حدیت مطرح شده در پرسش را کلینی(م 329ق) در کتاب «کافی» چنین نقل کرده است:[1]
ابو بصیر گوید: در سال وفات امام صادق(ع) خدمت موسى بن جعفر(ع) رسیدم و عرض کردم قربانت، چرا شما گوسفندى کشتید، در صورتى که فلانى شتر کشت؟ فرمود: «اى ابا محمد! همانا نوح(ع) در کشتى نشست و هر چه خدا خواهد در کشتى بود (انسان، حیوان و متاع بسیارى بود) و کشتى مأموریت داشت و گرد خانه کعبه طواف کرد و همان طواف نساء بود. نوح(ع) کشتى را به خود واگذاشته بود خداى عزّ و جلّ به کوهها وحى فرمود: که من کشتىِ بندهام نوح را روى یکى از شما قرار میدهم، کوهها گردن کشیدند و سرافرازى کردند (تکبّر نمودند)، ولى کوه “جودى” فروتنى کرد، و آن کوهى است نزد شما، پس کشتى سینه بر آن کوه گذاشت. آن هنگام نوح(ع) به لغت سریانى فرمود: “یا مارى اتقن”؛ یعنى پروردگارا! اصلاح کن».
ابو بصیر گوید: من گمان کردم که موسى بن جعفر(ع) به خود کنایه زد.[2] یعنى مقصودش این بود که من هم از کشتن گوسفند قصدم تواضع براى خدا بود.[3]
این روایت از جهت سندی مرفوعه است، اما جدا از ضعف سند، در توضیح محتوای آن میتوان نکاتی را بیان کرد:
علامه مجلسی میگوید: «این جمله یا مَثَل است و اشاره دارد به اینکه چون مردم گمان میکردند که کشتى بر سر بلندترین کوه فرود آید و گمان به کوه جودى نداشتند، خدا کشتی را بر سر کوه جودی نهاد و گویا کوهها سرافرازى کردند و کوه جودى تواضع کرد، و چون تواضعِ طبیعتى اثر دارد، تواضع ارادى بدان سزاوارتر است. احتمال دارد که خدا در آن ساعت به کوهها شعور داد و براى مصلحت به آنها خطاب کرد و همه تعبیرات حقیقت دارند. و بسا گفته شده که جمادات هم اندکى شعور دارند بلکه روح دارند و فهم آن دشوار است گرچه پارهاى آیات و روایات بدان اشاره دارد».[4] آیاتی مانند این آیه شریفه: «آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او میگویند و هر موجودى، تسبیح و حمد او میگوید ولى شما تسبیح آنها را نمیفهمید او بردبار و آمرزنده است».[5]
بر همین اساس و با توجه به هوشمندی تمام موجودات، ممکن است بگوییم: تواضع در اینجا یعنی آنکه تمام کوهها انتظار داشتند که کشتی نوح(ع) بر آنان فرود آید، اما کوه «جودی»[6] خود را کوچکتر از آن میپنداشت که چنین انتظاری داشته باشد و به دلیل همین تواضع، از سوی خدا برگزیده شد تا لنگرگاه کشتی نوح(ع) باشد.
ابو بصیر گوید: در سال وفات امام صادق(ع) خدمت موسى بن جعفر(ع) رسیدم و عرض کردم قربانت، چرا شما گوسفندى کشتید، در صورتى که فلانى شتر کشت؟ فرمود: «اى ابا محمد! همانا نوح(ع) در کشتى نشست و هر چه خدا خواهد در کشتى بود (انسان، حیوان و متاع بسیارى بود) و کشتى مأموریت داشت و گرد خانه کعبه طواف کرد و همان طواف نساء بود. نوح(ع) کشتى را به خود واگذاشته بود خداى عزّ و جلّ به کوهها وحى فرمود: که من کشتىِ بندهام نوح را روى یکى از شما قرار میدهم، کوهها گردن کشیدند و سرافرازى کردند (تکبّر نمودند)، ولى کوه “جودى” فروتنى کرد، و آن کوهى است نزد شما، پس کشتى سینه بر آن کوه گذاشت. آن هنگام نوح(ع) به لغت سریانى فرمود: “یا مارى اتقن”؛ یعنى پروردگارا! اصلاح کن».
ابو بصیر گوید: من گمان کردم که موسى بن جعفر(ع) به خود کنایه زد.[2] یعنى مقصودش این بود که من هم از کشتن گوسفند قصدم تواضع براى خدا بود.[3]
این روایت از جهت سندی مرفوعه است، اما جدا از ضعف سند، در توضیح محتوای آن میتوان نکاتی را بیان کرد:
علامه مجلسی میگوید: «این جمله یا مَثَل است و اشاره دارد به اینکه چون مردم گمان میکردند که کشتى بر سر بلندترین کوه فرود آید و گمان به کوه جودى نداشتند، خدا کشتی را بر سر کوه جودی نهاد و گویا کوهها سرافرازى کردند و کوه جودى تواضع کرد، و چون تواضعِ طبیعتى اثر دارد، تواضع ارادى بدان سزاوارتر است. احتمال دارد که خدا در آن ساعت به کوهها شعور داد و براى مصلحت به آنها خطاب کرد و همه تعبیرات حقیقت دارند. و بسا گفته شده که جمادات هم اندکى شعور دارند بلکه روح دارند و فهم آن دشوار است گرچه پارهاى آیات و روایات بدان اشاره دارد».[4] آیاتی مانند این آیه شریفه: «آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او میگویند و هر موجودى، تسبیح و حمد او میگوید ولى شما تسبیح آنها را نمیفهمید او بردبار و آمرزنده است».[5]
بر همین اساس و با توجه به هوشمندی تمام موجودات، ممکن است بگوییم: تواضع در اینجا یعنی آنکه تمام کوهها انتظار داشتند که کشتی نوح(ع) بر آنان فرود آید، اما کوه «جودی»[6] خود را کوچکتر از آن میپنداشت که چنین انتظاری داشته باشد و به دلیل همین تواضع، از سوی خدا برگزیده شد تا لنگرگاه کشتی نوح(ع) باشد.