حجتالاسلام والمسلمین پناهیان با تأکید بر اینکه عدالت زدگی بدون ولایت، کار را به جاهای خطرناک میکشاند، گفت که نباید عدالت را بهانهای برای اقدام علیه ولایت قرار داد، چرا که قطعاً ولایت بر عدالت مقدم است. آنچه ذیلاً می خوانید گزیدهای از این سخنرانی ارزشمند است؛
مقدمه: به امیرالمؤمنین (ع) هم اعتراض می کردند که چرا از تاریخ استفاده میکنی؟
هرچه جامعه نورانی ما به سمت ظهور و فرج مولایمان حرکت می کند، شایستگیهای خودش را بیشتر نشان میدهد، که انشاءالله همان قوم مقدمهساز فرج قریب مهدی فاطمه، حضرت ولیعصر(عج) باشد و به شایستگیهای بیشتری هم نایل میشود. در هر نعمت و هر گرفتاری، در هر غم و شادی، همیشه یک نتیجه بیشتر حاصل نمیشود و آن «تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی» و «اعتلای روح انقلاب» که «احیای امر اهلبیت و تحکیم ولایت ائمه هدی(ع)» است. در چنین مناسبتهایی فرصتی پیش میآید که ما با مرور حوادث مهم تاریخی که خداوند متعال سفارش کرده: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه(ابراهیم/۵) ایامالله را باید یاد بکنیم. این حوادث تاریخی و این حماسههای بزرگ که اهلبیت(ع) آفریدند را مرور کنیم و از آنها درس بگیریم. در همین مقدمه کلام، نکتهای را عرض کنم که بعضی از اوقات از میان مذهبیها متأسفانه حرفهایی شنیده میشود، خوب است در این رابطه انسان به این کلام امیرالمؤمنین علی(ع) توجّه داشته باشد. وقتی حضرت بعد از واقعه نهروان، مجدداً مردم را برای جنگ با معاویه دعوت کردند، مردم اجابت نکردند و عده بسیار اندکی در اردوگاه حضرت جمع شدند. حضرت متأثر شدند و کلماتی را بیان فرمودند. گفتهاند حزن و اندوه بهصورت خیلی شدیدی در چهره حضرت مشاهده میشد. حضرت شروع کردند به بیان مطالبی از تاریخ اسلام. حالا فاصله امیرالمؤمنین علی(ع) تا تاریخ اسلام، فاصله کوتاهی است، اما شروع کردند به بیان نکاتی از آن زمان. فرمودند: آن زمان ما ضعیفتر بودیم، تعدادمان کمتر بود، اما قیام کردیم؛ به مرور، خداوند متعال نصرتش را فرستاد و کار به نفع حق تمام شد. داشتند چنین مطالبی را بیان میکردند، یک آدم ضعیفالنفسی ـ آدمهای اینجوری زیاد هستند ـ بلند شد گفت: یا علی! نه تو پیغمبر هستی، نه ما اصحاب رسول خدا هستیم، تاریخ برای ما برای چه میگویی؟ آقا امیرالمؤمنین علی(ع) غضب در چهره و کلماتشان شدیداً مشاهده شد؛ فرمودند: مادرت به عزایت بنشیند! من کِی گفتم من پیامبر هستم یا شما انصار رسول خدا هستید؟ بعد این جمله را فرمودند «إنَّما ضَرَبتُ لَکُم مَثلاً» من یک مثالی برای شما زدم، «و إنَّما اَرجوا اَن تَتَأسّوا بِهم» من امید دارم شما به آنها تأسّی بکنید.
همیشه در مقابل بهرهگیری از تاریخ ناب صدر اسلام، از حیات مبارک ائمه هدی و اولیای خدا، یک موانعی با بهانههای مختلف پیش میآورند. (فقام علی خطیبا فقال: أما بعد أیها الناس فو الله لأهل مصرکم فی الأمصار، أکثر من الأنصار فی العرب…فأنتم فی الناس أکثر من أولئک فی أهل ذلک الزمان من العرب. فقام إلیه رجل فقال: ما أنت بمحمد و لا نحن بأولئک الذین ذکرت… فقال له علی ع: ثکلتکم الثواکل ما تَزیدُونَنِی إلا غماً. هل أخبَرتُکُم أنی محمد ص و أنَّکُمُ الأنصار؟ إنما ضربت لکم مثل، و إنما أرجو أن تتأسوا بهم.)(الغارات/۳۳۱ و شرحنهجالبلاغهابنابیالحدید/۲/۸۸ و موسوعهالتاریخالاسلامی/۵/۳۶۸)
اخیراً بعضیها میگویند آقا! چرا شما این قدر به تاریخ حیات امیرالمؤمنین اشاره و تصریح میکنید و میخواهید درس و عبرت بگیرید؟ آن زمان شرایط خاص خودش را داشته، رفتار ائمه هدی هم حکمت خاص خودش را داشته، ما هم که توان درک حکمت پنهان در قلوبِ امامانمان را نداریم. هیچی! به این بهانههای خیلی قشنگ میخواهند رابطه ما را با تاریخ قطع کنند.
امیرالمؤمنین علی(ع) با برخورد تندشان نشان میدهند که این سخنها که ما نباید از تاریخ صدر اسلام استفاده کنیم، سخن باطلی است. در این بحثی که خدمت شما میخواهم عرض کنم، میخواهیم برویم به تاریخ اسلام مراجعه کنیم، ببینیم چه مسائلی گاهی از اوقات موجب میشد، ولایت که نجاتدهنده جامعه اسلامی است، تضعیف بشود؟ چه مسائلی در تاریخ اسلام موجب میشد که علیبن ابیطالب(ع) غریب بماند؟
قسمت اول: هر خوبی میتواند ما را از رسیدن به حقیقت خوبی باز دارد
* ولایتگریزی شیطان با تکیه بر شش هزار سال عبادت موجب رانده شدن او از درگاه خداوند شد:
ابتدا عرض کنم هر امری از امور معنوی، هر فضیلتی از فضایل اخلاقی و حتی هر عبادتی از عبادات ما، به سهولت میتواند سنگ راه ما قرار بگیرد و ما را از حقیقت عبادت باز بدارد. روز اولی که داستان خلقت انسان آغاز شد، در آغاز ماجرا خدا داستان کوچکی طراحی کرد و اثراتش را هم تا امروز برای ما باقی نگه داشته. یعنی در سریال خلقت آدم و حیات بشر و زندگی و بندگی، این داستان کوچک برای همیشه حضور خواهد داشت. آن داستان این بود که ابلیس «أَبَى وَاسْتَکْبَرَ» استکبار کرد و به آدم سجده نکرد. «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ»(بقره/۳۴) ولایتگریزیِ ابلیس وقتی به نمایش گذاشته شد، دیده شد که این ولایتگریزی با تکیه به شش هزار سال عبادت بوده است. در اول داستان خلقت حضرت آدم، ما داریم با پدیدهای مواجه میشویم: با پدیده مخالفت با ولیّ خدا، حضرت آدم، توسط کسی که اهل عبادت است. عبادت میتواند به معنای حقیقیِ کلمه مانع راه عبادت شود. و آنجا بود که وقتی خدا نهیب زد به ابلیس، ابلیس گفت: من جبران میکنم، خداوند فرمود: چه کار میکنی؟ گفت: به مقداری برایت نماز میخوانم که تا حالا کسی نخوانده باشد. این مقدسمآبیها پاسخ سختی از پروردگار عالم دریافت کرد. فرمود: «إنّی اُحِبُّ مَن اُطاعَ حَیثُ اُرید، لا حَیثُ تُرید» من دوست دارم عبادت بشوم آنجوری که خودم میخواهم، نه آنجوری که تو میخواهی. (قَالَ الصَّادِقُ ع: … فَقَالَ إِبْلِیسُ: یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ فَقَالَ اللَّهُ لَا حَاجَةَ لِی إِلَى عِبَادَتِکَ إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ)(تفسیرقمی/۱/۴۲)
پس ببینند دوستان، هر عبادتی، هر علاقهای ـ یک کسی علاقه به قرآن دارد، یک کسی علاقه به نماز دارد، یک کسی به هر موضوعی علاقه دارد ـ هرکس هر علاقهای که دارد، باید مواظب باشد این علاقههای خوب، مانعی بر سرِ راهش قرار نگیرند. ظاهراً اصل موضوع امتحانات انسان و یا مهمترین امتحانات که ما باید انشاءالله پشت سر بگذاریم، بتوانیم فرج را در آغوش بگیریم، این است که خوبها باید مراقبت کنند خوبیهایشان مانع حقیقت نورانیِ خوبی نشود.
*اصل امتحانات مربوط به کسانی است که سوابق خوبی دارند:
ابلیس به سختی میتواند خوبان را به گناه وادار کند، خودش هم گفته، در روایتی هست که یکی از تأسفهای ابلیس این است: من بندگان خوب خدا را به گناه وادار میکنم، بعد اینها با توبه، مرا
” امیرالمؤمنین علی(ع) با برخورد تندشان نشان میدهند که این سخنها که ما نباید از تاریخ صدر اسلام استفاده کنیم، سخن باطلی است. در این بحثی که خدمت شما میخواهم عرض کنم، میخواهیم برویم به تاریخ اسلام مراجعه کنیم، ببینیم چه مسائلی گاهی از اوقات موجب میشد، ولایت که نجاتدهنده جامعه اسلامی است، تضعیف بشود؟ چه مسائلی در تاریخ اسلام موجب میشد که علیبن ابیطالب(ع) غریب بماند؟ “
هلاک میکنند. من آنها را وادار میکنم به معصیت، وجدانشان درد میگیرد؛ بعد ابلیس میگوید: باید آنها را وادار کنم به یک گناهی که وجدانشان درد نگیرد. خودش هم همینجور بود، برای اینکه وجدانش درد نگیرد گفت: من جایش نماز میخوانم! نگفت میروم عرقفروشی، نگفت میروم دزدی، نگفت میروم قاتل میشوم؛ گفت من کارهای خوبی کردم و کارهای خوبی هم خواهم کرد.
