طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بازبینی گونه های تقیه در مکتب اهل بیت علیهم السلام (3)

بازبینی گونه های تقیه در مکتب اهل بیت علیهم السلام (3)

بازبینی گونه های تقیه در مکتب اهل بیت علیهم السلام (3)

از نظر امام صادق (علیه السلام) و نیز امام کاظم (علیه السلام) جریان حاک یک جریان ناراست، انحرافی و نیرنگ باز شمرده می شد و لذا خطر آن را برای اسلام از

SA4893 - بازبینی گونه های تقیه در مکتب اهل بیت علیهم السلام (3)
SA4893 - بازبینی گونه های تقیه در مکتب اهل بیت علیهم السلام (3)

 

 

تقیه ی مسلح (1)، رابطه ی امامت شیعه با دستگاه حکومت عباسی

از نظر امام صادق (علیه السلام) و نیز امام کاظم (علیه السلام) جریان حاک یک جریان ناراست، انحرافی و نیرنگ باز شمرده می شد و لذا خطر آن را برای اسلام از جریان اموی بیشتر می دانستند و مردم را نسبت به پیوستن به نهضت های مقاومت و مبارزه تشویق و از هرگونه همکاری با آن منع می نمودند. اما با توجه به شدت خفقان و ترور حاکم بر جامعه، اکنون امام (علیه السلام) چگونه می توانست به ایفای نقش رهبری خود پردازد؟
تنها راهی که برای امام (علیه السلام) و شیعه باقی می ماند، توسل به دو شیوه بود:
1) مبارزه ی منفی یعنی بریدن از حکومت و همکاری نکردن با آن به هر نوعی؛
2) هدایت مبارزات، پشتیبانی از آن، تقویت عقبه ی جهاد، چاره جویی و طراحی شیوه های نو و ناشناخته، اما زیر سپر تقیه.
صائب عبدالمجید در این ارتباط می نویسد:
جنبش غیرمسلحانه ای که دامنه ی آن به عرصه های فکری، عقیدتی، فرهنگی، اخلاقی و دینی امتداد یافت، اگرچه بین مخفی کاری و کار علنی و شدت و ضعف نوسان داشت، لیکن هرگز متوقف نشد. حرکتی بود که رهبران صالحی آن را هدایت می کردند؛ خود و دیگر یاران شان بر آن خویشتن داری و استقامت ورزیدند و در سختی و راحتی، دشواری و آسانی نسبت به جلوگیری از آسیب دیدن آن، تا جایی که توانستند از این دین حنیف پاسداری نمودند تا به دست بدعت گذاران و طاغیان و بی خردان از بین نرود. در واقع، این گونه جهادی که آنان به خرج می دادند تکمیل کننده ی بال دیگر آن، یعنی جهاد مسلحانه در موقعیت خاصی بود که امکانی برای دستیازی به جهاد سرخ نبود. از این جهت، برای احیای مبانی، ارزش ها و آموزه های دین اسلام شیوه های مختلفی را باید به کار می گرفتند.
مبارزه ی صامت، که به شیوه ی صرفاً عملی صورت می گرفت، آراستگی به اخلاق کریمانه و ثبات و پایمردی بر حق از آنان الگوی مجسمی می ساخت برای اقتدا، هرچند که هیچ سخنی بر زبان نرانند.
آموزش فرد به فرد به گونه ی نمونه گیری، یعنی بیان حکم استفتایی که می تواند عموم مخاطبان را شامل گردد، چنان که اغلب آن چه از این بزرگواران رسیده، از این باب است.
نشستن بر کرسی تدریس و تبیین معارف دینی و پرورش شاگردانی که خود منشأ نشر بسیاری از علوم و معارف می شد، چنان که در این زمینه تعداد شاگردان دو امام باقر و امام صادق (علیه السلام) بالغ بر هزار نفر گردید.
موضع گیری صریح در مواقع احساس خطر جدی در برابر حکومت، که معمولاً این گونه اقدام ها به قتل و یا حبس و آزارشان منتهی می گردید.
ایستادگی فکری، عقیدتی، فقهی، سیاسی یا اخلاقی در مقابل جریان های منحرف، که این بخش از جهاد در تمامی عمر شریف شان تداوم یافت. البته همرزمان صالحی نیز به عنوان یاران خود داشتند که تلاش بی اندازه ی در یاری حق و در هم کوبیدن باطل نمودند. لختی اگر می ایستادند دوباره به پا می خواستند و اگر چندی در سکوت می گذشت، بسا یک بار لب به سخنی می گشودند که منجر به یک عمر سکوت شان می گشت (ر.ک. صائب، 1417ه، 726).
چنان که از روایات و اسناد تاریخی برمی آید، هیچ کدام از امامان شیعه (علیه السلام) و قدرت های حاکم شکی در رویارو بودن و مقابله با یکدیگر نداشته اند و لذا همواره امامان (علیه السلام) و جماعت شیعه از نظر حاکمان عباسی به صورت مظنون سیاسی تلقی می شده اند، که مطالعه ی گوشه هایی از مشی امامان شیعه (علیه السلام) گواه صادق آن است.
امام موسی بن جعفر (علیه السلام) یکی از برخوردهای هارون الرشید را با خود بدین گونه بازگو می نماید که: بر رشید وارد شدم و سلام کردم، جواب سلامم را داد و رو به من کرده گفت: دو خلیفه به سمت آنان باج و خراج کشیده می شود. گفتم: پناه بر خدا که تو گناه من و خود را پاک می کنی (به گناه من و خود بنشینی) و حرف های یاوه ی دشمنان ما را باور کنی. تو خود می دانی که از ارتحال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرتب بر ما دروغ بسته می شده است. بعد به او گفتم اجازه می دهی حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برایت نقل کنم. گفت: بفرما. گفتم:‌ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وقتی دو خویش همدیگر را لمس کنند عرق خویشی تحریک می شود. دستت را جلو بیاور. گفت: بیا نزدیک. نزدیک شدم دستش را جلو آورد و دست مرا گرفت. آن گاه مرا در آغوش گرفت و مدتی را در برگرفته بود. سپس گفت: موسی بنشین و هیچ نگرانی نداشته باش. راست گفتی و پیامبر راست گفته بود. من وقتی به او نگاه کردم دیدم چشمانش پر از اشک شده است. گفت: حالا می خواهم چیزهایی از تو بپرسم که همیشه در قلبم خلجان دارند و تاکنون از کسی نپرسیده ام، اگر پاسخ مرا بدهی راهت را باز می کنم و از هیچ کس سخنی درباره ی تو نمی پذیرم، زیرا می دانم که تو هرگز دروغ نگفته ای. گفتم: هرچه بدانم در اختیارت خواهم گذشت، اما اگر در امان باشم. گفت: در امانی اگر با من صادقانه برخورد کنی و تقیه ای را که شما فرزندان فاطمه به آن معروفید رها کنی. گفتم: از هرچه می خواهی بپرس (شیخ صدوق، 1378ه، 82/1).
با التفات به نوع رابطه ی امام (علیه السلام) با دستگاه حکومت علوی، به خصوص در مظنه ی اتهام بودن امام (علیه السلام)، می توان به این مسأله رسید که چگونه باید امام رفتارها و حرکت های خود را تنظیم نماید که از آسیب در امان بماند.
ما می توانیم پاسخ این سؤال را از شبکه ی اطلاعاتی منضبط، سازمان یافته، آموزش دیده و گسترده ی شیعه بجوییم که تمام حرکات دشمن را در هرجا زیر نظر داشته و امام را برای اتخاذ تصمیم مقتضی آگاه می گردانیده است. لیکن می بینیم که در واقعیت تاریخی چنین چیزی ثبت نشده است و امام (علیه السلام)، اگرچه در مرکز جماعت شیعه و حتی نهضت های علویون قرار داشته است و نمی توان به کلی این گمانه را منتفی دانست، اما نظر به تعداد گروه های مبارز شیعه و استقلال تشکیلاتی آنان به این واقعیت می رسیم که موقعیت مرکزی امام (علیه السلام) در شکل و شمایل شریف قوم و بزرگ خاندان رسالت، و نه رهبر سیاسی – نظامی، کل یکپارچه ی شیعه بوده است. در پاره ای از روایات شاهد اطلاع رسانی امام به یاران خود در امور و مسائل مربوط به آنان است و عکس آن گزارش نشده است (نک. علی بن یقطین). همچنین پاسخ آن را می توان از علم لدنی امام (علیه السلام) بخواهیم و از ارتباط وی با منبع علم الهی. لیکن این پاسخ نیز در مواردی که امام (علیه السلام) در معرض خطر جدی و تهدید عملی واقع می شود بی اثر می شود (شبهه ی علم امام و وقوع در معرض مصائب). پس باید پاسخ آن را در «ملکه ی امامت ولایی» و بهره ی هوشی فوق العاده ناشی از آن جستجو کرد که در امامت ولایی» و بهره ی هوشی فوق العاده ی ناشی از آن جستجو نمود که در یک سطح پایین تر به عنوان «فراسه المؤمن»، همگی مؤمنان می توانند از آن بهره مند گردند و امام (علیه السلام) در چنین موقعیت های حساسی شناخته می شود. برای نشان دادن چنین فراست الهی ای به دو داستان در ارتباط با علی بن یقطین و هارون می نگریم.
در یکی از این داستان ها شاهد هدیه دادن لباس دیبای زربفت گران قیمتی از سوی هارون به او هستیم که او آن را به امام کاظم (علیه السلام) هدیه می دهد و امام (علیه السلام) پس از مدتی آن را به او برمی گرداند و در نامه ای که روی آن می گذارند، می نویسد: حالا تو به این لباس بیشتر احتیاج داری. در این هنگام کسی از معاندان برای ابن یقطین سوسه می رود که او شیعه است و هدیه ی خلیفه را به امام خود پیشکش نموده است، اما وقتی خادم او می رود از همان صندوق آدرس داده شده، لباس را تا کرده در میان بقچه ای برمی دارد و به حضور هارون می آورد، هارون خجالت زده می شود و می گوید دیگر بعد از این هیچ سخنی را درباره ی تو از هیچ کسی باور نخواهم کرد (راوندی، 1409ه، 653/2).
همچنین داستان دوم وضویی است که امام کاظم (علیه السلام) بر طبق مذهب عامه به او توصیه می کند و او را ابتدا به شگفتی می اندازد، اما بعد از این که مدتی به این روش وضو می گیرد و هارون در کمینگاه او را در این حال می بیند، سوء ظن وی به کلی نسبت به علی بن یقطین رفع می شود. البته بعداً امام طی نامه ای به او عمل به همان وضوی قبلی را توصیه می کنند و می نویسد که خطر اکنون رفع شده است (حر عاملی، 1409ه، 444/1).

واهمه از قدرت سلطان

ژرف نگری بیشتر در سیره و روش زندگی امامان معصوم (علیه السلام) سطح وسیع تری را نیز در عمل و رفتار تقیه آمیز نشان می دهد، چنان که در محذوفه ی داوود بن الحصین از امام صادق (علیه السلام) در زمان اقامت حیره نقل می کند، که ایشان فرمودند: روزی بر سفاح وارد شدم که عید و رمضان معلوم نبود. سلام کردم. گفت: ابا عبدالله تو روزه ای؟ گفتم: نه، و دیدم که سفره جلوی اوست. گفت: پس بیا جلو بخور! نزدیک رفتم و گفتم: روزه با تو افطار هم با تو. راوی می گوید: از امام (علیه السلام) پرسیدم: روزه ماه رمضان را افطار کردید؟ فرمود: بلی، روزی از رمضان را بخورم بهتر است یا گردنم زده شود (کلینی، 1365، 83/4).
با این رویکرد می بینیم تقیه در رابطه با استیلای حکام جور بر امت اسلامی و ترس از تعدی و ستم آنان تا این حد و به این نسبت رواست.
شیخ طوسی (قدس سره) در جای جای کتاب تهذیب الاحکام این نکته را خاطر نشان ساخته است که دلالت این عده روایات محمول بر تقیه است، منجمله در جلد نهم «باب الصید و الذباحة» (صفحه ی 28 حدیث 113) در توجیه تقیه ای بودن صدور آن دسته از احادیث می گوید: «فالوجه فی تأویل هذه الاخبار التقیه التی قدمناها لان سلاطین الوقت کانوا یرون ذلک و فقهاؤهم یفتون بجوازه فجاءت الاخبار و فقالهم کمجیئها فی نظائر ذلک و الذی یدل علی ذلک ما رواه …».
داوود رقی می گوید گروهی از شیعه آمده بودند درباره ی پوشیدن لباس سیاه از امام صادق (علیه السلام) بپرسند. دیدیم امام (علیه السلام) نشسته است و جبه ی سیاهی با کلاه سیاه و موزه ی سیاهی دارد و تمام پوشیده به سیاه است. بعد کناره ی لباس را از هم گشود، قدری به پنبه بیرون زد. امام گفت: ببینید پنبه ی آن هم سیاه است، آن گاه فرمود: دلت را سفید کن هرچه می خواهی بپوش (طبرسی، 1385، 44).
این حدیث گویای تقیه ی امام صادق (علیه السلام) در جو خفقان بار دولت عباسی است که شعار سیاه را نشان دولت خود قرار داده بودند. در این شرایط می بینیم امام (علیه السلام) با پوشیدن سیاه خود را همگون جماعت ساخته است و به شیعه نیز توصیه می کند که شما هم روی رنگ حساس نباشید.
البته حد و مرز اعمال تقیه در باب خودش بیان شده و دانسته شده است که رعایت آن تا جایی و در موقعیتی است که امهات و مبانی اصلی و به اصطلاح شاخص های مکتبی در معرض خطر نابودی قرار نداشته است همچنین پای خون در میان نباشد (چه خودش و یا دیگری).

پی‌نوشت‌ها:

1) این عنوان از نگارنده است و منظور از آن تقیه ی گروه یا سازمان مبارزه در ارتباط با قدرت حاکم است. و فی الحدیث (النبوی): قلت و هل للسیف من تقیه؟ قال (صلی الله علیه و آله و سلم): نعم، تقیه علی اقذاء و هدنه علی دخن؛ التقیه و التقاه بمعنی، یرید انهم یتقون بعضهم بعضاً و یظهرون الصلح و الاتفاق و باطنهم بخلاف ذلک (ابن منظور، محمد بن مکرم (بی تا)، لسان العرب، بی نا، ج15، ص 403).
منبع: نشریه امامت شناسی 88-87.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد