خانه » همه » مذهبی » ایران و آمریکا-رژیم شاه-سازمان ساواک

ایران و آمریکا-رژیم شاه-سازمان ساواک

استعمار پیر انگلستان و بعد از آن آمریکا، بهترین نسخه جهت اداره جامعه ایران را یک شاه مقتدر و مدیریت متمرکز تجویز مى کردند، هر چند که در این ارتباط سیاست هاى متعارض و گوناگون را در قسمت هاى گوناگون جهانى دنبال مى کردند.آمریکا و غرب با ایجاد دیکتاتورى محمد رضا هم راه توسعه طلبى شوروى را سد مى کردند و هم نفت ایران را چپاول مى کردند و هم منیت شاهراه نفتى جهان غرب را تامین مى نمودند.آمریکا به شدت به حفظ جبال زاگرس علاقه داشت و این جبال را بزرگترین سد راه پیشروى نیروهاى نظامى شوروى به طرف خوزستان و خلیج فارس مى دانست و معتقد بود که به هر قیمتى باید از این جبال دفاع بشود و مخازن نفتى خوزستان محفوظ بماند. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، انتشارات اطلاعات، 1371، ص 532.بنابر این محمد رضا شاه به پشتیبانى غرب و بویژه آمریکا و انگلیس، اطمینان داشت.روس ها نیز وجود او را پذیرفته و روابط حسنه اى با او ایجاد کرده بودند در این خصوص ارتشبد فردوست از متولیان امور خاص شاه چنین مى گوید: «از 28 مرداد 1332 تا سال 1357 محمد رضا به خواست آمریکا، دیکتاتور بلا منازع ایران بود و آمریکایى ها نیز از او توقعى جز این نداشتند…انگلیسى ها سلطنت را براى وضع ژئوپولتیک ایران مناسب ترین سیستم حکومتى مى دانستند» .پیشین، ص 563. اساس این تحلیل این بود که براى ایران، با بیش از 2200 کیلومتر مرز مشترک باشوروى و با توجه به تاریخ و سنت هاى ایران، سلطنت بهترین نوع حکومت براى ثبات کشور در قبال کمونیسم است.وجود سیستم جمهورى، این امکان را ایجاد مى نمود که با نفوذ روس ها، یک رئیس جمهور متمایل به چپ آراى بیشترى کسب کند و کشور را در اختیار شوروى قرار دهد.
حتى اگر چنین نمى شد هر چهار سال یکبار انتخابات ریاست جمهورى هزینه و تلاش فوق العاده اى را از سوى غرب مى طلبید.در صورتى که با وجود نهاد سلطنت و حضور شاهى مانند محمد رضا با آن قدرت مطلقه، چنین خطر و یا تلاشى ضرورت نداشت. همین تحلیل بود که ضرورت بازگشت محمد رضا را در 28 مرداد 1332 به آمریکایى ها قبولاند، و گرنه آنها میان ایران با کشورهاى آمریکاى جنوبى و یا آسیاى جنوب شرقى تفاوتى نمى دیدند و اگر خودشان به تنهایى تصمیم گیرنده بودند.یک دیکتاتور نظامى مانند تیمور بختیار را بر محمد رضا ترجیح مى دادند.
بر اساس همین تحلیل انگلیسى ها بود که پس از جنگ جهانى دوم رژیم هاى سلطنتى درعراق و اردن و عربستان ایجاد شد و مورد حمایت آمریکا نیز قرار گرفت.اقتدار و تسلط شاه بر امور جارى ایران چنان مستحکم و مقتدر مى نمود که کسى على رغم وقایع سال 1356 و 1357 (تا لحظاتى که تظاهرات خیابانى شدت گرفت و وضع بحرانى تلقى شد) فکر نمى کرد که سقوط محمد رضا شاه جدى باشد.آمریکا، انگلیس، قدرت هاى غربى و حتى شوروى و چین به ثبات محمد رضا اطمینان قاطع داشتند و رژیم او را در میان رژیم هاى متزلزل منطقه، «جزیره ثبات » نام گذاردند.در این ارتباط ارتشبد حسین فردوست چنین مى نویسد:
«اطمینان کامل دارم افرادى که در سفارت هاى آمریکا یا انگلیس دیده ام، حتى یک کلمه درباره خطر سقوط محمد رضا و وقوع انقلاب سخن نگفتند و مسلما به دیگرى هم نگفتند چرا که به هر حال من مطلع مى شدم و در بولتن سرى آمریکایى ها هم تا لحظه اى که به دستم مى رسید هیچ هشدارى مشاهده نکردم » .ماخذ پیشین، ص 565.
