طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بايدها ونبايدهاي روحانيت از ديدگاه امام خميني ( ره )

بايدها ونبايدهاي روحانيت از ديدگاه امام خميني ( ره )

بايدها ونبايدهاي روحانيت از ديدگاه امام خميني ( ره )

روحانيت شيعه به عنوان زبان دين هميشه ملجأ و مرجع مردم بوده وهست. امام خميني(ره) نمونه بارز روحانيت متعهد و مبارز است كه از همين حوزه هاي مباركه علميه به پا خاست و ملت ايران را از بند استبداد و استعمار نجات داد و اميدي شد براي ملت هاي آزاده و مستضعف جهان در نگاه امام خميني (ره) حوزه هاي علميه اولاً بايد وظايف و

6a4d0eb2 9cc4 434a b86f 7719f61bf332 - بايدها ونبايدهاي روحانيت از ديدگاه امام خميني ( ره )

0022802 - بايدها ونبايدهاي روحانيت از ديدگاه امام خميني ( ره )
بايدها ونبايدهاي روحانيت از ديدگاه امام خميني ( ره )

 

نويسنده: صادق عيوضي
منبع : اختصاصي راسخون

 

00228021 - بايدها ونبايدهاي روحانيت از ديدگاه امام خميني ( ره )

چكيده:
روحانيت شيعه به عنوان زبان دين هميشه ملجأ و مرجع مردم بوده وهست. امام خميني(ره) نمونه بارز روحانيت متعهد و مبارز است كه از همين حوزه هاي مباركه علميه به پا خاست و ملت ايران را از بند استبداد و استعمار نجات داد و اميدي شد براي ملت هاي آزاده و مستضعف جهان در نگاه امام خميني (ره) حوزه هاي علميه اولاً بايد وظايف و مسئوليت هاي خود را بشناسند تا بتوانند از عهده آن ها به خوبي برآيند و همچنان يك عنصر تأثير گذار براي دين ودنياي مردم باشند. و از كارهايي كه به پيكر حوزه هاي علميه ضربه مي زند بپرهيزند تا مبادا از تأثير گذاري حوزه ها در افكار عمومي بكاهد. مجموعه اين امور تحت عنوان بايد ها ونبايد هاي روحانيت از آراء و نظرات امام خميني(ره) استخراج شده است. مواردي مانند تهذيب نفس – نظم – اهتمام به امر فقاهت وقضاوت- لزوم وحدت با همه اقشار- ساده زيستي و وحمايت از محرومان- و ورود به عرصه سياست . بارعايت اين موارد حوزه مي توانند با همه دشمني ها و توطئه ها كه عليه روحانيت و حوزه هاي علميه انجام مي شود،همچنان پايگاه محكم تبليغ دين و مرجع و مأمن مطمئن مردم مسلمان ايران باشد و هدايت فكري جامعه را به عهده بگيرند.
كليد واژه ها: بايدهاو نبايدها- تهذيب نفس- نظم- ساده زيستي – تفقه- قضاوت- سياست- وحدت.
مقدمــه
امام خميني (ره) فقهيي جامع، عارفي كامل و سیاستمداری بصير بود كه آراء و نظرات او تأثير شگرفي بر دنياي معاصر و به خصوص انديشمندان مسلمان و حتي غير مسلمان گذاشت. امام خميني(ره) احياگر اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه وآله) است؛ اسلامي كه ضامن سعادت انسان در همه ابعاد فردي و اجتماعی است.امام به ما چگونه مسلمان بودن را آموخت؛ وآموخت كه در قرن حاضر باظهور و پيدايش هزار گونه تحول در زندگي بشر و در ميان غوغاي مكاتب مختلف مادي اعم از سوسياليستي و ليبرال و …بدون ذره اي التقاط و انحراف چگونه اسلام ناب را بشناسيم و به آن عمل كنيم. بررسي اندیشه‌های اين مرد بزرگ در عرصه‌های مختلف می‌تواند راه گشاي بسياري از مسائل مهم جهاني و منطقه ای و داخلی باشد. او تربیت شده‌ی همين حوزه‌های مباركه علميه بود که قرن‌هاست بيدار گر و روشنگر و ملجأ مردم است. امام خميني(ره) قوت‌ها و نیازهای حوزه را به خوبي می‌شناخت و توانست با بهره گيري از نقاط قوت و شناخت دقيق كاستي ها ي حوزه، انقلاب بزرگ اسلامي ايران را به وجود بياورد و به خوبي آن را رهبري كند و همه جهانيان را به شگفتي وا دارد. انقلابي كه روح اميد و استقامت را در جان همة ملت هاي مستضعف شكوفا كرد و توانست در مقابل شرق وغرب و استكبار جهاني با مظلوميت و غربت تمام قد علم كند وسرود نويد بخش استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي را سردهد. بنابراين؛ توجه به نظرات و آراء ايشان می‌تواند بيشتر از هر قشر دیگری راه نما و سودمند براي حوزه علميه باشد. اين مختصر بنا به بضاعت مزجات خود سعي دارد تا با مراجعه مستقيم به اندیشه‌های ناب امام خميني (ره) وظايف مهم خود و هم لباسان خود را دريابد و با بگارگيري اين وظايف گام مهمي در رشد و بالندگي حوزه علميه ي امروز بردارد. اين تحقيق به بررسي وظايف مهم حوزه هاي علميه و روحانيت تحت عنوان بايد ها ونبايدهاي روحانيت از نگاه امام خميني مي پردازد. منظور از بايدها ونبايدها آن چيزهايي است كه شايسته است در اولويت اول كار روحانيت قرار گيرد وآن چه روحانيت را به جايگاه واقعي خود مي رساند يعني همان مقام هدايت فكري وعملي جامعه به سوي الله، بايد آن را سرمشق خود قرار دهد. و از آن چه باعث مي شود روحانيت را از جايگاه اصلي خود دور كند و ساحت مقدس حوزه هاي علميه به آن آلوده شود، پرهيز كنند.بايد ها ونبايد ها از زبان كسي است كه از جهت نظري اسلام را به زيباترين شكل شناختند و از جهت عملي نيز كوشيدند اسلام را در زندگي فردي و اجتماعي خود در عاليتر ين سطح پياده كنند. كسي كه جهان پيرامونش را شناخت و از كاستي ها و قوت هاي حوزه ها آگاه بود و رسالت خويش را كه همان شناخت دقيق اسلام ،تبليغ و عمل به احكام آن است به خوبي انجام داد.

تذكر:
 

اين تحقيق اگر چه به عنوان بايدها نبايدها است ولي ما فقط بايد ها را ذكر كرديم و به تبع آن خوانند عزيز خود نبايدها را درك مي كند ودر برخي موارد امام بزگوار (ره) به اين نبايدها اشاره كرده است. به همين علت نخواستيم مطلب طولاني و ملال آور شود.ازم است اين نكته را نيزتذكر دهم كه اين موارد به صورت گزينشي وآنچه به نظر ما اهميت ويژه دارند انجام گرفته است. وگرنه موارد زيادي از بايد ها و نبايدها وجود دارد كه تفصيل وشرح آن از عهده ي ما خارج است.

بايدها ونبايدها
 

يكم: تهذیب نفس
«قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى‏ سَبيلاً »(1)بگو: «هر كس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مى‏كند و پروردگارتان كسانى را كه راهشان نيكوتر است، بهتر مى‏شناسد.» تهذيب نفس يعني پالايش روح وجان آدمي از صفات زشتي مانند:حب دنيا، حسد، كينه، غفلت و … و آراستن آن به ارزشهاي والايي مانند: زهد، تقوا، اتكال به خدا، تواضع، توجه به نفس وهوشياري در برابر حملات شيطان ومراقبت از خود و … در همه حالات. طبعيي است كه اهل علم و روحانيت بيشتر از همه بايد به اين امر توجه كند. زيرا از سويي پيشوا ومرجع ومأمن مردم هستند و مردم دين خود را از روحانيت مي گيرند و قطعاً هرگونه لغزشي از جانب مروجان دين در اعتقاد مردم تأثير گذار است. واز سويي ديگر آزمايش اهل علم سختر از مردم عادي است در نتيجه بيشتر در معرض خطر قرار مي گيرند؛ لذا توجه طلاب به تهذيب نفس نه فقط بايد بيشتر از ديگران باشد، بلكه بايد در اولويت اول باشد. اگر انسان در جواني به تهذيب نفس نپردازد در ميانسالي وپيري كار مشكل مي شود وشايد غير ممكن. مولوي داستاني را نقل مي كند كه به خوبي اين مهم را باز گو مي كند: شخصي در راهي خاربني كاشت و باعث اذيت مردم مي شد. هر چه مردم از او مي خواستند كه آن خاربن را بركند و به دور اندازد. كار را به فردا موكول مي كرد و همينطور روزهاي بعد. غافل از اينكه او هر روز پيرتر و ضيعف تر مي شد و خاربن ريشه دارتر و تنومندتر تا اينكه مرد، پيري فرتوت شد و آن خاربن درختي تناور و از پيرمرد هيچ كاري بر نيامد.
آن درخت بد جوانتر مي شود
وين کننده پير و مضطر مي شود
خاربن در قوت و برخاستن
خارکن در پيري و در کاستن
خاربن هر روز و هر دم سبز و تر
خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان تر مي شود تو پيرتر
زود باش و روزگار خود مبر
خاربن دان هر يکي خوي بدت
بارها در پاي خار آخر زدت.(2)
در اين داستان مولوي صفات زشت و پليدي هاي وجود فرد را به بوته خاري تشبيه کرده است که روز به روز در او ريشه مي دواند و قوي تر و محکم تر مي شود. اين خارها ديگران را نيز آزار مي دهد و آنان را زخمي مي کند. يعني هر صفت زشتي مثل دروغ و غيبت و خباثت و حسد و… باعث آزار و اذيت اطرافيان هم مي شود.بوته صفات زشت را بايد هرچه سريع تر از ريشه درآورد زيرا با گذشت زمان و امروز و فردا کردن ريشه هاي آن محکم تر مي شود و درخت تنومد مي شود، اما در عين حال فرد پيرتر و کم توان تر مي شود. بين ما آدم ها اين طرز فکر خيلي رايج است که بگذار حالا که جوان هستم فلان کار را بکنم و از جوانيم لذت ببرم اشکالي ندارد پير که شدم توبه مي کنم! اينجاست که مولوي فرد را نصيحت مي کند و مي گويد اينقدر امروز و فردا نکن. اگر امروز به دنبال برطرف کردن زشتي ها و زدودن ناخالصي هايت نباشي، فردا هم خودت ناتوان تر هستي و هم اين پليدي ها در تو بيشتر ريشه دوانيده و در آن صورت کندن آنها بسيار مشکل است. امام خميني(ره) آن عارف كامل از خود رهيده كه خود اسوه زهد وتقوا ومبارزه بانفس بود؛ در سفارشاتش به حوزه هاي علميه و بخصوص به طلاب جوان در باره تهذيب نفس، اهتمام فراواني داشتند و بارها روحانيت را به تهذيب نفس فرا مي خواند تا جايي كه مي فرمايند «اگر عالمى منحرف شد، ممكن است امتى را منحرف ساخته به عفونت بكشد؛ و اگر عالمى مهذب باشد، اخلاق و آداب اسلامى را رعايت نمايد، جامعه را مهذب و هدايت مى‏كند.»اينك اين ما واين كلام امام 1. «شما كه امروز در اين حوزه‏ها تحصيل مى‏كنيد و مى‏خواهيد فردا رهبرى و هدايت جامعه را به عهده بگيريد، خيال نكنيد تنها وظيفه شما ياد گرفتن مشتى اصطلاحات مى‏باشد، وظيفه‏هاى ديگرى نيز داريد. شما بايد در اين حوزه‏ها خود را چنان بسازيد و تربيت كنيد كه وقتى به يك شهر يا ده رفتيد، بتوانيد اهالى آنجا را هدايت كنيد و مهذب نماييد. از شما توقع است كه وقتى از مركز فقه رفتيد، خود مهذب و ساخته شده باشيد، تا بتوانيد مردم را بسازيد و طبق آداب و دستورات اخلاقى اسلامى آنان را تربيت كنيد. اما اگر خداى نخواسته در مركز علم خود را اصلاح نكرديد، معنويات كسب ننموديد، به هر جا كه برويد العياذ باللّه، مردم را منحرف ساخته، به اسلام و روحانيت بدبين خواهيد كرد.»(3) «اخلاق بايد در همه جا و در همه دروس، مورد توجه قرار گيرد؛ و اعتقادم بر اين است كه بايد هر كس حوزه درسى بزرگ يا كوچكى دارد، يكى دو دقيقه- مقدمتاً يا مؤخرتاً- درس اخلاق بگويد كه طلاب با اخلاق اسلامى بار بيايند.»(4)« اگر تهذيب در كار نباشد، علم توحيد هم به درد نمى‏خورد. «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاكْبَرْ» هر چه انباشته‏تر بشود علم، حتى توحيد كه بالاترين علم است، انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مُهذَّب نباشد، از خداى تبارك و تعالى دورتر مى‏كند. بايد كوشش بشود در اين حوزه‏هاى علميه، چه حال و چه بعدها كوشش بشود كه اينها را مهذَّب كنند. در كنار علم فقه و فلسفه و امثال اينها، حوزه‏هاى اخلاقى، حوزه‏هاى تهذيب باشد، و حوزه‏هاى سلوك «الى اللَّه تعالى». شما مى‏دانيد كه مرحوم شيخ فضل اللَّه نورى را كى محاكمه كرد؟ يك معمّم زنجانى؛ يك ملّاى زنجانى محاكمه كرد و حكم قتل را او صادر كرد؛ وقتى معمّم، ملّا؛ مهذّب نباشد، فسادش از همه كس بيشتر است. در بعض روايات هست كه در جهنم، بعضيها- اهل جهنم- از تَعفُّن بعض روحانيين در عذاب هستند، و دنيا هم از تعفُّن بعضى از اينها در عذاب است.»(5) «اگر عالمى منحرف شد، ممكن است امتى را منحرف ساخته به عفونت بكشد. و اگر عالمى مهذب باشد، اخلاق و آداب اسلامى را رعايت نمايد، جامعه را مهذب و هدايت مى‏كند. در بعضى از شهرستانهايى كه تابستانها به آنجا مى‏رفتم، مى‏ديدم اهالى آن بسيار مؤدب به آداب شرع بودند. نكته‏اش اين بود كه عالم صالح و پرهيزكارى داشتند. اگر عالم ورع و درستكارى در يك جامعه يا شهر و استانى زندگى كند، همان وجود او باعث تهذيب و هدايت مردم آن سامان مى‏گردد، اگر چه لفظا تبليغ و ارشاد نكند. ما اشخاصى را ديده‏ايم كه وجود آنان مايه‏ پند و عبرت بوده؛ صرف ديدن و نگاه به آنان باعث تنبه مى‏شد. هم اكنون در تهران، كه في الجمله اطلاع دارم، محلات آن با هم فرق دارد: در محله‏اى كه عالم منزه و مهذبى زيست مى‏كند، مردمان صالح با ايمانى دارد. در محله ديگر كه يك نفر منحرف فاسد معمم شده، امام جماعت گرديده، دكان درست كرده است، مى‏بينى طايفه‏اى را فريب داده، آلوده و منحرف ساخته است.»(6)
«اين عالم فاسد است كه دنيايى را به فساد مى‏كشاند: اذا فسد العالم، فسد العالم.» (7)
«آنان كه دين سازى كرده باعث گمراهى و انحراف جمعيت انبوهى شده‏اند بيشترشان اهل علم بوده‏اند؛ بعضى از آنان در مراكز علم تحصيل كرده رياضتها كشيده‏اند.رئيس يكى از فرق باطله در همين حوزه‏هاى ما تحصيل كرده است. ليكن چون تحصيلاتش با تهذيب و تزكيه توأم نبوده، در راه خدا قدم برنمى‏داشته، خباثت را از خود دور نساخته بود، آن همه رسوايى به بار آورده است. اگر انسان خباثت را از نهادش بيرون نكند، هر چه درس بخواند و تحصيل نمايد نه تنها فايده‏اى بر آن مترتب نمى‏شود بلكه ضررها دارد. علم وقتى در اين مركز خبيث وارد شد، شاخ و برگ خبيث به بار آورده شجره خبيثه مى‏شود. هر چه اين مفاهيم در قلب سياه و غير مهذب انباشته گردد، حجاب زيادتر مى‏شود. در نفسى كه مهذب نشده، علم حجاب ظلمانى است: العلم هو الحجاب الاكبر. لذا شرّ عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناكتر و بيشتر است. علم نور است، ولى در دل سياه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سياهى را گسترده‏تر مى‏سازد.علمى كه انسان را به خدا نزديك مى‏كند، در نفس دنيا طلب باعث دورى بيشتر از درگاه ذى الجلال مى‏گردد. علم توحيد هم اگر براى غير خدا باشد، از حجب ظلمانى است؛ چون اشتغال به ما سوى اللّه است. اگر كسى قرآن كريم را با چهارده قرائت لما سوى اللّه حفظ باشد و بخواند، جز حجاب و دورى از حق تعالى چيزى عايد او نمى‏شود. اگر شما درس بخوانيد، زحمت بكشيد، ممكن است عالم شويد، ولى بايد بدانيد كه‏ ميان «عالم» و «مهذب» خيلى فاصله است. مرحوم شيخ، استاد ما رضوان اللّه تعالى عليه، مى‏فرمود اينكه مى‏گويند: «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل» صحيح نيست. بايد گفت: ملا شدن چه مشكل، آدم شدن محال است! كسب فضايل و مكارم انسانى و موازين آدميت از تكاليف بسيار مشكل و بزرگى است كه بر دوش شماست. گمان نكنيد اكنون كه مشغول تحصيل علوم شرعيه مى‏باشيد، و فقه كه اشرف علوم است مى‏آموزيد، ديگر راحتيد، و به وظايف و تكاليف خود عمل كرده‏ايد. اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، اين علوم هيچ فايده‏اى ندارد. اگر تحصيلات شما، العياذ باللّه، براى خدا نباشد و براى هواهاى نفسانيه، كسب مقام و مسند، عنوان و شخصيت در اين راه قدم گذاشته باشيد، براى خود وزر و وبال اندوخته‏ايد. اين اصطلاحات اگر براى غير خدا باشد، وزر و وبال است‏.»(9)«تا كى مى‏خواهيد در خواب غفلت به سر بريد، و در فساد و تباهى غوطه‏ور باشيد؟ از خدا بترسيد؛ از عواقب امور بپرهيزيد؛ از خواب غفلت بيدار شويد. شما هنوز بيدار نشده‏ايد؛ هنوز قدم اول را برنداشته‏ايد. قدم اول در سلوك «يقظه» است. ولى شما در خواب به سر مى‏بريد؛ چشمها باز و دلها در خواب فرو رفته است. اگر دلها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سياه و زنگ زده نمى‏بود، اين طور آسوده خاطر و بيتفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمى‏داديد. اگر قدرى در امور اخروى و عقبات هولناك آن فكر مى‏كرديد، به تكاليف و مسئوليتهاى سنگينى كه بر دوش شماست بيشتر اهميت مى‏داديد.شما عالم ديگرى هم داريد؛ معاد و قيامتى نيز براى شما هست (مثل ساير موجودات كه عود و رجعت ندارند نمى‏باشيد.) چرا عبرت نمى‏گيريد؟ چرا بيدار و هوشيار نمى‏شويد؟ چرا اين قدر با خاطر آسوده به غيبت و بدگويى نسبت به برادران مسلمان خود مى‏پردازيد، و يا استماع مى‏كنيد؟ هيچ مى‏دانيد اين زبانى كه براى غيبت دراز مى‏شود در قيامت زير پاى ديگران كوبيده مى‏گردد؟ آيا خبر داريد كه الغيبة ادام كلاب النّار.هيچ فكر كرده‏ايد كه اين اختلافات، عداوتها، حسدها، بدبينيها، خودخواهيها، و غرور و تكبر، چه عواقب سوئى دارد؟ آيا مى‏دانيد عاقبت اين اعمال رذيله و محرمه جهنم بوده، ممكن است خداى نخواسته به خلود در نار منجر شود؟.»(10)«جوانان ننشينند كه گرد پيرى سر و روى آنان را سفيد كند. (ما به پيرى رسيده‏ايم و به مصايب و مشكلات آن واقفيم) شما تا جوان هستيد مى‏توانيد كارى انجام دهيد؛ تا نيرو و اراده جوانى داريد مى‏توانيد هواهاى نفسانى، مشتهيات دنيايى، و خواسته‏هاى حيوانى، را از خود دور سازيد.ولى اگر در جوانى به فكر اصلاح و ساختن خود نباشيد، ديگر در پيرى كار از كار گذشته است. تا جوانيد فكرى كنيد؛ نگذاريد پير و فرسوده شويد. قلب جوان لطيف و ملكوتى است و انگيزه‏هاى فساد در آن ضعيف‏ مى‏باشد؛ ليكن هر چه سن بالا رود ريشه گناه در قلب قويتر و محكمتر مى‏گردد؛ تا جايى كه كندن آن از دل ممكن نيست. چنانكه در روايت است: قلب انسان ابتدا مانند آينه صاف و نورانى است. و هر گناهى كه از انسان سربزند، يك نقطه سياه بر روى قلب فزونى مى‏يابد، تا جايى كه قلب را سياه كرده، ممكن است شب و روزى بدون معصيت پروردگار بر او نگذرد. و به پيرى كه رسيد، مشكل است قلب را به صورت و حالت اول باز گرداند. شما اگر خداى نخواسته خود را اصلاح نكرديد و با قلبهاى سياه، چشمها، گوشها، و زبانهاى آلوده به گناه از دنيا رفتيد، خدا را چه‏گونه ملاقات خواهيد كرد؟ اين امانات الهى را كه با كمال طهارت و پاكى به شما سپرده شده چه‏گونه با آلودگى و رذالت مسترد خواهيد داشت؟اين چشم و گوش كه در اختيار شماست، اين دست و زبانى كه تحت فرمان شماست، اين اعضا و جوارحى كه با آن زيست مى‏كنيد- همه امانات خداوند متعال مى‏باشد كه با كمال پاكى و درستى به شما داده شده است؛ اگر ابتلا به معاصى پيدا كرد آلوده مى‏گردد؛ خداى نخواسته اگر به محرمات آلوده شود، رذالت پيدا مى‏كند. و آن گاه كه بخواهيد اين امانات‏ را مسترد داريد، ممكن است از شما بپرسند كه راه و رسم امانتدارى اين گونه است؟ ما اين امانت را اين طور در اختيار شما گذاشتيم؟ قلبى كه به شما داديم چنين بود؟ چشمى كه به شما سپرديم اين گونه بود؟ ديگر اعضا و جوارحى كه در اختيار شما قرار داديم چنين آلوده و كثيف بود؟ در مقابل اين سؤالها چه جواب خواهيد داد؟ خداى خود را با اين خيانتهايى كه به امانتهاى او كرده‏ايد چه‏گونه ملاقات خواهيد كرد؟.»(11)«من چند كلمه با آقايان و خواهران در مفاد اين آيه شريفه، كه آن خواهر خواند، عرض كنم. خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايند كه من منت گذاشتم بر مردم به اينكه پيغمبر را فرستادم كه آيات مرا براى مردم تلاوت كند: و يُزَكِّيهِم و يُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ و الحِكمَةَ «تزكيه» را مقدم ذكر فرموده است از علم، از «حكمت». آيات شريفه قرآن در هر ذره ذره از آن نكات هست. اين طور نيست كه بى‏جهت مثل يك نويسنده باشد، كه مقدم و مؤخر بودن ممكن است كه در نظر نباشد. تلاوت آيات شريفه، خوب، همان، «رسالت» است. يعنى رسول آمده است كه آيات قرآن را بر مردم تلاوت كند. تلاوت براى چى؟ تلاوت كند و مردم را «تزكيه» كند، نفوس مردم را تزكيه كند؛ تطهير كند.انسان دو جنبه دارد: جنبه معنوى، و جنبه ظاهرى. جنبه ظاهرى همين است كه مى‏بينيد، و همين دنياست كه مى‏بينيد، و همين ماديت است كه مشهود است. و جنبه معنوى جنبه ديگرى است كه ماوراى اين عالم است؛ در انسان است. اما انسان مجموعه همه عالم است. كأنه خداى تبارك و تعالى دو نسخه موجود فرموده است: يك نسخه تمام عالم؛ يك نسخه كوچك …. يعنى انسان عصاره همه موجودات عالم است. يعنى در انسان همه چيز هست. و خداى تبارك و تعالى توجه و عنايت فرموده است و منت گذاشته است بر انسان به اينكه پيغمبرانى فرستاده است براى اينكه هم آن جهت معنويت‏ را، كه اهم است و تمام نظر به آن است، تربيت كند؛ تزكيه كند مردم را، تهذيب كند مردم را، تعليم بدهد مردم را؛ حكمت تعليم كند، كتاب تعليم كند؛ و هم اين جهات مادى افسارگسيخته را مهار كند. اينها كه مادى هستند ماديت را به طور افسارگسيختگى توجه به آن دارند؛ و انبيا آمده‏اند كه همين ماديات را، همين موجودات مادى كه انسان نسخه‏اى از آن هم هست، عصاره‏اى از اين هم هست، انسان را طورى تربيت كند كه ماديات هم در مهار معنويات باشد.»(12)
دوم: اهتمام حوزه‏هاى علميه بر امر فقاهت‏
بدون شك آنچه حوزه هاي علميه را تا امروز سرپا نگه داشته است و باعث شد كه مردم همواره آن را پناه گاه خود بدانند واز آن حمايت كنند امر تفقه در دين بود كه به عنوان كار اصلي حوزه ها هميشه در دستور كار بوده است. البته علماي شيعه هميشه به نياز هاي زمان خود توجه داشته اند واز علوم ديگر استفاده مي كردند واصولاً اين علماي شيعه بودند كه احياگر علوم مختلف عقلي ونقلي و پيشتاز در آن ها بودند. اما آنچه حوزه هاي علميه را همواره مورد توجه قرار داد، امر فقاهت بود كه ميراث گرانقدر علم اهل بيت عليهم السلام است، ميراث گرانقدري كه انسان هاي بزرگ و وارسته اي براي پاسداري از آن سختي هاي فراوان كشيده و خون دل ها خورده اند، اما از پاي ننشستند و شبانه روز، حتي در مرگ عزيزترين خود، دست از كار فقاهت نكشيدند. امام خميني(ره) كه خود از همين افراد بودند وتحريرالوسيله را كه يك دوره كامل فقه است در سالهاي تبيعد نوشتند، بر امر فقاهت توجه ويژه اي داشتند و به هيچ وجه راضي نبودند ونيستند كه حوزه هاي علميه اين ميدان بزرگ را خالي كنند يا تلاش در اين ميدن را كمرنگ كنند. بيانات آن حضرت گوياتر از اين است كه ما بخواهيم در باره آن توضيح دهيم. «لازم است درس بخوانيد، فقيه شويد، جديت در فقاهت كنيد، نگذاريد اين حوزه‏ها از فقاهت بيفتد تا فقيه نشويد نمى‏توانيد به اسلام خدمت كنيد؛ ليكن در خلال تحصيلات خود در فكر باشيد كه اسلام را به مردم معرفى كنيد»(13)«شما بايد پستهاى خودتان را محكم نگه داريد. ائمه جماعت بايد اين مساجد را محكم نگه دارند، و خطبا بايد منابر را محكم نگه دارند، و فقه را در حوزه‏هاى علميه مثل قم و مشهد و امثال اينها و همين طور نجف بايد فقاهت را حفظ كنند. حوزه‏ها بايد حوزه فقاهت باشد. اين حوزه‏هاى فقاهت بوده است كه هزار و چند صد سال اين اسلام را نگه داشته. اين مشىْ‏اى بوده است كه از زمان قديم، از زمان ائمه هدى‏ تا زمان ما، مشىْ‏اى بوده است كه علماى ما داشته‏اند و آن حفظ فقاهت. نبايد حالا شما فكر كنيد كه حالا كه بايد [در] امور سياست هم ما دخالت بكنيم، پس به فقاهت كار نداشته باشيم. خير، بايد حوزه‏هاى فقاهت به فقه خودشان به همان ترتيبى كه سابق بود هيچ تخطى نكنند. به همان ترتيبى كه سابق تحصيل مى‏كرديد فقه و مقدمات فقه را [تحصيل كنيد]، محكم فقاهت را حفظ كنند. بايد حوزه‏ها عنايتشان به فقه و فقاهت از همه چيز بيشتر باشد. اگر حوزه‏هاى فقاهت خداى نخواسته از بين برود يا سست بشود، رابطه ما بين فقها و ملت قطع مى‏شود. اين حوزه فقاهت است كه رابطه را محفوظ نگه داشته است. اگر يك اشخاصى آمدند در حوزه‏ها و پيشنهاد كردند كه فقه لازم نيست، مثلًا به اين طول و تفصيل باشد و فلان، و بياييم يك چيزهاى ديگر را هم چه بكنيم، اينها اشتباه مى‏كنند يا مأمورند. فقه به همان قوّت اوليه‏اش بايد باقى باشد. حوزه‏هاى فقاهت، هم فقاهت را داشتند و هم يك جمعى هم معقول و ساير علوم را تحصيل مى‏كردند. علماى اخلاق بودند در حوزه‏ها كه مردم را و علما را و اهل علم را دعوت به مسائل اخلاقى مى‏كردند. اهل معنويت و عرفان بودند كه اشخاصى را دعوت مى‏كردند به آن طور، و كارهاى خودشان را انجام مى‏دادند.لكن فقاهت كه اساس است سر جاى خودش بود و بايد باشد»(14)«اين مسأله نبايد فراموش شود كه به هيچ وجه از اركان محكم فقه و اصول رايج در حوزه‏ها نبايد تخطى شود. البته در عين اينكه از اجتهاد» جواهرى» به صورتى محكم و استوار ترويج مى‏شود، از محاسن روشهاى جديد و علوم مورد احتياج حوزه‏هاى اسلامى استفاده گردد».(15)«اما در مورد دروس تحصيل و تحقيق حوزه‏ها، اين جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جايز نمى‏دانم. اجتهاد به همان سبك صحيح است ولى اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست، زمان و مكان دو عنصر تعيين‏كننده در اجتهادند.»(16) «از امور مهمى كه اين جانب نگران آن هستم مسائل حوزه‏هاى علميه خصوصاً حوزه‏هاى بزرگ مثل حوزه مقدسه قم است. آقايان علماى اعلام و مدرسين محترم كه خير خواهان اسلام و كشورهاى اسلامى هستند، توجه عميق كنند كه مبادا تشريفات و توجه به ساختمانهاى متعدد براى مقاصد سياسى و اجتماعى اسلام، آنان را از مسئله مهم اصلى حوزه‏ها كه اشتغال به علوم رايج اسلامى و خصوصاً فقه و مبادى آن به طريق سنتى است، اغفال كند، و مبادا خداى نخواسته اشتغال به مبادى و مقدمات موجب شود كه از غايت اصلى كه ابقا و رشد تحقيقات علوم اسلامى، خصوصاً فقه به طريقه سلف صالح و بزرگان مشايخ همچون «شيخ الطائفه» و أمثاله- رضوان اللَّه تعالى عليهم- و در متأخرين همچون «صاحب جواهر» و شيخ بزرگوار «انصارى» – عليهم رضوان اللَّه تعالى- بازدارد. اسلام اگر خداى نخواسته هر چيز از دستش برود ولى فقهش به طريقه موروث ازفقهاى بزرگ بماند، به راه خود ادامه خواهد داد. ولى اگر همه چيز به دستش آيد و خداى نخواسته فقهش به همان طريقه سلف صالح از دستش برود، راه حق را نتواند ادامه داد و به تباهى خواهد كشيد؛ و با آنكه مى‏دانيم مراجع عظام و علماى اعلام و مدرسين عاليقدر- دامت بركات وجودهم- توجه به اين امر دارند، لكن خوف آن است كه اگر تشريفات و زرق و برقهاى شبيه به قطب ماديت رواج پيدا كند، در نسلهاى بعد اثر گذارد و خداى نخواسته آنچه از آن مى‏ترسيم به سر حوزه‏ها بيايد. لازم است آقايانى كه در اين امور دست دارند و متصدى اين مسائل هستند توجه كنند كه حد افراط را جلوگيرى كنند، و هر چه مى‏كنند در خدمت حوزه‏هاى علمى و در خدمت اسلام و علوم اسلامى باشد، و كارها تعديل شود و از افراط و تفريط احتراز گردد.»(17)
سوم : نظم و انظباط
نظم چه فردي وچه سازماني يكي از عواملي است كه هر كس يا سازماني به آن پايبند باشد قطعاً به موفقيت هاي چشمگير دست مي يابد. حضرت علي عليه السلام در آخرين وصيت خود، فرزندانش را وهركس كه وصيت نامه او را مي خواند به نظم دعوت مي كند، گويي كه يكي از واجبات دين است. وقتي زندگي علماء بزرگ را مطالعه مي كنيم، نظم در زندگي آن ها به روشني ملموس است. نظم در زندگي امام خميني(ره) نيز از جايگاه ويژه اي برخور دار است، تا جايي كه نظم امام زبانزد خاص وعام بود و نقل مي كنند: «زماني كه امام در نجف بودند طلاب ساعت هاي خود را از روي كار امام تنظيم مي كردند، آن ها دقيقاً مي دانستند كه امام چه ساعتي به حرم مي رود ويا چه ساعتي در درس حاضر مي شوند»(18)همچنين حضرت آيت الله نوري همداني نقل مي كنند «در يكي از حملات ساواك به مدرسه فيضيه امام درس را تعطيل نكردند»(19)باز مرحوم آيه الله شاه آبادي ( استاد امام )درباره نظم و حضور امام در جلسات درس گفته بود: «روح الله ، واقعاً روح است؛ نشد يک روز ببينم که ايشان بعد از بسم الله در درس حاضر باشد ،هميشه پيش از آنکه بسم الله درس را بگويم ، حاضر بوده است»(20)امام معتقد بودند كه نظم در كارها باعث نظم در فكر وانديشه مي شود و هميشه به شاگردان خود گوشزد مي كردندكه؛ «در اين دنيا كساني توانستند به جايي برسند و گليم خويش را از آب بيرون بكشند كه در زندگي داراي نظم وانظباط بودند.»(21)موارد متعددي و جالبي از نظم امام وجود دارد كه خوانند گان عزيز را به مطالعه زندگاني آن حضرت توصيه مي كنم.«يكى از امور مهمى كه مورد توجه بزرگان و علماى حوزه علميه قم بوده است،لكن عمل مثبتى درباره آن انجام نگرفته، ايجاد نظم و انضباط در حوزه‏هاست، كه لازم است از حوزه علميه قم شروع شود و به طور جدى و اساسى عمل شود. البته اين امر براى حفظ حوزه‏ها از ورود عناصر منحرف از حيث عقايد و اخلاق و اعمال از اهم وظايف شرعى است، كه به عهده همه خصوصاً فضلا و علما و مدرسين مى‏باشد؛ و با همكارى جدى همگان و با تأييد مراجع معظّم مى‏تواند جامه عمل پوشد. در اين زمان كه حوزه‏هاى علميه و روحانيون معظّم در پيشبرد مقاصد اسلام و تحكيم جمهورى اسلامى نقش بسيار مؤثرى دارند، شك نيست كه قدرتمندان و قدرت طلبان بيكار ننشسته‏اند، بلكه در تلاشند تا اين قدرت فعال را تضعيف كنند. و اين امر براى آنان ميسر نيست مگر با رخنه كردن عناصر فاسد در حوزه‏ها، كه از داخل موجبات تباهى و از كار افتادن اين پديده الهى را فراهم آورده، و خداى نخواسته به تدريج و در دراز مدت ملت را از آنها مأيوس و روى گردان كنند. و همه مى‏دانيم كه اگر خداى نخواسته حوزه‏ها از عهده تربيت فقها و علما و خطباى موجه و مورد علاقه مردم برنيايند و به طور هرج و مرج و بدون برنامه صحيح و ضابطه اسلامى عقلايى حوزه‏ها اداره شوند، بايد همه منتظر فاجعه شكست جمهورى اسلامى و اسلام بزرگ باشيم. و اگر اكنون با همت همگان از سرچشمه فساد جلوگيرى نشود، فردا و فرداها دير است، و بسا باشد كه به جايى رسد كه از قدرت همه خارج شود و مقايسه امروز حوزه‏ها با قبل از انقلاب، كه روحانيون از سياست و نظر در امور كشور به واسطه تبليغات و فشارها و كج‏فهميها منعزل و بركنار بودند، بسيار نابجا و غلط است. گرچه ممكن است بعضى كج فهمها با اين امر حياتى مخالف باشند و با تز «نظم در بى‏نظمى است» با توهّمات شيطانى دست به گريبان باشند، لكن اينان در اقليت هستند؛ و قشرهاى عظيم روحانيون متفكر و متوجه به مسائل و پيشامدها در اين فكر هستند. و بالاخره همان طور كه پاكسازى و تصفيه در همه ارگانهاى دولتى و كشورى و لشكرى لازم است، در حوزه‏ها و دانشگاهها، كه همگام با حوزه‏ها هستند و هر دو از ويژگى خاصى برخوردارند، تصفيه و پاكسازى مهمتر است. و با تصفيه اين دو پايگاه اسلامى و ملى، محتواى جمهورى اسلامى به رشد و ترقى خود ادامه خواهد داد. و با انحراف اين دو،انقلاب و جمهورى از مسير اصلى خود منحرف خواهد شد.»(22) «آتيه شما تاريك است: دشمنان زيادى از هر طرف و هر طبقه پيرامون شما گرد آمده‏اند؛ نقشه‏هاى اهريمنانه خطرناكى براى نابودى شما و حوزه‏هاى علميه در دست اجرا مى‏باشد؛ ايادى استعمار خوابهاى خيلى عميق براى شما ديده‏اند؛ خوابهاى خيلى عميق براى اسلام و مسلمانان ديده‏اند؛ با تظاهر به اسلام نقشه‏هاى خطرناكى براى شما كشيده‏اند. شما فقط در سايه تهذيب، تجهيز، و نظم و ترتيب صحيح، مى‏توانيد اين‏ مفاسد و مشكلات را از سر راه خود برداريد، و نقشه‏هاى استعمارى آنان را خنثى كنيد. من اكنون روزهاى آخر عمرم را مى‏گذرانم و دير يا زود از ميان شما مى‏روم، ولى آينده تاريك و روزهاى سياهى براى شما پيش بينى مى‏كنم. اگر خود را اصلاح نكنيد، مجهز نگرديد، نظم و انضباط در امور درسى و زندگى خود حكمفرما نسازيد، در آتيه خداى نخواسته محكوم به فنا خواهيد بود. تا فرصت از دست نرفته، تا دشمن بر همه شئون دينى و علمى شما دست نيافته، فكرى كنيد؛ بيدار شويد؛ به پا خيزيد. در مرحله اول، در مقام تهذيب و تزكيه نفس و اصلاح خود برآييد؛ مجهز و منظم شويد؛ در حوزه‏هاى علميه نظم و انضباط برقرار سازيد؛ نگذاريد ديگران بيايند حوزه‏ها را منظم كنند؛ اجازه ندهيد دشمنان، به بهانه اينكه اينان لايق نيستند، كارى از آنان ساخته نيست و مشتى بيكاره در حوزه‏ها گرد آمده‏اند، به حوزه‏هاى علميه دست بيندازند، و به اسم نظم و اصلاحات، حوزه‏ها را فاسد سازند، و شما را تحت سلطه خود درآورند. بهانه دست آنان ندهيد. اگر شما منظم و مهذب شويد، همه جهات شما تحت نظم و ترتيب باشد، ديگران به شما طمع نمى‏كنند؛ راه ندارند كه در حوزه‏هاى علميه و جامعه روحانيت نفوذ كنند. شما خود را مجهز و مهذب كنيد؛ براى جلوگيرى از مفاسدى كه مى‏خواهد پيش بيايد مهيا شويد؛ حوزه‏هاى خود را براى مقاومت در برابر حوادثى كه مى‏خواهد پيش بيايد آماده سازيد.»(23)
چهارم: احترام به مراجع وعلما
اگر فقه وفقاهت مهم است وبايد به آن توجه ويژه داشت، فقيه وفقها عظام هم بايد مورد تكريم واحترام قرار گيرند. زيرا خرده گيري هاي نابجا به مراجع وفقها اطمينان جامعه را نسبت به جايگاه مرجعيت كمرنگ مي كند و در نهايت تأثير كلام مراجع را در جامعه پايين مي آورد وهمين مسأله كافيست تا به اسلام عزيز ضربه هايي جبران ناپذير وارد آيد.زيرا در طول تاريخ اين نهاد مرجعيت بوده كه دشمنان اسلام را ناكام گذاشت. بدون شك مرجعيت حقيقي، هميشه پناهگاه مسلمين وسد محكمي در برابر دشمنان اسلام بوده است.از مرحوم شهيد آيت الله مدرس قدس سره نقل مي كنند:« زمانی كه، طلبه جوانی بودند، به سامرا رفته تا با مرحوم میرزای شیرازی ملاقات کنند؛ بعد از این که میرزای شیرازی از نام و نشان شهید مدرس می پرسد و می‌فهمد که اهل اصفهان ایران است، از اوضاع و احوال ایران از او می پرسد که شهید آیت الله مدرس در پاسخ مرحوم میرزای شیرازی، می گوید: فتوای شما در ایران غوغا به پا کرده و همه مردم حتی در قصر ناصرالدین شاه قلیان ها را شکستند؛ بعد از این که میرزای شیرازی این سخنان را از شهید آیت الله مدرس می شنود شروع به گریه می کند؛ شهید آیت الله مدرس از ایشان می پرسند که چرا گریه می کنید من فقط واقعیت های ایران را عرض کردم؟؛ میرزای شیرازی نیز در پاسخ به شهید آیت الله مدرس می فرمایند من از اهمیت دادن مردم به سخن عالمان دینی ناراحت نیستم، بلکه گریه و ناراحتی من به این دلیل است که دشمنان اسلام که تا کنون نمی دانستند قدرت اسلام در کجاست، از امروز فهمیدند؛ و از این رو از همین امروز برای شکستن قدرت اسلام کار می کنند».(24) اين داستان واقعيتي است كه دشمنان اسلام به خوبي آن را درك كردند وبراي شكستن اين سد محكم تلاش مي كنند. بنابراين؛ بر همه مسلمان خصوصاً حوزه هاي علميه وطلاب جوان واجب است كه قدر اين نهاد قدرتمند را بدانند وبا خرده گيري هاي نابجا اين جايگاه قدرتمند را تضعيف نكنند. البته بايد به ياد داشته باشيم كه اگر خداي نكرده مرجع تقليدي در نظام مبارك ولايت فقيه نظر مخالفي داشت و قصد او صرفاً بيان ديگاه خود بود نه تخريب وتضعيف نظام باز هم نبايد از طراط مستقيم خارج شويم و شروع به تخريب او كنيم زيرا نظرات فقهي هر مرجعي براي او ومقليلدينش محترم است واين يك شيوه ي رايج در حوزه هاي علميه بوده وهست.و باز بايد هوشيار باشيم كه ممكن است دشمن كسي را حتي تا مرجعيت بالا ببرد ودر مواقع ضروري از او استفاده ابزاري كند كه در اين صورت بايد به روشنگري پرداخت ومردم را نسبت به نقشه هاي دشمن آگاه كرد.«و من يك نصيحت مى‏كنم به بچه‏هاى طلاب؛ طلاب جوان كه تازه آمده‏اند و حاد و تندند؛ و آن اين است كه آقايان، متوجه باشيد اگر چنانچه شَطْركلمه‏اى به يك نفر ا ز مراجع اسلام، شطر كلمه‏اى اهانت بكند كسى به يك نفر از مراجع اسلام، بين او و خداى تبارك و تعالى ولايت منقطع مى‏شود. كوچك فرض مى‏كنيد؟ فحش دادن به مراجع بزرگ ما را كوچك فرض مى‏كنيد؟ اگر به واسطه بعضى از جهالت ها لطمه‏اى بر اين نهضت بزرگ وارد بشود، معاقَبيد پيش خداى تبارك و تعالى؛ توبه‏تان مشكل است قبول بشود، چون به حيثيت اسلام لطمه وارد مى‏شود. اگر كسى به من اهانت كرد، سيلى به صورت من زد، سيلى به صورت اولاد من زد، و اللَّه تعالى راضى نيستم در مقابل او كسى بايستد دفاع كند؛ راضى نيستم. من مى‏دانم، من مى‏دانم كه بعض از افراد يا به جهالت يا به عمد مى‏خواهند تفرقه ما بين اين مجتمع بيندازند. تفرقه بين اين مجتمع معنايش اين است كه در اسلام خداى نخواسته خلل واقع بشود؛ استعمار به آرزوى خودش برسد ما خودمان را بايد فدا كنيم براى اسلام؛ آمال و آرزويمان را بايد فدا كنيم براى اسلام. همه مراجع از شصت به آن طرفند؛ در عَشَره مشئومه يا ميمونه. اگر براى خدا در اين عشره از بين برويم، عشره ميمونه است؛ و اگر چنانچه باز به [دنبال‏] آمال و آرزو باشيم مشئومه. همه مراجع از شصت به آن طرف هستند؛ ديگر مى‏شود كه اين اشخاصى كه ريششان را در اسلام سفيد كرده‏اند، اينها خداى نخواسته بر خلاف مصالح اسلام عملى بكنند؟ نمى‏شود آقا. اگر يكوقت اختلاف اجتهاد در كار باشد؛ مثل ساير مسائل شرعيه اختلاف اجتهاد در كار باشد، بچه‏ها و جوانها نبايد دخالت بكنند؛ خطرناك است؛ دشمن بيدار است. گمان نكنيد كه فحش به يك نفر است؛ فحش به يك جامعه اسلامى است؛ اهانت به يك جامعه اسلامى است؛ وَهْن وارد شدن بر يك جامعه اسلامى است.»(25) «من كه اينجا نشسته‏ام دست تمام مراجع را مى‏بوسم؛ تمام مراجع اينجا، نجف، ساير بلاد، مشهد، تهران، هر جا هستند، دست همه علماى اسلام را من مى‏بوسم. مقصد بزرگتر از اين است آقا. من دست برادرى دراز مى‏كنم به تمام ملتهاى اسلام، به تمام مسلمين دنيا؛ در شرق و غرب عالم هر چه مسلم هستند، من از اينجا دست برادرى دراز مى‏كنم و دست آنها را مى‏فشارم. ما خاضع هستيم براى همه علماى اسلام؛ شما هم بايد خاضع باشيد؛ همه، همه، همه بايد خاضع باشيد. اين هم امرى است كه به حضرات آقايان [گفتم‏]. البته نمى‏گويم واقعه‏اى هست؛ ان شاء اللَّه هيچ ابداً نيست؛ اما جوانند، بچه‏اند، گاهى وقتها عصبانيتى پيدا مى‏كنند از اين امور. آقا ما اهل يك ملت، اهل يك مملكت، اهل يك ديانت، اهل يك بساط، همه بر خوان نعمت خداى تبارك و تعالى نشسته‏ايم؛ همه بايد شكر اين نعمت را بگزاريم كه يك همچو مراجع بزرگ داريم؛ متشكر باشيم از خدا كه يك همچو افراد برجسته داريم؛ قدردانى كنيم از آنها؛ عزت آنها، عزت اسلام است؛ اهانت به آنها اهانت به اسلام است. توجه داشته باشيد، مبادا يكوقت خداى نخواسته، يك اهانتى به يك مسلمى، يك اهانتى به يك مرجعى، يك اهانتى به يك مؤمنى بشود كه خداى تبارك و تعالى راضى نيست؛ و من مى‏ترسم كه يكوقت خداى تبارك و تعالى ما را اخذ بكند، اخْذَ عزيزٍ مُقتدرٍ(26) مطالب با اين حرفها تمام نمى‏شود؛ زياد است حرف و من هم كه ديگر قدرتش را ندارم كه صحبت بكنم. از اين جهت توفيق همه علماى اسلام را در خدمت به اسلام از خداى تبارك و تعالى درخواست دارم. خداوند تمام مراجع اسلام را در ظل حمايت خودش حفظ كند. سايه تمام مراجع اسلام را بر سر مسلمين و بر سر همه ما مستدام بدارد. ديانت اسلام را تقويت كند. دست اشخاصى كه به استقلال مملكت ما، به اقتصاد مملكت ما خيانت مى‏كنند قطع كند.»(27) «هدف مراجع عظام و روحانيون در هر جا باشند، يكى است. و آن پشتيبانى از ديانت مقدسه اسلام و قرآن مجيد و طرفدارى از مسلمين است. اختلافى بين علماى اعلام و نگهبانان اسلام در اين هدف مقدس نيست. اگر فرضاً اختلاف اجتهاد و نظرى در امرى جزئى و ناچيز باشد، مثل ساير اختلافات در امور فرعى، مانع از وحدت نظر در امور اصولى نيست. اگر سازمانهاى دولتى گمان كرده‏اند با سمپاشيها مى‏توانند ما را از هدف‏ مقدس خود منحرف كنند و به دست جُهال متعصب به قصد شوم خود برسند، خطا كرده‏اند. اين جانب، كه يك نفر از خدمتگزاران علماى اعلام و ملت اسلام هستم، در موقع خطير و براى مصالح بزرگ اسلامى حاضرم براى كوچكترين افراد تواضع و كوچكى كنم، تا چه رسد به علماى اعلام و مراجع عظام- كثّر اللَّه أمثالهم. لازم است جوانهاى متعصب و طلاب تازه كار از زبان و قلم خود جلوگيرى كنند؛ و در راه اسلام و هدف مقدس قرآن از امورى كه موجب تشتت و تفرقه است خوددارى نمايند.»(28)
پنجم: تبلیغ وترویج اسلام وپاسداری از آن
«وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ »(29)شايسته نيست مؤمنان همگى (بسوى ميدان جهاد) كوچ كنند چرا از هر گروهى از آنان، طايفه‏اى كوچ نمى‏كند (و طايفه‏اى در مدينه بماند)، تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهى يابند و به هنگام بازگشت بسوى قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خوددارى كنند!فلسفه وجودي حوزه هاي علميه شناخت و تبليغ دين مبين اسلام است وهر كار ديگر حوزه در طول اين هدف مهم است . امام خميني (ره) از بزرگترين فقها و مروجان اسلام عزيز بود. كسي كه در عصر جديد آموزه هاي ناب اسلام از جمله؛ عدالت خواهي، ظلم ستيزي، واستبداد ستيزي و تشكيل حكومت اسلامي را در سراسر دنيا به مردم نشان داد و به مسلمانان عزت وسربلندي را هديه داد. در انديشه امام همه چيز بايد براي اسلام باشد واسلام را خط قرمز خود با ديگران مي دانست. هيچ گاه مصلحت اسلام را به پاي ديگران قرباني نكرد حتي اگر باعث جدايي پاره هاي تنش مي شد. امام براي عزت اسلام ومسلمين با شرق وغرب به جنگ برخاست و تا آخرين لحضه ي عمرش در برابر آن تسليم نشد. بلكه شرق وغرب را به زانودرآورد. در حقيقت غيرت امام نسبت به اسلام بي مانند است كه ما بايد آن را سرمشق كار خود قرار دهيم و در راه تبليغ وپاسداري از آن هيچ گاه از پاي ننشينيم بلكه تا آخرين نفس در براي اعتلاي اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه و آله) مجاهده وتلاش كنيم. «همان طور كه تحصيل يك تكليفى است، تبليغ بالاتر است از او، تحصيل مقدمه تبليغ است، مقدمه انذار مردم است.»(30)«در خلال تحصيلات خود در فكر باشيد كه اسلام را به مردم معرفى كنيد؛ فعلًا كه اسلام غريب است و كسى اسلام را نمى‏شناسد؛ ولى لازم است كه شما اسلام و احكام اسلام را به مردم برسانيد تا مردم بفهمند اسلام چيست.»(31) «امروز كسانى كه كار خودشان را تمام كردند، تحصيل خودشان را تمام كردند لكن در حوزه‏ها فعاليت تدريسى و فعاليتهاى تبليغى و اينها ندارند، اينها بايد بروند در بلاد ديگر كه محتاج هستند و در آنجا اداى وظيفه كنند. بايد اشخاص، همان طلاب جوان كه مشغول به تحصيل هم هستند علاوه بر اينكه ايام تعطيل را بايد بروند و تبليغ كنند سرتاسر كشور- و آن وقتها هم، تا اندازه‏اى مى‏روند- در غير ايام تعطيل هم به حسب نوبت، قرارداد؛ نگذارند همه جاى ايران، يعنى بسيارى از جاهاى ايران بى‏روحانى بماند، بسيارى از جاهاى ايران بى‏مبلغ بماند. اينها تكليف دارند، تكليف شرعى- الهى دارند كه تبليغ كنند و احكام اسلام را به مردم بفهمانند. تحصيل وسيله است از براى تربيت. آيه نَفْرْ مى‏فرمايد كه: «چرا نمى‏رويد تحصيل كنيد تا برگرديد مردم را انذار كنيد». تحصيل براى اين است كه مردم انذار بشوند، به مردم مسائل گفته بشود. البته حوزه‏ها بايد باشد، حوزه‏هاى فقه بايد باشد لكن اين مسأله را هم بايد منسى نشود. ممكن است كه در سال يك عده قابل، اينكه هم درس بخوانند و هم تبليغ بكنند و هم مردم را آگاه كنند؛ در غير ايام تعطيل هم به حسب نوبت قرار بدهند كه- يعنى، مدرسين آنجا، مراجع قرار بدهند- به حسب نوبت، يك عده‏اى چند ماه آنجا، دو سه ماه اينجا، دو سه ماه هم جاى ديگر. ما مى‏خواهيم تكليف الهى را ادا كنيم. همان طور كه تحصيل يك تكليفى است، تبليغ بالاتر است از او، تحصيل مقدمه تبليغ است، مقدمه انذار مردم است.»(32) ما امروز نمى‏توانيم مثل سابق فكر كنيم، ما سابق تبليغاتمان محصور به ايران بود.گاهى اتفاق مى‏افتاد كه در يك جاى ديگر هم مى‏رفتند اما گاهى بود، خيلى كم. و تبليغات آن قدرى كه براى خارج لازم است براى داخل كمتر از او لازم است. شمامى‏بينيد كه امروز همه تبليغات دنيا بر ضد اسلام است؛ با اسم ضديت با جمهورى اسلامى اصل اسلام را محكوم مى‏كنند. صورت اسلام را به يك صورت ديگرى در آورده‏اند كه غير واقعيت اوست. پيشتر احتياج به زبان، زبانهاى خارجى نبود، امروز احتياج است به اين، يعنى جزو برنامه تبليغات مدارس بايد زبان باشد، زبانهاى زنده دنيا، آنهايى كه در همه دنيا شايع‏تر است. اين بايد يكى از چيزهايى باشد كه در مدارس دينى ما كه مى‏خواهند تبليغ بكنند، اين امروز محل احتياج است، مثل ديروز نيست كه ما صدامان از ايران بيرون نمى‏رفت. امروز ما مى‏توانيم در ايران باشيم و به زبان ديگرى همه جاى دنيا را تبليغ كنيم، در همه جا مبلغ باشيم، و علاوه بر آن امروز رفتن به همه جاى دنيا يك امر آسان و عادى است كه مبلغين ان شاء اللَّه بايد تربيت بشوند، و فيضيه و دانشگاه ما بايد يك دانشگاه و يك فيضيه باشد براى همه دنيا، تبليغ براى همه دنيا، براى همه كشورهاى عالم.»(33) «بايد شما سخنگوى اسلام باشيد، اين شغل شماست و اين شغل اگر واقعيتى داشته باشد، از همه شغلها بالاتر است؛ براى اينكه مقاصد اسلام با زبان شما ادا مى‏شود، همه مقاصد اسلام؛ و مسئوليتش از همه چيز زيادتر است. اگر خداى نخواسته يك نفر از كسانى كه ادعاى اهل منبرى مى‏كنند يا محرابى، يا در منبر مى‏روند و يا در محراب، اگر چنانچه آن كسى كه منبر مى‏رود زبانش يك وقتى يك زبانى باشد كه بر خلاف مسير اسلام باشد، اين غير از يك آدم عادى است كه توى دكانش يك خلافى مى‏كند؛ يك كمفروشى مى‏كند؛ اين خطر، خطر به مكتب است. شماها سخنگوى اسلام هستيد، اگر سخنگوى اسلام يك چيزى بگويد كه با برنامه اسلام مخالف باشد، با مقاصد اسلام مخالف باشد، اين مسئوليتش غير از آن مسئوليتى است كه يك نفر آدم عادى يك چيزى مى‏گويد. يا بايد اين ادعا را نكنيد و اين شغل را قبول نكنيد، يا اگر قبول كرديد و اين ادعا را كرديد؛ بايد سرش بايستيد، همه‏مان، همه ما. الآن اين لباسى- كه الآن شعار است، لباس اسلام است، شعار است، لباس روحانيت است- كه ما اين لباس را پوشيديم، به لوازم اين لباس بايد التزام پيدا بكنيم. دنبال اين باشيم كه شئون اين لباس- كه ما مى‏گوييم لباس اسلام است- شئون اين را بايد حفظ بكنيم. اگر خداى نخواسته ما شئون اين را حفظ نكنيم، لباس، يك لباس غصبى است. ما قاچاق هستيم آن وقت! براى اينكه‏ لباسى كه بايد يك فردى بپوشد كه اسلامى باشد، ما اين لباس را از او غصباً پوشيده‏ايم. بايد ما فكر اين مطلب باشيم»(34)«شما بايد تبليغ كنيد آقا! محرم است. اين محرم را زنده نگه داريد. ما هر چه داريم از اين محرم است و از اين مجالس. مجالس تبليغ ما هم از محرم است، از اين قتل سيد الشهداست و شهادت اوست. ما بايد به عمق اين شهادت و تأثير اين شهادت در عالم برسيم و توجه كنيم كه تأثير او امروز هم هست. اگر اين مجالس وعظ و خطابه و عزادارى و اجتماعات سوگوارى نبود، كشور ما پيروز نمى‏شد. همه در تحت بيرق امام حسين- سلام اللَّه عليه- قيام كردند. الآن هم مى‏بينيد كه در جبهه‏ها وقتى كه نشان مى‏دهند آنها را، همه با عشق امام حسين است كه دارند جبهه‏ها را گرم نگه مى‏دارند. لكن در اين اجتماعاتى كه در محرم و صفر مى‏شود و در ساير اوقات، مبلغين عزيز و علماى اعلام وخطباى معظّم بايد مسائل روز را، مسائل سياسى را، مسائل اجتماعى را و تكليف مردم [را] در يك همچو زمانى كه گرفتار اين همه دشمن ما هستيم، معيّن كنند؛ به مردم و به كشور بفهمانند كه ما در بين راه هستيم و بايد تا آخر راه ان شاء اللَّه، برويم. ما با اين ترتيبى كه تا كنون بوده است و كشور ما و افراد كشور ما بحمد اللَّه، حاضر بودند، با اين ترتيب اگر پيش برويم، آخر كارمان به پيروزى مطلق مى‏رسد. لكن نبايد سست بشويم‏.»(35)«از تمامى علماى اعلام و فرزندان قرآن و دانشمندان ارجمند تقاضا دارم كه از كتاب مقدسى كه تِبْيان كُلِّ شَيْ‏ءٍ «1» است و صادر از مقام جمع الهى به قلب نور اول و ظهور جمع الجمع تابيده است، غفلت نفرمايند. اين كتاب آسمانى- الهى كه صورت عينى و كتبى جميع اسما و صفات و آيات و بينات است و از مقامات غيبى آن دست ما كوتاه است و جز وجود اقدس جامع مَنْ خُوطِبَ بِهِ «2» از اسرار آن كسى آگاه نيست و به بركت آن ذات مقدس و به تعليم او خلص اولياى عظام دريافت آن نموده‏اند و به بركت مجاهدات و رياضتهاى قلبيه، خلص اهل معرفت به پرتوى از آن به قدر استعداد و مراتب سير بهره‏مند شده‏اند و اكنون صورت كتبى آن، كه به لسان وحى بعد از نزول از مراحل و مراتب، بى‏كم و كاست و بدون يك حرف كم و زياد به دست ما افتاده است، خداى نخواسته مباد كه مهجور شود و گر چه ابعاد مختلفه آن و در هر بعد مراحل و مراتب آن از دسترس بشر عادى دور است لكن به اندازه علم و معرفت و استعدادهاى اهل معرفت و تحقيق در رشته‏هاى مختلف، به بيانها و زبانهاى متفاوت نزديك به فهم از اين خزينه لا يتناهاى عرفان الهى و بحر مواج كشف محمدى- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- بهره‏هايى بردارند و به ديگران بدهند و اهل فلسفه و برهان با بررسى رموزى كه خاص اين كتاب الهى است و با اشارات از آن مسائل عميق گذشته، براهين فلسفه الهى را كشف و حل كرده، در دسترس اهلش قرار دهند. و وارستگان صاحب آداب قلبى و مراقبات باطنى رشحه و جرعه‏اى از آنچه قلب عوالم از «ادَّبَنى‏ رَبِّى»(36)دريافت فرموده، براى تشنگان اين كوثر به هديه آورند و آنان را مؤدب به آداب اللَّه تا حد ميسور نمايند. و متقيان تشنه هدايت بارقه‏اى از آنچه به نور تقوا از اين سرچشمه جوشان هُدىً لِلْمُتَقين هدايت يافته‏اند، براى عاشقان سوخته هدايت اللَّه به ارمغان آورند. و بالاخره هر طايفه‏اى از علماى اعلام و دانشمندان معظم به بعدى از ابعاد الهى اين كتاب مقدس دامن به كمر زده و قلم به دست گرفته و آرزوى عاشقان قرآن را برآورند و در ابعاد سياسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى و جنگ و صلح قرآن وقت صرف فرمايند تا معلوم شود اين كتاب سرچشمه همه چيز است؛ از عرفان و فلسفه تا ادب و سياست، تا بيخبران نگويند عرفان و فلسفه بافته‏ها و تخيلاتى بيش نيست و رياضت و سير و سلوك كار درويشان قلندر است، يا اسلام به سياست و حكومت و اداره كشور چه كار دارد كه اين كار سلاطين و رؤساى جمهور و اهل دنياست. يا اسلام دين صلح و سازش است و حتى از جنگ و جدال با ستمكاران برى است. و به سر قرآن آن آورند كه كليساى جاهل و سياستمداران بازيگر به سر دين مسيح عظيم الشأن آوردند.»(37)«وضع تبليغات بايد متناسب با نيازها و وضع حوزه‏ها باشد. بايد آقايان توجه داشته باشند، هميشه دنبال مسائل واقعى بروند. كتاب‏هايى را كه مى‏خواهيد منتشر كنيد، حتماً بدهيد عده‏اى از فضلا بخوانند و نظر دهند و خودتان دقيقاً بررسى كنيد. اعزام مبلّغ از امور بسيار لازم است كه بايد با دقت عمل شود. ما كه مى‏گوييم مى‏خواهيم انقلابمان را صادر كنيم، نمى‏خواهيم با شمشير باشد بلكه مى‏خواهيم با تبليغ باشد. ما مى‏خواهيم تبليغات گسترده‏اى را كه كمونيست‏ها و ديگران بر ضد اسلام مى‏كنند، با تبليغات صحيح خنثى كنيم، و بگوييم كه اسلام همه چيز دارد. اسلام مثل مسيحيت كنونى نيست. از اول نقشه بود كه اسلام را مثل مسيحيت كه در كليسا محبوس است، در مدرسه‏ها محبوس كنند. متأسفانه خودمان به اين نوع تفكر كمك كرديم.»(38)
ششم: وحدت در حوزه
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(39) مؤمنان برادر يكديگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد و تقواى الهى پيشه كنيد، باشد كه مشمول رحمت او شويد! يكي ازنگراني هاي امام تفرقه واختلاف بين علما و روحانيون بود و آن را باعث اختلاف در بين مردم مي دانست. وقتي يك روحاني به تنهايي مي تواند مردم را در صحنه بياورد و تأثير شگرفي بر آن ها بگذارد، اگر روحانيت با هم متحد شوند و از موازي كاري بپرهيزند به خوبي روشن است كه چه تحولي در جامعه به وجود مي آيد. اگر ما هدف مشترك داريم كه همان اعتلاي اسلام و مسلمين است چرا نبايد يكدل و متحد باشيم وهر كس ساز خود را بزند؟ چرا هنوز روحانيت از كار جمعي گريزان است و دوست دارد كار فردي كند؟ انقلاب اسلامي نتيجه كار جمعي ياران امام بود كه يكدل و متحد در راه اعتلاي اسلام وشيعه كوشيدند. اتحاد و همدلي بيش از قشر ديگر شايسته حوزه هاي علميه است مگر اينكه كسي هدف ديگري داشته باشد. اگر ما همدل ومتحد نباشيم بدون شك اين تفرقه در بين مردم هم رخنه خواهد كرد. درحادثه تنباكو كه علما متحد بودند پيروز شدند ولي در دوران مشروطه اختلاف ميان علما به شكست نهضت انجاميد. وقتي گفته مي شود بايد در حوزه اتحاد باشد به اين معنا نيست كه همه يك جور استنباط كنند و يك جور فتوا بدهند بلكه هدف اينست كه اختلافات جزئي را كنار بگذاريم و دائماً مردم را به خودمان دعوت نكنيم. «همه فكر اين معنا باشيد، دنبال اين باشيد كه دائماً درصدد اين باشيد كه اخوت خودتان‏ را حفظ كنيد. بين خودتان اخوت ايجاد كنيد، روحانيون در فكر اين باشند كه همه با هم اخوت داشته باشند و ملت را داشته باشند و حفظ كنند. ملت هم بايد فكر اين معنا باشند كه همه با هم با روحانيون و غير آن، همه با هم باشند. مادامى كه اين وضع از براى شما باشد، شما پيروزيد. اگر يك روزى خداى نخواسته، اين رمز پيروزى را از شما گرفتند، ديگر براى شما چيزى باقى نمى‏ماند. محتاج به اينكه خيلى قدرت اعمال بشود ندارد، يك كودتاى كوچكى از يك منافقى، از يك چيزى، كار را تمام مى‏كند».(40) «شما بايد اجتماعتان را حفظ كنيد. روحانيون بايد اخوت روحانيتيشان را حفظ بكنند».(41)«مسئله ديگر اينكه ممكن است برداشتهاى اشخاص با ما مخالف باشد و ما باب اجتهاد را نمى‏توانيم ببنديم. هميشه اجتهاد بوده، هست و خواهد بود، و حال آنكه مسائلى كه امروز پيش آمده است با مسائل سابق خيلى فرق مى‏كند. و برداشتها از احكام اسلام مختلف است. ما نبايد بر سر برداشتها دعوا بكنيم‏، امروز هيچ دليل شرعى و عقلى وجود ندارد كه اختلاف سليقه‏ها و برداشتها و حتى ضعف مديريتها دليل به هم خوردن الفت و وحدت طلاب و علماى متعهد گردد. ممكن است هر كس در فضاى ذهن و ايده‏هاى خود نسبت به عملكردها و مديريتها و سليقه‏هاى ديگران و مسئولين انتقادى داشته باشد، ولى لحن و تعابير نبايد افكار جامعه و آيندگان را از مسير شناخت دشمنان واقعى و ابرقدرتها كه همه مشكلات و نارساييها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسائل فرعى منحرف كند و خداى ناكرده همه ضعفها و مشكلات به حساب مديريت و مسئولين گذاشته شود و از آن تفسير انحصارطلبى گردد كه اين عمل كاملًا غير منصفانه است و اعتبار مسئولين نظام را از بين‏ مى‏برد و زمينه را براى ورود بى‏تفاوتها و بى‏دردها به صحنه انقلاب آماده مى‏كند».(42)«بار ديگر به فرزندان خوب و انقلابى‏ام سفارش مى‏كنم كه شوراى مديريت حوزه علميه قم مورد تأييد اين جانب مى‏باشند. سعى كنند تندروى نكنند كه تندروى باعث شكست خودشان مى‏گردد. بايد طلاب جوان اساتيد محترم حوزه را كه در خدمت انقلاب و اسلام و علوم اسلامى مى‏باشند يارى كنند تا آنان بتوانند به هدفهاى مهم تعليم و تربيت برسند. شوراى مديريت و اساتيد عزيز هم توجه داشته باشند كه بدون طلاب انقلابى به هيچ يك از خواسته‏هاى مشروع خود نخواهند رسيد. طلاب انقلابى و مبارز، پيشتازان انقلاب اصيل اسلامى‏مان مى‏باشند. چهره گلگون و روشن فيضيه‏هاى ايران در جهان اسلام مرهون زندانها و شكنجه‏هاى اين عزيزان است. اين مسأله بايد در نظر گرفته شود كه شوراى مديريت حوزه علميه قم از خدا مى‏خواهند كارى كنند كه طلاب عزيز در فراگيرى علم و دانش با مشكلات روبه نشوند. اگر در بعضى جهات بدين نتيجه نمى‏رسند، لا بد در حد توانشان نيست. شعار هميشه از آن كسانى است كه وارد گود اجرا نيستند».(43)
هفتم: وحدت حوزه ودانشگاه
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»(44)و همگى به ريسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسيله وحدت‏]، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شديد! و شما بر لبِ حفره‏اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى‏سازد شايد پذيراى هدايت شويد.از بدو تولد دانشگاه دشمنان اسلام سعي كردند كه دانشگاه ودانشجو را از ملت وعقبه ديني او وجامعه دور كنند. زيرا دانشگاه از آغاز تا كنون يك نوع مرجعيت علمي در جامعه محسوب مي شود و از نهادهاي اثر گذار بر فكر وانديشه مرد م است و مي تواند در برخي مواقع هدايت و رهبري فكري جامعه را بدست بگيرد. اگر اين نهاد مهم در تضاد با حوزه و اصولاً باورهاي مذهبي جامعه باشد باعث خسارت هاي زيادي مي شود ودر نهايت خوشحالي اجانب را به دنبال دارد. اما اگر دانشگاه به واسطه روشنفكريش در مقابل دشمان بايستد باعث بيداري مردم مي شود. لذا دشمنان سعي مي كنند هميشه بين اين دو نهاد تفرقه ايجاد كنند ونگذارند با اتحاد همديگر باعث پيشرفت فكري وفرهنگي جامعه شوند. به همين خاطر امام خميني 1با درايت بي مانند ودوارنديشي اعجاب آوري، به اين نقشه دشمن پي برد ونداي وحدت حوزه و دانشگاه را سر داد وبه تبع او شاگردانش اين راه را با بصيرت پيمودند ونقشه هاي دشمان را نقش بر آب كردند وبا الفت دادن بين اين دوقشر تأثير گذار، راه را براي تعامل فكري وفرهنگي بين حوزه ودانشگاه باز كردند و افق جديدي را فرا روي آنان گشودند وآن را بزرگترين پيروزي خواندند. مانيز بايد سعي كنيم با تفكر ودورانديشي اين راه را ادامه دهيم ودر رشد وبالندگي فكري وفرهنگي جامعه بكوشيم واز اختلاف ها وتفرقه ها بپرهيزيم. «چون اين دو قوه اسلام، قوه روحانيت و قوه دانشگاه، مى‏توانست در مقابل اينها بايستد. آن ترتيبى كه با فشار بخواهند روحانيت را از بين ببرند، اين ترتيب نشد، تغيير دادند وضع را. شروع كردند تبليغات به ضد روحانيت كه جدا كنند روحانيت را از دانشگاه، و همه را از مردم. بين مردم، هم دانشگاهى و هم روحانى را، هم روحانيين را، مى‏خواستند- در بين مردم- يك طورى قلمداد كنند كه اينها ديانت صحيح ندارند؛ اينها هم دربارى و انگليسى و- نمى‏دانم- امريكايى و اينها هستند. نقشه اين بود كه ملت جدا بشود از اين دو قشرى كه از آنها كار مى‏آيد. بين خود اين دو تا هم جدايى انداختند، به طورى كه روحانيين، بدبين بودند به دانشگاهيها؛ دانشگاهيها بدبين بودند به روحانيين، و اين نقشه‏اى بود براى اينكه اين قشرهاى مؤثر را از هم جدا بكنند، و همه را از ملت جدا بكنند، تا نتوانند اينها كارى انجام بدهند، و آنها بهره‏بردارى خودشان را از اين كشور بكنند.»(45) چه مجلس شورانگيزى است و چه اجتماع مباركى! يك روز بود كه دانشگاه و حوزه‏هاى علميه نه آنكه از هم جدا بودند، جَوّى به وجود آورده بودند كه با هم شايد دشمن بودند. نه دانشگاهى تحمل روحانى را داشت و نه روحانى تحمل دانشگاهى. اساس هم اين بود كه دو قشرى را كه با اتحادشان تمام ملت متحد مى‏شوند از هم جدا نگه دارند، و با هم مخالفشان كنند تا ملت اتحاد پيدا نكند. بحمد اللَّه در اين نهضت اسلامى، اين انقلاب اسلامى، اين تحول بزرگ حاصل شد كه هيچ يك از اين دو طايفه خودشان را از ديگرى ان شاء اللَّه جدا نمى‏دانند. آن وحشتى كه دانشگاهيها از معمَّم داشتند و آن وحشتى كه معمَّمين از دانشگاهيها داشته‏اند، به اذن خداى تبارك و تعالى مرتفع شد. و حالا شما برادران دانشگاهى و برادران روحانى در كنار هم براى رفع مشكلات و براى به پيروزى رساندن انقلاب مجتمع هستيد.دانشگاه و حوزه‏هاى علميه و روحانيون مى‏توانند دو مركز باشند براى تمام ترقيات و تمام پيشرفتهاى كشور. و مى‏توانند دو مركز باشند براى تمام انحرافات و تمام انحطاطات. از دانشگاه هست كه اشخاص متفكر متعهد بيرون مى‏آيد. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد، اگر دانشگاه واقعاً دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامى باشد؛ يعنى در كنار تحصيلات متحقَّق‏ در آنجا، تهذيب هم باشد، تعهد هم باشد، يك كشورى را اينها مى‏توانند به سعادت برسانند. و اگر حوزه‏هاى علميه مُهذَّب باشند و متعهد باشند، يك كشور را مى‏توانند نجات بدهند. علمِ تنها اگر ضرر نداشته باشد، فايده ندارد. تمام اين، وقتى ما به يك نظر وسيعى به همه دنيا و به همه دانشگاههايى كه در دنيا هست بيندازيم، تمام اين مصيبتها كه براى بشر پيش آمده است ريشه‏اش از دانشگاه بوده. ريشه‏اش از اين تخصصهاى دانشگاهى بوده. اين همه ابزار فناى انسان و اين همه پيشرفتهايى كه به خيال خودشان در ابزار جنگى دارند، اساسش از دانشمندانى بوده است كه از دانشگاه بيرون آمده‏اند. دانشگاهى كه در كنار او اخلاق نبوده است، در كنار او تهذيب نبوده است. و تمام فسادهايى كه در يك ملتى يا ملت‏ها پيدا شده است از حوزه‏هاى علميه‏اى بوده است كه متعهد به دستورات اسلامى نبوده‏اند. تمام اين اديانى كه ساخته شده است از دانشمندان و علما سرچشمه گرفته است. علمى كه پَهْلوىِ او اخلاق و تعهد اسلامى نبوده است، تهذيب نبوده است، دنيا را دانشگاه به فساد كشانده است. و دنيا را دانشگاه مى‏تواند به صلاح بكشد. دانشگاههاى سرتاسر جهان اگر موازين انسانى را، اخلاق انسانى را، آنچه كه در فطرت انسان است، در كنار تعليم و تعلّم قرار بدهند، يك عالَم، عالَم نور مى‏شود. و اگر تخصصها و علمها منفصل باشد از اخلاق، منفصل باشد از تهذيب، منفصل باشد از انسان آگاه، انسان متعهد، اين همه مصيبتهايى كه در دنيا پيدا شده است از همان متفكرين و متخصصين دانشگاهها بوده. اين دو مركز- كه مركز علم است- هم مى‏تواند مركز تمام گرفتاريهاى بشر باشد و هم مى‏تواند مركز تمام ترقيات معنوى و مادى بشر باشد. علم و عمل، علم و تعهد به منزله دو بال هستند كه با هم مى‏توانند به مراتب ترقى و تعالى برسند.»(46) «من بزرگترين پيروزى را آشتى بين دانشگاه و مدارس علمى [حوزه‏هاى علمى‏] مى‏دانم. اگر ما هيچ پيروزى پيدا نكرده بوديم الّا همين معنا كه بين دانشگاه و طبقه روحانى نزديك كرديم و تفاهم حاصل شد … و اين دست خيانتى كه سالهاى طولانى جدايى انداخته بود بين اين دو طبقه قطع شد. و بحمد اللَّه، هم روحانى فهميد كه دانشگاهى آنچه اجانب گفته‏اند نبود و هم طبقه جوان و دانشگاهى فهميدند كه روحانى آن طور كه براى اينها توصيف كرده بودند نبود. آنها مى‏خواستند كه ملت را از هم جدا كنند و تمام هستى ملت را ببرند، و خود ملت [را] باز به هم ريزند- اختلاف با هم- از مصالحشان غافل باشند. شما ملت ايران ثابت كرديد كه با وحدت كلمه، يدِ اجانب، دست آنها را قطع كرديد؛ دست اين شاه ظالم، دست اين محمد رضاى ظالم را كه مى‏خواست‏تمام هستى ما را به باد فنا بدهد قطع كرديد.(47)«چند صد سال كوشش شد تا قشر جوانهاى تحصيلكرده و دانشگاهى را از روحانيين جدا كنند و جدا كردند. آنها كه نقشه بلعيدن ممالك شرق را كشيده‏اند از قدرتهايى كه مخالف با مسير آنهاست خائفند. و اين قدرتها را با هر نحوى كه ممكن است منحرف مى‏كنند. آن دو قدرتى كه مغز متفكر جامعه است دانشگاه است و روحانيين. آن دو قدرت را از هم جدا كردند، تا با نقشه‏هاى شيطانى آنها را مقابل هم قرار دادند و استفاده‏ها كردند. چنانچه بين همه اقشار، احزاب مختلفه و جبهه‏هاى مختلف رقابتهاى مختلف ايجاد كردند كه نگذارند يك جامعه واحد و توحيدى ايجاد بشود. مبادا جامعه توحيدى بتواند از مقاصد آنها جلو بگيرد. امروز كه احساس كردند اين مطلب را، عيناً مشاهده كرده‏اند كه شكست آنها براى اجتماع اينها بوده- و براى اين بود كه وحدت كلمه پيدا كردند، و همه هم يك مسير داشتند كه آن مسير اسلام بود- الآن هم در صددند كه جامعه روحانيت را با شماها جدا كنند. اين مقاله‏اى بود كه اين آقا خواند. اينها خيلى جوانهاى خوبى هستند، و از آن ور دنيا هم آمده‏اند و اينجا هم مى‏خواهند خدمت بكنند، و آنجا هم كه هستند مى‏خواهند خدمت بكنند، لكن تبليغات موجب اين شده است كه يك همچو چيزى در يك همچو حالى ايشان بگويند و باز بين جامعه روحانيت و خودشان جدايى بيفتد، و آنهايى كه مى‏خواهند مصالح ايران را از بين ببرند فرصت پيدا بكنند.»(48)«امروز وقت اين نيست كه شما يكوقت بگوييد كه فرصت طلبها آن روحانيونند. الآن در حبسهاى انقلابى ما عده‏اى هستند از اين معممين كه در حبسند. عده‏اى هستند كه نمى‏توانند سرشان را بالا بياورند، در انزوا هستند. آن طور نيست كه روحانيون بخواهند تحميل بشوند به جامعه. شما زندگى روحانيون را امروز هم برويد تفتيش كنيد، اين مدرسه‏هاى ما را تفتيش كنيد، خانه‏هاى روحانيون را- به استثناى بعضى- تفتيش كنيد؛ ببينيد كه وضع اين طور است كه اينها مى‏خواهند كه قدرت در دست بگيرند؟ اينها مى‏خواهند همه كارها دست خودشان باشد؟ يا روحانيون مى‏بينند آن چيزى كه جامعه ما را به پيش راند و يك همچو قدرت عظيمى كه احتمال اينكه بشود آن قدرت را از دست گرفت و سركوب كرد آن با اسلام واقع شد. جوانهاى ما اسلام در نظرشان بود. ابداً به مرگ اعتنا نمى‏كردند. جوانهاى ما- من چه در نجف بودم و چه اينجا كه آمدم و حالا هم همين طور است- مى‏آيند به من مى‏گويند كه دعا كن من شهيد بشوم. يك همچو تحول روحى از غير اسلام نمى‏شود. روحانيون اين را ادراك كردند كه اسلام بود كه توانست اين قدرت را بشكند، و احكام اسلام است كه مى‏تواند اين جامعه ما را مستقل و حفظ كند و آزاد. از اين جهت قانون بايد اسلامى باشد و قانون‏شناس هم بايد اسلامى باشد.»(49) «ما نمى‏خواهيم بگوييم كه همه روحانيون ملائكة اللَّه هستند، لكن آن قشرى كه‏اسلام را مى‏تواند بفهمد چى هست، آن قشرى كه همه زحمتش در اسلام بوده است، آن قشرى كه عمرش را صرف كرده است در اين اتاقهاى مرطوب كذا، با آن فشارهاى زمان رضا خان و زمان بعد از رضا خان، براى به دست آوردن احكام اسلام؛ آن طايفه بود. اين طايفه را از دست ندهيد آقا! اين اشتباه را نكنيد! من در نجف هم كه بودم در يك منبر مفصل هم گِله كردم از روحانيون و هم گله كردم از شما. از آنها گله كردم به اينكه شما اين قشر جوان را كه مقدرات مملكت ما بعداً دست اينهاست از دست ندهيد. گله كردم از اين طايفه، اين قشرى كه قدرت دستشان هست. همه اين جمعيتها كه مى‏بينيد الآن راه مى‏افتند، دنبال روحانيون راه مى‏افتند. شما اينها را اگر از دست بدهيد اين جوانها را از دست داده‏ايد. نمى‏توانيد كارى بكنيد، قشر روشنفكر نمى‏تواند كار را انجام بدهد. هر چه هم بخواهد انجام بدهد كسى همراهش نيست. اينهايند كه مى‏توانند كار را انجام بدهند. روحانيون بايد از قشر جوان روشنفكر قدردانى بكنند. و آن مسائلى كه سابق بود كه اينها يك مشت فُكُلى بى‏دين هستند- كه سازمان امنيت مى‏آورد طرح مى‏كرد تا ما را از شما جدا كند- آن قشر هم يك مردم فرصت طلب دربارى هستند و انگليسى هستند و اينها، اينها حرفهايى بود كه ما را از شما جدا كردند. شما را از ما جدا كردند و خودشان استفاده‏هايشان را كردند.اينكه ما از روحانى تجليل مى‏كنيم اين نه از باب اين است كه چون عمامه سرش است، من هم عمامه سرم است. خير، اين مسأله اين نيست. ما از شما هم تجليل مى‏كنيم. ما از دانشگاه هم تجليل مى‏كنيم. امروز روز تجليل است نه روز تضعيف. امروز روزى است كه ما از شما تجليل كنيم، شما از ما تجليل كنيد و هر دو از همه طبقات ملت. تا همه مجتمع بشويم و يك اساس را درست بكنيم.امروز دشمنها دنبال اين معنا هستند كه ماها را از هم متفرق كنند و خودشان هر استفاده‏اى مى‏خواهند بكنند. الآن گروههاى مختلفى كه ابداً با هم مجتمع نبودند بخوانيد روزنامه‏ها را- با هم مجتمع شده‏اند براى كانديدا شدن. مع الأسف گروههاى ما دارند از هم جدا مى‏شوند. كانديداهاى على‏ حده دارند قرار مى‏دهند. و اين اسباب ناراحتى است. همه بايد مجتمع بشويم. كانديداها يكى باشد. همه كانديداى واحد باشد، تا اينكه بتوانيد پيش ببريد، تا اينكه مملكتتان بتواند مستقل باشد.آقايان بدانيد اينها مى‏خواهند مملكت شما را باز از استقلال بيندازند. باز مى‏خواهند دستهاى آنها را توى كار بياورند، باز مى‏خواهند آن اختناقها را درست بكنند، براى اينكه اينها از آن اختناقها نفع برده‏اند، از آن چيزهايى كه مربوط به خارج بوده، اينها نفع برده‏اند؛ اينها باز در كار هستند و مى‏خواهند اين كار را بكنند.يكى از نقشه‏هاى بزرگشان اين است كه ماها را از هم جدا بكنند. به شما بگويند اينها فرصت طلبند. شما الآن از آن سوىِ دنيا آمده‏ايد اينجا، الآن يك حكم كلى كرده‏ايد، به اينكه روحانيين دارند چه مى‏كنند. خوب شما ببينيد، برويد بگرديد ببينيد كه اينهايى كه كار را خراب مى‏كنند آيا روحانيون هستند، يا يك دسته‏اى از همينها هستند كه مى‏خواهند خرابكارى بكنند و مى‏كنند و به گردن روحانيين مى‏گذارند. اين را بايد يك‏قدر تفتيش بكنيد، ببينيد واقعيت را، و عمده اين معناست كه جدا نكنند شما را از ما و ما را از شما.»(50) «اگر اين جدايى پيش بيايد بدانيد كه پيروز نخواهيم شد. ما با اتحاد پيروز شديم و اينجا آمديم. اگر جدا بشويم از هم و آنها متحد بشوند ما به نيستى مى‏رويم، و اگر اين دفعه اين نهضت شكست بخورد تا آخر شكست خورديم، ديگر امكان ندارد يك نهضت ديگرى پيدا بشود مثل اين نهضت. تا آخر ديگر شكست خورده‏ايم. من اميدوارم كه جوانهاى ما يك قدرى در امور تأمل كنند، يك قدرى آن حرارت جوانى كه براى آنها هست، يك قدرى بشكنند. توجه بكنند عمق مسائل را. در اين سالها چه گذشت بر ما، بر شما. علت اينكه اين طور شديم چى بوده؟ علت اين بوده است كه ما را از هم جدا كردند. شما يك دسته‏اى بوديد ما يك دسته‏اى بوديم، كارگر يك دسته‏اى بود، كاسب يك دسته‏اى بوده. هر كسى جدا و على‏ حده فكر مى‏كرد. اين مثل قطره‏هاى باران كه على‏ حده باشند، از هيچ كدام هيچ كار نمى‏آيد، اما اين قطره‏ها وقتى با هم شدند سيل راه مى‏افتد، وقتى سيل راه افتاد مى‏شكند همه بنيانها را، مثل همين قطراتى كه ماها بوديم؛ وقتى مجتمع شديم يك سيل شد و اين ديوار بزرگى كه هيچ كس احتمال شكستش را نمى‏داد- بحمد اللَّه- شكستيد. حفظ كنيد اين وحدت را، كوشش كنيد در حفظ آن، توجه كنيد، خوبها را تعريف بكنيد. لازم نيست حالا يكدفعه بگوييد روحانيون الآن مى‏خواهند چه بكنند. شما هم از روحانيون تعريف بكنيد تا نكِشند دنبال خودشان ما را، و الّا كلاه ما پس معركه است. خداوند به شما ان شاء اللَّه توفيق بدهد. تأييد كند شما را، همه را، جوانهاى ما را حفظ كند در خارج، در داخل، و همه براى اين ملت زحمت بكشند و گول تبليغات را نخورند.»(51)
هشتم: وحدت اسلامی
«وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ»(52)و (فرمان) خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است!اختلاف و تفرقه يكي از مهم ترين ابزارهاي دشمنان اسلام براي پيشبرد اهداف خود در ممالك اسلامي بوه وهست. امام بزگوار هميشه اين خطر را به مسلمين گوشزد مي كردند تا مبادا دشمنان اسلام بتواند از اين شكاف بزرگ در بين مسلمين رخنه كنند وآنها را به جان هم بيندازند و خواسته هاي استعمار ي خود را به پيش ببرند. جفاي بزرگي است اگر انديشه ي پوياي امام خميني(ره) را محدود به ايران و شيعه كنيم. امروز انديشه حكومت اسلامي امام بزگوار كه اساس آن اصل مترقي امامت است كه باعث مي شود جامعه توسط افراد صالح اداره شود، تمام ممالك اسلامي را در بر گرفته و ملت هاي مسلمان را بيدار كرده است. اگر براداران اهل تسنن تا ديروز بر اين باور بوده اند كه هر حاكمي ولو جائر وظالم مي تواند بر مقدرات آنها حكومت كند، امروز اين فكر غلط به بركت نهضت بزگ امام خميني (ره) تقريباً از ساحت انديشه آنان پاك شده است وبه دنبال حاكمي هستند كه پايبند به اصول اسلام باشد وبتواند در برابر استعمارگران شرق وغرب از منافع مسلمين دفاع كند. ترديدي نيست اين بيداري اسلامي در سايه انديشه حكومت اسلامي امام خميني (ره) شكل گرفته است. اگر امروز مسلمانان نتوانند وحدت خو را كه منادي آن امام بزگوار بودند حفظ كنند، كفار در رأس آنان آمريكا جنايتكار دوباره بر ممالك اسلامي مسلط مي شود و نه تنها شيعه وسني را، بلكه همه ي مسلمانان را اسير خود مي كند. شايسته است امروز كه ملت هاي مسلمان بيدار شده اند و هويت اصلي خود كه همان حكومت اسلامي بر اساس عدل است جستجو مي كنند بيش از پيش وحدت خود را حفظ كنند تا دشمنان اسلام نتوانند بااستفاده از فرقه گرايي مسلمين ميان آنان جدايي بيندازند. بدون شك علماي اسلام درايجاد الفت و وحدت بين مسلمين نقش اساسي دارد. اين موضوع مهم در كلام امام به خوبي روشن است. «اگر علماى اسلام احساس مسئوليت نكنند و بپا نخيزند، اگر اسلام واقعى كه عامل وحدت و تحرك كليه فِرَق مسلمين در مقابل بيگانگان است، و ضامن سيادت و استقلال ملل مسلمان و كشورهاى اسلامى مى‏باشد، به دست عوامل و ايادى اجانب همين طور در زير پرده سياه استعمارى پوشيده بماند و آتش اختلاف و تشتت در ميان مسلمين افروخته گردد، روزهاى سياهتر و نكبت‏بارترى براى جامعه اسلامى در پيش است، و خطر ويران كننده‏اى متوجه اساس اسلام و احكام قرآن مى‏باشد.»(53)«ما همه موظفيم كه روابط داشته باشيم؛ بين ما و خارج، بين جناحهاى داخل و جناحهاى خارجى، بين علماى اسلام با ساير علما، عُظَماى مراكز با ساير علماى بلاد، بين علماى اسلام با احزاب. روزى نيست كه حزبْ على‏ حده باشد و عالِمْ على‏ حده. حزبْ خودش، هيچ كار ازش نمى‏آيد؛ عالم هم احتياج دارد كه احزاب باشند در كار. اين دو طايفه هستند كه مسلمين را بايد با هم، مسلمين ايران را بايد با هم جوش بدهند و همه با هم روابط داشته باشند و با صاحب منصبان هم بايد روابط داشته باشند. ايجاد روابط بايد باشد با صاحب‏منصبهايى كه شرافتشان از دست نرفته و شريف هستند. زياد است باز بين اينها؛ زياد است كه خون دل مى‏خورند بيچاره‏ها از اين گرفتارى؛ با آنها هم بايد روابط داشته باشند تا يك روزى كه بشود قيام بشود و با قيام اين آدمْ نباشد، ان شاء اللَّه حكومت اسلامى باشد، ان شاء اللَّه احكام اسلام جريان پيدا كند.»(54)«قرآن كريم فرموده است:« وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعاً و لَا تَفَرَّقُوا» (55)اين يك دستور است. دستور الزامى است، امر است؛ مشتمل بر يك امر است و يك نهى: مجتمع باشيد با هم، به اسلام تمسك بكنيد، همه با هم به اسلام تمسك بكنيد، تفرقه بينتان نباشد. اين طور نباشد كه ملتها، آنهايى كه ناظر ما هستند، آنهايى كه دشمن ما هستند و نظارت بر ما مى‏كنند، بگويند كه در هر شهرى آن شلوغكار عبارت از معممين آن است! اين براى ما سرشكستگى دارد- عرض بكنم- خلافِ ما براى امام زمان سرشكستگى دارد.»(56)مسئله اتحاد بين همه برادرهاى مسلم يك مسأله اسلامى است كه خداى تبارك و تعالى مأمور كرده همه را به اينكه با هم باشيد و تفرقه نداشته باشيد و سرّش هم واضح است؛ براى اينكه آنهايى كه مى‏خواهند از اين كشورهاى اسلامى استفاده كنند بهترين راه برايشان اين است كه بين برادرها اختلاف بيندازند. خوب، يك راه اين است كه بين برادرهاى اهل سنت و تشيع اختلاف بيندازند. اين رويش خيلى كار شده است، به طورى كه حالا كه در ايران بحمد اللَّه خيلى با هم مجتمع شده‏اند و اتحاد پيدا كرده‏اند، باز در خارج نمى‏گذارند اين كار درست بشود. در خارج باز آنهايى كه عمال قدرتهاى بزرگ هستند و مى‏خواهند نشود اين مسأله، هى مسائل پيش مى‏آورند.(57)من هشدار مى‏دهم به بعض اشخاصى كه در صدد مفسده هستند كه ما آنها را مى‏شناسيم؛ لكن مى‏خواهيم كه خودشان به اسلام توجه كنند؛ خودشان به اسم اينكه ما حقوق خودمان را مى‏خواهيم به اسلام خيانت نكنند. حقوق همه افراد، چه برادرهاى‏اهل سنت و چه برادرهاى اهل تشيع و چه آنهايى كه اقليت مذهبى رسمى دارند، حقوق آنها همه هم در قانون اساسى ملحوظ شده است و هم اسلام براى همه آنها حقوق قائل است و با عدل اسلامى رفتار مى‏كند. اين قدر، درصدد نباشيد كه بذر فتنه را بيفشانيد و با اجتماعات خودتان فتنه‏انگيزى كنيد. توجه به اسلام داشته باشيد، توجه به ديانت اسلامى و قرآن كريم داشته باشيد. با سلطه خارجى همه چيز شما از بين خواهد رفت و اين ايجاد اختلاف- خداى نخواسته- موجب سلطه خارجى خواهد شد. دشمنان اسلام، دشمنان قرآن كريم، در كمين‏اند. آنهايى كه اسلام را نمى‏توانند ببينند و آنهايى كه از اسلام سيلى خورده‏اند در كمين‏اند. اگر شماها در داخل به اسم تشيع و تسنن بخواهيد- خداى نخواسته- اختلاف ايجاد كنيد، تكليف براى ما پيدا خواهد شد و آنهايى كه مفسده جو هستند و مى‏خواهند با مفسده‏جويى بين برادرها اختلاف بيندازند آنها را ما مى‏شناسيم و ممكن است- خداى نخواسته- معرفى كنيم به برادران اهل سنت و به برادران اهل تشيع و به همه ملت. مقتضى اين است كه در يك همچو زمانى كه ما در جنگ هستيم و قدرتهاى بزرگ پشت سر دشمنهاى خارجى ما هستند و صدام با تمام قوا كوشش مى‏كند كه اين جمهورى را به هم بزند، آن هم به اسم اسلام اين كار را دارد انجام مى‏دهد و بر خلاف اسلام عمل مى‏كند، در يك همچو موقعى مبادا برادران ما بازى بخورند از اشخاص مفسده جو كه گاهى در كردستان و گاهى در كرمانشاه و گاهى در تهران اشتغال به افساد دارند. ما به آنها هشدار مى‏دهيم كه توجه به اسلام بكنند؛ توجه به مصالح مسلمين بكنند؛ توجه به توطئه‏هاى خارجى بكنند و دامن به اختلاف نزنند، كه دامن‏زدن به اختلاف امروز يك معصيت نابخشودنى است و چنانچه- خداى نخواسته- تكليفى پيدا بشود، ممكن است كه به ضرر آنها تمام بشود. من مايلم كه در جوّ برادرى در جوّ همزيستى مسالمت‏آميز، در جوّ آرام، ما بتوانيم اين كشور را به ساحل نجات برسانيم.(58) الآن اجتماعاتى هست كه به اسم شيعه و سنى بنا بر ايجاد اختلاف دارند؛ همان طورى كه وابستگان به قدرت بزرگ امريكا در طائف اين مسأله را طرح كردند و براى خدمتگزارى به امريكا كه دنبالش خدمتگزارى به شوروى هم است، نقشه اختلاف بين برادران را ريختند و دنبال او در كشور خودمان هم، اشخاصى دارند همان نقشه را پياده مى‏كنند؛ غافل از آنكه اگر- خداى نخواسته- اين قدرتهاى بزرگ در ايران برگردند، نه اسلامى و نه اهل سنتى و نه اهل تشيعى باقى مى‏گذارد. اگر اينها اين دفعه- خداى نخواسته- برگردند، براى اينكه از اين برادران سنى و شيعه صدمه ديدند و از اجتماعات آنها نفعهاى خودشان را و چپاولگريهاى خودشان را از دست داده‏اند، اين دفعه بدانيد كه- خداى نخواسته- اگر آنها برگردند، اساس اسلام را كه منشأ اجتماع شما برادران بود، از بين خواهند برد. برادران بيدار باشند و كسانى كه درصدد اين هستند كه بين برادران شيعى و سنى اختلاف بيندازند، اگر وابسته به امريكا يا شوروى هستند، آنها نصيحت را معلوم نيست بپذيرند و اما اگر وابسته به آنها نيستند و براى اسلام و براى كشور اسلامى خودشان و براى مسلمين مى‏خواهند كارى بكنند، راه ايجاد اختلاف نيست. راه، اين است كه تمام گروهها، را با هم آشتى بدهند و اين اجتماعى كه بحمد اللَّه در ايران پيدا شده است و اين وحدت كلمه‏اى كه بين همه قشرهاى كشور پيدا شده است، كوشش كنند كه محفوظ باشد.رسيدن به مقاصد عاليه اسلامى در سايه وحدت و آرامش. ما در سايه آرامش و وحدت مى‏توانيم اين كشور را به مقاصد عاليه اسلامى برسانيم و اين مستضعفين را از آن ظلمهايى كه در طول تاريخ به آنها شده است، نجات دهيم. اگر آرامش نباشد، كشاورزى نخواهد بود و اگر آرامش نباشد، صنعت راه نخواهد افتاد. اگر آرامش نباشد، اصلاحاتى كه بايد بشود و براى مستضعفين عمل بشود، نخواهد شد. شما مى‏بينيد كه در كردستان و در خوزستان كه آشوب بپا كردند- و بعضى از آنها هم كه آشوب را بپا كردند با اسم اسلام بود- تا كنون دولت نتوانسته است در آنجاها يك عمل چشمگير مثبتى ايجاد كند؛ براى اينكه محيط ناآرام فرصت نمى‏دهد كه كسانى كه بخواهند خدمت كنند، درست بتوانند خدمت كنند. چطور ممكن است كه كشاورزى در يك محيطى كه خرمنها را اشخاص فاسد آتش مى‏زنند، به نتيجه برسد؟ و چطور ممكن است صنعت در يك محيطى كه كارگران را به اعتصاب و اشتغال به كارهاى غير انسانى وادار مى‏كنند، تأثير داشته باشد و نتيجه بدهد؟برادران من، برادران اهل سنت، برادران اهل تشيع، همه توجه داشته باشيد كه ريشه‏هاى فسادى كه شماها را در تحت فشار ظلم و زير چكمه‏هاى دژخيمان خودشان‏ خرد كردند در طول تاريخ و الآن از بين شما بحمد اللَّه رفته‏اند و مى‏روند، اينها در صددند كه با اسمهاى مختلف شما را به جان هم بيندازند و نتيجه بگيرند.(59) در خاتمه تأكيد مى‏كنم كه اسلام تنها پناهگاه همه ماست؛ و در زير پرچم پر افتخار آن؛ همه گروهها به حقوق خود مى‏رسند. عوامل اجانب كه منافع خود و اربابانشان را در خطر مى‏بينند، براى تحريك برادران اهل سنت و دامن‏زدن به برادركشى، قضيه شيعه و سنى را طرح نموده و مى‏خواهند با شيطنت بين برادران اختلاف ايجاد كنند. در جمهورى اسلامى همه برادران سنى و شيعه در كنار هم و با هم برادر و در حقوق مساوى هستند. هر كس خلاف اين را تبليغ كرد، دشمن اسلام و ايران است و برادران كُرد بايد اين تبليغات غير اسلامى را در نطفه خفه كنند. از خداوند تعالى وحدت كلمه مسلمين و نابودى منافقين را خواهانم. (60)
نهم: توجه به امر قضاوت در حوزه
