خانه » همه » مذهبی » بانويي از جنس بهشت

بانويي از جنس بهشت

بانويي از جنس بهشت

در گوشه ي انزواي آن درّه، دست زير چانه، غم گرفته، روزهاي در کنار محمد بودن را مرور مي کند. زني که روزي در اوج ثروت و فخر و شکوه بود و کنيزکان بي شماري صف در صف به دورش مي چرخيدند.
خديجه، آري خديجه! «دختر خويلد، از ثروتمندان قريش و بازرگانان ايشان بود و او مرداني را اجير مي کرد و با مال خويش آنها را به تجارت مي فرستاد.» (1)

2636826e ec38 4384 8730 7258800268e6 - بانويي از جنس بهشت

0001100 - بانويي از جنس بهشت
بانويي از جنس بهشت

 

نويسنده: سمانه انيسي

 

در گوشه ي انزواي آن درّه، دست زير چانه، غم گرفته، روزهاي در کنار محمد بودن را مرور مي کند. زني که روزي در اوج ثروت و فخر و شکوه بود و کنيزکان بي شماري صف در صف به دورش مي چرخيدند.
خديجه، آري خديجه! «دختر خويلد، از ثروتمندان قريش و بازرگانان ايشان بود و او مرداني را اجير مي کرد و با مال خويش آنها را به تجارت مي فرستاد.» (1)
اين روزها در شعب همه چيز در کنار هم بيداد مي کند، قحطي و سوزش عطش، اشک هاي کودکان بي تاب پيرمرداني بي رمق در کناري افتاده و چشمان بيمار ابوطالب.
به افق خيره مي ماند. سکوت مي کند. سکوتي که حتي از جنس صبر هم گرانبهاتر است، از جنس خالص عشق، او حالا ثروتمندترين زن روي زمين است، چرا که گوهري چون محمد (ص) دارد، همه ي مال و مکنت او شکوه و شهرت او در برابر محمد آنقدر حقيرتر از تمام وسعت عشق است که حتي براي از دست دادنشان خم به ابرو نمي آورد، مبادا محمد…
اين پيامبر خدا آنقدر فراتر از دوست داشتن است که عشق همسري را راحت مي شود پيش پايش فدا کرد. مردي در نهايت فقر و در ملکوت عرش، که خود او فرمود: «آري من در مقابل اجرت نيم دانگ براي اهل مکه چوپاني مي کردم.» (2)
عشق! عشقي در تمام ذره هاي وجود، عشقي فراتر، گرمتر و زيباتر از همسر بودن، حسي شبيه به قدم برداشتن روي ابرها، که در لحظه ي اوج سختي هاي درّه تمم وجود او را در خويش فرو برده و خديجه در گذشته هايش مرور مي کند. او «به تجارت مي رود، با سرمايه خديجه، وقتي از مکه بازگشت و بارها را فروخت، سود دو چنداني حاصل کرد. گويند خديجه از برکت حضرت و ميزان امانت و راستگويي و وفاي او آگاه شد و خواستار ازدواج با او شد، نفيسه کنيز خود را به نزد محمد فرستاد تا از وي بپرسد که چرا همسر اختيار نمي کند؟
حضرت فرمود: من هيچ چيز ندارم تا ازدواج کنم.
نفيسه گفت: اگر از اين باب کفايت شوي آيا موافق خواهي بود؟
حضرت گفت: اين زن کيست؟
نفيسه گفت: خديجه!» (3)
صداي هلهله ي زنان بلند است، دف مي زنند و شادي مي کنند، بوي عطر و عنبر پيچيده، ترانه سرايان و رجزخوانان قريش مي خوانند: «اي خديجه درباره محمد زهد به خرج مده او دلاوري است که چون ستاره فرقد مي درخشد.» (4)
بزرگترين فرزند پيامبر (ص) از خديجه قاسم است که کنيه ابوالقاسم را از همين پسر گرفته اند که چند سالي بيشتر زنده نماند. وقتي غم از دست دادن عبدالله، دومين پسرش را بر جان خريد، هنوز او را از شير نگرفته بود. داغ او چنان بر سينه اش سنگيني مي کند که خطاب به محمد (ص) مي گويد:
«کاش زنده مي ماند تا او را از شير مي گرفتم پيامبر پاسخ مي دهد: آرام باش خديجه (فان فطامَهُ في الجنّه ) از شير گرفتن او در بهشت خواهد بود.» (5)
فاطمه به دنيا مي آيد، بوي طعنه و کنايه همه جا را پر کرده، حس ابتر بودن پيامبر قلب دشمنان را شاد کرده است. «اما نمي داند او که پيامبر (ص) را ابتر خوانده خودش ابتر است.» (6)
«ميسره غلام خديجه، در سفر کاروان تجاري، از شگفتي هاي فراواني که از محمد ديده بود براي خديجه مي گويد قصه ي «راهب مسيحي و سايه ي شاخه هاي درخت بر او» (7)
به او تهمت مي زنند! به همه هستي خديجه، کلمه اي زير لب زمزمه مي شود، آهسته مي پيچد، دهان به دهان تکرار مي شود، ديوانه، ديوانه! و همه فرياد مي کشند و ريسه مي روند!
صداي نفس گير حرا تمام وجود محمد را فراگرفته، نگاهها درهم گره مي خورد، به سجده مي رود شکنبه و سرگين شتر روي سرش مي ريزند. چقدر دلش مي خواهد او هم سجده کند، او که از جمله «نخستين ايمان آورندگان است.» (8)
شعب! بوي ناله و قحطي، شکم ها بر پشت چسبيده، سنگ هاي داغ، آفتاب، له له تشنگي و سرگيجه ي کشنده ي سراب. زنان پوست شتري را لاي دو سنگ آرد مي کنند براي خوردن، بغض اش را فرو مي دهد. مبادا محمد اشکش را ببيند؛ چند بار بغض اي را فرو مي دهد. نمي داند! نمي داند چرا اين روزها ضعف و بيماري همه وجودش را آتش زده، چند بار راه عوض مي کند تا سايه اي بيابد. خوب مي داند غم او هم بر شانه هاي محمد سنگيني مي کند «عزيز عليه ماعنتم» (9) غمخوار هميشگي سختي هايش.
«رسول (ص) با همه بني هاشم و بني مطلب سه سال در شعب ماندند تا آنکه رسول (ص) و نيز ابوطالب و خديجه تمام دارايي خود را از دست دادند و به سختي و ناداري گرفتار آمدند.
صداي جويده شدن کاغذ در دهان موريانه در شعب پيچيده، جبرئيل از محمد (ص) مژده مي خواهد. موريانه صحيفه قريش را، تمام بي مهري ها و ستمگري هاي آن را جويده و جز نام خدا چيزي از آن باقي نگذاشته.»(10)
سختي روزهاي کشنده به پايان مي رسد اما!
صداي درها مي آيد، درهايي که يکي يکي بسته مي شوند و زناني که از لاي درز پنجره ها دزدانه فاطمه را مي پايند، خديجه 65 ساله، سه سال قبل از هجرت در ماه رمضان وفات کرد و غم از دست دادن او مصيبتي شده دردناک بر قلب محمد:
«و لعل الله ان يجعل في الکره خيراً کثيراً؛ (11) او که اميد دارد خداوند در اين روزهاي طاقت فرسا خيري عظيم نصيب اش کند.»
«فاطمه محزون و بيقرار است. پدر! مادرم کجاست؟ مادرم کجاست؟
و جبرئيل (ع) غمخوار روزهاي سخت محمد نازل مي شود: به فاطمه بگو خداي متعال براي مادرت در بهشت خانه اي از درّ و گوهر بنا کرده که رنج و داد و بيداد در آن نيست.» (12)
عشق! عشقي در تمام ذره هاي وجود، عشقي فراتر، گرمتر و زيباتر از همسر بون حسي شبيه به قدم برداشتن روي ابرها که در لحظه اوج مصيب از دست دادن خديجه در کنج قبرستان ابوطالب، محمد را در غم خويش فرو برده است و آسمان دلش را تا پايان عمر دلگير و ابري ساخته.
و لعلَّ الله ان يجعل في الکره خيراً کثيراً…

پي‌نوشت‌ها:
 

1- برگرفته از ترجمه کتاب آفرينش و تاريخ، ج2، ص 646.
2- ترجمه دلائل النبوه، ج1، ص 214.
3- برگرفته از کتاب آفرينش و تاريخ، ج2، ص 646.
4- ترجمه دلائل النبوه، ج1، ص 81.
5- برگرفته از ترجمه تاريخ يعقوبي، ج1، ص 390.
6- ان شانئک هوالابتر، کوثر، آيه3.
7- برگرفته از ترجمه تاريخ طبري، ج3، ص 24.
8- برگرفته از ترجمه تاريخ يعقوبي، ج1، ص 379.
9- توبه، آيه 128.
10- ترجمه تاريخ يعقوبي، ج1، ص 389.
11- همان، ص 393.
12- همان.
 

منبع: ماهنامه پيام زن شماره 210

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد