بایدهای حیاتی انسان و غایتمندی جهان (قسمت اول)
در متون اسلامی، این تصور مردود شمرده شده است که جهان و انسان، بازیگرانه یا به عبث آفریده شده باشد. یکی از قرائنی که برای این سخن اقامه شده این است که در تاریخ زندگی بشر، اقوامی که سبکسرانه، حریم هر حقی را شکستند و ستمگری پیشه نمودند، سرانجام در هم شکسته شدند. اگر جولانی برای سبکسری و بطالت وجود دارد، از آن رو نیست که غایت حق و استواری برای آفرینش انسان و جهان نیست بلکه به این دلیل است که بطلان راه های نادرست باید در جریان عمل و در مواجهه با حقانیت حق آشکار گردد: «و چه بسیار شهرها را که مردمش ستمکار بودند در هم شکستیم، و پس از آن ها قومی دیگر پدیده آوردیم… و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم. اگر می خواستیم بازیچه ای بگیریم، قطعا آن را از پیش خود اختیار می کردیم. بلکه حق را بر باطل فرو می افکنیم، پس آن را درهم می شکند، بناگاه آن نابود می گردد…»
در مقابل، این نکته بیان گردیده که برای جریان هستی، غایتی معین وجود دارد و برای آفرینش انسان نیز غرضی حکیمانه در کار است. خداوند خود غایت جریان هستی است و انسان نیز در جریان این حرکت غایتمند قرار دارد و او نیز خدا را ملاقات خواهد نمود. ملاقات انسان با خدا، آنگاه که با تلاش و طلب انسان همراه بوده باشد، حاکی از اعتلای پیوسته اوست. از این رو در خصوص آفرینش آدمی، این غرض بیان شده که خداوند خواسته است انسان را از مهر و رحمت خود برخوردار سازد. خداون خواسته است مهر و رحمت خود را ارزانی انسان کند و این غایت، نصیب کسانی است که آن را چون غایت باز شناسند و خود در طلب آن بکوشند. اما کسانی که قهر و غض آرمان خود کنند و در اختلاف بکوشند، اینان از نیل به غایت آفرینش خویش باز مانده اند.
و اگر پروردگار تو می خواست، قطعا همه مردم را امت واحدی قرار می داد، در حالی که پیوسته در اختلافند، مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده، و برای همین آنان را آفریده است… و نهان آسمانها و زمین از آن خداست، و تمام کارها به او بازگردانده میشود..
چنان که در این آیه ملاحظه میشود، خداوند مهر و رحمت خود را چون غایت آفرینش انسان معرفی می کند اما این غایت، نصیب کسانی است که خود آن را بجویند و برای آن بکوشند.
خداوند نخواسته است این غایت را بر موجودیت آدمی تحمیل کند و اگر چنین می خواست، آن گاه همه مردم را امت واحدی قرار می داد. البته، چنان که عبارت نهایی آیه مذکور نشان می دهد، آن کسانی نیز که این غایت را نجسته اند، به سوی فرجام هستی، یعنی بازگشت به سوی خدا و ملاقات با وی راه می سپارند، اما آنان خدا را از پس حجاب ملاقات خواهند کرد، چه در طی زندگی خویش، خود را از مهر و رحمت خدا محجوب خواسته اند.
زندگی زیستی آدمی چون پلهای فرودین از نردبان حیات
آدمی، نخست در زندگی زیستی خود چشم می گشاید و با الزام ها و فشارهای آن برانگیخته میشود. در متون اسلامی، در عین حال که این سطح از حیات و پاسخ گفتن به نیازهای برخاسته از آن، به رسمیت شناخته شده و به دیده قبول نگریسته شده، سعی بر آن بوده است که دید آدمی بر افق گسترده حیات گشوده شود. در افقی که ترسیم شده، حیات، نردبانی بسیار بلند است که از نازل ترین تا بلند مرتبه ترین سطح برکشیده شده است. در فروترین مرتبه، حیات نباتی قرار دارد که در قرآن، از آن به زنده شدن زمین های مرده تعبیر شده است. در فراترین مرتبه، حیات خدا قرار دارد؛ حیاتی که با هیچ گونه مرگی قرین نیست. در میانه این دو حد، مراتب مختلفی از حیات وجود دارد. حیات زیستی انسان، مرتبه ای فرودین در این نردبان برکشیده است و به سبب همین مرتبه فرودین، از آن به «حیات دنیا» تعبیر شده است .
