به مناسبت شهادت امالمصائب زینب کبرا (سلامالله علیها)
بانوی عشق و بندگی
سالها پیش از یکی از نویسندگان روشنفکر مطلبی خواندم که در آن منکر وجود بانویی بهنام زینب شده بود و چنین استدلال کرده بود که تحمل این سطح از مصیبت بهطور طبیعی برای هیچ انسانی ممکن نیست و یقیناً اگر انسانی در کمتر از یک روز این سطح از مصیبت را، آن هم نه به صورت خبر بلکه به صورت مشاهده درک نماید، قالب تهی کرده، جان خواهد داد؛ چه برسد به اینکه 40 منزل اسارت بکشد و در پایان با در لباس اسیری با جلال و جبروت به مجلس یزید درآید و خطبه بخواند. پس با این استدلال یا زینب کبرایی وجود نداشته است و یا آن همه داستانسراییها پیرامون کربلا دروغ بوده و واقعیت نداشته است![1]
نگارنده گفته این نویسنده منورالفکر را تأیید کرده و بر این باور است که بهراستی تحمل این سطح از مصیبت به صورت عادی و برای انسانی که ما میشناسیم محال است و اگر زینب کبرا را یکی مثل خودمان فرض کنیم باید اعتراف کنیم یا کربلایی در کار نبوده و یا زینبی وجود نداشته است؛ اما واقعیت این است که هم کربلا وجود داشته و هم شیرزنی به اسم زینب کبرا در وسط آن معرکه حضور داشته است، با این تفاوت از زینبی که میگویند تا زینبی که بوده است فاصله از فرش تا عرش است و اگر عناصر وجودی زینب کبرا را درست تجزیه و تحلیل کنیم خواهیم دید برای کسی با این مشخصات تحمل این مصیبت گرچه سنگین است اما شدنی است.
عنصر بندگی و اتصال
بنده را بنده میگویند چون بند به مولای خود است و از او کسب اعتبار، عزت و قدرت مینماید و در این میان هرچه مولا قدرتمند تر باشد بنده نیز احساس قدرت بیشتری میکند نکته مهم این است که در مراتب قدرت آنکه به وجود قدرتمندتری متصل باشد و یا از شدت اتصال بیشتری نسبت به دیگران برخوردار باشد قدرتمند تر خواهد بود و صفات مولی در او تجلی بیشتری پیدا خواهد کرد و این همان چیزی است که قدرت تحمل این سطح از سختی و مصیبت را برای زینب کبرا فراهم میکند.
این اتصال بعدازآن همه مصیبت نه تنها قطع نشد بلکه امام سجاد از تشدید این اتصال در اوج مصیبت چنین روایت میکند:
اِنَّ عَمَّتی زَیْنَب کانَتْ تُؤَدّی صَلَواتِها مِنْ قِیام اَلفَرائِضَ وَ النَّوافِلَ، عِنْدَ مَسیرِنا مِنَ الکُوفَةِ اِلَی الشّامِ، وَ فی بَعْضِ المَنازِل تُصَلّی مِنْ جُلُوسٍ لِشِدَّةِ الجُوعِ وَ الضَّعْفِ مُنْذُ ثَلاثِ لَیالٍ؛ لاَنَّها کانَتْ تَقْسِمُ ما یُصیبُها مِنَ الطَّعامِ عَلَی الاَطْفالِ.[2]
همانا عمهام زینب همه نمازهای واجب و مستحب خود را در طول مسیر از کوفه به شام ایستاده میخواند و در بعضی از منزلها نشسته نماز خواند و این هم به جهت گرسنگی و ضعف او بود، زیرا سه شب بود که غذایی را که به او میدادند میان اطفال تقسیم میکرد.
عنصر عشق
عشق شاید تنها واژهای باشد که هنوز بر روی معنای جامعی از آن اختلاف نظر وجود داشته باشد و همین اختلاف نظر باعث شده است تا مصادیق آن نیز نظرها متفاوت شود اما آنچه مسلم است انسان هرچه عاشق تر شود بار سختی که در ره معشوق میکشد برایش آسانتر میشود یقیناً برای آنان که از دایره عشق بیرون هستند و با محاسبات غیر عاشقانه به ماجرا مینگرند رفتار و گفتار عاشق توجیهی ندارد اما آنکه عاشق است شاقولش برای تراز کارهایش با غیر عاشقها تفاوت میکند؛ به قول حضرت حافظ:
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
بهیقین اگر بخواهیم عشق را به صورت آدمیان در بیاوریم یک از مصادیق آن میشود زینب کبرا این بانوی باکرامت اگر چه عاشق سیدالشهدا است اما در مسیر حضرت حق که عشقش بر عشق سیدالشهدا غلبه دارد همه مصیبتها برای زینب آسان و قابلتحمل میشود تا آنجا که چون به گودال میرسد نه با تبختر و تکبر و طلبکارانه که خاضعانه و شرمسار رو به معشوق نموده و میفرماید:
أاللهم تقبل منا هذا قلیل القربان. [3]
خداوندا! این قربانی اندک را از ما بپذیر.
جالب این است که خوارق عادات بسیاری در تاریخ و قصههای عاشقپیشهها آمده است اما تا کنون هیچکدام از این جماعت منورالفکر در صدد انکار آن برنیامدهاند تا کنون کدام روشنفکری را دیدهاید که بگوید بیستون را فرهاد نکنده و همه اینها دروغ است اتفاقاً اتفاق کاملاً معکوس است و کار به شیرین و فرهاد میرسد با چنگ و دندان از قدرت عشق دفاع میکنند اما در یک استاندارد دوگانه چون مسئله به عشاق الهی میرسد عشق به عنصری فاقد قدرت تبدیل میشد البته این حق را برای آنان قائلم چرا که از قدیم گفتهاند:
چه داند آنکه اشتر میچراند[4]
عنصر اعتماد به خدا
پرداخت هزینههای سنگین برای انسانها معمولاً دشوار است و حاضر به تحمل آن نیستند ولی اگر صاحب اعتبار مورد اعتمادی کسی را به پرداخت هزینهای ترغیب نماید این هزینه سهل و قابلتحمل میشود. زینب کبرا به معتبرترین موجود عالم هستی یعنی خدای بزرگ که همه چیز از او اعتبار یافته است اعتماد نموده و وعدههای او را صادق میداند او میداند که خدا به کسانی که به یاری او برخیزند وعده یاری داده است و فرموده:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ.[5]
ای اهل ایمان، شما اگر خدا را یاری کنید (دین و پیغمبر خدا را) خدا هم شما را یاری کند و ثابتقدم گرداند.
اعتماد به وعده نصرت از طرف خدا نه برای شخص او بلکه برای جامعه مؤمنین باعث میشود تا زینب کبرا در راه کسب این وعده صادق برای جامعه مؤمنین از همه هستی خود یعنی سیدالشهدا بگذرد و همه مصائب کربلا را تحمل نماید.
خلاصه آنکه
این سه عنصر به همراه مؤلفههای دیگر شخصیتی و روحی زینب کبرا باعث شد تا او گرچه یک زن بود اما مردانه در مقابل همه مصائب کربلا بایستد و تا پایان مسیر این علم را بر دوش بگیرد عبادت در کنار عشق و اعتماد به خدا به او قدرت بدهد تا اگرچه در لباس اسیری ولی شاهانه چون فاتحی پیروز در مجلس یزید بایستد و برای تاریخ بگوید:
پینوشت:
[1] از آنجا که متن نویسنده به همراه توهین و تمسخر به آن بانوی بی بدیل بود نگارنده از آوردن اصل متن خود داری نموده است.
[2] ریاحین الشریعه، ج 3، ص62
[3] کبریت الاحمر، ص۳۷۶.
[4] قاآنی شیرازی
[5] قرآن کریم، سوره محمد، آیه 7
[6] مثیرالأحزان ؛ ص90