بازخوانىِ چند حديث مشهور درباره عاشورا (2)
بازخوانىِ چند حديث مشهور درباره عاشورا (2)
«هل من ناصرٍ ينصرنى»
براى اين سخن بسيار مشهور نيز كه به امام حسين(علیه السلام) نسبت داده مىشود، سند و مدركى يافته نشد. معنا و مفهوم سخن، چنان مىنمايد كه روضهخوانان براى گرياندن مردم آن را از زبان امام حسين(علیه السلام) ساخته و پرداختهاند. اما سخنان مشابه و هم معنايى كه در توجيه آن نقل مىشود نيز در منابع مستند و قابل قبول يافته نشده است.(17) با اعتماد به كتابهاى كه به كوشش معاصران و يا متأخّران نوشته شده است، هرگز نمىتوان اين شعار را به عنوان حديث يا روايت پذيرفت.
تفسير «كهيعص»
كلمه فوق از كلمات مقطّعه قرآن، و پس از آيه شريف بسم الله الرحمن الرحيم، دومين آيه از سوره مريم است. در تفسير و تأويل اين كلمه روايتى آوردهاند كه حتى در كتابهاى بسيار قديمى هم ديده مىشود.(18) اين منابع مىنويسند:
… راوى مىگويد: به امام زمان (علیه السّلام) عرض كردم: اى پسر رسول خدا، مرا از تأويل كهيعص آگاه ساز. امام – به ادعاى راوى – فرمود: اين حروف از اخبار غيبى است كه خداوند بنده خويشْ زكريا را از آن آگاه ساخته و سپس آن را براى محمد (صلی الله علیه واله) بيان كرده است. [اطلاع زكريا از اين اخبار] به اين سبب بود كه وى از پروردگار خويش خواست تا نامهاى پنج تن را به او بياموزد. پس جبرئيل بر او نازل شد و آنها را به وى آموخت و [از آن پس] هرگاه زكريا، محمد، على، فاطمه و حسن را ياد مىكرد، اندوه او برطرف و گرفتارىاش حل مىشد و هرگاه از حسين ياد مىكرد، گريه گلوى او را مىگرفت و نفسش مىبريد. روزى گفت: خداوندا، مرا چه مىشود كه هرگاه چهارتن از آنان را ياد مىكنم، با نام آنان اندوهم برطرف مىشود، اما وقتى از حسين ياد مىكنم، از چشمانم اشك فرو مىريزد و اندوه و درد مرا فرا مىگيرد؟
در اين هنگام خداوند او را از ماجراى حسين(علیه السلام) آگاه كرد و فرمود: كهيعص ؛ كافِ آن يعنى كربلا،هاى آن يعنى هلاكتِ عترتِ [رسول] ؛ ياى آن يعنى يزيد بن معاويه كه به حسين ستم كرد ؛ عين آن عطش و تشنگى حسين ؛ و صاد آن صبر اوست…(19)
محقق منتقد، شيخ محمدتقى شوشترى كه بيشتر با اثر بزرگ خود در علم رجال، يعنى قاموس الرجال، شناخته مىشود. در ديگر اثر پربار و گرانسنگ خود، الاخبار الدخيله، بخشى را با عنوان «الباب الثانى في الاحاديث الموضوعه» (باب دوم در احاديث جعل شده و موضوع) باز كرده و اولين حديث موضوعى كه آورده، همين حديث مورد بحث و طولانى است كه از كمال الدين شيخ صدوق نقل كرده است. محقق شوشترى بحثهاى مفصلى را در نقد و رد اين خبر مطرح كرده و نُه صفحه از كتاب الاخبار الدخيله را (ص 96 – 104)، به انتقاد از اين خبر اختصاص داده است.
محقق شوشترى در مورد قسمت ياد شده (تفسير كهيعص) نيز شش حديث ديگر – كه از قضا سه حديث آن در آثار ديگر شيخ صدوق هم آمده – روايت كرده كه همگى حاكى از اين است كه كهيعص از اسماى مقطّعه خداست. از جمله آن احاديث، اين روايت از كتاب وقعة صفّين است كه: «امام على (علیه السلام) در هنگامه جنگ و جهاد خدا را با عبارتِ «يا كهيعص» مىخواند.»(20)
يكى ديگر از پژوهشگران نيز در اين باره مىنويسد:
روايت مزبور دربر دارنده امور نامأنوسى از اين قبيل [تفسير كهيعص به كربلا] است كه بايد در آن تأمل ورزيد. هرچند آنچه از اين روايت نقل كرديم در غرابت و نامأنوسى و شگفتانگيزى، كمتر از آنچه واگذاشتيم نيست…
اما تفسيرى كه در روايت فوق در مورد «كهيعص» وجود دارد، با اخبار و روايات فراوان ديگرى كه در تفسير اين حروف آمده است، منافات دارد. از جمله در برخى از اين روايات آمده است كه مراد از اين كلمه، آن است كه خداوندْ كافى، هادى، والى، عالم و در وعده خويش صادق است.(21)
نويسنده پس از آنكه چندين روايت ديگر را نيز در تفسير كهيعص نقل مىكند – كه همگى با روايت مورد بحث در تعارض و تناقض است – ، در ادامه مىنويسد:
افزون بر همه اينها، سند روايت فوق مشتمل بر برخى راويان متهم به دروغپردازى در حديث است كه محمد بن بحر شيبانى از جمله آنان به شمار مىآيد و درباره او گفتهاند كه وى از قائلان به تفويض و غاليان و از كسانى بود كه در نقل حديث به راويان ضعيف اعتماد مىكرد….(22)
استاد علىاكبر غفارى، مصححِ كتاب كمالالدين نيز در ذيل روايت مورد بحث مىنويسد:
رجال سند اين روايت، بعضى مجهولالحال و برخى ديگر مهمل هستند، و متن روايت هم متضمن حرفهاى غريبى است كه بعيد است از معصوم(علیه السلام) صادر شده باشند، و شامل احكامى است كه مخالف احكامِ به صورت صحيح رسيده از امامان معصوم(علیه السلام) است. اضافه بر همه اينها بايد گفت واسطه ميان صدوق و سعد بن عبدالله (كسى كه اين خبر از زبان او روايت شده) در همه كتابهايش يك نفر، پدرش يا محمد بن حسن است و اين براى پژوهشگرى كه در كتابها و مشيخه صدوق تحقيق كرده باشد مسلّم است با اين حال چگونه است كه در خبر مورد بحث ميان صدوق و سعد، پنج واسطه است؟!(23) استاد غفارى در چند مورد ديگر نيز انتقادهايى بر اين خبر وارد مىكند؛(24) از جمله در جايى مىنويسد: «در حاشيه كتاب بحارالأنوار نيز چندين ايراد بر اين خبر وارد شده كه با جمله – فيه غرابة – شروع مىشود…»(25)
افزون بر همه اين اشكالهاى به جا و وارد، اشكال ديگرى نيز در متن خبر مورد بحث ديده مىشود كه دانشوران يادآورى نكردهاند و آن، تحريف بزرگى است كه اين خبر در متن خود دارد و به صراحت در تفسير حرفِ «هأ» از حروف كهيعص مىگويد كه «هأ، يعنى هلاكت عترت!»
پر واضح است كه سازندگان اين روايت خواستهاند شهادت عترت رسول خدا(صلی الله علیه واله) و فرزندان على(علیه السلام)، به ويژه شهادت امام حسين(علیه السلام)، را – كه صحبت در تفسير حروف ياد شده، درباره عاشورا و كربلاى اوست – هلاكت بنامند. ترديدى نيست كه هلاكت خواندن شهادت، آن هم شهادت شهداى كربلا و سيدالشهدا(علیه السلام) تحريفى بزرگ و بسيار ناجوانمردانه است.
