همه افراد بشر به حکم عقل مکلف اند که از فکر و عقل خود کمک گرفته و در حوزه اعتقادات راه حق و صواب را به دست آورده و به آن گرايش پيدا کرده و ايمان بياورد و سپس بر مقتضاي آن عمل نموده و براي زندگي خود برنامه ريزي نمايد، و تا حد امکان خرافات و اباطيل را از دايره فکري و اعتقادي خود بيرون ببرد.
يک مسلمان نيز به حکم عقل و حکم شرع وظيفه دارد که راه حق و مستقيم را که همان اسلام ناب باشد از راه هاي صحيح و معقول به دست آورده و با علم و يقين به آن ايمان بياورد.
به ديگر سخن کسي که از ميان اديان مختلفي که در دنيا وجود دارد، دين اسلام را به عنوان دين حق پذيرفت، بر اوست که از ميان مذاهب مختلفي که به نام هاي گوناگون از اسلام جدا شده و يا خود را به اسلام نسبت مي دهند، مذهبي را دريابد که کاملا با دين اسلام در قالب آموزه هاي قرآن کريم و روايات نبي مکرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ منطبق باشد. بنابراين وظيفه عقلي و يا عقلي و شرعي يک مسلمان و يا غير مسلمان اين است که بايد براي به دست آوردن راه حق نهايت تلاش خود را انجام دهد و با معيار ها و ملاک هاي صحيح و سالم آن را دريابد و با ايمان به آن و پيروي از دستورات آن، زندگي پاک دنيايي و سعادت هميشگي اخروي را از آن خود کرده و از عذاب و عقاب الهي خود را نجات داده و در برابر عقل و وجدان خود و نيز خدا و رسولش شرمسار و سرافکنده نباشد.
بعد از توجه به مطالبي که بيان گرديد در پاسخ به سئوال بايد گفته شود که کسي که مي خواهد شيعه شود، اگر شيعه شدنش کورکورانه و بدون پيروي از دلايل عقلي و شرعي و روايات پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ باشد، بهتر همان است که شيعه نشود چون او نخواسته است که راه حق و اسلام را از روي معيار ها و مباني عقلي و شرعي به دست آورده و به آن مومن گردد و اين گونه شيعه شدنش هيچ سودي به حال او نخواهد داشت و لذا براي او فرقي نمي کند که پيرو چه دين و آييني و چه مذهب و فرقه اي باشد.
اما اگر از روي بصيرت و آگاهي و بر طبق معيارهاي استدلالي عقلي و شرعي مي خواهد شيعه شود، اين ادلّه و براهين خود بخود او را به سوي راه حق و مستقيم خداوند رهنمون خواهند شد. قرآن کريم و احاديث و رهنمود هاي روشن رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و در کنار آنها عقل انسان براي درک اين ادلّه و براهين، تنها معيار و ملاک براي تشخيص اسلام و مذهب راستين از ميان مذاهب مختلف و متعدد و راه رسيدن به آن است، که در برابر همگان به شکل يکسان قرار دارند. و با استفاده و کمک از اين ادلّه و معيارهاي عقلي و نقلي خود به خود اين قدرت و اختيار به وجود خواهد آمد که از ميان مذاهب کلامي يکي را بايد انتخاب نمود.
پس براي اين هدف بر جستجو گر راه حق لازم است که درباره تمام فرقه ها و مذاهب از حيث تاريخي، کلامي و.. اطلاعات و علم کافي داشته باشد تا خالص را از ناخالصي تشخيص دهد و روي اين جهت بر پرسشگر لازم است که فرقه هاي شيعي را از غير شيعي تشخيص داده و سپس فرقه هاي شيعه را در ترازوي قرآن و حديث و عقل قرار دهد تا روشن شود کدام يک شيعه واقعي پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امام علي ـ عليه السلام ـ و در يک کلام پيرو اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مي باشد.
بنابراين بايد توجه شود که فرقه هاي شيعي، منحصر در اماميه، اسماعيليه و زيديه است و فرقه هاي ديگر مثل نصيريه، غاليه، دروزيه، اهل حق و امثال اينها هيچ ربطي حتي به عنوان کلي شيعه ندارند، بلکه بيشتر آنان غالياني هستد که از ديدگاه مذهب تشيع، از حوزه دين اسلام خارج مي باشند.
اما از ميان اين سه مذهب فرقه اسماعيليه نيز شيعه واقعي نمي باشد زيرا بنياد کلامي و اعتقادي اين فرقه را باطني گري تشکيل مي دهد و در مسئله امامت کاملا عنوان شيعي بودن از اين فرقه سلب مي گردد به علت اين که شيعه به معناي واقعي کلمه، به پيروان امام علي ـ عليه السلام ـ و اهل بيت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گفته مي شود. و اسماعيليه در مسئله امامت و باطني گري نه تنها با آموزه هاي روشن قرآن کريم و احاديث رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مخالفت کرده بلکه با رهنمودهاي امام علي ـ عليه السلام ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ نيز مخالفت کرده است.
زيديه نيز از شيعيان واقعي امام علي ـ عليه السلام ـ به شمار نمي آيند زيرا آنان در مسئله امامت راه مغاير با آنچه که از اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و به خصوص امام علي ـ عليه السلام ـ نقل شده، رفته اند. و در فقه و احکام عملي راه ابو حنيفه را در پيش گرفته از فتاواي اين امام اهل سنت پيروي مي کنند.
پس تنها مذهب اماميه است که پيروان آن از شيعيان واقعي علي ـ عليه السلام ـ و مصداق سخن پيامبراکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هستند که در تفسير آيه «أُوْلَئِک هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»[1] فرمود: آنان علي و شيعيانش مي باشند.[2]تنها اين مذهب است که به آيه تطهير[3]، مباهله[4]، اولي الامر[5]، تبليغ[6] و آيه ولايت[7] و آيات ديگر قرآن کريم اعتنا نموده و امامان و پيشوايان معصوم شان را بر طبق اين آيات شريفه برگزيده اند.
و تنها اين مذهب است که به حديث ثقلين[8]، حديث سفينه[9]، حديث غدير[10]، حديث منزلت[11]، حديث يوم انذار[12]، و حديث دوازده امير و دوازده خليفه[13] و احاديث ديگر که همه آنها در کتاب هاي معتبر اهل سنت نقل شده اند، تمسک جسته و بر طبق آنها راه روشن خدا و رسولش را دريافته است.
بنابراين غير از مذهب اماميه اثنا عشريه هيچ مذهب ديگري در ميان مذاهب اسلامي وجود ندارد که مذهب اهل بيت باشد و تنها مذهب اماميه است که به دلايل متقن و روايات موجود در کتاب هاي اهل سنت هم قائل به امامت و ولايت بلافصل علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ بعد از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد و هم اهل بيت آن حضرت را که دوازده امام باشند پيشوايان ديني، علمي و سياسي خود مي دانند. و در ضمن از ديدگاه اين مذهب حالات و عملکرد صحابه ميزان و معيار قضاوت درباره آنان مي باشد و دشمني با همه صحابه را هرگز جايز نمي داند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ الغدير، تأليف علامه اميني.
2ـ المراجعات، سيد شرف الدين عاملي.
3ـ آنگه هدايت شدم، سيد محمد تيجاني.
4ـ شيعه در اسلام، علامه طباطبائي.
پي نوشت ها:
[1]. بينه / 7.
[2]. سيوطي، جلال الدين، الدرالمنثور، قم، کتابخانه مرعشي نجفي، 1404ق، ج6، ص379.
[3]. احزاب / 33.
[4]. آل عمران / 61.
[5]. نساء / 59.
[6]. مائده / 67.
[7]. مائده / 55.
[8]. نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج4،ص1873؛ حاکم نيشابوري، محمد بن عبدالله، المستدرک، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1411ق، ج3، ص118.
[9]. المستدرک علي الصحيحين، ج2، ص273.
[10]. همان، ج3، ص110.
[11]. نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج4، ص1870.
[12]. المستدرک علي الصحيحين، ج3، ص133.
[13]. احمد بن حنبل. مسند احمد، ج5، ص90 و 93 و 98؛ بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت دارالفکر، بي تا، ج8، ص137.