1.در اصطلاح قرآن از شبي كه علي ـ عليه السّلام ـ در بستر پيامبر خوابيد تا جانش را فداي رسول خدا کند، به (ليلة المبيت = شب خوابيدن) تعبير شده است.
بدون شك فرمايش قرآن درباره هر قضيهاي فصل الخطاب و سخن نهايي است، خوشبختانه قرآن كريم به اين مسأله پرداخته و آيه شريفه (207 بقره) در اين باره نازل شده است كه ميفرمايد: «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد»؛ بعضي از مردم كساني هستند كه جان خود را براي به دست آوردن رضاي خداوند از دست ميدهند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است. ملاحظه ميكنيد كه قرآن در اين باره چگونه داوري نموده است. اگر جان شخص، كالا باشد كه مشتري آن خداوند و بهاي آن خوشنودي خدا، از چه اهميتي برخوردار است؟ مسلماً از نهايت ارزش بهرهمند است، به اعتقاد اكثريت قريب به اتفاق مفسران آيه مذكور درباره علي ـ عليه السّلام ـ نازل شده است.[1]علي ـ عليه السّلام ـ در آن شب نسبت به رسول خدا آن چنان فداكاري نمود كه فرشتگان الهي متحيّر شدند و خداوند او را به رخ ملائكه ميكشد و به او افتخار ميكند.[2] پس ليلة المبيت از ديدگاه قرآن تاج افتخاري است كه تنها و تنها بر سر مبارك امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ گذاشته شده است.
2. علت بردن ابوبكر به غار ثور؛ اين كه چرا پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ابوبكر را با خود به غار ثور برد، بردن ابوبكر تصادفي و از خوف فتنه و خبردادن به دشمنان بود، چنان كه علماي منصف خودتان (اهل تسنن) اقرار به اين معنا دارند كه از جمله شيخ ابوالقاسم بن صباغ كه از مشاهير علماي خودتان است در كتاب النّور و البرهان در حالات رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از محمد بن اسحاق از حسان بن ثابت روايت نموده…».[3]مرحوم سيد بن طاووس نيز روايتي را از طريق اهل تسنن نقل ميكند كه بيانگر علت بردن ابوبكر است،[4] و روايتي هم از امام باقر ـ عليه السّلام ـ هست كه به داستان غار پرداخته و اين حديث حقيقت و باطن يار غاررا آشكار نموده است: «در حالي كه ابوبكر در غار از شدت ترس ميلرزيد، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: آرام باش! خدا با ما است، ولي او همچنان لرزان و ناآرام بود. رسول خدا براي تسلي خاطر او فرمود: آيا ميخواهي اصحابم را در مدينه به تو نشان دهم كه در مجلسي نشسته و با هم سخن ميگويند و جعفر بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ و يارانش را كه در دريا حركت ميكنند؟ ابوبكر ميگويد: بلي، آنگاه پيامبر دست مبارك خود را به صورت او كشيد، ابوبكر اصحاب را در حالي كه دور هم نشسته بودند و جعفر و يارانش را در دريا ميبيند، در اين لحظه ابوبكر در دلش پنداشت كه پيامبر جادوگر است.»
پس پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ابوبكر را به خاطر شخصيت ممتاز و جايگاه والاي او با خود نبرده است، بلكه بردن او در آن شب كاملا تصادفي بوده است.
3. اهميت نقش علي ـ عليه السلام.
آيا ميشود براي آينده اسلام نقش آن سردار فاتح جنگها را ناديده گرفت و گفت: وجود او در آينده چندان مهم نبود؟
بدون شك اگر علي نبود به لحاظ ظاهر قضيه در جنگ احزاب، مسلمانان شكست ميخوردند. در آن لحظه كه علي به ميدان رفت پيامبر فرمود: «همه ايمان در مقابل همه كفر رفت» و به پاس شجاعت بينظير و كار بسيار ارزشمند او بود كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «ضربت علي در روز خندق از عبادت جن و انس برتر است». در جنگ احد وقتي همه فرار كردند فقط علي ـ عليه السّلام ـ و عدهاي محدود بودند كه از جان پيامبر دفاع كردند و… پس اينگونه سخن گفتن درباره علي بيانصافي است كه «وجود او چندان مهم نبود.»
4. خداوند خطاب به پيامبرش ميفرمايد: «اگر پيامبر سخني را به دروغ به ما نسبت بدهد، دست او را ميگيريم و رگ گردنش را قطع مينماييم.»[5] از ديدگاه شيعه امامت امر الهي است و امام به دستور خدا و به وسيله پيامبر معين ميشود، و پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در موارد متعددي امامان بعد از خود را دقيقاً معرفي كرده است.
پس هدف پيامبر از بردن ابوبكر به غار اين بود كه مبادا قريش را از موضع پنهان شدن پيامبر باخبر كند، هرگز نميتوان شخصيت والاي امام علي ـ عليه السّلام ـ را با امثال ابوبكر مقايسه كرد كه اين كار خود ظلمي است بسيار بزرگ. هم چنين درست نيست كه گفته شود، پيامبر معصوم طبق روش معاويهها و… علي را كه عزيزترين افراد نسبت به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود، به جاي خودش بخواباند تا كشته شود، به اين جهت كه جان او چندان ارزشي نداشت، امامي كه كتابهاي شيعه و سني پر است از فضايل بيمانند او.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مصباح يزدي، راهنما شناسي، ص 335 به بعد، مركز مديريت حوزه علميه قم.
2. تيجاني سماوي، همراه با راستگويان، ص 68 به بعد، ترجمه سيد محمد جواد مهر، بنياد معارف اسلامي، قم.
3. همان، از آگاه بپرسيد، و نيز: الشيعه هم اهل السنه، موسسه فجر، لندن.
4. سلطان الواعظين شيرازي، شبهاي پيشاور، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ص 375 و 404.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: طباطبايي، الميزان، قم، جامعه مدرسين، چاپ پنجم، 1417 هـ ق، ج 2، ص 100؛ سبحاني، جعفر، فروغ ولايت، قم، موسسه امام صادق، چاپ دوم، 1376، ص 50، به نقل از تفسير برهان، ج 1، ص 206 ـ 207؛ تفسير آلاء الرحمن، ج 1، ص 184 ـ 185؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 262؛ عبد علي بن جمعه حويزي، تفسير نور الثقلين، قم، چاپ حكمت، ج 1، ص 271.
[2] . فروغ ولايت، ص 57، به نقل از بحارالانوار، ج 19، ص 39، به نقل از احياء العلوم غزالي.
[3] . سلطان الواعظين شيرازي، شبهاي پيشاور، تهران، دار الكتب الاسلاميه، بيتا، ص 357 و 404؛ صادقي، محمد، الفرقان في تفسير القرآن، تهران، فرهنگ اسلامي، 1410 هـ . ق، ج 10 و 11، ص76.
[4] . بحراني، سيد هاشم، تفسير برهان، تهران، چاپخانه برادران علمي، جمادي الثاني، 1375 هـ .ق، ج 2، ص 127.
[5] . الحاقه/ 46.