نهادینه کردن قدرت شاه
شاه براى رسیدن به اهداف خود، براى نهادى کردن حکومتش روش هاى مختلفى را در پیش گرفت، از جمله اقداماتى که او انجام داد ایجاد یک نظام سیاسى دو حزبى و سپس تک حزبى، تشکیل یک ارتش نیرومند، تاسیس ساواک و تعمیق پیوندهایش با غرب بویژه آمریکا را مى توان ذکر کرد.
حکومت مطلق العنان ساواک
ساواک به عنوان بازوى اجرایى و اقتدار شاه در داخل کشور یکى از ارکان اجرایى نظام پهلوى به شمار مى رفت.ساواک مخفف سازمان اطلاعات و امنیت کشور بود که در سال 1335 توسط مجلس شوراى ملى تصویب و در سال 1336 عملا تاسیس شد.فلسفه وجودى ساواک برقرارى سیستم سرکوب به منظور مقابله با حرکت هاى سیاسى مخالف رژیم و مبارزه و مقاومت ملت مبارز ایران بود.از آنجا که حکومت نظامى خواه و ناخواه حالت موقت و عادى داشت، سیستم ساواک به صورت دایمى با همان اهداف، جایگزین حکومت نظامى گردید.
ساواک که از یک سو با سیا، از سوى دیگر با موساد در ارتباط بود به تدریج به یک سازمان مخوف و جهنمى مبدل شد.شرم آورترین فجایع و رقت بارترین تراژدى و ننگین ترین جنایت ها را علیه ملت ایران و بویژه در مورد مبارزین نهضت اسلامى ایران آفرید.قساوت و بى رحمى ساواک در شکار متهمان و شکنجه دادن و زندانى کردن در سیاه چال ها تا به آنجا رسید که دبیر کل سازمان بین المللى عفو در سال 1975 اعلام کرد، کارنامه هیچ کشورى در جهان سیاه تر از کارنامه ایران در زمینه حقوق بشر نیست.کارشناسان این سازمان در گزارش هاى خود نوشتند: «جلادان ساواک علاوه بر استفاده از شوک الکتریکى و ضرب و شتم از انواع وحشى گرى ها و از آن جمله از فروبردن بطرى هاى شکسته به نشیمن گاه زندانیان و…استفاده مى کند و از انعکاس فریادهاى دلخراش قربانیان به خارج جلوگیرى مى نماید» .روزنامه آیندگان، مورخه 18/1/58. ساواک به تدریج به مقر اداره مرکزى در خاورمیانه تبدیل شد و غربى ها در نوشته هاى خود از آن به دوست شکنجه گر غرب نام مى بردند.بدین ترتیب ساواک امکان تسلط بى چون و چراى شاه را در تمامى امور داخلى فراهم مى نمود.
یکى از مسؤولیت هاى ساواک این بود که مراقب باشد روزنامه هاى ایران، شاه و انقلاب سفید او را ستایش کنند.کارکنان ساواک از مدت ها قبل به ناشران این روزنامه ها اطلاع داده بودند که فعالیت هاى زوج سلطنتى باید همه روزه تیتر صفحه اول باشد و دست کم یک عکس از فعالیت هاى آنها نیز نشان داده شود.بنابر این روزنامه ها ناگزیر بودند بیانات و اخبار فعالیت هاى شاه را بدون توجه به ارزش خبرى آن چاپ کنند و همچنان که شاه عظمت طلبى بیشترى از خود بروز مى داد، روزنامه ها این عظمت طلبى و عزت را به تاسى از اولتیماتوم هاى ساواک براى مردم ایران در شیپور مى دمیدند. (5)
فریدون هویدا برادر امیر عباس هویدا در کتاب «سقوط شاه » در مورد ساواک چنین مى گوید: «ساواک اسما وابسته به نخست وزیرى بود و گرنه مستقلا کار مى کرد و دستورات خود را نیز مستقیما از شاه مى گرفت.ساواک که کلیه فعالیت هایش کاملا جنبه محرمانه و پنهانى داشت، تمام سعى خود را به کار مى گرفت تا محیطى آکنده از ترس به وجود آورد.و با این کار چنان جو مسمومى بر تمام جامعه حکم فرما کرده بود که هیچکس جرات نداشت در حضور دیگران سخنى به زبان بیاورد.تا جایى که اگر دوستانم هم مى خواستند مطلبى را با من در میان بگذارند، معمولا مرا به گوشه خلوتى در باغچه منزل مى بردند و در آنجا با صدایى آهسته حرف خود را مى زدند. فریدون هویدا، سقوط شاه، انتشارات اطلاعات، 1373، ص 93.
تشکیل سیستم تک حزبى
در ماه مارس سال 1975 (1353) شاه بدون هر گونه اطلاع قبلى، فرمان تاسیس یک نظام تک حزبى را صادر کرد.همه احزاب مجموعه قدغن و به جاى آنها یک حزب فراگیر، به نام رستاخیز تشکیل شد.سال ها قبل از این ماجرا شاه اعلام کرده بود… «اگرمن یک پادشاه مشروطه، بلکه یک دیکتاتور بودم، سعى مى کردم مانند هیتلر یا آنچه امروز در کشورهاى سوسیالیستى (کمونیستى) مى بینید، رهبرى یک حزب واحد و مسلط را به دست بگیرم » محمدرضا پهلوى، ماموریتى براى وطنم، ص 173.
در پى تصمیم شاه، مبنى بر تاسیس یک نظام تک حزبى (که با گرایش به تمایلات اقتدار گرایانه و دیکتاتور مآبانه بود.) بسیارى از ایرانیان متقاعد شدند که او به حکومت مشروطه پشت کرده و اکنون خود را در مقام یک دیکتاتور مى بیند.این تفسیر، بویژه به این دلیل قابل قبول به نظر مى رسید که شاه فقط به تاسیس حزب رستاخیز اکتفا نکرد.او این نکته را روشن ساخت که کلیه ایرانیان باید حمایت خود را از نظام سیاسى اعلام دارند که از نظر او چیزى به غیر از پیوستن به حزب نبود.
«کسى که وارد این حزب سیاسى جدید نشود…یا فردى است که به یک سازمان غیر قانونى تعلق داد، یا به حزب غیر قانونى توده وابسته است و یا به عبارت دیگر یک خائن است.چنین فردى یا جایش در زندان هاى ایران است و یا به عبارت دیگر یک خائن است. چنین فردى یا جایش در زندان هاى ایران است و یا اگر مایل باشد مى تواند همین فردا کشور را ترک کند زیرا او ایرانى نیست، وطن ندارد و فعالیت هایش غیر قانونى است و بر اساس قانون مى توان او را مجازات کرد» ماروین زونیس، پیشین، ص 138.
نخستین ثمره شوم حزب رستاخیز، مجلس شوراى ملى دوره بیست و چهارم و آخرین، مجلس رژیم ستم شاهى بود که توسط این حزب آماده و در شهریور 1354 افتتاح گردید.شاه که خود را پیروز به آرزو رسیده مى دید، در افتتاح این مجلس نافرجام، یکباره کینه توزى خود را نسبت به اسلام و نیات شومش درباره ملت مسلمان ایران به زبان آورد و در توضیح سیاست اسلام زدایى که از آمریکا الهام گرفته بود گفت: «یکى از جنبه هاى مهم تحول اجتماعى و عمیق جامعه امروزى ایران که مى باید دقیقا مورد توجه قرار گیرد از میان بردن آثار و مظاهر ناپسند دوران هاى انحطاط اجتماعى و اخلاقى گذشته است.تاریخ طولانى کشور ما شاهد هجوم هاى فراوان خارجى و به کرات نیز شاهد اشغال موقتى کشور از طرف بیگانگان بوده که طبعا هر اشغالى بى آنکه سرانجام به غلبه معنوى و فرهنگى ایران منجر شده، یادگارهاو آثار شومى نیز مخصوصا در زمینه هاى فکری و روحى بر جاى گذاشته است. که با ماهیت و اصالت واقعى و روح و فرهنگ ایران هماهنگ نیست.ملت ما مصمم است در این دوران تازه از زندگى خویش، تمام آثار انحطاط، ضعف، فساد و زبونى گذشته را به دست فراموشى بسپارد و داراى این رسالت معنوى است که ارزش هاى مثبت و جاودان فرهنگ ایران را از همه آلودگى هایى که ممکن است به دست عوامل بیگانه در این فرهنگ راه یافته باشد، دور سازد و هر آنچه را که نشان سازندگى و پاکى و نیرومندى ندارد و بنابر این شایسته فرهنگ ایران نیست از آن کنار گذارد» . حجة الاسلام عمید زنجانى، انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن، تهران، نشر کتاب سیاسى، 1370، ص 500- 499.
به این ترتیب خط مشى و اهداف آینده حزب رستاخیز در جهت اسلام زدایى و نقشى که در نظام سیاسى پهلوى بازى مى کرد به وضوح نشان داده شد.شاه تلویحا کلیه ضعف ها، عقب ماندگى ها، فساد و زبونى هاى گذشته را به آثار و مظاهر بازمانده از غلبه فرهنگى و معنوى مهاجمین و بیگانگان اشغالگر نسبت داد.بى شک منظور وى از اشغالگران بیگانه اربابانش، انگلیس و آمریکا نبود. او اسلام را هدف قرار داده بود و مى خواست اسلام زدایى را تنها راه رسیدن به ترقى وتمدن قلمداد نماید و مظاهر فرهنگ اسلامى را ناسازگار با فرهنگ شاهنشاهى معرفى کند.
انحلال کلیه احزاب سیاسى و خلق حزب رستاخیز به عنوان تنها حزب سیاسى کشور در سال 1353 آخرین پرده از این نمایش حزن انگیز محسوب مى شد.گرچه بسیارى از افراد معتقد بودند که شاه با این اقدام خود اشتباه فاحشى مرتکب شد، ولى روحیه تفوق طلبى شاه به هیچ کس اجازه نمى داد که در مقابل تصمیم او نظرى ابراز کنند به نظر شاه حزب رستاخیز کانالى است براى اظهار نظر و انتقادهاى عناصر ناراضى تا آنها بتوانند در محیطى امن – البته تحت نظر شاهانه – شنوندگانى براى سخنان خود بیابند و همچنین معتقد بود که این حزب مى تواند به عنوان وسیله اى در جهت آموزش سیاسى جامعه مورد استفاده قرار گیرد. فریدون هویدا، سقوط شاه، انتشارات اطلاعات، ص 1374، ص 103.
ولى حزب رستاخیز چون از بالا شکل گرفته بود هرگز نمى توانست پایگاه مردمى داشته باشد.آنچه شاه به مردم ارایه مى داد، صرفا به بحث و مناظره پیرامون انقلاب خودش محدود مى شد و هرگز مقصد آن را نداشت که براى حل مسائل و مشکلات موجود مملکت در پى کسب نظر مردم باشد.در حقیقت، هدف شاه، مشارکت مردم در امور کشور بود ولى بدون حضور مردم.در مجموع فرآیند تک حزبى کردن کشور به پیروزى انقلاب و شکل دهى آن کمک شایانى کرد زیرا این مساله موجب شد که مردم دچار یک سرخوردگى و از خود بیگانگى بشوند.مردم متوجه شدند که حضورشان در صحنه مشارکت سیاسى یک نقش فرمایشى است و آنها تابع متغیرى از خواسته ها و تمایلات نفسانى شاه در قالت یک حزب نمایشى به نام رستاخیز هستند که آرمان ها و ارزش هاى ریشه دار مذهبى و ملى آنها را نشانه رفته است.بر این اساس ترفند شاه در تحکیم اقتدارش با شکست مواجه شد و به عنوان عامل تضعیف او در آمد.
( انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن (مجموعه مقالات 2)، ص 217)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد