باور دین اسلام به عنوان دینی آسان
مردم به هر آنچه راحت باشد، علاقه دارند و از آن راضی خواهند بود و از هر آنچه سخت باشد، گریزاناند و ناراضی خواهند بود. به نظر میرسد آنچه در این میان مشکل زاست، ماهیت دین نیست؛ یا ناآگاهی از حقیقت دین و داشتن تصویری نادرست از آن است، یا روش دینداری مردم است و یا شیوه ابلاغ و معرفی دین.آنچه این جا باید بدان پرداخت، شناخت دین و شیوه صحیح دینداری است. شناخت ما از دین باید مطابق با حقیقت آن باشد که بخش مهم آن به شیوه ابلاغ نیز بر میگردد. از این رو، هم خود فرد باید نسبت به شناخت واقعیت دین تلاش کند و هم کسانی که رسالت ابلاغ دین را به عهده دارند، باید در ارائه چهره واقعی دین، درست عمل کنند. جالب این که این مسئله، با اصل عدالت خداوند نیز ارتباط تنگاتنگ دارد. کسی که خداوند را عادل بداند، تکالیف او را بیشتر از طاقت انسان نمیداند. در روایات تصریح شده که خداوند متعال، عادلتر از آن است که کسی را به بیشتر از توانش مکلف کند.
احساس بی فایده بودن، یکی از عوامل مهم نارضایتی است. انسان، موجودی هدفمند و معناگراست. از این رو، اگر احساس کند کاری را که انجام میدهد، معنادار و فایده مند است، از آن سر باز نمیزند و ناخرسند نمیشود، اما اگر احساس کند که تلاش او، بی فایده است، ناخرسند میشود و از آن، پرهیز خواهد کرد. برخی ممکن است تصور نمایند تکلیفی که به گردن آنها نهاده شده، فقط برای آزار دادن است و هیچ منفعتی ندارد؛ در نتیجه، از آن ناراضی و گریزان خواهند شد. در این حالت، اوامر خداوند، کارهای سخت ناخوشایند بی فایده، و نواهی او به عنوان ترک امور راحت و خوشایند، ارزیابی میشوند. بدیهی است که در چنین وضعیتی نمیتوان انتظار رضامندی داشت.
این در حالی است که خداوند متعال، حکیم است و بی تردید، انجام شدن هر آنچه را که از ما خواسته، به مصلحت بشر است و حکمتی دارد. این، یک واقعیت تشریعی است که خداوند، برنامه دستیابی به شادکامی را مشخص میسازد. بنابراین، قانون خداوند متعال، تنها قانونی است که میتواند شادکامی اصیل را تحقق بخشد. هر قانونی جز این، بی تردید، ناکام خواهد بود. نقشه راه شادکامی را باید در قوانین الهی جست. قوانین الهی، هدفی جز تأمین سعادت و شادکامی اصیل انسان را ندارند. بر همین اساس، در برخی روایات، این که تعبد، تنها مبنای تشریع باشد، نفی شده و بر مبنای مصلحت و مفسده تأکید شده است. مبنای تعبد، این تصور را به وجود میآورد که دستورهای دینی، صرفا امور تعبدی هستند و برای این صادر شدهاند که میزان اطاعت و بندگی را بسنجند. این تصور، انسان را نسبت به شریعت، بی رغبت میسازد. این در حالی است که هر چند تعبد، سخن درستی است، اما با مصلحت داشتن تکالیف دینی، منافات ندارد و قابل جمع است. محمد بن سنان، در باره مبنای تعبد، نامه ای به امام رضا مینویسد و ایشان این گونه پاسخ میدهد: نامه تو به دستم رسید. در آن نوشته بودی که برخی از اهل قبله مسلمانان معتقدند که خداوند – تبارک و تعالی – چیزی را حلال و حرام نکرده است؛ زیرا علت حلال و حرام نکردن، بیشتر و محکم تر از علت تعبد به آنهاست. کسی که این اعتقادش باشد، در گم راهی قرار گرفته و به خسران آشکاری مبتلا شده است؛ زیرا اگر چنین باشد که ایشان معتقدند، باید خداوند، بندگانش را به تحلیل محرمات و تحریم محللات متعبد ساخته باشد، حتی ترک نماز و روزه و رها کردن آنچه از اعمال نیک است و انکار ذات اقدسش و نفی انبیا و رسل و کتب آسمانی و انکار حرمت زنا و سرقت و تحریم نکاح محارم و مانند اینها را باید مباح بدانیم و متعبد به آنها نباشیم؛ زیرا علت در تحلیل محللات و تحریم محرمات فقط تعبد به آنهاست، نه چیز دیگری و وقتی آنها منتفی شدند، تعبد نیز منتهی است، در حالی که عدم تعبد به محرمات و محللات، موجب فساد تدبیر عالم و فنای مخلوقات است و با این استدلال، سخن این معتقدان، باطل میگردد، چنانچه حق تعالی با همین بیان، سخن این قایلان را ابطال فرموده است.
این طور یافته ایم آنچه را حق تعالی حلال کرده که در آن برای بندگان صلاح است و بقایشان وابسته به آن است و جملگی به آن نیاز دارند و مستغنی از آن نیستند و آنچه را که حرام کرده، بندگان به آن محتاج نیستند و موجب فساد و فنا و هلاکتشان است. سپس دیده ایم که حق – تبارک و تعالی – برخی از محرمات را در بعضی از اوقات – که مورد احتیاج واقع شدهاند و صلاح و مصلحت بندگان در آن وقت، استفاده از آنهاست . حلال کرده، همانند مردار و خون و گوشت خوک، زمانی که شخص مضطر بوده و اضطرار، ایجاب میکند که از اینها استفاده نماید، مثل این که حفظ نفس و دفع مرگ، موقوف به خوردن خون و گوشت خوک یا مردار باشد. پس با قطع نظر از وجود دلیل، وجدان چنین حکم میکند، چه رسد به این که دلیل قائم است بر این که حق تعالی، حلال نفرموده مگر چیزی را که در آن برای بدنها مصلحت بوده، و حرام نکرده مگر آنچه را که در آن برای نفس ها فساد است و به همین بیان، خداوند در کتابش محللات و محرمات را توصیف فرموده و انبیا و رسل گرامش حکم را بیان کردهاند و حجج عظامش برای مردم اظهار فرمودهاند، اگر مردم میدانستند که حق تعالی برای چه آنها را آفریده، دو نفر با هم به نزاع بر نمی خواستند و نیز اگر پی برده بودند که رب جلیل برای چه حکمتی آنها را مکلف فرموده، هیچگاه در امثال این مسائلی که مربوط به تکلیف بندگان است، با یکدیگر به اختلاف نمی پرداختند. بین حلال و حرام، جداکننده ای نیست مگر چیزی اندک و ناچیز که هر کدام را به دیگری تغییر داده و تبدیل میکند، در نتیجه، حلال، حرام یا حرام، حلال میشود.
تکلیف این که «فلسفه تشریع چیست»؟ نقش مهمی در رضامندی میتواند داشته باشد. آشنایی با آثار و فواید دین، سختی تکلیف را از بین می برد و نشاط و شادکامی را به ارمغان میآورد. به همین جهت، بخشی از متون دینی، به معرفی فلسفه تشریع پرداختهاند.قرآن کریم، هدف اساسی تشریع را حیات و زنده ساختن انسان معرفی نموده است. خداوند متعال، پس از آن که مردم را به اطاعت از خود و رسولش فراخوانده و از اعراض از آن باز داشته، برای دومین بار، آن را تأکید نموده و مؤمنان را به استجابت خدا و فرستادهاش در پذیرفتن دعوت پیغمبر و سفارش میکند، و این تأکید را با بیان حقیقت امر و آن رکن واقعی که تکیه گاه این دعوت است به انجام میدهد و بیان میدارد که حقیقت امر و رکن واقعی این دعوت، چیزی است که انسان را از پرتگاه فنا و هلاکت رهایی میدهد و زنده اش میکند: «ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت کنید.»
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص434-429، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394