باورهاى كلامى ماتريديان
باورهاى كلامى ماتريديان
درآمد[1]
ماتريديه، فرقه كلامى نسبتاً بزرگى از اهل سنت و جماعت است كه پايه گذار آن، ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتريدى سمرقندى تقسيم مى شوند كه آغاز تأسيس هر دو فرقه به قرن چهارم هجرى بازمى گردد. ابوالحسن اشعرى (متوفاى 326ق) پايه گذار مكتب اشاعره، و ابومنصور ماتريدى، هر دو در عصر واحدى مى زيسته اند و تاريخ وفات آنان بسيار نزديك به هم است. بنابراين، پايه گذاران دو مكتب، شاهد جريان هاى واحدى در كل جهان اسلام بوده اند. اما نكته درخور توجه، بُعد مسافتى ميان دو شخصيت علمى جهان اسلام، و به احتمال زياد، عدم اطلاع يكى از وجود و دست كم، از انديشه ها و افكار ديگرى است.
در عين حال، در عصر آن دو، اختلاف آراى فراوانى در عالم اسلام وجود داشت. در مناطق مركزى جهان اسلام كه ابوالحسن اشعرى در آن حضور داشت، آشوب و اختلاف هم در عرصه سياست و هم در عرصه انديشه و ديانت فراوان بود و اشعرى هر از چند روزى شاهد بركنارى خليفه اى و جانشين شدن شخص ديگرى به جاى او بود. در آن سوى مرزها و مملكت اسلامى، يعنى در ماوراءالنهر، هر چند به لحاظ سياسى و اجتماعى حكومت سامانيان پابرجا بود، اما دگرگونى ها در مركز خلافت در آنجا نيز بى تأثير نبود. بااين حال، آرامش نسبى حاكم برآنجا باعث گردهم آمدن گروه هاى مختلف فكرى در آن ديار بود. وجود و ذكر نام فرقه هاى مختلف در آثار ابومنصور ماتريدى از وجود نحله هاى مختلف، گواه اين اختلاف آراء است.
به هر تقدير، اختلاف هاى فراوان ميان گروه هاى مختلفى كه هر يك داعيه فرقه ناجيه را داشتند، ايجاب مى كرد كه حركتى اصلاحى در جهت رفع اين اختلافات صورت گيرد.
در اين ميان، ابوالحسن اشعرى و ابومنصور ماتريدى، بدون اينكه به احتمال زياد، از وجود و باورهاى همديگر داشته باشند، به اين امر اقدام كردند و هر كدام نيز موفقيت هاى چشمگيرى به دست آوردند. تفاوت عمده اى كه ميان آن دو وجود دارد، اين است كه كتب تاريخ و فرقه نگارى نحوه اقدامات اشعرى و انگيزه ها و اهداف او را به خوبى روشن ساخته و ثبت كرده اند; اما متأسفانه درباره ماتريدى و كيفيت برخورد او با انديشه ها و فرقه هاى گوناگون، هيچ اطلاعى در دست نيست.
با وجود اين، عدم اطلاع از زندگى ابومنصور ماتريدى و چگونگى تلاش او براى اصلاح عقايد اهل سنت و جماعت، از اهميت مكتب و انديشه هاى او نمى كاهد. شخص ابومنصور ماتريدى در ميان علما و انديشمندان حنفى ـ ماتريدى ارزشى عظيم دارد و همگان به بزرگى و پيشوايى او اذعان كرده اند.
يك قرن پس از او، يعنى در قرن پنجم هجرى، تلاش هاى گسترده اى در ميان ماتريديان انجام گرفت و در حقيقت، در اين قرن، تعاليم ماتريدى به شكل مكتب درآمد و پيروانى را به خود جذب كرد. در اين قرن، ابواليسر على بزدوى، هركدام با تدوين كتاب هاى متعدد و منظم، گام هاى بلندى در تثبيت عقايد ماتريديه برداشته اند.
در قرن بعد، نجم الدين عمر نسفى، شاگرد ابومعين نسفى و ابواليسر بزدوى، در اوج شهرت قرار دارد.
قرن هفتم هجرى در حقيقت، قرن تبليغ مكتب ماتريديه در ميان حنفيان غرب جهان اسلام است. پيش از اين، هر چند مكتب ماتريدى، كه گاه از آن به «مكتب سمرقند» نيز ياد مى شده است، در ماوراءالنهر تثبيت شده بود; اما از حضور آن در ميان حنفيان غرب جهان اسلام اطلاعى در دست نيست. اما در قرن هفتم حنفيانى را سراغ داريم كه در ماوراءالنهر تحصيل كرده و رهسپار غرب جهان اسلام و مناطق مركزى آن شده اند. به طور مثال، مى توان از ابوبكر احمد بلخى، تحصيل كرده سمرقند، ياد كرد كه آثار نجم الدين عمر نسفى را در دمشق تدريس مى كرده است.
از قرن هشت به اين سو، در سايه تعامل مثبت حكومت عثمانى با ماتريديان، تمام حنفيان جهان در كلام، پيرو ماتريدى اند و دانشمندان بزرگى در كلام و ساير علوم اسلامى از ميان اين گروه برخواسته اند كه از جمله آنان مى توان به كمال ابن همام، مصلح الدين كستلى، ملاعلى قارى، كمال الدين بياضى، شاه ولى الله دهلوى، محمد زاهد كوثرى و… اشاره كرد.
از اين رو، مكتب ماتريدى حدوداً نيمى از اهل سنت را پوشش مى دهد و در جغرافياى جهان اسلام، سهم عمده اى دارد. از كشورهاى استقلال يافته آسياى مركزى كه زادگاه اين مكتب است، تا چين و هند و تركيه و جزيره بالكان و…، تمام حنفيان پيرو اين مكتب هستند و امروزه نيز در بسيارى از دانشگاه هاى معتبر اسلامى، از جمله در الازهر مصر، مورد تحقيق و تدريس قرار دارد.
لازم به ذكر است كه اين مكتب على رغم گستردگى و اهميت فراوان، در حوزه هاى علمى شيعى اصلا مورد توجه نبوده و يا به ندرت به آن توجه شده است. شايد بتوان عدم ارتباط و تعامل فكرى حوزه هاى علميه شيعى با حوزه هاى علميه اهل سنت را دليل اصلى اين امر بدانيم. در حوزه هاى شيعى توجه ها بيشتر معطوف به اشاعره است كه در بحث حسن و قبح عقلى در برابر عدليه (شامل معتزله و شيعه) قرار دارد و از اين جهت، اذهان به طرف مكتب اشعرى سوق يافته و از ماتريديه غفلت شده است.
اكنون، با وضوح اهميت مكتب ماتريدى وآشنايى با برخى مشايخ وقلمرو جغرافيايى ماتريديه، مناسب است، نگاهى گذرا به نظام باورهاى كلامى ايشان داشته باشيم.
انديشه هاى كلامى ماتريديان
چنانكه پيشتر خاطرنشان ساختيم، مكتب كلامىِ ماتريدى، نظامى منسجم و نيرومند دارد. تقريباً تمام نويسندگان ماتريدى به پيروى از ابومنصور ماتريدى، از آن نظام پيروى كرده اند. در اين نظام، نخست حقيقت و وجود عالم و امكان معرفت به آن اثبات، و با سفسطه و شك گرايى مقابله مى شود، سپس حدوث عالم اثبات مى شود و از حدوث عالَم به محدِث عالَم، ويژگى ها و اوصاف خدا و تأثير او در عالَم، از جمله در انسان و افعال او مى رسند و سپس ديگر مسايل اعتقادى، از جمله نبوت، امامت، معاد و… مورد بررسى قرار مى گيرد و در حقيقت يك جهان بينى نظام مند ارائه مى شود.
هر چند چنين ساختارى منحصر به ماتريديان نيست و اشاعره و اماميه نيز در مجموع از چنين ساختار و الگويى استفاده مى كنند، در جزئيات و در شيوه استدلال ها ميان آنان تفاوت هايى وجود دارد. چنانكه بسيارى خاطرنشان ساخته اند، ماتريديان در استدلال هاى خود بسيار عقلانى تر از اشاعره برخورد كرده، و عقل گراتر هستند. به طور مثال، در باب صفات خبرى، برخلاف اشاعره كه صفات خبرى را كاملا مى پذيرند و تنها كيفيت را از آنها سلب مى كنند، ماتريديان در بسيارى از موارد، معانى آنها را تأويل مى كنند و يا دست كم، قائل به تفويض مى شوند. ماتريديان جز در بحث امامت و برخى از مسائل جزئى ديگر نظير رؤيت خدا، به اماميه بسيار نزديك مى شوند و به ويژه در بحث خلق اعمال و جبر و اختيار با آنها همرأى مى شوند.
1. معرفت شناسى
برخى بر اين باورند كه ماتريدى نخستين متكلمى است كه از معرفت و راه هاى رسيدن به آن سخن گفته است. در عين حال، وى تصريح دارد كه ماتريدى عين اين تعبير را ندارد و از لابلاى كلمات او مى توان به اين تعريف دست يافت. ابومعين، اين تعريف را جامع و مانع، و خالى از اشكال مى داند.
به هرتقدير، آنچه ماتريديان برآن تصريح و تأكيد دارند، راه هاى رسيدن به علم است. از منظر اينان سه راه براى دست يابى به علم وجود دارد كه عبارتند از حس، عقل و نقل.
نقل كه ماتريديان عموماً از آن به «خبر» تعبير كرده اند، نيز راهى براى دست يافتن به علم است و از نظر آنان، انكار اين سخن امرى خودمتناقض است; چون نفس انكار نيز خبر است و همين كه منكر آن شود، به وجود آن اذعان كرده است.
ماتريديان اخبار را به صادق و كاذب تقسيم كرده و تنها اخبار صادق را طريقى براى رسيدن به معرفت مى دانند و در ميان اخبار صادق، بهترين خبرها كه پذيرش شان لازم است، اخبارى است كه پيامبران مى آورند و با اعجاز و آيات همراهند. اما نكته اى كه وجود دارد اين است كه در عصر پس از انبيا، اخبار ايشان از طريق واسطه هايى به دست مى رسد كه احتمال كذب و اشتباه در آن زياد است و در اينجاست كه بايد به سراغ نظر و تأمل رفت. ماتريدى در اين مورد ملاك تواتر را پيش مى كشد و معتقد است كه اخبار متواترى كه از پيامبران به دست ما رسيده اند، حجيتِ تام دارند; اما اخبارى كه به سر حد تواتر نمى رسند، بايد از طريق نظر و اجتهاد در احوال راويان، بررسى شوند كه آيا عمل به آنها لازمند يا خير.
به اعتقاد ماتريديان، عقل وسيله ضرورى و بديهى معرفت به شمار مى رود و دانشى كه از بديهيات عقلى به دست آيد، همانند علم حسى، ضرورى و مورد پذيرش آنهاست و در اين مورد نه بحثى دارند و نه ترديدى.
بحث اصلى آنان در مورد عقل، درباره نظر و استدلال است و از همين جهت، ابومنصور ماتريدى به جاى طرح بحث عقل، مستقيماً به سراغ نظر و علم نظرى و استدلالى مى رود. ماتريدى براى لزوم نظر و استدلال به چند دليل ذيل تمسك مى جويد.
نخست اين كه در زمينه دو علم حسى و نقلى از به كارگيرى عقل و استدلال بى نياز نيستيم و در مواردى كه متعلَّق علم حسى امر بعيد و لطيف باشد و يا خير محتمل الصدق، بايد از استدلال و نظر بهره گيريم. همچنين در مورد معجزات انبياء و تمييز آنها از سحر و امثال آن، نيازمند تأمل و نظريم. ماتريدى در تأييد اين نكته به آياتى استدلال مى كند كه دال بر لزوم تفكر و نظر در آفاق و انفس هستند. ديگر اينكه در برخورد با منكران نظر و استدلال، نيازمند آن هستيم.
چهارم اين كه زمينه شناخت جهان و حكمت هاى نهفته در آن و شناخت نشانه هاى وجود خالق جهان در عالم هستى، جز با نظر و استدلال فراهم نمى گردد.
سرانجام ماتريدى به حسن و قبح اشياء اشاره مى كند و معتقد است كه حس خود شىء را مى بيند و در اخبار نيز حسن و قبح آنها وارد مى شود; اما كشف و تطبيق حسن و قبح و نيز تمييز جهات شىء كار عقل است كه در پى استدلال و نظر فراهم مى آيد. از اين رو راهى جز نظر و استدلال نداريم. همچنين ذات آدمى را با خميرمايه طبيعت و عقل سرشته اند و اميال اين دو از هم متفاوت است و براى ترجيح و بررسى اميال آنها بايد از نظر و استدلال بهره گيريم.
ماتريديان، پس از ماتريدى نيز تقريباً همان راه او را پيموده اند و نظريه معرفت شناسى آنان در زمينه علم كلام به همين شيوه مطرح مى شود. چنانكه پيش تر خاطرنشان ساختيم، برخى از آنان تا حدودى اين نظريه را بسط داده و كامل تر كرده اند. در عين حال، اين ديدگاه همچنان ساده و ابتدايى است. شايد علت اين امر اين بوده است كه آنان نيازى نديده اند كه در كتب كلامى شان بيش از اين، اين مسئله را مطرح سازند و همين مقدار كه حجيت اين سه طريق را روشن سازند تا در مباحث خود از آن سود جويند، برايشان كافى بوده است و احتمالا در كتب منطق يا اصول فقه اين مباحث را بيشتر و كامل تر مورد ارزيابى قرار داده باشند.
خداشناسى
1. لزوم معرفت و ايمان به خدا
ماتريديان معرفت و ايمان به خدا را واجب عقلى مى داند و معتقدند كه اگر شرعى هم وارد نمى شد و دينى هم از جانب خداوند به دست مردم نمى رسيد، باز هم شناخت خدا واجب بود. اصل اين اعتقاد منسوب به ابوحنيفه است و ابومنصور ماتريدى و پيروان او نيز شناخت خداوند را واجب عقلى مى دانند و معتقدند كه ايمان به خدا قبل از شرع نيز لازم است.
ماتريديان در تعريف ايمان، به پيروى از ابوحنيفه، تعريفى ارجائى از ايمان ارائه كرده وآن را «صِرف تصديق» مى دانند و اعمال را هرگز در ايمان دخيل نمى دانند. درحقيقت، ماتريديان يكپارچه ارجايى هستند و كاملا در اين مسئله از ابوحنفيه پيروى مى كنند.
بنابراين، در اين كه از ديدگاه آنان، اعمال دخالتى در ايمان ندارد و با خدشه در اعمال، در ايمان خللى وارد نمى آيد، ترديدى نيست; اما بحث در نقش «اقرار زبانى» است كه آيا اقرار زبانى نيز جزء و ركن ايمان است، يا اين كه ايمان صِرف تصديق قلبى، و ايمان شرط اجراى احكام مسلمانى است.
اكثريت ماتريديان بر اين باورند كه «تصديق» اعم از تصديق قلب و تصديق زبان است و از اين رو، اقرار به زبان نيز جزء و ركنى از ايمان است.
به هر تقدير، تعريف ايمان به تصديق صرف، حال چه تصديق قلبى و چه تصديق قلبى و زبانى، با ديدگاه آنان در باب وجوب عقلى شناخت خداوند نيز سازگار است; زيرا شناخت عقلى خدا قبل از ورود شرع، اتيان عملى را الزامى نمى سازد، چه آن كه پيش از ورود شرع، اعمالى در كار نيست. در نتيجه، تنها صِرف ايمان به مفهوم تصديق و اذعان به وجود خداوند، و البته پس از شريعت، به وجود انبيا و آنچه آنان آورده اند، كافى است. چنين تعريفى از ايمان، با لوازمى همراه است كه از جمله آنها مى توان به ايمان مرتكب گناه كبيره اشاره كرد.
براساس تعاليم حنفى كه در ميان ماتريديان پذيرفته شده است، ايمان، صِرف تصديق به وجود خدا و حقانيت پيامبر و پيام هاى اوست و اعمال در ايمان دخالتى ندارد.
2. براهين خداشناسى
ماتريديان، همانند ساير متكلمان، براى اثبات وجود خداوند به استدلال و اقامه برهان پرداخته اند. در اين زمينه، هر چند براهين زيادى اقامه شده است، اما مهم ترين برهان كلامى در باب اثبات وجود خدا، برهان حدوث است. بيشتر ماتريديان تنها به همين برهان اكتفا كرده و برهان ديگرى نياورده اند و چنانچه برخى از آنها برهان ديگرى هم اقامه كرده اند، سرانجام، بازگشت آنها به برهان حدوث است. ماتريدى خود تأكيد دارد كه براى اثبات وجود خدا، دليلى جز برهان حدوث وجود ندارد.
برهان حدوث، آنگونه كه در آثار ماتريديان ذكر شده است، يك مقدمه جزئى و در حقيقت صغرا دارد كه بسيار مبهم، و برگرفته از دانش حسى است و آن اين است كه عالم با تمام اجزاى خود حادث است. مقدمه كلى و كبراى قضيه نيز اين است كه هر حادثى نيازمندِ محدِث است، درنتيجه، وجود محدِث عالم اثبات مى شود.
در تبيين و اثبات مقدمه نخست، يعنى حدوث عالم، ماتريديان تلاش كرده اند كه ابتدا جهان را به جواهر و اعراض تقسيم كنند وسپس با توجه به بديهى بودن حدوث ودگرگونى هاى گوناگون دراعراض، وباتوجه به اين كه جوهرهيچ گاه خالى ازعرض نيست، به حدوث جواهر برسند وحدوث مجموع عالم ـ به مفهوم ماسوى الله ـ را نتيجه بگيرند.
مقدمه دوم را برخى از متكلمان بديهى دانسته اند و برخى ديگر از ماتريديان، از جمله ابومعين نسفى براى آن تبيينى ارائه كرده اند. مطابق اين تبيين، امر محدَث، وجودش جايز است و امر جايزالوجود، جايزالعدم نيز است. از اين رو، امرى كه وجودش جايز و عدمش هم جايز باشد، وجودش مقتضاى ذاتش نخواهد بود، كه مقتضاى غير است و به اقتضاى غير پا به عرصه وجود نهاده است.
ابومنصور ماتريدى براهين زيادى را براى اثبات وجود خدا اقامه مى كند كه به نظر مى رسد همگى مصداق برهان حدوثند. ازجمله براهين وى، مى توان به استفاده عجيب و غريب او ازوجود شر اشاره كرد. وجود شرّ همواره براى متكلمان وفيلسوفان مانعى براى اثبات وجودخدا به شمارمى آمده است، اما برخلاف اين امر، ماتريدى بدون توجه به معضل وجود شر وبا مسلم دانستن حقيقت ووجود شرُ وَقبايح، وجود آنها را دليلى بر وجود خدا مى داند. به تعبير وى: «…اگر عالم خودبه خود به وجود آمده بود، مى بايد هر چيزى، براى خود بهترين ونيكوترين صفات وحالات را پديدمى آورد ودراين صورت شرور وزشتى ها وجود نمى داشت، در حالى كه اينها وجود دارند، و وجود اينها دليلى بر اين است كه جهان خودبه خود به وجود نيامده، بلكه به واسطه غير از خود پديد آمده است».
3. توحيد
بحث مهمى كه در ارتباط با خدا وجود دارد و شايد به جهاتى، مهم تر از اصل اثبات وجود خدا باشد، بحث توحيد است. توحيد اساس دين اسلام و كانون توجه الهى دانان مسلمان بوده است. در اين ميان ماتريديان نيز همگام با ساير مسلمانان به بحث توحيد و واحديت و احَديّت خدا پرداخته اند.
چنانكه برخى از ماتريدى شناسان متأخر نيز خاطرنشان ساختند، توحيد ذاتى به اين معنى است كه اولا ذات خدا يكى است و ثانياً همين ذات واحد قابل قسمت به اجزاء نيست. مراد از توحيد صفاتى نفى شبيه و نظير از خداوند در باب صفات است و مقصود از توحيد افعالى، نفى شريك از خدا در باب افعال و خلق است.
4. صفات الهى
ماتريديان، همراه با اشاعره و اماميه و در مقابل معتزله، قائل به اثبات صفات براى خداوندند. آنان در اثبات صفاتى چون حيات، علم، قدرت، سمع، بصر و… معمولا دو دليل اقامه كرده اند: يكى، نظم و اتقان عالم هستى است كه نشانه وجود اين صفات در پديدآورنده عالم خلقت است، و ديگرى اين كه اگر خداوند به اين صفات متصف نباشد، ناگزير به ضدّ آنها متصف خواهد بود كه عبارتند از موت، جهل، عجز و… و اينها همگى نقصند و نقص نيز نشانه حدوث و نياز و فقر است و اين بر خداوند محال است.
اشكال معتزله در باب صفات اين است كه اگر خداوند اين صفات را دارا باشد، به ناچار اين صفات غير از ذات خدا خواهند بود و باعث بطلان توحيد مى شود، ليكن ماتريديان معتقدند كه صفات غير از ذات نيستند.
حال بايد ديد كه اگر ماتريديان، صفات خدا را غير از ذات نمى دانند، پس چه ارتباطى ميان ذات و صفات قايلند؟ از آثار خود ماتريدى نمى توان چيزى در اين باره به دست آورد. اما پيروان او رابطه ذات و صفات را مورد بحث قرار داده و معتقدند كه صفات نه عين ذاتند و نه غير آن.
به هر طريق، نحوه ارتباط ميان ذات و صفات، از سوى ماتريديان به خوبى توضيح داده نشده است و مثالى هم كه ارائه كرده اند مع الفارق است، چون در تركيب عدد «يك» و «ده»، تركيب جزء و كل است و درست است كه انتفاى جزء به انتفاى كل، و انتقاى كل به انتفاى جزء منتفى مى شود، اما رابطه ذات و صفات خدا رابطه جزء و كل نيست وگرنه تركيب در ذات خدا لازم مى آيد و تركيب در ذات خدا، هم موجب بطلان توحيد در ذات مى شود و هم موجب بطلان وجود خدا و اين محال است.
5. صفات ذات و صفات فعل
متكلمان مسلمان معمولا صفات خدا را به دو دسته صفات ذات و صفات فعل تقسيم مى كنند. بر پايه اين تقسيم، صفات ذات صفاتى اند كه از مقام ذات خدا انتزاع مى شوند و اين صفات همانند خود ذات، ازلى و ابدى هستند. اما صفات فعل از مرتبه فعل الاهى انتزاع مى شوند و در حقيقت عين فعلند و از اين رو، ازلى محسوب نمى شوند. به عنوان مثال، رزق صفتى است كه از مقام فعل خدا كه همان رزق دادن است، انتزاع مى شود و همانند خود فعل حادث است.
ماتريديان نخست در تأييد اين كه خداوند به صفات فعل متصف مى شود و اصلا مى توان خدا را صاحب فعل دانست و افعال را به خدا نسبت داد، به اجماع امت اسلامى و آياتى از قرآن استناد مى كنند كه بر اساس آنها افعالى همچون ميراندن، آفريدن، رزق دادن و… به خدا نسبت داده مى شود و در اين مورد كسى ترديد ندارد. بنابراين، از منظر ماتريديان، اصل استناد افعال به خداوند مورد پذيرش و اتفاق تمام مسلمانان است و در اين مورد ترديدى نيست.
اما مطلبى كه ماتريديان را از ديگر فرق اسلامى متمايز مى كند، اعتقاد آنان به ازلى بودن تمام صفات افعال و قائم بودن آنها به ذات خداوند است. ماتريديان معتقدند كه تمام صفات افعال به تكوين بازمى گردد و تكوين هم صفتى ازلى و قائم به ذات خداوند است.
اين ديدگاه آنان با اين اشكال مواجه مى شود كه تكوين عين مكوَّن است، چنانكه رزق عين رزق دادن است و اگر بنا باشد كه تكوين يا هر صفت فعلىِ ديگرى، ازلى و قديم باشد، لازم مى آيد كه تمام پديده هاى جهان كه ناشى از مرحله فعل خداوندند، ازلى و قديم باشند و اين برخلاف مدعاى ماتريديان است كه بر حدوث جهان و تمام پديده هاى آن اصرار مىورزند.
ماتريديان براى فرار از اين اشكال، به جدايى ميان تكوين و مكوَّن، و فعل و مفعول قائل شده اند و معتقدند كه همان گونه كه اراده، علم، قدرت و… . صفاتى ذاتى و ازلى هستند و متعلق آنها مى تواند امورى حادث باشد، تكوين و ساير صفات فعل نيز مى توانند ازلى و قائم به ذات خدا باشند و در عين حال، متعلق آنها امورى حادث باشد.
ماتريديان در اثبات ازلى بودن تكوين، چند استدلال اقامه كرده اند. يكى از آن استدلال ها اين است تكوين از دو حال خارج نيست: يا ازلى است يا حادث. اگر حادث باشد، يا حدوثش بدون محل بوده است كه در اين صورت، وجود عرض و صفت، بدون قيام به محل، محال است. و اگر در محلى حادث شده باشد، اين محل، يا چيزى غير از ذات خداوند است كه در اين صورت، تكوين قائم به آن محل است و مكوِّن و خالق، همان مقوم تكوين است، نه خداوند، و اين خلاف فرض است. يا اين كه محل حدوثِ تكوين ذات بارى تعالى است كه اين نيز محال است، چون لازم مى آيد كه خداوند محل عروض حوادث باشد و محل حوادث خود نيز بايد حادث باشد. در نتيجه، تكوين صفتى ازلى و قديم و غيرحادث خواهد بود. عين همين استدلال، در مورد ساير صفات فعل نيز جارى است.
صفات خبرى
صفات خبرى به آن دسته از صفاتى اطلاق مى شود كه طريق اثبات آنها ادله سمعى و آيات و روايات است. طيف گسترده اى از صفات در مورد خداوند وجود دارند كه در آيات و روايات وارد شده اند و شامل برخى از صفات ذات و صفات فعل مى شوند، مانند يد، وجه، عين، استواء بر عرش، مجىء، نزول و… .
صفات خبرى ميان مسلمانان بحث هاى جنجال برانگيزى را سبب شده است. علت اين امر اين است كه اثبات اين صفات با معانى ظاهرى موجب تجسيم خدا و تشبيه او به خلق مى شود. از اين رو، برخى از فرق اسلامى براى پرهيز از تشبيه و تجسيم، اين معانى را كنار نهاده و اين صفات را به معانى ديگرى تأويل برده اند. برخى ديگر عين اين صفات را با معانى ظاهرى شان بر خدا حمل كرده و برخى ديگر، به اين صفات بدون كيفيت اذعان كرده اند.
ماتريديان در اين زمينه، رويكردى كاملا تنزيهى دارند و اطلاق هر گونه صفتى را كه مستلزم تشبيه يا جسميت و جسمانيت خداوند باشد، بر خدا جائز نمى دانند.
خلق اعمال
مسئله خلق اعمال، قضا و قدر، جبر و اختيار، شمول علم و اراده و مشيت نسبت به افعال انسان ها از مسايل بسيار مهم و بحث برانگيز كلامى است كه از گذشته هاى دور ميان متكلمان رايج بوده است. اساس اين بحث به توحيد افعالى و توحيد در خالقيت بازمى گردد. از سويى، خداوند خالق همه چيز است و از سويى ديگر، انسان را آزاد، مختار و مكلّف آفريده است. حال اگر خداوند در جهان خالق على الاطلاق و همه كاره است، پس مسئله اختيار آدمى، تكليف، اطاعت و عصيان و از همه مهم تر، افعال قبيح انسان چه حكمى خواهند داشت؟
در اين مورد، برخى از متكلمان مانند معتزله، قايل به تفويضند و معتقدند كه خدا در خصوص افعال ارادى آدمى، تدبير را به دست خود او سپرده است. ماتريديان ضمن پذيرش آزادى و تأثير اراده انسان بر افعالش، بر شمول خالقيت خداوند تأكيد مىورزند و اساساً خلق را منحصراً از آنِ خدا مى دانند.
1. خلق و كسب
ماتريديان براى استناد فعل به دو فاعل به «نظريه كسب» تمسك جسته اند. از منظر آنان، ميان ايجاد فعل و كسب فعل تفاوت وجود دارد و يك فعل مى تواند از دو قدرت ايجادى و كسبى پديد آيد. طبق اين ديدگاه خداوند خالق اعمال ماست و انسان نيز كاسب است. برخلاف ديدگاه اشاعره در باب كسب كه تصوير چندان روشنى از رابطه ميان قدرت انسان و قدرت خداوند به دست نمى دهد، ديدگاه ماتريديان در اين مورد تا حدى قابل فهم است. برخى از آنان در تفاوت ميان خلق و كسب گفته اند خلق در جايى است كه فاعل مستقلا و بدون اتكاء به نيروى غير، فعل را انجام دهد و كسب در جايى است كه فاعل استقلالى از خود ندارد، بلكه به نيروى غيرمتكى است.
بنابراين، از مجموع سخنان ماتريديان در باب خلق و كسب مى توان به اين نتيجه رسيد كه آنان رابطه قدرت و تأثير خدا با قدرت و تأثير انسان را رابطه مستقل با غيرمستقل و به تعبيرى رابطه ظلّى و صاحب ظلّى مى دانند. در اين صورت، هم توحيد در خالقيت حفظ مى شود و هم آزادى و اختيار انسان زير سؤال نمى رود.
2. جبر و تفويض و امر بين الامرين
از مسايل اختلاف انگيزى كه متفرع از مسئله خلق اعمال است، مسئله جبر و اختيار است. پيش از اين يادآور شديم كه ماتريديان هم بر خلق افعال توسط خدا و هم بر آزادى و اختيار آدمى تأكيد دارند. حال با توجه به شمول اراده و مشيت و علم الاهى نسبت به تمام حوادث جهان، از جمله افعال اختيارى انسان، اين سؤال پيش مى آيد كه آيا تعلق علم، مشيت، اراده و قضا و قدر الهى به افعال ارادى انسان، باعث نمى شود كه او مجبور باشد فعل را انجام دهد. در غير اين صورت، ممكن است كار او برخلاف اراده، مشيت، قضا و قدر الاهى باشد و تخلف از اراده و قضا و قدر الاهى نيز محال است.
در اين مسئله نيز ماتريديان قائل به جبر نيستند و معتقدند كه تعلق علم، اراده و مشيت الاهى و نيز قضا و قدر خداوند باعث از كف رفتن اختيار نيست. در اين مورد ماتريديان معتقدند كه تعلق علم و اراده و مشيت خداوند و نيز قضا و قدر به فعل اختيارى انسان كماهو تعلق مى گيرد; يعنى خدا مى داند و مى خواهد كه انسان فعلى را خودش انجام خواهد داد و يا ترك خواهد كرد به تعبير ديگر ماتريديه در اين مورد به مكتب اماميه بسيار نزديك است.
جالب تر اين كه كمال الدين بياضى از متكلمان متأخر ماتريديه، با نقل روايت «لاجبر و لاتفويض» از امام باقر ـ عليه السلام ـ و پذيرش كامل آن در مسئله خلق اعمال و جبر و اختيار با ديدگاه اماميه هم رأى مى شود و بنابراين، مى توان ادعا كرد كه ماتريديان در اين باب به امر بين الامرين قائل هستند. البته، هر چند بسيارى از ماتريديان به اين معنا تصريح ندارند، اما روح راه حل آنها، در اين باب، همين ديدگاه امر بين الامرين است.
نبوت
1. ضرورت نبوت
از ديدگاه ماتريديان، انسان ناقص است. هر چند خداوند موهبت عقل و حس را به او اعطا كرده است، او نمى تواند از اين طريق تمام منافع و مضارّ جهان را تشخيص دهد و در زندگى خود به كار گيرد و به سعادت نايل شود. علاوه بر اين، هر چند وى مى تواند و بايد با عقل خود، خدا و خالق هستى را بشناسد، اما راهى براى به دست آوردنِ اوامر و نواهى اى كه وسيله رستگارى اويند، ندارد. بدين سبب، نقص انسان ايجاب مى كند كه خداوند براى هدايت بشر به سوى خداوند و نيز براى آشناسازى آنان با جهان پيرامونشان، پيامبرانى را به سوى آنان گسيل دارد.
2. معيارهاى پذيرش ادعاى نبوت
ماتريدى براى پذيرش ادعاى نبوت دو معيار را يادآور مى شود:
1. معيار درونى كه شخص مدعى نبوت بايد داراى اخلاقِ نيكو و فضايل ويژه باشد.
2. معيار بيرونى كه شخص بايد براى اثبات ادعاى خود معجزه بياورد.
افزون بر اينها، برخى از ماتريديان شرايط ديگرى را نيز براى مدعى نبوت ذكر كرده اند كه از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره كرد: مرد باشد; كامل ترين فرد زمان خويش باشد; صفاتى چون گنگى كه مخلّ در اداى رسالت است، نداشته باشد و معصوم باشد. در برخى از اين شرايط و نيز در حدود و ثغور آنها ميان ماتريديان اختلافاتى وجود دارد كه در اين مختصر نمى گنجد.
3. نبوت خاصه
به اعتقاد تمام مسلمانان، حضرت محمد صلى الله عليه و آله، تمام شرايط نبوت را داراست. ماتريديان نيز در اين اعتقاد، راسخ و استوارند. به اعتقاد آنان، پيامبر هم شرايط درونى و هم شرايط بيرونى نبوت را دارا بوده و از آن حضرت كمالات و فضايل فراوان و نيز معجزات گوناگون به دست ما رسيده است كه مهم ترين معجزات حضرت، قرآن است كه همواره انسان ها و مخالفان را به مبارزه دعوت كرده، اما هيچ كس نتوانسته است به اين مبارزه طلبى پاسخ دهد.
در باب وجوه اعجاز قرآن، از كلمات ماتريديان مطالب مختلفى به دست مى آيد. ظاهر عبارت برخى از آنان، به اعجاز بلاغى قرآن نظر دارد، اما به نظر مى رسد ابومنصور ماتريدى به اخبار غيبى قرآن كريم، عنايت بيشترى دارد.
امامت
امامت فرعى از نبوت است و از اين رو در نظام تفكر ماتريديان جايگاهى ويژه دارد. در عين حال، ماتريديه به مثابه بخشى از اهل سنت و جماعت، امامت را از مسايل سياسى و از باب اداره امور مسلمين مطرح مى سازند و از اين رو، امامت از منظر ايشان به معناى حاكم و مدير جامعه اسلامى است كه مى تواند بر امور عمومىِ مسلمانان حاكميت داشته باشد.
به اعتقاد آنان، امام بايد واجد شرايط ذكوريت، ورع، علم، كفايت و قرشيت باشد و هاشمى بودن و افضل بودن و نيز عادل بودن را شرط نمى دانند. از اين رو امامت مفضول با وجود فاضل، و امامت فاضل با وجود افضل و نيز امامت فاسق جايز است و كسى حق ندارد و عليه او قيام و شورش كند.
به گمان آنان، امام و خليفه مسلمانان پس از پيامبر ـ صلى الله عليه وآله ـ ، ابوبكر سپس عمر و سپس عثمان و سرانجام على بوده است و پس از او خلافت به سلطنت مبدل مى شود.
معاد
به اعتقاد ماتريديان، مباحث مربوط به معاد، از مباحثى است كه با ادله سمعى و نقلى اثبات مى شود و بدين جهت، آنان درباره مسائل مربوط به معاد و حتى ضرورت وجود معاد، استدلال عقلى ارائه نكرده اند. با اين حال، مباحث آنان در اين باب با ساير فرق اسلامى تفاوت عمده اى ندارد. آنان به پرسش و پاسخ در قبر، نقمات و نعمات قبر، آفرينش بهشت و دوزخ و جاودانگى آنها و طبقات مختلف آنها، ميزان و صراط و حوض و شفاعت و… قائلند.
از جمله مسائلى كه ماتريديان به آن باور دارند، رؤيت خدا در قيامت توسط مؤمنان است. على رغم اين كه آنان در مباحث خداشناسى، ديدگاهى كاملا تنزيهى دارند، اما همان گونه كه ذكر شد، در مباحث مربوط به آخرت، نقل گرا هستند و از اين رو به رؤيت خداوند در روز قيامت قائل شده اند. با اين وجود، آنان به مقتضاى آيات ميان رؤيت و ادراك تمايز قائلند و معتقدند كه ادراكْ مستلزم تناهى و محدوديت در ناحيه مُدرَك است و از اين رو خدا را نمى توان ادراك كرد; اما مى توان رؤيت كرد.
پي نوشت ها :
[1] مقاله حاضر نگاهى است گذرا به نظام كلامى و مهم ترين آرا و انديشه هاى ماتريديان و به واقع، گزارشى است اجمالى از كتابى جامع در زمينه تاريخ و عقايد ماتريديه از همين قلم كه به زودى از سوى انتشارات مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب منتشر خواهد شد.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب