يكي از ادله ضرورت وجود امام «لطف» است و لطف چيزي جز هر آنچه موجب تقرب عبد به سوي خدا و دوري او از معصيت الهي نمي باشد و اين امر در «امامت» حاصل مي شود. خداوند انسان را از روي فيض و رحمت خود آفريد و اراده او بر اين تعلق گرفت كه انسان به مدارج سعادت و كمالات نهايي خود برسد و اين ممكن نيست مگر به واسطه وجود يك هادي و قائدي كه خود به سر حد كمال رسيده باشد و با توجه به اينكه دين محمدي خاتم اديان است و پيامبر اكرم خاتم النبيين است لذا پس از او نوبت به امامت ائمه هدي مي رسد.[1] حال سؤال اينجاست كه جامعه اي را فرض كنيم كه همگي معصوم هستند و هيچ خطا و گناهي از افراد جامعه سر نمي زند آيا باز هم ضرورت وجود امام الزامي است؟ در پاسخ به اين سؤال بايد گفت ضرورت وجود امام در گرو خطاپذيري نوع بشر است و اگر اينچنين جامعه اي را فرض كنيم ديگر نيازي به امام نيست و لكن نوع بشر به گونه اي خلق شده كه اينچنين جامعه اي ابداً محقق نمي شود. انسان ها به واسطه داشتن غرائز سركش و مرزنشناس هميشه درصدد ارضاء اميال و مشتهيات دروني خود هستند. و براي اينكه به اميال دروني خود برسند غالباً از حد خود گذشته و به حقوق ديگران تجاوز مي كنند و اين خود باعث مي شود تا باب ظلم و تجاوز در جامعه بشري هميشه باز شود لذا انسان اجتماعي هميشه نيازمند رهبري آسماني است تا او را به سمت حق و حقيقت راهنمايي كند. از طرف ديگر انسان در زندگي فردي خود نيز نيازمند رهبري امام معصوم مي باشد چرا كه هدف خلقت در اين است كه استعدادهاي انسان به فعليت برسد و بشر كمالات انساني را دارا شود و اين در سايه هدايت هاي معصومين امكان پذير است.[2] حال اگر همين پرسش مطرح شده را اختصاص بدهيم به مسئله غيبت و ظهور امام زمان (عج) جواب اينچنين خواهد بود:
اوّلاً اين چنين فرضي كه مطرح شده است فرضي دست نا يافتني است و هيچ وقت محقق نمي شود چرا كه با وجود غرائز و اميال دروني از يك طرف و شياطين جن و انس از طرف ديگر هيچ وقت انسان ها به طور عموم نمي توانند بدون وجود امام به يك صلاح و رستگاري برسند چون نوع آدم هميشه گرفتار اين وضعيت درون و وسوسه هاي شيطاني بوده است. به علاوه اينكه پيرامون وضعيت جوامع بشري در زمان غيبت روايات به خصوص داريم كه به حدّ تواتر هم رسيده كه همگي اين معني را افاده مي كنند كه اجتماعات بشري گرفتار فساد مي شوند به گونه که قسمت عمده از نشانه هاي ظهور امام زمان مربوط به فساد بيش از حد جوامع بشري است كه البته اين خود معلول محروميت بشريت از وجود امام ظاهر است. پس معلوم مي شود وضعيت اجتماعات انساني در آخر زمان به گونه اي خاص به سمت فساد و گمراهي پيش مي رود به گونه اي كه هيچ راهي براي متوقف كردن كامل آن و اصلاح كلي آن وجود ندارد الا ظهور انسان كاملي كه مژده آن را تمام انبياء و اولياء به بشر داده اند.
پس نتيجة بحث اين مي شود كه طبق قاعده لطف وجود امام ضروري است، و هيچ وقت بشر بي نياز از امام نخواهد بود و تا موقعي كه در سرشت انسان ها غرائز و اميال دروني وجود دارد و آنها داراي قوة اختيار هستند. بشر نيازمند به امامي معصوم كه او را در مسير حقيقت راهنمايي كند، خواهد بود. بنا بر اين با وضع موجود هيچگاه جامعه اي كه به صلاح كامل برسد محقق نمي شود الا به ظهور آن منجي يگانه و اوست كه با قدرت الهي تمام بشريت را با ظهور خود و انقلاب جهاني خود به فلاح و رستگاري سوق مي دهد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. انيس الموحدين، ملا محمد مهدي نراقي.
2. انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، آيت الله حسن زاده آملي.
3. ادب فناي مقربان، ج 1، آيت الله جوادي آملي.
پي نوشت ها:
[1] . حلي، كشف المراد، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ 9، سال 1422، ص 492 ـ 490 و بحراني، ميثم، قواعد المرام، مطبعة الصدر، چاپ دوم، 1406، ص 177.
[2] . مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، چاپ پنجم، 1380، ص 303 ـ 304.