چنان که اشاره شد، پاسخ گفتن به نیازهای زندگی زیستی، در متون اسلامی به رسمیت شناخته شده و آدمی را از غفلت به بهره وری های آن باز داشتهاند ؛ اما نکته ای که به آن توجه داده شده این است که باقی ماندن در پله های فرودین نردبان حیات، در حکم باز ماندن از دستیابی به مراتب بالای حیات است: «ای کسانی که ایمان آورده اید، شما را چه شده است که چون به شما گفته میشود: «در راه خدا بسیج شوید) کندی به خرج می دهید؟ آیا به جای آخرت به زندگی دنیا دل خوش کرده اید؟ متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست». در این جا، حیات دنیا نفی نشده و به جای آنکه از آن، به عنوان «هیچ» یا «پوچ» یاد شود. تعبیر «اندک » به کار رفته است تا نشان دهنده حد کم مایه دنیا در مقایسه با مراتب بالای حیات باشد.
از آن جا که حیات دارای مراتب مختلفی است، بسنده نمودن به مرتبه حیات زیستی، در حکم بازماندن از مراتب بالای حیات و به منزله تن دادن به مرگ های بزرگ است. از این رو، گاه در قرآن، تعبیر «مردگان» برای کسانی به کار رفته که نیازهای زیستی خود را اعتلا نبخشیدهاند.
پی جویی غایت هستی و بالیدن آدمی
از آن جا که جهان و انسان به سوی خدا، چون غایت، در جریانند و از آنجا که انسان، نخست در مرتبه فرودین نردبان حیات قرار گرفته، بالیدن وی در گرو آن است که خود را از سطح حیات زیستی، فراتر برد و در پی غایت جهان و خویشتن حرکت کند.
در متون اسلامی، حرکت انسان در جهت غایت هستی، یعنی خدا، به منزله حرکت صعودی در نردبان حیات معرفی شده است. به عبارت دیگر، خداوند که خود، حی و کانون حیات است و هم او حیات زیستی را به انسان ارزانی داشته، در پی آن است که وی را به قدم گذاشتن بر پله های بالاتر این نردبان ترغیب کند: «… چون خدا و پیامبر، شما را به چیزی فراخواندند که به شما حیات می بخشد، آنان را اجابت کنید و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل می گردد و هم در نزد او محشور خواهید شد».
اما پاسخ مثبت گفتن به مرتبه جدیدی از حیات، به منزله زاده شدن در عرصه نوینی از حیات است و این همچون هر زاده شدنی، با رنج و شکنج همراه است. این رنج و شکنج، ناشی از تلاش برای فراتر رفتن از حیات زیستی است. انسان همراه با گزینش خدا، باید نسبت به ارزشهایی متعالی تعهد بیابد. تحقیق این ارزش ها، مستلزم جهت دادن تمایلات حیات زیستی، محدود نمودن آنها و حتی گاه مغلوب ساختن آنها در بار گرایش به ارزشهای متعالی مذکور است. اما آنچه می تواند آدمی را بر این رنوش توانا سازد، همین بینش است که وی به این طریق، نه در جهت نفی حیات زیستی خرد بلکه در پی بسط یا اعتلای آن است. فراتر رفتن از حیات زیستی، برای دست یافتن به مراتب بالاتری از حیات است.
به هر روی، تا زمانی که انسان، جرئت و جسارت گام نهادن بر پله ای بالاتر از حیات را از خود نشان ندهد، در سطح حیات زیستی باقی خواهد ماند. اعتلای آدمی در گرو آن است که چنگ های فشرده خود بر خاک را اندکی سست کند. کسی که خود را زمینگیر سازد، بی تردید از اعتلا باز خواهد ماند. خداوند در خصوص یکی از مؤمنان یهود که گفته میشود بلعم باعور است، این نکته را گوشزد کرده است: «و اگر می خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا می بردیم، اما او به زمین (= دنیا ) گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد…». در قسمت بعد مطرح خواهد شد.
ادامه دارد..
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص82-79، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389