تحريفى در متن يك خبر
نوشتهاند كه مردى از قبيله بنىتميم كه عبدالله بن حوزه ناميده مىشد، روز عاشورا سوار بر اسب بهسوى سپاهيان امام حسين(علیه السلام) تاخت. ياران امام (علیه السلام) به او نهيب زدند كه: مادرت در عزايت بنشيند! كجا مىتازى؟ او گفت: «إنّى اَقْدمُ عَلى رَبٍّ رَحيمٍ وَشفيعٍ مُطاعٍ.»، امام حسين(علیه السلام) از يارانش پرسيد: اين كيست، گفتند: اين، ابن حوزه است. امام(علیه السلام) گفت: بار پروردگارا، وى را به آتش انداز! عبدالله بن حوزه كه از نفرين امام حسين(علیه السلام) عصبانى شده بود، به اسب خود نهيب زد، اما اسبش رم كرد و او را سرنگون ساخت.
بعد درحالىكه پاى چپش در ركاب اسب گير كرده بود و پاى راستش رو به بالا در هوا سرگردان بود، اسب وى را مىكشيد. در اين هنگام، مسلم بن عوسجه به او نزديك شد و پاى راستش را با شمشير قطع كرد و با اين حال، اسب او را به اين سو و آن سو مىكشيد تا سرش را آن قدر به سنگها و درختها كوبيد كه او را كشت و خداى سبحان به زودى روحش را به آتش كشيد.(26)
حال با توجه به منابع و متون ديگر معلوم مىشود كه در اين خبر تحريفى روى داده و جمله «انّى اقدم على ربّ رحيم و شفيع مطاع» از سخنان امام حسين(علیه السلام) است كه به اشتباه – از سوى نسخه برداران در هنگام استنساخ و يا هر كس ديگر – به عبدالله بن حوزه نسبت داده شده است ؛ چرا كه هيچ تناسبى ندارد كه آن مرد جسور و گمراه در آن شرايط بدون هيچ گونه مناسبتى اين سخن را گفته باشد. صحيح بايد همان گونه باشد كه در منابع و متون ديگر، به اين ترتيب آمده است:
مردى از لشكر عمر سعد بهسوى امام (علیه السلام) آمد و گفت: حسين كجاست؟ امام حسين(علیه السلام) گفت: من اينجا هستم، آن مرد گفت: تو را به آتش مژده مىدهم[كنايه از اينكه تو به جهنم خواهى رفت]! امام حسين(علیه السلام) گفت: «كلاّ انّى اقدم على ربّ رحيم و شفيع مطاع… ؛ يعنى نه چنان است كه تو مىپندارى، بلكه من بهسوى پروردگار رحيم و شفيع كه اطاعت مىشود، مىروم….(27)
بقيه خبر هم با مختصر تفاوتى چنان است كه گذشت. البته با ملاحظه منابع مختلف معلوم مىشود كه علاوه بر تحريف ياد شده، تحريفات ديگرى نيز در پيرامون اين خبر، بهويژه درباره نامهاى اشخاص، رخ داده است. علامه شوشترى در اين مورد و نيز درباره نامها و اخبار چند شهيد ديگر از شهداى كربلا بحث كرده و پرده از روى برخى تصحيفها و تحريفها برداشته است.(28)
در مورد زيارت عاشورا
در متن زيارت عاشورا، فقرهاى است كه چنين خوانده مىشود: «اللّهم العن العصابة التى جاهدت الحسين.»(29) پيداست كه در اين عبارت تحريفى روى داده است و صورت صحيح عبارت بايد يكى از دو شكل زير باشد:
1 . «اللهم العن العصابة التى حاربت الحسين(علیه السلام)».(30)
2 . «اللهم العن العصابة التى جاحدت(31) الحسين(علیه السلام)»(32) زيرا احتمال دارد راوى زيارت و يا ديگران، هنگام شنيدن يا نوشتن و استنساخ كردن، دچار اشتباه شده باشند و عبارت صحيح «جاحدت» را به غلط «جاهدت» شنيده يا نوشته باشند.
اما احتمال بيشتر و نزديك به واقع، همان صورت اول يعنى«حاربت» است كه در روايت كامل الزيارات آمده است. كتاب شريف كامل الزيارات، نوشته فقيه و محدّث جليلالقدر، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاى 367ق)، علاوه بر اينكه كتابى بسيار معتبر و مستند و مورد عنايت ويژه علماى شيعى است، قديمىترين كتابى است كه متن زيارت عاشورا را آورده است. و نويسنده آن از همه نويسندگانى كه متن مورد بحث را به صورت «جاهدت» نوشتهاند، به زمان صدور روايت نزديكتر بوده است ؛ زيرا در ميان منابع قديمى و متقدم، تنها كتاب مصباح المتهجد، نوشته شيخ طوسى (م461ق) است كه عبارت را «جاهدت» آورده و مرحوم محدّث قمى در مفاتيح الجنان و ديگران نيز آن را از مصباح شيخ گرفتهاند. اما چنان كه گذشت، ابن قولويه كه يك قرن پيشتر از شيخ طوسى زندگى مىكرده، همان عبارت صحيح «حاربت» را روايت كرده است.
با توجه به مفهوم و معناى هر دو كلمه («حاربت» و «جاهدت)» نيز معلوم مىشود كه حق، همان عبارتِ «حاربت» است و «جاهدت» به هيچ وجه نمىتواند صحيح باشد ؛ چرا كه جنايتهاى دشمنان امام حسين(علیه السلام) را هرگز نمىتوان جهاد خواند و گفت كه: «خدايا، آنها را كه با امام حسين(علیه السلام) جهاد كردند لعنت كُن!»
به تصريح معجمهاى الفاظ قرآن و صحيفه سجاديه و نهجالبلاغه و متون معتبرى چون كُتُب اربعه، كلمه «جهاد» و «مجاهد» و ديگر مشتقات آن هميشه بارى از قداست را به دوش خود حمل كرده است و همهجا در موارد مثبت جنگ به كار برده شده است. جهاد و مجاهدت با آن بارِ قداستى كه در متون دينى دارد، هرگز نمىتواند درباره دشمنان و كُشندگانِ سيدالشهدا(علیه السلام) به كار برده شود.
بىترديد جنايت آنان محاربه بود و جانيان عاشورا نيز محارب با خدا و رسول خدا(صلی الله علیه واله) و سيد الشهدأ(علیه السلام) بودند. با دقت در عبارتهاى متن خودِ زيارت عاشورا نيز همين معنا – يعنى «حاربت» – ديده مىشود : «انّى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم».
در متن زيارتى كه از امام صادق(علیه السلام) براى روز عاشورا روايت شده است نيز همين معناىِ «حاربت» ديده مىشود. امام صادق(علیه السلام) پس از آنكه مقدماتى را براى زيارت امام حسين در عاشورا يادآورى مىكنند و به ويژه نماز خاصى را تعليم مىدهند، مىگويند: در همان مصلاى خود توقف مىكنى و هفتاد بار مىگويى: «اللهمّ عذّب الذين حاربوا رُسُلك و شاقّوك، و عبدوا غيرك و…».(33)
كل يوم عاشورا و كلّ ارضٍ كربلا
برخى سخن فوق را بدون مدرك و مأخذ از زبان امام صادق(علیه السلام) نقل مىكنند.(34) ما نتوانستهايم براى اين حديث بسيار مشهور، مأخذ و مدركى بيابيم، بلكه احاديث و راويتهاى چندى را در متون مستند و معتبر ديديم كه با اين سخن، تعارض و تضادى آشكارا دارند. در اينجا چند نمونه از آنها را نقل مىكنيم:
1 . شيخ صدوق با آوردن اسناد و به نقل از مشايخ روايتى خويش روايت مىكند كه امام صادق(علیه السلام)، هم به نقل از پدرش امام محمدباقر(علیه السلام) و هم به نقل از پدر بزرگش امام زينالعابدين(علیه السلام)، از امام حسن مجتبى(علیه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت در پيشگويى شهادت برادرش امام حسين(علیه السلام) به او گفت: «لا يوم كيومك يا أبا عبدالله؛ اى ابا عبدالله! هرگز روزى چون روز تو (عاشورا) نباشد».(35)
2 . شيخ صدوق در حديث ديگرى به سند خويش از امام سجاد(علیه السلام) نقل مىكند كه آن حضرت مىفرمود: «لا يوم كيوم الحسين(علیه السلام)؛ هرگز روزى مانند روز حسين (عاشورا) نباشد».(36)
3 . علامه حلى نيز به نقل از احمد بن يحيى بلاذرى (متوفاى 279ق)، صاحب كتاب انسابالاشراف، نقل مىكند كه عبدالله بن عمر هم مىگفت: «لا يوم كيوم قتل الحسين».(37)
با اين همه جاى بسى شگفتى است كه آن سخن ساختگى (كلّ يوم عاشورا و كلّ ارض كربلا) بدون دليل و بىآنكه سند و مأخذى داشته باشد، همچنان پيوسته به امام صادق(علیه السلام) نسبت داده مىشود و شبانهروز از رسانههاى عمومى و در محافل مذهبى، تبليغ و ترويج مىگردد و برخى حتى آن را با تفصيل بيشترى چنين نقل مىكنند كه: كلّ يوم عاشورا، كلّ ارض كربلا، كلّ شهرٍ محرّم و كلّ فصل عزا.(38) غافل از اينكه اين سخن را هرگز سندى و مدركى، حتى به صورت مرسل و مقطوع يا ضعيف و سست هم نيست. چنان مىنمايد كه اين عبارت، شعار يا شعرى از شاعرى وابسته به حزبى جنگ طلب باشد.
معنا و مفهوم اين شعار به فرقه زيديه يا كيسانيه و يا اسماعيليه بيشتر برازنده است تا به مذهب عدل علوى، يا تشيع سبز حسنى و حسينى و سجادى. به نظر ما، اين سخن نمىتواند با شيعه اثنا عشرى و مذهب جعفرى نسبتى داشته باشد. رئيس مذهب ما امام جعفر صادق(علیه السلام) است كه بزرگترين شاخصه او همچون پدرش امام محمد باقر(علیه السلام) دانش و بحث و درس است. اصولاً در مذهب جعفرى و اماميه، امامت بيشتر به معناى هدايت است و امام بيش از هر چيز با علم و دانشش شناخته مىشود؛ برخلاف زيديه كه امام در ميان آنها نخست با خون و شمشير شناخته مىشود و به اعتقاد آنان، نخستين شرط و مهمترين امتياز در امامت و امام، همانا قيام مسلحانه و «قائم بالسيف» بودنِ امام است. چنين به نظر مىرسد كه اين سخن ناسخته از زيديه سرچشمه گرفته است كه هر روز عاشورا و همه جا كربلاست.
به ميان كشيدن اين سخن كه بالاخره هر روز، حق و باطل در تخاصم و تعارضاند نيز مغالطهاى بيش نيست؛ چرا كه در مقابله با باطل، آنچه همواره لازم و بايسته است، معرفت و دانش است، و حق هميشه با صراحت دانش و صداقت منطق، پيروز و سربلند است. اين امر در سيره سبز پيشوايان هادى و هاديان صادق به وضوح ديده مىشود.
منابع و مآخذ مقاله :
1 . الاخبار الدخيلة، محمدتقى شوشترى، تهران: مكتبة الصدوق، چاپ اوّل/ 1390 ق.
2 . اخبار و آثار ساختگى، هاشم معروف الحسنى، ترجمه حسين صابرى، مشهد: آستان قدس رضوى، چاپ اوّل/1372 ش.
3 . ادب الحسين و حماسته، نويسنده نامعلوم، به تحقيق احمد صابرى همدانى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم/بىتا.
4 . الارشاد في معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، قم: مؤسسة آل البيت لاحيأالتراث، چاپ دوم/ 1416ق.
5 . الاقبال بالاعمال الحسنة (اقبال الاعمال) سيد رضىالدين على بن طاووس، به تحقيق جواد قيّومى، قم: دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول/1416ق.
6 . الأمالى، ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه قمى (شيخ صدوق)، تحقيق قسم الدراسات الاسلامية، قم: مؤسسة البعثه، چاپ اول/ 1417ق.
7 . انسان كامل، مرتضى مطهرى، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم/ 1375 ش.
8 . پيام عاشورا، عباس عزيزى، قم: دارالنشر، چاپ اول/ص 34/ 1373ش.
9 . تراث كربلا، سلمان هادى طعمه، بيروت: چاپ دوم/1403ق.
10 . ترجمه و تفسير نهجالبلاغه، محمدتقى جعفرى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول/1360 ش.
11 . جواهر الكلام في سوانح الايّام، حسن اشرف الواعظين، تهران: مطبعه علميه، چاپ اول/ 1362ش.
12 . ديوان ابى الحبّ هويزى، عبدالمحسن ابى الحبّ هويزى، قم: انتشارات الرضى، چاپ اول/1371ش.
13 . سيماى كربلا، حريم حرّيّت، محمد صحّتى سردرودى، تهران: سازمان تبليغات اسلامى، چاپ دوم/1372 ش.
14 . فرهنگ عاشورا، جواد محدّثى، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1374ش.
15 . كامل الزيارات، ابن قولويه، به تحقيق و تصحيح علامه امينى، نجف: المطبعة المرتضويه، چاپ اول/1356ق.
16 . كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، به تصحيح علىاكبر غفارى، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم/1395ق.
17 . مثير الاحزان، نجم الدين ابن نماى حلّى، قم، چاپ سوم/1406ق.
18 . الملهوف على قتلى الطفوف، سيد ابن طاووس، تحقيق فارس حسّون تبريزيان، تهران: دارالأسوه، چاپ اول/1414ق.
19 . المنتخب للطريحى في جمع المراثى و الخطب المشهور بالفخرى، فخرالدين طريحى نجفى، نجف: المطبعة الحيدرية، چاپ اول/ 1379ق.
20 . موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، معهد تحقيقات باقرالعلوم، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1373ش.
21 . نهج الحقّ و كشف الصدق، علامه حلّى، به تحقيق عين اللّه حسنى ارموى، قم: دارالهجره، چاپ اول/1407ق.
پی نوشت :
17. فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، 470 – 472 .
18. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ص 454 – 465 ، چاپ دوم، دارالكتب الاسلامية، 1395ق . اين خبر طولانى است و ما تنها قسمتهايى را كه مربوط به عاشوراست آوردهايم.
19. همان، ص 461.
20. الاخبار الدخيلة، ج 1، ص 100 – 101 .
21. اخبار ساختگى، هاشم معروف حسنى، ص 305 .
22. همان، ص 306 .
23. كمال الدين، ص 454 ، پانوشت.
24. همان، ص 457، 459، 460، 461، 463 و 465.
25. همان، ص 457، پانوشت.
26. الارشاد، ج 2 ، ص 102.
27. الاخبار الدخيلة، ج 3، باب اول از فصل نهم، ص 191 – 192 ، به نقل از تاريخ طبرى و مثير الاحزان ابن نماى حلّى ؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(علیه السلام)، ص 436، به نقل از تاريخ طبرى، ج3، ص 322 و الكامل في التاريخ، ج 2، ص 564 ، با اندكى اختلاف در عبارتهاى ديگر، به ويژه در نام مرد ياد شده.
28. الاخبار الدخيلة، همان، ص 190 – 202.
29. مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا، ص 810 .
30. كامل الزيارات، ص 176، باب 71 ؛ الاخبار الدخيلة، ج 4، ص 254.
31. «جحد»: انكار كردن، تكذيب نمودن ؛ «جاحدت»: انكار كردند، عناد ورزيدند، تكذيب نمودند.
32. الاخبار الدخيلة، ج 3، ص 318 .
33. اقبال الاعمال، سيد ابن طاووس، ج 3، ص 67 .
34. پيام عاشورا، عباس عزيزى، ص 28، از زبان امام صادق(علیه السلام) و بدون مأخذ و مستند نيز، ر.ك: فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، ص 371.
35. الأمالى، شيخ صدوق، ص 177. افزون بر شيخ صدوق، ديگر دانشوران شيعى نيز اين حديث را نقل كردهاند. ر.ك: مثير الأحزان، ابن نماى حلّى، ص 23؛ الملهوف على قتلى الطفوف، سيد ابن طاووس، ص99 .
36. الأمالى، شيخ صدوق، ص 547.
37. نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلّى، ص356.
38. به اين ترتيب و لابد: كلّ قتل شهادة و كلّ امامٍ حسين!
منبع:www.hadith.net
/ن