ابتدا توجه کنيم که کثرت گرايي ديني يا پلوراليسم ديني چيست و چه ارتباطي با صفت هادي بودن خداوند دارد. امروزه منظور از پلوراليسم ديني اين است که حقيقت مطلق و نجات و رستگاري را منحصر در يک دين و مذهب و پيروي از شريعت و آيين خاصي ندانيم بلکه «حقيقت مطلق» را مشترک ميان همه اديان و مذاهب بدانيم و همه را جلوههاي گوناگون از «حق مطلق» بشماريم.[1] جان هيک (Jhon Hick) که مبتکر اين نظريه است ميگويد: اديان گوناگون همگي ميتوانند مايه رستگاري، رهايي يا کمال نفس پيروان خود شوند.[2] پلوراليستهاي ديني به وسعت پهنه هدايت و سعادت و عدم انحصارِ آن به افراد خاصي که خود را مؤمن ميخوانند، معتقدند و بهرهاي از نجات، سعادت و حقانيت را براي غير مؤمنين قائل ميشوند.[3]براي اثبات کثرت گرايي ديني، به اسم «هادي» خداوند متعال استدلال شده است؛ به اين صورت که با توجه به اين که يکي از صفات خداوند متعال، «هادي» يعني هدايت کننده انسانها است، اگر از ميان ميلياردها انسان، تنها اقليت بسيار کم شيعيان اثنا عشري را هدايت يافته بدانيم و بقيه را همه گمراه و کافر بشماريم، پس هدايتگري خداوند کجا تحقق يافته است و نعمت عام هدايت او، بر سر چه کساني سايه افکنده است و اسم هاديِ حق در کجاي متجلي شده است؟ در نتيجه براي اين که صفت هادي خداوند بدون خدشه باقي بماند، بايد به پلوراليسم ديني معتقد شويم تا همه انسانها هدايت يافته شده باشند.[4]در جواب ميگوييم: در اين که هدايت الهي، شامل و واسع است شکي نيست. خداوند پيامبران را که مظاهر هدايت او بودهاند، براي همه بشر فرستاده است؛ ولي لازمه عموميت هدايت اين نيست که همه افراد بشر، هدايت شوند؛ زيرا فرض اين است که انسان بر خلاف فرشتگان و حيوانات، موجودي انتخابگر و تصميم گيرنده است. او ميتواند ديدگان عقل و ضمير خود را بگشايد و از نور هدايت الهي بهرهمند شود و نيز ميتواند چشم خرد و دل خويش را فرو بندد و دل به غرايز و لذايذ مادي بدهد و خود را از مزاياي هدايت حق محروم سازد. خداوند متعال در آيه سه سوره انسان ميفرمايد: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»[5]؛ ما راه را به انسان نشان داديم، خواه شاکر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.
آري، گرچه خداوند در آيه 31 سوره فرقان خداوند را هادي و هدايت کننده معرفي ميکند و ميفرمايد: «وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا».
اما در آيات متعددي از جمله آيه 54 سوره حج ميفرمايد: «وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»؛ خداوند ايمان آورندگان را به صراط مستقيم هدايت ميکند.
پس هادي بودن خداوند به معناي هدايت شدن همه انسانها نيست و در آيه 23 سوره زمر تصريح ميفرمايد: «ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» پس هدايت انسان اجباري نيست و انحراف و گمراهي اکثريت افراد بشر، با عموميت هدايت واسعه الهي منافات ندارد؛ زيرا هدايت خداوند سبب است و مکانيسم آن، اراده و اختيار انسان است و تنها کساني از مشعل هدايت حقّه بهرهمند شدهاند که دل به آن سپردهاند و آن را فرا راه زندگي خويش قرار دادهاند. هدايت اختياري، دو رکن دارد[6]: يک رکنِ آن از سوي خداست و هادي بودن خدا اشاره به اين رکن است و رکنِ ديگر فعلِ بشر است. قرآن کريم در آيات متعددي ميفرمايد: اکثر مردم هدايت نمييابند؛ از جمله آيه 103 سوره يوسف «وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ» و علت هدايت نشدن، سوء اختيار خودشان بوده است. و اگر معناي هادي بودنِ خداوند متعال اين بود که تمام انسانها به اجبار هدايت شوند، ديگر ثواب و عقاب، پيشرفت و تکامل بشر و اختيار انسان بيمعنا ميبود؛ به عبارت ديگر، اين استدلال مبتني بر اين پيش فرض است که هادي بودن خداوند، مستلزم هدايت شدن تمام افراد بشر است؛ در حالي که قرآن ميفرمايد: خداوند ظالمين، فاسقين و… را هدايت نميکند؛[7] يعني اين افراد به خاطر ظلمشان هدايت الهي را نميپذيرند.
کثرت گرايي ديني يعني تمام اديان به نوعي حقانيت دارند و با پيروي از هر کدام ميتوان به هدايت و سعادت دست يافت. چون خداوند هادي و هدايت کننده است؛ پس براي اين که هدايت شاملِ همه باشد و تمام انسانها هدايت شده باشند، بايد تمام اديان را بر حق بدانيم؛ يعني پلوراليسم ديني. اما اين استدلال صحيح نيست؛ چون هادي بودن خداوند به دليل آيات قراني به معناي هدايت شدن تمام انسانها نيست، بلکه تنها به معناي هدايت شدن انسانهايي است که ايمان بياورند و با اختيار خود راه راست را برگزينند. خداوند متعال براي هدايت آنها اسباب لازم (عقل و انبياء و کتابهاي آسماني) را آماده کرده و آنها را ياري ميکنند. هدايت انسان اجباري نيست.
البته تمام جواب فوق در صورتي است که معناي هدايت همان (ايصال الي المطلوب = رسيدن به مطلوب) باشد. اما اگر معناي هدايت (ارائه الطريق = نشان دادن راه) باشد در اين صورت بايد گفت خداوند هم نسبت به کافر و هم نسبت به مسلم، هادي است و راه را به همه آنها نشان داده است و اين انسان است که بعد از معلوم شدن راه، بيراهه ميرود..
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه امام خميني(ره).
2ـ خسروپناه، عبدالحسين، کلام جديد، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه.
پي نوشت ها:
[1] . رباني گلپايگاني، علي، کتاب نقد کالبد شکافي و پلوراليسم ديني، سال اول، شماره 4.
[2] . مايکل پيترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نقراقي، تهران، طرح نو، چاپ دوم، ص406.
[3] . سروش، عبدالکريم، کيان، صراط هاي مستقيم، مدرسه فرهنگي صراط، 1375، 36، ص13.
[4] . کتاب نقد کالبد شکافي و پلوراليسم ديني، همان، ص164.
[5] . همان، ص166.
[6] . همان، ص166.
[7] . از جمله: بقره/258 (وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ) خداوند ظالمين را هدايت نميکند؛ بقره/264؛ آل عمران/86؛ مائده/51؛ مائده/67 و 108؛ و… و نيز ر.ک: کتاب نقد، چهارده استدلال مخنوش به نفع تساوي اديان، سال اول، شماره 4، ص315ـ317؛ خسروپناه، عبدالحسين، کتاب نقد نگاهي درون ديني به پلوراليسم ديني، همان، ص261ـ262؛ مصباح يزدي، محمد تقي، پرسشها و پاسخها، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، 1379، ج4.