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيراً»(61)خداوند به شما فرمان مى‏دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد! و هنگامى كه ميان مردم داورى مى‏كنيد، به عدالت داورى كنيد!خداوند، اندرزهاى خوبى به شما مى‏دهد! خداوند، شنوا و بيناست. قضاوت رابطه مستقيم با اجراي عدالت دارد. اگر به هر دليلي روحانيت از اين مسئوليت مهم كه فقط شأن روحانيت است شانه خالي كنند به خصوص در دوره برپايي حكومت اسلامي، مردم از اجراي عدالت نا اميد مي شوند وباعث مي شود افرادي كه شايستگي منصب قضاوت را ندارند بر منصب قضا بنشيند ومقدارات كشور را بر اساس قضاوت هاي ناعادلانه اداره كنند. حال كه حكومت اسلامي بر اساس انديشه ولايت فقيه برپا شده است بر روحانيت عزيز است كه حكومت را در اين امر مهم ياري كنند و قضاوت را برا اساس فقه پوياي جعفري (صلوات الله عليه) به پيش ببرند و عرصه را خالي نكنند. حوزه علميه بايد به تربيت قضات لايق وبصير بپردازد وبراي اين امر برنامه ريزي كنند و مدارس تخصصي قضاوت را پايه گذاري كنند. اساساً قضاوت بدون اجتهاد غير ممكن است و اين مسؤليت بزرگ براي هميشه به عهده ي روحانيت است.جاي بسي تآسف است كه از ميان ۸ هزار و ۲۱۳ نفر قاضی در کشور تنها ۱۵۵۰ نفر روحانی هستند که در حدود ۱۹ درصد از جمعیت قضات خواهند بود و تعداد ۶ هزار و ۶۶۳ نفر از قضات نیز غیر روحانی هستند يعني كمتر از يك چهارم قضات كشور روحاني هستند.(62) «من مى‏خواهم به قشر روحانيون يك كلمه عرض بكنم كه قضيه قضاوتْ، محوّل به آنها به حسب شرع هست‏. من به آن آقايانى كه نشسته‏اند و به قضاوتى كه در ايران مى‏شود اشكال مى‏كنند يك عرض دارم و يك عرض هم به قضاتى كه در سرتاسر كشور هر جا هستند. عرض من به قضات اين است كه توجه كنند به اينكه اگر با كوشش آنها مسئله قضاوت حل نشود، تا آخر، قضيه قضاوت به زمين خواهد ماند. كوشش كنند كه اولًا علما و اشخاص دانشمند را معرفى كنند و ثانياً آنها كه متصدى امور قضايى هستند، توجه كنند به اينكه مسئله بسيار مشكل و مهمى و پر مسئوليتى بر عهده آنهاست. حتى مسئوليت قضيه قضا از همه مسئوليتهايى كه در يك كشور هست بالاتر است؛ براى اينكه قاضيان، متصدى امورى هستند كه جان مردم، مال مردم، نواميس مردم، در گرو كارهاى آنها و قضاوت آنهاست. و القَاضِى عَلى‏ شَفِيرِ جَهَنَّم. «1» بايد توجه كنند كه- خداى نخواسته- جانى به واسطه فتواى آنها و يا قضاوت آنها بدون مجوز شرعى از بين نرود، مالى از بين نرود، حيثيتى، آبرويى از بين نرود كه بسيار اهميت دارد اين مطلب و امروز اهميتش بيشتر از سابق است. سابق قضيه اين نبود كه اگر قاضى تخلف مى‏كرد، اصل اسلام را مشوّه كند.امروز قلمهايى هست كه چنانچه يك قاضى يا چند قاضى و لو اشتباهاً يك كارى انجام بدهد، يا- خداى نخواسته- عمداً انجام بدهد، اين را پاى روحانيت حساب مى‏كنند وپاى جمهورى اسلامى حساب مى‏كنند و بالاخره پاى اسلام حساب مى‏كنند و لهذا، قاضى امروز مسئول حيثيت اسلام است؛ مسئول حيثيت جمهورى اسلام است و مثل قضاتِ در طول تاريخ نيست كه فقط مسئول باشد نسبت به آن قضاوتى كه در مورد شخصى مى‏كرد. امروز قضاوت علاوه بر آن بعدى كه هميشه داشته است، يك بعد خاصى دارد و آن بعد خاص آن چيزى است كه بر مى‏خورد به حيثيت اسلام. اگر چند قاضى در چند محل اشتباه بكنند، يا بعضى از آنها مثلًا- خداى نخواسته- عمداً يك كارى را انجام بدهند، اين اسباب اين مى‏شود كه قلمهايى كه مى‏خواهند اين جمهورى اسلامى را از بين ببرند يكى را چند و چند را صدها جلوه مى‏دهند و با قلمهاى خودشان به اصل جمهورى اسلامى و به اسلام حمله مى‏كنند. بنا بر اين، اگر سابق شغل قضا يك شغل در عين حال بسيار مهم و پر مسئوليتى بود، امروز مسئوليت او بسيار زيادتر است؛ بايد بگوييم صد چندان است. اين يك [مطلبى‏] است كه به متصديان قضا، چه در حال و چه بعدها كه تصدى مى‏كنند، عرض كردم و يك عرضى هم دارم به اينهايى كه كنار نشسته‏اند، توى حجره‏ها نشسته‏اند، توى خانه‏ها نشسته‏اند و وارد صحنه‏ها نيستند، لكن اشكال مى‏كنند، يك عرضى به علمايى است كه در اين مسائل اشكال مى‏كنند، مصاحبه مى‏كنند، چيز مى‏نويسند؛ اشكال امر آسانى است، انسان مى‏تواند يك جايى بنشيند و فكر خودش را جمع بكند و اشكال بكند، آنچه مشكل است حل اشكال است. ما امروز چند هزار قاضى در اين كشور لازم داريم، قاضى‏اى كه قاضى شرع باشد. اين آقايان بايد يكى از چند امر را قبول بكنند؛ يا قبول بكنند كه اصل قضا را در اين جمهورى اسلامى حذف بكنند، اصلًا قضاوت هيچ نباشد، هرج و مرج باشد، هر كس مال هر كس را برد و ناموس هر كس را تجاوز كرد و هر كس را كشت يك محل رسيدگى نباشد، اين يك فرض است. فرض دوم اينكه نه، باشد، اما مثل سابق باشد؛ مثل زمان رژيم پهلوى باشد؛ يعنى، قاضى لازم نيست مسلمان باشد.از قرارى كه به من گفتند، در اين قاضيها كمونيست هم بوده، در اين قاضيها مبتلاى به مشروبات هم بوده. اين علماى اعلام يا اين را قبول كنند كه نه، لازم نيست كه قاضى معمم و ملا باشد و اهل علم باشد، به همان ترتيب سابق باشد و قضاوت به دست همان اشخاصى كه سابق بودند باشد، اين هم يك فرض است. فرض ديگر اين است كه نه، بايد قاضى به دست همين طبقه‏اى كه شرع معين كرده است باشد. آقايان مى‏دانند كه حوزه‏هاى علميه در ايران و در خارج، از باب اينكه قضاوت از آنها بكلى سلب شده بود، مهيا نبودند براى اينكه قاضى تربيت كنند و ما امروز چند هزار قاضى لازم داريم و كمبود داريم. آقايان به جاى اينكه بنشينند و بگويند بچه طلبه‏ها دارند قضاوت مى‏كنند، خودشان هم بيايند قضاوت كنند، كى جلويشان را مى‏گيرد؟ معرفى كنند هر عالمى در هر استانى كه هست، علمايى كه لايق‏اند، براى قضاوت و حاضرند براى قضاوت، معرفى كنند، شوراى قضا قبول مى‏كند. آن آقايى كه مى‏فرمايد كه اين قضاوت قضاوت شرعى نيست، خوب، ايشان خودشان بيايند در رأس قضاوت قرار بگيرند و در هر جايى كه هستند معرفى كنند اشخاصى را كه لياقت براى قضاوت دارند، تا آنها را قاضى قرار بدهند»(63)«علما بايد كمك كنند به اين جمهورى اسلامى، كنار ننشينند. كنار نشستن مثل كنار نشستن صدر مشروطيت است، و حالا بدتر از آن وقت است. كنار ننشينند و بگويند كه قضاوت كذا و كذاست. خوب قضاوت به عهده شماهاست. اسلام قضاوت را به عهده فقها گذاشته است. شما كنار مى‏نشينيد و مى‏گوييد كه چرا قضاوت خوب نمى‏شود؟! قضاوت خود به خود خوب بشود؟ قضاوت با كوشش شما بايد خوب بشود. در هر حوزه‏اى، علماى آن حوزه قاضى درست كنند. يك كشور سى و چند ميليونى، چند، چندين هزار قاضى لازم دارد. و ما از باب اينكه قضاوت به عهده‏مان هيچ وقت نبوده است، دنبال اين نبوده‏ايم كه مسائل قضا را بحث كنيم، مسائل قضا را ياد بگيريم. و الآن ما براى قضاوت احتياج داريم، دنبال قاضى دارند مى‏گردند. آقايان كه مى‏توانند قاضى بشوند، مى‏توانند كمك كنند به قضاوت، تربيت كنند قضات را. كنار مى‏نشينند و اشكال مى‏كنند. اشكال آسان است، حلش مشكل است. خوب بعد از آنكه ما افراد كم داريم، كمبودى از حيث قضاوت- خصوصاً- در اين مملكت كمبودى دارد، آقايان مكلف نيستند كه تربيت كنند قضات را؟ حوزه‏هاى علميه موظف نيستند كه حالا كه قضاوت مى‏خواهد به طور مشروع عمل بشود، قاضى‏اش هم بايد قاضى شرعى باشد، اين مى‏شود به اينكه همه كنار بنشينند و هى اشكال كنند؟ اول اشكال به خود آقايانى است كه كنارمى‏نشينند. خود آقايان وارد بشوند در ميدان.آقا اسلام امروز آمده است در اينجا و مى‏خواهد پياده بشود و فرياد مى‏زند كه نصرت كنيد! نصرت اين است كه قاضى لازم داريم. حوزه‏هاى علميه بايد قاضى تهيه كند براى دادگاهها. ما بسيار قاضى لازم داريم، بايد تهيه بكنند. و اگر- خداى نخواسته- اينهايى كه در شغل قضاوت خواستند، الآن يكوقت اعمال غرضى بكنند، انحرافى داشته باشند، علاوه بر آنكه پيش خداى تبارك و تعالى مسئول هستند، پيش ملت هم مسئول هستند، پيش مردم هم مسئول هستند و دولت هم تعقيب خواهد كرد از آنها. ما بايد قاضى تحويل جامعه بدهيم، يعنى، حوزه‏هاى علميه بايد قاضى تهيه كنند، فقهايى كه از قضاوت، توجه به قضاوت دارند و در قضاوت رأى دارند، آنها را بايد تربيت كنند و آنها هم ديگران را تربيت كنند تا اينكه ان شاء اللَّه، قضيه قضاوت حل بشود. كار بسيار مشكلى است، لكن بايد بشود. البته كار مشكل است، لكن بايد بشود و اين «بايد» هم به عهده علماى بلاد و علماى حوزه‏هاست، بالخصوص.»(64) «قضاوت يك امرى است كه به حسب حكم الهى حق روحانيون است، و تا زمانى كه رژيم سابق بود همان طورى كه همه را از حقوق خودشان محروم كرده بود اين حق الهى هم كه براى آنها در عين حالى كه رنج دارد، لكن حقش بود، بايد به آن قيام كنند، نمى‏توانند تخلف كنند.»(65) و من از حوزه‏هاى علميه و از علماى اعلامى كه در بلاد هستند و از فضلايى كه در حوزه‏ها هستند، از آنها مى‏خواهم كه در اين امور، در امور قضايى و در امور دادگسترى به اين كشور كمك كنند. و حوزه‏ها مى‏توانند در عين حالى كه حوزه بقايش هست و بايد باشد، مى‏توانند عده به مقدارى كه احتياج هست به قضاى، تحويل بدهند قاضى را، تربيت كنند قاضى را. اين يك امر مهمى است براى اسلام و براى مسلمين. اعراض مردم دست قضات است؛ بايد آنها را، هم تعليم كنند و هم تربيت كنند تا بيايند و خدمت كنند به اين كشور. و تمام اشخاصى كه هستند و هستيم و هستيد شما، تمام ما مسئول هستيم.»(66) «و اما گرفتاريهايى كه ما الآن داريم و بايد دنبالش برويم يكى مسئله قضاوت است. اين را من سابق هم عرض كردم و ديروز يك نفر از شوراى قضايى آمد پيش من و گفت ما امروز در عين حالى كه بسيار كار كرديم و بسيار خوب شده است اوضاع قضا، مع ذلك كمبود داريم از حيث قاضى. ايشان گفتند كه ما الآن 120 نفر قاضى معمم لازم داريم، روحانى لازم داريم. و من قبلًا هم عرض كرده بودم كه ما دست احتياج را به اين حوزه‏ها دراز مى‏كنيم، حوزه‏هاى بزرگ مثل حوزه قم- قم خيلى كار كرده است در اين امر- مثل حوزه اصفهان، مثل حوزه مشهد، آذربايجان. آقا! مسئله قضا يك چيزى است كه به‏ عهده شماست، مسئله قضا يك مسئله‏اى است كه به عهده اهل علم است، اينها مسئول هستند پيش خدا و نمى‏شود كه انسان بنشيند نگاه كند و قضاوت به وضعى باشد كه نتوانند، شوراى قضايى نتواند در هر جا يك قاضى متوسط بفرستد.البته آن قَضايى كه اسلام فرموده است و آن شرايطى كه اسلام فرموده است بايد بتدريج دنبالش برويم. بايد حوزه‏ها دنبال اين مطلب بروند كه قاضى به آن نحوى كه شارع مقدس مقرر فرموده است پيدا بكنند. لكن امروز كه ما دستمان از آن مرتبه بالا كوتاه است نبايد بنشينيم تا اينكه قضاوت به حال سابق باقى بماند. بايد ما كوشش كنيم و آن قدرى كه مى‏توانيم حوزه‏ها بايد كوشش كنند و افرادى كه الآن در حوزه‏ها هست و صلاحيت دارند از براى اين كار و در حوزه‏ها هم مدرس مثلًا نيستند، مشغول كارهاى تدريسى و امور اين طورى نيستند اينها، خوب اشخاص زيادى هستند كه مى‏توانند بروند؛ از حوزه اصفهان مى‏تواند يك عده كثيرى را، از مشهد مى‏شود، از تبريز مى‏شود، از اينجاها مى‏شود، از حتى دهات هم ما داريم افرادى را، كه اين كارى است كه بايد انجام بگيرد. ما هى بنشينيم كه كى براى ما انجام بدهد، كى قوّه قضائيه را اداره كند، غير از حوزه‏هاى علميه، كى قدرت اين مطلب را دارد؟ البته، هم بايد به فكر آتيه باشند و درست كردن يك قاضيهاى صالح بزرگ، و هم الآن كه ما گرفتار هستيم و بخواهيم معطل بماند قضا، بخواهد معطل بماند اصلش رسيدگى به گرفتاريهاى مردم، امروز با اجازه فقها، خوب، يك عده‏اى بايد متصدى اين امر بشوند كه مى‏دانند به طور- فرض كنيد- تقليدى هم حتى كار را انجام بدهند و اين يك تكليفى است از براى همه ما.»(67) «حوزه‏ها و علما بايد همت كنند كه درس قضا بگويند و قضات را از فنونى كه در سابق، مانند زمان حضرت امير- عليه السلام استفاده مى‏شد آگاه كنند؛ كه مسأله قضاوت تنها يك مسأله علمى نيست، بلكه يك مسأله فنى هم هست؛ كه گاهى از همين طريق قاضى به «اطمينان» مى‏رسد، كه در باب قضا حجت است.»(68) «نكته آخرى كه توجه به آن لازم است اينكه روحانيون و علما و طلاب بايد كارهاى قضايى و اجرايى را براى خود يك امر مقدس و يك ارزش الهى بدانند و براى خود شخصيت و امتيازى قائل بشوند كه در حوزه ننشسته‏اند بلكه براى اجراى حكم خدا راحتى حوزه را رها كرده و مشغول به كارهاى حكومت اسلامى شده‏اند. اگر طلبه‏اى منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا قضاوت در امور مسلمين را خالى ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسئوليت نپذيرد و يا دلش را فقط به هواى اجتهاد و درس خوش كند، در پيشگاه خداوند بزرگ يقيناً مؤاخذه مى‏شود و هر گز عذر او موجه نيست، ما اگر امروز به نظام خدمت نكنيم و استقبال بى‏سابقه مردم از روحانيت را ناديده بگيريم، هر گز فرصت و شرايط بهتر از اين را نخواهيم داشت.»(69)
دهم: لزوم ساده زیستی روحانیت
قال رسول الله (صلي الله عليه و آله) : « من ازداد علما و لم تزدد في الدّنيا زهدا لم يزدد من اللَّه إلّا بعدا.»(70)هر كس علمش فزون شود ولي بي رغبتي وي به دنيا فزون نشود دوري ا ش از خدا بيشتر مي شود. آنچه باعث مي شود توده ي مردم نبست به دين پايبند باشند، پايبندي مروجان دين به ساده زيستي است. اگر در صدر اسلام مردم گروه گروه به اسلام گرويدند در كنار دعوت به حق و نرفتن زير بار طاغوتيان بدون شك ساده زيستي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يكي از دلايل مهم آن بود. زندگي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و اميرالمومنين و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين پر است از زهد وساده زيستي و عدم توجه به دنيا. سيري در تاريخ زندگي علماي شيعه نشان مي دهد كه نفوذ و تأثير علماي شيعه در ميان توده ي مردم و حاكميت علماء بر دل ها ريشه در زهد و ساده زيستي آن ها داشته است. حتي مسيحيت امروز براي جذب مردم به سوي خود از زهد حضرت عيسي(عليه السلام) دم مي زند. اگر روحانيت از توجه به آخرت دم مي زند كه يك اصل قرآني است «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»(71)و« وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»(72)اما خود به آن عمل نكند نمي توان از مردم توقع داشت كه به دنياي مادي پشت پا بزنند. امام خميني (ره) در تمام دوران زندگي خود حتي زماني كه حكومت تشكيل داد ورهبري جامعه را به دست گرفت هرگز از اين سيره انبياء عدول نكرد و زندگي ساده او تمام جهانيان را به شگفتي واداشت. بدون شك يكي از عوامل پيروزي امام بزرگوار در مقابل طاغوت زهد وساده زيستي اوبود. بر همين اساس هميشه به روحانيت سفارش مي كرد كه مبادا اين گوهر گرانبها را گم كنند و خودر ادر معرض دنيا وماديات آن قرار دهند. «و يكى از امور مهم هم اين است كه روحانيون بايد ساده زندگى كنند. آن چيزى كه روحانيت را پيش برده تا حالا و حفظ كرده است، اين است كه ساده زندگى كردند. آنهايى كه منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى كردند. آنهايى كه در بين مردم موجّه بودند كه حرف آنها را مى‏شنيدند، آنهايى ساده زندگى كردند. شايد آقايان كمى‏شان يادشان باشد، در آن وقتى كه ما اوايلى كه آمديم قم، كه در آن جا چه اشخاصى بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اينها مرحوم آشيخ ابو القاسم قمى، مرحوم آشيخ مهدى و عده ديگرى، و شخص نافذ آن جا و متقى، مرحوم آميرزا سيد محمد برقعى و مرحوم آميرزا محمد ارباب؛ همه اينها را من منزل‏هايشان رفتم. آن كه رياست صورى مردم را داشت و رياست معنوى هم داشت، با آن كه زاهد بود، در زندگى مشابه بودند. مرحوم آشيخ ابو القاسم؛ من گمان ندارم هيچ طلبه‏اى مثل او بود، زندگى‏اش يك زندگى‏اى بود كه مثل ساير طلبه‏ها، اگر كمتر نبود، بهتر نبود، كمتر هم بود. مرحوم آميرزا محمد ارباب كه من رفتم مكرر منزلشان، يك منزلى داشت دوسه تا اتاق داشت خيلى ساده، بسيار ساده. مرحوم آشيخ مهدى همين طور، سايرين هم همين طور، عده هم زياد بودند آن وقت. وقتى انسان در آن محيط واقع مى‏شد كه اينها را مى‏ديد، همين ديدن اينها براى انسان يك درسى بود، وضع زندگى آنها براى انسان،يك وضعى بود، درس بود براى انسان، عبرت بود. هر چه برويد سراغ اينكه يك قدم برداريد براى اينكه خانه‏تان بهتر باشد، از معنويت‏تان به همين مقدار، از ارزش‏تان به همين مقدار كاسته مى‏شود. ارزش انسان به خانه نيست، به باغ نيست، به اتومبيل نيست.اگر ارزش انسان به اينها بود، انبيا بايد همين كار را بكنند. انبيا سيره‏شان را ديديد چه جور بوده. ارزش انسان به اين نيست كه انسان يك هياهو داشته باشد، يك اتومبيل كذا داشته باشد، يك رفت و آمد زياد داشته باشد. ارزش روحانيت به اين نيست كه يك بساطى داشته باشد و يك دفترى و يك دستكى داشته باشد. فكر كنيد ارزش انسان را به دست بياوريد، ارزش روحانيت را از دست ندهيد. در كيفيتِ تحصيلِ علوم هم هر چه برويد سراغ تجملات- و ان شاء اللَّه نمى‏رويد- از علومتان كاسته مى‏شود. آنهايى كه اين كتاب‏هاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگى‏شان يك زندگى طلبگى بوده، مثل شيخ انصارى و مثل امثال اينها؛ يك زندگى طلبگى بوده. آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ كنند و فقه را به پيش ببرند و مسائل دينى را افزايش بدهند- يعنى فروع را- و آن كتاب‏هاى ارزشمند را عرضه كنند به مردم. براى اينكه، آنها ارزش را به اين نمى‏دانستند كه من خانه‏ام بايد چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داريم كم است، چهار تا. شما خيال مى‏كنيد كه اگر ده تا اتاق هم باشد كافى براى شما هست؟ »(73)بحمد اللَّه امروز وارد مسائل سياسى شدن ديگر عيبى ندارد، ولى بايد توجه كنيد كه همه متوجه شما هستند، لذا زىّ اهل علم خودتان را حفظ كنيد. درست مانند علماى گذشته ساده زندگى كنيد. در گذشته چه طلبه و چه عالم بزرگ شهر زندگيشان از سطح معمولى مردم پايينتر بود و يا مثل آنها بود. امروز سعى كنيد زندگيتان از زى آخوندى‏ تغيير نكند. اگر روزى از نظر زندگى از مردم عادى بالاتر رفتيد بدانيد كه دير يا زود مطرود مى‏شويد؛ براى اينكه مردم مى‏گويند ببينيد آن وقت نداشتند كه مثل مردم زندگى مى‏كردند، امروز كه دارند و دستشان مى‏رسد از مردم فاصله گرفتند. بايد وضع مثل سابق باشد، بايد طورى زندگى كنيم كه نگويند طاغوتى هستيم.»(74) «از اهم مسائلى كه بايد تذكر بدهم، مسئله‏اى است كه به همه روحانيت و دست‏اندركاران كشور مربوط مى‏شود، و هميشه نگران آن هستم كه مبادا اين مردمى كه همه چيزشان را فدا كردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند، زيرا آن چيزى كه مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده‏اند و اسلام را ترويج نموده و جمهورى اسلامى را بپا كردند و طاغوت را از ميان بردند، كيفيت زندگى اهل علم است. اگر خداى نخواسته، مردم ببينند كه آقايان وضع خودشان را تغيير داده‏اند، عمارت درست كرده‏اند و رفت و آمدهايشان مناسب شأن روحانيت نيست، و آن چيزى را كه نسبت به روحانيت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بين رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان. البته من اين نكته را عرض كنم، يك دسته‏اى كه در معرض خطر هستند بايد خودشان را حفظ كنند، ولى همين‏ها هم بايد مواظب باشند كه زايد بر ميزان نباشد. شما گمان نكنيد كه اگر با چندين اتومبيل بيرون بياييد وجهه‏تان پيش مردم بزرگ مى‏شود، آن چيزى كه مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، اينكه زندگى شما ساده باشد، همان طورى كه سران اسلام و پيغمبر اسلام و امير المؤمنين و ائمه ما زندگى‏شان ساده و عادى بود بلكه پايين‏تر از عادى. آنها هم كه جمهورى اسلامى را بپا كردند، مردم عادى هستند، و كسانى كه بالا بالاها نشسته‏اند، هيچ دخالتى در اين مسائل نداشته و ندارند. اين مردم بازار و كشاورز و كارگران كارخانه‏ها و طبقات ضعيف- به حسب دنيا و قوى به حسب آخرت- هستند كه اين توقع را دارند كه اگر خداى نخواسته، نفوس اين مردم از ما منحرف بشود، ضرر آن براى ما تنها نيست، بلكه براى اسلام است. و ما بايد حفظ كنيم آنهايى را كه اسلام و جمهورى اسلامى را نگه داشته‏اند و بعد از اين هم نگه خواهند داشت، و حفظ آن به اين است كه زندگى ما ساده و عادى باشد. آنهايى هم كه مى‏خواهند خودشان را حفظ كنند، بايد بدانند كه گاهى با يك اتومبيل پيكان بهتر مى‏توانند محفوظ باشند تا وسيله ديگر.»(75) آخرين نكته‏اى كه در اينجا ضمن تشكر از علما و روحانيون و دولت خدمتگزار حامى محرومان بايد از باب تذكر عرض كنم و بر آن تأكيد نمايم، مسئله ساده زيستى و زهدگرايى علما و روحانيت متعهد اسلام است كه من متواضعانه و به عنوان يك پدر پير از همه فرزندان و عزيزان روحانى خود مى‏خواهم كه در زمانى كه خداوند بر علما و روحانيون منت نهاده است و اداره كشور بزرگ و تبليغ رسالت انبيا را به آنان محول فرموده است، از زىّ روحانى خود خارج نشوند و از گرايش به تجملات و زرق و برق دنيا كه دون شأن روحانيت و اعتبار نظام جمهورى اسلامى ايران است، پرهيز كنند و بر حذر باشند كه هيچ آفت و خطرى براى روحانيت و براى دنيا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حركت در مسير دنيا نيست كه بحمد اللَّه روحانيت متعهد اسلام امتحان زهدگرايى خود را داده است، ولى چه بسا دشمنان قسم‏خورده اسلام و روحانيت بعد از اين براى خدشه‏دار كردن چهره اين مشعلداران هدايت و نور، دست به كار شوند و با كمترين سوژه‏اى به اعتبار آنان لطمه وارد آورند كه ان شاء اللَّه موفق نمى‏شوند.»(76) «هيچ چيزى به زشتى دنياگرايى روحانيت نيست. و هيچ وسيله‏اى هم نمى‏تواند بدتر از دنياگرايى، روحانيت را آلوده كند.»(77)
يازدهم: مبارزه با فقر وحمایت ازمحرومان
قال الامام علي(صلوات الله عليه): «و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لا يقارّوا على كظّة ظالم، و لا سغب مظلوم(78)امام على(صلوات الله عليه): .. خدا از عالمان پيمان گرفته است كه در برابر پرخورى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان آرام نگيرند.اين كلام اميرالمومنين علي (صلوات الله عليه) كه بعد از بيعت مردم با او به ابن عباس فرمود ند ، نشان مي دهد تا چه اندازه دفاع از محرومان و پابرهنگان اهميت دارد. انبياءالهي و اوصياء آن ها هميشه يار وياور محرومان بودند و در دفاع از آن ها با قارون ها ونمرود ها ويزيدها ومعاويه ها جهاد مي كردند. روحانيت اصيل هميشه در كنار محرومان بوده وخود را وقف دفاع از آن ها مي كرد. البته بايد توجه داشته باشيم كه وقتي مي گوييم حمايت از محرومان به اين معنا نيست كه دين اسلام مي خواهد در جامعه فقير ومحروم وجود باشد يا گدا پروري كند، بلكه اسلام بزرگترين منادي مبارزه بافقر ومحروميت است واصولي مانند انفاق، صدقه، زكات، خمس و هزاران روايتي كه در مذمت فقر آمده است بيانگر اين موضوع است. اما اگر به طور طبيعي جامعه اي يا گروهي فقير باشند شايسته نيست كه معلمان دين خود را از سفره محرومان كنار بكشند و براي خود كسر شأن بدانند كه با فقرا معاشرت داشته باشند. امام خميني 1با همه قدرتي كه داشت هيچ گاه ازاين سنت حسنه عدول نكرد و نهضت خود را مديون همين پابرهنگان مي دانست. «البته آن چيزى كه روحانيون هر گز نبايد از آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان به در روند حمايت از محرومين و پابرهنه‏هاست؛ چرا كه هر كسى از آن عدول كند از عدالت اجتماعى اسلام عدول كرده است. ما بايد تحت هرشرايطى خود را عهده‏دار اين مسئوليت بزرگ بدانيم. و در تحقق آن اگر كوتاهى بنماييم، خيانت به اسلام و مسلمين كرده‏ايم.»(79) «صدها سال است كه روحانيت اسلام تكيه گاه محرومان بوده است، هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاى بزرگوار سيراب شده‏اند.»(80) «خدا نياورد آن روزى را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور ما پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشترى برخوردار شوند. معاذ اللَّه كه اين با سيره و روش انبيا و امير المؤمنين و ائمه معصومين- عليهم السلام- سازگار نيست، دامن حرمت و پاك روحانيت از آن منزه است، تا ابد هم بايد منزه باشد و اين از افتخارات و بركات كشور و انقلاب و روحانيت ما است كه به حمايت از پابرهنگان برخاسته است و شعار دفاع از حقوق مستضعفان را زنده كرده است. از آنجا كه محروميت‏زدايى، عقيده و راه و رسم زندگى ما است، جهانخواران در اين مورد هم ما را آرام نگذاشته‏اند و براى ناتوان ساختن دولت و دست‏اندركاران كشور ما حلقه‏هاى محاصره را تنگتر كرده‏اند و بغض و كينه و ترس و وحشت خود را در اين حركت مردمى و تاريخى تا مرز هزاران توطئه سياسى- اقتصادى ظاهر ساخته‏اند و بدون شك جهانخواران به همان ميزان كه از شهادت طلبى و ساير ارزشهاى ايثارگرانه ملت ما واهمه دارند، از گرايش و روح اقتصاد اسلام به طرف حمايت از پابرهنگان در هراسند و مسلّم هر قدر كشور ما به طرف فقرزدايى و دفاع از محرومان حركت كند، اميد جهانخواران از ما منقطع و گرايش ملتهاى‏ جهان به اسلام زيادتر مى‏شود و روحانيت عزيز بايد به اين اصل توجه عميق داشته باشند و افتخار تاريخى و بيش از هزار ساله پناهگاهىِ محرومان را براى خود حفظ كنند و به ساير مسئولين و مردم توصيه نمايند كه ما نبايد گرايش و توجه بى‏شائبه محرومين را به انقلاب و حمايت بيدريغ آنان را از اسلام فراموش كنيم و بدون جواب بگذاريم.»(81) «در ترويج روحانيت و فقاهت نه زور سر نيزه بوده است، نه سرمايه پول‏پرستان و ثروتمندان، بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيده‏اند.»(82)
دوازدهم: دخالت و ورود در سیاست
قال الامام المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف «….وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»(83)اما در حوادثي كه براي شما پيش مي آيد به راويان احدايث ما مراجعه كنيد زيرا آن ها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا برآن ها…. تشكيل يك نظام سياسي و مديريتي كه از آن به حكومت تعبير مي شود يكي از نياز هاي ضروري بشر بوده وهست زيرا انسان موجودي اجتماعي است و براي سر وسامان دادن به امور اجتماعي خود ناگزير از تشكيل حكومت است.اسلام كه دين خاتم وكامل است اين نياز مهم بشر را پاسخ گفته است زيرا؛ اسلام يك دين فردي نيست و در حقيقت براي سعادت بشر در همه عرصه هاي اجتماعي و سياسي و فردي آمده است. با يك نگاه گذرا به احكام اسلام به خوبي مي يابيم كه بيشتر احكام اسلام براي اصلاح عرصه اجتماعي بشر است لذا اگراحكام اسلامي بخواهد در اجتماع اجراء شود بايد ضمانت اجراء داشته باشد در غير اين صورت يا احكام الهي تعطيل خواهد شد يا نعوذ بالله ابلاغ احكام اجتماعي از سوي خداوند امري لغو است وچون امر لغو از خداوند متعال محال است پس به ناچار بايد براي براي اجراي احكام ضمانتي باشد تا آن ها معطل نمانند وتنها ضمانت اجرايي براي احكام، تشكيل حكومت اسلامي است كه خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در زمان خود حكومت تشكيل دادند وهمچنين بعد از ايشان نيز حكومت اسلامي برقرار بود و همچنين امير المومنين علي (صلوات الله عليه) نيز حكومت تشكيل دادند و اين خود دليل روشني است كه اسلام براي ضمانت اجراي احكام خود بايد حكومت تشكيل دهد و در رأس حكومت نيز بايد انسان «معصوم» و در فقدان معصوم فردي عادل وآگاه به مسائل اسلام و مسائل روز باشد و اين يعني ورود و دخالت در سياست وسرنوشت مردم. در اين باره استاد گرانقد حضرت آيت الله جوادي آملي (حفظه الله )در كتاب ولايت فقيه خود بيان روشني دارند و مي نويسند: «اسلام را نبايد در برابر مكاتب فكري محض قرار داد؛ زيرا مكتب‏هاي فكري صرف، تنها در حريم فكر و انديشه برنامه دارند و بس. اگر بخشي از اسلام مربوط به معارف و اعتقادات و جهان‏بيني است و بخش ديگري از آن مربوط به امور اخلاقي و تهذيب نفس مي‏باشد، در كنار اين دو، بخش سومي وجود دارد كه به شرح وظائف و دستورهاي عملي پرداخته است.اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر و جهاد و دفاع دارد، اگر حدود و مقرّرات و قوانينِ اجتماعي و جامع دارد، اين نشان مي‏دهد كه اسلام يك تشكيلات همه جانبه و يك حكومت است و تنها به مسألهٴ اخلاق و عرفان و وظيفهٴ فرد نسبت به خالق خود يا نسبت به انسان‏هاي ديگر نپرداخته است؛ اگر اسلام راه را به انسان نشان مي‏دهد و در كنارش از او مسؤوليت مي‏طلبد، اگر اسلام آمده است تا جلوي همهٴ مكتب‏هاي باطل را بگيرد و تجاوز و طغيان طواغيت را در هم كوبد، چنين انگيزه‏اي، بدون حكومت و چنين هدفي، بدون سياست هرگز ممكن نيست. اسلام از آن جهت كه دين الهي است و از آن جهت كه كامل و خاتِم همه مكتب‏هاست، براي اجراي احكامش و براي ايجاد قسط و عدل در جامعه، حكومت و دولت مي‏خواهد؛ براي نبرد با طاغوت و ستيز با ظلم و تعدي طاغوتيان، حكومت و حاكم مي‏خواهد. اسلامِ بي‏حكومت و بي اجرا، قانون صرف است و از قانون كه «سوادي بر بياض» است، به تنهايي كاري ساخته نيست و اگر دشمنان اسلام، جدايي دين از سياست را ترويج مي‏كنند و اسلامِ بي‏حكومت را تقديس و تكريم كرده و مي‏كنند، براي خلع سلاح نمودن مسلمين و جامعهٴ اسلامي است؛ نه به جهت خيرخواهي و نيك‏انديشي يا اسلام‏شناسي واقعي و اصيل آنان.» (84)اتوجه به نقش حساس و با اهميت روحانيت در تربيت و پرورش و بيداري امت مسلمان و دميدن روح استقلال طلبي و آزادي خواهي در كشورهاي اسلامي، كينه توزي دشمنان اسلام نيز عليه علما ي بيدار و انقلابي بيشتر بوده است. طرح تهمت و افترا عليه روحانيت انقلابي و تحريف وقايع تاريخي كه روحانيت در آن نقش داشته اند به حدي مي رسيد كه عليه علما بزرگي از آخوند خراساني تا بروجردي و كاشاني و حتي امام خميني(رضوان الله عليهم اجمعين) انواع تهمت ها و شايعات را طرح و تبليغ مي كردند تا ارتباط مردم با آنان قطع گردد. نيرنگ نهادينه كردن شعار جدايي دين از سياست و يا توليد برچسب « آخوند سياسي » جهت جدا كردن روحانيون از مسائل اجتماعي از عمده فعاليت هاي استعمار مي باشد. متأسفانه امروز در ميان برخي از روحانيت، كساني را كه با حكومت اسلامي همكاري و يا در مديريت خرد وكلان حكومت شركت مي كنند آخوند سياسي مي خوانند و فرق حكومت اسلامي را با حكومت جور نمي دانند. بررسي ادوارتاريخ حكومت ها در ايران نشان مي دهد هر گاه علماء شيعه در حكومت وارد شده اند يا حكومت تشكيل دادند باعث شكوفايي فرهنگي واقتصادي كشور شده است. از زمان خواجه نصير الدين طوسي تا زمان صفويان و ورود بزرگاني مثل شيخ بهايي، محقق ثاني 4و تا امروز كه جزء درخشان ترين ادوار تاريخ ايران است بيانگر اين واقعيت است كه اگر علماء وروحانيت وارد حكومت شوند البته بدون مال اندوزي ووابستگي وصرفاً بخاطر اجراي احكام اسلام و از باب امر به معروف و نهي از منكر و حفظ منافع مسلمين، مي تواند باعث رشد فكري وفرهنگي ورونق اقتصادي كشور شود. و امروز به بركت حضور اسلام ناب محمدي(صلي الله عليه و آله) به دست امام بزگوار(ره) در صحنه حكومت، هم كشور ايران وهم ديگر ملت هاي مسلمان به عزت وكرامتي دست يافتند كه خاري شده است در چشم اهريمنان غربي-امريكايي.«اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سياسى دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده‏اند. اين را بى‏دينها مى‏گويند. مگر زمان پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده‏اى روحانى بودند، و عده ديگر سياستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاى حق، يا ناحق، زمان خلافت حضرت امير (صلوات الله عليه) سياست از ديانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرفها را استعمارگران و عمال سياسى آنها درست كرده‏اند تا دين را از تصرف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند؛ و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا كنند. در اين صورت مى‏توانند بر مردم مسلط شده، و ثروتهاى ما را غارت كنند. منظور آنها همين است.»(85) «حضرت امير ملّا نبود [كه‏] خطبه‏هاى به آن طولانى داشت؟ حضرت رسول [كه‏] خودشان خطبه‏هاى به آن طولانى دارند، ايشان ملّا نبودند؟ وقتى نوبت به ماها مى‏رسد عذرها درست مى‏كنيم براى اينكه ما مى‏خواهيم از زير بار در برويم. شما اين جور تربيت نشويد آقا. شما موظفيد براى اينكه به اسلام خدمت بكنيد. موظفيد. خدمت همين نيست كه درس بخوانيد؛ اين هم يك شعبه است. موظفيد كه گرفتاريهايى را كه براى مسلمين پيش مى‏آيد شما دخالت در آن بكنيد. موظفيد دخالت بكنيد. هى به گوش ما خواندند كه آقا شما چه كار داريد با كار دولت؟! دولت است، نمى‏دانم چه است! هى به گوش ما اين را خواندند، ما هم باورمان آمد كه نبايد دخالت در كار دولت بكنيم، نبايد معارضه بكنيم.(86)
از اول تاريخ بشر تا حالا، دولتهاى جائر را مقابلشان انبيا ايستاده بودند و علما ايستاده بودند. آنها عقلشان نمى‏رسيد؟! خداى تبارك و تعالى كه موسى را مى‏فرستد كه اين‏ شاهنشاه را از بين ببر، خداى تبارك و تعالى مثل من و شما نمى‏دانست قضيه را كه نبايد با شاه مخالفت كرد؟»(87)اسلام دين افراد مجاهدى است كه به دنبال حق و عدالتند. دين كسانى است كه آزادى و استقلال مى‏خواهند. مكتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اينها اسلام را طور ديگرى معرفى كرده‏اند و مى‏كنند. تصور نادرستى كه از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شكل ناقصى كه در حوزه‏هاى علميه عرضه مى‏شود براى اين منظور است كه خاصيت انقلابى و حياتى اسلامى را از آن بگيرند، و نگذارند مسلمانان در كوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزاديخواه باشند؛ دنبال اجراى احكام اسلام باشند؛ حكومتى به وجود بياورند كه سعادتشان را تامين كند؛ چنان زندگى داشته باشند كه در شأن انسان است. مثلًا تبليغ كردند كه اسلام دين جامعى نيست؛ دين زندگى نيست؛ براى جامعه نظامات و قوانين ندارد؛ طرز حكومت و قوانين حكومتى نياورده است. اسلام فقط احكام‏حيض و نفاس است. اخلاقياتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چيزى ندارد.تبليغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه مردم، طبقه تحصيلكرده، چه دانشگاهى و چه بسيارى از محصلين روحانى، اسلام را درست نفهميده‏اند و از آن تصور خطايى دارند. همان طور كه مردم افراد غريب را نمى‏شناسند، اسلام را هم نمى‏شناسند. و [اسلام‏] در ميان مردم دنيا به وضع غربت زندگى مى‏كند.چنانچه كسى بخواهد اسلام را آن طور كه هست معرفى كند، مردم به اين زوديها باورشان نمى‏آيد؛ بلكه عمال استعمار در حوزه‏ها هياهو و جنجال به پا مى‏كنند.»(88)«اسلام را به مردم معرفى كنيد تا نسل جوان تصور نكند كه آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس مى‏خوانند و كارى به سياست ندارند؛ و بايد ديانت از سياست جدا باشد. اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سياسى دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده‏اند. اين را بى‏دينها مى‏گويند. مگر زمان پيغمبر اكرم (ص) سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده‏اى روحانى بودند، و عده ديگر سياستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاى حق، يا ناحق، زمان خلافت حضرت امير (صلوات الله عليه) سياست از ديانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرفها را استعمارگران و عمال سياسى آنها درست كرده‏اند تا دين را از تصرف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند؛ و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا كنند. در اين صورت مى‏توانند بر مردم مسلط شده، و ثروتهاى ما را غارت كنند. منظور آنها همين است.اگر ما مسلمانان كارى جز نماز خواندن و دعا و ذكر گفتن نداشته باشيم، استعمارگران و دولتهاى جائر متحد آنها هيچ كارى به ما ندارند. شما برو هر قدر مى‏خواهى اذان بگو، نماز بخوان؛ بيايند هر چه داريم ببرند، حواله‏شان با خدا! لا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ الّا بِاللَّهِ! وقتى كه مرديم، ان شاء اللَّه به ما اجر مى‏دهند! اگر منطق ما اين باشد، آنها كارى به ما ندارند. آن مردك (نظامى انگليس در زمان اشغال عراق) پرسيد اينكه در بالاى مأذنه دارد اذان مى‏گويد به سياست انگلستان ضرر دارد؟ گفتند: نه. گفت: بگذار هر چه مى‏خواهد بگويد! اگر شما به سياست استعمارگران كارى نداشته باشيد و اسلام را همين احكامى كه هميشه فقط از آن بحث مى‏كنيد بدانيد و هر گز از آن تخطى نكنيد، به شما كارى ندارند. شما هر چه مى‏خواهيد نماز بخوانيد؛ آنها نفت شما را مى‏خواهند، به نماز شما چكار دارند.در اذهان بسيارى- بلكه اكثرى، بيشترى از مردم، بيشترى از اهل علم، بيشترى از مقدسين- اين است كه اسلام به سياست چه كار دارد؛ اسلام و سياست اصلًا جداست از هم. همينى كه حكومتها ميل دارند، همينى كه از اول القا كرده‏اند اين اجانب در اذهان ما و حكومتها در اذهان ما كه اسلام به سياست … آخوند چه كار دارد به سياست. فلان آخوند را وقتى عيبش را مى‏گيرند مى‏گويند: آخوند سياسى است! اسلام را مى‏گويند از سياست كنار است؛ دين على‏ حده است، سياست على‏ حده. اينها اسلام را نشناخته‏اند. اسلامى كه حكومتش تشكيل شد در زمان رسول اللَّه و باقى ماند حكومت- به عدل يا به غير عدل. زمان حضرت امير بود، باز حكومت عادله اسلامى بود؛ يك حكومتى بود با سياست، با همه جهاتى كه بود. مگر سياست چى است؟ روابط ما بين حاكم و ملت، روابط ما بين حاكم با ساير حكومتها- عرض مى‏كنم كه- جلوگيرى از مفاسدى كه هست، همه اينها سياساتى است كه هست. احكام سياسى اسلام بيشتر از احكام عباديش است. كتابهايى كه اسلام در سياست دارد بيشتر از كتابهايى است كه در عبادت دارد. اين غلط را در ذهن ما جاگير كردند.»(89) «من يك قصه‏اى از مرحوم حاج آقا روح اللَّه خرم‏آبادى شنيدم و يك قصه هم خودم دارم. مرحوم آقاى كاشانى – رحمه اللَّه- را كه تبعيد كرده بودند به خرم‏آباد و محبوس كرده بودند و در قلعه فلك الافلاك يا كجا، آقاى حاج آقا روح اللَّه مى‏فرمودند كه من از آن كسى كه رئيس ارتش آنجا، و آقاى كاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود- من حالا وقتى مى‏گويم محبوس در زمان رضا خان، شما خيال مى‏كنيد مثل حبسهاى عادى زمانهاى ديگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود لكن آن كسى كه گرفتار مى‏شد اگر از اشخاصى عادى بود همچو مرعوب مى‏شد كه در حبس يك كلمه‏اى كه بر خلاف مثلًا دولت يا آن كسى كه در آنجا هست بزنند، امكان نداشت برايشان- مرحوم حاج آقا روح اللَّه گفتند كه من از اين رئيس ارتش كه در آنجا بود خواهش كردم كه من را ببرد خدمت مرحوم آقاى كاشانى، قبول كرد و ما را بردند پيش ايشان. آن رئيس، آنجا بود و من هم بودم و آقاى كاشانى. آن شخص شروع كرد صحبت كردن، و رو كرد به آقاى كاشانى كه آقا شما چرا خودتان را- قريب به اين معانى- به زحمت انداختيد؟ آخر شما چرا در سياست دخالت مى‏كنيد؟ سياست، شأن شما نيست، چرا شما دخالت مى‏كنيد؟ از اين حرفها شروع كرد گفتن. آقاى كاشانى فرمودند «خيلى خرى»! شما نمى‏توانيد كه اين كلمه در آن وقت مساوق با قتل بود. ايشان گفتند: «تو خيلى خرى، اگر من دخالت در سياست نكنم كى دخالت بكند؟» يك قصه هم من خودم دارم. وقتى كه ما در حبس بوديم و بنا بود كه حالا ديگر از حبس بيرون بياييم و برويم قيطريّه و در حصر باشيم، آن رئيس امنيت آن وقت در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از آن مجلس برويم، ما را بردند پيش او. او ضمن صحبتهايش گفت كه: آقا! سياست عبارت از دروغگويى است، عبارت از خُدعه است، عبارت از فريب است، عبارت از پدرسوختگى است، اين را بگذاريد براى ما. من به او گفتم: اين سياست مال شماست! البته بعدش آمد دروغى گفت كه [فلانى‏] بنا گذاشتند كه در سياست دخالت نكنند و ما هم جوابش را داديم. مسأله اين است، البته سياست به آن معنايى كه اينها مى‏گويند كه دروغگويى، با دروغگويى، چپاول مردم و با حيله و تزوير و ساير چيزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، اين سياست هيچ ربطى به سياست اسلامى ندارد، اين سياست شيطانى است. و اما سياست به معناى اينكه جامعه را راه ببرد و هدايت كند به آنجايى كه صلاح جامعه و صلاح افراد هست، اين در رواياتِ ما براى نبىّ اكرم با لفظ «سياست» ثابت شده است. و در دعاى، در زيارت جامعه ظاهراً هست كه «ساسَةُ العباد» هم هست. در آن روايت هم هست كه پيغمبر اكرم مبعوث شد كه سياست امت را متكفّل باشد.»(90)«طرح مسأله جدا بودن سياست از روحانيت، چيز تازه‏اى نيست. اين مسأله در زمان بنى اميه طرح شد و در زمان بنى عباس قوّت گرفت. در اين زمانهاى اخير هم كه دستهاى بيگانه در ممالك باز شد، آنها هم به اين مسأله دامن‏زدند به طورى كه مع الاسف بعضى از اشخاص متدين و روحانيون متعهد هم باورشان آمده است كه مثلًا اگر يك ملايى در مسائل سياسى وارد بشود، به او ضربه مى‏خورد. اين يكى از نقشه‏هاى بزرگ استعمار است كه بعضى باور كردند.»(91)

نتيجه گيري
 

حوزه هاي علميه هميشه پيشتاز در همه عرصه فرهنگي، اجتماعي و سياسي بوده اند وهمچنان رهبري فكري جامعه اسلامي را به عهده دارند و مردم روحانيت را به عنوان زبان دين قلمداد مي كنند از همين رو وظايف روحانيت بسيار سنگين است و بايد هميشه شاخص هايي را نصب العين خود قرار دهند تا از آسيب هايي كه ممكن است ساحت مقدس حوزه هاي علميه را تخريب كند بر حذر باشند. در نگاه امام خميني (ره) شاخصه هايي مهم و راه گشايي وجود دارد كه با بهره گيري از اين شاخصه ها مي تواند اين مهم را برآورده كند. شاخصه هايي مانند تهذيب نفس، نظم، ساده زيستي، توجه به امرفقاهت به روش جواهري، اهتمام به امر قضاوت، پرهيز از تفرقه و حفظ وحدت با تمام اقشار جامعه و ملل اسلامي، ورود به عرصه سياست بدون توجه به ماديات، وموارد ديگر كه عمل به آن ها مي تواند سلامت حوزه هاي علميه را در همه عرصه ها تضمين كند وبا عث رشد وشكوفايي فرهنگ ناب اسلام محمدي و مذهب تشيع شود.

پي نوشت ها :
 

1. الإسراء : 84 ترجمه آیت الله مکارم شیرازی( کل آیات)
2. مولوي، مثنوي معنوي، دفتر دوم بيت 1227-1245
3. امام خميني، جهاد اكبر، ص 13
4. صحيفه امام، ج‏20، ص 191
5. صحيفه امام، ج‏13، ص 420
6. جهاد اکبر، ص 16
7. همان
8. حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدکریم حایری یزدی
9. امام خميني، جهاد اكبر، ص 18 و 19
10. امام خميني، جهاد اكبر، ص 52
11. امام خميني، جهاد اكبر ، ص 60
12. صحيفه امام، ج‏8، ص 255
13. امام خميني، ولايت فقيه، ص، 148
14. صحيفه امام، ج‏13، ص،13
15. صحيفه امام، ج‏21، ص 380
16. صحيفه امام، ج‏21، ص 290
17. صحيفه امام، ج‏17، ص 325
18. غلامعلي رجايي، برداشتهايي از سيره امام خميني، ص 26، به نقل از حجت الاسلام والمسلين انصاري كرماني
19. همان،ص33، به نقل از آيت الله نوري همداني
20. حديث نور، ابراهيم رستمي ص 63
21. درسهايي از امام، رسول سعادتمند، به نقل از سيد حميد روحاني ص 112
22. صحيفه امام، ج‏16، ص 46
23. جهاد اكبر، ص 61
24. سايت كانون فرهنگي حق پژوهي
25. صحيفه امام، ج‏1، ص 307
26.سوره قمر، آيه 42
27. صحيفه امام، ج‏1، ص 308
28. صحيفه امام، ج‏1، ص 413
29. التوبة : 122
30. صحيفه امام، ج‏15 ص 414
31. امام خميني، ولايت فقيه، ص 150
32. صحيفه امام، ج‏15، ص 414
33. صحيفه امام، ج‏18، ص 104
34. صحيفه امام، ج‏8، ص 523
35. صحيفه امام، ج‏17، ص 59
36. إرشاد القلوب إلى الصواب ج‏1 ص 160
37. صحيفه امام، ج‏20، ص 93
38. صحیفه امام، ج 18، ص 73
39. الحجرات : 10
40. صحيفه امام، ج‏19، ص 239
41. صحيفه امام، ج‏19، ص 304
42. صحيفه امام، ج‏21، ص 283
43. صحيفه امام، ج‏21، ص 381
44. آل‏عمران : 103
45. صحيفه امام، ج‏13، ص 413
46. صحيفه امام، ج‏13، ص 413
47.صحيفه امام، ج‏6، ص 22
48. صحيفه امام، ج‏9، ص: 225
49. صحيفه امام، ج‏9، ص: 226
50. صحيفه امام، ج‏9، ص: 228
51. صحيفه امام، ج‏9، ص: 229
52. الأنفال : 46
53. صحيفه امام، ج‏2، ص 488
54. صحيفه امام، ج‏3، ص 418
55.سوره نساء 146
56. صحيفه امام، ج‏8، ص 423
57. صحيفه امام، ج‏15، ص: 455
58. صحيفه امام، ج‏14، ص: 290
59 صحيفه امام، ج‏14، ص: 289
60. صحيفه امام ج‏9 312
61. النساء : 58
62. خبرگزاری مهر، تاريخ 16/4/1390
63. صحيفه امام، ج‏14، ص 337
64. صحيفه امام، ج‏15، ص 334
65. صحيفه امام، ج‏17 ص 228
66. صحيفه امام، ج‏17، ص 240
67. صحيفه امام، ج‏17، ص 379
68.صحيفه امام، ج‏18، ص 196
69. صحيفه امام، ج‏21، ص 292
70. نهج الفصاحة، ح2115، انتشارات خاتم الابنياء
71. العنكبوت : 64
72. االأعلى : 17
73.صحيفه امام، ج 19، ص 252
74. صحيفه امام، ج‏17، ص 453
75. صحيفه امام، ج‏19، ص 318
76. صحيفه امام، ج‏20، ص 343
77. صحيفه امام، ج‏21، ص 100
78. الحياة، ج‏،2 ص 471
79. صحيفه امام، ج‏21، ص 99
80. صحيفه امام، ج‏21، ص 275
81.صحيفه امام، ج‏20، ص 342
82. صحيفه امام، ج‏21، ص 277
83. 2964 بحار الأنوار ج‏53 ص181، باب 31
84. جوادي آملي، ولايت فقيه، ص 76
85. ولایت فقیه، امام خميني، ص 22
86. صحيفه امام، ج‏2، ص 371
87. صحيفه امام، ج‏2، ص 371
88. ولايت فقيه، امام خميني، ص: 11
89. صحيفه امام ، ج‏3 ، ص 227
90. صحيفه امام ، ج‏13، ص 431
91. صحيفه امام ، ج‏16، ص 418
 

منابع :
1.قرآن كريم.
2.امام خمينى، صحيفه امام، 21 جلد. موجود در نرافزارمجموعه آثار امام خمینی(ره)، – مرکز تحقیقات رایانه ای علوم اسلامی،
3.امام خميني، جهاد اكبر، انشارات موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی(ره)، ، چاپ پنجم، 1375
4.امام خميني، ولايت فقيه (حكومت اسلامي)، انشارات موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی (ره)، ، چاپ نهم 1378
5.اخوان حكيمى-احمد آرام، الحياة، با ترجمه احمد آرام، 6 جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى – تهران، 1380 ش.
6.تبیان – آثار موضوعی دفتر دهم، روحانیت و حوزه های علمیه از دیدگاه امام خمینی (ره)، – انشارات موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی چاپ : چهارم 1387
7. – خبرگزاري آفتاب، تاريخ 18/3/ ۱۳۹۰
8. – خبرگزاری مهر، تاريخ 16/4/1390
9.درسهايي از امام، رسول سعادتمند، انتشارات تسنيم، قم، چاپ اول 1386
10.ديلمى، شيخ حسن ، إرشاد القلوب إلى الصواب، 2جلد، شريف رضى – قم، چاپ: اول، 1412 ق.
11.رجايي، غلامعلي، برداشتهايي از سيره امام خميني، انتشارات عروج، چاپ ششم، تهران 1383
12.- رستمي، ابراهيم، حديث نور (خاطراتي از زندگي امام خميني(ره)، نشر جمال 1382).
13.رحيمي، محمد حسن، در سايه آفتاب (يادها ويادداشت هايي از زندگي امام خميني(ره)،) موسسه پاسدار اسلام، چاپ سوم، قم 1371
14.رجبي، محمد حسن، زندگي نامه سياسي امام خميني(ره)، ، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، تهران 1378
15.ستوده، اميررضا، پابه پاي آفتاب، نشر پنجره، بي چا، تهران 1380:ش.
16.سبحاني نيا، محمد رضا-علي عسكري، سعيد رضا، مهــر وقهـــر، انتشارات مركز فرهنگي شهيد مدرس اصفهان،چاب دهم1387
17.سايت كانون فرهنگي حق پژوهي
18.نهج الفصاحه(سخنان و خطبه هاي رسول اكرم(صلي الله عليه و آله)، انتشارات خاتم الانبياء، اصفهان، چاپ اول1385
19.طاهر زاده، اصغر، جايگاه انقلاب اسلامي در فضاي مدرنيسم، انتشارات لب الميزان، اصفهان، 1388ش
20.مجلسى، علامه محمد باقر ، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، 42جلد، اسلاميه، به نقل از نرم افزار گنجينه روايات نور.
21.مصباح يزدي، آيت الله محمد تقي، سيري در ساحل، انشارات موسسه آموزشي پژوهشي امام خمینی (ره)، ، قم، چاپ دوم 1386
22.مرکز تحقیقات رایانه ای علوم اسلامی، نرافزارمجموعه آثار امام خمینی (ره)،
23.وصيتنامه سياسي الهي، حضرت امام خميني(ره)، ، انتشارات آدينه سبز، بي جا، چاپ الهادي چاپ اول 1389
24.وجدانى، مصطفى وجمعى ازفضلا، سرگذشتهاى ويژه جلد 5 زندگى امام(ره)، ، انتشارات پيام آزادى، تهران 1366:ش.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد