سؤال بسيار مهمي را مطرح كردهايد. بسياري از پدر و مادرها نميدانند كه چگونه پاسخ اين گونه سؤالهاي فرزندانشان را بدهند. لذا يا به آن اعتنا نميكنند و يا به گونهاي پاسخ ميدهند كه اصلاً براي كودك قابل فهم نيست. از نظر اسلام، آموزش مسايل ديني به كودكان يكي از وظايف اصلي والدين است، اما نكتهاي را كه بايد توجه داشته باشند اين است كه: سنّ كودك را بايد در نظر بگيرند. تحقيقات روانشناسان نشان داده است كه رشد شناختي كودكان مراحل مختلفي را پشت سر ميگذارد. كودكان در حدود 2 تا 5 سالگي همه چيز را جاندار و مادي ميدانند. مثلاً وقتي از روي صندلي به زمين ميافتد و بدنش درد ميكند، صندلي را ميزند، فكر ميكند كه او هم جان دارد. از سوي ديگر همه چيز را مادي ميداند، فكر ميكند كه خدا نيز شبيه انسان است. دست و پا دارد و غذا ميخورد. اگر كار خوب انجام دهيم، خوشحال ميشود و اگر كار بد انجام دهيم، خداوند از ما ناراحت ميشود. برداشت كودكان از خدا اين است كه خدا را مانند يك پدر بزرگ مهربان ميدانند. اما به مرور زمان و بعد از آن كه كودكان با مفاهيم انتزاعي آشنا شدند و توانستند درك انتزاعي پيدا كنند، تا حدودي ميتوانند مفهوم خدا را درك كنند. درك ما نيز از خداوند كامل نيست. ما فقط به اندازة دانش و آگاهي مان ميتوانيم خدا را درك كنيم.
با توجه به اين مقدمه، وقتي كودكان در مورد خدا سؤال ميكنند، ما بايد به گونهاي پاسخ دهيم كه براي آنها قابل فهم باشد. به عنوان مثال وقتي يك كودك چهار ساله در مورد خدا سؤال ميكند، هيچ اشكالي ندارد كه ما الفاظ و عبارات معمولي به كار برده و تصويري از خدا ارائه بدهيم كه برايش قابل فهم باشد. مثلاً بگوييم خداوند همة بچههاي خوب را دوست دارد همان گونه كه پدر بزرگ و مادر بزرگ بچههاي خوب را دوست دارند. اگر پرسيد، خدا كجاست؟ ميگوييم در آسمانها، پشت ابر، نزديك خورشيد. توجه داشته باشيد كه ما نميگوييم خدا مثل پدر بزرگ شماست، يعني خود خدا را به شكل پدر بزرگ تشبيه نميكنيم، بلكه رفتار و مهرباني او را به رفتار پدربزرگ تشبيه ميكنيم.
مثالهايي كه ميزنيم بايد توجه داشته باشيم كه تصوير منفي از خدا ارائه نكنيم. گفتن اين كه خدا انسان را در جهنم ميسوزاند، خدا انسان را ميكُشد، يا ازما قهر ميكند و ناراحت ميشود، خدا فلاني را مريض كرده است، اگر كسي معيوب است يا از نظر شكل ظاهري زيبا نيست، بگوييم خدا اين طوري كرده است، همه اين جملات نوعي تصوير منفي و خشن از خدا ارائه ميدهد. اين باعث ميشود كودك خدا را يك موجود تنبيه كننده بداند، از اين گونه مثالها بايد جداً پرهيز كرد. به جاي آن بايد چيزهايي گفته شود كه كودك تصوير مثبت از خدا پيدا كند، اگر ديديم سؤال كودك به گونهاي است كه با ارايه مثال قابل پاسخ نيست، يا بلد نبوديم مثالي ارائه دهيم، فوراً از خود وي ميپرسيم، شما چه فكر ميكنيد؟ كودك برداشت خود را ميگويد. معمولاً كودكان يك برداشتي از خدا دارند؛ زيرا گرايش به خدا در انسان فطري است. وقتي پاسخ كودك را شنيديم، آن را تكميل ميكنيم. اگر مثال و تشبيه ديگري به ذهن ما رسيد، ما نبايد گفتههاي كودك را رد كنيم و بگوييم درست نيست، بلكه خوب است كودك را تشويق نموده و بگوييم، بعضي كودكان ديگر، يا مثلاً فلان دوست شما دربارة خدا اين طوري ميگفت. نحوة برخورد و لحن سخنان ما بسيار مهم است. اگر با لبخند و تبسّم و جملات محبت آميز با كودك برخورد نموده و سؤال او را پاسخ دهيم، قطعاً مفيدتر است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ناصر باهنر، آموزش مفاهيم ديني همگام با روان شناسي رشد؛
2. مجيد رشيد پور، تربيت از ديدگاه علي ـ عليه السلام ـ ، انتشارات پرنيان؛
3. سيد علي حسينزاده، نگرشي بر آموزش با تأكيد بر آموزشهاي ديني، مؤسسه پژوهشي حوزه و دانشگاه؛
4. شعبان آقاجاني، فرزند من، خاستگاهها، شيوهها و الگوهاي تربيتي، انتشارات مؤسسه فرهنگي سماء.