تک تک ما که در این مجلس شریف حضور داریم، تک تک ما بچه شیعهها که تأسّی به امیرالمؤمنین علی(ع) داریم، باید مسئله عاقبت بهخیری را مدّ نظر قرار بدهیم و ازش فاصله نگیریم. اصل امتحان برمیگردد به ما بچه مذهبیها. اصل امتحان برمیگردد به مایی که سابقه خوبی داریم و انشاءالله لاحقه خوبی هم داشته باشیم. یکوقت کسی خودش را در امنیّت و آسایش نبیند که [بله، حالا ما که الحمدلله بچه مذهبی هستیم]، بلااستثناء همه ما باید متأثر از این معنا باشیم. در قنوت نمازمان چقدر خوب است در بین همه دعاها این دعا را تکرار بکنیم که خدا به ما هدیه داده. «رَبَّنا لا تُزِغ قلوبنا بعدَ اذ هَدَیتنا وَ هَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَة إنَّک أنتَ الوَهّاب»(آلعمران/۸) خدایا! بعد از اینکه من را هدایتم کردی دست از هدایتم برندار، قلب مرا خراب نکن، مرا محافظتم بکن.
قسمت دوم: نگرانی از عاقبت به خیری
* امیرالمؤمنین(ع) هم نگران عاقبت به خیری بود:
تک تک ما باید بهصورت خیلی جدی این سئوال را از خودمان داشته باشیم. ما که ریزهخور خوان امیرالمؤمنین هستیم و خاک کف پای غلام امیرالمؤمنین، قنبر هم نمیشویم، خیلی فاصله داریم با حضرت. هر کسی امشب یا زهرا میگوید، هر کسی امشب یا علی میگوید، باید در این اخلاق و در این ویژگی شباهت به حضرت داشته باشد؛ که: تا رسول خدا صدا زد: «علیجانم! میبینم در یک ماه رمضانی محاسن تو به خون سرت خضاب میشود» آقا بلافاصله پرسیدند: «آیا آن موقع من دین دارم؟»
علیجانم! تو مولود کعبه هستی، تو تضمینی هستی، اینهمه کلمات را تو شنیدهای، میدانی، دیدهای همه وحی را و همه مراتب عالیِ معنوی را. قسیمالجنّة والنّار هستی؛ چرا این سئوال را میکنی؟ چون در روح علیبن ابی طالب ذرّهای غرور نیست، ذرّهای تکبّر نیست. امر خدا در قلب علی(ع) باعظمت است. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»(نهجالبلاغه/خطبه۱۹۳)
رسول خدا باز ضمانت داد به علیبن ابی طالب، بله علیجانم! تو آن موقع بر نماز خواهی بود، تو آن موقع بر دین خواهی بود. (فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ؟ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یُسْتَحَلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ … فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی؟ فَقَالَ ص: فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِکَ)(امالیصدوق/۹۳)
حالا شما فکر میکنید امیرالمؤمنین دیگر خیالش راحت شد و دیگر بحث نگرانی از عاقبت بهخیری از مجموعه سرفصلهای مناجاتهای امیرالمؤمنین خارج شده باشد؟ تا ضربت ابنملجم ملعون به فرق علی اصابت کرد، صدا زد «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ»(مناقبابنشهر
آشوب/۲/۱۱۹) این فزتُ، ما گاهی ترجمه میکنیم در زبانحالها میگوییم «راحت شدم»، بله معلوم است امیرالمؤمنین از غم دنیا راحت شد، ولی فزتُ یعنی فائز شدم، سعادتمند شدم، الحمدلله، سرِ نماز بودم.
علیجان، یعنی تو تا لحظه آخر نگران عاقبت بهخیریِ خودت بودی؟ ما چهکار باید بکنیم؟ هر کسی نگرانیِ از عاقبت بهخیریاش نداشته باشد، در روایات هست او حتماً دچار مکر الهی شده.(تحفالعقول/۳۶۴) اصلاً خودِ این نگرانی، عیبهای این آدم را میآورد جلوی چشم آدم. ائمه فرمودهاند نگران باش، آرامش نداشته باش برای عاقبت.
بحثی را میخواهم عرض کنم که آینده پیشِ روی ما را انشاءالله یک گوشهاش را بتواند برای ما روشن کند، بصیرت نسبت به آینده داشته باشیم، بعضیها بصیرت به گذشته دارند، بعضیها بصیرت نسبت به حال دارند، بعضیها بصیرت نسبت به آینده هم دارند. ولی بصیرت به آینده در فضایی پدید میآید که دل پاک باشد و دل با نگرانیِ نسبت به آینده پدید خواهد آمد. مسئله عاقبت بهخیری مسئلهای است که امیرالمؤمنین کسی را دیدند که رنگ از رخسارش پریده، آثار خوف در صورتش هست، فرمود: حالت چگونه است؟ گفت: آقا! میترسم از خدا. آقا فرمود: «نترس، گناه نکن نترس! مگر اینکه از عاقبت بهخیری بترسی» البته کلام طولانی است، مختصر عرض کردم. ببینید، اگر از عدل خدا میترسی، گناه نکن نترس، مگر اینکه از عاقبت بهخیری بترسی. (نَظَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ ع إِلَى رَجُلٍ فَرَأی أَثَّرَ الْخَوْفُ عَلَیْهِ، … فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ خَفْ ذُنُوبَکَ وَ … ثُمَّ لَا تَخَفِ اللَّهَ بَعْدَ ذَلِکَ فَإِنَّهُ لَا یَظْلِمُ أَحَداً وَ لَا یُعَذِّبُهُ فَوْقَ اسْتِحْقَاقِهِ أَبَداً. إِلَّا أَنْ تَخَافَ سُوءَ الْعَاقِبَةِ)(میزانالحکمة/حدیث۵۴۵۸۸)
حالا دعا کنم، همه با قلب نگران، خوف و شوق توأمان این دعا را آمین بگویند. آقا هم برای تک تک ما از سوز دل آمین خواهند گفت، چه توفیق بزرگی، خدایا، عاقبت همه ما را ختم بهخیر بگردان!
این صفا اگر در دلی پیدا شد و جامعهای اگر این روحیه را پیدا کرد، آماده دریافت بصیرت خواهد شد، روح سلامت شد، اندیشه هم درست کار خواهد کرد. با این مقدمه روحی، میشود بصیرتافزایی کرد.
* اثر «نگران نبودن از عاقبت بهخیری» در تصور غیرمذهبیها از مذهبیها:
قبل از اینکه بحث اصلی را عرض کنم، نکته دیگری عرض کنم. خیلی وقتها غیرمذهبیها از بچه مذهبیها خوششان نمیآید؛ حالا زیاد وارد جزئیاتش نشویم، اما از دور فکر میکنند که بچه مذهبیها خودشان را میگیرند. ممکن است اشتباه هم بکنند، ولی یک دلایل روانیای وجود دارد که این تصوّر را میکنند.
مثلاً میبیند خودش که نماز نمیخواند، و تو نماز میخوانی. پس او پیش خودش خودبهخود داوری میکند که تو که نماز میخوانی، لابد نمازنخوان را آدم حساب نمیکنی، پس این مرا آدم حساب نمیکند، پس او علیالقاعده دارد برای من قیافه میگیرد. باید مؤمنین تواضع بیشتری داشته باشند. ما چهکار کنیم غیرمذهبیها هم انشاءالله بهراه بیایند؟ چه بسا بیایند از ما بزنند جلو. ما که خودمان خیلی ضعیف هستیم. بنده، خودم را عرض میکنم. چه کار کنیم؟ یکی از راههایش این است که بچه مذهبیها با نگرانی از عاقبت بهخیری، عُجب را در خودشان از بین ببرند. عُجب، خودش را در اطراف پلک آدم نشان میدهد. زیاد هم نمیخواهد کسی چشم برزخی داشته باشد. گاهی مردم کسی را میبینند و میگویند: «این آقا مطمئن است به خودش. چه از خودمتشکر است.» مردم هم میفهمند، مردم مثل اولیای خدا چشم برزخی ندارند روح ما را ببینند، ولی یکی از مکاشفاتی که برای مردم عادی و غیرمذهبی هم ممکن است، همین است. گاهی یک دفعهای اهل مکاشفه میشوند. بعضیهایشان درست فکر میکنند ما قیافه میگیریم. وقتی که من و شما نگران عاقبت بهخیریمان باشیم، او احساس آرامش میکند پیش ما. میگوید: «بابا! اینهمه نماز خوانده، خودش را برتر از من نمیداند. شوخیهایش را دارد، اما این هم نگران عاقبت بهخیریاش است. از من بیشتر دارد گریه میکند.»
بچه مذهبیها محافل دعا را رونق ببخشند، مذهبی
” تک تک ما باید بهصورت خیلی جدی این سئوال را از خودمان داشته باشیم. ما که ریزهخور خوان امیرالمؤمنین هستیم و خاک کف پای غلام امیرالمؤمنین، قنبر هم نمیشویم، خیلی فاصله داریم با حضرت. هر کسی امشب یا زهرا میگوید، هر کسی امشب یا علی میگوید، باید در این اخلاق و در این ویژگی شباهت به حضرت داشته باشد؛ که: تا رسول خدا صدا زد: «علیجانم! میبینم در یک ماه رمضانی محاسن تو به خون سرت خضاب میشود» آقا بلافاصله پرسیدند: «آیا آن موقع من دین دارم؟» “
بودن که کافی نیست، کجا گریه میکنی؟ کجا ضجّه میزنی؟ در کدام جلسه؟ کدام نمازشب؟ «نه! ما کلاً بچه مذهبی هستیم» کلاً بچه مذهبی فایده ندارد. بچه مذهبی یعنی از گنهکار بیشتر گریه میکند، بیشتر توبه میکند، بیشتر تمنّا میکند. اگر این فرهنگ ما باشد، یکی از نتایجش همین است که دیگران پیش ما راحتتر خواهند بود. احساس راحتی میکنند. کمکم شاید به راه آمدند و احتمالاً از ما هم جلو بزنند. این نگرانی باید باشد، در فرهنگ جامعه حسابی جا بیفتد. نمیدانم باید چه طرحی ریخت که در فرهنگ جامعه جا بیفتد، رسانهها چگونه باید عمل بکنند؟ چون رسانهها خب دأبشان بر این است که احترام بگذارند به مردم، تشویق کنند، تقدیر کنند، تحویلمان بگیرند. در رسانه معمولاً اینجوری است.
یکدفعهای ما اشتباه نگیریم که اینها همهاش مال ماست! ما این هستیم. میبینی که بیست و چهار ساعت داریم از خودمان تعریف میکنیم؛ نمیشود هم که تعریف نکرد، باید چهکار کرد؟ این هوشمندی میخواهد. نه اینکه در رسانه هم بیایند مدام مؤمنین را جلوی چشم همه زمین بزنند، خرابیهایشان را نشان بدهند. ظرافت دارد.
قسمت سوم: عدالت و ولایت
* عدالت، یکی از موانعی که انسان را از حقیقت خوب بودن باز می دارد:
اما برای تضمین آینده، فقط نگرانی کافی نیست. فقط این دل نورانی کافی نیست. عقل نورانی هم لازم است. ما باید بنشینیم با همدیگر فکر کنیم ببینیم چه امتحانات دیگری مانده که از ما باید گرفته بشود. چه مراحل دیگری را باید پشت سر بگذاریم؟ به تاریخ برگردیم، مثلاً ببینیم علل غربت امیرالمؤمنین علی(ع) چه بوده؟ یکی یکی ریشه هایش را در وجود خودمان و در جان جامعه نابود کنیم. وقتی به تاریخ برمیگردیم، یکی از صحنههای عجیب و غریبی که در تاریخ میبینیم این است که گاهی از اوقات از همان جنس اتفاقاتی که عرض کردم، یک کار خوب، یک فضیلت، دوست داشتن قرآن، دوست داشتن نماز، میآید سنگ سر راه آدم میشود و آدم یکدفعهای از حقیقت خوب بودن باز میماند، یکی از اینجور موانع که البته خودش خیلی خوب است، عدالت است.
مفهوم عدالت، مفهوم قشنگی است، مفهوم دلچسبی است، مفهوم دلنشینی است، ولی باید مواظب باشیم این مفهوم یکوقت عامل ولایتگریزی یا ولایتستیزی ما نشود. یکی یکی همه مفاهیم را باید برویم سراغش. همه خوبیها میتوانند مانع بشوند، در هر کسی، در هر مقطعی نگاه بکنی همینطور است.
* مالک اشتر، گاهی بر سرِ رعایت عدالت از علیبن ابیطالب(ع) سئوال کرده است:
این امتحانی که ما داریم با هم از آن صحبت میکنیم، امتحان فوقالعاده پیچیده، دقیق و قابل تأملی است. تک تک ما هم در معرضش هستیم، هیچکس نمیتواند بگوید که این حرف مال من نیست. مالک اشتر گاهی بوده سرِ عدالت داشتن و رعایت عدالت از علیبن ابیطالب(ع) سئوال کرده. گفته: «آقا! این عدالت است ابن عبّاس را شما گذاشتی؟ فامیل گذاشتی آقا؟!» حضرت هم برای مالک اشتر توضیح دادند و فرمودند: اولاً من که حسن و حسینم، یا فرزندان برادرم جعفر یا عقیل را که نگذاشتم، فامیل درجه یک آنجوری که تو فکر میکنی که نیست، ثانیاً حالا من از ابن عبّاس بهتر مگر سراغ دارم؟ و توضیحات دیگری دادند که به تفصیل به جای خودش باید بحث بشود. (قَالَ لَمَّا وَلَّى عَلِیٌّ ع بَنِی الْعَبَّاسِ… فَهَلْ وَلَّیْتُ حَسَناً أَوْ حُسَیْناً أَوْ أَحَداً مِنْ وُلْدِ جَعْفَرٍ أَخِی أَوْ عَقِیلًا أَوْ أَحَداً مِنْ وُلْدِهِ… وَ بَعْدُ فَإِنْ عَلِمْتَ أَحَداً هُوَ خَیْرٌ مِنْهُمْ فَأْتِنِی بِهِ)(شرحابنابیالحدید/۱۵/۹۹) ببینید ما کارمان دارد به کجا میرسد، رشد جامعه ما دارد ما را به چه دقتهایی در تاریخ میرساند.
* خوارج به خاطر عدالت به امیرالمؤمنین اعتراض میکردند:
از اینجاها شروع میشود، تا اینکه خوارج گیر میدادند به علیبن ابیطالب(ع) که شما فلانجا عدالت را رعایت نکردید؛ این کیست اشعث پیش شماست؟ اشعث یک منافق حرفهای است، اصلاً آدم ویژهای است؛ بعد از رسول خدا هم کافر شده بود، بعد دوباره برگشت مسلمان شد. کسی است که دخترش در قتل امام حسن مجتبی(ع) دخالت داشته، فرزندانش در کربلا جنایت کردند. اشعث آدم ویژهای است. آنوقت خوارج گیر میدادند به امیرالمؤمنین(ع)، یکی از دلایل ناراحتیشان از حضرت، اشعث بود.
* معاویه هم مشکلش با علیبن ابیطالب بر سر عدالت بود:
معاویه هم مشکلش با علیبن ابیطالب عدالت بود. برگشت گفت قاتلین عثمان را به من تحویل بده، من خودم را تسلیم تو میکنم، من با تو بیعت میکنم. (مستدرک الوسائل/۷/۱۲۳ و بحارالانوار/۳۳/۱۴۳) این پیغام را ابودرداء و ابوهریره از جانب معاویه برای علیبن ابیطالب(ع)آوردند. بعد حضرت پاسخ میدهند:
دقت کنید! آقای معاویه میگوید من ولیّ خون عثمان هستم، میخواهم قصاص کنم. بیعت ما با شما باشد بعد از اجرای عدالت. شما اول قاتلین عثمان را تحویل ما بده. البته همه شما بزرگواران میدانید که چقدر امیرالمؤمنین مخالفت میکردند با آن شورشی که علیه عثمان شد، بویژه با قتل عثمان مخالفت میکردند، ولی مردم سخن علیبن ابیطالب(ع) را گوش ندادند. لذا معاویه اگر میتوانست میگفت شما قاتل هستی. ولی نمیچسبید این حرف. لذا میگفت عدالت را اجرا کن. آنوقت ببینید حضرت چه دقتی در این کلام دارند؛ میفرمایند:
* پاسخ امیرالمؤمنین(ع) به معاویه: اول ولایت بعد عدالت:
«والْوَاجِبُ فِی حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِینَ بَعْدَ مَا یَمُوتُ إِمَامُهُمْ ؛ آن چیزی که واجب است در حکم خدا و حکم اسلام، بعد از اینکه امامشان فوت میکند یا کشته میشود، چه آن امام مقتول خوب باشد یا بد ـ برای یک همچین عدالت مهمی؛ یعنی موضوع اجرای عدالت یک چیز خیلی مهمی است ـ أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا یُقَدِّمُوا یَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا یَبْدَءُوا بِشَیْ ءٍ قَبْلَ أَنْ یَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِیفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ یَجْمَعُ أَمْرَهُمْ؛ هیچکس نباید هیچ کاری بکند، ـ قتل اتفاق افتاده، از این بالاتر؟ اما هیچکس نباید هیچ کاری بکند ـ اول باید با یک امام بیعت کنند. اول باید وضع آن امام جامعه را تثبیت کنند. (همانمنبع)
اینجاست که من عرض میکنم ولایت بر عدالت مقدم است و مبادا تو یکدفعهای بهانه کنی عدالت را علیه ولایت بشوری. «أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا» وقتی امر ولایت تثبیت شد، بعداً. الان چه وقتِ از عدالت دم زدن است؟ البته حضرت در جاهای دیگر کلمات دیگری هم دارند که فرصت نیست. ابوهریره و ابودرداء را هم فرصت نیست که معرفی کنم. اما بعد از اینکه حضرت همین کلام را توضیح دادند، اینها ساکت شدند.
حتی حضرت در فراز بعدی، جملاتی دارند که طولانی میشود اگر بخواهم برای شما بخوانم. میفرمایند: این امامی که مردم با او بیعت میکنند که استقرار ولایت بر اجرای عدالت مقدم است، این امام از طرف خدا انتخاب شده باشد، یا مردم خودشان جمع شده باشند و این امام را انتخاب کرده باشند، فرقی نمیکند. حتی این بحث مال امام معصوم هم نیست. (إِنَّ أَوَّلَ مَا یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِینَ …..أَنْ یَخْتَارُوا إِمَاماً إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَةُ لَهُمْ … وَ إِنْ کَانَتِ الْخِیَرَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى رَسُولِهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ کَفَاهُمُ النَّظَرَ فِی ذَلِکَ وَ الِاخْتِیَارَ)(همانمنبع) بعد فرمودند: حالا معاویه کدام را قبول دارد؟ مرا هم مردم انتخاب کردند هم خدا. پس معاویه اول باید تکلیفش با ولایت را مشخص کند، بعد برویم سراغ عدالت. (فَإِنْ کَانَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ جَعَلَ الِاخْتِیَارَ إِلَى الْأُمَّةِ … فَقَدْ تَشَاوَرُوا فِیَّ وَ اخْتَارُونِی
” ولیجه عبارت عجیبی است. در جاهای دیگر هم مدام وقتی ما در خانه اهل بیت میرویم، میگوییم: «ما از هر ولیجهای بیزاری میجوییم.» در لغت که نگاه میکنی میبینی اینجوری نوشته: «ولیجه یعنی کسی که در قلب آدم نفوذ میکند. فکر و دل آدم را تحتتأثیر قرار میدهد. ممکن است رفیق باشد، ممکن است فامیل باشد، هر کسی ممکن است باشد. “
بِإِجْمَاعٍ مِنْهُمْ، وَ إِنْ کَانَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ هُوَ الَّذِی یَخْتَارُ وَ لَهُ الْخِیَرَةُ، فَقَدِ اخْتَارَنِی لِلْأُمَّةِ وَ اسْتَخْلَفَنِی عَلَیْهِمْ…)(همانمنبع)
ابودرداء و ابوهریره همانجا گفتند شما راست میگویید. رفتند پیش معاویه، پاسخ امیرالمؤمنین را به او هم گفتند؛ معاویه هم حرفی نزد و سئوالهای دیگری کرد. آن دو نفر هم گفتند پس ما دیگر رفتیم، خداحافظ. حرف علی حق بود.
ولایت بر عدالت مقدم است. اول باید ولایت در جامعه تثبیت شود. اشتباهات را من دیگر ریز و درشتش را برشمردم. به تاریخ مراجعه میکنیم.
در صلح حدیبیه به بهانه عدالت مقابل پیامبر ایستادند:
اولین جایی که جلوی پیامبر اسلام ایستادند، در صلح حدیبیه، طرف بلند شد که حالا اسمش را نمیبرم، گفت: آقا! یعنی چه شما صلح را قبول کردید؟ خدا دستور داد بیعت کنند، تحتالشّجره. آقا! مردم تا آن آدم معترض را راضی نکردند کسی با پیغمبر اکرم بیعت نکرد. چقدر غریب بود حضرت. (تفسیرقمی/۲/۳۰۹)
ابن زهیر در تقسیم غنایم، به عدالت پیامبر خدا اعتراض کرد:
در داستان غزوه حنین، در تقسیم غنایمی که بعدش رخ داد، پیامبر گرامی اسلام به مصلحتهایی غنایم را زیاد و کم تقسیم میکردند، آنوقت یکنفر به نام ابنزُهیر برگشت گفت: «آقا! این عدالت است؟» ببین! دارد به پیغمبر میگوید: «این عدالت است؟» (ارشاد مفید/۱/۱۴۸ و ارشاد با ترجمه محلاتی/۱/۱۳۵) میچسبد آقا! میچسبد آدم با کلمه، مفهوم و حتی مصداق عدالت بخواهد با مقام منیع ولیّ خدا و ولایت دربیفتد. ما باید از این امتحانها عبور کنیم.
مراقب باشیم شیرینی عدالت ما را علیه ولایت نشوراند:
هرکس از این مرحله عبور کرد، دیگر من بعید میدانم دیگر مرحله دیگری باقی بماند، امتحانی سختتر از این باقی بماند. عدالت امری است که شیرینیِ فوقالعادهای دارد، حضرت زهرای اطهر(س) میفرمایند: عدالت را خدا واجب کرده، «تسکیناً لِلقلوب» مایه آرامش دلهاست. (فَرَضَ اللهُ … و العَدلَ تَسکینا لِلقُلوبِ)(منلایحضرهالفقیه/۳/۵۶۷) امام صادق(ع) میفرماید: عدالت از آب گوارا برای آدم تشنه، لذیذتر است. (الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الْمَاءِ یُصِیبُهُ الظَّمْآنُ)(کافی/۲/۱۴۶) امام صادق(ع) در کلام دیگری میفرماید: عدالت مانند شهد عسل برای انسان، شیرین است. (العَدلُ أحلى مِنَ الشَّهدِ)(کافی/۱/۳۸۵) قرآن هم شیرین است، نماز هم برای اهل نماز شیرین است. ولی همه این شیرینیها را باید مواظبت کرد.
جامعهای که بصیرت داشته باشند، عموم مردم یا خواص جامعه که بصیرت داشته باشند، خودشان را به سرعت انشاءالله میرسانند به وجود حضرت. چیزی نیست فلسفه انقلاب ما، جز اینکه محیطی، کارگاهی پدید آمده، به تاریخ نگاه کنیم، درس و عبرت بگیریم برویم جلو. و تا حالا هم همینجور بوده، مِنبعد هم همینجور خواهد بود.
از «عدالت زدگی منهای ولایت» باید فرسنگها
فاصله بگیریم:
از آنطرف عدالتزدگی ـ من یک کلمه زدگی را اجازه بدهید استفاده کنم ـ منهای ولایت، کار را به جاهای خیلی ناجوری میرساند. خوارج نمونه عجیب و غریب این نوع عدالتزدگی در تاریخ هستند. من این مثال را میزنم، تا همه خوبان هزاران فرسنگ از این بدی فاصله بگیرند. آخر بعضی از بدیها هستند همین که انجام ندادی کافی است. ولی بعضی از بدیها را باید از آنها فاصله گرفت. اینها ذوق بنده نیست. طراحیهای قرآن است. مثلاً یکجایی میفرماید: «وَلا تَقرَبوا مَالَ الیَتِِیم»(انعام/۱۵۲) به مال یتیم اصلاً نزدیک نشو. ببین! فاصله بگیر، برو آنطرفتر، برو آنطرفتر. اصلاً کلمه ورع یعنی همین. تقوا یعنی گناه نکن، اما ورع یعنی فاصله بگیر. در توصیف اصحاب حضرت، گفتهاند اینها اهل ورع هستند. ما برای چه داریم این بدیها را در جامعه خودمان میگوییم؟ واقعاً مردم ما، نخبگان و خواص جامعه ما از این بدیها بری هستند. ولی بحث سر فاصله است. الان دشمن سانت گذاشته فاصله اندازه بگیرد. اگر شما فاصلهات را از هزار کیلومتر بکنی نهصد کیلومتر، او رویش حساب میکند. خوارج این عدالتگراییِ عجیب را داشتند، البته میدانید خوارج قرآنزدگی هم داشتند؛ چه قرآنی میخواندند!
قسمت چهارم: راه حل عبور از امتحانات سخت (مراقبت از ولیجهها):
عرضم را با این نکته تمام کنم. آیا واقعاً این امتحانات از ما گرفته خواهد شد؟ بله از کوچکترین خصلتهای ما هم استفاده خواهد شد. باید مواظب باشیم. راه حلی وجود دارد، یک راه حلی که در قرآن هست، در زیارت جامعه هست.
* باید مراقب ولیجهها باشیم:
ما در زیارت جامعه میخوانیم «بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدَائِکُمْ؛ای اهلبیت عصمت و طهارت! ما برائت میجوییم از اعداء شما … وَ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَکُمْ؛ از هر ولیجهای غیر از شما(منلایحضره الفقیه/۲/۶۱۵ و مفاتیحالجنان/زیارت جامعه) این ولیجه در آیه قرآن هم آمده است: کسانی که مؤمن هستند، « وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(توبه/۱۶).
در لغت نگاه کردم ببینم این ولیجه یعنی چه که مؤمنین نباید غیر از خدا و رسولش و مؤمنین ـ مؤمنین در روایت دارد اهلبیت عصمت و طهارت ـ و کسانی که در آن مسیر هستند(کافی/۱/۴۱۵)، ولیجه ای انتخاب بکنند. ولیجه عبارت عجیبی است. در جاهای دیگر هم مدام وقتی ما در خانه اهل بیت میرویم، میگوییم: «ما از هر ولیجهای بیزاری میجوییم.» در لغت که نگاه میکنی میبینی اینجوری نوشته: «ولیجه یعنی کسی که در قلب آدم نفوذ میکند. فکر و دل آدم را تحتتأثیر قرار میدهد. ممکن است رفیق باشد، ممکن است فامیل باشد، هر کسی ممکن است باشد. (الولیجة بمعنى ما یتّصف بالولوج و الاتّصال و الارتباط القلبىّ الباطنىّ بالنفوذ و الإلقاء و التأثیر، کما فی الخواصّ من الأحباب و الأصحاب و الأرحام. یراد منها ما یکون نافذا فی قلوبهم و مؤثّرا فی أفکارهم و ملقّنا فیهم خلاف قول اللّه و رسوله)(التحقیقفیکلماتالقرآن، علامه سیدحسنمصطفوی/ ۱۳/۱۹۸) اینها را بهشدّت باید مراقبت کرد. آدم گاهی مقابل رفیقش نمیتواند بگوید نه. آدم باید راهها را ببندد. این یکی از تضمینهاست برای اینکه مبادا انسان از مسیر خارج بشود.
بعد امام باقر(ع) میفرماید: «إیَّاکُم وَالوَلائِج فَإنَّ کُلَّ وَلِیجَةٍ دُونَنا فَهِیَ طاغوت» (تفسیرعیاشی/۲/۸۳ و وسائلالشیعه/۲۷/۱۳۳) طاغوت عبارت خیلی عجیب و غریبی نیست، امام باقر میفرمایند: هر ولیجهای غیر از ما اهلبیت میشود طاغوت. اصلاً اگر تو خیلی تحت تأثیر رفیقت هستی، میشود طاغوت. این یک نکته برای راه نجات.
* امتحانها از نخبگان جامعه سختتر خواهد شد، چون شایستگیاش را دارند:
یک مژده هم عرض کنم و عرضم تمام. امتحانهای ما سختتر خواهد شد؟ بله. چون شایستگیاش را داریم. امتحانها از نخبگان جامعه سختتر خواهد شد؟ بله، چون شایستگیاش را دارند. همه ما تحت فشار بیشتر قرار میگیریم؟ بله. این زیباست، علامت ظهور حضرت است، اینها قواعد ظهور حضرت است، نه اینکه به حوادث حاشیهای بپردازیم. ما باید لایق باشیم دیگر، و اینها راهش است. خب در این امتحانهای سخت، چه عاملی ما را نجات خواهد داد؟ یکیش را عرض کردم، راههای مختلفی هم که وجود دارد، همه میدانید. ابتدای بحث عرض کردم که نگرانی از عاقبت بهخیری خودش خیلی تطهیر کننده است. «مِن کُلِّ وَلیجَةٍ» هم خیلی تطهیر کننده است.
مرجع : روزنامه رسالت