خانه » همه » مذهبی » با این حال که همه میگویند خدا جا و مکان ندارد و درهمه جا هست عروج پیامبر به عرش را چگونه تبیین میکنید؟ خدا اگر جسم نیست و درهمه جا حضور دارد پس عرش نمیتواند وجود داشته باشد و نمیتوان مکانی مشخص را به محضر خدا نسبت داد.

با این حال که همه میگویند خدا جا و مکان ندارد و درهمه جا هست عروج پیامبر به عرش را چگونه تبیین میکنید؟ خدا اگر جسم نیست و درهمه جا حضور دارد پس عرش نمیتواند وجود داشته باشد و نمیتوان مکانی مشخص را به محضر خدا نسبت داد.


عالم خلق دارای سه مرتبه کلی است که عبارتند از 1- عالم عقل ـ توجه: این عقل غیر از عقل انسان است ــ 2- عالم مثال 3- عالم طبیعت.
عالم عقل یا عالم جبروت ،‌ عالمی است مجرد از مادّه و خواص مادّه ؛ لذا در این عالم ، خبری از آثار مادّه ، مثل حرکت و زمان و شکل و رنگ و مقدار و … وجود ندارد . عالم مثال یا عالم برزخ یا عالم ملکوت نیز عالمی است مجرّد از مادّه؛ لکن در این عالم برخی از خواص مادّه نظیر شکل و رنگ و مقدار موجود است ؛ ولی از زمان و حرکت که خواصّ اصلی ماده اند منزّه است، عالم طبیعت نیز همان عالم ماده است. رابطه ی بین این عوالم،‌ رابطه ی طولی است؛ یعنی عالم عقل باطن و علّت عالم مثال و عالم مثال باطن و علّت عالم طبیعت است ؛ و چنین نیست که بعد از تمام شدن عالم ماده عالم مثال شروع شود ؛ و بعد از تمام شدن عالم مثال عالم عقل آغاز گردد ؛ یعنی این سه عالم ــ آن گونه که برخی توهم نموده اند ــ کرات تو در تو نیستند ؛ بلی عالم عقل عالم مثال را در بر گرفته است ؛ عالم عقل نیز عالم ماده را در بر گرفته است ؛ اما نه به صورت کرات تو در تو ؛ بلکه به آن صورتی که ذهن انسان صور ذهنی او را در بر گرفته است و روح انسان ،ذهن او را در بر گرفته است . حقایق وجودی از عالم عقل به عالم مثال و از عالم مثال به عالم طبیعت نازل می شوند. لذا بر اساس برخی از ادله و انگاره های فلسفی هر چه در طبیعت پدید می آید به نحو ریزش و تنزّل از عالم ملکوت است نه به نحو رویش از خود طبیعت ؛ این حقیقت را از آیات و روایات نیز می توان استفاده نمود ؛خداوند متعال می فرماید : « وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ » (الحجر : 21) ( و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن ) ؛ و فرمود : « یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ »(الأعراف : 26 ) ( اى فرزندان آدم! ما نازل کردیم براى شما لباسى که اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است! اینها(همه) از آیات خداست، تا متذکّر(نعمتهاى او) شوند (
« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ » (الحدید : 25 ) ( ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب(آسمانى) و میزان(شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى کند بى آنکه او را ببینند؛ خداوند قوىّ و شکست ناپذیر است(.
در این آیات شریفه ملاحظه می شود که از نزول آهن و لباس در ردیف نزول آیات الهی و کتب آسمانی سخن به میان آمده است ؛ لذا در منطق قرآن کریم و از نگاه فلسفه اسلامی و بخصوص در حکمت متعالیه ملاصدرا ، هر چه در عالم طبیعت است ، لحظه به لحظه از عالم ملکوت نازل می شود ؛ مثلا این درخت سیب نیست که سیب می دهد بلکه صورت مثالی(ملکوتی) درخت سیب ،که حقیقت درخت سیب است ، سیب را به درخت مادی افاضه می کند؛لکن برای ما که از دیدار ملکوت عالم محرومیم ،چنین نمودار می شود که درخت سیب فاعل سیب بوده و سیب تولید می کند ؛در حالی که از نظر فلسفی این امر محال است چرا که درخت سیبِ مادی ، فاقد سیب است و سیب غایت آن است و فاقد شیء نمی تواند معطی (دهنده) آن باشد. به قول شاعر :« ذات ، نایافته از هستی بخش ،کی تواند که شود هستی بخش » بنابراین صورت مجرد و غیر مادی درخت سیب که در عالم مثال است ، سیب را به نحو تنزّل به درخت مادی افاضه می کند. خود موجود مثالی (ملکوتی ) نیز وجود خود را از مافوق خود ــ که حقیقت همان وجود مثالی در عالم عقل است ــ دریافت می کند ؛ خود موجود عقلی نیز وجود خود را از مرتبه علم الهی یا به تعبیر عرفا اعیان ثابته دریافت می دارد ؛ خود مرتبه علم الهی نیز ظهور اسماء و صفات حق تعالی است ؛ و مرتبه اسماء و صفات ، ظهور مرتبه واحدیتند و مرتبه واحدیت ظهور مرتبه احدیت است ؛ و مرتبه احدیت ظهور ذات خداوند متعال است .
برای این که مطالب فوق ملموس تر شوند مطلب را با مثالی بیان می کنیم .ــ البته مثال صرفا برای تقریب به ذهن است ؛ و به نحو کامل مطلب را نمی رساند ـــ اگر موجودات عالم طبیعت را به مصنوعات ریز و درشت ساخت دست بشر ، مثل ماشین و فرش و خانه و کامپیوتر و… تشبیه کنیم ؛ عالم مثال(عالم ملکوت ) به منزله ذهن و قوه خیال بشر خواهد بود ؛ ساخته های دست بشر ابتدا در ذهن پدید می آیند و آنگاه در خارج از ذهن ساخته می شوند ؛ تا ما ساختمانی را در ذهن خود تصور نکنیم ؛ آن را در خارج از ذهن خود نخواهیم ساخت ؛ یک مهندس ابتدا ساختمان را در ذهن خود می سازد و آنگاه نقشه آن را بر روی کاغذ پیاده می کند و از روی نقشه ، ساختمان را می سازد ؛ یعنی ساخته دست بشر ، از مرتبه ذهنی آن که موجودی غیر مادی است ولی برخی آثار ماده مثل رنگ و مقدار و شکل و … را دارد ، به مرتبه مادی تنزل می یابد.موجودات مادی نیز از مرتبه عالم مثال تنزّل می یابند. در مثل آنچه گفته شد خود موجود ذهنی نیز از مرتبه ای بالاتر ، یعنی از مرتبه وجود عقلی که منزّه از ماده و آثار ماده نظیر شکل و رنگ و مقدار است ،نازل می شود ؛ یعنی صور ذهنی ما تنزّل یافته مفاهیم عقلی ما هستند؛ مثلا ما با عقلمان می دانیم ساختمان چیست؛ ولی ساختمان عقلی ما نه یک طبقه است و نه دو طبقه یا بیشتر ؛ نه سیمانی است نه خشتی و گلی ؛ نه رو به جنوب است است نه رو به شمال ؛ و … . اگر مفهوم عقلی ساختمان ، یک طبقه یا سیمانی یا رو به جنوب بود ، در آن صورت، ساختمانِ دو طبقه یا چند طبقه و ساختمان خشتی و ساختمان رو به شمال ، ساختمان نبودند؛ این ساختمان بی شکل و بی رنگ و بی مقدار و بی جهت و… است که از مرتبه عقل به مرتبه ذهن خیالی و قوه خیال نازل می شود ؛ وبه صورت این همه اشکال مختلف ساختمان در ذهن ما در می آید. خود عقلی جزئی انسان نیز از شئونات و از قوای روح است ؛ روح نیز ظهور حقیقتی است که ما آن را « من » می نامیم . موجودات عالم مثال نیز به همین نحو از عالمی به نام عالم عقول که عالمی بی شکل و رنگ و جهت و مقدار و… است ،تنزّل می یابند. خود عالم عقل نیز از مرتبه علم الهی تنزّل یافته است .
از این مثال مطالب دیگری نیز روشن می شود ؛ یکی از آن مطالب این است که هرچه موجودات ،تنزّل می یابند کثرت پیدا می کنند ؛ و جزئی تر می شوند ؛ ساختمان عقلی یکی بیش نیست ولی در مرتبه خیال به صورت اشکال گوناگون ساختمان در می آید ؛ ولی باز این ساختمان ذهنی نسبت به ساختمانهای مادی کلی تر است ؛ لذا ما وقتی یک شکل از ساختمان را تصور نمودیم می توانیم هزاران نمونه از آن را بر روی زمین بسازیم ؛ یک موجود مثالی نیز در عالم طبیعت می تواند افراد فراوانی داشته باشد؛ مطلب دوم این است که موجود عقلی از نظر وجودی قویتر از موجود مثالی است ؛ و موجود مثالی از نظر وجودی قویتر از موجود مادی است ؛ همانطور که موجود عقلی از موجود ذهنی خیالی و موجود ذهنی خیالی از مصنوع بشر ــ در عالم خارج از ذهن ــ قویتر است ؛ چون موجود مادی معلول موجود مثالی و موجود مثالی معلول موجود عقلی است ؛ و معلول همواره ضعیفتر از علّت است ؛ در مورد مصنوعات دست بشر هم چنین است ؛ اگر ما مفهوم عقلی چیزی را نداشته باشیم ، تصور خیالی آن را هم نخواهیم داشت ؛ وتا تصور خیالی آن نباشد ؛ آن شی در خارج از ذهن ساخته نخواهد شد. مطلب سوم این که موجود عقلی از نظر وجودی مقدّم بر موجود مثالی است ؛ موجود مثالی نیز از نظر وجودی مقدّم بر موجود مادی است.و مطلب چهارم این که همواره عالم بالاتر ـ از حیث وجودی و رتبی نه مکانی ـ بر عالم پایین تر احاطه وجودی دارد ؛ و در باطن آن حاضر است ؛ و بدون آن عالم پایین تر نیز نخواهد بود؛ همان گونه که صور ذهنی ما که از اراده ما حاصل شده اند ظهور اراده ما هستند ؛ مثلا ساختمانی که ما در ذهنمان تصور می کنیم در واقع چیزی جز ظهور اراده ما نیست؛ اراده ماست که به صورت در آمده است ؛ لذا اگر ما اراده خود را از آن صورت ذهنی برگردانیم آن صورت ذهنی نابود می شود. رابطه عوالم وجود نیز چنین است ؛ عالم طبیعت ظهور عالم مثال و عالم مثال ظهور عالم عقل و عالم عقل ظهور علم الهی است .
این خلاصه ای از هندسه هستی بود که عرض شد ؛ حال باید دید که جایگاه عرش در کجای این هندسه است.
عرش در لغت به معنی تخت فرمانروایی است ؛ عرش تختی بود که فرمانروایان بر آن می نشستند و فرامین حکومتی را صادر می نمودند ؛ و از آنجا امور مملکت را تدبیر می کردند ؛ اما عرش خدا نیز مرتبه فرمانروایی و مرتبه تدبیر اوست ؛ و خداوند متعال به واسطه عرش عالم هستی را تدبیر می نماید .اما این مرتبه فرمانروایی و تدبیر چیست؟
با توجه به آیات قرآن کریم و روایات متعددی که در مورد حقیقت عرش از معصوم (ع) صادر شده است ،می توان گفت که حقیقت عرش ، مرتبه ای از مراتب وجود است که بر همه موجودات عالم احاطه وجودی دارد ؛ و خداوند متعال به واسطه آن مرتبه وجودی ، بر جمیع موجودات عالم فرمان می راند و آنها را تدبیر می کند. خداوند متعال می فرماید: « إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْر »(الأعراف /54) ( پروردگار شما، خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز[ شش دوران ] آفرید؛ سپس بر تخت فرمانروایی قرار گرفت و به تدبیر عالم پرداخت . ) و می فرماید :« اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ » ( سجده / 4- 5) (پروردگار شما کسى است که آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است را در شش روز[ شش دوران ] آفرید، سپس بر عرش فرمانروایی قرار گرفت؛ هیچ سرپرست و شفاعت کننده اى براى شما جز او نیست؛ آیا متذکّر نمى شوید؟ امر عالم را از آسمان به سوى زمین تدبیر مى کند). امیر المومنین (ع) فرمودند: « کُلُّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی جَوْفِ الْکُرْسِیِّ خَلَا عَرْشِهِ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُحِیطَ بِهِ الْکُرْسِی »(بحار الأنوار ج 10ص 188) ( هر آنچه خدا خلق نموده به غیر از عرش همه در درون کرسی قرار دارند ؛ همانا عرش عظیمتر از آن است که کرسی بر آن احاطه پیدا کند.)
حال سوال این است که این مرتبه وجودی که مرتبه فرمانروایی خدا و خزانه حقایق موجودات عالم است ؛ و موجودات عالم از آن مرتبه نازل شده اند ؛ و تحت تدبیر آن مرتبه اند ، کدام مرتبه است ؟
در این باب نظرات متعددی بیان شده که ذکر همه آنها فایده چندانی ندارد ؛ لذا ما فقط به یکی از نظرات اشاره می کنیم ؛ که نظر حکمای صدرایی است ؛ برخی از حکمای صدرایی فرموده اند مراد از کرسی اوّلین عقل از عالم عقول است ؛ عقل اوّل ، اولین مخلوق خداست ؛ که آن را قلم اعلی و نور محمدی و روح کلی محمدی نیز می گویند ؛ قَالَ النَّبِیُّ (ص): « أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی »(بحارالأنوار ؛ج1 ؛ ص 97 ) ( اول چیزی که خدا خلق نمود نور من بود ) و فرمود :« أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ » (بحارالأنوار ؛ ج1 ؛ص 97) ( اول چیزی که خدا خلق نمود عقل بود ) وفرمود :« أَوَلُّ مَا خَلَقَ اللَّهُ رُوحِی » (بحارالأنوار ؛ج 54 ؛ص 309 ) ( اول چیزی که خدا خلق نمود روح من بود ) وفرمود : « إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَمُ فَقَالَ لَهُ اکْتُبْ فَجَرَى فِی تِلْکَ السَّاعَةِ بِمَا هُوَ کَائِنٌ» (بحارالأنوار ؛ج54 ؛ص 313 ) ( اول چیزی که خد خلق کرد قلم بود ؛ پس خدا به او امر فرمود که بنویس . پس او در یک آن، همه موجودات (کلمات وجودی )را نوشت .)
بنابر این اگر مراد از کرسی همان عقل اوّل یا قلم اوّل باشد ، کرسی عین حقیقت جبروتی خود پیامبر (ص) خواهد بود . لذا معنی عروج نبی اکرم (ص) به کرسی ، ترقی وجود جزئی آن حضرت به مرتبه عقل کلّ و اتحاد با آن خواهد بود ؛ با توجه به روایات فوق شکی نیست که پیامبر (ص) با آن عقل کلّ متحد بوده است ؛لذا در روایات معصومین (ص) از عقل اوّل تعبیر به روح پیامبر و نور محمدی شده است . بنا بر این مراد از عرش مرتبه مافوق عالم عقل و برتر از عقل اوّل خواهد بود ؛ و مرتبه مافوق عقل اول مرتبه علم خداست ؛ که در عرفان نظری از آن تعبیر می شود به اعیان ثابته ؛ بنا بر این عرش مرتبه ای از وجود است که همه عوالم سه گانه ( عالم عقل و عالم مثال و عالم طبیعت ) معلول او هستند ؛ و او بر همه مخلوقات احاطه وجودی دارد ؛ و از هر گونه شکل و رنگ و مقدار و ماهیت منزّه و مبراست ؛ و با همه چیز و در باطن همه چیز حاضر بوده و حقیقت موجودات است ؛ و موجودات ظهور آنند .
« عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّهُ قَالَ : إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى کَانَ عَرْشُهُ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ شَیْئاً فَکَانَ أَوَلُّ مَا خَلَقَ الْقَلَمَ فَجَرَى بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة»(بحارالأنوار ؛ج54 ؛ص313 ) (ابن عباس نقل کرده از پیامبر (ص) که فرمودند: عرش خدا بود قبل از این که چیزی خلق شود؛ پس اول چیزی که خدا خلق نمود قلم بود ؛ پس او نوشت همه چیز را تا روز قیامت.)
« دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، رَوَى : أَنَّ فِی الْعَرْشِ تِمْثَالًا لِکُلِّ عَبْد…»( بحارالأنوار؛ج 6 ؛ ص7 )) همانا در برای بنده ای صورتی است …)
« عَنِ الصَّادِقِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ مِثَالٌ فِی الْعَرْشِ …» (بحارالأنوار ؛ج 54 ؛ ص354 ) ( امام صادق (ع) فرمودند مومنی نیست مگر این که مثلی در عرش دارد …)
« جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّهُ قَالَ : فِی الْعَرْشِ تِمْثَالُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ » (بحارالانوار ؛ ج55 ؛ ص 34 ) ) امام صادق (ع) از از پدرش از جدش روایت فرمودند که تمثال همه مخلوقات از دریایی و غیر دریایی در عرش است ؛ و این است تاویل فرمایش خداوند متعال که فرمود : و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست.)
حاصل مطلب تا این مرحله این است که:
عرش ،علم خداست ؛ که علت همه موجودات و باطن همه موجودات و محیط بر همه موجودات و حاضر در همه موجودات است ؛ و با اوست که موجودات وجود می یابند؛ بنا بر این اگر گفته شود که عرش محضر خداوند متعال است ؛ منظور این است که همه موجودات در عرش حضور دارند ؛ و در علم خدا حاضرند . خود عرش نیز ظهور اسماء وصفات خداوند متعال است ؛ کما اینکه اسماء وصفات حق نیز ظهور مرتبه واحدیت و احدیت خداوند متعالند ؛ لذا اسماء حق تعالی و واحدیت و احدیت او نیز در باطن موجودات ساری و جاریند؛ بر این اساس است که گفته می شود ؛ خدا در همه جا و همه کس و با همه چیز و همه کس هست ؛ بدون اینکه جزء چیزی باشد. امیر المومنین (ع) فرمودند: « هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَى غَیْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَیْرِ مُبَایَنَة » (بحارالأنوار ؛ج 4 ؛ص27 ) ( او (خدا) در اشیاء است اما نه به گونه ای که آمیخته با آنها باشد؛ و بیرون از آنهاست اما نه به گونه ای که از آنها جدا گردد.) توضیح مطلب این که خدا وجود صرف است ؛ لذا صرفا نباید گفت خدا وجود دارد ؛ بلکه خدا ، عین ِ وجود و هستی است ؛ ولی مخلوقات ، وجود نیستند بلکه وجود دارند ؛ لذا نمی توان گفت انسان وجود است ؛ ولی می توان گفت انسان وجود دارد . پس خدا که عین وجود است در همه و با همه موجودات هست ؛ چون همه موجودات به وجود او وجود دارند و وجود صرف خداست ؛ولی هیچ موجودی خدا نیست ؛ چون هیچ موجودی وجود صرف نیست.
امیر المومنین (ع) فرمودند: « فَسُبْحَانَکَ مَلَأْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ بَایَنْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَأَنْتَ الَّذِی لَا یَفْقِدُکَ شَیْ ء … »( بحارالأنوار ؛ج 25؛ص25 ) (پس تو از هرنقصی منزّهی ، همه چیز را پر کرده ای ، و از همه چیز جدایی (غیر از آنی )؛ پس چیزی فاقد تو نیست… .)
معراج پیامبر (ص) چگونه بوده است؟
برخی خیال کرده اند که عوالم سه گانه یکی بر بالای دیگری و به صورت کرات تو در تو هستند ؛ لذا توهم نموده اند که پیامبر هنگام معراج رو به آسمانها و به سمت بالا در حرکت بوده است ؛و سوار بر موجود پرنده ای سقف آسمانها را دریده و به بالا رفته است ؛ در حالی که عالم مثال باطن عالم طبیعت ، و عالم عقول باطن عالم مثال ، و مرتبه علم الهی (عرش ) باطن عالم عقل ، و اسماء و صفات حق تعالی باطن عرش ، و مرتبه واحدیت باطن اسماء وصفات حق تعالی ، و مرتبه احدیت باطن مرتبه واحدیت است ؛ و به جز عالم طبیعت هیچکدام از عوالم و مراتب دیگر، مکانی و زمانی نیستند؛ و ذات حق تعالی محیط بر همه و غیب الغیوب است ؛ و تمام مراتب هستی ظهورکمال ذاتی او هستند. به قول حافظ شیرازی :
« این همه عکس می و نقش نگارین که نمود *** یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد.»
بنا بر این سیر معراجی پیامبر (ص) در باطن عالم بوده است ؛ نه در بعد مکانی ؛ و اگر گفته می شود پیامبر رو به بالا حرکت نمود، منظور مراتب بالای وجود است ؛ نه بالا به معنی مکان بالا. پیامبر (ص) با تمام وجودش از مکّه به سوی بیت المقدس سیر نمود ؛ این بخش از معراج در مکان بوده است ؛ مرحله دوم معراج ، سیر در عالم مثال بود ؛ که با وجود مثالی آن حضرت انجام شد ؛ و مرحله سوم معراج در عالم عقل بوده است که با وجود عقلی پیامبر (ص) ؛ تا اینجا حضرت جبرئیل (ع) با آن حضرت همراهی نموده است ؛ در این مرحله وجود پیامبر (ص) بر تمام عالم خلقت احاطه وجودی یافته است ؛ مرحله چهارم سیر معراجی پیامبر (ص) در علم الهی و در عرش بوده است ؛در این مرحله پیامبر ( ص) با علم خدا متحد گشته و حامل علم خدا می شود ؛ و علم هر موجودی محضر اوست ؛ که معلومات او در آن محضر برای او حاضرند ؛ لذا پیامبر (ص) در این مرتبه در محضر خدا بود ؛ امام صادق (ع) فرمودند :« نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ »(الکافی ؛ج 1 ؛ص 192 ) ( ما هستیم والیان امر خدا و ما هستیم خزانه علم خدا )
« عَنْ سَدِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) : قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّه »(الکافی؛ج1 ؛ص192 ) ( سدیر می گوید از امام باقر (ع) پرسیدم : فدایت شوم شما کیستید؟ فرمودند: ما خزانه های علم خدا هستیم . »
« عن أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: أَنَا عِلْمُ الله و …»(بحارالأنوار ؛ج24 ؛ص198 ) ( امیر المومنین (ع) فرمودند: منم علم خدا و …»
و پیامبر (ص) فرمودند:« أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا »(وسائل الشیعة؛ج27 ؛ص 34 ) ( من شهر علمم و علی دروازه آن است. )
همه ائمه معصومین (ع) خزائن علم خدا بودند ؛ چون همگی وارث علم پیامبر (ص) بودند؛ و مراد از علم خدا ، مفاهیم ذهنی نیست ؛ علم خدا ، مرتبه ای از مراتب وجود است ، که حقایق اشیاء در آن مخزونند ؛ و آن مرتبه از وجود عرش خداست ؛مرحله پنجم سیر معراجی پیامبر (ص) در مرتبه اسماء و صفات حق تعالی بوده است ؛ که در آن مرتبه حضرت خاتم الانبیاء(ص) مظهر تامّ جمیع اسماء حق تعالی می شود ؛ و به واسطه آن حضرت ، اهل بیت او نیز صاحب این مقام شدند؛ از این روست که در معراج نبوی حضرت امیر المومنین نیز حضور دارد و پیامبر (ص) در جای جای سیر معراجیش آن حضرت را مشاهده می کند ؛ چرا که علی (ع) جان پیامبر است ؛ و از او جدا نمی شود.
قَالَ علی (ع):« … إِنِّی لَأَعْرَفُ بِطُرُقِ السَّمَاوَاتِ مِنْ طُرُقِ الْأَرْضِ نَحْنُ الِاسْمُ الْمَخْزُونُ الْمَکْنُونُ نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی إِذَا سُئِلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا أَجَابَ نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْمَکْتُوبَةُ عَلَى الْعَرْشِ وَ لِأَجْلِنَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ الْعَرْشَ وَ الْکُرْسِیَّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ مِنَّا تَعَلَّمَتِ الْمَلَائِکَةُ التَّسْبِیحَ وَ التَّقْدِیسَ وَ التَّوْحِیدَ وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّکْبِیرَ
…» (بحارالأنوار ؛ج 27 ؛ص 39) ( … همانا من به راههای آسمانها داناتر از راههای زمینم ؛ ما هستیم اسم حفظ شده و پنهان خدا ؛ ما هستیم آن اسماء حسنایی که وقتی خداوند عزّوجلّ از آن سوال شد جواب داد ؛ ما هستیم آن اسمهایی که بر عرش نوشته شده اند ؛ و خدا به خاطر ما آسمانها و زمین و عرش و کرسی و بهشت و جهنم را آفرید ؛ و ملائکه تسبیح و تقدیس و توحید و تهلیل و تکبیر را از ما آموختند. …)
مرحله ششم سیر معراجی نبی اکرم (ص) عروج به مرتبه واحدیت است ؛ و در مرحله هفتم آن حضرت به مرتبه احدیت می رسد ؛ که آخرین حدّ سیر کمالی انسان است ؛ و فراتر از آن رفتن محال است ؛ چرا که فراتر از آن کنه ذات حق تعالی است ؛ در این مرتبه است که پیامبر (ص) کنه وجود را در می یابد ؛ و با تمام وجود درک می کند که جز خدا هیچ نیست ؛ و همه چیز ظهور کمال ذاتی خداوند متعال است ؛ در این مرتبه پیامبر خدا ، حتی خود را هم نمی بیند ؛ و مراد از لقاء خداوند متعال رسیدن به این مرتبه از سیر کمالی است ؛ در این مرتبه نبی اکرم (ص) بینایی و شنوایی خدا است ؛ و همه چیز را آن گونه می بیند و می شنود که خدا می بیند و می شنود ؛ خود خدا را هم با بینایی خدا یی می بیند ؛ و کلام او را با شنوایی خدا یی می شنود.
« أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ : أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ» (بحارالأنوار؛ج 24؛ص198 ) ( امام علی (ع) فرمودند: منم علم خدا و منم قلب الله الواعی و منم زبان گویای خدا و منم چشم بینای خدا و منم جنب الله و منم دست خدا »
اما حسن (ع) در دعایی فرمودند: «… إِلَهِی بِکَ عَرَفْتُکَ وَ بِکَ اهْتَدَیْتُ إِلَى أَمْرِکَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْت …»(بحارالأنوار ؛ج 91 ؛ص190 ) ( …خدایا تو را با تو شناختم و با تو هدایت شدم به سوی امرت و اگر تو نبودی نمی دانستم تو کیستی …)
ودر دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم :«… بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْت » (بحارالأنوار؛چ95 ؛ص82 ) ( … خدایا تو را با تو شناختم و تو مرا بر خود رهنمون شدی وبه سوی خود دعوت نمودی و اگر تو نبودی نمی دانستم تو کیستی …)
و چون پیامبر و آلش به چنین مرتبه ای رسیده اند شناخت آنها مستلزم و چه بسا در رتبه عین شناخت خدا خواهد بود ؛ لذا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) : « أَنَا سَیِّدُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ وَ أَنَا خَیْرٌ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ حَمَلَةِ الْعَرْشِ وَ جَمِیعِ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ الْمُرْسَلِینَ وَ أَنَا صَاحِبُ الشَّفَاعَةِ وَ الْحَوْضِ الشَّرِیفِ وَ أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ و…»(بحارالأنوار ؛ج16 ؛ص 364 ) ( منم آقای مخلوقات خدا ؛ و من بهتر از جبرئیل و اسرافیل و حاملان عرش و جمیع ملائک مقرب و انبیاء و مرسلین هستم ؛ و منم صاحب مقام شفاعة و حوض شریف ؛ و من علی دو پدر ایین اُمّت هستیم ؛ هر که ما را شناخت خدا را شناخت و هر که ما را انکار کرد خدا را انکار کرده است و … )

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد