بابیت و بهائیت، نمای دور، نمای نزدیک (6)
ندای صلح با دست های خونین!
(ترور ازلیهای عکا به دست حواریون بهاء: ذی قعده ی 1288ق)
می دانیم که بهاء و برادرش یحیی صبح ازل با اطرافیان شان در قلمرو عثمانی، تا دوران تبعید به ادرنه(1280ق) با هم بودند، اما پس از گذشت چندی از اقامت آنها در آن شهر، به دلیل اختلاف و کشمکش سخت و فزاینده ای که بین بهاء و ازل بر سر ریاست بابیان در گرفت، و سعایتی که طرفین، نزد اولیای دولت عثمانی (با فشار دولت ایران) بهاء و اتباعش را از ادرنه به عکا تبعید کرد و ازل و یارانش را نیز به قبرس گسیل داشت. ضمناً برای آنکه دو گروه، راپرت کارهای یکدیگر را به دولت عثمانی بدهند، 4تن از بهائیان را همراه ازل به قبرس فرستاد و متقابلاً 4تن از ازلیان را نیز در معیت بهاء به عکا اعزام کرد. بهائیان تبعید شده به قبرس، مشکین قلم خراسانی، میرزا علی سیاح، محمد باقر اصفهانی و عبدالغفار نام داشتند و ازلیهای منتقل شده به عکا نیز از اشخاص زیر بودند: سید محمد اصفهانی، آقاجان بیک کاشانی، میرزا قلی تفرشی (برادر زن صبح ازل) و برادرش میرزا نصرالله تفرسی. در میان بهائیان انتقالی به قبرس، مشکین قلم شاخص تر از دیگران بود، و در بین ازلیهای مقیم عکا نیز سید محمد اصفهانی جنبه ی مهتری داشت. سید محمد از قدمای بابیه محسوب گشته و پس از یحیی ازل، برجسته ترین فرد ازلیها شمرده می شد و حتی خود بهاء، پیش از بروز اختلافات، او و ملا محمد جعفر نراقی (یکی دیگر از سران ازلی) را «شهود بیان» لقب داده بود.(1)
منابع بهائی، با آب و تاب از جاسوسی و خبرچینی سید محمد اصفهانی و آقاجان کج کلاه در عکا (بر ضد بهائیان نزد دولتمردان عثمانی) سخن می گویند(2) و البته جاسوسی افراد خویش در قبرس (بر ضد ازلیها نزد عمال عثمانی) را مسکوت می گذارند. و این در حالی است که شواهد موجود، از جاسوسی هر دو طرف (از جمله بهائیان) بر ضد رقیب نزد اولیای دولت عثمانی حکایت دارد.
می دانیم که ادوارد براون، خاورشناس انگلیسی، در سال های 1305-1306ق (مقارن با واپسین سال های سلنطت ناصرالدین شاه) سفری به ایران کرده و از جمله، گذری به شهر کرمان داشته است. براون ضمن شرح خاطرات خود از ایام اقامت کرمان، کراراً از فردی بهائی در آن شهر یاد می کند که از تصریح به نام حقیقی وی خودداری کرده و او را با عنوان مستعار «شیخ ابراهیم سلطان آبادی» می خواند. بهائی یاد شده که خود زمانی در عکا اقامت داشته و قاتلان ازلیهای مقیم عکا را دیده بود، یک روز که مست بوده در پاسخ به سؤال ادوارد براون از چگونگی قتل ازلیهای عکا، چنین می گوید:
بله… قاتلین ازلیها دوازده نفر بودند که در زمان اقامت من در عکا، نه نفرشان هنوز زنده بودند. ماجرا از این قرار بود که وقتی بهاء در ادرنه، ادعاهایش را مطرح کرد و برادر ناتنی اش، صبح ازل، حاضر به قبول آنها نشد، بابیان به دو دسته تقسیم شدند، بعضی طرف اولی و بعضی طرف دومی را گرفتند. اختلافشان آن قدر بالا گرفت که به زد و خورد و کشمکش علنی انجامید که در نتیجه، دو نفر ازلی و یک نفر بهائی کشته شدند. پس دولت ترکیه تصمیم گرفت تا آن دو را از هم جدا کند و قرار شد میرزا یحیی صبح ازل و پیروانش به شهری ساحلی در قبرس… و میرزا حسینعلی بهاء با اقوام و پیروانش به عکا، تبعید شوند. اما از آنجا که مقامات ترک خبر داشتند که این دو فرقه در نهایت خصومت با یکدیگرند، فکر کردند که از این مطلب به نفع خودشان استفاده کنند و چند نفر از فرقه ی مخالف را در محل تبعید رهبر فرقه ی دیگر نگه دارند تا بدین وسیله هرگاه مسافری از ایران یا جای دیگری برای دیدن بهاء یا ازل به عکا یا قبرس برود. این پیروان فرقه ی رقیب با همکاری دولت، بتوانند موانعی بر سر راه آنها پدید آورند. پس سه نفر از پیروان بهاء (که یکی از آنها به نام مشکین قلم که به دلیل مهارت فوق العاده در خوشنویسی به این لقب خوانده می شود و هنوز، در 1892 میلادی، زنده است) را همراه ازل به قبرس و هفت نفر ازلی را به همراه بهاء به عکا فرستادند.
…[نقشه ی بهائیان در قبرس] خوب پیش رفت، زیرا مشکین قلم قهوه خانه ی کوچکی در بندرگاه که همه مسافران در آنجا وارد می شدند، دایر کرد و هرگاه یک ایرانی را می دید که وارد شده، او را به صرف چای یا قهوه یا چپق و قلیان دعوت می کرد و کم کم از زیر زبانش می کشید که به چه دلیل به آن جا آمد و اگر دلیلش دیدن صبح ازل بود، فوراً به مقامات دولتی اطلاع می داد و زائر را از جزیره اخراج می کردند…(3)
بنابراین، هم ازلیهای مقیم بر ضدّ بهائیان نزد دولتمردان عثمانی جاسوسی می کردند و هم بهائیان مقیم قبرس بر ضدّ ازلیان. اما جالب است بدانیم که ازلیها، جواسیس بهائی را در قبرس نکشتند و عنصر شاخص بهائیان در قبرس موسوم به مشکین قلم(4) صحیح سالم (به نوشته ی عباس افندی در تذکره الوفاء) از 1285 تا 1294 در قبرس زیست و چون قبرس از دست عثمانیها خارج و در اختیار انگلیسها قرار گرفت، مشکین از اسارت رهایی یافت و به عکا نزد بهاء رفت.(5) اما اطرافیان بهاء در عکا، در همان اوایل امر، همه ی ازلیهای مقیم آن شهر را با وضعی فجیع کشتند و حتی در اثر این امر، حاکم عکا مدتی بهاء و خویشاوندان و یاران نزدیک او را به حبس افکند و بعضی از آن ها را سالها در زندان نگهداشت.
ادوارد براون، در کتاب مشهور خود: موادی برای مطالعه درباره ی آیین باب، ماجرای ترور سید محمد اصفهانی و یاران ازلیش به دست بهائیان در عکا را، شرح داده است. براون، از فردی به نام نصیر بغدادی معروف به مشهدی عباس (ساکن بیروت) سخن می گوید که آدمکش حرفه ای و مزدور میرزا حسینعلی بهاء و عباس افندی بود و به دستور آن ها چند تن را به قتل رسانید، هم چون ملا رجبعلی قهیر، برادر زن باب، که از برخی اسرار پیدایش بابیگری آگاه بود. براون، هم چنین، از تکاپوی سه تن از بابیهای ازلی در عکا یاد می کند که بهائیان عکا تصمیم گرفتند آنان را از سر راه بردارند. بهائیان یاد شده نخست در نظر داشتند این مأموریت را به نصیر بغدادی واگذارند ولی بعداً منصرف شدند؛ زیرا احضار نصیر از بیروت (به شهرتی که در این گونه کارها داشت، ممکن بود راز قتل را برملا کند. لذا مأموریت مزبور به هفت تن بهائی زیر واگذار شد: استاد عبدالکریم خیاط، استاد محمدعلی سلمانی اصفهانی، استاد احمد و همشیره زاده اش میرزا حسن نجار کاشانی و آقا محمد ابراهیم کاشانی و میرزا جعفر یزدی و آقا میرزا حسین کاشانی طباخ. این هفت تن روز 12 ذیقعده ی 1288 به منزل مخالفین خود ریخته سید محمد و آقاجان کج کلاه و میرزا رضاقلی تفرشی را به قتل رسانیدند.
حکومت عکا پس از اطلاع از قضیه، تمام بهائیان عکا را (از جمله، هفت نفر فوق) را با خود بهاء و پسرانش: عباس و محمد علی افندی، و میرزا محمد قلی (برادر بهاء) و آقاجان کاشانی ملقب به خادم الله [به اصطلاح: کاتب وحی بهاء] دستگیر و به اداره ی حکومتی برد و آنگاه بهاء و محمدعلی افندی را در شاهوردی خان(6) و عباس افندی را در بندر و میرزا محمد قلی را در جای دیگر حبس کرد. ولی خادم الله و سایر اصحاب را در محبس سخت زنجیر کرد و محلی را که مُشرِف به بندر و نزدیک منزل یاور توپخانه بود جهت بهاء و پسرانش تعیین نموده، پس از سه روز ایشان را برای استنطاق حاضر کرد…
یاران بهاء 6 روز در محبس حکومتی به سر بردند. سپس هفت تن مباشر قاتل را به بندر و مابقی را که 26 تن بودند به شاهوردی خان فرستادند. حبس آنان شش ماه و شش روز به طول انجامید و هفت تن قاتل نیز به حبسهای طولانی (از 7 تا 15سال) محکوم شدند.(7)
براون، هم چنین، در حواشی خود بر مقاله ی شخصی سیاح (چاپ اول، 1891) به این ماجرا اشاره می کند. به گفته ی او: مقالات عثمانی تصمیم به تبعید دو برادر به دو نقطه ی مختلف گرفتند و (در ربیع الثانی سال 1285ق) صبح ازل و پیروانش را به فاماگوستا (قلعه ی ماغوسا در قبرس) و حسینعلی بهاء و 80 نفر از پیروانش و چهار نفر ازلی را به عکا فرستادند. این چهار نفر ازلی عبارت بودند از: حاجی سید محمد اصفهانی، آقاجان بیگ کج کلاه، میرزا رضا قلی تفرشی و برادرش آقا میرزا نصرالله. به نوشته ی براون، قبل از عزیمت به عکا، حسینعلی بهاء میرزا نصرالله تفرشی را در ادرنه مسموم ساخت و کمی پس از ورود به عکا، سه ازلی دیگر در خانه شان در عکا به دست اطرافیان بهاء کشته شدند.(8)
عبدالحسین آیتی (مبلغ مستبصر بهائی) که با برخی از عوامل قتل از نزدیک گفت و گو داشته، مقتولان ازلی در عکا به دست بهائیان را بالغ بر 5تن می شمارد که در دو نوبت انجام گرفت:
قضیه ی دیگر، قضیه ی کشته شدن ازلیهای مقیم عکا به دست تروریستهای(9) بهائی [است] و آن ها پنج نفرند که در دو دفعه ترور شدند: دو نفرشان(10) را در ابتداء، استاد محمدعلی سلمانی و یکی دو نفر دیگر مخفیانه کشته در شکاف دیوارخان عکا مخفی کردند. و سبب قتلشان این بوده که به کلیم، برادر بهاء، جسارت کرده گفته اند پولها را به مکر و حیله و شارلاتانی از ایران می طلبید و به ما بهره نمی دهید. بالجمله، بعد از مدتی، عفونت آنها سبب کشف شد، ولی دکتری را – که معلوم نیست به پول یا گول فریب داده – نزد حکومت فرستادند و او شهادت داد که آنها از مرض وباء مرده اند.
و چون این قضیه کشف نشد، دفعه ی دیگر همان ترور[یستها] حمله برده سه نفر دیگر را که سید محمد اصفهانی و رضاقلی تفرشی و آقاخان(11) کج کلاه بودند و اسرار بهائیان را آشکار کرده بودند و نزدیک بود کاملاً بر اهل عکا معرفی شوند، در وسط روز در خانه شان کشتند، و در این قضیه، عبدالبهاء عباس هم همراه بوده و مباشرت قتل نموده، ولی حکومت نتوانست از آن ها اقرار بگیرد. لهذا آنها را نفی [تبعید] کرد، مگر بهاء و عبدالبهاء که هر دو را حبس کرد و حتی یک هفته حبس عباس افندی طول کشید.
آیتی می افزاید: «اینها از قضایای مسلّمه است که احدی بی خبر و منکر نیست. حتی در وقتی که من کتاب تاریخ برای این طایفه می نوشتم، بعضی از این حوادث را با لحنی بسیار خفیف که به عالم بهائیت زیاد برنخورد نوشتم، ولی بعضی از متعصبین خوششان نیامد و گفتند تاریخ بهائی لکه دار می شود و عبدالبهاء هم اجازه بر درجش نداده، لهذا در موقع طبع آن ها را ساقط کردم؛ و این است یکی از مواقع که من خود به غلط بودن کتاب تاریخم اعتراف می کنم».(12)
آیتی به جد معتقد است که: در قتل سید محمد و آقا جان کج کلاه و رضاقلی تفرشی، به طور حتم خود عباس افندی شریک بلکه پیشقدم در قتل بوده و فرمان از طرف پدرش صادر شده، حتی در اوایل استدلال می کرده اند که سید محمد را خود عباس افندی کشته است و به این واسطه، او مسیح و سید محمد دجال است. چه، در اخبار اسلامی است که دجال به شمشیر مسیح کشته خواهد شد. بعد که دیدند این استدلال، موجب افتضاح است مسکوت گذاشتند».(13) نیز می نویسد: «یکی از قاتلین: استاد محمدعلی سلمانی، را من خود 21 سال قبل [از تألیف کشف الحیل] در عشق آباد دیدم و شرح حبس چندین ساله ی خود را برایم گفت و گفت: وقتی که تصمیم به قتل آن مخالفین گرفتم، من از جمال مبارک (بهاء) اجازه خواستم، با تبسم و شوخی فرمودند: اگر اجازه ندهم چه می کنی؟ عرض کردم: اگر اجازه هم ندهید من شرکت در قتلشان خواهم کرد. تبسمی نموده فرمودند: مگر از خدا نمی ترسی؟ عرض کردم: خدایی غیر از شما نیست که از او بترسم. دیدم وجهه ی مبارک شاد و خندان شد و فرمودند: مرحبا، موفّق باشی!».(14)
اعتراف بهائیان به ترور ازلیهای عکا
قتل ازلیهای مقیم عکا به دست اطرافیان خاصّ بهاء، امری مسلّم است که حتی مورخان رسمی بهائی همچون عبدالحمید اشراق خاوری و حسن موقر بالیوزی نیز به آن اعتراف دارند.
عبدالحمید اشراق خاوری، نویسنده و مبلغ بهائی، صراحتاً به «قتل چند نفر از»ازلیها (و به قول او: مفسدین و معرضین») توسط «عده ای از اصحاب» بهاء در عکا اعتراف دارد.(15)
گزارش آیتی از ماجرا را فوقاً دیدیم. باید افزود که بخش هایی از گزارش مزبور، کاملاً از سوی حسن موقر بالیوزی (از سران و مورخان شاخص بهائی) تأیید شده است.
موقر بالیوزی در مورد نصیر بغدادی، تروریست بهائی، می نویسد: «یکی از بهائیان عرب موسوم به ناصر(16) که به نام حاجی عباس نیز معروف بود، به قصد ساکت کردن آن بدکاران [ازلیهای مخالف بهاء در عکا] از بیروت به عکا آمد. به احتمال قوی این همان ناصر است که گفته می شود در قتل حاجی احمد کاشانی در بغداد دست داشته است».(17)
موقر، هم چنین، به نخستین ترور ازلیهای عکا توسط بهائیان نیز (که قبل از ترور سید محمد اصفهانی و دو تن همراهش انجام گرفت) اشاره و اعتراف دارد. وی می نویسد: «محمد جواد قزوینی [از بهائیان مقیم عکا] در یادداشتهای خود از کشته شدن دو نفر دیگر که قبل از سید محمد اصفهانی و دو نفر همدستانش به قتل رسیده بودند یاد می کند. بنابراین یادداشتهای او این دو نفر، حسین علی کاشانی معروف به خیاط باشی و حاجی ابراهیم کاشانی بودند ولی از کسانی که آن ها را به قتل رسانیده اند نام نمی برد. به احتمال قوی این دو نفر از اهل کاشان که افراد بی ثباتی [در ایمان به بهاء] به شمار می رفتند، با آن که در بین یاران جمال مبارک و در “خان عمدان” به سر می بردند، ولی با ازلیها نیز در تماس بودند. محمد جواد می نویسد که روزی حاجی ابراهیم در بازار در مقابل او و در حضور مفتی، آقای کلیم را تهدید کرد. این رفتار ناشایست خشم اصحاب را برانگیخت و چند تن از آنان (که نام برده نشده اند) آن دو نفر را به قتل رسانیدند و در یکی از اطاق های کاروانسرا دفن کردند…».(18)
نقش بهاء، در ترور ازلیهای عکا
دو مورخ بهائی یاد شده (اشراق خاوری و موقر بالیوزی) چنانکه دیدیم به تقل ازلیهای عکا توسط اطرافیان خاص بهاء، اعتراف دارند، چیزی که هست (هم چون خود بهاء) ادعا می کنند که ترور مزبور «بدون رضایت و اجازه ی» شخص وی صورت گرفته است(19)، که البته انگیزه ی آن ها از این ادعا – که تبرئه ی ساحَتِ مؤسس بهائیت از جنایت باشد – کاملاً قابل درک است.
اساساً چنانکه می دانیم، منابع بهائی، به تبعیت از خود بهاء، کوشش بسیار دارند که از مؤسس بهائیت، چهره ای صلح دوست، و مخالف جنگ و نزاع و خشونت، ترسیم کنند، و بر این اساس، طبعاً هر جا که انگشت اتهامی در ترور اشخاص، متوجه او باشد، موضوع را به شدت تکذیب می کنند.
به رغم این تمهیدات، اما، قرائن و شواهد متقن تاریخی (که بعضاً در منابع بهائی نیز به چشم می خورد) چهره ی «واقعی» مؤسس بهائیت را به گونه ای دیگر ترسیم می کند؛ چهره ای که برای پیشبرد اهداف خویش، از اعمال خشونت نسبت به مخالفان ابایی ندارد و دستش به خون انسان ها (و حتی همکیشان بابی خود) آلوده است.
در ماجرای ترور ازلیهای عکا نیز، منابع بهائی(در عین اعتراف به وقوع ترور توسط کارگزاران خاص و اطرافیان نزدیک بهاء)، هم چون مورد ترور نافرجام ناصرالدین شاه در شوال 1268ق، تلاش می کنند که شخص بهاء را از این ترورها بر کنار شمرده و بلکه مخالف آن ها قلمداد کنند (چنانکه خود بهاء را از این ترورها برکنار شمرده و بلکه مخالف آن ها قلمداد کنند (چنان که خود بهاء نیز حین دستگیری و محاکمه توسط حکومت عثمانی پس از ترور ازلیهای عکا، همین ادعا را داشت که اصحاب وی، بدون اذن و اطلاع او دست به این کار زده اند). و این انکار و تکذیب، در حالی است که، اولاً جناح ازلی، ترور همکیشان خود در عکا را زیر سر شخص بهاء می شمرد. ثانیاً به اعتراف خود منابع بهائی، تروریستها از نزدیکان و مریدان خاص بهاء بودند و شدیداً زیر نفوذ وی قرار داشتند.
ثانیاً بهاء و عباس افندی نه تنها آنها را از خود طرد نکردند، بلکه برای آزادی آنها از زندان اقدام نیز نمودند. رابعاً الواح و آثار قلمی بهاء، سرشار از طعن و لعن و تفسیق و تکفیر ترورشدگان، و استعمال تعابیر تند و بشدت تحریک آمیز بر ضد ایشان است.
نکات چهارگانه ی فوق را یکان یکان بررسی می کنیم:
الف) ازلیها، نسبت ترور را به بهاء می دادند
گروه ازلی – که ترور سید محمد اصفهانی و یاران وی در عکا، ضربه ی سختی به کیان آن زد – قاطعانه حسینعلی بهاء را مسئول این ترور می شمرد. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی کرمانی (دامادهای صبح ازل، از سران گروه ازلی)، در کتاب هشت بهشت تصریح می کنند که: میرزا حسینعلی بهاء در ادرنه، قبل از حرکت به عکا، میرزا نصرالله تفرشی را مسموم کرد و «در عکا نیز چند نفر از اصحاب خود را فرستاد» حاجی سید محمد اصفهانی و آقاجان بیگ و میرزا رضاقلی تفرشی (برادر نصرالله) را «در خانه نزدیک قشله [قلعه ی نظامی] که منزل داشتند شهید کردند و قاتلین اینان عبدالکریم شمر و حسین آب کش و محمد جواد قزوینی» بودند.(20)
به نوشته ی مؤلفان هشت بهشت: در ایران نیز، اتباع بهاء از ترور ازلیهای متنفذ (دریغ نداشتند، چنان که «خیاط باشی و حاجی ابراهیم خان را در خانه ی گندم فروشی کشتند و جسم آنان را با آهک در زیر خاک گذارده روی آنها را با گچ سکو بستند». حتی طلبکاران حسینعلی بهاء نیز از این قتلها مصون نبودند، چنانکه اتباع بهاء، «حاجی جعفر را، که مبلغ هزار و دویست لیره از میرزا [بهاء] طلبکار بود و به مطالبه ی پول خود در عکا قدری تندی نمود و دزدیهای حضرت را حس کرده، میرزا آقاخان کچل قزوینی را تشویق کردند که آن پیرمرد را شبانه کشته، از طبقه ی فوقانی کاروانسرا به زیر انداختند و گفتند خودش پرت شده… هم چنین هر یک از» بابیان قدیمی «که از فضاحت و شناعت کارهای میرزا مطلع بودند و فریب او را نخوردند، فرستاد در هر نقطه شهید نمودند»، هم چون: سید علی عرب در تبریز و میرزا بزرگ کرمانشاهی و رجبعلی قهیر و برادرش آقاعلی محمد که این دو تن اخیر، به دست ناصر بغدادی و عبدالکریم خیاط باشی در کربلا و بغداد ترور شدند…(21)
ب) تروریستها اطرافیان نزدیک و اصحاب خاص بهاء بودند
حسن موقر بالیوزی، مورخ سرشناس بهائی، عوامل ترور ازلیهای مقیم عکا را افراد بهائی زیر می داند: محمد ابراهیم ناظر کاشانی، میرزا حسین نجار (کاشانی)، حسین آشچی کاشانی، میرزا جعفر یزدی، استاد احمد نجار کاشانی، استاد محمد علی سلمانی اصفهانی، و عبدالکریم خراط اصفهانی.(22) مؤلفان هشت بهشت، اسم محمد جواد قزوینی را نیز بر سیاهه ی نام قاتلین ازلیهای عکا افزوده اند.(23)
میرزا جعفر یزدی همان کسی است که 70من از قندیلهای مسی مساجد یزد را دزدید و فروخت و پول آن را نزد بهاء در بغداد برد و بهاء، نه تنها وی را بابت این عمل سرزنش و طرد نکرد، بلکه او را به خدمتکاری خود پذیرفت و در تبعید خود از بغداد به اسلامبول، «در زمره ی مهاجرین و ملتزمین» قرار داد.(24)
حسین آشچی کاشانی از همراهان و کارگزاران بهاء در طول دوران تبعید بهاء (از بغداد به ادرنه و عکا) به شمار می رفت و «مسئول آشپزخانه و تهیه ی غذا» در خانه ی او بود.(25) در معنا، غلام خانه زاد بهاء محسوب می شد، و به قول حسن موقر: «کسی بود که از اوان طفولیت و از ایام بغداد در خانه ی حضرت بهاءالله بزرگ شده و ایمان و اخلاصی کم نظیر داشت».(26) آشچی که نوه عموی حاجی میرزا کاشانی (بابی مشهور و مهمان دار باب در کاشان) می شد، از کسانی بود که بهاء مأموریت مهمی چون خواستگاری از برادرزاده ی خویش در ایران برای عباس افندی را بر عهده ی او نهاد. او «در تمام مراحل» تبعید بهاء از بغداد «تا عکا جزو همراهان مبارک بود».(27)
منابع بهائی، آشچی را «از مؤمنین اولیه ی دوران» باب می شمارند که «در اوان صباوت، پدر خود را از دست داد و در بغداد در بیت مبارکه بهاءالله بزرگ شد و به سمت آشپز هیکل مبارک به خدمت پرداخت و به همین علت بود که به نام آشچی معروف شد». به نوشته ی همانان: در اواخر عمر آشچی، شوقی افندی (پیشوای بهائیان) به عبدالرسول کاشانی دستور داد که کنار بستر آشچی بنشیند و خاطرات او را سؤال و یادداشت نماید، و او نیز چنین کرد.(28) این نشان می دهد که وی تا پایان حیات، مورد علاقه و اعتماد رهبری بهائیت قرار داشته است.
استاد احمد نجار نیز از همراهان بهاء در تبعید عثمانی بود و هنگام حرکت بهاء و یارانش از بغداد به اسلامبول، برای آنان کجاوه ساخت.(29) محمد جواد قزوینی، به نوشته ی طراز سمندری، مبلغ مشهور بهائی، «از متمسکین و طائفین حول [بهاء] بود.(30) محمد ابراهیم ناظر کاشانی نیز «از کاشان به بغداد سفر» کرده «و در تمام مراحل» تبعید بهاء از بغداد به عکا، او را همراهی می کرد.(31) وی در سفر تبعید بغداد به اسلامبول، «مسئول خرید مایحتاج بین راه» بود.(32) در عکا هم «نگهبانی بیت» بهاء را بر عهده داشت «و در ضمن، دلاک حمام» وی نیز بود.(33)
استاد محمد علی سلمانی (به نوشته ی موژان مؤمن، نویسنده ی معاصر بهائی) «از مؤمنین اولیه ی دوره ی» باب بود و حتی در غوغای 1268ق/1852 یک گوش خود را از دست داده بود. «پس از این حادثه او به بغداد آمد و جزو اصحابی بود که از بغداد تا ادرنه در رکاب» بهاء «راه می پیمود».(34) وی، به گفته ی حسن موقر: آرایشگر بهاء و به اصطلاح «سلمانی» و نیز دلاک او بود(35) و در هنگام تبعید بهاء از بغداد به نقاط دیگر عثمانی، «علاوه بر شغلی که به آن اسم نامیده می شد، نظارت اثاث و اموال کاروان را نیز بر عهده داشت».(36)
سلمانی «در حادثه ی قتل ازلیها شرکت داشت و پس از خلاصی از زندان، دکان کوچکی در بازار شهر باز کرد» و در اواخر عمر نیز به عشق آباد رفت.(37) در همین شهر بود که برای آیتی، آواره و مبلغ سرشناس بهائی آن روز، نقل کرد که: وقتی تصمیم به ترور ازلیها گرفتم، از بهاء اجازه خواستم و ایشان «با تبسم و شوخی فرمودند: اگر اجازه ندهم چه می کنی؟ عرض کردم: اگر اجازه هم ندهید من شرکت در قتلشان خواهم کرد. تبسمی نموده فرمودند: مگر از خدا نمی ترسی؟ عرض کردم: خدایی غیر از شما نیست که از او بترسم. دیدم وجهه ی مبارک شاد و خندان شد و فرمودند: مرحبا، موفق باشی!».(38)
نزدیکی تروریستها به بهاء و عباس افندی، در حدی بود که بلافاصله پس از ترور ازلیهای عکا، شخص بهاء همراه برادر و پسر و منشی اش (به ترتیب: میرزا محمد قلی، عباس و محمد علی افندی، و آقاجان کاشی) دستگیر و مدتی را به حبس گذراندند. وصفی که موقر بالیوزی از خشم شدید مردم عکا نسبت به بهائیان آن شهر، پس از ترور سید محمد اصفهانی و یارانش، به دست داده جالب و خواندنی است: «اتفاقاً خانه ی آن سه نفر ازلی درست در مقابل “سرایه” قرار داشت. صدای گلوله و سپس فریاد و فغانی که برخاست صالح پاشا متصرف [استاندار عکا] را از خانه اش بیرون کشید و در این جا بود که محشر کبری بر پا شده». موقر سپس از آقا رضا قناد شیرازی (یکی از حواریون بهاء، و جد عباس هویدا نخست وزیر عصر پهلوی) نقل می کند که می گوید: پس از وقوع ترور «همه ی اهالی[عکا] از پیر و جوان، توانگر و تهیدست، حاکم، رئیس پلیس و سربازان به پا خاسته بودند. گویی دشمنی جرار به آن ها حمله ور شده بود. همه در حالی که با سنگ و چوب و شمشیر و تفنگ مسلح بودند به سوی بیت حضرت بهاءالله و سایر اصحاب حمله بردند و هر کس را که می دیدند دستگیر می کردند. متصرف و مأمورانش به همراهان سربازان، خانه ی جمال مبارک [بهاء] را محاصره نمودند».(39)
جالب است که بهاء در الواح و آثار خویش، از جمله لوح سلطان، کراراً ادعا کرده است که او در دوران تبعید به قلمرو عثمانی، تلاش بسیار و ممتد چندین ساله ای را در جهت اصلاح اخلاق بابیان از خشونت گریها و ماجراجوییهای پیشین آن ها مبذول داشته و توانسته است عناصر تحت نفوذ خویش را از این اعمال باز داشته و آنان را تهذیب و تربیت کند.(40) متقابلاً همه ی خصلت های زشت را به جناح رقیب خود: ازلیها، نسبت داده و هر چه را که دلش خواسته به آنان نسبت داده است. جانشینان بهاء نیز (نظیر عباس افندی در سخنرانیهای امریکا، و شوقی در قرن بدیع و دیگر آثار خود) ادعاهای بهاء در این زمینه را تکرار کرده و بدین امر افتخار کرده اند.
بهاء در لوح سلطان، با اشاره به «حرب و جدال» خونین میان بابیان و حکام قاجار در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه در ایران، ادعا می کند که: «این فانی بعد از ورود عراق، کل را از فساد و نزاع منع نمودند و… کل مطلعند و شهادت می دهند که جمیعت این حزب در عراق اکثر از جمیع بلدان بوده، مع ذلک احدی از حد تجاوز ننموده و به نفسی متعرض نشده، قریب پانزده سنه می شود که کل ناظراً الی الله و متوکلاً علیه ساکنند و آنچه بر ایشان وارد شد صبر نموده اند و به حق گذاشته اند…
محمد علی فیضی، نویسنده و مبلغ سرشناس بهائی، در شرح این کلام بهاء، با اشاره به درگیریها و زد و خوردهای بابیان با حکومت قاجار در ایران در اوایل زمان ناصرالدین شاه، می گوید: بهاء پس از ورود به بغداد در سال 1269، با طرح «مواعظ حسنه و صدور تعلیمات روحانیه، اخلاق و رفتار بابیان را اصلاح و آنها را به سلامت و تزکیه ی نفس و ثبوت بر امر و تحمل مصائب و بلیات، و تسلیم و رضا در برابر اراده ی الهی دعوت فرمودند… و احباب… چنان منجذب و مشتعل گردیده بودند که بی اختیار به تبلیغ و هدایت نفوس پرداختند و با اعمال حسنه آتش محبت الهی را که رو به خاموشی رفته بود دو مرتبه برافروختند، به طوری که دیگر آن حوادث و وقایع قبل رخ نداد… [و بابیان] در اثر تربیت و تعلیمات آن حضرت با حالت تسلیم و رضا جمیع مصائب و بلایا را تحمل نموده… به نحوی که در هر نقطه و مکان که مورد تعرض اعدا قرار گرفته اند به کمال ثبوت و استقامت پایداری نموده، دست به انتقام و کینه جویی نگشوده، معارضه به مثل ننمودند».
این نویسنده ی بهائی، در ادامه به کلام بهاء در لوح دنیا (عالم) اشاره می کند که می گوید: «به یاریِ باری، شمشیرهای برنده ی حزب بابی به گفتار نیک و کردار پسندیده راجع»گردید. نیز به سخن عبدالبهاء استناد می کند که در مقاله ی سیاح می نویسد: «بعد از رجوع بهاءالله در تربیت و تعلیم و آداب و تنظیم و اصلاح احوال این طایفه جهد بلیغ نمود، به قسمی که در مدت قلیله، جمیع این فساد و فتن خاموش گردید و منتهای قرار و سکون در قلوب حاصل شد» و نیز: «چون این اساس در قلوب این طایفه استقرار یافت، به قسمی در جمیع بلاد حرکت نمودند که در نزد اولیای امور به سلامت نفس و سکون قلب و نیت صحیحه و اعمال حسنه و حسن آداب مشتهر گشتند».(41)
به رغم این ادعاها و رجزخوانیها، اینک (پس از گذشت نزدیک به 20 سال از ورود بهاء به جمیع بابیان در عراق) می بینم که نزدیک ترین و مقرب ترین یاران بهاء در عکا، این گونه دَدمنشانه دست به قتل فجیع مخالفان خویش می گشایند، اما ازلیهای مهاجر به قبرس (که در منابع بهائی، منشأ همه ی فسادها و مصدر همه ی شرارتها قلمداد می شوند) چنین خشونتی را در حق جواسیس بهائی فعال و مزاحم در آن دیار روا نمی دارند…!
حال، با توجه به ادعاهای بهاء در اصلاح و تربیت مریدان خود، ناگزیریم یکی از دو گزینه ی زیر را بپذیریم:
گزینه ی 1: ادعای بهاء در مورد تهذیب و تربیت اتباع خویش، و سوق آن ها به مهرورزی و عطوفت با دیگران (حتی با دشمنان)، دروغ است و مواعظ و نصایح وی به هیچ وجه حتی روی نزدیک ترین یاران وی کارگر نیفتاده و آنان پس از سالها (بر خلاف تعلیمها و توصیه های وی، و بدون اذن و اطلاع و خواست او) دست به این کشتار فجیع آلوده اند.
گزینه ی 2: بهاء (چنان که خود و اتباعش مدعیند) در تهذیب و اصلاح اخلاق اصحاب خویش، و دور ساختن آنها از اعمال خشونت بار و ماجراجویانه ی پیشین، کاملاً موفق بوده است، و اگر می بینیم که آنان (پس از سال ها معاشرت نزدیک با بهاء و فرمانبری کامل از دستورات وی) دست به چنین عمل فجیعی می زنند، این امر نه ناشی از «اخلاق سوء» و «عدم تربیت» آنان، بلکه دقیقاً «عمل به دستور» رهبرشان (بهاء) بوده است. و الا آنان (در پرتو تربیت های چندین و چند ساله ی بهاء) انسان هایی سخت عطوف و مهربان بار آمده و طاقت دیدن سر بریده ی یک مرغ را نیز ندارند، چه رسد به این که روز روشن و دشنه ی تیز و سلاح خونریز بردارند و هم چون قاتلان بی رحم و حرفه ای، غافلگیرانه بر سر مخالفان خود بریزند و پیکر آن ها را، زنده زنده، آش و لاش کنند…!
ظاهراً گریزی نیست جز آن که یکی از دو گزینه ی فوق را انتخاب کنیم، و البته خواننده ی هوشمند و نکته سنج، در انتخاب هر یک از این دو گزینه، مختار است!
ببینیم نکات دیگر، مؤید کدام یک از این گزینه ها است؟
ج) ادامه ی دوستی و صمیمیت بهاء و عباس افندی با تروریستها
ضمناً جالب است بدانیم که بهاء، هیچ گاه قاتلین ازلیهای عکا را – به علت اقدام به ترور مزبور – از خود طرد نکرد و به تصریح موقر بالیوزی: محمد علی سلمانی «به این سمت در خدمت هیکل مبارک بود (و بعدها نیز همین خدمت خود را ادامه داد)».(42) حتی به نوشته ی براون: قاتلان یاد شده پس از چندی «به شفاعت و ضمانت عباس افندی» آزاد شدند.(43)
در همین زمینه سخن شوقی افندی (جانشین عباس افندی) در لوح قرن یادکردنی است که در کلامی که از آن زهرکینه می تراود، از قتل سید محمد اصفهانی این گونه اظهار خوشوقتی می کند: «سید لئیم خبیث اصفهانی که آن مشرک بالله [یعنی صبح ازل] را اغوا نمود در همان آتش که به دست خود در سجن اعظم مشتمقل نموده بود بیفتاد و بسوخت و در قعر حجیم مسکن و مأوی جست».(44)
د) بدگویی شدید (و تحریک آمیز) بهاء نزد اتباع خود بر ضدّ ازلیها
عجیب است که منابع بهائی می خواهند بهاء را در ترور ازلیها، فردی بی تقصیر و حتی مخالف این امر نشان دهند! و این در حالی است که بهاء در آثار خویش از هیچ گونه بدگویی و هتاکی و حتی تفسیق و تکفیر نسبت به ازل و اتباع وی خودداری نکرده و روشن است که این گونه برخوردها، چه آتشی از حقد و کینه و خشم و غضب را در دل مریدان او بر ضدّ ازلیها بر می افزود.
در این زمینه، نخست باید به احکام کلی و خشونت بار بهاء بر ضدّ مخالفان خویش اشاره کرد: او در لوح احمد به اتباع خویش توصیه می کند که: بر ضدّ دشمنان من، هم چون شعله ی آتش، و برای دوستانم به سان چشمه ی بقاء باشید: کن کشعلة النار علی اعدائی و کوثر البقاء لاحبّائی.(45) نیز از زبان همو در یکی از الواح می خوانیم که به هوادارانش توصیه می کند: بر مؤمنان (بخوانید: بهائیان) ابر فضل و احسان، و بر کافران (بخوانید: غیر بهائیان) عذاب محتوم باشند: انتم یا احباء الله، کونوا سحاب الفضل لمن آمن بالله، و عذاب المحتوم کفر بالله و امره و کان من المشرکین.(46)
بنیادگذار بهائیت – علاوه بر صدور این گونه احکام کلی بر ضد مخالفان خود – در خصوص گروه ازلیها سخنان تند و تحریک کننده ی زیادی دارد که تأثیرات شدیداً منفی آن بر روح و رفتار بهائیان به راحتی قابل تشخیص است.
بهاء در ایام تبعید ادرنه و عکا، کتابی به نام بدیع تألیف کرده است که در پاسخ به اعتراضات سید محمد اصفهانی (برجسته ترین مرید و دستیار ازل) تدوین شده و سرشار از الفاظ تند و رکیک نسبت به ازلیان است وی در آن کتاب، برادر و رقیب خویش: یحیی صبح ازل، را با عباراتی چون: «بتِ وَهم»(47)، و «خبیث و مشرک» فرو کوفته (48) و بَقَر و عِجل (گاو و گوساله) شمرده است(49) و حتی مدعی است که «نفوسی اَخبَث» از ازل و یارانش، در عالم وجود نیامده اند!(50)
او در پاسخ به اعتراضات ازلیها (از زبان فرد دیگری) چنین می گوید: «اولاً این بحث به شما وارد است که سال ها نفوسی را پیشوا دانستید که اخبث از آن نفوس در ابداع نیامده و ثانیاً اینکه این عباد به او خلوص داشته ایم و مقرّیم چه در کلمات ابهی بعضی اوصاف مشاهده می شد و همه گمان می نمودیم که مرجع آن اوصاف، نفس موهوم است. الی اَن کشف الله لنا ما کشف و اطلقنا من افعاله ما لافعله النمرود و لا الفرعون و لذا کسرنا صنم الوهم.(51) یعنی، تا این که خداوند، حقیقت بر ما مکشوف ساخت و ما را از عمال وی که نمرود و فرعون هم آن ها را انجام نمی دادند خلاصی بخشید و در نتیجه، زدیم و بت وَهم را شکستیم! نیز می گوید: و ایّ قهرٍ اعظم من ذلک تعبدون البقر و لاتعرفون ثم تدعون بأن یخرج لکم من صُلبه عجلاً لتعبدوه و تکونن من العابدین ثم من نسل هذاالعجل عجلاً آخر…».(52) یعنی، کدام قهری است که بالاتر باشد از پرستیدن گاوی که آن را نمی شناسید (مراد، اطاعت بابیان از ازل است) و سپس از خدا می خواهید که گوساله ای را از صُلب وی بیرون آورد تا آن را بپرستید و سپس نیز از نسل آن گوساله، گوساله ای دیگر را!(53)
حسینعلی بهاء، صبح ازل را «الحیّة الرقطاء» (مار گزنده ای که خال های سفید و سیاه در بدن دارد).(54) نامیده و با القاب و اوصافی چون: «عِجل» به معنی گوساله (اشاره به داستان گوساله ی سامری در قرآن)، «جُعَل»(سوسک)، «ثُعبان»(مار)، «فضله»، و «المشرک بالله… و الکافر بآیاته»، می نوازد! و با اشاره به او و یارانش می گوید: «این وجودات رذلیه ی دَنیّه که فضله ی جمیع مفقودین و مردودین خلق هر ظهورند…».(55)
بهاء، علاوه بر مفتخر ساختن! برادرش صبح ازل به اسامی حیوانات و حشرات، با تعابیری چون: «شیطان» جزیره ی قاف (قبرس) (56)، «بلعم باعورا»(57)، «نفس موهوم»(58)، «ظالم بی وفا» و دارای «نفس خبیثه»(59) می نوازد! او در کتاب بدیع(60) و نیز رساله ی اقتدارات(61) مدعی می شود که ازل، در بغداد به همسر دوم میرزا علی محمد باب تجاوز به عنف کرده، و پس از آن که از او سیر شده، وی را وقف عام مریدان خویش ساخته است!(62) و بدین گونه در مدح و ثنای برادر خود سنگ تمام می گذارد! به گفته ی وی: ازل «مسلم است به اکل و شرب و تصرف در آبکار [دوشیزگان] و نساء ناس [زنان مردم] مشغول بود و اعمالی که والله خجالت می کشم از ذکرش مرتکب…».(63)
گذشته از ازل، یاران و اطرافیان برجسته ی وی نیز، از اظهار لطف مؤسس بهائیت بی نصیب نمانده اند. نوشتجات بهاء، از هجو و هتک میرزا هادی دولت آبادی (دستیار و نماینده ی صبح ازل در ایران)(64) مالامال است. مثلاً میرزا هادی را از «نفوس غافله ی مُعرضه ی متوهمه» می نامد(65) و با تعابیر گزنده ای چون «هاء هاویه»، «مشترک مرتاب» و «جوهرضلال» از او یاد کرده و مورد لعن ذرّات هستی می خواند.(66) همو، ملا جعفر کرمانی (از ارکان ازلگیری در ایران، و پدر شیخ احمد روحی داماد ازل) را «جعفر کذاب» می خواند(67) و سید محمد اصفهانی را سید دجال.(68) به همین نمط، باید از کتاب بدیع یاد کرد که بهاء در آن، پیروان ازل را با تعابیر چون «مشرکین» و «بی شرمیهای ارض» مورد هتک و حمله قرار داده است.(69)
این نوع برخورد را در رفتار جانشینان بهاء (عباس افندی و شوقی) نیز می بینیم عباس افندی در نامه به میرزا ابوالفضل گلپایگانی، ضمن توصیه به نوشتن ردیه بر نقطه الکاف و مقدمه ی براون بر آن، از عموی خود (میرزا یحیی) و اتباع ازلی وی با عنوان «یَموتیان» یاد می کند(70) که تعریض به یحیاییان و پیروان میرزا یحیی است. نیز در نامه به میرزا نعیم شاعر بهائی، به ادوارد براون و علامه محمد خان قزوینی (به علت نگارش مقدمه بر کتاب نقطه الکاف و فاش کردن مظالم بهاء در جنگ با ازل) عنوان «بی خردان»اطلاق می کند.(71) همچنین ضمن بدگویی شدید از میرزا یحیی، و متهم ساختن وی به زنبارگی، می افزاید، «ای کاش، آن شخص را می دیدند و اطوار و احوال و کردار او را به میزان الهی می سنجیدند تا واضح و معلوم شود که سبب انحراف حتی عقل و شعور [از او] مسلوب شده تا چه رسد به اسرار و عرفان ربّ غفور»!(72) نیز ازل را «هر فضلی، عاری» شمرده و منصفانه! مدعی می شود: حرفهایش آن قدر سخیف و بی معنی است که اطفال مدارس هم سخافت آن را درک می کنند!(73)
زمانی که از عباس افندی راجع به آیه ای از باب دوم پولس مسیحی سؤال می کنند که می گوید: «در ذکر شریر که بر هیکل خدا می نشیند»، پاسخ می دهد: «مقصود از شریر میرزا یحیی ازل برادر میرزا حسینعلی است».(74) همو، پس از دستگیری و قتل میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی (دامادهای صبح ازل) به دست محمد علی میرزا ولیعهد در تبریز، طی نوشته ای، از میرزا آقاخان و روحی (و سید جمال الدین اسدآبادی) با عنوان «صنادید شیطان» و «اعظم مفسدین عالم» یاد کرده و از دریده شدن «پرده ی تزویر و خداع آن قومِ پرلَوم» سخن می گوید.(75)
شوقی افندی هم میرزا یحیی صبح ازل را با القاب «یحیی بی شرم و حیا»(76)، شخص موهوم(77)، «ناعق اعظم»(78)، «مشرک بالله» که «به اسفل درکات هبوط نمود»(79)، ناقض امر(80)، و ناقض عهد علیّ اعلی(81)، و نیز «ناقض امر حضرت رب الارباب» و «ناقض عهد جمال علیّ اعلی»(82) فرو کوفته و او را (که چند سال پس از قتل باب، با همسر وی ازدواج کرد) متهم می سازد که با این کار «پرده ی عصمت علی اعلی بدرید و آن خیانت اعظم را… مرتکب گشت».(83)
شوقی، هم چنین، در لوح نوروز از ازل با عنوان «سفینه ی بی وفا» یاد کرده(84) و در صفحه ی 12 همان لوح، وی را «ناعق اعظم»، «عجل سامری» و «حیّه ی رقطا» می خواند و از آثارش نیز به عنوان «اوراق ناریّه» یاد کرده و می افزاید: «بغی و فحشای اتباع و اشیاع آن خصم لَدود، ذیل مطهر را ملوَّث ساخت»!(85)
همین نوازشها! را از سوی شوقی در حق پیروان برجسته ی ازل نیز مشاهده می کنیم: در این زمینه، علاوه بر اطلاق «امت ممسوخه ی یحیی بی وفا» بر پیروان ازل(86)، سید محمد اصفهانی (از بابیان شاخص قدیمی، و دستیار برجسته ی میرزا یحیی صبح ازل) را دجال(87) و نیز ابلیس و وسواس خنّاس(88) و سید لئیم اصفهانی می خواند.(89)
کتاب قرن بدیع شوقی نیز در فحاشی به ازل و اتباع وی سنگ تمام گذارده است. از دیدگاه این کتاب: صبح ازل «مرکز نفاق و قطب دائره ی شقاق» (90)، «یحیای نادان و بی اراده» و «مشرک بالله» است(91) و او و دستیارش سید محمد اصفهانی، با هم «دو عنصر فساد» را تشکیل می دهند.(92) ازل و اتباعش «فئه ی طاغیه باغیه» اند(93) و به ویژه سید محمد اصفهانی: «سید عنود»، «نفس خبیث و تیره قلب» و «منبع حسد و جوهر فساد» قلمداد می شود(94) که دارای «کمال خدعه و دها» بوده و «در جاه طلبی و عناد و حقد و اجاج نظیر و مثیل نداشت».(95) همچنین باید از عناوینی چون «الواح ناریه» و «الواح سجّین» یاد کرد که در منابع بهائی بر نوشتجات یحیی ازل و اتباع وی اطلاق شده است.(96)
تصور کنید رهبر یک فرقه (بخوانید: بهاء)، در اوج درگیریها و نزاعهای مسلکی و فِرقَویِ او و اتباعش با جناح رقیب (بخوانید: ازل و اتباع وی)، از سران جناح مزبور با عناوین گزنده و کاملاً تحریک آمیزی چون: «وجودات رذلیه ی دَنیّه»، عناصر زنباره و خائن به حریم رهبر اصلی، «بی شرم و حیا»، «مشرک به خدا و کافر به آیات آن»، ناقض عهد خداوند، شریر، دجال، ابلیس و وسواس، یاد کند، در این صورت فکر می کنید مریدان متعصب وی که از اختلافات و کشمکشهای فرقه ای، سخت عاصی و عصبانی اند (بخوانید: بهائیان) چه پیامی از این همه هتاکی و فحاشی دریافت خواهند کرد و چه موضعی را نسبت به کسانی که از سوی رهبرشان آماج این نسبت های سوء قرار گرفته اند اتخاذ خواهند کرد؟!
معلوم نیست که باید ادعای بهاء(و بهائیان) مبنی بر مخالفت بنیانگذار بهائیت با ترور ازلیها در عکا و جاهای دیگر را پذیرفت یا آن همه طعن و لعن و دشنام و تکفیر و لجن پراکنی به ازل و یاران وی از سوی بهاء را که پیدا است چه نقش تحریک آمیزی در بر آغالیدن و سوق دادن مریدان بهاء به سوی خشونت نسبت به آنان ایفا می کند؟! روشن است که، با توجه به آن همه لعن و تکفیر بهاء نسبت به ازلیها، اقدام پیروان بهاء به قتل آن جماعت امری کاملاً طبیعی و قابل پیش بینی بوده است.
بدیهی است اگر (به ادعای خود) با اقدام مریدانمان به قتل رقبا و مخالفان خود موافق نیستیم، باید از تحریک شدید احساسات و عواطف مذهبی آنان بر ضد دیگران خودداری کنیم؛ و این که خودداری نمی کنیم، بلکه هر چه دلمان می خواهد نسبت به آنان لجن پراکنی می کنیم، نشان از موافقتمان با قتل مخالفان، بلکه زمینه سازی فکری و جوسازی تبلیغاتی برای انجام این کار دارد! و اصولاً چه دلیلی وجود دارد که بهاء، با این همه اظهار کینه و نفرت نسبت به ازلیها، با ترور آن ها توسط عوامل خویش مخالفت کرده باشد؟! به هر روی، از دیدگاه قضایی، نقش بهاء (با آن ادبیات خشونت بار) در ترور ازلیهای عکا و جاهای دیگر، به عنوان «مسبّبِ اَقوای از مباشر»، مُحرَز و مسلَّم است.
منابع بهائی کوشش بسیاری مبذول داشته اند که کارنامه ی رهبران فرقه را از لوث اقدامات تروریستی پاک سازند، اما این امر عمدتاً مصرف داخلی داشته و دیگران، این ادعا را باور نکرده اند. بمون تپوری، از پژوهندگان معاصر، تحت عنوان «کشتار سه ازلی»، می نویسد:
دولت عثمانی هنگام کوچاندن حسینعلی نوری و یحیی صبح ازل به عکا و قبرس، آگاهانه از هر دو گروه چند تن را برگزید و در دسته ی دیگر گنجاند. هر دو رهبر را واداشت که مخالفین را تاب آورند تا آنان نیز به کار خویش – خبر پراکنی و آگاهی رسانی – بپردازند. بهاءالله برای سر به نیست کردن سه ازلی عکانشین و همگنانشان راهی جز ترور ندید. پس به نگارش «لوح قهریه»، پرونده ی دیگری در کشتار دینی گشود و پیروان خود را به کشتن آنها برانگیخت. چندی بر نیامد که هفت تن از بهائیان (احمد و خواهرزاده اش حسین نجار کاشانی، جعفر یزدی، حسین کاشانی طباخ، عبدالکریم خراط، محمد ابراهیم کاشانی و محمد علی سلمانی اصفهانی) با همداستانی عبدالبهاء عباس، عصر 24 ذی قعده ی 1288، به سرای بابی – ازلی یورش بردند و سه تن از پیروان ازل (آقاجان بیک، رضاقلی تفرشی و سید محمد اصفهانی) را به زخم بسیار کشتند.
به فرمان حکومت عکا، بی درنگ تروریستها و دیگر بهائیان شهر بازداشت شدند. بهاء دست کم سه شبانه روز را در بند گذرانید و پس از بازجویی رها شد (شماری، زمان گرفتاری پیشوا[ی بهائیان] را کمتر از روزی نوشتند و برخی نیز 4 تا 6 ماه آوردند). در هفتمین روز کشتار، دادگاه عکا کنش زشت بهائیان را نکوهید. تیم هفت نفره ی ترور به 7 و 15 سال زندانی کیفر یافتند. جز این، 26 بهائی دیگر نیز به 6 ماه حبس گرفتار آمدند. در این میانه بر عباس افندی، که به گمانی، سید محمد را به دست خود کشته بود، آسیبی نرسید.
ناگفته نماند دیری نگذشت که مأموران بلندپایه ی عکا جابجا شدند و بهائیان به ترفند زربخشی و کمک دولتها، از بند رها گشتند. رویکردها با دیدگاه های چند گونه، از این کشتار یاد کردند.(97)
پینوشتها:
1.بهاءالله شمس حقیقت، حسن موقر، ترجمه ی مینو ثابت، ص209.
2. برای نمونه ر.ک: همان، ص370 و 404.
3. یک سال در میان ایرانیان، ادوارد براون، ترجمه ی مانی صالح علامه، صص 517-518.
4. میرزا حسن مشکین قلم اصفهانی، از ملازمان بهاء در تبعید عراق و ادرنه و سپس عکاء بود که پس از وی نیز به خدمت عباس افندی درآمد. وی کار کتابت الواح و کتب بهاء و عبدالبهاء را بر عهده داشت و در 1327ق درگذشت. ر.ک: الکواکب الدریه، 405/1-406.
5. آهنگ بدیع، سال 1353، ش328، ص57.
6. یا خان شاهوردی، یکی از کاروانسراهای عکا.
7.Edward G.Browne. Materials for the Study of Babi Religion. Cambridge, 1918. pp. 52-57,220. نقل از کشف الحیل، 114/3-124.
8.Edward G.Browen. A Travellers Narrative…[1891,2 vol]. London. Cambridge University Press 1975. pp. 360-361.
9. در اصل: ترورهای.
10.محمود خان و رفیقش (کشف الحیل، 117/3).
11.در اصل : محمودخان.
12. کشف الحیل، 35/1-36.
13. همان، 117/3.
14. همان، 125/3-126. در مورد ترور ازلیهای فوق، همچنین ر.ک: خاطرات صبحی درباره ی بابیگری و بهائیگری، با مقدمه ی سید هادی خسروشاهی، صص187-188.
15. رحیق مختوم. 435/1-436 و نیز همان، 743/2-744.
16. منابع دیگر، همچون کشف الحیل آیتی، نام وی را نصیر ذکر کرده اند.
17. بهاءالله شمس حقیقت، ترجمه ی مینو ثابت، ص409.
18. همان، ص416.
19. ر.ک: رحیق مختوم، 435/1-436 و نیز همان، 743/2-744؛ بهاءالله شمس حقیقت، ص412.
20. هشت بهشت، ص306.
21. همان، صص308-309.
22. بهاءالله شمس حقیقت، ترجمه ی مینو ثابت، ص 410. عبدالکریم خراط اصفهانی و حسین آشچی، ظاهراً همان کسانی هستند که در کتاب هشت بهشت، با عنوان عبدالکریم شمر و حسین آب کش از آنها یاد شده است، ر.ک: هشت بهشت. ص306.
23. هشت بهشت، ص306.
24. خاطرات مالمیری، صص87-88.
25. بهاءالله شمس حقیقت، حسن موقر، ص285.
26. همان، ص511.
27. همان، ص599.
28. همان، مقدمه ی مترجم: مینو ثابت، ص2.
29. همان، ص206.
30. تاریخ سمندر و ملحقات، پی نوشت ص108، به نوشته ی این مأخذ: قزوینی البته پس از مرگ بهاء، ریاست عباس افندی را بر نتافت و از سوی او طرد شد.
31. بهاءالله شمس حقیقت، ص610.
32. همان، ص231.
33. همان، ص610.
34. همان، ص612.
35. ر.ک: همان، ص206، 267 و 295.
36. همان، ص231.
37. همان، ص613.
38. کشف الحیل،125/3-126.
39. بهاءالله شمسی حقیقت، ص411.
40. برای نمونه ر.ک: رحیق مختوم، عبدالحمید اشراق خاوری، 70/1 و71، به نقل از رساله ی اقتدارات، نوشته ی بهاء.
41. لئالی درخشان، صص434-436.
42. بهاءالله شمس حقیقت، ص267.
43. نقطه الکاف، مقدمه ی براون، ص «مب».
44. توقعیات مبارکه، لوح قرن احباء شرق، شوقی افندی، ص 187.
45. برای این عبارت مشهور، ر.ک: گوهر یکتا، روحیه ماکسول، ترجمه ی ابوالقاسم فیضی، ص 353؛ ادعیه ی محبوب، حسینعلی بهاء، ص196؛ فلسفه ی نیکو، حسن نیکو، 276/4.
46. کتاب مجموعه ی الواح، ص 216.
47. کتاب بدیع، حسینعلی بهاء، چاپ 1286ق، ص333.
48. ر.ک: همان، ص89.
49. همان، ص333.
50. همان، ص333.
51. همان، ص333.
52. همان، ص333.
53. برای اطلاق عنوان «عِجل» به صبح ازل از سوی بهاء، همچنین ر.ک: اقتدارات، بهاء، ص 45.
54. رحیق مختوم، 191/1.
55. ر.ک: اسرارالآثار، اسدالله مازندرانی، 355/5-356.
56. مائده ی آسمانی، 259/4.
57. بهاء در لوح وفا، شکایت بسیاری از احباب و بلغم باعورا (کنایه از ازل) دارد و دستور می دهد این لوح را با محلول الماس و طلا نوشته و طبع و منتشر سازند. ر.ک: آهنگ بدیع، سال 1353، ش9 و10، ص34، مقاله ی «رجل رشید…، مختصری از شرح حیات امری جناب میرزا آقاخان قائم مقام ی…».
58. مائده ی آسمانی، 92/9.
59. همان، 151/4.
60. بدیع، ص379.
61. اقتدارات، چاپ سنگی، ص49.
62. ر.ک: مائده ی آسمانی، 337/4 و نیز: ص 151.
63. بدیع، ص 312، نیز ر.ک: قرن بدیع، شوقی، ترجمه ی نصرالله مودت، 288/2. راجع به ازل و بدگویی بهاء از او، هم چنین، ر.ک: اسرارالآثار، 309/5 به بعد.
64. تاریخ مشروطه ی ایران، احمد کسوری، ص291.
65. لئالی درخشان، محمد علی فیضی، ص221.
66. اسرارالآثار، اسدالله مازندرانی، 252/5-253. برای حملات تند و گزنده ی بهاء به میرزا هادی، همچنین ر.ک: اشراقات، حسینعلی بهاء، ص7، 19، 157 و 163-164؛ لئالی الحکمه، 133/1-134؛ لئالی درخشان، صص220-225؛ باب کیست و سخن او چیست؟ نورالدین چهاردهی، ص157.
67. اسرارالآثار، 17/3.
68. مائده ی آسمانی، 277/4.
69. بدیع، بهاء، ص 394
70. اسرارالآثار، 9/1.
71. همان. 9/1. و همچنین از آنها با عنوان «امت بی حیا» و «بی حیاها»نام می برد. ر.ک: مائده ی آسمانی، 207/5.
72. اسرارالآثار، 356/5-357.
73. ر.ک: خاطرات حبیب، 367/1.
74. مائده ی آسمانی، 6/3.
75. ظهورالحق، ج8، قسمت 2، صص731-732.
76. توقیعات مبارکه، لوح قرن احباء شرق، ص99. و نیز ر.ک: همان، صص74-76: «یحیی بی حیا» و ص 187: «مقطع اِعراض یحیی بی شرم و حیا».
77. توقیعات مبارکه، شوقی افندی، ص60.
78. رحیق مختوم، 1097/2.
79. توقیعات مبارکه، شوقی افندی، ص187.
80. همان، ص78.
81. همان، ص75.
82. رحیق مختوم، 1098/2.
83. توقیعات مبارکه، شوقی افندی، ص61. همین گونه نسبتها و دشنامها، «اَمَةُ الله مرضیه خانم گیل» دختر علی قلی خان نبیل الدوله ی (از سران مشهور فرقه در امریکا) (آهنگ بدیع، سال 20 (1342)، ش 5 و 6، ص201) را وا می دارد که در مقاله ای با عنوان لوح ابن الذئب (که لوح بهاء بر ضدّ آقا نجفی اصفهانی است) از یحیی صبح ازل با تعبیر «میرزا یحیی نابرادر خیانتکار» بهاء یاد کند. ر.ک: آهنگ بدیع، سال 17(1341). ش 1. ص18، به نقل از :نشریه ی محفل روحانی بهائیان تهران، سال 27، ش33.
84. لوح نوروز(88)، ص23.
85. همان، ص12. هم چنین ر.ک: لوح قرن که شوقی در آن، از صبح ازل با عنوان «مطلع اعراض یحیی بی شرم و حیا» و «مشرک بالله» یاد می کند که «به اسفل درکات هبوط نمود» (توقیعات مبارکه، لوح قرن، ص187).
86. توقیعات مبارکه، شوقی افندی، صص86-87. نیز ر.ک: همان، ص90.
87. همان، ص90.
88. همان، ص75.
89. همان، ص 61 و 187.
90. قرن بدیع، ترجمه ی نصرالله مودت، 67/2.
91. همان، 68/2.
92. همان، 74/2.
93. همان، 67/2.
94. همان، 68/2. مطلب اخیر را شوقی به نقل از بهاء می آورد.
95. همان 68/2. درباره ی توهین به ازل و یاران وی، همچنین ر.ک: همان، 265/4-266.
96. رحیق مختوم، 211/1.
97. ر.ک: «یادمانده های مهدی رشتی از گیلان و ترکستان»، به گزارش بمون تپوری، 2003/1382، چاپ و پخش تبرستان 1382، صص 178-179، نقل از http://www.tabarestan.org
منبع مقاله: فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال دوازدهم، شماره چهل و هفت و چهل و هشت، پاییز و زمستان 1387
/ج