حقيقت و گوهر همه اديان الهي و آسماني يکي است و آن دعوت به يکتا پرستي و انقياد و تسليم در برابر خداوند متعال مي باشد. در حقيقت، دين توحيدي واحد است. «انّ الدين عندالله الاسلام»[1] به درستي که دين در نزد خدا اسلام (تسليم در برابر خدا و دستورات او) است. از اين رو همه پيامبران مبلّغ دين واحد بودند، و به همين جهت، يکي پس از ديگري مژده آمدن پيامبر بعد از خودش را مي دادند و به اينمطلب گذشته از آيات متعدد قرآني، در کتاب مقدس يهوديت و مسيحيت نيز تصريح شده است.[2] بنابراين در اديان توحيدي پيروي صحيح از آئين يهود، (مثلا) با آمدن حضرت عيسي، در تبعيت از ايشان خواهد بود و پيروي صحيح از آيين مسيح با ظهور پيامبر خاتم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، در تبعيت از اسلام و نبي مکرّم اسلام خواهد بود. که در نتيجه تنها تفاوت شرايع آسماني به معناي درجات متکامل يک راه و يک حقيقت است به گونه اي که اگر اجتماع همه انبياء و پيغمبران صاحب شريعت و پيروان واقعي آنان را در يک زمان و عصر تصوّر نمائيم، يک دين و يک کتاب و يک دستور العمل بيش وجود نخواهد داشت و اصولا تعدد با وحدت راه و هدف معنا نخواهد داشت.
در طول تاريخ اديان الهي، پيامبران و انبياء به ويژه انبياء اولوالعزم به منظور حفظ و نگهداري ارزش هاي الهي و قوانين آسماني از تحريف و دگرگوني بعد از خودشان خليفه و وصي و يا اوصياء و جانشيناني را تعيين و به مردم معرفي مي کردند تا از آنها پيروي نموده و از بيراهه رفتن و گمراهي نجات يافته و از تبعيت افراد شيّاد که هميشه و در هر جامعه ممکن است وجود داشته باشند و براي گمراه کردن مردم در راستاي دست يافتن به اهداف شوم و شيطاني خود از هر وسيله حتي تشکيل مذاهب و قالب کردن آن به نام دين و يا شعبه اي از دين، مضايقه نمي کنند، در امان باشند؛ و لذا بر رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به منظور استمرار شريعت اسلامي و مکتب الهي خودش که عصاره و مظهر همه اديان پيش از خودش بود، لازم بود جانشيني معصوم، همچون خودش که کار را به عنوان امامت مسلمين و تبيين معارف قرآن و سنّت نبوي ادامه دهند، به امت اسلامي معرفي نمايد تا به عنوان حاکم اسلامي و امام مسلمين و پيشواي امت اسلامي پرچمدار دين خاتم بعد از آن حضرت باشد. البته نه به عنوان يک مذهب در کنار مذاهب ديگر که ممکن بود بعدا به وجود بيايد.
اهميت اين امر به اندازه اي است که خداوند متعال در قرآن کريم به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي فرمايد اگر اين کار را نکني به رسالت الهي خود عمل نکرده و تمام زحمات و تلاش هاي چندين ساله اش نابود خواهد شد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرِينَ»[3] پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر اساس رسالت الهي خود در روز غدير خم و در حضور هزاران نفر حاجي، امير المومنين ـ عليه السلام ـ را به مردم معرفي نموده و فرمود: من کنت مولاه فهذا علي مولا…».[4]يعني ولايت علي ولايت من است و روش علي روش من است و مکتب و دين من، مکتب و دين علي خواهد بود؛ بعد از من يک مکتب حق بيش وجود ندارد و اسلامي که من آورده ام و دستآورد همه انبياء سلف مي باشد در علي و سيره و مکتب او بعد از من تجلي خواهد يافت. بنابراين مکتب علي و ائمه معصومين بعد از آن حضرت، همان مکتب اسلام ناب و شريعت نبوي است و استمرار دين اسلام است نه يک مذهب و روش خاص، و اطلاق مذهب بر شيعه که مکتب اهل بيت و در حقيقت مکتب نبي اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اسلام است، از روي تسامح و مجاز است نه يک حقيقت.
بنابراين اطلاق مذهب شيعه و به ويژه مذهب جعفري نه بخاطر آن است که يکي از مذاهب اسلامي است بلکه به خاطر اين است که غالبا و در عرف عوام در قبال مذاهب ديگر به کار مي رود و براي تشخيص و امتياز از انها چنين تعبيري از آن مي شود.
با توجه به مطالبي که توضيح داده شد، معلوم مي شود تشکيل مذاهب و تعدد و اختلاف آنها بر خلاف اصول توحيدي و مصالح مسلمين و بلکه بشريت مي باشد و علل پيدايش آن مسائل سياسي، حکومتي و ناآگاهي و کج فهمي و انحرافات فکري و عقيدتي و دهها عامل ديگري بوده که امت اسلامي بعد از رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و در اثر جدا شدن و دور افتادن از اهل بيت که پرچمداران دين اسلام و ارزش هاي والاي آسماني بودند گرفتار آن شدند. و پيامبر صادق از آن خبر داده و مردم و امت اسلامي را از آن برحذر فرموده است که در منابع شيعه و سني آمده است: در سنن ابي داود (حديث 3981): انّ رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قام فينا فقال: الا انّ من قبلکم من اهل الکتاب افترقوا اثنتين و سبعين ملة و انّ هذه المّلة ستفرق علي ثلاث و سبعين. اثنتان و سبعون في النار و واحدة في الجنة» پيامبر خدا فرمود: همانا اهل کتاب پيش از شما به هفتاد و دو فرقه گرائيدند و اين امت به زودي هفتاد و سه فرقه خواهد شد. از ميان آنان هفتاد و دو فرقه در آتش اند و يکي در بهشت.[5]در اينجا بايد توجه داشت که رستگاري تنها يک فرقه در ميان ديگر فرقه ها، امر عجيب و غريبي نيست زيرا راه حق و صراط مستقيم الهي که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بدان دعوت فرموده است (چنان چه پيش از اين توضيح داده شد) يکي بيش نيست. پس اگر اختلاف و دگرگوني و چند دستگي پديد آمد، ناشي از بدعت و وارد کردن تعاليم غير ديني در دين است و گريز از بخشي آموزه هاي ديني است.
اکنون اين سئوال پيش مي آيد که راه شناخت رستگاران و نجات يافته گان چيست و آنان چه کساني هستند؟ در مطالب گذشته به اين مطلب به اجمال و به طور کلي اشاره کرديم ولي براي توضيح بيشتر لازم است به اين نکته مهم اشاره نمائيم که: عقل و منطق حکم مي کند که بهترين راه شناخت رستگاران، سخن و تعاليم خود پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که از افتراق امت و نجات و رستگاري يک دسته از ميان ديگر گروه ها خبر داده است.
با توجه به روايات رسيده از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ متوجه مي شويم که راه رستگاري تشکيل مذاهب گوناگون به نام اسلام و پيروي از آن نيست بلکه راه رستگاري، پيروي از قرآن و اهل بيت است زيرا قرآن کتاب معصوم و خطا ناپذيري الهي است و قطعا چنين کتابي به عنوان قانون اساسي اسلام، مفسّر و مجري معصوم مي طلبد و آن همان عترت است که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در حجة الوداع و در آخرين وصيت خود فرمود: «من دو چيز گرانبهاء در ميان شما مي گذارم (که حافظ دين و مکتب من است) کتاب خدا و عترت و اهل بيت خويش تا زماني که به آن دو چنگ زنيد پس از من هرگز گمراه نخواهيد شد. و آن دو از يکديگر جدائي پذير نيستند تا آن که در حوض بر من وارد آيند؛ پس بنگريد که پس از من با آن دو چه مي کنيد».[6]اين حديث به طور متواتر درمتون شيعه و سني يافت مي شود. هم چنين بر حسب روايت ديگري پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند: « به زودي امت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد که تنها يکي از آنها رستگار و بقيه هلاک خواهند شد. نجات يافته گان شان کساني اند که به ولايت شما (اهل بيت) چنگ زنند و از کردار شما (عترت) الگو گيرند و به رأي خويش (در مقابل شما) عمل نکنند».[7]در روايت ديگر نيز آمده است که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به علي ـ عليه السلام ـ فرمود: اي علي مثل تو در امت من همانند مثل عيسي بن مريم است که پيروانش سه فرقه شدند: 1. گروه مومنان که حواريون بودند 2. گروه دشمنان و آنان يهود بودند 3. گروه غلوکنندگان که از دايره ايمان خارج شدند، همانا امت من نيز در مورد تو سه گروه مي شوند: شيعيان تو که مومنان اند؛ دشمنان که همان ترديد کنندگان اند؛ گروهي که در مورد تو غلو مي کنند و آنان حق ستيزاند، اي علي تو و شيعيان و دوست داران و پيروان تو در بهشتيد…».[8]از اين روايت و نيز روايات ديگر به خوبي روشن مي شود که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به امت اسلامي اعلام خطر مي کند و آنان را از مسير به سنت اهل کتاب و افتراق آنان و تشکيل فرقه ها و مذاهب گوناگون بر حذر مي دارند و پيروي از اين مذاهب و فرقه ها را موجب گمراهي و افتادن در آتش مي دانند، و تنها راه نجات را تمسک به کتاب الهي و عترت خودش معرفي مي کند که در واقع همان مکتب اصيل اسلام و دين نبوي است نه به عنوان يک مذهب از ميان مذاهب ديگر. بنابراين در منابع ديني تشکيل و تأسيس مذاهب نه تنها به هدف هدايت مردم و نجات آنان از گمراهي قلمداد نشده است بلکه مايه گمراهي و هلاکت آنان معرفي شده است و راه نجات تنها تبعيت از قرآن و اهل بيت و ائمه راشدين دوازده گانه معصوم اند که فراتر از يک مذهب بوده و در واقع همان اسلام ناب است.
در پايان مي گوييم که معمولاً سران يک انديشه نمي گويند که ما مذهب و آيين جديدي ارائه مي کنيم. بلکه هر کدام راه و برداشت خود را از دين اصلي صحيح و حق مي دانند. ديگري هم همين طور، در نتيجه برداشت ها و راه هاي مختلفي پيدا مي شود که هر يک خود را بهترين بيان از آن دين اصلي مثلا اسلام ـ مي دانند و با توجه به معيارهاي اصلي دين و عقل ما بايد بهترين را انتخاب کنيم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ رهبري امام علي ـ عليه السلام ـ در قرآن و سيره پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ (ترجمه المراجعات) سيد محمد سياهپوش.
2ـ آنگاه هدايت شدم، محمد تيجاني سماوي.
3ـ بررسي مسائل کلي امامت، ابراهيم اميني.
پي نوشت ها:
[1]. آل عمران / 91.
[2]. تورات، رساله هوشيع.
[3]. مائده / 67.
[4]. المسند، احمد بن حنبل، ج4، ص372.
[5]. امام شناسي، علامه طهراني، ج13، قسمت 22.
[6]. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج2، ص100.
[7]. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج36، ص33، ح168، امام شناسي، علامه طهراني، ج13، قسمت 21.
[8]. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج25، ص264، ح4.