قابل جمع مي‎داند اين همان سبيل است يعني در سبيل شرك نفوذ مي‌كند در حالي كه صراط مستقيم را خداوند از ضلال جدا مي‌كند چرا كه مي‌فرمايد… و لا الضّالّين يعني صراط مستقيم راه گمراهان نيست. و نيز در آية 82 سورة انعام از كساني نام مي‌برد كه ايمان خود را با ظلم آميخته نكردند و اين نشان مي‌دهد كه در برخي مراحل ايمان ظلم راه دارد برخلاف صراط مستقيم تدبّر در آيات فوق نشان مي‌دهد كه هر سبيلي به گونه‌اي نقص دارد و آلوده به شرك مي‌باشد ولي صراط مستقيم چنين نيست و مي‌توان بدين گونه مثال زد كه رابطة صراط مستقيم با سبل همانند رابطة روح و بدن است و مي‌دانيم كه بدن تغييرات مختلفي دارد و از كودكي به جواني و پيري مي‌رسد ولي روح در تمامي اين حالات ثابت مي‌باشد.
سُبُل از نظر خلوص و نزديكي و دوري داراي مراتب مختلف مي‌باشند و هر يك از اين راهها به تعدادي كه به صراط مستقيم نزديك‌ترند، انسان را به خدا نزديك‌تر مي‌كنند ولي در صراط مستقيم، فرد مستقيم و بدون هيچ قيد و شرطي به كمال مي‌رسد و معناي لغوي صراط نيز بيانگر همين نكته است يعني طريق واضح. و از آن جا كه صراط مستقيم به هر يك از سُبُل الهي به نوعي متصل است پس امكان دارد كه خداوند انسان را ابتدا به يكي از اين راههاي فرعي هدايت فرموده و سپس با ازدياد هدايت او، وي را در صراط مستقيم قرار دهد.»[2]با توجّه به اين كه كلمة صراط در قرآن هميشه مفرد آمده و گويا اصلاً در عربي به صورت جمع استعمال نشده است[3] و به علاوه كه هرگاه قرآن، اختلاف راهها را در نظر داشته از تعبير سبل استفاده كرده و در سورة حمد نيز، صراط با ال ذكر شده و در ساير موارد نيز به صورت مضاف به كار رفته است بايد گفت صراط مستقيم يك راه بيش‌تر نيست.
علامه مجلسي نيز در جملاتي كوتاه بيان مي‌كنند كه: فهم و عقل انسان‌ها متفاوت است و هر يك به اندازة ادراك خود مي‌تواند مراتب عرفان را قبول كرده و به اطمينان برسد و از آن جا كه اصل معرفت به خدا فطري است و يا آن قدر بديهي و روشن است كه با كمي توجّه و تنبّه، انسان متوجه آن مي‌شود، لذا هر كسي راهي براي هدايت دارد كه خداوند از آن طريق او را هدايت مي‌كند و در اين جا به جملة الطرق الي الله بعدد انفاس الخلائق اشاره مي‌كند.[4]براي تكميل اين بحث مي‌توان به حديث اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: من عرف نفسه فَقَد عرف ربّه[5] نيز اشاره كرد كه براساس آن هر كس خود را بشناسد و به تعبير بهتر به سير انفسي بپردازد خدا را نيز خواهد شناخت و چون هر كسي شخصيت و نفس ويژه خود را دارد پس راه شناخت خدا نيز براي او خاص خودش خواهد بود.
خلاصه آن كه هر چند راه‌هاي رسيدن به خدا متعدد است امّا همة اين راهها به شاهراه اصلي صراط مستقيم منتهي مي‌شوند و لذا تعبير صراط‌هاي مستقيم صحيح نيست و راه راست راه هدايت كامل در آن است يكي بيش نيست. تذكر اين نكته نيز خالي از فايده نيست كه از آن جايي هر يك از سبل به نوعي ناقص و آلوده به شركند، پس بايد متوجه بود كه ممكن است بسياري از راه‌هايي كه افراد به گمان خود براي رسيدن به هدف برمي‌گزيند به بيراهه منجر شود و لذا بايد راهي يافت كه نقص كمتري در آن راه يافته باشد و هر چه بيش‌تر انسان را به مسير اصلي هدايت كند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (قرآن شناسي، اخلاق در قرآن، انسان شناسي، راه و راهنما شناسي و…) قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
2ـ فلسفي، محمد تقي، معاد از نظر روح و جسم، تهران، هيئت نشر معارف اسلامي، 1363، ج3، ص187ـ222.
3ـ مكارم شيرازي، ناصر و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه (ذيل تفسير سوره حمد، «اهدنا الصراط المستقيم»)، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج1، ص45ـ51.

پي نوشت ها:
[1] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1983م، ج64، ص137.
[2] . ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، مؤسسة مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371، ج1، ص31ـ37.
[3] . ر.ك: حسن يوسف مولي و عبدالفتاح الصعيدي، الافصاح في فقه اللغة، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ چهارم، 1410ق، ج1، ص290.
[4] . بحارالانوار، همان.
[5] . تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، تضيف غررالحكم و دررالكلم، تحقيق، مصطفي درايتي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اوّل، بي‌تا، ص232.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد